مقاله پژوهشی
فلسفه
معصومه اسماعیلی
چکیده
ملاصدرا «اصالت وجود» را بهعنوان مبنای حکمت متعالیه با ادلّه محکم اثبات نمود و با بررسی حکمای پیش از خود، مشائیان را قائل به اصالت وجود و اشراقیان را اصالت ماهوی نامید. هرچند نزد حکمای متقدّم مسئله اصالت وجود یا ماهیت بدینگونه مطرح نبوده، لکن با بررسی آثار و عبارات ایشان میتوان یکی از طرفین مسئله را به آنان نسبت داد. این ...
بیشتر
ملاصدرا «اصالت وجود» را بهعنوان مبنای حکمت متعالیه با ادلّه محکم اثبات نمود و با بررسی حکمای پیش از خود، مشائیان را قائل به اصالت وجود و اشراقیان را اصالت ماهوی نامید. هرچند نزد حکمای متقدّم مسئله اصالت وجود یا ماهیت بدینگونه مطرح نبوده، لکن با بررسی آثار و عبارات ایشان میتوان یکی از طرفین مسئله را به آنان نسبت داد. این پژوهش در پی یافتن نظر «غیاثالدین منصور دشتکی» در این باب است. با تدقیق در نصوص و عبارات وی به روش توصیفی – تحلیلی بر مبنای حکمت صدرایی؛ ضمن ارائه شواهدی متقن اعتقاد به «اصالت ماهیت» نزد غیاثالدین منصور قابلبرداشت است؛ شواهد مذکور به فراخور این تحقیق ارائه و مدعا تبیین خواهد شد. غیاثالدین مفهوم «وجود» را جزء معقولات ثانی اعتباری و زائد بر ماهیت دانسته، تحقق هرگونه فرد و مصداق خارجی را برای آن انکار نموده است. وی بر همین اساس قائل به تشکیک در ماهیت، مجعولیت آن، تقدّم و تأخر بالتجوهر و وجود بالذات کلّی طبیعی در خارج شده است.
مقاله پژوهشی
فلسفه
محمدحسن امامی؛ امیر نصری
چکیده
آرنولد برلینت با تمرکز بر تجربه حسی در زیباشناسی که همواره با احساس مثبت همراه نیست، به تحلیل پرسش چرائی و چگونگی منفی بودن ارزشهای زیباشناختی میپردازد تا گستره دامنه زیباشناسی از امر «زیبا» و کاربرد آن در حوزه هنری فراتر رود و چون زیباشناسی برای برلینت امری تجربی است، برای گشودگی این دامنه، حالات زیباشناسی (ایجابی و سلبی) ...
بیشتر
آرنولد برلینت با تمرکز بر تجربه حسی در زیباشناسی که همواره با احساس مثبت همراه نیست، به تحلیل پرسش چرائی و چگونگی منفی بودن ارزشهای زیباشناختی میپردازد تا گستره دامنه زیباشناسی از امر «زیبا» و کاربرد آن در حوزه هنری فراتر رود و چون زیباشناسی برای برلینت امری تجربی است، برای گشودگی این دامنه، حالات زیباشناسی (ایجابی و سلبی) را مقولهبندی نمینماید و به شناسایی حالات زیباشناسی میپردازد؛ بنابراین برلینت تجربیات حسی را که دارای ارزش مثبت نیستند با عنوان «تحت زیبایی» نامگذاری میکند. برلینت با معرفی مشخصههای نقدِمنفی در حوزه هنر، گستردگی زیباشناسی سلبی و اشکال گوناگون آن را در نسبت با نقد هنری آشکار مینماید. یکی ازاینگونهها همان چیزی است که معمولاً «ذوق بد» نامیده میشود. با تبیین نسبت بین اخلاق و زیباشناسی سلبی، امکان ارزیابی اجتماعی و اخلاقی از ابژههای هنری و آلودگیهای زیستمحیطی پیش روی مخاطبان قرار میگیرد و با عبور از زیباشناسی ایجابی موضوعی نوین تحت عنوان «زیباشناسی سلبی فراتر از هنر» و تعمق در باب بحران محیطزیست برای مطالعه فراهم مینماید.
