حین شیخ رضایی
چکیده
در این مقاله ابتدا مفهوم تحقق چندگانه توضیح و نشان داده میشود که چگونه این مفهوم از نظر برخی اندیشمندان تقلیلپذیری علوم خاصی را مسدود میکند. سپس یکى از رویکردهاى اخیر به این مفهوم، یعنی رویکرد علّى، شرح داده میشود؛ و در ادامه استدلال خواهد شد که پذیرش رویکرد علّی میتواند استدلال تقلیلناپذیری را با پرسشهایی مواجه سازد. ...
بیشتر
در این مقاله ابتدا مفهوم تحقق چندگانه توضیح و نشان داده میشود که چگونه این مفهوم از نظر برخی اندیشمندان تقلیلپذیری علوم خاصی را مسدود میکند. سپس یکى از رویکردهاى اخیر به این مفهوم، یعنی رویکرد علّى، شرح داده میشود؛ و در ادامه استدلال خواهد شد که پذیرش رویکرد علّی میتواند استدلال تقلیلناپذیری را با پرسشهایی مواجه سازد. در بخش پایانى مقاله نیز به این نکته پرداخته میشود که حتى اگر تحقق چندگانه را به عنوان مهمترین چالش برای تقلیلپذیرى بپذیریم، با این حال، هنوز هم مىتوانیم با توسل به رویکرد علّى از انگارۀ وحدت علم دفاع کنیم.
امیر روشن؛ فرزاد آذر کمند
چکیده
با گذشت چندین قرن از مواجهه اسلام با غرب، سؤال «چه باید کرد تا از انحطاط رهایییافت؟» همچنان دغدغۀ اصلی متفکران و اندیشمندان مسلمان است. هر متفکری با ارائۀ روشی خاص، دغدغۀ احیای سنتهای اسلامی را در سر میپروراند و بدینترتیب طیف گوناگونی از راهحلها پدید آمدهاست. یکی از این راهها متعلق به محمد عابدالجابری، ...
بیشتر
با گذشت چندین قرن از مواجهه اسلام با غرب، سؤال «چه باید کرد تا از انحطاط رهایییافت؟» همچنان دغدغۀ اصلی متفکران و اندیشمندان مسلمان است. هر متفکری با ارائۀ روشی خاص، دغدغۀ احیای سنتهای اسلامی را در سر میپروراند و بدینترتیب طیف گوناگونی از راهحلها پدید آمدهاست. یکی از این راهها متعلق به محمد عابدالجابری، نواندیش عقلگرایمغربی است. به عقیدۀ عابدالجابری، جوامعاسلامی، به دلیل غفلت از سنت ابنرشد و عدم نقد میراث گذشتۀ خود در انحطاط و عقبماندگی به سر میبرند. عقلعربی (نه الزاماً عقلاسلامی) دارای ساختارهای مخصوصی است که آنرا از عقلغربی متمایز میکند. تکیه بر سنتهایاسلامی و خوانشینوین از فلسفۀ اندلس مخصوصاً ابنرشد میتواند به سؤال «چه باید کرد تا از انحطاط رهایییافتِ؟» مسلمانان در عصر جدید پاسخ مطلوبی بدهد. به عقیدۀ وی، اندیشۀ ابنرشد، دین و فلسفه را از هم جدا میکند ؛ تسامح سیاسی و عقیدتی را مطلوب، نقد را عامل شکوفایی و عقل و دین را دارای کارویژههای مخصوص خود میداند؛ و عقل را ابزاری برای نقد معرفی میکند. بنابراین از نظر وی، ضروری است جهت احیای این سنتعقلانی دست به خوانشی نوین از فلسفۀ مغرب و اندُلُس بزنیم.
حامد قدیری؛ محمد سعیدی مهر
چکیده
یکی از مؤلفههای اصلی فلسفۀ پاتنم مخالفت با رئالیسم متافیزیکی است. بنا به قول مشهور، استدلال مبتنی بر نظریۀ مدل و استدلال مغز در خمره دو استدلالی هستند که پاتنم علیه رئالیسم متافیزیکی طرح کرده است. علاوه بر این دو، برخی معتقداند «پدیدۀ نسبیت مفهومی» پاتنم نیز استدلالی مستقل علیه رئالیسم متافیزیکیست. پدیدهی نسبیت مفهومی ...
بیشتر
یکی از مؤلفههای اصلی فلسفۀ پاتنم مخالفت با رئالیسم متافیزیکی است. بنا به قول مشهور، استدلال مبتنی بر نظریۀ مدل و استدلال مغز در خمره دو استدلالی هستند که پاتنم علیه رئالیسم متافیزیکی طرح کرده است. علاوه بر این دو، برخی معتقداند «پدیدۀ نسبیت مفهومی» پاتنم نیز استدلالی مستقل علیه رئالیسم متافیزیکیست. پدیدهی نسبیت مفهومی وضعیتیست که در آن، دو جملهی ظاهراً ناهمخوان همزمان صادق اند. در آثار مختلف پاتنم مؤیداتی برای این قول وجود دارد، اما در جایی تقریری کامل و صریح از این استدلال نقل نشده است. در این مقاله، نخست تقریری از استدلال مبتنی بر پدیدۀ نسبیت مفهومی علیه رئالیسم متافیزیکی ارائه خواهیم کرد. سپس نشان خواهیم داد که چنین استدلالی از استدلال مبتنی بر نظریۀ مدل و استدلال مغز در خمره مستقل نیست. بنابراین نمیتوان چنین استدلالی را در عرض دو استدلال اصلی پاتنم در نظر گرفت. عدم استقلال این استدلال دو نتیجه در پی خواهد داشت: نخست آنکه پذیرش این استدلال منوط به پذیرش دستکم یکی از دو استدلال قبلی پاتنم است؛ دوم آنکه هر نقدی علیه دو استدلال مشهور پاتنم به مثابۀ نقدی علیه این استدلال خواهد بود.
