منیره پلنگی
چکیده
در این مقاله آراء متفکرانی که هرکدام بنوبه خود میتواند نماینده وحتی گاه مؤسس مکتب خاصی قلمداد شود، در زمینة جعل و صدور مورد ارزیابی قرار گرفته است. در آغاز به نظر میرسد که باید بتوانیم در یک تقسیم کلی حکماء را صرفاً در دو گروه جای دهیم: یک گروه آنهایی که در چارچوب کثرت و تباین وجودات، علیت و جعل را به معنای مرسوم آن تلقی کرده ولذا ...
بیشتر
در این مقاله آراء متفکرانی که هرکدام بنوبه خود میتواند نماینده وحتی گاه مؤسس مکتب خاصی قلمداد شود، در زمینة جعل و صدور مورد ارزیابی قرار گرفته است. در آغاز به نظر میرسد که باید بتوانیم در یک تقسیم کلی حکماء را صرفاً در دو گروه جای دهیم: یک گروه آنهایی که در چارچوب کثرت و تباین وجودات، علیت و جعل را به معنای مرسوم آن تلقی کرده ولذا جعل را متعلق به «وجود»» دانستهاند، و درنتیجه صدور معالیل را از علت همانا گسترش دایرة وجود ویا موجودات تصور کردهاند. گروه دیگر کسانی که نظر به وحدت صرفة سنخ وجود، فزونی یافتن دایرة وجود را ناممکن دانسته، علیت را به معنای ظهور و تجلی تفسیر کردهاند. اما، برخلاف این برداشت اولیه، خواهیم دید که در دستة دوم کسانی چون ملاصدرا علیرغم قول به وحدت وجود و فاعل بالتجلی دانستن مبدأ اعلای هستی، همچنان به مجعولیت «وجود»» رأی دادهاند که این خود میتواند محل توجه و نظر قرار گیرد؛ چنان که در زمرة قائلین به مجعولیت ماهیات کسانی چون شیخ اشراق را داریم که، بکلی متفاوت با دیگران، نظامی مبتنی بر نور (و نه وجود) بنا نهاده و درعین حال نور و ظلمت هردو را صادر یا مجعول قلمداد کرده است. بدین ترتیب ما عملاً با حکیمانی با مواضع مختلف در این باب مواجهیم که حتی اگر در تقسیم دوشقی اول هم قرار گیرند، اما با ویژگیهای خاص خودشان در یک تقسیم فرعیتر بنحوی از سایرین جدا خواهند شد. درپایان بدین نتیجه میرسیم که نگاه عمیق و همهجانبهای در معنای «صدور» و «جعل»، آن گونه که متناسب با موازین عقلی-حِکمی است، از سوی برخی حکیمان صورت نگرفته است و بنظر بدون تأمل کافی در معنای علیت به احکام مربوط به آن پرداختهاند. ذکر مبانی مؤثر ایشان در مبحث مذکور را مورد توجه قرار دادهایم تا نشان دهیم که برخی از ایشان حتی رأی خود را در این باب بر مبانی صریح وجودشناسی خویش مبتنی نساختهاند و دو گونه موضعگیری داشتهاند.
زهره سادات ناجی؛ محسن جوادی
چکیده
محمد غزالی و توماس آکویناس به ترتیب در جهان اسلام و مسیحیت، نقشی تأثیرگذار بر اندیشمندان پس از خود داشتند. نگاه دینی آنها در آثارشان نمایان است و یکی از مسائلی که به تبع نگرش دینی، هر دو متفکر به آن معتقدند، مسئله تمایز نفس و بدن است. این موضوع اگرچه سابقهای به قدمت اندیشه یونان باستان دارد، اما نوع نگاه دینی غزالی و آکویناس، نتایج ...
بیشتر
محمد غزالی و توماس آکویناس به ترتیب در جهان اسلام و مسیحیت، نقشی تأثیرگذار بر اندیشمندان پس از خود داشتند. نگاه دینی آنها در آثارشان نمایان است و یکی از مسائلی که به تبع نگرش دینی، هر دو متفکر به آن معتقدند، مسئله تمایز نفس و بدن است. این موضوع اگرچه سابقهای به قدمت اندیشه یونان باستان دارد، اما نوع نگاه دینی غزالی و آکویناس، نتایج فلسفی آن را از عقیده فیلسوفانی چون ارسطو متمایز می سازد. از جمله مطالب دیگری که در نوشتههای غزالی و آکویناس به آن به شکل جدی پرداخته شده، مباحث اخلاقی است. هدف این مقاله بررسی ارتباط دو موضوع یادشده، یعنی تأثیرپذیری فلسفه اخلاق این دو اندیشمند از دین بوده که به شکل خاص میتوان این موضوع را در اعتقاد به تمایز نفس و بدن، جاودانگی نفس و همین طور ثواب و عقاب اخروی پیگیری کرد. این نوشته به اثرگذاری وحی و میزان بهرهگیری از آن در فلسفه اخلاق غزالی و آکویناس، و سهم آن در شکلگیری اندیشه اخلاقی این دو پرداخته و روشن میسازد که این نقش در اخلاق غزالی پررنگتر است.
سید محمد علی دیباجی؛ مصطفی عابدی
چکیده
با توجه به جایگاه نور در حکمت اشراق این سوال پیش میآید که چرا سهروردی از یک سو نور را به جای وجود برگزیده و از سوی دیگر از شرق و غرب جغرافیایی که در مورد وطن به کار میرود، استفاده میکند. پاسخ اصلی نوشتة حاضر اثبات جهانمیهنی اشراقی از منظر سهروردی است. در این مجال با بررسی هستیشناسی نوری و به تبع آن معنای وطن از منظر ...
بیشتر
با توجه به جایگاه نور در حکمت اشراق این سوال پیش میآید که چرا سهروردی از یک سو نور را به جای وجود برگزیده و از سوی دیگر از شرق و غرب جغرافیایی که در مورد وطن به کار میرود، استفاده میکند. پاسخ اصلی نوشتة حاضر اثبات جهانمیهنی اشراقی از منظر سهروردی است. در این مجال با بررسی هستیشناسی نوری و به تبع آن معنای وطن از منظر حکمت اشراق به تحلیل جهان وطنی سهروردی میپردازدیم. با توجه به اینکه سهروردی از یک سو در هستیشناسی خود از نظام نوری استفاده میکند و از سوی دیگر واژههایی مرتبط با مقولة وطن مانند شرق و غرب را به کار میبرد؛ هستیشناسیاش با مقولۀ وطن و به واسطۀ آن جهانوطنی پیوند مییابد. بر این اساس در اندیشۀ سهروردی نه تنها وطن همسان با هستی است بلکه باید گفت عین هستی به شمار میرود و پهنای وطن به گسترۀ هستی امتداد مییابد. دراندیشۀ جهان وطنی سهروردی، چون انسانها متعلق به یک حیقیقت نوریاند به لحاظ ذاتی میان آنها اختلافی نیست و به یک اندازه دارای حرمت هستند بنابراین مبنا هیچ یک از اختلافات عرضی مانند رنگ و زبان و خاک و... حق ویژهای را به گروهی خاص نمیدهد و هیچ گروهی را بر دیگری برتر نمیکند.