مقاله پژوهشی
فلسفه
سید مرتضی حسینی؛ پروین نبیان
چکیده
هدف این مقاله بررسی معرفتشناختی تجربه دینی از دیدگاه رودولف اتو است که در آن، با روش توصیفی - تحلیلی به بررسی عینیت و فرا عقلانی بودن تجربه دینی پرداخته شده است. اتو با رویکردی پدیدارشناسانه و تفکیک نومن از فنومن و ابداع واژهای به نام امر مینوی (The numinous)، بر فرا عقلانی بودن این تجربه تأکید میکند. او با بیان عناصر موجود در تجربه ...
بیشتر
هدف این مقاله بررسی معرفتشناختی تجربه دینی از دیدگاه رودولف اتو است که در آن، با روش توصیفی - تحلیلی به بررسی عینیت و فرا عقلانی بودن تجربه دینی پرداخته شده است. اتو با رویکردی پدیدارشناسانه و تفکیک نومن از فنومن و ابداع واژهای به نام امر مینوی (The numinous)، بر فرا عقلانی بودن این تجربه تأکید میکند. او با بیان عناصر موجود در تجربه امر مینوی بیان میکند که این عناصر ضرورتاً متوجه متعلّق خود هستند هرچند این متعلّق مبهم باشد و به ساختار فاهمه وارد نشود. وی به پیروی از کانت با تقسیم عالم واقع به دو بخش قابلادراک و غیرقابل ادراک، امر مینوی را مفهومی غیر ادراکی و به معنای دسترسناپذیربودن حقیقت امر مینوی میداند.اتو حقیقت ادیان ابراهیمی را از سنخ تجربه دانسته که میتواند برانگیختهشده و تجلّی یابد و منظور از وحدت ادیان این است که تجربه دینی در طول تاریخ حقیقتی واحد دارد که به شکلهای گوناگون متجلّی شده است. اتو، وحی در ادیان ابراهیمی را تجلّی و حضور خداوند بر پیامبران دانسته و بر این باور است که تبعیّت از سبک زندگی پیامبران (فعل، قول و تقریر نبی) که محصول این تجربه است باعث میشود ما خود از طریق شهود و احساس، حضور خداوند را دریابیم.
مقاله پژوهشی
فلسفه
محمد دانش نهاد؛ محمد حسن وکیلی؛ حامد زرپویان
چکیده
فیلسوفان اصل وجود تغییر حرکت و زمان را در خارج پذیرفته و تلاش کردهاند تحلیل مقبولی از آن ارائه دهند. یکی از سؤالات اساسی در باب تغییر، حرکت و زمان آن است که آیا اتصال و پیوستگی که در خارج مشاهده میشود وصف امور واقع یا ادراکات انسان است؟ در تحقیق پیشرو به این امر پرداخته میشود که اتصال تنها وصف خارج نیست بلکه ادراکات نیز نقشی بسزا ...
بیشتر
فیلسوفان اصل وجود تغییر حرکت و زمان را در خارج پذیرفته و تلاش کردهاند تحلیل مقبولی از آن ارائه دهند. یکی از سؤالات اساسی در باب تغییر، حرکت و زمان آن است که آیا اتصال و پیوستگی که در خارج مشاهده میشود وصف امور واقع یا ادراکات انسان است؟ در تحقیق پیشرو به این امر پرداخته میشود که اتصال تنها وصف خارج نیست بلکه ادراکات نیز نقشی بسزا دارد و بر این اساس نظریات فلاسفه چه مثبتان تغییر و چه منکران آن به چالش کشیده میشود. آنچه در باب تغییرات عالم یقینی و بدیهی است اینکه ادراکاتی پیوسته دریافت میگردد اما اینکه این اتصال وصف خارج از ذهن نیز باشد بدیهی نیست و نیاز به اثبات دارد. چنانکه در بحث زمان نیز آنچه بدیهی است، احساس تدریجی است که ادراک میشود و برای افراد زمان میسازد اما اینکه سیلان و تدریج وصف خارج از ذهن نیز باشد نیاز به اثبات دارد. چنین تفسیری از تغییر، حرکت و زمان در تبیین مسائل کلامی و فلسفی همچون وجود زمان در عوالم مافوق ماده همچون عالم مثال و عالم عقول، قبض و بسط زمان و تحلیل ادله نقلی در باب نحوه زمان در عوالم دیگر و همچنین نسبیت زمان نقشی راهگشا دارد.