حسن میانداری
چکیده
نظریة خطا را در فلسفة اخلاق جدید جان مکی مطرح کرد. بر اساس این نظریه، تمام قضایای اخلاقی کاذباند. از دهة 1970 به این سو، تلاش گستردهای برای تبیین اخلاق با استفاده از نظریة تکامل زیستی شده است. مایکل روس، اول بار از تبیین تکاملی اخلاق برای دفاع از نوعی نظریة خطا استفاده کرد. بر اساس این نظریه، انتخاب طبیعی در تمام انسانها توهم عینی ...
بیشتر
نظریة خطا را در فلسفة اخلاق جدید جان مکی مطرح کرد. بر اساس این نظریه، تمام قضایای اخلاقی کاذباند. از دهة 1970 به این سو، تلاش گستردهای برای تبیین اخلاق با استفاده از نظریة تکامل زیستی شده است. مایکل روس، اول بار از تبیین تکاملی اخلاق برای دفاع از نوعی نظریة خطا استفاده کرد. بر اساس این نظریه، انتخاب طبیعی در تمام انسانها توهم عینی بودن اخلاق را نهاده است. کارکرد این توهم همگانی، افزایش «تناسبِ شامل» افراد است. ریچارد جویس در ابتدا بر اساس تعریفی خاص از اخلاق، و با استفاده از انتخاب طبیعی، دلیل آورد که گفتمان اخلاقیای که بایدِ اخلاقی را به افعال و دیگر امور، حمل میکند، صادق نیست. اما بعد تعریفش از اخلاق را گسترد و این بار با استفادة بیشتر از شواهد تجربی، به ویژه تبیین تکاملی اخلاق، نتیجه گرفت که باید باورهای اخلاقی را به حال تعلیق درآورد. من بیشتر بر اساس نوعی فضیلتگرایی در اخلاق، علیه این نظریات استدلال میکنم.
مجتبی درایتی
دوره 11، شماره 41 ، فروردین 1394، ، صفحه 69-86
چکیده
چکیده
بحث در باب ملاک تشخص که از بحثهای مهم و غامض مابعدالطبیعی در تاریخ فلسفه بودهاست به این امر مربوط میشود که آن چیست که حضورش موجب میشود تا ما از فرد کلی به شخص و فرد جزئی برسیم. مفسران فلسفه ارسطو در این باب که از نظر وی ملاک تشخص موجودات به چیست، اختلاف نظر دارند. عمده مفسران صورت یا ماده را و برخی مادة مکیف یا صورت متحقق را ...
بیشتر
چکیده
بحث در باب ملاک تشخص که از بحثهای مهم و غامض مابعدالطبیعی در تاریخ فلسفه بودهاست به این امر مربوط میشود که آن چیست که حضورش موجب میشود تا ما از فرد کلی به شخص و فرد جزئی برسیم. مفسران فلسفه ارسطو در این باب که از نظر وی ملاک تشخص موجودات به چیست، اختلاف نظر دارند. عمده مفسران صورت یا ماده را و برخی مادة مکیف یا صورت متحقق را ملاک تشخص از نظر ارسطو میدانند. در این مقاله ابتدا به بررسی تفاوت کاربرد مفاهیم تشخص، هوهویت و تکثر در متون ارسطو خواهیم پرداخت. این سه مفهوم گرچه پیوند نزدیکی با هم دارند اما عدم درک تفاوت بین آنها، مفسران را در داوری در خصوص ملاک تشخص به اشتباه انداختهاست. سپس یک به یک عباراتی از متون ارسطو که مفسران مختلف در تأیید ادعای خویش در خصوص ملاک تشخص در نظر ارسطو بدانها متوسل میشوند یا میتوانند متوسل شوند بررسی میکنیم و نقاط ضعف ادعاهای مختلف را نشان میدهیم. در نهایت به این پرسش خواهیم پرداخت که آیا اساساً مسئله ملاک تشخص مسئلهای ارسطویی است یا خیر.
حسین کلباسی اشتری؛ حسن احمدی زاده
چکیده
بحث از تناهی یا عدمتناهی زمان و مکان، از مهمترین مباحثی است که طی آن، تاریخ فلسفه، چه در مغربزمین و چه در عالم اسلام، با تاریخ دیدگاههای مختلف فیلسوفان و متکلمان گره خورده است. در میان فیلسوفان غربی، ارسطو نخستین کسی به شمار میرود که بحثی مفصل و مدون از تناهی و عدمتناهی مکان و زمان ارائه داده است، تا آنجا که او در کتاب «در ...
بیشتر
بحث از تناهی یا عدمتناهی زمان و مکان، از مهمترین مباحثی است که طی آن، تاریخ فلسفه، چه در مغربزمین و چه در عالم اسلام، با تاریخ دیدگاههای مختلف فیلسوفان و متکلمان گره خورده است. در میان فیلسوفان غربی، ارسطو نخستین کسی به شمار میرود که بحثی مفصل و مدون از تناهی و عدمتناهی مکان و زمان ارائه داده است، تا آنجا که او در کتاب «در آسمان» بحث از امر نامتناهی را مسألهای مهم و تعیینکننده در فهم حقیقت میداند. این بحث در عالم اسلام، بهویژه در آثار شیخ الرئیس ابنسینا به زبانی دیگر، اما با همان محتوا و رویکرد ارسطویی، و با ارائة براهینی شبیه به براهین ارسطو دربارة تناهی مکان و عدم تناهی زمان، دوباره مطرح گردید. آنچه در این جستار در پی واکاوی و بررسی تفصیلی آن هستیم ملاحظه و مقایسة آموزههای این دو فیلسوف بزرگ مشائی یعنی ارسطو و ابنسینا در باب تناهی مکان و عدم تناهی زمان است.
مویوا آلایی
مرجانه سوزن کار؛ محمدرضا ریخته گران؛ شمس الملوک مصطفوی
چکیده
هیدگر ذات هنر را در کار نشاندن حقیقت میداند و معتقد است آنچه هنر را به عنوان هنرِ (اصیل) ممکن میکند، ذات هنر است. به باور او هنر که روزگاری - در یونان باستان- با تحقق حقیقت پیوند داشت و از اینرو، از امکان وجودی برخوردار بود، با آغاز عصر متافیزیک و طی چندین مرحله، پیوند خود را با ذاتش گسسته و از امکان وجودی دور شده است. به عبارتی ...