اعظم محسنی؛ علی فتح طاهری
چکیده
کانت و لویناس، هر دو کار خود را با نقد سنت غربی قبل از خود آغاز میکنند؛ کانت از سنتی انتقاد میکند که اعتبار را به عین، در مقابل ذهن، میدهد و در نهایت باعث فراگیر شدن فضای شک در حوزۀ معرفت شناسی و اخلاق میشود. کانت با طرح انقلاب کپرنیکی و اعتبار بخشیدن به فاعل شناسا، چه در حوزۀ اخلاق و چه در حوزۀ معرفت شناسی، به نوعی سعی میکند اعتبار ...
بیشتر
کانت و لویناس، هر دو کار خود را با نقد سنت غربی قبل از خود آغاز میکنند؛ کانت از سنتی انتقاد میکند که اعتبار را به عین، در مقابل ذهن، میدهد و در نهایت باعث فراگیر شدن فضای شک در حوزۀ معرفت شناسی و اخلاق میشود. کانت با طرح انقلاب کپرنیکی و اعتبار بخشیدن به فاعل شناسا، چه در حوزۀ اخلاق و چه در حوزۀ معرفت شناسی، به نوعی سعی میکند اعتبار شناخت را از یک سو و قابل اجرا بودن قوانین اخلاق را{که خود فاعل اخلاق در وضع آنها دخیل است}، از سوی دیگر تضمین کند. در لویناس نیز تلاشی از این دست مشاهده میشود؛ لویناس در انتقاد از سنت فلسفی که همواره تکیه را بر «همان» و «خود»، در مقابل «دیگری» و «غیر» گذاشته است، غیر و دیگری را اولویت میبخشد و سعی میکند متافیزیکی مبتنی بر نسبتی که ما با غیر {به معنای اعم} و دیگری {به معنای اخص} داریم، بنا کند. لویناس در اخلاق، که محور بحث ما در این پژوهش است، در مقابل «خودآیینی»، که اساس فلسفۀ اخلاق کانت را شکل میدهد؛ «دیگرآیینی» و نسبتی که ما با دیگری داریم را اساس اخلاق قرار میدهد. ادعای ما در این مقاله این است که اخلاق خودآیین کانت، که به نوعی بر عقلانیت مشترک بین انسانها تأکید دارد؛ در برابر اخلاق دیگرآیین لویناس، که بر احساس و عاطفۀ انسانها تکیه دارد، ضمانت اجرایی بهتر و بیشتری در جوامع انسانی دارد.
عبدالرزاق حسامی فر
دوره 11، شماره 41 ، فروردین 1394، ، صفحه 49-68
چکیده
یکی از نظریات مهم ویتگنشتاین متأخر، نفی زبان خصوصی است؛ زبانی که معنای واژگاناش را تنها کاربر آن زبان میداند. ویتگنشتاین در استدلال خاطرهنویس برای اثبات امتناع زبان خصوصی میگوید که محال است شخص بتواند احساس خودش را با نشانهای مثل «S» نامگذاری کند و آن را در دفتر خاطراتش یادداشت کند و بعد از آن بخواهد تکرار آن احساس را ...
بیشتر
یکی از نظریات مهم ویتگنشتاین متأخر، نفی زبان خصوصی است؛ زبانی که معنای واژگاناش را تنها کاربر آن زبان میداند. ویتگنشتاین در استدلال خاطرهنویس برای اثبات امتناع زبان خصوصی میگوید که محال است شخص بتواند احساس خودش را با نشانهای مثل «S» نامگذاری کند و آن را در دفتر خاطراتش یادداشت کند و بعد از آن بخواهد تکرار آن احساس را نیز در آن دفتر یادداشت کند. از این استدلال تفسیرهای متفاوتی شدهاست. برخی آن را استدلالی علیه اعتبار حافظه دانستند و برخی آن را تأکیدی بر ضرورت وجود قواعدی برای کاربرد واژگان در یک زبان بهشمار آوردند. تشکیک در اعتبار حافظه گاهی به توان حافظه بر نگهداری احساس آغازین و گاهی به توان حافظه بر یادآوری درست کاربردهای یک نشانه در گذشته مربوط میشود. مفسران بیشتر شق نخست را برگرفتند و به هر حال امکان احراز درستی عملکرد حافظه را در زبان خصوصی به این دلیل منتفی دانستند که معیاری عینی برای بازسنجی کاربردهای یک نشانه وجود ندارد. در این مقاله برخی تفاسیر از استدلال خاطرهنویس بررسی شدهاست.
عباس علی وفایی
چکیده
از گذشتههای دور، افکار بلند و شخصیتهای علمی و فرهنگی فراوانی در آسیای میانه ظهور کردهاند. شهرهای بنامی چون بخارا، سمرقند، خوارزم، فرغانه، خیوه و مرو در این منطقه پناهگاه نیکی برای بالندگی علم و دانش و شخصیتهای علمی بودهاند. در این سرزمین، عرفان و تصوف و اندیشههای فلسفی جریان غالب در دورههای گوناگون بودهاند. امّا بخت با آن چنان بوده ...
