علی کرباسی زاده؛ فاطمه سلیمانی دهنوی
چکیده
تفسیرهای متعدد و گاه متناقضی از اندیشههای روسو وجود دارد، برخی او را در زمرۀ روشنگران قرار میدهند و برخی دیگر منتقد روشنگری. روسو فرزند عصر روشنگری بود و بیشک مهمترین عناصر تفکر این دوره در اندیشۀ او نمایان است. با وجود این، وی به مخالفت با برخی از مشخصههای روشنگری برخاست. او در عصری که خرد به عنوان تنها راهنمای انسان مطرح بود، ...
بیشتر
تفسیرهای متعدد و گاه متناقضی از اندیشههای روسو وجود دارد، برخی او را در زمرۀ روشنگران قرار میدهند و برخی دیگر منتقد روشنگری. روسو فرزند عصر روشنگری بود و بیشک مهمترین عناصر تفکر این دوره در اندیشۀ او نمایان است. با وجود این، وی به مخالفت با برخی از مشخصههای روشنگری برخاست. او در عصری که خرد به عنوان تنها راهنمای انسان مطرح بود، به مبارزه با خردگرایی پرداخت. دغدغۀ اصلی وی انسان است، اما انسانی که آزاد است و این آزادی از داراییهای او محسوب میشود. روسو بزرگترین خطر را در فرهنگ عقلی روشنگری، که به منزلۀ اوج انسانیت پذیرفته شده بود، میدید. از این جهت او درمقابل متفکران خردگرای عصر روشنگری قرار میگیرد. در نظر وی، محتوای این فرهنگ، سرچشمههای آغازین و وضع کنونی آن، همگی بیتردید گواه این هستند که این فرهنگ، صرفاً بر شهوت قدرت و جاهطلبی بنا شده و فاقد هرگونه انگیزۀ اخلاقی است. از این رو، روسو از اعتقاد ایشان مبنی بر اینکه پیشرفت علم و هنر سبب اصلاح و تعالی بشر میشود، انتقاد میکند. روسو، برای رهایی از این تباهی، به مهمترین بخش نظریهاش که شرح وضع طبیعی و چگونگی انتقال از وضع طبیعی به جامعۀ مدنی است، میپردازد و تنها راه رستگاری انسان را پاکدلی و پیروی از احساسات والا می-داند. در پژوهش حاضر به بررسی مبانی روشنگری در اندیشۀ روسو میپردازیم و آنچه را که موجب همانندی اندیشۀ وی با دیدگاه روشنگران یا سبب مخالفتش با آرای ایشان شده است، بررسی میکنیم.
لطف الله نبوی؛ مجتبی امیر خانلو
چکیده
واقعیگرایی یک آموزه هستیشناسانه است که براساس آن، دامنة اشیاء موجود و دامنة اشیاء واقعی اینهمان است. مطابق با این آموزه، برای حل هر مسئلة فلسفی، نیازی به تعهد وجودی به اشیاء غیرواقعی نداریم. رویکرد لینسکی، زالتا و نلسون یکی از رویکردهای موجود بهواقعیگرایی است که به واقعیگرایی جدید معروف شده است. آنها، پیشفرض ...
بیشتر
واقعیگرایی یک آموزه هستیشناسانه است که براساس آن، دامنة اشیاء موجود و دامنة اشیاء واقعی اینهمان است. مطابق با این آموزه، برای حل هر مسئلة فلسفی، نیازی به تعهد وجودی به اشیاء غیرواقعی نداریم. رویکرد لینسکی، زالتا و نلسون یکی از رویکردهای موجود بهواقعیگرایی است که به واقعیگرایی جدید معروف شده است. آنها، پیشفرض جدیدی در باب اشیاء موجود را مبنای کار خود قرار دادهاند که براساس آن، یک شیء انضمامی، در حقیقت احتمالاً انضمامی است و یک شیء غیرانضمامی، اگر (بر خلاف عدد 11) انتزاعی نباشد، (مانند فرزند مسیح (ع)) احتمالاًً غیرانضمامی است. آنها به این ترتیب، موفق میشوند از طریق فرض وجود اشیاء احتمالاًً غیرانضمامی، مدلی با دامنة ثابت و با سورهای غیرجهان- محدود تشکیل دهند که میتواند فرمولهایی مانند فرمول بارکان، عکس فرمول بارکان، وجود ضروری، و امکانهای تودرتو را معتبر سازد و تأویل مناسبی از شهودهایی که از فرمول ممکنبودگی موجودات غریبه حمایت میکنند، ارائه دهند. در عین حال، منتقدانی نظیر کارِن بِنِت معتقدند که در اینرویکرد، هویات غیرواقعی، بهعنوان اشیاء واقعی قلمداد شدهاند، بهگونهایکه واقعیگرایی جدید، از مصادیق واقعیگرایی جانشینی است. ما در این مقاله، سعی کردهایم تا با تشریح رویکرد واقعیگرایی جدید و انتقادهای مطرحشده بر آن، به توضیح واقعیگرایی جانشینی بپردازیم و با اتخاذ موضعی مخالف با موضع کارِن بِنِت، نشان دهیم که واقعیگرایی جدید، از مصادیق واقعیگرایی جانشینی نیست.
لطف الله نبوی
چکیده
«نظریه ضرورت بتّاته» عنوان نظریهای است از «شیخ شهاب الدین سهروردی» که از ابداعات و نوآوریهای مهم وی در عرصه منطق تلقی میشود و دارای نتایج منطقی – فلسفی فراوانی است.
سهروردی بدون تردید با طرح این نظریه به «ضرورت فلسفی – متافیزیکی» نظر داشته و از آنجا که تبیین منطقی ضرورت فلسفی از دغدغههای مهم چند دهه اخیر ...
بیشتر
«نظریه ضرورت بتّاته» عنوان نظریهای است از «شیخ شهاب الدین سهروردی» که از ابداعات و نوآوریهای مهم وی در عرصه منطق تلقی میشود و دارای نتایج منطقی – فلسفی فراوانی است.
سهروردی بدون تردید با طرح این نظریه به «ضرورت فلسفی – متافیزیکی» نظر داشته و از آنجا که تبیین منطقی ضرورت فلسفی از دغدغههای مهم چند دهه اخیر در حوزه منطق موجهات جدید بوده است، بررسی دلالت شناختی نظریه مزبور با رویکردی تطبیقی میتواند پیشینههای تاریخی بحث را روشن کند.