بیشتر
هیدگر ذات هنر را در کار نشاندن حقیقت میداند و معتقد است آنچه هنر را به عنوان هنرِ (اصیل) ممکن میکند، ذات هنر است. به باور او هنر که روزگاری - در یونان باستان- با تحقق حقیقت پیوند داشت و از اینرو، از امکان وجودی برخوردار بود، با آغاز عصر متافیزیک و طی چندین مرحله، پیوند خود را با ذاتش گسسته و از امکان وجودی دور شده است. به عبارتی هیدگر جدایی هنر از ذاتش را نه ناگهانی و یکباره، بلکه آرام آرام و تدریجی میداند؛ روندی که به اعتقاد او با تلقی هنر به مثابة میمسیس توسط افلاطون و ارسطو آغاز شد و در ادامه، به تلقی هنر به مثابة تجربه زیباشناختی در دوران متقدم عصر جدید انجامید. اما وی جدایی کامل هنر از ذاتش را مربوط به دوران متأخر عصر جدید یعنی زمانه ما میداند؛ زمانهای که در آن، هنر به اشتغالات هنری فروکاسته شده و شأنی همانند صنعت پیدا کرده است. به عقیده هیدگر رانده شدن هنر به قلمرو صنعت در این عصر موجب شده است تا هنر اصیل، بیش از هر عصر دیگری، از امکان وجودی خود دور شود.
عبدالله نصری
دوره 9، شماره 36 ، دی 1392، ، صفحه 71-82
چکیده
بحث جبر و اختیار یکی از مسائل مهم و معضلات فلسفی است. در طول تاریخ، فیلسوفان شرق و غرب در باب آن به تأملات بسیار پرداختند. فیلسوفاناسلامی در لابلای مباحث مربوط به کیفیات نفسانی، اصل علیت و صفات الهی به بحث دربارة این مسأله پرداختند. علامه طباطبائی، هم در آثار فلسفی خود و هم در تفسیر المیزان ابعاد مختلف جبر و اختیار را مورد بررسی و توجه ...
بیشتر
بحث جبر و اختیار یکی از مسائل مهم و معضلات فلسفی است. در طول تاریخ، فیلسوفان شرق و غرب در باب آن به تأملات بسیار پرداختند. فیلسوفاناسلامی در لابلای مباحث مربوط به کیفیات نفسانی، اصل علیت و صفات الهی به بحث دربارة این مسأله پرداختند. علامه طباطبائی، هم در آثار فلسفی خود و هم در تفسیر المیزان ابعاد مختلف جبر و اختیار را مورد بررسی و توجه قرار داده است. علامه با فطری دانستن مسألة اختیار در ابتداء نظر مادهگروان در باب جبر در افعال آدمی را نقد کرده، سپس با طرح فرضهای مختلف افعال انسان، اراده و اختیار آدمی را مورد بررسی قرار داده است. علامه بر اساس روش فلسفی خود با تحلیل مفاهیم سهگانة اراده، اختیار و ضرورت، روابط آنها را با یکدیگر با کاوشهای فلسفی خود تجزیهوتحلیل کرده است. بحث از ارادة الهی و رابطة آن با اختیار، از دیگر مباحثی است که مورد توجه و بررسی علامه قرار گرفته است. وی در لابلای بحثهای خود هم به نقد نظریات متکلمان اشعری و معتزلی پرداخته و هم آراء برخی از اصولیین در باب اولویت (در تحلیل اختیار) را نقادی کرده است.
لیلا پژوهنده
دوره 11، شماره 43 ، مهر 1394، ، صفحه 71-96
چکیده
در این مقاله رابطه و نسبت پرسشگری با امر مقدس در منظومهی فکری مولوی به شیوهی تحلیلی بررسی میشود. در آغاز جهاننگری مولانا در رویکردی کلی در باب خاستگاه، جایگاه، حدود، توانایی و ویژگیهای ترازهای معرفتی، و سپس جایگاه علوم، فنون، هنرهای بشری و شیوههای فلسفی و منطقی، و لزوم بهکارگیری و سودمندی موضوعات ...
بیشتر
در این مقاله رابطه و نسبت پرسشگری با امر مقدس در منظومهی فکری مولوی به شیوهی تحلیلی بررسی میشود. در آغاز جهاننگری مولانا در رویکردی کلی در باب خاستگاه، جایگاه، حدود، توانایی و ویژگیهای ترازهای معرفتی، و سپس جایگاه علوم، فنون، هنرهای بشری و شیوههای فلسفی و منطقی، و لزوم بهکارگیری و سودمندی موضوعات یاد شده نه تنها در زندگی دنیوی، حتی گاهی به عنوان وسیلهای برای رستگاری آنجهانی بررسی میشود؛ هرچند مولوی در هرحال امتیاز غیرقابلانکاری برای بینش و شهود عرفانی برآمده از خاستگاه وحیانی قایل است.
در قلمروی امر مقدس مولوی ضمن اشاره به آسیبها و زیانهای بهکارگیری دانشهای بشری در این ساحت، و لزوم سنخیت و مناسبت میان ابزار و موضوع مورد مطالعه، به ناتوانی و ناکارآمدی پرسشگری در قلمروی امر مقدس و لزوم صبر و سکوت در ساحت قدسی و وحیانی انسان کامل (عقل کل) و قرآن کریم تأکید میورزد که این دو نزد مولوی واسطهای میان انسان و خدا و متصل به خاستگاه الهی قلمداد میشوند و از امتیاز مصونیت از خطا و اشتباه برخوردارند
رضا رسولی شربیانی
چکیده
یکی از پرسشهای اساسی در منطق این است که چرا ارسطو به «منطقِ شرطی» نپرداخته است؟ او که به عنوان مدوّن منطق شناخته میشود چگونه ممکن است به این بحث مهم توجهی نداشته باشد؟ آیا این بیتوجهی فقط یک غفلت است یا عمدی است و ارسطو دلیلی برای آن دارد؟ ما در این مقاله پس از بررسی منطق شرطی (قضایا و قیاسهای شرطی) از دیدگاه رواقیون و بیان ...