بیشتر
از گذشتههای دور، افکار بلند و شخصیتهای علمی و فرهنگی فراوانی در آسیای میانه ظهور کردهاند. شهرهای بنامی چون بخارا، سمرقند، خوارزم، فرغانه، خیوه و مرو در این منطقه پناهگاه نیکی برای بالندگی علم و دانش و شخصیتهای علمی بودهاند. در این سرزمین، عرفان و تصوف و اندیشههای فلسفی جریان غالب در دورههای گوناگون بودهاند. امّا بخت با آن چنان بوده است که همواره دستخوش تغییرات سیاسی و جغرافیایی گردد. و این دگرگونی و تغییر، باعث ظهور اندیشههای جدید و کمرنگ شدن برخی از تفکرات پیشین شده است. یکی از مباحثی که در این تحولات، تغییرات و دگرگونیهای فراوانی یافته است اندیشههای فلسفی و نگاه به مکاتب فلسفی است. نمود این نگاه را در سدههای اخیر، در دو برهة زمانی بیشتر شاهدیم: نخست پس از تسلط شوروی سابق به این منطقه و چیرگی آن بر قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان و برخی از سرزمینهای این منطقه، و دیگری پس از استقلال کشورهای مذکور در اواخر قرن بیستم و پدیدار آمدن جریانات جدید در آنها. این مقاله میکوشد تا از حیث تاریخی به این مسئله بپردازد، وضعیت امروز آموزش فلسفه را در آن منطقه بررسی کند و بیشتر بر ازبکستان تأکید کند، زیرا ازبکستان به جهت داشتن صبغة علمی و فرهنگی، در میان دیگر کشورهای آسیای مرکزی از اهمیت ویژهای در این خصوص برخوردار است.
حسن سید عرب
چکیده
شهابالدین سهروردی (549-587ق) نماینده اندیشههای افلاطون (347؟-427؟ق.م) در فلسفه اسلامی است. او در حکمت اشراق، مقام و اهمیت ارسطو را در فلسفه مشّاء دارد. سهروردی در نوشتههای خود از افلاطون با عنوان «افلاطون الإلهی» و «إمام الحکما» و تعبیراتی شبیه به این دو استفاده کرده است. او خود را افلاطونی میداند. در گزارش وی ز آراء افلاطون ...
بیشتر
شهابالدین سهروردی (549-587ق) نماینده اندیشههای افلاطون (347؟-427؟ق.م) در فلسفه اسلامی است. او در حکمت اشراق، مقام و اهمیت ارسطو را در فلسفه مشّاء دارد. سهروردی در نوشتههای خود از افلاطون با عنوان «افلاطون الإلهی» و «إمام الحکما» و تعبیراتی شبیه به این دو استفاده کرده است. او خود را افلاطونی میداند. در گزارش وی ز آراء افلاطون غالباً آراء مبتنی بر شهود او نقل شده و گاه که از آراء هستیشناسانه او سخن میگوید انتهای کلام را به شهود افلاطون از حقایق هستی متصل میکند. به نظر سهروردی، افلاطون ذوات ملکوتی را شهود کرده است. وی قائل به مقامی در خور حکیم متأله برای افلاطون است. سهروردی جمع میان افلاطون و زرتشت کرده است. لذا تصریح او به جمع افلاطون و زرتشت بدون مدد وی از دین مبین اسلام ممکن نیست. نقش اساسی دین اسلام در این جمع، به مثابه کمالی است که قابلیّت نظری این جمع را در سهروردی به وجود آورده است.
محمدرضا اسدی؛ محد مهدی موسوس مهر
چکیده
هیدگر از نخستین متفکرانى است که در تکنولوژى به بررسى شأن وجودى تکنولوژى، روح حاکم بر آن و نسبت آن با علم جدید و هنر پرداخت. در این مقاله سعی برآن است تا تصویر دقیقتری از «ماهیت تکنولوژی» در نزد هیدگر ارائه شود و ارزیابی مناسبتری نسبت به بدبینانه یا خوشبینانه بودن فلسفه تکنولوژی او به عمل آید. به نظر هیدگر، «ماهیت تکنولوژی» ...
بیشتر
هیدگر از نخستین متفکرانى است که در تکنولوژى به بررسى شأن وجودى تکنولوژى، روح حاکم بر آن و نسبت آن با علم جدید و هنر پرداخت. در این مقاله سعی برآن است تا تصویر دقیقتری از «ماهیت تکنولوژی» در نزد هیدگر ارائه شود و ارزیابی مناسبتری نسبت به بدبینانه یا خوشبینانه بودن فلسفه تکنولوژی او به عمل آید. به نظر هیدگر، «ماهیت تکنولوژی» اصلاً چیز فنی نیست. او از معنای ابزاری تکنولوژی عبور میکند و به دنبال درک «ماهیت تکنولوژی» از طریق فرهنگ یونانی است. برای این منظور، مفهوم تکنولوژی را بر اساس تفسیر خاصی از علیت که مبتنی بر ظهور است، طرح میکند. بر این اساس، تکنولوژی نوین ظهور است اما نه اصیلترین و برترین ظهور وجود چون در آن تبیین و تفسیر و شناسایی جهان مقصود نیست بلکه مقصود تغییر جهان است. «ماهیت تکنولوژی» اگرچه بدون بشر و نسبت او با هستی موضوعیت پیدا نمیکند، اما در عین حال، چنین نامستوریای انسان را در سلطه خود میآورد و او را کنترل میکند و راه چاره برای انسان، برقراری نسبت آزاد با تکنولوژی است. این گونه فهم «ماهیت تکنولوژی» مؤید این است که هیدگر بر ضد تکنولوژی نیست، بلکه در نظر او، نباید تکنولوژی باعث غفلت انسان شود.
روح الله عالمی
چکیده
دکارت را به حق پدر فلسفه جدید دنیای غرب میدانند. اگرچه این فیلسوف کمتر به تألیف کتاب پردخت و آثار محدودی از او به جای ماند اما به دلایل مختلف آن چنان تأثیری در دنیای اندیشه متفکرین مغرب زمین گذاشت که آثار آن هنوز پابرجاست. برخی معتقدند فلسفه دکارت از عمق و گستره ویژهای برخوردار نیست و تنها شرایط اجتماعی و سیاسی باعث شد که تحولی این ...
بیشتر
دکارت را به حق پدر فلسفه جدید دنیای غرب میدانند. اگرچه این فیلسوف کمتر به تألیف کتاب پردخت و آثار محدودی از او به جای ماند اما به دلایل مختلف آن چنان تأثیری در دنیای اندیشه متفکرین مغرب زمین گذاشت که آثار آن هنوز پابرجاست. برخی معتقدند فلسفه دکارت از عمق و گستره ویژهای برخوردار نیست و تنها شرایط اجتماعی و سیاسی باعث شد که تحولی این چنین گسترده به دنبال افکار او پدید آید.
فرزین بانکی
چکیده
یکی از مهمترین کارهایی که در هر ترجمهای انجام میشود، معادلیابی درست است. اهمیت این کار بدین سبب است که پیوندِ مفهومِ تازه را با فرهنگ بومی امکانپذیر میکند. برای انتخاب درست توجه به چند نکته اهمیت دارد. به ویژه اینکه در معادلیابی نباید ارتباط واژۀ تخصصی و طیف معنایی آن در زبان روزمره را نادیده گرفت. این مقاله برای معادلیابی ...