مقاله پژوهشی
سیدحمیدرضا ذکریا؛ علیرضا ملاّیی توانی
چکیده
پژوهشِ حاضر بر آن است که پیشفرضهای هستیشناختیِ کسروی در دو کتابِ تاریخ مشروطۀ ایران و تاریخ هجده سالۀ آذربایجان را آشکار نماید و سپس بنابر مفهومِ «تاریخمندیِ» هایدگر به نقدِ پیامدهای معرفتشناختیِ پیشفرضهای مزبور در تاریخنگاریِ کسروی بپردازد. بر این اساس، پرسشِ اصلیِ پژوهشِ حاضر آن است که کسروی چگونه و بر چه مبنایی ...
بیشتر
پژوهشِ حاضر بر آن است که پیشفرضهای هستیشناختیِ کسروی در دو کتابِ تاریخ مشروطۀ ایران و تاریخ هجده سالۀ آذربایجان را آشکار نماید و سپس بنابر مفهومِ «تاریخمندیِ» هایدگر به نقدِ پیامدهای معرفتشناختیِ پیشفرضهای مزبور در تاریخنگاریِ کسروی بپردازد. بر این اساس، پرسشِ اصلیِ پژوهشِ حاضر آن است که کسروی چگونه و بر چه مبنایی موضوعِ تاریخنگاریِ خود را تعیین و تعریف میکند؟ یافتههای پژوهش گویای آن است که موضوعِ تاریخنگاریِ کسروی «امر تاریخی» بهمنزلهی «فعلِ در حالِ شکلگیری» نیست. تاریخنگاریِ کسروی متضمّنِ مفهومِ ضدِّ تاریخیِ «تکرار» است. مفهومِ «امر موروثی» در تاریخنگاریِ او غایب است، ازاینرو، «امر تازه» به چیزی بیبنیاد و پادرهوا بدل شده و این یعنی کسروی نتوانسته است دیالکتیکِ ناپیوستگی و پیوستگیِ نهفته در «امر تاریخی» را بهفهم درآورد و مفهومِ تاریخمندی را کشف و آشکار کند. بهبیاندیگر، کسروی مبنایی برای تعیین و تعریفِ آنچه میتواند محلِ پرسش و پژوهشِ تاریخی واقع شود ندارد.
مقاله پژوهشی
سمیه رفیقی؛ ذوالفقار همتی
چکیده
بیتردید مسئله انسان و شناخت ماهیت او از دغدغههای اصلی کانت محسوب میشود. این دغدغه، پیش از آنکه کانت نگارش فلسفه انتقادی خود را شروع کند، او را به تحقیق در موضوعات مرتبط با ماهیت انسان سوق داد و سرانجام باعث شد تا او انسانشناسی را پاسخگوی سؤالات اصلی فلسفه در نظر بگیرد. کانت میان دو نوع پژوهش در باب ماهیت انسان تمایز ...