سید علی کلانتری
چکیده
چنین به نظر میرسد که پذیرش یک هنجار به تنهایی نمیتواند انجام آنچه هنجار مربوطه بدان فرمان میدهد توسط شخص را تبیین نماید؛ استگلیچ پیترسون این مطلب را با این صورتبندی توضیح میدهد که رابطهای قوی میان احکام هنجارین و برانگیختگی برای انجام فعل مربوطه وجود ندارد. بر اساسِ نظرِ پیترسون، برای تبیین این مطلب که شخص به آنچه هنجار ...
بیشتر
چنین به نظر میرسد که پذیرش یک هنجار به تنهایی نمیتواند انجام آنچه هنجار مربوطه بدان فرمان میدهد توسط شخص را تبیین نماید؛ استگلیچ پیترسون این مطلب را با این صورتبندی توضیح میدهد که رابطهای قوی میان احکام هنجارین و برانگیختگی برای انجام فعل مربوطه وجود ندارد. بر اساسِ نظرِ پیترسون، برای تبیین این مطلب که شخص به آنچه هنجار بدان فرمان میدهد عمل میکند، ما نه تنها باید بدانیم که شخص مربوطه هنجار را پذیرفته بلکه باید بدانیم که شخص برای انجامِ فعل برانگیخته نیز شده است. در این مقاله استدلال خواهم نمود که این نظر، در بابِ هنجارهایی که در متون فلسفی به هنجارهایِ ساختاری معروفند صادق نیست. هنجار ساختاری، مقوّم و یا برسازندۀ فعلی است که بدان فرمان میدهد. در این مقاله برای ایضاح مطلب بر هنجار ساختاری باور متمرکز خواهم شد؛ استدلال خواهم نمود که پذیرش این هنجار به تنهایی برای تبیین پدیده ای که در متون فلسفی به پدیدۀ شفافیت باور مشهور است کافی خواهد بود. به بیان دیگر تبیین خواهم نمود که شخصی که میپرسد «آیا باور کنم که p؟» صرفاَ براساس پذیرش هنجار باور، خواهد پرسید که «آیا p صادق است؟»
مژگان احمدی
چکیده
هنگامیکه از cogito sum سخن میگوییم مرادمان چیست؟ اشارة این الفاظ در بهکار بردنشان به چه چیزی است؟ نخستین بار به چه صورتی به دیده آمدهاند؟ چه طور پیشرفت کردهاند؟ و همزمان پیشرفت چه مفاهیمی هستند؟ مقالة حاضر بر آن است تا کوگیتو سوم را در ابعادی صوری و مفهومی موردبررسی قرار دهد. لذا از ساختار صوری و مفهومی کوگیتو سوم و چرایی و چگونگی ...
بیشتر
هنگامیکه از cogito sum سخن میگوییم مرادمان چیست؟ اشارة این الفاظ در بهکار بردنشان به چه چیزی است؟ نخستین بار به چه صورتی به دیده آمدهاند؟ چه طور پیشرفت کردهاند؟ و همزمان پیشرفت چه مفاهیمی هستند؟ مقالة حاضر بر آن است تا کوگیتو سوم را در ابعادی صوری و مفهومی موردبررسی قرار دهد. لذا از ساختار صوری و مفهومی کوگیتو سوم و چرایی و چگونگی آنها میپرسد تا بر مدار آن بتوان بهسوی وجه پرسشبرانگیز پرسش کوگیتو سوم یعنی «وجود» حرکت کرد. ازاینرو این مقاله گامی است در راستای فراهم آوردن امکان گفتوگو با این مفهوم فلسفی یعنی امکان پاسخ به آن بر مدار وجه ضروری پرسشگری فلسفی. مراد یافتن مجموعهای از مشارکتهایی در این مفهوم فلسفی است، از خلال متونی که بر وجه پرسشگری کوگیتو سوم دلالت دارند. بر اساس فرادهش، مطلوب مورد نظر نزد مارتین هیدگر جمع آمده است. از اینرو امعان نظر در بخشی از مواجهة هیدگر با این پرسش، پیمودن این گام را ممکن میسازد.
مریم خوشنویسان؛ سید صدرالدین طاهری؛ بابک عباسی
چکیده
در این مقاله، بعد از بیان دقیق موضوع و مقصود از حدوث و قِدم، نظریات ابنسینا و فخر رازی و صدرالمتألهین شیرازی درباره حدوث یا قدم زمانی عالم طبیعت مطرح و تحلیل انتقادی شده است. برحسب ترتیب تاریخی ابتدا نظر ابنسینا، مبنی بر قَدم طبیعت، و یک دلیل آنکه بر اساس قاعده طبیعیاتی - فلسفی «هر حادثی مسبوق به ماده و مدت است» اقامه شده است. ...
بیشتر
در این مقاله، بعد از بیان دقیق موضوع و مقصود از حدوث و قِدم، نظریات ابنسینا و فخر رازی و صدرالمتألهین شیرازی درباره حدوث یا قدم زمانی عالم طبیعت مطرح و تحلیل انتقادی شده است. برحسب ترتیب تاریخی ابتدا نظر ابنسینا، مبنی بر قَدم طبیعت، و یک دلیل آنکه بر اساس قاعده طبیعیاتی - فلسفی «هر حادثی مسبوق به ماده و مدت است» اقامه شده است. سپس انتقادات غزالی و فخر رازی که مشابه یکدیگرند و پاسخ خواجه طوسی به فخر رازی تقریر شده و، در ادامه، نظر ملاصدرا که موافق ابنسینا است، حکایت شده است. در ادامه اشارهای هم به نظر خاص ملاصدرا در مورد حدوث زمانی طبیعت بر اساس حرکت جوهری، صورت گرفته و تذکر داده شده که این نظر با هر یک از حدوث یا قدم طبیعت قابلجمع است. سپس دو مسئله جانبی مربوط به بحث: تسلسل بینهایت معدات و مسئله محدد الجهات، مطرحشده و حلوفصل شده است. جمعبندی و نتیجهگیری مقاله نیز در پایان آمده و، درنتیجه گیری، نظرمتکلم مبنی بر حدوث زمانی طبیعت مبهم و ناکارآمد خواندهشده و نظر فلاسفه بر قدم طبیعت ترجیح داده شده است.
حامد ناجی اصفهانی
دوره 10، شماره 38 ، تیر 1393، ، صفحه 29-42
چکیده
در پی تدوین آموزة «برهان صدیقین» و نگرش به ساحت واجبالوجود از رهگذر وجود صرف که اولینبار توسط "ابن سینا" پیریزی شد (شیرازی، 1378،ج6،ص27)، حکمای بزرگی بدین مهم پرداختند و تقریرهای گوناگونی از آن عرضه داشتند. بزرگ حکیم جهان اسلام، "صدر الدین محمد شیرازی" با وصول به اصل اصالت وجود و جعل وجود به تقریری نو از آن دست یازید. تقریر ...