بیشتر
یکی از مهمترین کارهایی که در هر ترجمهای انجام میشود، معادلیابی درست است. اهمیت این کار بدین سبب است که پیوندِ مفهومِ تازه را با فرهنگ بومی امکانپذیر میکند. برای انتخاب درست توجه به چند نکته اهمیت دارد. به ویژه اینکه در معادلیابی نباید ارتباط واژۀ تخصصی و طیف معنایی آن در زبان روزمره را نادیده گرفت. این مقاله برای معادلیابی و مراحل کار، با انتخاب معادلی برای واژۀ آلمانی Dasein و کاربرد آن در اندیشۀ هیدگر، در عمل روشی را ارائه میدهد.
محمد اصغری؛ نبی الله سلیمانی
چکیده
برحسب خوانش رورتی از سنت فلسفة تحلیلی، زبان به مثابة یک واسطه/ رسانه برای انعکاس واقعیات بیرونی عمل میکند و همین مستلزم قبول یک واقعیت پیشینی و مستقل از ماست. اما رورتی معتقد است که زبان آینهای برای بازنمود حقایق فرازبانی نیست؛ بلکه ابزاری برای تحققبخشیدن به اهداف انسانها و سازگاری با زیستبوم است و همین ویژگی باعث تنوع آن ...
بیشتر
برحسب خوانش رورتی از سنت فلسفة تحلیلی، زبان به مثابة یک واسطه/ رسانه برای انعکاس واقعیات بیرونی عمل میکند و همین مستلزم قبول یک واقعیت پیشینی و مستقل از ماست. اما رورتی معتقد است که زبان آینهای برای بازنمود حقایق فرازبانی نیست؛ بلکه ابزاری برای تحققبخشیدن به اهداف انسانها و سازگاری با زیستبوم است و همین ویژگی باعث تنوع آن ابزارها میشود. او مدعی است ما هستیم که با خلق واژگان جدید همواره به جهان معنا میبخشیم و جدا از این واژگان، هیچ واقعیتی وجود ندارد؛ یعنی خروج از زبان محال است. حال این مسئله مطرح است که آیا زبان واقعیتی ذهنی است یا اینکه باید با متعلقی خارجی مطابقت داشته باشد؟ در هر صورت رورتی از ترس رئالیست بودن از ادعای مطابقت با متعلق خارجی میگریزد. در این مقاله میکوشیم تا ادعای رورتی را به چالش بکشیم.
طناز رشیدی نسب؛ عظیم حمزئیان؛ رستم شامحمدی
چکیده
عشق یکی از واژههای مهمی است که در اخلاق، فلسفه و عرفان و مکاتب مختلف فلسفی از جمله اگزیستانسیالیسم، مورد بحث قرار گرفته است. گابریل مارسل (1889-1973م)، فیلسوف فرانسوی قرن بیستم در تاملات فلسفی خویش با تفکیک «مساله» از «راز»، عشق را از مصادیق راز بهشمار آورده است. از نظر وی «راز» امری است که نمیتوان آن را از راه روشهای ...
بیشتر
عشق یکی از واژههای مهمی است که در اخلاق، فلسفه و عرفان و مکاتب مختلف فلسفی از جمله اگزیستانسیالیسم، مورد بحث قرار گرفته است. گابریل مارسل (1889-1973م)، فیلسوف فرانسوی قرن بیستم در تاملات فلسفی خویش با تفکیک «مساله» از «راز»، عشق را از مصادیق راز بهشمار آورده است. از نظر وی «راز» امری است که نمیتوان آن را از راه روشهای رایج در علوم و در قلمرو تفکر اولیه حل و فصل کرد، بلکه باید اذعان کرد که آن را باید در حوزه تفکر ثانویه مورد تامل قرار داد. همچنین از دیدگاه مارسل راز عشق به ساحت «بودن» متعلق است، نه به قلمرو «داشتن». در این مقاله به روشی توصیفی- تحلیلی، سعی کردهایم خطوط کلی اندیشه او را در این باب بیان کرده و لوازم معرفتشناختی آن را از منظر روابط انسانی و پذیرش وجود دیگران در شبکه عاشقانه میان انسانها و پذیرش وجود موجودی متعالی در عشق به ماوراءالطبیعه، نفی شکاکیت، اثبات وجود جهان، کنار نهادن ذهنیتباوری و سوبژکتیویسم دکارتی مورد بحث قرار دهیم.
مهدی عباس زاده
چکیده
این نوشتار بر آن است که به بررسی و تبیین آراء فیلسوف و متکلّم اسکاتلندی مَدرسی، یوهانس دنس اسکوتوس (1308-1266 م.) دربارة «معرفت» و مقایسة اجمالی آن با آراء معرفتی ابنسینا بپردازد. اسکوتوس ترجمة لاتین کتاب «الشفاء» ابنسینا را مطالعه کرده است و آنگونه که در ضمن این نوشتار مشاهده خواهد شد، افکار و آراء معرفتی ابنسینا بر آراء ...
بیشتر
این نوشتار بر آن است که به بررسی و تبیین آراء فیلسوف و متکلّم اسکاتلندی مَدرسی، یوهانس دنس اسکوتوس (1308-1266 م.) دربارة «معرفت» و مقایسة اجمالی آن با آراء معرفتی ابنسینا بپردازد. اسکوتوس ترجمة لاتین کتاب «الشفاء» ابنسینا را مطالعه کرده است و آنگونه که در ضمن این نوشتار مشاهده خواهد شد، افکار و آراء معرفتی ابنسینا بر آراء اسکوتوس در زمینة قوای ادراکی، فرایند ادراک، متعلّق طبیعی عقل، اقسام معرفت و مراتب یقین و... تأثیر بسیار داشته است. بهرغم اینکه هم اسکوتوس و هم ابنسینا در حوزة افکار فلسفی بهنحوی تحت تأثیر ارسطو و سنّت مشّاء هستند و بالطبع شباهتهای فراوانی در آراء این دو متفکر وجود دارد، لکن برخی تفاوتها نیز قابل طرح است. از این جهت میتوان آراء این دو متفکر را با هم مقایسه کرد چراکه زمینة منطقی برای چنین مقایسهای وجود دارد. البته باید توجه داشت که به هر حال، اسکوتوس در فضای فکری مسیحیت میاندیشد و ابنسینا در عالَم اسلامی، و این تفاوت فضا و فرهنگ را در هر مقایسهای همواره باید مد نظر داشت.