بیشتر
یکی از پرسشهای اساسی در منطق این است که چرا ارسطو به «منطقِ شرطی» نپرداخته است؟ او که به عنوان مدوّن منطق شناخته میشود چگونه ممکن است به این بحث مهم توجهی نداشته باشد؟ آیا این بیتوجهی فقط یک غفلت است یا عمدی است و ارسطو دلیلی برای آن دارد؟ ما در این مقاله پس از بررسی منطق شرطی (قضایا و قیاسهای شرطی) از دیدگاه رواقیون و بیان اهمیت آن نزد منطقدانان جدید، به مبانی نظری و فلسفی دو نظام منطق حملی و شرطی میپردازیم. با مطالعۀ فلسفۀ ارسطو و با توجه به دیدگاه خاص او در مورد مقولات و اندراج اشیا در مقولات دهگانه، معلوم میشود که ارسطو دارای تفکری ذاتگرا بوده و این امر با تفکر تجربهگرای رواقیون کاملاً متفاوت است؛ زیرا در اندیشۀ فلسفی رواقیون به قوانین خارجی اشیا توجه میشود و نه به ذات یا ماهیت آنها. بنابراین، رواقیون از منطق حملی عدول کرده و به منطق شرطی پرداختهاند زیرا چنین نگرشی به موجودات اقتضای نظامی اندراجی و حملی را ندارد؛ همچنانکه با نگاه مقولهای به موجودات عالم نمیتوان به صورت شرطی و باتردید و تعلیق سخن گفت. به عبارت دیگر، با توجه به مبانی فلسفی و معرفتشناختی ارسطو نمیتوان منطق شرطی را پذیرفت. به همین دلیل ارسطو در آثار خود وارد بحث دربارۀ قضایا و قیاسهای شرطی نشده است، در حالی که نحلۀ مگاری پیش از او به این مباحث پرداخته بودند و پس از او نیز این بحث توسط رواقیون به طور جدی دنبال شده است چرا که با هستیشناسی آنان سازگارتر بود.
مهدی طاهریان
چکیده
تصور غالب بر این است که کانت بحث زمان را فقط در حسیات استعلائی و در تحلیل استعلائی در بحث شاکله مطرح کرده است، ولی این تصور چندان درست نیست، حقیقت این است که سراسر فلسفه نقادی کانت به خصوص نقد عقل محض، بحث زمان است. در واقع کانت در نقد عقل محض نوعی خاص از مابعدالطبیعه را بنیان میگذارد که میتوان آن را مابعدالطبیعه زمان نامید و بدینگونه ...
بیشتر
تصور غالب بر این است که کانت بحث زمان را فقط در حسیات استعلائی و در تحلیل استعلائی در بحث شاکله مطرح کرده است، ولی این تصور چندان درست نیست، حقیقت این است که سراسر فلسفه نقادی کانت به خصوص نقد عقل محض، بحث زمان است. در واقع کانت در نقد عقل محض نوعی خاص از مابعدالطبیعه را بنیان میگذارد که میتوان آن را مابعدالطبیعه زمان نامید و بدینگونه او موضوع مابعدالطبیعه را از وجود به زمان تغییر میدهد. در واقع کانت معتقد است که انسان موجودی زمانی است و بر این اساس، فقط میتواند در امور زمانی و به نحو زمانی فکر کند.
فلسفه
مهدی خیاط زاده
چکیده
جان کاتینگهام، به دو نوع تجربۀ دینی توجه دارد: تجربۀ دینی عام و تجربۀ دینی خاص. ازنظر او تجارب عمومی، نیازی به آموزش خاص و پیچیده، تحقیقات علمی یا نظریهپردازی فلسفی ندارد، بلکه اقدامی ساده برای پذیرش یک هدیه است. البته، چنین تجاربی برخلاف مشاهدات روزمره در دسترس همگان نیست و تحقق آن نیازمند شرایط خاصی است. وی دربارۀ تجارب دینی خاص ...
بیشتر
جان کاتینگهام، به دو نوع تجربۀ دینی توجه دارد: تجربۀ دینی عام و تجربۀ دینی خاص. ازنظر او تجارب عمومی، نیازی به آموزش خاص و پیچیده، تحقیقات علمی یا نظریهپردازی فلسفی ندارد، بلکه اقدامی ساده برای پذیرش یک هدیه است. البته، چنین تجاربی برخلاف مشاهدات روزمره در دسترس همگان نیست و تحقق آن نیازمند شرایط خاصی است. وی دربارۀ تجارب دینی خاص نیز معتقد است در مواجهه با قسمتهایی از کتاب مقدس که مشتمل بر گزارش چنین تجاربی هستند، نه باید رویکردی طبیعتگرایانه یا اسطورهزدایانه داشت و نه رویکردی ظاهرگرایانه؛ بلکه باید بهگونهای این فقرات را تفسیر نمود که هم محتوای شگفتانگیز آن حفظ شود و هم این محتوا تقابلی با علم مدرن نداشته باشد. اثر پیش با استفاده از مبانی فلسفۀ اسلامی، مروری انتقادی بر هر دو قسمت دیدگاه وی دارد. حاصل این نقدها آنکه با توجه به شخصی بودن قرائن حاصل از تجارب دینی، تضمین معرفتی این تجارب بهوسیلۀ شیوۀ عقلی و وحیانی حاصل میشود و بر این اساس، این تجارب را نمیتوان راهی مستقل در کنار راه عقلی و وحیانی دانست. همچنین مشاهدۀ تجارب دینی خاص، مشاهدۀ حسی نبوده و در ظرف خیال و واهمۀ بشری رخ میدهد بدون آنکه متعلق این تجارب، از ویژگی نفس الامری خود تبدل یافته باشند.