بیشتر
در پی تدوین آموزة «برهان صدیقین» و نگرش به ساحت واجبالوجود از رهگذر وجود صرف که اولینبار توسط "ابن سینا" پیریزی شد (شیرازی، 1378،ج6،ص27)، حکمای بزرگی بدین مهم پرداختند و تقریرهای گوناگونی از آن عرضه داشتند. بزرگ حکیم جهان اسلام، "صدر الدین محمد شیرازی" با وصول به اصل اصالت وجود و جعل وجود به تقریری نو از آن دست یازید. تقریر وی که بر بنیاد وحدت تشکیکی وجود بنا نهاده شده بود، بعدا توسط شارحانش از حوزۀ وحدت تشکیکی به وحدت شخصی توسعه یافت و قرائتهای بدیعی از آن عرضه شد. عارف حکیم "آقا محمدرضا قمشهای" از زمرۀ این حکما است که با بهرهوری از مبانی عرفانی "ابن عربی" و شارحانش به قرائتی نو دست یافته است، نوشتار حاضر کوششی جهت بازنمایی دقیق فلسفی این تقریر است و در پی تقریر آن در صدد است که به وجوه خلل آن بر بنیاد دستگاه تشکیکی حکمت صدرایی اشاره کند.
حسین رستمی جلیلیان؛ محمد رضا اسدی
دوره 11، شماره 41 ، فروردین 1394، ، صفحه 29-48
چکیده
این مقاله برآن است تفسیر هیدگر از نسبت روح و زمان(وجود) در پدیدارشناسی روح هگل را موردبررسی قرار دهد. بدین منظور، نقد هیدگر به هگل راجع به نسبت بین زمان و روح، تعبیر او از پدیدارشناسی روح بهعنوان فلسفهای سوژه محور و نمونهای از متافیزیک فیختهای و دکارتی، و نقش فلسفه روح در تبیین متافیزیک جدید خودبنیادی موردبررسی قرار گرفتهاست. ...
بیشتر
این مقاله برآن است تفسیر هیدگر از نسبت روح و زمان(وجود) در پدیدارشناسی روح هگل را موردبررسی قرار دهد. بدین منظور، نقد هیدگر به هگل راجع به نسبت بین زمان و روح، تعبیر او از پدیدارشناسی روح بهعنوان فلسفهای سوژه محور و نمونهای از متافیزیک فیختهای و دکارتی، و نقش فلسفه روح در تبیین متافیزیک جدید خودبنیادی موردبررسی قرار گرفتهاست. هدف از این مقاله بررسی مسائلی مانند معنای وجود، نسبت بین زمان و روح، مسئله تناهیِ وجود و نامتناهیِ روح در مواجهه فلسفی بین هیدگر و هگل است. در نهایت به این نتیجه میرسیم که از نظر هیدگر زمان و زمانمندی ذات روح در فلسفه هگل را تشکیل میدهد و روح هگل همانا تجسم خوداظهاری مطلقِ عقلِ (استدلالی/ شهودی) است که به صورت حضور مثبت مطلق خود را نمایان میسازد. با تعبیر هیدگر از مفهوم تجربه آگاهی هگل بهعنوان سوبژکتیویته سوژه، به نظر او، فلسفه هگل بهناچار به ظهور متافیزیک جدید خودبنیادی میانجامد که اوج آن در تکنیک مدرن قرار دارد. در این راستا نقد برخی از شارحان به هیدگر این است که در این مواجهه جنبههایی از فلسفه هگل، نظیر شناخت بینالاذهانی، تاریخمندی تجربه روح و نقش مسئله نفی و سلب در حرکت دیالکتیکی و نقد او از تجدد نادیده گرفته شدهاست.
محمدعلی حجتی؛ مرتضی مزگی نژاد
چکیده
الگوسازی از ذهن و ارائة مدلی که قابلیتهای پیچیدة ذهن را داشته باشد یکی از افقهای توانمندی بشر است. اگرچه عمدة تلاشها در این زمینه بیشتر از نیم قرن سابقه ندارد و با دستاوردهای مسحورکنندة خود یکی از پدیدههای شگفتیساز شده است، اما هر چه این رویا رنگ واقعیت بیشتری بهخود میگیرد مشکلات بزرگتری را بر سر راه نظریهپردازان ...
بیشتر
الگوسازی از ذهن و ارائة مدلی که قابلیتهای پیچیدة ذهن را داشته باشد یکی از افقهای توانمندی بشر است. اگرچه عمدة تلاشها در این زمینه بیشتر از نیم قرن سابقه ندارد و با دستاوردهای مسحورکنندة خود یکی از پدیدههای شگفتیساز شده است، اما هر چه این رویا رنگ واقعیت بیشتری بهخود میگیرد مشکلات بزرگتری را بر سر راه نظریهپردازان هوش مصنوعی قرار میدهد. دو مسئلة عمدهای که در این زمینه در مقاله حاضر بررسی خواهد شد عبارتاند از: الفـ آیا سیستمهای هوشمند قادر خواهند بود هر مسئلهای را حل کنند؟؛ بـ آیا میتوان رابطهای میان این مسئله و تصمیمناپذیری منطق محمولات مرتبة اول برقرار کرد؟؛ که هریک از آنها در درون خود شامل مسائل جزئیتری هستند که بهطورخلاصه عبارتاند از: 1ـ چه سیستمی را میتوان سیستم هوشمند نامید؟ و 2ـ نحوة حل مسئله در سیستم هوشمند به چه صورتی است؟ و 3ـ چه سسیستمی را تصمیمپذیر گویند؟
فرضیههای مطرحشده در این مقاله نیز بدینقرارند:
الف – سیستمهای هوشمند از رویهای الگوریتمی تبعیت میکنند. اگر بتوان مسئلهای یافت که الگوریتمپذیر نباشد، میتوان نتیجه گرفت آن مسئله برای سیستم هوشمند حلناپذیر است. ب - حل مسائل در هر سیستم هوشمندی متأثر از منطق حاکم بر آن است؛ بنابراین، عدم حل برخی از مسائل توسط سیستم منعکسکنندة ناتوانی منطق (محمولات) در ارائة الگوریتمی متناهی برای برخی از فرمولهاست تا مشخص کند آیا آن فرمولها معتبرند یا خیر.
بیژن عبدالکریمی
چکیده
این مقاله در صدد است تا دریافت جلال آلاحمد از معنا و مفهوم «غرب و غربزدگی»، تلقی او از علل و ریشههای پدیدار تاریخی غربزدگی و نیز فهم وی از سنت و دلایل ضرورت بازگشت به سنت را، که نقشی اساسی در شکلگیری فضای ذهنی (پارادایم) تفکر اجتماعی ما ایرانیان در دورة معاصر ایفا کردهاند، بهخصوص در قیاس با بصیرتهای بنیادین متفکر معاصر، ...