رضا ماحوزی
چکیده
کانت در تحلیل زیبایی طبیعی و هنری، لذت زیباشناختی ناشی از صورتهای محض اعیان را بهمدد بازی آزاد خیال و فاهمه و برمبنای اصل غایتمندی بدونِ غایت تبیین کرده است. بنابه این قاعده، احکام زیباشناختی محصول هارمونی نامتعیّن و خودانگیختة قوای خیال و فاهمه میباشند. با اینحال، کانت در تحلیل امر والا و احساس زیباشناختی حاصل از آن، به هارمونی ...
بیشتر
کانت در تحلیل زیبایی طبیعی و هنری، لذت زیباشناختی ناشی از صورتهای محض اعیان را بهمدد بازی آزاد خیال و فاهمه و برمبنای اصل غایتمندی بدونِ غایت تبیین کرده است. بنابه این قاعده، احکام زیباشناختی محصول هارمونی نامتعیّن و خودانگیختة قوای خیال و فاهمه میباشند. با اینحال، کانت در تحلیل امر والا و احساس زیباشناختی حاصل از آن، به هارمونی دو قوة فوق هیچ اشارهای نکرده است؛ گویی در این خصوص کانت مواضع قبلی خود را کنار گذاشته است. این مسئله سبب گردیده برخی از شارحان کانت، امر والا را مسئلهای حاشیهای در فلسفه هنر کانت قلمداد کنند. اما آیا بهراستی کانت در ملاحظات خود در این خصوص از ضوابط حصول احساس لذت زیباشناختی دست کشیده است؟ این نوشتار درصدد است با نشان داده جایگاه ویژة امر والا در تبیین احساسهای برتر قوة خیال و نسبت آنها با اخلاق و دین، نشان دهد کانت همچنان به اصل غایتمندی وفادار مانده ولی در این مقام، قوه خیال را در هارمونی نامتعیّن با عقل مورد توجه قرار داده است.
احمدعلی حیدری؛ علی عزیزیان
چکیده
هدف این مقاله، بررسی ارتباط امر دیونیزوسی و آپولونی در فلسفة هنر نیچه با فلسفة شوپنهاور است. در این زمینه، ضمن بیان سابقة تفاسیر موجود در ارتباط امر دیونیزوسی و آپولونی با اراده، تصور، والا و زیبا، به بررسی نقاط قوّت و ضعف آن میپردازیم. سپس در بحثی تکمیلی و متفاوت با سنّت تفاسیر موجود، رابطة امر دیونیزوسی و آپولونی را در فلسفة اخلاق ...
بیشتر
هدف این مقاله، بررسی ارتباط امر دیونیزوسی و آپولونی در فلسفة هنر نیچه با فلسفة شوپنهاور است. در این زمینه، ضمن بیان سابقة تفاسیر موجود در ارتباط امر دیونیزوسی و آپولونی با اراده، تصور، والا و زیبا، به بررسی نقاط قوّت و ضعف آن میپردازیم. سپس در بحثی تکمیلی و متفاوت با سنّت تفاسیر موجود، رابطة امر دیونیزوسی و آپولونی را در فلسفة اخلاق شوپنهاور جویا میشویم. در فلسفة اخلاق، شوپنهاور خودخواهی اراده را اساس عمدة اعمال اخلاقی ما در نظر میگیرد. او این خودخواهی را به خودخواهی غیر منفعطتطلبانه تعبیر میکند که شامل خودخواهی ارادة زندگی و خودخواهی به شکل شرارت محض است. از این نظر که خودخواهی اراده همان آریگویی به اراده است، نیچه آنها را با تغییر ارزشگذاری، اساس فلسفة هنر خود قرار دادهاست و نامهای دیونیزوسی و آپولونی را به آنها دادهاست. این امر، خودخواهانه بودن اشعار دیونیزوسی آرخیلوخوس و نیز آپولونی بودن حماسة هومر (سرود خودخواهی آشیل در پوشش حماسه) را با قوّت تمام توجیه میکند و دلیلی محکم برای ارتباط امر دیونیزوسی و آپولونی با اخلاق شوپنهاور است. همچنین، ارتباط عمیق فلسفة نیچه را با اخلاق و ارزشگذاری که در همة زمینهها وجود دارد، در زمینة هنر نشان میدهد. به این ترتیب، علاوه بر اراده، تصور، زیبا و والا در فلسفة اخلاق شوپنهاور، جوانب مختلف امر دیونیزوسی و آپولونی نیز آشکار میشود و ما را به تعریفی جامع از آنها میرساند، البته تا جایی که به فلسفة شوپنهاور مربوط هستند.
کاوه خورابه؛ احمد علی حیدری
چکیده
مسئلة شناخت یکی از مسائل مهمی است که فیسلوفان بر آن بودهاند تا با مواجهه به جهان واقعیت بیرون فرایند شناسایی و تعامل آن را با ذهن یا سوژة اندیشنده دریابند. در این فرایند آنچه مقدم بر شناخت است، مسئلة هستیشناختی واقعیت موجود است و تعامل سوژة اندیشنده با جهان بیرون. از آنجا که فیلسوفان میان شناخت و واقعیت فاصله انداخته و ذهن را ابزار ...
بیشتر
مسئلة شناخت یکی از مسائل مهمی است که فیسلوفان بر آن بودهاند تا با مواجهه به جهان واقعیت بیرون فرایند شناسایی و تعامل آن را با ذهن یا سوژة اندیشنده دریابند. در این فرایند آنچه مقدم بر شناخت است، مسئلة هستیشناختی واقعیت موجود است و تعامل سوژة اندیشنده با جهان بیرون. از آنجا که فیلسوفان میان شناخت و واقعیت فاصله انداخته و ذهن را ابزار و رسانهای به منظور دستیابی به حقیقت و واقعیت در نظر گرفتهاند، هگل ضمن انتقادات جدی بر این نگرشها بر آن بوده تا از شناخت به مثابة علم، به تعریفی نوین از آن دست یابد. از این رو، او را باید پیشگام طرح پدیدارشناسی در حوزة تفکرات فلسفی دانست. در پدیدارشناسی او پرسمان فرایند شناخت انسانی با کل تفکر فلسفی در طول تاریخ همسان انگاشته میشود.در این نوشتار، نویسندگان بر آن بودهاند تا نشان دهند هگل چگونه با رد دوپارهساختن واقعیت موجود از سوی کانت به دو حوزة پدیداری و ناپدیداری، امکانی را فراهم میسازد که فاهمه دوباره بتواند به وسعت و گسترش خود آگاه شده و با عزیمت از آگاهی از پدیدارهای جزئی بهسوی صور عالیتر هستی و در نهایت رویارویی با امر نامتناهی و مطلق دست یابد.