حسن احمدی؛ مستانه کاکایی
چکیده
توماس آکوئینی برای «وجود» از واژة esse)) بهره میگیرد و در کتابهای مختلف خود معانیای برای آن میآورد. در «جامع علم کلام»، وجود را به دو معنا میداند: ۱ـ فعل وجود داشتن، و ۲ـ رابط قضایا. توماس معنای دوم را برای خداوند نیز به کار میبرد. در کتاب «دربارة وجود و ماهیت» نیز با تأثیر از ارسطو برای وجود دو معنا میآورد؛ وجود ...
بیشتر
توماس آکوئینی برای «وجود» از واژة esse)) بهره میگیرد و در کتابهای مختلف خود معانیای برای آن میآورد. در «جامع علم کلام»، وجود را به دو معنا میداند: ۱ـ فعل وجود داشتن، و ۲ـ رابط قضایا. توماس معنای دوم را برای خداوند نیز به کار میبرد. در کتاب «دربارة وجود و ماهیت» نیز با تأثیر از ارسطو برای وجود دو معنا میآورد؛ وجود در معنای اول بر ده مقوله، یعنی جوهر و اعراض اطلاق میشود و در معنای دوم، رابط قضایا است. در کتاب «شرحی بر عقاید پیتر لومبارد»، «وجود» به معنای ماهیت شیء آمده است. معنای «فعل محض وجود» را میتوان از کتاب «دربارة وجود و ماهیت» فهمید که در آن وجود بر ده مقوله تقسیم میشود؛ بهطور اولیه بر جوهر و بهطور ثانویه بر اعراض اطلاق میگردد. جوهر خود به دو قسم مرکب و بسیط تقسیم میشود، اما یگانه جوهر بسیط خداوند است؛ زیرا جواهر دیگر (روحانی و جسمانی)، مرکباند: یا مرکب از وجود و ماهیت (جواهر روحانی) یا مرکب از ماده و صورت و وجود و ماهیت (جواهر جسمانی). به نظر توماس تنها یک وجود نخستین هست که ذات و فعل وجود آن متمایز نیست و آن خداوند است که جوهر قائم به ذات است. توماس در کتاب «جامع علم کلام» برای اینهمانی ذات و وجود خداوند دلایلی میآورد؛ ذات خداوند عین فعل محض وجود او است. توماس چنین میاندیشد که خداوند در کتاب مقدس خود را به موسی «من هستم» معرفی کرده است. بر این اساس، اسم بهکاررفته در «سِفر خروج» را شایستهترین اسم برای خداوند میداند1 و در «جامع علم کلام» سه دلیل برای آن میآورد. وجود بیتعینترین و کلیترین اسم است که تنها مدلول آن وجود قائم به ذاتی است که وجودش عین ذات اوست
حسین هرسیج؛ جلال حاجی زاده
چکیده
چون دموکراسی ماهیت پویا و زایایی دارد، بحث و بررسی در باب مبانی، آموزهها و تطور مفهومی آن همچنان ادامه دارد. پژوهش و تبیین علمینظریة دموکراسی رایزنانة هابرماس، و ارزیابی ِانعکاس، و نسبت مبانی فلسفی و معرفتشناختیاش با آن، هدفیست که پژوهشگر در این تحقیق دنبال میکند. پس سعی بر آن است که ضمنِ تجزیه و تحلیل الگوی دموکراسی هابرماس، ...
بیشتر
چون دموکراسی ماهیت پویا و زایایی دارد، بحث و بررسی در باب مبانی، آموزهها و تطور مفهومی آن همچنان ادامه دارد. پژوهش و تبیین علمینظریة دموکراسی رایزنانة هابرماس، و ارزیابی ِانعکاس، و نسبت مبانی فلسفی و معرفتشناختیاش با آن، هدفیست که پژوهشگر در این تحقیق دنبال میکند. پس سعی بر آن است که ضمنِ تجزیه و تحلیل الگوی دموکراسی هابرماس، از منظر رهیافت توصیفی-تحلیلی و مطالعة کتابخانهای، با کاویدن افکار و تشریح آراء و منظومة نظری هابرماس، مبانی و موازین دموکراسی و مؤلفههای برجسته و نظری آن ایضاح و تبیین شود. به باور دانش-پژوه، گفتمان دموکراسی مورد نظر هابرماس ریشههای فلسفی عمیقی دارد و جزئی از شالودة معرفتی و روششناسی معطوف به انگارة رهاییبخشی (Emancipation) به شمار میرود. از اینرو یافتههای تحقیق حاضر بیانکنندة آن است که آراء و اندیشههای سیاسی هابرماس متأثر و برخاسته از خوانش وی از مبانی فلسفی-اش بوده است.
مهدی دهباشی؛ مرضیه رضاییان
چکیده
زمانی که انسان شروع به شناخت خود میکند و به تواناییهای وجودی خویش واقف میشود، گویی مسئولیتی بر دوش او قرار دارد که میباید خود را از مرتبة دون انسانیت به مرتبة بالا سوق دهد. این سیر، برای کییرکگور با کمک خصلت بارز آدمی یعنی ترسآگاهی امکانپذیر است: فرد همواره در اندیشه و دلهرة کیفیت انتخاب خود است و این دلهره او را در کسب بهترین ...
بیشتر
زمانی که انسان شروع به شناخت خود میکند و به تواناییهای وجودی خویش واقف میشود، گویی مسئولیتی بر دوش او قرار دارد که میباید خود را از مرتبة دون انسانیت به مرتبة بالا سوق دهد. این سیر، برای کییرکگور با کمک خصلت بارز آدمی یعنی ترسآگاهی امکانپذیر است: فرد همواره در اندیشه و دلهرة کیفیت انتخاب خود است و این دلهره او را در کسب بهترین گزینشها که میتواند خویشتن فرد را هر چه بیشتر نمایان کند هدایت میکند. برای مولوی نیز انسان با داشتن قوة اندیشه و تفکر که ممیز او از دیگر جانداران است و با کاربرد صحیح آن میتواند نه تنها نسبت به خود، بلکه به دیگر امور نیز معرفت حاصل نماید. در متن حاضر سیری را طی میکنیم که ابتدا به مبحث انسان از دید هر دو اندیشمند میپردازد تا با شناخت و دانستن مراتب روحی افراد بدانیم برترین خصلت آدمی که میتواند او را در شناخت هر چه بیشتر یاری رساند چیست. در عین حال به عواملی مانند خلوتگزینی و خودآزمایی و به امتحان سپردن خویش که میتواند ممد فرد در رسیدن هر چه بیشتر به من اصلیاش باشد پرداخته میشود.