بیشتر
بیتردید مسئله انسان و شناخت ماهیت او از دغدغههای اصلی کانت محسوب میشود. این دغدغه، پیش از آنکه کانت نگارش فلسفه انتقادی خود را شروع کند، او را به تحقیق در موضوعات مرتبط با ماهیت انسان سوق داد و سرانجام باعث شد تا او انسانشناسی را پاسخگوی سؤالات اصلی فلسفه در نظر بگیرد. کانت میان دو نوع پژوهش در باب ماهیت انسان تمایز قائل میشود: پژوهش پراگماتیکی که در «انسانشناسی از منظر پراگماتیکی» خود درباره آن صحبت میکند و پژوهش استعلایی که با عنوان «انسانشناسی استعلایی» از آن یاد میکند؛ اصطلاحی که آن را در هیچکدام از آثار خود توضیح نداده است، اما منظور کانت از این اصطلاح چیست و ذیل این مفهوم درباره انسان چه میگوید؟ در این مقاله درصدد هستیم تا با بررسی دو وجه این اصطلاح، یعنی انسانشناسی و استعلایی، نهتنها منظور کانت از این اصطلاح را تبیین کنیم، بلکه تعریفی که از این طریق، از انسان به دست میآید، روشن نماییم. این مطالعه نشان میدهد که کانت در ذیل انسانشناسی استعلایی با استفاده از پژوهش استعلایی، قوای ذهنی انسان را به نحو پیشینی بررسی کرده و میکوشد تا او را از درون بشناسد. بر این اساس، از منظر او اولاً، انسان چیزی جز مبدأ قوانین طبیعت نیست و آنچه میتواند بشناسد، قوانین بنیادین طبیعت است. ثانیاً، آنچه باید انجام دهد، تبعیت از قانون اخلاق است که توسط عقل خودش بر او تحمیل میشود و درنهایت آنچه میتواند بدان امید داشته باشد جز این نیست که میتواند از طریق قانون اخلاقی اهداف خود را در جهان طبیعی تحقق بخشد و آن را به جهان اخلاقی تبدیل کند.
مقاله پژوهشی
فلسفه
فاطمه بختیاری؛ سیما صفری قلعه زنجیری؛ عباس حاج زین العابدینی
چکیده
زهد یکی از عناصر کلیدی در فلسفۀ آرتور شوپنهاور، بهویژه نظریۀ رستگاری اوست. رستگاری در نظر شوپنهاور رهایی از رنج است و این رهایی از طریق زهد امکانپذیر است. به نظر او زندگی سراسر رنج است و باید راهی برای رهایی از آن جستجو کرد. او علت و منشأ این رنج را اراده و خواست میداند. اراده ازنظر او شی فینفسه است و عالم را تجلیات و پدیدارهای اراده ...
بیشتر
زهد یکی از عناصر کلیدی در فلسفۀ آرتور شوپنهاور، بهویژه نظریۀ رستگاری اوست. رستگاری در نظر شوپنهاور رهایی از رنج است و این رهایی از طریق زهد امکانپذیر است. به نظر او زندگی سراسر رنج است و باید راهی برای رهایی از آن جستجو کرد. او علت و منشأ این رنج را اراده و خواست میداند. اراده ازنظر او شی فینفسه است و عالم را تجلیات و پدیدارهای اراده میداند، بنابراین به نظر او رنج ذاتی بشر و پدیدار و تجلی شی فینفسه یا اراده است. بدین ترتیب برای رهایی از رنج باید به دنبال انکار، سرکوب و اسکات اراده بود. ازآنجاکه انکار اراده با بیاعتنایی به خواست ها و خواهشها ممکن میشود، شوپنهاور مفهوم زهد را مطرح میکند و آن را تنها راه رستگاری حقیقی اعلام میکند. نوشتار حاضر بر آن بوده است که مفاهیم زهد و رستگاری موردنظر شوپنهاور را شرح دهد و نشان دهد که چگونه از نظر او زهد میتواند آلام بشری را تسکین و به رستگاری رهنمون شود.
مقاله پژوهشی
محمد کاظمی
چکیده
طراحی موزه، فرآیند چندبعدی و ترکیبی است و رشتهها و مراحل مختلف را در بر میگیرد. تقریباً از دهه 1930 میلادی از داستانسرایی در فرآیند طراحی معماری موزهها برای انتقال معانی و ارتباط نزدیک با جهان و انسان استفاده شده است. داستانسرایی نوشتاری، کلامی، بصری و فضایی روشهای مختلف برای ارتباط بر قرار کردن موزهها با بازدیدکنندگان ...
