مقاله پژوهشی
فلسفه
زینب ندری؛ حسین اردلانی؛ بابک عباسی
چکیده
دریدا مقدمات نقد هر اثر را درون همان اثر بازمییابد. او ایدههایی مانند حقیقت یا هویت را مختل میکند و در مقابل بر غیاب معنا تأکید میکند. مسئله مهم در حیطه زیباشناسی دریدا، موضوع پارارگون به معنای پیرامون کار است که موجب شکلگیری اثر هنری است و علیرغم بیمکان بودن جایی بین درون و بیرون کار قرار دارد. در نگاه نخست، پارارگون از ...
بیشتر
دریدا مقدمات نقد هر اثر را درون همان اثر بازمییابد. او ایدههایی مانند حقیقت یا هویت را مختل میکند و در مقابل بر غیاب معنا تأکید میکند. مسئله مهم در حیطه زیباشناسی دریدا، موضوع پارارگون به معنای پیرامون کار است که موجب شکلگیری اثر هنری است و علیرغم بیمکان بودن جایی بین درون و بیرون کار قرار دارد. در نگاه نخست، پارارگون از تفسیر، قاب، امضاء و ... شکل گرفته است. در این پژوهش سعی بر این است که با انتخاب برخی از آثار عربشاهی به این پرسش بپردازیم که تحلیل موضوع پارارگون دریدا در حیطه نقاشیهای عربشاهی به چه شیوهای است؟ یک فرضیه این است که درون آثار عربشاهی نمادها و نقشمایهها و بیرون آثارش منابع الهام و زمینههای تاریخی و فرهنگی میباشد. پژوهش حاضر به روش توصیفی و تحلیلی، پارارگون دریدا را توصیف و آثار عربشاهی را بهصورت تصادفی انتخاب و تحلیل میکند و با تکیه بر دادههای منابع کتابخانهای نگاشته شده است. بر اساس یافتههای پژوهش، با توجه به نظریه دریدا درباره پارارگون زمینه تفسیرهای متعدد، متضاد یا مخالف با هدف هنرمند و یا آثار باستانی، همچنین نقاشیهای مقدماتی خود هنرمند و برخی عناصر موجود در تابلو به مثابه پارارگون و آثار نهایی در جایگاه اِرگون میباشند.
مقاله پژوهشی
فلسفه
ساره امیری؛ امیر مازیار
چکیده
بنا بر نظریهی زیباییشناختی آدورنو، تجربهی زیباییشناختی تجربهی منحصربهفرد و متفاوتی است که، بر خلاف تجربهی مسلط درون کلیت اجتماعی، مبتنی بر سلطه نیست و سوژه بهطور ابزاری با ابژه مرتبط نمیشود بلکه در آن جذب یا با آن ادغام میشود. آدورنو نخستین کسی نیست که تجربهی زیباییشناختی را اینگونه توصیف میکند. با اینحال، ...
بیشتر
بنا بر نظریهی زیباییشناختی آدورنو، تجربهی زیباییشناختی تجربهی منحصربهفرد و متفاوتی است که، بر خلاف تجربهی مسلط درون کلیت اجتماعی، مبتنی بر سلطه نیست و سوژه بهطور ابزاری با ابژه مرتبط نمیشود بلکه در آن جذب یا با آن ادغام میشود. آدورنو نخستین کسی نیست که تجربهی زیباییشناختی را اینگونه توصیف میکند. با اینحال، آنچه در اندیشهی او جدید است این است که این قابلیتِ جذبشدگی و گشودگی در برابر ابژه را همچون یک حالت یا رفتار اصیلِ سرکوبشده در رابطهی سوژه با طبیعت توضیح میدهد و اینگونه آن را بدل به مقولهای انتقادی میکند. هدف این مقاله آن است که با توضیح و مستدلساختن این ایدهی محوری نشان دهد که چگونه آدورنو از طریق صورتبندی رابطهای دیالکتیکی میان هنر و طبیعت موفق میشود بهنحوی خاص فرمالیسم زیباییشناختی را به نقد اجتماعی و تاریخی پیوند زند و در عین حفظِ ایدهی خودآیینی، تجربهی زیباییشناختی را از چیزی همپایهی بازی یا سرگرمی بدل به تجربهای خطیر و انتقادی سازد.