محمد جواد صافیان؛ ناصر مومنی
چکیده
در تفکر جدید، آدمی به فاعل شناسا تبدیل شده است و جهان به امتداد صرف و متعلّق شناسایی. حاصل این تفکر، جدایی بین عالم و آدم و بیگانگی آدمی از جهان است. تلاش هیدگر آن است که بار دیگر بین جهان و انسان قرابتی را که تا پیش از دورة جدید وجود داشته است، احیا کند، چرا که از جمله مهمترین ویژگیهای دورة جدید، سوبژکتیویسم (اصالت فاعل شناسا) است که ...
بیشتر
در تفکر جدید، آدمی به فاعل شناسا تبدیل شده است و جهان به امتداد صرف و متعلّق شناسایی. حاصل این تفکر، جدایی بین عالم و آدم و بیگانگی آدمی از جهان است. تلاش هیدگر آن است که بار دیگر بین جهان و انسان قرابتی را که تا پیش از دورة جدید وجود داشته است، احیا کند، چرا که از جمله مهمترین ویژگیهای دورة جدید، سوبژکتیویسم (اصالت فاعل شناسا) است که خود باعث شده تا این بیگانگی معنایی مضاعف پیدا کند. لذا وی بهویژه در دورة متأخر تفکر خویش میکوشد تا با تأمل در معانی حقیقت، سکنی گزیدن، ساحت قدس، زبان و عالم بر این دوگانگی غلبه کند. عالم در نظر او واجد چهار وجه است: فانیان (انسانها)؛ قدسیان؛ آسمان؛ زمین. آدمی با فراخوانده شدن از سوی هستی در زمین، زیر آسمان و در قرب ساحت قدس سکنی میگزیند.
عبدالله امینی؛ محمد جواد صافیان
چکیده
اصل جهت کافی یکی از اصول بسیار مهم فلسفی است. آرتور شوپنهاور فیلسوف مشهور آلمانی، بر این اصل بسیار تأکید کرد و آن را مدخلی برای ورود به نظام فلسفی خویش قرار داد. وی بر آن است تا حدود و شرایط اطلاق این اصل را به نحو دقیق مشخص کند و از کاربرد ناروای آن در ساحت ماورای واقعیت پدیداری بپرهیزد. این اصل در نظام فلسفی وی حاکم بر روابط و نسب میان ...
بیشتر
اصل جهت کافی یکی از اصول بسیار مهم فلسفی است. آرتور شوپنهاور فیلسوف مشهور آلمانی، بر این اصل بسیار تأکید کرد و آن را مدخلی برای ورود به نظام فلسفی خویش قرار داد. وی بر آن است تا حدود و شرایط اطلاق این اصل را به نحو دقیق مشخص کند و از کاربرد ناروای آن در ساحت ماورای واقعیت پدیداری بپرهیزد. این اصل در نظام فلسفی وی حاکم بر روابط و نسب میان پدیدارها و اعیان است. به علاوه، اصل مذکور در نظام فلسفی وی مساوی با اصل علیت نیست، بلکه گستردهتر از آن است؛ زیرا اصل علیت تنها صورتی از صورتهای چهارگانة اصل جهت کافی است. در این نوشتار سعی بر این است که مفاد، کارکرد، حوزة اطلاق و اهمیت این اصل را در فلسفة شوپنهاور نشان دهیم.
محمدهادی توکلی
چکیده
به گواهی ارسطو، در یونان باستان نظریهای رواج داشته که بر اساس آن، «واحد» بهعنوان جوهری مستقل تلقی میشده است که در نسبت با سائر جواهر نقش علّی دارد. ارسطو با بیان «محمول» بودن «واحد» و نیز اشاره به تالیفاسد های مترتب بر نظریه کذایی، سعی در ابطال آن نمود. این نظریه و نقدهای ارسطو بر آن مورد توجه ابنسینا قرار گرفت ...
بیشتر
به گواهی ارسطو، در یونان باستان نظریهای رواج داشته که بر اساس آن، «واحد» بهعنوان جوهری مستقل تلقی میشده است که در نسبت با سائر جواهر نقش علّی دارد. ارسطو با بیان «محمول» بودن «واحد» و نیز اشاره به تالیفاسد های مترتب بر نظریه کذایی، سعی در ابطال آن نمود. این نظریه و نقدهای ارسطو بر آن مورد توجه ابنسینا قرار گرفت و او برخلاف ارسطو به صرف «محمول» دانستن «واحد» اکتفا نکرد. او در الهیات نجات از طریق سه استدلال سعی نمود تا عرضِ لازم بودن «وحدت» را بهعنوان مبدأ اشتقاق «واحد» به اثبات رساند. استدلالهای ابنسینا از جهات متعددی قابل مناقشهاند، اما مهمترین اشکالی که بر استدلال او وارد است، خلط عروض مقولی و عروض تحلیلی است و با قبول محمول بودن واحد و طرح عدم مفارقت آن از موضوع، نمیتوان «عرض»، در مقابل جوهر، بودن وحدت را اثبات نمود و از این طریق علیّت واحد نسبت به جواهر را نفی کرد.
فرهاد بدیعی؛ علیرضا آقاحسینی؛ علی علی حسینی؛ سید جواد امام جمعه زاده
چکیده
تحلیل اقتدارگرایی در نظامهای سیاسی، با استفاده از نظریات ارائهشده در حوزۀ فلسفهُزبان، مبنای اصلی ایننوشتار بوده است. پرسش اصلی این نوشتار نیز این بوده که با استفاده از کدام مؤلفهها در پساساختارگرایی میتوان فرایند عبور از اقتدارگرایی را آغاز نمود و اینکه با نگاه پساساختارگرایانه اصوالً این عبور چگونه خواهد بود. برای رسیدن ...