بیشتر
طراحی موزه، فرآیند چندبعدی و ترکیبی است و رشتهها و مراحل مختلف را در بر میگیرد. تقریباً از دهه 1930 میلادی از داستانسرایی در فرآیند طراحی معماری موزهها برای انتقال معانی و ارتباط نزدیک با جهان و انسان استفاده شده است. داستانسرایی نوشتاری، کلامی، بصری و فضایی روشهای مختلف برای ارتباط بر قرار کردن موزهها با بازدیدکنندگان خود هستند. در این مقاله این روشها معرفی شدهاند. همچنین نقش آنها در فرآیند طراحی معماری موزه در سطوح مختلف بررسی شده است. برای این موضوع از مفاهیم و تفاسیر در زمینههای مختلف همچون فلسفه، زبانشناسی، هرمنوتیک، جغرافیای انسانی، نظریه روایت، روانشناسی، نظریه معماری و موزهشناسی استفاده شده است. همچنین مرور ادبیات از منابع مرتبط، مشاهدات و تجربههای شخصی و ارزیابی نمونههای موردی برای تکمیل بحث بکار رفتهاند. موزه ملی دریانوردی استرالیا (روایت غیرخطی) و موزه تاریخ هنگکنگ (روایت خطی) بهعنوان نمونههای موردی ازلحاظ خط داستان، مفاهیم، ایدهها و مصنوعات اصلی بهطور کامل ارزیابی شدهاند. دستاوردها نشان میدهند که در روش خطی نسبت به روش غیرخطی بهصرف زمان و تمرکز بیشتر برای درک روایت کلان نیاز است. در روش خطی، طی مراحل مختلف و توجه به خط سیر آنها اجباری اما در روش غیرخطی اختیاری است. در روش خطی یک روایت کلان وجود دارد اما در روش غیرخطی هر زمینه میتواند بهطور مستقل عمل کند. بر این اساس، معماری موزه میتواند از طریق فعالیتهای کلامی تا فضایی و فعالیتهای شناختی تا تجربه مجسم، محیط جذاب برای تجربه عملی و انتقال معانی ایجاد کند.
مقاله پژوهشی
فلسفه
حبیب الله دانش شهرکی؛ سید احمد فاضلی؛ سعید محمودپور
چکیده
در نوشتار حاضر سعی بر این است که توضیح دهیم اگرچه رنسانس یک نوزایی و تحولی بود که مطلوب نظر کلیسا نبوده و نیست، اما مقدمات این تحول بهصورت تدریجی دستکم از قرن سیزدهم میلادی در درون خود مجموعه کلیسا فراهم آمده است. در این میان مسلمات خود کلیسا از قبیل اعتقاد به تثلیث، عصمت پاپ، برداشت ارسطویی از دین، قرائتهای گوناگون، که در رأس ...
بیشتر
در نوشتار حاضر سعی بر این است که توضیح دهیم اگرچه رنسانس یک نوزایی و تحولی بود که مطلوب نظر کلیسا نبوده و نیست، اما مقدمات این تحول بهصورت تدریجی دستکم از قرن سیزدهم میلادی در درون خود مجموعه کلیسا فراهم آمده است. در این میان مسلمات خود کلیسا از قبیل اعتقاد به تثلیث، عصمت پاپ، برداشت ارسطویی از دین، قرائتهای گوناگون، که در رأس همه آنها، ظهور مارتین لوتر، که منجر به تأسیس کلیسای پروتستان شد، ترجمههایی که از فرهنگ اسلامی با محوریت ابنسینا و ابن رشد به زبان لاتین صورت گرفت و در خود مجموعه کلیسا نیز تدریس شد موردنظر است. پیامدهای این تحولات در قرون منتهی به رنسانس از قبیل انسان محوری، اصالت عقل، مناقشه در حقانیت کلیسا و سکولاریسم، دقیقاً در مقابل جهانبینی قرونوسطایی قرار میگیرند. آنچه در رنسانس در تقابل با سنت فلسفی_اسکولاستیکی قرار گرفت در خود الهیدانان و فلاسفه قرونوسطایی کاشته و پروریده شد و در رنسانس، در زمینههای مختلف که بعد فلسفیاش را در این نوشتار برجسته کرده ایم، به ثمر نشست. بسترسازی طبیعتگرایی در الهیات توسط کلیسای کاتولیک تنها یک نمونه از این موارد است. سایر موارد را سعی کردهایم در مقاله حاضر بهاختصار توضیح دهیم. در آخر ریشه برخی مؤلفههای مدرنیته را باید در خود همان مجموعه کاملاً درهمتنیده الهیاتی ـ فلسفی در سنت مدرسی جستوجو نمود.