بیشتر
این مقاله در صدد است تا دریافت جلال آلاحمد از معنا و مفهوم «غرب و غربزدگی»، تلقی او از علل و ریشههای پدیدار تاریخی غربزدگی و نیز فهم وی از سنت و دلایل ضرورت بازگشت به سنت را، که نقشی اساسی در شکلگیری فضای ذهنی (پارادایم) تفکر اجتماعی ما ایرانیان در دورة معاصر ایفا کردهاند، بهخصوص در قیاس با بصیرتهای بنیادین متفکر معاصر، سید احمد فردید، مورد نقد و بررسی قرار دهد، پارادایمی که پس از گذشت حدود نیمقرن از زمان ظهور آن بر ذهن و اندیشه و فضای اجتماعی جامعة ایرانیان غلبه دارد.
محمد فنایی اشکوری؛ علی کریمیان صیقلانی
چکیده
یکی از پرسش های بسیار مهم در عرصه هنر پژوهی و بلکه اساسی ترین آن ها پرسش از زیبایی و مبانی آن به عنوان پایه گفتمان هنری و زیبایی شناسانه است. با توجه به اینکه هر مکتبی بنا بر چارچوب فکری خود مبانی ویژه ای برای زیبایی شناسی مطرح می کند در این پژوهش تلاش شده مبانی زیبایی شناسی بر اساس دستگاه عرفان اسلامی استخراج و سازماندهی شوند. از آنجایی ...
بیشتر
یکی از پرسش های بسیار مهم در عرصه هنر پژوهی و بلکه اساسی ترین آن ها پرسش از زیبایی و مبانی آن به عنوان پایه گفتمان هنری و زیبایی شناسانه است. با توجه به اینکه هر مکتبی بنا بر چارچوب فکری خود مبانی ویژه ای برای زیبایی شناسی مطرح می کند در این پژوهش تلاش شده مبانی زیبایی شناسی بر اساس دستگاه عرفان اسلامی استخراج و سازماندهی شوند. از آنجایی که وجود و شناخت زیبایی ارکان و مقوم های اصلی زیبایی شناسی هستند در این نوشتار از مبانی زیبایی شناسی عرفانی در حوزه هستی شناختی بحث خواهیم کرد. هر چند این نوشتار در صدد مقایسه بین مبانی زیبایی شناسی در عرفان اسلامی با هنر معاصر نیست اما از خلال مباحث آتی روشن خواهد شد که در بسیاری از موارد عرفان اسلامی دارای ابداعات و مبانی تاسیسی در زیبایی شناسی است که می تواند توجه پژوهندگان فلسفه زیبایی و هنر معاصر را به عرفان اسلامی جلب نماید.
رضا اگبریان؛ املی نویگلیز
چکیده
اگرچه ملاصدرا و یاکوب بوهم پیرو دو سنت متفاوت هستند و به رغم آنکه یاکوب بوهم پرورشیافتۀ حوزه فلسفه نیست، یک تجربه عمیق مشابه منجر شد آنها پایههای مفهومی از انسان را بنا کنند که از ابعاد بسیاری به هم شباهت دارد. مسئله رابطۀ میان جسم و روح بشر به ما امکان میدهد برخی از این شباهتها را به ویژه با توجه به هدف زندگی دنیوی انسان در پرتو ...
بیشتر
اگرچه ملاصدرا و یاکوب بوهم پیرو دو سنت متفاوت هستند و به رغم آنکه یاکوب بوهم پرورشیافتۀ حوزه فلسفه نیست، یک تجربه عمیق مشابه منجر شد آنها پایههای مفهومی از انسان را بنا کنند که از ابعاد بسیاری به هم شباهت دارد. مسئله رابطۀ میان جسم و روح بشر به ما امکان میدهد برخی از این شباهتها را به ویژه با توجه به هدف زندگی دنیوی انسان در پرتو معاد درک کنیم. در هر دو مورد، زندگی دنیوی به انسان امکان میدهد جسم اُخرویاش را به طور فزایندهای رشد دهد؛ این جسم اُخروی همان چیزی است که پس از مرگ جسم مادی در جهان دیگر به حیات خود ادامه میدهد. با این حال، ملاصدرا بر مبنای نظریهاش دربارۀ اصالت و وحدت وجود، و نیز تشکیک، مفهومی از رابطۀ میان روح و جسم را مطرح میکند که به وحدت ژرف آن دو اشاره دارد؛ وی در ضمن، مفهوم اساسی تصور خلاقانه را معرفی میکند، حال آنکه بوهم رابطۀ میان روح و جسم را در چارچوب هستی شناختی خودش در نظر میگیرد، که مشخصۀ آن تضاد دائمی اضداد است. با این حال، از منظر هر دوی آنها جسم حائز اهمیت فراوان است، زیرا اگرچه مکان وسوسههای دائمی است و میتواند موجب سقوط انسان شود، اما در ضمن، گذشته از همه چیز، «مأمنی» است که روحی آسمانی را در خود جای میدهد. این «جسم اُخروی» پس از مرگ جسم مادی باقی میماند و به شکل افکار و اعمال زندگی دنیوی فرد میشود. این دیدگاه موجب شد این دو فیلسوف به بعد فردی رستاخیز و اهمیت فرد توجه کنند.
علی اکبر احمدی افرمجانی؛ احمد رحمانیان
چکیده
این مقاله به بررسی مسئلۀ وجودشناسانة ارزش هنر در فلسفة نلسون گودمن میپردازد، به عبارت دیگر، این مسئله که ’طبق نظریۀ شناختگرایی گودمن، روابط میان ویژگی (های) ارزشمند یک اثر هنری با خود آن اثر از چه نوع است؛ در وهلة اول، از طریق بررسیِ (1) انواع روابط میان ویژگیهای ارزشمند اشیاء با خود آنها، (2) انواع روابط میان ویژگیهای ...