مقاله پژوهشی
فلسفه
منیره پنجتنی؛ مهدی محمدزاده؛ شهریار شکرپور؛ محمد اصغری
چکیده
مقالۀ حاضر توصیفی تحلیلی-انتقادی از مفهوم عالمِ مثال در خوانش و تفسیر نقاشیِ ایرانی است. پرسشهای اصلی پژوهش عبارتند از: مفهوم عالمِ مثال برای خوانشِ نقاشی ایرانی عمدتا از سوی کدام اندیشمندان و با چه مقاصدِ تفسیری طرح شده است؟ ارجاعِ مکرر به مفهوم عالمِ مثال در تفسیر نقاشی ایرانی عمدتا چه انسدادها و احتمالا چه راهگشاییهایی در تفسیر ...
بیشتر
مقالۀ حاضر توصیفی تحلیلی-انتقادی از مفهوم عالمِ مثال در خوانش و تفسیر نقاشیِ ایرانی است. پرسشهای اصلی پژوهش عبارتند از: مفهوم عالمِ مثال برای خوانشِ نقاشی ایرانی عمدتا از سوی کدام اندیشمندان و با چه مقاصدِ تفسیری طرح شده است؟ ارجاعِ مکرر به مفهوم عالمِ مثال در تفسیر نقاشی ایرانی عمدتا چه انسدادها و احتمالا چه راهگشاییهایی در تفسیر به همراه داشته است؟روشِ پژوهش توصیفی-تحلیلی و انتقادی است که عمدتا از طریق توصیف، مقایسه، یافتن گزارههای بدون مبنا در دیگر مراجع تحقیق، نداشتن نمونه در آثارِ نگارگری و گزارههای غیرقابلِ اثبات و پرتکرار و هچنین طرح پرسشِ انتقادی پیشرفته است. در رویکرد سنتگرایی آرایِ تیتوس بورکهارت و سید حسین نصر و در رویکرد پدیدارشناختی آرای داریوش شایگان و مجید اخگر را کاویدهایم. یافتهها را میتوان چنین خلاصه کرد: بورکهارت و نصر با کاربرد مفهومِ عالمِ مثال در ارجاع به نقاشی ایرانی، نه به دنبال شناختِ زوایای پنهان و آشکار این هنر بلکه در پی یافتنِ مثالی برای هنر سنتی و هنر اسلامی بودهاند. ارجاعات آنها اغلب بیمصداق است و این اندیشمندان با چند نمونۀ محدود نتیجهگیریهای فراگیر میکنند. ارجاع اخگر نیز از مفهومِ عالمِ مثال عمدتا برمبنای متون شایگان است. وجه تمایز اندیشۀ اخگر از دیگران تأکید بر همکناری دو وجه بقا و فنا و عالمِ مثال است که به نوعی در نقاشی ایرانی خود را بازنماینده است. با اینحال اندیشۀ او نیز در امتدادِ نگاهِ اندیشمندان مذکور نگاشته شده و اگرچه رجوعش به نگارهها محدود است اما نسبت به پیشمتنهایِ پژوهش خود رجوعی بیشتری به خودِ آثار داشته است.
مقاله پژوهشی
فلسفه
مهدی ذاکری
چکیده
یکی از استدلالهای فیلسوفان مسلمان برای اثبات نفس مجرد، استدلال از اینهمانی شخصی است. فیلسوفان مسلمان باور دارند بدن، وبه طور کلی هیچ امر مادی، نمیتواند ملاک اینهمانی شخصی باشد، زیرا تغییر میکند. پس باید در ما نفس مجردی وجود داشته باشد که ملاک اینهمانی شخصی باشد. اما این استدلال کامل نیست، زیرا صرف اینکه امری تغییر کند مانع ...