بیشتر
تحلیل اقتدارگرایی در نظامهای سیاسی، با استفاده از نظریات ارائهشده در حوزۀ فلسفهُزبان، مبنای اصلی ایننوشتار بوده است. پرسش اصلی این نوشتار نیز این بوده که با استفاده از کدام مؤلفهها در پساساختارگرایی میتوان فرایند عبور از اقتدارگرایی را آغاز نمود و اینکه با نگاه پساساختارگرایانه اصوالً این عبور چگونه خواهد بود. برای رسیدن به پاسخ ابتدا با استفاده از روش توصیفی در مورد پساساختارگرایی البته بر اساس دیدگاههای ویتگنستاین و دریدا توضیحاتی ارائهشده و تالش شده تا مؤلفههای درون آن مشخص گردد. بعدازآن تالش شده تا با استفاده از مؤلفههای موجود در پساساختارگرایی، اقتدارگرایی در نظامهای سیاسی تحلیل شود. پسازآن عبور از اقتدارگرایی مدنظر بوده و تالش شده با نگاه پساساختارگرایانه در مورد چگونگی این عبور توضیحاتی ارائه شود. در پایان نیز در مورد نوع حکومتی که با ویژگیهای پساساختارگرایی نزدیکی بیشتری دارد، توضیحاتی آورده شده است. نتیجه اصلی این نوشتار این بوده که در پساساختارگرایی ویژگیهایی وجود دارد که توجه به آنها در حوزهُ سیاست، میتواند برای عبور از اقتدارگرایی راهگشا باشد. ماهیت اجتماعی زبان، تغییرپذیری، تکاملپذیری، مرکز زدایی، بیپایان بودن تفاوتها و عدم تثبیت معنایی برخی از این ویژگیهای هستند
روح الله فدائی؛ آقای دکتر سعیدی مهر
چکیده
جالینوس یکی از بزرگترین اندیشمندان و عالمان طبیعی در یونان باستان است که به روششناسی علوم طبیعی توجهی ویژه داشته است. از سوی دیگر با توجه به انتقال سنت جالینوسی به جهان اسلام و تأثیرگذاری آراء وی در حوزههای مختلف اندیشهای ازجمله روششناسی، بررسی و فهم اندیشههای روششناختی وی از اهمیت بالایی در درک درست از سنّت علمی در سدههای ...
بیشتر
جالینوس یکی از بزرگترین اندیشمندان و عالمان طبیعی در یونان باستان است که به روششناسی علوم طبیعی توجهی ویژه داشته است. از سوی دیگر با توجه به انتقال سنت جالینوسی به جهان اسلام و تأثیرگذاری آراء وی در حوزههای مختلف اندیشهای ازجمله روششناسی، بررسی و فهم اندیشههای روششناختی وی از اهمیت بالایی در درک درست از سنّت علمی در سدههای میانه اسلامی برخوردار است. در این مقاله با استفاده از روش تفسیر تحلیلی متنمحور تلاش شده است تا جایگاه عقل بهعنوان یکی از دو مؤلفه اصلی روششناسی علمی جالینوس تبیین گردد. عقل در اندیشه جالینوس مهمترین جزء نفس انسانی است که از دو جنبه صوری و مادی، روش علوم طبیعی را تأمین میکند. کارکرد صوری عقل که به حوزه منطق مربوط میشود شامل برهان، تقسیم و ترکیب، تعریف، مشابهت و مفارقت، تحلیل و تلفیق و دلالت است. از طرف دیگر و به لحاظ مادی، عقل با ادراک بدیهیات عقلی، مقدمات لازم برای شکلگیری برهان و دلالت را تأمین میکند.
محسن فرمهینی فراهانی؛ نجمه احمدآبادی آرانی؛ علی عبداله یار؛ حمید احمدی هدایت
چکیده
هدف پژوهش حاضر، بررسی معرفتشناسی اسپینوزا و لوازم تربیتی آن با رویکرد انتقادی بر مبنای آموزههای اسلامی است. برای نائل شدن به اهداف این پژوهش از روشهای تحلیل مفهومی، توصیفی- تحلیلی و انتقادی استفاده شده است. یافتههای پژوهش بیانگر آن است نظریۀ شناخت، جایگاه ویژهای در نظام فلسفی اسپینوزا دارد. اسپینوزا معرفت بشری را به چهار ...
بیشتر
هدف پژوهش حاضر، بررسی معرفتشناسی اسپینوزا و لوازم تربیتی آن با رویکرد انتقادی بر مبنای آموزههای اسلامی است. برای نائل شدن به اهداف این پژوهش از روشهای تحلیل مفهومی، توصیفی- تحلیلی و انتقادی استفاده شده است. یافتههای پژوهش بیانگر آن است نظریۀ شناخت، جایگاه ویژهای در نظام فلسفی اسپینوزا دارد. اسپینوزا معرفت بشری را به چهار دسته تقسیم میکند: 1-علم افواهی ناشی از مسموعات؛ 2-ادراکات ناشی از تجربه مبهم؛ 3-معرفت استنتاجی؛ 4-معرفت شهودی. با نظر به مبانی معرفتشناختی اسپینوزا، مهمترین لوازم تربیتی آن مشتمل بر تلقین در تربیت، تجلی ماهیت عقلانی در تعلیم و تربیت، دستیابی به یگانگی و نائل شدن به مراحل بالا در تعلیم و تربیت، تلاش و پشتکار متربیان ، تأکید بر نقش فطرت در تربیت، توجه به نهادهای مذهبی در تربیت اخلاقی و پرهیز از تعارض در فرایند یادگیری است. علیرغم نکات مثبتی که در مبانی معرفتشناختی و نظریه تربیتی اسپینوزا وجود دارد ازجمله فعال بودن متربیان و تأکید بر عقلانیت، چالشهایی نیز دیده میشود که میتوان بر مبنای آموزههای تربیتی اسلام مورد نقد قرارداد ازجمله: معرفتشناسی اومانیستی نظریۀ اسپینوزا، نسبیتگرایی شناختی در نظریۀ اسپینوزا، تأکید اسپینوزا بر روش تلقین در تربیت، نادیده گرفتن تفاوتهای فردی در تربیت و عدم توجه به تفکر انتقادی در تربیت را میتوان اشاره کرد.
حسن امیری آرا
چکیده
یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشة تامس کوهن (1922-1996)، فیلسوف و مورخ علم شهیر آمریکایی، «ناهمسنجگی» (incommensurability) است. بهطورکلی، ناهمسنجگی به دو دستة روششناختی (methodologic) و معناشناختی (semantic) تقسیم میشود. ناهمسنجگی روششناختی ناظر به تغییر معیارهای (Standard Variance) ارزیابی و توجیه نظریه، از نظریهای به نظریة دیگر است و ناهمسنجگی معناشناختی ...