بیشتر
این مقاله به بررسی مسئلۀ وجودشناسانة ارزش هنر در فلسفة نلسون گودمن میپردازد، به عبارت دیگر، این مسئله که ’طبق نظریۀ شناختگرایی گودمن، روابط میان ویژگی (های) ارزشمند یک اثر هنری با خود آن اثر از چه نوع است؛ در وهلة اول، از طریق بررسیِ (1) انواع روابط میان ویژگیهای ارزشمند اشیاء با خود آنها، (2) انواع روابط میان ویژگیهای ارزشمند آثار هنری با خود آثار، و (3) موضع گودمن دربارة مسئلة دستوری ارزش هنر، مقدمات حل مسئلة فوق را فراهم میکند. و در وهلة بعد، معلوم میسازد که گرچه گودمن در مسئلة دستوریِ ارزش هنر یک شناختگرا شمرده میشود، و موضع شناختگرایی در مسئلهی وجودشناسانة، یک موضع ضدذاتگرایانه است، اما چنین نیست که ضدذاتگراییِ او دقیقاً واجد همان مؤلفههایی باشد که شناختگرایی بدانها قائل است. گودمن، در این باور که ارزشِ شناختی اسناد شده به هنر، (1) متکثر است و (2) خاص هنر نیست، با شناختگرایی همقول است. اما در این که این ارزش (3) میان همهی آثار هنری مشترک است و (4) رابطۀ میان آن با خود آثار از نوعِ درونی است با شناختگرایی اختلاف دارد. با این حال، این اختلاف که گودمن را به موضع ذاتگرایی نزدیک میکند سبب عدول وی از موضع ضدذاتگرایی نمیشود، زیرا هرچند به اشتراک ارزشِ شناختی در میان همۀ آثار هنری قائل است، اما، این ارزشِ مشترک را خاص هنر نمیداند.
محمدمهدی فلاح؛ مهدی اخوان
چکیده
از مسائل اصلی در تبیین پدیدة کثرت ادیان در جهان، مسئلة درجهبندی ادیان است؛ یعنی پرسش از اینکه آیا ادیان اساساً مقایسهپذیر هستند یا نه، و در صورت موافقت، ملاک و معیار این مقایسه باید چه ویژگی داشته باشد. چنین به نظر میرسد که مرز فارق میان دو موضع مختلف در تبیین پدیدة کثرت ادیان، یعنی نسبیگرایی و کثرتگرایی دینی، از دقت در مسئلة ...
بیشتر
از مسائل اصلی در تبیین پدیدة کثرت ادیان در جهان، مسئلة درجهبندی ادیان است؛ یعنی پرسش از اینکه آیا ادیان اساساً مقایسهپذیر هستند یا نه، و در صورت موافقت، ملاک و معیار این مقایسه باید چه ویژگی داشته باشد. چنین به نظر میرسد که مرز فارق میان دو موضع مختلف در تبیین پدیدة کثرت ادیان، یعنی نسبیگرایی و کثرتگرایی دینی، از دقت در مسئلة درجهبندی ادیان بهدست میآید. در این مقاله، ضمن طرح و بررسی این مسئله، از دو نمایندة اصلی این دو جریان سخن به میان خواهد آمد و از میان نسبیگرایان دینی به ارنست ترولچ و از میان کثرتگرایی دینی به جان هیک پرداخته خواهد شد. این مقاله درصدد است با نهادن این دو نظریه در برابر هم، شباهتهای آنان را متذکر شود و از تفاوتهای بنیادین آنان پرده بردارد. اجمالاً میتوان متذکر شد که شباهت عمدة میان ترولچ و هیک، تکیه بر مقولههای فرهنگی در قوام آگاهی دینی است، در حالی که تفاوت بنیادین میان آنان، در زمینة ابژکتیو یا سوبژکتیو دیدن معیار درجهبندی است. هیک در پایان مدعی میشود که هرچند اصولاً میتوان ادیان را با هم مقایسه کرد، ولی عملاً این مقایسه نشان از یکسانی دعاوی حقیقت آنان دارد. این در حالی است که ترولچ بیان میکند که ادیان را اصولاً نمیتوان با یکدیگر مقایسه کرد، هرچند در اظهارات اولیة خویش تصریح میکند که در عمل، مسیحیت نسبت به سایر ادیان برتر است. البته او در اظهارات متأخر خود، این نتیجه را بازبینی میکند و مدعی میشود که ادیان صرفاً به صورت نسبی مطلق هستند.
حامده راستایی جهرمی؛ علی اصغر مصلح
چکیده
هر چند موضوع «دیگری»، در بین اندیشمندان مسلمان به عنوان یک مسئلۀ مستقل مطرح نبوده است لکن ظرفیت طرح این بحث بین همه نحلههای فکری در جهان اسلام به ویژه عرفان وجود دارد. بر این اساس میتوان برای نمونه پرسش از «دیگری» را به آثار ابنعربی به عنوان نمایندۀ عرفان اسلامی عرضه کرد و مبانی فکری او را در این زمینه جستجو کرد. مبانیای ...
بیشتر
هر چند موضوع «دیگری»، در بین اندیشمندان مسلمان به عنوان یک مسئلۀ مستقل مطرح نبوده است لکن ظرفیت طرح این بحث بین همه نحلههای فکری در جهان اسلام به ویژه عرفان وجود دارد. بر این اساس میتوان برای نمونه پرسش از «دیگری» را به آثار ابنعربی به عنوان نمایندۀ عرفان اسلامی عرضه کرد و مبانی فکری او را در این زمینه جستجو کرد. مبانیای همچون بحث مظهریت اسماء الهی، گسترده پنداشتن عرصۀ سعادت و نیز دست-نیافتنی دانستن تمام حقیقت، که میتواند موضع این عارف نامور را در قبال «دیگری» روشن سازد. از مهمترین مبانی هستیشناسی ابنعربی در رویکردش نسبت به «دیگری»، بحث مظهریت اسماء و «دیگری» را از مظاهر اسماء الهی دانستن است. پرهیز از انحصارگرایی در باب حقانیت و «دیگری» را اهل سعادت و نجات دانستن نیز نگاه مثبت به «دیگری» را به دنبال دارد. تأکید ابنعربی بر ناآشکارگی حقیقت و عدم حضور آن نزد گروه یا فرقهای خاص، جستجوی حقیقت در آیین «دیگری» را به دنبال خواهد داشت.
رضا اکبریان؛ محمد سعیدی مهر؛ علیرضا صادقی
چکیده
علامه طباطبایی علاوه بر ادراکات اعتباری و اندیشههای پنداری، بارها از امور اعتباری و اندیشههای دلبخواهی نیز یاد کرده و آنها را در مقابل امور حقیقی قرار داده است. مقصود از امور اعتباری، اندیشههای نامنظمی است که به اراده انسان وابستهاند، اما پس از اراده آنها، چیزی به جهان خارج افزوده نمیشود. علامه طباطبایی معتقد است که ...