بیشتر
یکی از استدلالهای فیلسوفان مسلمان برای اثبات نفس مجرد، استدلال از اینهمانی شخصی است. فیلسوفان مسلمان باور دارند بدن، وبه طور کلی هیچ امر مادی، نمیتواند ملاک اینهمانی شخصی باشد، زیرا تغییر میکند. پس باید در ما نفس مجردی وجود داشته باشد که ملاک اینهمانی شخصی باشد. اما این استدلال کامل نیست، زیرا صرف اینکه امری تغییر کند مانع از این نیست که ملاک اینهمانی باشد. در حکمت متعالیه، از سویی، نفس حرکت جوهری دارد و تغییر میکند و در عین حال ملاک اینهمانی شخصی دانسته میشود، و از سوی دیگر، بدن زنده، با اینکه تغییر می کند دارای وحدتی است که بر اساس آن می تواند ملاک این همانی شخصی باشد. برای تکمیل این استدلال، باید نشان داد که هیچ امری غیر از نفس مجرد نمی تواند ملاک این همانی شخصی باشد. برای این کار می توان نظریات اینهمانی شخصی را به نظریات مرکب و ساده تقسیم کرد و با رد نظریات مرکب، نظریه ساده را نتیجه گرفت. نظریات مرکب ملاک اینهمانی شخصی را همان دلایل و شواهد اینهمانی میدانند، یعنی استمرار بدن، خاطرات یا مجموع بدن و خاطرات. با رد نظریات مرکب، تنها گزینه برای اینهمانی شخصی نظریه ساده است. نظریه سادهْ شخص و ملاک اینهمانی شخصی را امری واحد می داند که موجودی است با وجودی متمایز از بدن و خاطرات و تجربههای آن موجود. این موجود نفس مجرد است. این مقاله با نشان دادن اشکالات نظریات مرکب و رد آنها درصدد اثبات نظریه ساده و تکمیل استدلال از اینهمانی شخصی بر نفس مجرد است.
مقاله پژوهشی
فلسفه
ندا راه بار
چکیده
نقد قوه حکم با ترسیم برنامه های فلسفی و معرفت شناختی کانت در باب احکام زیبایی شناختی، گام مهمی در مواجهه وی نسبت به امر زیبا برداشته است. کانت صرف نظر از پرداختن بعد شناختی امر زیبا ، به اثر هنری به مثابه امری ارزش شناختی که می تواند در کنار اخلاق، متافیزیک و عقل گرایی قرار گیرد، نگریسته است. تاثیر صوری و محتوایی نقد قوه حکم بر هیچ نگرش ...
بیشتر
نقد قوه حکم با ترسیم برنامه های فلسفی و معرفت شناختی کانت در باب احکام زیبایی شناختی، گام مهمی در مواجهه وی نسبت به امر زیبا برداشته است. کانت صرف نظر از پرداختن بعد شناختی امر زیبا ، به اثر هنری به مثابه امری ارزش شناختی که می تواند در کنار اخلاق، متافیزیک و عقل گرایی قرار گیرد، نگریسته است. تاثیر صوری و محتوایی نقد قوه حکم بر هیچ نگرش فلسفی پوشیده نیست. اما گادامر در حقیقت و روش، تجارب زیبایی شناسی کانت را به بوته نقد می کشاند. خوانش منتقدانه وی نسبت به کانت و نگرش هستی شناسانه ی وی نسبت به امر زیبا، از جهات بسیاری ظرفیت های گسترده ی مفاهیم کانتی را فاقد ضرورت جلوه داده است. پژوهش حاضر نشان می دهد، روایت گادامر از کانت، پیش از آن که به وجهی سلبی گریزان از پرداختن به بعد شناختی امر زیبا باشد، به وجهی ایجابی بسیار متاثر از آن است. گادامر خود را در شمار منتقدان آثار کانت قرار می دهد، اما به وجهی سلبی و ایجابی زیبایی شناسی کانت را در خود حفظ کرده است. تاثیرات مستقیم مفاهیم کانت بر تجربه زیبایی شناختی گادامر، بسیاری از نقدهای وی نسبت به کانت را یک جانبه نشان داده است. پژوهش حاضر در بخش نخست، به تحلیل امر زیبا از منظر کانت و گادامر می پردازد. در بخش دوم، بنیادهای معرفت شناختی مفاهیم گادامر معرفی می گردد و بخش پایانی در سه نقد مستقل نسبت به گادامر، روایت تازه ای از خوانش گادامر نسبت به کانت ارایه خواهد شد.
مقاله پژوهشی
فلسفه
محمد رضائی
چکیده
تحلیل فلسفی از رابطه قانون و اخلاق و آثار آن از جمله مباحث مهم در فلسفه حقوق بشمار میآید. این مقاله با هدف بررسی اعتبار و الزام قانون با توجه به نحوه رابطه قانون و اخلاق از نظر آکویناس و هارت نگارش یافت. اطلاعات به روش کتابخانهای گردآوری و به روش تحلیل محتوا، تجزیه و تحلیل شدند. نتایج حاکی بود از اینکه در اندیشه آکویناس اعتبار اخلاقی ...