بیشتر
یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشة تامس کوهن (1922-1996)، فیلسوف و مورخ علم شهیر آمریکایی، «ناهمسنجگی» (incommensurability) است. بهطورکلی، ناهمسنجگی به دو دستة روششناختی (methodologic) و معناشناختی (semantic) تقسیم میشود. ناهمسنجگی روششناختی ناظر به تغییر معیارهای (Standard Variance) ارزیابی و توجیه نظریه، از نظریهای به نظریة دیگر است و ناهمسنجگی معناشناختی ناظر به تغییر معناشناختی (Semantic Variance) اصطلاحات بهکاررفته در نظریه از نظریهای به نظریة دیگر است. این انگارة کوهن منبع الهام تازهای برای آموزههای نسبیانگارانه در فلسفه ـ دربارة صدق و معرفت ـ بوده است. تمرکز این مقاله بر ارتباطهای ممکن میان ناهمسنجگی و آموزههای نسبیانگارانه برحسب رابطة استلزام منطقی است. ازاینرو، پرسش اساسی آن است که آیا اِمکان برقراری ارتباطی منطقی میان این انگاره و نسبیانگاری وجود دارد یا خیر. در بخش آخر، انواع ارتباطهای منطقی میان ناهمسنجگی معناشناختی و روششناختی با نسبیانگاری صدق و معرفت برحسب شرایط لازم و کافی با استفاده از استلزام منطقی ارائه میشود. سپس تلاش میشود هرکدام از گزارههای حاصلشده تحلیل و بررسی شود.
حسین خوارزمی
چکیده
روانشناسان اخلاق، برای دههها، براین باور بودند که حکم اخلاقی از طریق عقل و استدلال بوجود میآید. آزمایشها و تحقیقات تجربی اخیر نشان داد که هیجانات، نقشی بنیادین در حکم اخلاقی ایفا میکنند. تفاوتی که در بین اغلب این پژوهشگران وجود دارد، در خصوص سهم هریک از عقل و هیجانات در حکم اخلاقی ست. از این رو، هریک از پژوهشگران، مُدلهای ...
بیشتر
روانشناسان اخلاق، برای دههها، براین باور بودند که حکم اخلاقی از طریق عقل و استدلال بوجود میآید. آزمایشها و تحقیقات تجربی اخیر نشان داد که هیجانات، نقشی بنیادین در حکم اخلاقی ایفا میکنند. تفاوتی که در بین اغلب این پژوهشگران وجود دارد، در خصوص سهم هریک از عقل و هیجانات در حکم اخلاقی ست. از این رو، هریک از پژوهشگران، مُدلهای متفاوتی ارائه کردند. یکی از آنها، مُدل دوگانه حکم اخلاقی ست. از نظر گرین، مغز انسان دارای دو سیستم مجزا و مستقل است: سیستم اتوماتیک (واکنشهای ناخودآگاه و غیرارادی هیجانی) و سیستم دستی (فرایند آگاهانه عقلی). پارهای از حکمهای اخلاقی به واسطۀ هیجانات و پارهای دیگر از طریقِ فرایندهای عقلانی و فایدباورانه بوجود میآیند. گرین، عمدتاً از طریق طرح آزمونهای تجربی، تصویربرداری مغزی و پژوهش بر روی بیماران دچار آسیب مغزی برای مُدل خود شواهد و دلایلی فراهم کرده است. دلایل و شواهد گرین، اگرچه در بسیاری از موارد با مدعای او همخوانی دارند، اما برای آنها میتوان نمونه نقض پیدا کرد؛ خصوصا که پژوهشهای اخیر حاکی از این هستند که نمیتوان مکانِ مشخص و اختصاصی در مغز برای هیجان و عقل تعیین کرد. بنابراین، به نظر میرسد که مُدل او نمیتواند تبیین جامعی از حکمهای اخلاقی ارائه کند.
فلسفه
امین درستی؛ احمد علی حیدری
چکیده
در اندیشۀ نیچه فرهنگ، فلسفه و هنر یونان باستان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. او علیرغمِ نگاه بهشدت نقادانه و رادیکالی که بهکل سنت فرهنگی غرب دارد، همواره فرهنگ یونان باستان را بهمثابۀ والاترین فرهنگ بشری میستاید. این ستایش پیامد مهمترین دغدغۀ نیچه است: «درمانِ بحرانِ فرهنگِ مدرن با آفرینشِ فرهنگی والا». ایدۀ بنیادین ...
بیشتر
در اندیشۀ نیچه فرهنگ، فلسفه و هنر یونان باستان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. او علیرغمِ نگاه بهشدت نقادانه و رادیکالی که بهکل سنت فرهنگی غرب دارد، همواره فرهنگ یونان باستان را بهمثابۀ والاترین فرهنگ بشری میستاید. این ستایش پیامد مهمترین دغدغۀ نیچه است: «درمانِ بحرانِ فرهنگِ مدرن با آفرینشِ فرهنگی والا». ایدۀ بنیادین نیچه از فرهنگ، همان ایدۀ گوتهایِ چندگانگیِ هماهنگ یا به تعبیر دیگر، وحدت در کثرت است. او تأکید میکند که در هر عصری، یک عامل وحدتبخشِ بنیادین میتواند بنیادگذار یک فرهنگ سالم باشد؛ در نگاه او معلم دینی (قدیس)، فیلسوف و هنرمند نامزدهایِ اصلیِ بنیادگذاری فرهنگ والا هستند. در این نوشته میکوشیم نشان دهیم که نیچه در نخستین تلاش نظریاش برای سنجش فرهنگ و آفرینش فرهنگ والا چشماندازی هنریـزیباشناختی برمیگزیند (تز)، اما این چشمانداز خواستۀ او را برآورده نمیکند و او میکوشد تا با تغییر چشمانداز، این بار از چشماندازی فلسفی به فرهنگ بنگرد (آنتیتز). از تقابل و درعینحال همدستیِ این دو چشمانداز، سنتزی حاصل میشود: پیوند فلسفه و هنر برای آفرینش فرهنگی والا. تجسم این سنتز «فیلسوفـهنرمند» است؛ کسی که «دانایی» و «آفرینندگی» را باهم دارد: «فیلسوف آینده»؛ آفرینندۀ ارزشهای نو! کوشیدهایم نشان دهیم که این سنتز به چیز سومی جدا از تز و آنتیتز که در آن تضاد و تعارضِ ایندو ازمیانرفته است نمیانجامد، بلکه این سنتز درواقع همان تقابل و همدستی همزمانِ دو امر متعارض و متضاد است. این پیرنگ را میتوان در برخی دیگر از ایدههای نیچه نیز مشاهده کرد.