بیشتر
علامه طباطبایی علاوه بر ادراکات اعتباری و اندیشههای پنداری، بارها از امور اعتباری و اندیشههای دلبخواهی نیز یاد کرده و آنها را در مقابل امور حقیقی قرار داده است. مقصود از امور اعتباری، اندیشههای نامنظمی است که به اراده انسان وابستهاند، اما پس از اراده آنها، چیزی به جهان خارج افزوده نمیشود. علامه طباطبایی معتقد است که ایدهآلیسم -انکار ادراک جازم مطابق با واقع- با دلبخواهی بودن تمام اندیشهها و به تبع آن، نامنظم بودن تمام رفتارها تلازم دارد؛ یعنی به طور منطقی نمیتوان ادراک جازم مطابق با واقع را انکار کرد و همزمان علاوه بر مصادیق امور اعتباری به مصادیق امور حقیقی نیز دسترسی داشت. این مقاله با نفی تلازم بین ارادی نبودن یک اندیشه و عدم وابستگی آن به انسان، نشان داده است که تقسیم امور به حقیقی و اعتباری بر باور به ادراک جازم مطابق با واقع إبتناء ندارد و ممکن است کسی براساس مبانی علامه طباطبایی، ایدهآلیست در شمار آید، اما علاوه بر اندیشههای دلبخواهی یا امور اعتباری، دارای اندیشههای قهری یا امور حقیقی نیز باشد.
حمیدرضا بیات؛ حسن عباسی حسین آبادی؛ علیرضا پارسا
چکیده
تطبیق فلسفهها و نظامهای فکری با یکدیگر، تلاشی در جهت یافتن راههای تعامل و همافزایی این مکاتب است. به نظر میرسد در این فرآیند، یافتن اشتراکات و اختلافات این ساختارها و روش مناسب این دستیابی، دارای اهمیت بسزایی هستند. روش را میتوان در دو سطح کلان و متعیّن یا ابزاری در نظر گرفت. در اینجا مسئله این است که اگر برای این تطبیق، ...
بیشتر
تطبیق فلسفهها و نظامهای فکری با یکدیگر، تلاشی در جهت یافتن راههای تعامل و همافزایی این مکاتب است. به نظر میرسد در این فرآیند، یافتن اشتراکات و اختلافات این ساختارها و روش مناسب این دستیابی، دارای اهمیت بسزایی هستند. روش را میتوان در دو سطح کلان و متعیّن یا ابزاری در نظر گرفت. در اینجا مسئله این است که اگر برای این تطبیق، روش پدیدارشناسی با رویکرد پیشگامانی همچون کربن را بهعنوان روش کلان برگزینیم و برای عینیت بخشیدن به این شیوۀ کلان، ساختارهای مورد تطبیق را در بستر «روش اصل موضوعی» که در دوره معاصر با بهرهگیری از نظریۀ «مدل» دارای خصلت صوری بیشتری شده، پیادهسازی کنیم، آنگاه بنیادیترین همسانیها و اختلافهایی که در روش پدیدارشناسی مذکور مورد تأکید هستند، در کدامین اجزاء ساختارهای اصل موضوعیِ موردبحث تعیّن مییابند؟ و نسبت این دو دسته اجزاء با یکدیگر، چگونه تبیین میگردد تا در سایه این تبیین، سایر نقاط اشتراک و اختلاف دستگاههای مورد تطبیق بهوضوح و به شکلی نظاممند مشخص گردند؟ لذا، تلاش گردید تا با استفاده از بستر روش اصل موضوعی و ظرفیت صوری سازی نظریۀ مدل در دایرهای محدود و در ضمن بررسی تطبیقی یک گزارۀ خاص در سه ساختار فلسفی اسلامی،، نشان داده شود که «مفاهیم تعریفنشده»، بنیادترین همسانیها و «تعابیرِ» آنها و یا پیدایش اختلاف در این تعابیر، نیز اصلیترین عامل افتراق و ایجاد دستگاههای گوناگون هستند و نسبت این دو به یکدیگر، نسبت «مطلق» با «قید» است، نیز سایر مختصات دستگاهها و نقاط اختلاف و اشتراک در شکلی سلسلهمراتبی امکان ظهور مییابند.
سیما سادات نوربخش
چکیده
بررسی نظام معرفتشناسی شهابالدین سهروردی (549-587ق) به عنوان مؤسس دومین حوزه اندیشه فلسفی در تاریخ فلسفه اسلامی، اهمیت ویژهای دارد. معرفتشناسی او با بررسی تعارضهای منطقی در نظام فلسفی مشاء صورت میگیرد. نظریه سهروردی در باب علم شامل دو جزء است: نخست، جزء سنتزدایی است که سهروردی در آن، به نظریههای مختلف علم، مخصوصاً علم به واسطه تعریف، ادراک ...
بیشتر
بررسی نظام معرفتشناسی شهابالدین سهروردی (549-587ق) به عنوان مؤسس دومین حوزه اندیشه فلسفی در تاریخ فلسفه اسلامی، اهمیت ویژهای دارد. معرفتشناسی او با بررسی تعارضهای منطقی در نظام فلسفی مشاء صورت میگیرد. نظریه سهروردی در باب علم شامل دو جزء است: نخست، جزء سنتزدایی است که سهروردی در آن، به نظریههای مختلف علم، مخصوصاً علم به واسطه تعریف، ادراک حسی، مفاهیم اولی یا مقدم بر تجربه انتقاد میکند. او ابتدا ساختار «تعریف» ارسطویی را نقد کرده که این نقد، نخستین تلاش مهم برای نشان دادن تعارض ساختار ارسطویی و گام نخست در تدوین حکمت اشراق است. سهروردی محدودیتها و نارسایی تعریف را در رسیدن به یقین نشان داده است. به نظر او نظریههای مطرح شده دربارة علم، اگرچه ما را به جنبهای از حقیقت رهنمون کرده و کاملاً نامعتبر نیستند، اما هیچ یک منتهی به یقین نشده و از امکان وقوع علم سخن نگفتهاند. سهروردی نه تنها میکوشد ضابطه صوری متفاوت حاکم بر تعریف را نسبت به مشائیان ابداع کند، بلکه تلقی او از تعریف، جزء اساسی نظریه اشراقی وی از ساختار عقلانی علم است. این اختلاف اساسی مبین دیدگاه کاملاً متفاوت اصول منطقی و معرفتشناسانه در فلسفه است که بر اساس آن جزء دوم نظریه سهروردی شکل میگیرد، به طوری که در حکمت اشراق، برتری از آنِ شهود و بر مبنای نظریه مشاهده- اشراق است. و بر اساس«علم حضوری» تدوین میشود.
احمد علی حیدری؛ محمد حسن یعقوبیان؛ قاسم پور حسن
چکیده
مسئلة این پژوهش، بررسی چیستی فلسفة میانفرهنگی با رویکردی توصیفی-تحلیلی از دیدگاه رام ادهرمال است که با پیشینهای هندی به غرب سفر کرده و انجمن فلسفة میانفرهنگی را در آلمان تاسیس کرده است.وی با اتکا بر مبانیای نظیر نسبت فلسفه و فرهنگ،دیگری فرهنگی، همپوشانیها، حقیقت، کثرتگرایی و تساهل، به بسط فلسفة میانفرهنگی با ...