بیشتر
تحلیل فلسفی از رابطه قانون و اخلاق و آثار آن از جمله مباحث مهم در فلسفه حقوق بشمار میآید. این مقاله با هدف بررسی اعتبار و الزام قانون با توجه به نحوه رابطه قانون و اخلاق از نظر آکویناس و هارت نگارش یافت. اطلاعات به روش کتابخانهای گردآوری و به روش تحلیل محتوا، تجزیه و تحلیل شدند. نتایج حاکی بود از اینکه در اندیشه آکویناس اعتبار اخلاقی شرط ضروری اعتبار قانونی است و هر قانونی که ناعادلانه باشد معتبر نخواهد بود و وظیفه اخلاقی شهروندان عدم اطاعت از چنین قانونی است. البته در مواردی برای جلوگیری از آسیب به فرد یا فروپاشی سیستم حقوقی عادلانه، مجوز اطاعت از قوانین ناعادلانه صادر میشود. هارت چنین شرطی را برای قانونیت قانون ضروری نمیداند. از نظر هارت قانون و اخلاق به دو نحوه میتوانند رابطه داشته باشند: یکی به صورت عرضی که شامل پذیرش اصول اخلاقی در قاعده رسمیتبخشی و رعایت محتوای حداقلی قوانین از منظر اخلاقی بوده و دیگری رابطه ذاتی که همان رعایت عدالت صوری قانون بوده که به معنای برخورد مشابه با موارد مشابه است. چنین نگرشی چون جنبه شکلی دارد با اصول پوزیتیویسم ناسازگاری ندارد. لذا هم آکویناس و هم هارت به نقش اخلاق در قانون اذعان داشتند با این حال در نحوه تحلیل و نگرش به این موضوع تفاوت منظر داشته به نحوی که برخلاف آکویناس از نظر هارت عدم اعتبار اخلاقی منجر به بیاعتباری قانون نمیشود و تحقق قانون غیر از اعتبار و الزام قانون و ارزیابی آن با معیارهای مختلف از جمله معیار اخلاقی است.
مقاله پژوهشی
فلسفه
زهرا امینی؛ مصطفی زالی
چکیده
یکی از چالشهای پیش روی مفسران اسپینوزا، حل مسئله سرشت عینی یا ذهنی صفات است؛ یعنی پاسخ به این پرسش که آیا صفات اموری متمایز از جوهرند (تفسیر عینی) یا اموری متحد با جوهر که ذهن آنها را به عنوان امری مستقل درک میکند (تفسیر ذهنی). از دشواریهای مسئله مذکور این است که اتخاذ هر موضعی درباره سرشت صفات، وابسته به تفسیر مسئلهای دیگر یعنی ...
بیشتر
یکی از چالشهای پیش روی مفسران اسپینوزا، حل مسئله سرشت عینی یا ذهنی صفات است؛ یعنی پاسخ به این پرسش که آیا صفات اموری متمایز از جوهرند (تفسیر عینی) یا اموری متحد با جوهر که ذهن آنها را به عنوان امری مستقل درک میکند (تفسیر ذهنی). از دشواریهای مسئله مذکور این است که اتخاذ هر موضعی درباره سرشت صفات، وابسته به تفسیر مسئلهای دیگر یعنی نسبت صفات با یکدیگر است؛ پاسخ به نسبت صفات با یکدیگر نیز متضمن گونهای ناسازگاری ظاهری در عبارات اسپینوزاست؛ چراکه اسپینوزا در عین تصریح به تمایز واقعی صفات با یکدیگر در کتاب اخلاق، به وحدت میان حالات برآمده از صفات گوناگون قائل است. این مسئله منجر به چالش تفسیری زیر میشود: اگر تمایز میان جوهر و صفات، تمایزی مفهومی باشد، تمایز واقعی صفات قابل توجیه نخواهد بود؛ در عین حال اگر به تمایز واقعی میان صفات هم پایبند بمانیم، در توجیه وحدت میان حالات با دشواری مواجه خواهیم شد و اگر گفته شود اسپینوزا به لوازم هستیشناختی تمایز واقعی پایبند نیست، یعنی تلازم میان همبستگی مفهومی و وجودی دو چیز را مفروض نمیانگاشته، توازی فکر و وجود، از دست خواهد رفت. در نوشتار پیش رو استدلال خواهد شد که حل مسئله سرشت صفات نزد اسپینوزا وابسته به حل مسئله نسبت صفات با یکدیگر است و از آنجا که پاسخ به این مسئله نزد اسپینوزا گرفتار ناسازگاری مذکور است، مسئله نخست نیز پاسخی سازگار در ساحت اندیشه اسپینوزا ندارد.