مهدی بهنیافر
چکیده
این مقاله به مجموعۀ اصول چهارگانۀ موسوم به اخلاق موقت دکارت و برخی لوازم معرفتی آن میپردازد. ضمن معرفی دو خوانش رقیب از این اصول که یکی جایگاه قابل اعتنایی برای این اصول قائل نیست و آن را جزء اساسی منظومۀ معرفتی دکارت نمیداند و دیگری این اصول را هم دائمی و هم همگانی میانگارد، تبیین مورد نظرمان را از قلمرو معرفتی و همینطور قلمرو ...
بیشتر
این مقاله به مجموعۀ اصول چهارگانۀ موسوم به اخلاق موقت دکارت و برخی لوازم معرفتی آن میپردازد. ضمن معرفی دو خوانش رقیب از این اصول که یکی جایگاه قابل اعتنایی برای این اصول قائل نیست و آن را جزء اساسی منظومۀ معرفتی دکارت نمیداند و دیگری این اصول را هم دائمی و هم همگانی میانگارد، تبیین مورد نظرمان را از قلمرو معرفتی و همینطور قلمرو انسانی این اصول بهدست دهیم. گام نخست، ارائۀ تقریری مختار از نسبت این اصول با دو عنصر کلیدی اندیشۀ دکارت؛ یعنی شک و روش است و بر پایۀ آن به مفهوم مقطعی یا موقت بودن این اصول پرداختهایم؛ مفهومی بدواً عادی با نتایج و الزاماتی نسبتاً متفاوت. برآنم که این منظومۀ موسوم به موقت، سرشتی معرفتی دارد نه زمانی؛ زمان هم تابع رخدادهای حوزۀ فاهمه است. همچنین در عین استدلال بر اینکه نمیتوان این اصول را همواره موقتی دانست نشاندادهام که ایدۀ برخی شارحان مبنی بر اینکه او این اصول را از ابتدا همیشگی و همگانی میخواسته، ایدهای شاذ و غیرقابل تحمیل به متن آثار دکارت است. نشان دادهام که این اصول در شرایط معرفتی مشخص و تشریحشدهای ممکن است حضوری دائمی در عرصۀ زیست اندیشمند پیدا کنند و در شرایطی هم ممکن است در دستگاه فکری او نقض و از این راه واجد حاکمیتی موقت شوند. از جمله نتایج جانبی جایگیری و تقریر مدلّل این اصول در بافت فکری دکارت، تبیین این نکته است که انتساب وصف غیرمدلّلی مانند محافظهکاری به این اصول، نسبت به اغراض مدلّل دکارت، نسبتی پسینی و کمتر قابلاعتناست.
علیرضا فرجی
چکیده
هوسرل در روش پدیدارشناسی دریچهای نوین را به بحث تجربه میگشاید که به واسطه تعریف نوین شناخت و در راستای پیشگیری از خطای فلاسفه پیشین -به ویژه تجربهباوران کلاسیک- صورت گرفته است؛ به نحوی که شناخت، دیگر مبتنی بر تجارب بیواسطه از جهان نیست، بلکه بر پایه تجارب التفاتی که بر شهود بیواسطه ابژهها تکیه دارد، صورت میپذیرد. پیامد ...
بیشتر
هوسرل در روش پدیدارشناسی دریچهای نوین را به بحث تجربه میگشاید که به واسطه تعریف نوین شناخت و در راستای پیشگیری از خطای فلاسفه پیشین -به ویژه تجربهباوران کلاسیک- صورت گرفته است؛ به نحوی که شناخت، دیگر مبتنی بر تجارب بیواسطه از جهان نیست، بلکه بر پایه تجارب التفاتی که بر شهود بیواسطه ابژهها تکیه دارد، صورت میپذیرد. پیامد این برداشت، دستیابی به تجربه زنده است. بنابراین، برای هوسرل، شناخت جهان پیرامون مبتنی بر زیستههایی است که بر حیث التفاتی آگاهی استوارند. سخن گفتن از این جهان التفاتی در اندیشه هوسرل به واسطه معانی ایدئال صورت میگیرد و این دسته از معانی حول محور یک خوداستعلایی قرار دارند که مرکز کنشها و حالات التفاتی است. بنابراین، تحلیل کنش گفتاری این «خود» به شکل معناشناختی و بر پایه منطق استعلایی صورت میپذیرد و از نگرش نحوی جداست. هوسرل این تغییر جدید را در راستای تحویل بردن سوژه استعلایی به جهان اینترسابجکتیو صورت میدهد. در این پژوهش، هدف ما این است که چگونگی تاثیر معناشناسی منطقی بر گفتار و گذار به جهان اینترسابجکتیو را مورد تحلیل قرا دهیم.
علی فتح طاهری؛ مهرداد پارسا
چکیده
ژولیا کریستوا، فیلسوف مطرح جریان پستمدرنیسم، با قرائتی روانکاوانه و زبانشناختی از مفاهیم بنیادین فلسفه، در پی ترسیم جهان و سوژهای سیال و در فرآیند است. وی، در تبیین نظریة خویش، از مفهوم "کورا" استفاده میکند. این مفهوم که اولینبار در رسالة تیمائوس افلاطون برای تشریح فرآیند شکلگیری جهان به کار میرود، در تفکر کریستوا نسبتی ...