بیشتر
مسئلة این پژوهش، بررسی چیستی فلسفة میانفرهنگی با رویکردی توصیفی-تحلیلی از دیدگاه رام ادهرمال است که با پیشینهای هندی به غرب سفر کرده و انجمن فلسفة میانفرهنگی را در آلمان تاسیس کرده است.وی با اتکا بر مبانیای نظیر نسبت فلسفه و فرهنگ،دیگری فرهنگی، همپوشانیها، حقیقت، کثرتگرایی و تساهل، به بسط فلسفة میانفرهنگی با خوانشی شرقی پرداخته است که البتّه در عین آن که بر آمده از یک دارمای هندی به عنوان یک حقیقت و اسامی مختلف است؛ اما به فراروی از مکانمندی خود پرداخته است و کوشیده تا با نقد مرکزیتگرایی اروپایی و قوم گرایانه معکوس شرقی، از فلسفة سفیدی سخن گوید که ذاتاً فاقد رنگ و زبان و نژاد خاصی است و به تعداد فرهنگهای مختلف، ریشه های متنوّعی دارد که در هرمنوتیک چهار وجهی بین اروپائیان و غیر اروپائیان به تصویر کشیده میشود. بدینسان،فلسفة میانفرهنگی یک نگرش یا تعهّد اخلاقی است و منجر به یک سبک زندگی نیز میشود. روش او با تکیه بر منطق چندارزشی جینیزمی، هرمنوتیک تناسبی و پدیدار شناسانه است که بر اساس ساختارهای مشترک و همپوشان فرهنگها به تمایزات آنها نیز میپردازد و با طرح فلسفة رهایی بخش، به سمت یک گفتمان چند صدایی در جهان و بدون خودمطلقپنداری حرکت میکند و میکوشد تا با به بازخوانی فلسفة هندی در گفتمان جهانی بپردازد و همچنین، یک جامعه و جهان میانفرهنگی با وحدت بدون همسانی را جستجو میکند.
محمد صالح زارع پور؛ محمدعلی حجتی
چکیده
برخی فیلسوفان برای اثبات ناممکن بودن مدل کردن ذهن با ماشین از قضیۀ گودل و نتایج آن استفاده کردهاند. در فلسفۀ ذهن استدلالات مبتنی بر قضیۀ گودل را استدلالات گودلی مینامند. در این مقاله قصد داریم که سه استدلال گودلی را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. این استدلالها به ترتیب توسط رودی روکر، جان راندولف لوکاس و راجر پنروز ارائه شدهاند. ...
بیشتر
برخی فیلسوفان برای اثبات ناممکن بودن مدل کردن ذهن با ماشین از قضیۀ گودل و نتایج آن استفاده کردهاند. در فلسفۀ ذهن استدلالات مبتنی بر قضیۀ گودل را استدلالات گودلی مینامند. در این مقاله قصد داریم که سه استدلال گودلی را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. این استدلالها به ترتیب توسط رودی روکر، جان راندولف لوکاس و راجر پنروز ارائه شدهاند. تلاش میکنیم تا نشان دهیم: (الف) بخشی از استدلال روکر مقبول و بخشی از آن مردود است؛ (ب) استدلال لوکاس به کلی مردود است؛ و (پ) بخشی از استدلال پنروز مقبول و بخشی از آن مشکوک است.
امیر احسان کرباسی زاده؛ میثم محمد امینی
چکیده
گزارههای احتمالاتی دستة خاصی از گزارهها هستند که در گفتار روزمره و علمی استفادههای فراوان دارند. تحلیل مفهوم و تعبیر احتمال برای بررسی جایگاه این گزارهها در علم مسألهای اساسی است. تدقیق مفهوم احتمال و تعبیر آن برای فهم و ارزیابی محتوای گزارههای علمی ضرورت دارد. در این مقاله پس از معرفی دستگاه استاندارد اصل موضوعی احتمالات ...
بیشتر
گزارههای احتمالاتی دستة خاصی از گزارهها هستند که در گفتار روزمره و علمی استفادههای فراوان دارند. تحلیل مفهوم و تعبیر احتمال برای بررسی جایگاه این گزارهها در علم مسألهای اساسی است. تدقیق مفهوم احتمال و تعبیر آن برای فهم و ارزیابی محتوای گزارههای علمی ضرورت دارد. در این مقاله پس از معرفی دستگاه استاندارد اصل موضوعی احتمالات معرفی میگردد و پس از آن اشارة مختصری به تعابیر متفاوت احتمال خواهد شد. سه دستة اساسی از تعابیر احتمال وجود دارد: تعبیر منطقی، تعبیر ذهنی، تعبیر عینی (تمایلی). تعبیر ذهنی بهعنوان پایة بیزگرایی مورد توجه بیشتری قرار دارد. هدف اصلی در این مقاله بررسی تعبیر ذهنی احتمال است که طی آن، دو دسته استدلال در باب توجیه پیروی درجات باور از اصول نظریة احتمال مورد بررسی و نقد قرار میگیرد.
عبدالله نصری
چکیده
در علم اخلاق، با مجموعهای از بایدها و نبایدها سر و کار داریم. تحلیل چیستی این بایدها و نبایدها، برعهدة فلسفة اخلاق یا فرا اخلاق است، یعنی اینکه بایدها از کدام دسته از مفاهیم فلسفی هستند؟ از معقولات اوّلی هستند، یا معقولات ثانی فلسفی یا از اعتباریات؟ بهعلاوه، تحلیل قضایای اخلاقی و اینکه این دسته از قضایا را میتوان به قضایای اخباری ...