مقاله پژوهشی
فلسفه
علی شکی؛ احمدعلی حیدری
چکیده
تئودور آدورنو با نقد فلسفة اینهمانی، خواهان معطوف ساختنِ اندیشه به امر نااینهمان است. به باور آدورنو، فلاسفه از پارمنیدس تا دستکم هگل، در صدد رفع تناقضات یعنی سازگاری و وحدتِ اندیشه با وجود برآمدهاند. اما او باتکیهبر اصل تناقض میکوشد تا در برابر اینهمانسازیِ فکر با ابژه پایداری کند. به باور او، دعویِ به چنگآوریِ تمامیتِ ...
بیشتر
تئودور آدورنو با نقد فلسفة اینهمانی، خواهان معطوف ساختنِ اندیشه به امر نااینهمان است. به باور آدورنو، فلاسفه از پارمنیدس تا دستکم هگل، در صدد رفع تناقضات یعنی سازگاری و وحدتِ اندیشه با وجود برآمدهاند. اما او باتکیهبر اصل تناقض میکوشد تا در برابر اینهمانسازیِ فکر با ابژه پایداری کند. به باور او، دعویِ به چنگآوریِ تمامیتِ امر واقع بهواسطة مفاهیم، توهمی بیش نیست چرا که ابژهها اموری غیرِ مفهومیاند و همچنین خصلت کلیسازی مفهوم، از درک جزئیتِ ابژهها بازمیماند. شیءوارگی که با ظهورِ سرمایهداری متأخر در جهان حاکم شده است؛ اندیشه را به رنگ قواعد و مناسبات کالایی درآورده و منجر به اینهمانسازی تجربه شده است. آدورنو در راستایِ نجاتِ ذهنیت شیءواره، تلاش میکند تا با بازسازی مناسباتِ سوژه ـ ابژه در ایدة وساطت، ابژهها را از سلطة سوژه رهانده و آنها را در نااینهمانیشان بازیابد. بدین نظر، منظومهای از مفاهیم که خصلتی تاریخی دارند، به گرد یک ابژه جمع میشوند و همچنان که سعی در توضیح و فهم تام و تمام ابژه دارند؛ با این حال چنین فهمی را انتهایی نخواهد بود.
مقاله پژوهشی
فلسفه
علیرضا نوروزی؛ سید مجتبی میردامادی
چکیده
داروین با طرح نظریه «تکامل انواع»، تبیین سازوکار پیدایش در انواع موجودات را در ذهن میپروراند. او بهعنوان یک زیستشناس، بهدنبال استنتاجات فلسفی از تکامل نبود، اما دیدگاه وی بعدها پایهای برای تفسیر الحادی برخی چون داوکینز از آفرینش واقع شد. داوکینز اَشکال پیچیده حیات را محصول حرکت طولیِ میلیونها رشد و تکامل کوچک و نامحتمل ...
بیشتر
داروین با طرح نظریه «تکامل انواع»، تبیین سازوکار پیدایش در انواع موجودات را در ذهن میپروراند. او بهعنوان یک زیستشناس، بهدنبال استنتاجات فلسفی از تکامل نبود، اما دیدگاه وی بعدها پایهای برای تفسیر الحادی برخی چون داوکینز از آفرینش واقع شد. داوکینز اَشکال پیچیده حیات را محصول حرکت طولیِ میلیونها رشد و تکامل کوچک و نامحتمل میانگارد که طی فرآیندی انباشتی، جهان طبیعی و حیات را شکل دادهاند؛ در نگاه او «انتخاب طبیعی» بهتنهایی و بدون فرض مبدئی هوشمند، میتواند تکامل طبیعت را تبیین نماید. این در حالی است که طرفداران نظریه «طراحی هوشمند» با مدلسازیهای مختلف خبر از ناچیزبودن خیرهکننده احتمال ایجاد تصادفی حیات و اطلاعات ژنتیکی توسط مکانیسم داروینی، و حتی محالبودن آن میدهند.این جستار با روش تحلیل مفهومی، گزارهای و سیستمی روشن میسازد که استدلال انباشتی داوکینز، اولاً بر مجموعهای از مغالطات منطقی و فلسفی مبتنی است؛ او از تبیین چگونگی شکلگیری نظم طبیعی، انتظار تبیین چرایی و علّی آن را دارد و روشن است چنین تحمیلی، منطقا راه بهجایی نخواهد برد. ثانیاً استدلال انباشتی بهوسیله تراکم ظنون، نه فرضیه داوکینز که مدعای خداباوران را اثبات مینماید.