بیشتر
ژولیا کریستوا، فیلسوف مطرح جریان پستمدرنیسم، با قرائتی روانکاوانه و زبانشناختی از مفاهیم بنیادین فلسفه، در پی ترسیم جهان و سوژهای سیال و در فرآیند است. وی، در تبیین نظریة خویش، از مفهوم "کورا" استفاده میکند. این مفهوم که اولینبار در رسالة تیمائوس افلاطون برای تشریح فرآیند شکلگیری جهان به کار میرود، در تفکر کریستوا نسبتی با زبان مییابد و به عنوان نخستین خاستگاه سوژه تلقی میشود. مقصود این مکتوب توضیح مفهوم "کورا" در اندیشة کریستوا و بیان نسبت آن با کورای افلاطونی است.
رحمت الله موسوی مقدم؛ امیر عباس علیزمانی
چکیده
در این مقاله به بررسی تطبیقیِ موضوع سلامت معنوی به عنوان یکی از مهمترین ارکان سلامت که اخیراً در سازمان جهانی بهداشت به مؤلفههای قبلی سلامت، یعنی جسمی، روانی و اجتماعی اضافه شده است، از دیدگاه دکارت به عنوان مؤسس فلسفة جدید غرب، و علامه طباطبائی به عنوان نمایندة فلسفه و فرهنگِ اسلامی، میپردازیم. نزد دکارت، سلامت معنوی به لحاظ ...
بیشتر
در این مقاله به بررسی تطبیقیِ موضوع سلامت معنوی به عنوان یکی از مهمترین ارکان سلامت که اخیراً در سازمان جهانی بهداشت به مؤلفههای قبلی سلامت، یعنی جسمی، روانی و اجتماعی اضافه شده است، از دیدگاه دکارت به عنوان مؤسس فلسفة جدید غرب، و علامه طباطبائی به عنوان نمایندة فلسفه و فرهنگِ اسلامی، میپردازیم. نزد دکارت، سلامت معنوی به لحاظ نگرش اومانیستی او، جنبة انتزاعی دارد و صرفاً به ساحت آگاهی و بینش عقلانی انسان برمیگردد و مبین تفسیر طبیعی (مادی) از انسان است و به ساحت فرابشری او توجه چندانی ندارد. اما نزد علامه که فیلسوفی الهی است، سلامت معنوی، مبتنی بر ساحت مابعدالطبیعی و معناخواهی انسان است؛ یعنی بر پذیرش اصلِ حقیقت مطلق (خدا) به عنوان معنای زندگی که ضمن اصلاح بینش و نگرش انسان، به ساحت گرایشی و رفتاری او هم جهت میدهد.
محرم ترابی
چکیده
علمای علم کلام وظیفه خود را دفاع از ضروریات دین تعریف کردهاند. ایشان در دورهای، که هنوز بسیاری از مباحث فلسفی و کلامی دقیقاً شکل نگرفته بود، برای تبیین عقاید خود توجیهات خاصی ارائه میدادند. این توجیهات اغلب با بیان نظرات ابتکاری همراه بود. معتزله برای توجیه کیفیت اتصاف ذات باری به صفات و همچنین برای توجیه نحوه تعلق علم باری به ...
بیشتر
علمای علم کلام وظیفه خود را دفاع از ضروریات دین تعریف کردهاند. ایشان در دورهای، که هنوز بسیاری از مباحث فلسفی و کلامی دقیقاً شکل نگرفته بود، برای تبیین عقاید خود توجیهات خاصی ارائه میدادند. این توجیهات اغلب با بیان نظرات ابتکاری همراه بود. معتزله برای توجیه کیفیت اتصاف ذات باری به صفات و همچنین برای توجیه نحوه تعلق علم باری به موجودات، نظریه ابتکاری «احوال» و «ثابتات ازلیه» را ارائه کردهاند. فلاسفه و متکلمان بعدی نیز بهطور مفصل این دو نظریه را مورد بررسی قرار دادند و گاه آنها را بهدلیل برخی شباهتها با هم یکی گرفتهاند. این نوشته در صدد نشان دادن این مطلب است که دو نظریه فوق الذکر، چه به لحاظ موضوعاتی که مستقیماً به آنها میپردازند و چه به لحاظ نتایج و لوازمی که به بار میآورند، با هم متفاوتاند و در دورههای بعد است که با هم خلط و یکی قلمداد شدهاند.
نرگس زرگر
چکیده
ملاصدرا میان گفتار و نوشتار تفاوت جوهری نمیبیند. با تمایز برتری گفتار خداوند بر متنِ او از گفتارِ انسان نسبت به نوشتار او، به این نتیجه میرسیم که بر اساس تبیین ملاصدرا از ماهیت و فرآیند زبان، نوشتار انسان عادی بر گفتار او، بدون لحاظِ موارد استثنایی، برتری دارد. با معیار «دوری یا نزدیکی به حقیقت» دربارۀ گفتار و نوشتار انسان، ...
بیشتر
ملاصدرا میان گفتار و نوشتار تفاوت جوهری نمیبیند. با تمایز برتری گفتار خداوند بر متنِ او از گفتارِ انسان نسبت به نوشتار او، به این نتیجه میرسیم که بر اساس تبیین ملاصدرا از ماهیت و فرآیند زبان، نوشتار انسان عادی بر گفتار او، بدون لحاظِ موارد استثنایی، برتری دارد. با معیار «دوری یا نزدیکی به حقیقت» دربارۀ گفتار و نوشتار انسان، دو مشکلِ دریافت حقیقت و تبدیل حقیقت به اعتبار فراروی ماست. تلقی برتری گفتار بر نوشتار انسان، شنونده را در زمانِ گفتار نگاه می دارد و آشکار بودن قصد گوینده از گفتار، شنونده را وادار به ایستایی در همان معنای ظاهر میکند. در حالی که نوشتار از پویایی بیشتری برخوردار بوده و به خواننده اجازه تحلیل لایه های بطون متن را می دهد. دو اصل در فرآیند زبان با تبیین ملاصدرا فهمیده میشود: 1. تعقل پیش از سخن گفتن/نوشتن 2. تجزیه و تحلیل عقلانی هر متن یا سخن توسط مخاطب.