بیشتر
در علم اخلاق، با مجموعهای از بایدها و نبایدها سر و کار داریم. تحلیل چیستی این بایدها و نبایدها، برعهدة فلسفة اخلاق یا فرا اخلاق است، یعنی اینکه بایدها از کدام دسته از مفاهیم فلسفی هستند؟ از معقولات اوّلی هستند، یا معقولات ثانی فلسفی یا از اعتباریات؟ بهعلاوه، تحلیل قضایای اخلاقی و اینکه این دسته از قضایا را میتوان به قضایای اخباری ارجاع داد یا نه، یکی دیگر از مسائل مهم فلسفة اخلاق است. پرسش هیوم در مورد رابطة هست و بایدها نیز، از جمله مباحث فرا اخلاق است که فیلسوفان را درگیر پاسخگویی کرده است. برخی از فیلسوفان معاصر اسلامی، چون علامه طباطبائی، مرتضی مطهری، محمدتقی مصباح و حائری، از جمله متفکرانی هستند که در باب پرسشهای فوق به بحث و بررسی پرداختهاند. در این میان، حائری آراء خاص خود را دارد. از جمله آنکه همة بایستیهای اخلاقی را به هستیها ارجاع میدهد، یعنی بایستیها را به وجوب بالغیر تفسیر میکند. حائری در این زمینه با علامه طباطبائی وجه اشتراک خاصی دارد، همانگونه که با مصباح نیز از جهتی وجه اشتراک و از جهت دیگر اختلاف نظر دارد. دیدگاههای علامه طباطبایی، مصباح و حائری از تحلیل بایستیها، مورد نقد صادق لاریجانی قرار گرفته که در این مقاله به تحلیل آراء وی پرداخته شده است. دیدگاه هیوم در باب رابطة هست و باید، مربوط به دو مطلب مهم در منطق صورت است که حائری با تفکیک آنها از یکدیگر، آراء خاص خود را در این زمینه بیان کرده است
الهام کندری؛ سعید بینایی مطلق
چکیده
یکی از اساسیترین آموزههای مابعدالطبیعی، آموزة وحدت است. ما در این مقاله برآنیم تا به معرفی آموزة وحدت نزد ارسطو بپردازیم. بدین منظور قبل از هر چیز به اختلاف نظر اساسی او با پیشینیانش میپردازیم و نگاه «کثرت بین» ارسطویی را از اندیشههای «وحدت بین» ایشان تمییز میدهیم. سپس با ذکر معانی «یک» در زبان معمولی یونانی، ...
بیشتر
یکی از اساسیترین آموزههای مابعدالطبیعی، آموزة وحدت است. ما در این مقاله برآنیم تا به معرفی آموزة وحدت نزد ارسطو بپردازیم. بدین منظور قبل از هر چیز به اختلاف نظر اساسی او با پیشینیانش میپردازیم و نگاه «کثرت بین» ارسطویی را از اندیشههای «وحدت بین» ایشان تمییز میدهیم. سپس با ذکر معانی «یک» در زبان معمولی یونانی، به دو گونه وحدت مادی وصوری میرسیم. در ادامه میبینیم که فعلیت و وحدت و صورت از یک سو و قوه و کثرت و ماده از سوی دیگر ملازم همند و وحدت به معنای نخستین کلمه وحدت صوری است نه مادی و این وحدت صوری اصل فردیت است! و در پایان خواهیم دید که چگونه محرکهای نامتحرک و از همه بیشتر محرک نخستین، فرد مطلق و یک نخستیناند!
ملیحه ابویی مهریزی
چکیده
مقاله حاضر پاسخی به این پرسش اساسی است که چرا زبان نزد افلاطون از اهمیت فراوانی برخوردار است. او در محاورههای متعددی مانند ثئایتتوس و سوفیست، به این موضوع میپردازد؛ و در کراتولوس «زبان» جنبة محوری مییابد. همچنین میان زبان و مابعدالطبیعة افلاطون ارتباط ناگسستنی وجود دارد. بنابرایندر این مقاله ارتباط بین زبان و مابعدالطبیعة ...
بیشتر
مقاله حاضر پاسخی به این پرسش اساسی است که چرا زبان نزد افلاطون از اهمیت فراوانی برخوردار است. او در محاورههای متعددی مانند ثئایتتوس و سوفیست، به این موضوع میپردازد؛ و در کراتولوس «زبان» جنبة محوری مییابد. همچنین میان زبان و مابعدالطبیعة افلاطون ارتباط ناگسستنی وجود دارد. بنابرایندر این مقاله ارتباط بین زبان و مابعدالطبیعة افلاطون نیز واکاوی میشود. ادعای محوری این که این پیوند چنان عمیق است که میتوان گفت کل دیدگاه افلاطون دربارة زبان حول دیدگاه وی درباب هستیهای واقعی، یعنی مُثُل، شکل میگیرد؛ و بر همین اساس است که به نقادی دیدگاههای رایج زمان خویش دربارة زبان، مانند قراردادگرایی و طبیعتگرایی، میپردازد. به عبارت دیگر، افلاطون ضمن تحلیل دو موضع متقابلِ قراردادگرایی و طبیعتگرایی نشان میدهد که نمیتوان از طریق مطالعۀ نامها به کشف طبیعت چیزها نائل شد.
محمدرضا اسمخانی
چکیده
در این مقاله، ابتدا میکوشم توصیفِ مختصری از مسئلۀ کانونیِ فلسفۀ مدرن؛ یعنی نسبت سوژه-اُبژه و راهحلهای ممکن برای آن ارائه دهم. سپس میکوشم با رهیافتِ مقایسهای به توضیحِ نقاطِ مشترکِ راهحلِ دو فیلسوفِ معاصر، یعنی دیویدسن و هابرماس، به این مسئله بپردازم. این راهحل که بر ایدۀ اینترسوبژکتیویته تکیه دارد در این حکم خلاصه میشود ...
بیشتر
در این مقاله، ابتدا میکوشم توصیفِ مختصری از مسئلۀ کانونیِ فلسفۀ مدرن؛ یعنی نسبت سوژه-اُبژه و راهحلهای ممکن برای آن ارائه دهم. سپس میکوشم با رهیافتِ مقایسهای به توضیحِ نقاطِ مشترکِ راهحلِ دو فیلسوفِ معاصر، یعنی دیویدسن و هابرماس، به این مسئله بپردازم. این راهحل که بر ایدۀ اینترسوبژکتیویته تکیه دارد در این حکم خلاصه میشود که رابطۀ سوژه و اُبژه در بستری اینترسوبژکتیو قوام مییابد. نکتۀ مورد تأکیدِ این مقاله این است که هرچند این دو فیلسوف از چارچوبهای فلسفیِ متفاوتی تغذیه میکنند، ولی عملاً از جهتِ نحوۀ مواجهه اشان با این مسئله همگراییهای زیادی دارند. بدین منظور، هدف این است که وجوهِ مشترکِ کارِ ایشان در چند بُعد تحلیل و بررسی میشوند: چرخش زبانی؛ ایدۀ مثلثبندی در برابر جهان های سهگانه؛ «مفاهمه/ارتباط» به منزلۀ بنیادِ زبان؛ «عقلانیت مشترکِ» سوژههای زبانی معرفتی: اصل همدلی در برابر ادّعاهای اعتبار؛ و درنهایت ظرفیتِ «گفتگوی بیناشخصی» برای برقراریِ ارتباط بین اندیشهها یا چارچوبهای فکریِ متفاوت.