علیرضا فرجی
چکیده
پرسش از زندگی و حیات پیشینهای به درازای تاریخ بشر دارد و مسئلهای است که در تطور تاریخ اندیشه، چهرههای گوناگونی به خود گرفتهاست. امروزه این پرسش با جدیت بیشتری پیگیری میشود تا بدانجا که حتی در محافل دانشگاهی به شکل گرایشی از فلسفة دین درآمدهاست. همچنین، در میان نحلههای فلسفی گوناگون معاصر، فیلسوفان تحلیلی و زبانی با دقت ...
بیشتر
پرسش از زندگی و حیات پیشینهای به درازای تاریخ بشر دارد و مسئلهای است که در تطور تاریخ اندیشه، چهرههای گوناگونی به خود گرفتهاست. امروزه این پرسش با جدیت بیشتری پیگیری میشود تا بدانجا که حتی در محافل دانشگاهی به شکل گرایشی از فلسفة دین درآمدهاست. همچنین، در میان نحلههای فلسفی گوناگون معاصر، فیلسوفان تحلیلی و زبانی با دقت و ژرفکاوی ویژهای ساختار گوناگون گزارههای زبان را تحلیل کردهاند که تا حدودی در نگرشهای رسالة منطقی ـ فلسفی ویتگنشتاین ریشه دارد. بنابراین، تحلیل ساختار منطقی پرسش از معنای زندگی و درستی یا نادرستی طرح آن در اندیشة ویتگنشتاین جذاب و نوین است؛ زیرا از یک سو، در اندیشة دوپارة وی، گزارههای برخی از علوم، مانند اخلاق، فلسفه، هنر، دین و متافیزیک به دلیل همسو نبودن با معیارهای منطقی زبان، مهمل و بیمعنا هستند و از سوی دیگر، باورهای ایمانی و عملگرایانة وی، جلوهای متفاوت به برداشتها از زندگی و حیات انسان دادهاست. از این رو، تلاش ما این است که در مقالة حاضر، تناقض موجود در اندیشة ویتگنشتاین را در تناسب با پرسش مهم معنای زندگی بسنجیم و پاسخ احتمالی او را نقد و بررسی کنیم.
مهرشاد رضایی؛ سید علی کلانتری؛ امیر احسان کرباسی زاده
چکیده
واقعگرایی کورنل به موج جدید طبیعتگرایی اخلاقی متعلق است. آن چیزی که واقعگرایی کورنل را از دیگر مکاتب طبیعتگرایی متمایز میکند موضع ضد فروکاست گرایانة این دیدگاه در مورد واقعیات اخلاقی است. هدف ما در این جستار بررسی معنیشناسی این مکتب فکری بر پایة آرای شاخصترین چهرة آن در این زمینه، ریچارد بوید است. تلاش میکنیم تا نشان ...
بیشتر
واقعگرایی کورنل به موج جدید طبیعتگرایی اخلاقی متعلق است. آن چیزی که واقعگرایی کورنل را از دیگر مکاتب طبیعتگرایی متمایز میکند موضع ضد فروکاست گرایانة این دیدگاه در مورد واقعیات اخلاقی است. هدف ما در این جستار بررسی معنیشناسی این مکتب فکری بر پایة آرای شاخصترین چهرة آن در این زمینه، ریچارد بوید است. تلاش میکنیم تا نشان دهیم معنیشناسی ارائهشده توسط بوید هم استدلال پرسش گشودة مور بر ضد طبیعتگرایان را بیاثر میکند و هم دفاعی از واقعگرایی اخلاقی در برابر رویکردهای نسبی گرایانة برساختی در فرااخلاق به دست میدهد. در حین بررسی استدلال بوید، لوازم و پیشفرضهای موردنیاز وی همچون مفهوم نوع طبیعی، اینهمانی های مصداقی و یا نشانگر جزئی و هم ارجاعی را موردبحث و بررسی قرار خواهیم داد.
محسن باقرزاده مشکی باف
چکیده
در این مقاله پسازآنکه نگارنده به لحاظ نظری به بررسی رخدادهای سیاسی- اجتماعی و چگونگی تکوین نظریه جامعه مدنی پرداخت به سراغ فهم و بررسی تکوین اراده عمومی در جامعه مدنی و دولت و دیالکتیک میان آنها در اندیشه سیاسی هگل میرود. هگل نخستین فیلسوف تاریخ فلسفه است که بهطور آگاهانه جایگاهی استراتژیک برای جامعه مدنی قائل میشود؛ و از ...
بیشتر
در این مقاله پسازآنکه نگارنده به لحاظ نظری به بررسی رخدادهای سیاسی- اجتماعی و چگونگی تکوین نظریه جامعه مدنی پرداخت به سراغ فهم و بررسی تکوین اراده عمومی در جامعه مدنی و دولت و دیالکتیک میان آنها در اندیشه سیاسی هگل میرود. هگل نخستین فیلسوف تاریخ فلسفه است که بهطور آگاهانه جایگاهی استراتژیک برای جامعه مدنی قائل میشود؛ و از طریق سه عنصر اساسی یعنی نظام حقوقی، پلیس و اصناف و اتحادیهها و همچنین با بررسی طبقات که برای نخستین بار تمامی آنها در خدمت جامعهمدنی است به تکوین اراده جزئی در جهت شکلگیری اراده عمومی گام برمیدارد؛ و از طریق نظریه نهادها نهتنها میتواند به ابژکتیو کردن اراده انتزاعی انسان دست یابد بلکه به نخستین مرحله توضیح کلی منحصر در فرد دست مییابد. در اینجا هگل به بحث درباره دولت میپردازد. هگل با ورود به بخش دولت بهسرعت این ساحت را بر اساس سه اصل موضوعه امر ارگانیک در برابر امر مکانیکی، مصلحت عمومی در برابر منفعت شخصی و درنهایت تقدم کلی بر جزئی از جامعه مدنی مجزا میسازد؛ و درنتیجه با تقدم دولت بر جامعه مدنی به معنای خاص خودش، اراده عمومی را حقیقت اراده جزئی، اخلاق و حیات اخلاقی قلمداد میکند.