مقاله پژوهشی
علی اکبر احمدی افرمجانی؛ سهیلا منصوریان
چکیده
هربرت مارکوزه فیلسوف فرانکفورتی و عضو موسسه مطالعات تحقیقات اجتماعی، تلاش کرده است تا مفهوم عقل از منظر هگل را با تعریف جدیدی ارائه دهد. او در نگاه متفاوت خود با اضافه کردن روانکاوی درصدد است تا نشان دهد که مقولة شناخت و خودآگاهی بدون پرداختن به بخشهای پنهان ذهن میسر نمیشود. او با مدد از روانکاوی فرویدی به این مسئله میپردازد ...
بیشتر
هربرت مارکوزه فیلسوف فرانکفورتی و عضو موسسه مطالعات تحقیقات اجتماعی، تلاش کرده است تا مفهوم عقل از منظر هگل را با تعریف جدیدی ارائه دهد. او در نگاه متفاوت خود با اضافه کردن روانکاوی درصدد است تا نشان دهد که مقولة شناخت و خودآگاهی بدون پرداختن به بخشهای پنهان ذهن میسر نمیشود. او با مدد از روانکاوی فرویدی به این مسئله میپردازد که بخش مهم شناخت میل است که توسط سیستم استبداد و دیکتاتوری در تاریخ سرکوب شده است به همین دلیل اجازة تغییر به سوژه و جامعه عموماً داده نمیشود. برای مارکوزه ساحت زیباییشناسی و هنر (تا حدی به عنوان عنصری زنانه) بخشهایی هستند که به ناخودآگاه روان مربوط شده و از طریق آنها میتوان به شناخت بخشهای مغفول و موقعیت میلِ فردی پرداخت و به آزادی نزدیک شد. بررسی مورد مطالعاتیای چون کمالالملک از فرهنگ ایرانی با توجه به تمام زوایایی که مارکوزه آن را شرح میدهد مثال بسیار خوبی است. هنرمندی که با دیدنِ تغییر در جهانِ مدرن غرب، تغییر نمیکند و برعکس در برابر آن مقاومت نیز میکند و اتفاقاً به خودآگاهی مورد نظر مارکوزه نائل نمیشود. همین مسئله موضع مارکوزه را با پیچیدگی جدیدی روبهرو میکند که فراروی از نظر مارکوزه-فورید را ضروری میداند. این نوشتار تلاش میکند تا ناکافی بودن هر کدام از دیدگاههای فلسفی و روانکاوی را با توجه به مثال گفتهشده بکاود و بگوید میلِ سوژة درگیر ناخودآگاه، خیلی پیشتر از دورة بلوغاش در عنفوان کودکی مصادره شده و وی از هرگونه حرکتی عقیم و ناتوان است. در این روایت جدید مشخص میشود که مفهوم عقل به بازیابیای فراتر از صرف تحقق زیباییشناسیِ مدنظر مارکوزه و به نوعی مواجهه با تروما نیاز دارد و بنبستهای آن از آنچه که هگل، مارکوزه و فروید میپندارند جدیتر و عمیقتر بوده و راه حلی انضمامی و البته غیرشعاری طلب میکند.
مقاله پژوهشی
بهمن پازوکی
چکیده
اصطلاح عالم زیسته که بهموازات موضوعاتی چون «مفهوم طبیعی عالم» و «عالم محیط» مطرح میشود، از اهمیت زیادی در فلسفة متأخر هوسرل برخوردار است؛ مفهومی بسیار پیچیده و چندمعنایی است که به تفاسیر متفاوت و غالباً متضاد منجر شده است. این مفهوم در کتاب بحران از سه حیث عالمسرشتی (mundan) و هستیشناختی و استعلایی بررسی میشود و از ...
بیشتر
اصطلاح عالم زیسته که بهموازات موضوعاتی چون «مفهوم طبیعی عالم» و «عالم محیط» مطرح میشود، از اهمیت زیادی در فلسفة متأخر هوسرل برخوردار است؛ مفهومی بسیار پیچیده و چندمعنایی است که به تفاسیر متفاوت و غالباً متضاد منجر شده است. این مفهوم در کتاب بحران از سه حیث عالمسرشتی (mundan) و هستیشناختی و استعلایی بررسی میشود و از این طریق معانی متفاوتی به خود میگیرد که به طور خلاصه چنین اند: عالم زیسته: 1) عالم موضع طبیعی است؛ 2) عالم میانسوبژکتیو عمل است که شامل همة آن چیزهایی میشود که انسان هروز در عمل به آنها میپردازد؛ 3) عالمی است به ادراک داده شده؛ 4) عالم روحانی و تاریخی فرهنگ است؛ 5) عالم مقدم بر علم (پیشاعلمی) است که در تضاد با ابژکتیویسم، بهویژه ابژکتیویسم عصر جدید که با سیر تحول علوم طبیعی در پیوند است؛ 6) یکی از راههای ورود به قلمروی استعلایی است. این نوشته به نسبت عالم زیسته با علوم، با فرهنگ و با قلمروی استعلایی میپردازد.
مقاله پژوهشی
کاوه خورابه؛ احمد علی حیدری
چکیده
مسئلة شناخت یکی از مسائل مهمی است که فیسلوفان بر آن بودهاند تا با مواجهه به جهان واقعیت بیرون فرایند شناسایی و تعامل آن را با ذهن یا سوژة اندیشنده دریابند. در این فرایند آنچه مقدم بر شناخت است، مسئلة هستیشناختی واقعیت موجود است و تعامل سوژة اندیشنده با جهان بیرون. از آنجا که فیلسوفان میان شناخت و واقعیت فاصله انداخته و ذهن را ابزار ...
بیشتر
مسئلة شناخت یکی از مسائل مهمی است که فیسلوفان بر آن بودهاند تا با مواجهه به جهان واقعیت بیرون فرایند شناسایی و تعامل آن را با ذهن یا سوژة اندیشنده دریابند. در این فرایند آنچه مقدم بر شناخت است، مسئلة هستیشناختی واقعیت موجود است و تعامل سوژة اندیشنده با جهان بیرون. از آنجا که فیلسوفان میان شناخت و واقعیت فاصله انداخته و ذهن را ابزار و رسانهای به منظور دستیابی به حقیقت و واقعیت در نظر گرفتهاند، هگل ضمن انتقادات جدی بر این نگرشها بر آن بوده تا از شناخت به مثابة علم، به تعریفی نوین از آن دست یابد. از این رو، او را باید پیشگام طرح پدیدارشناسی در حوزة تفکرات فلسفی دانست. در پدیدارشناسی او پرسمان فرایند شناخت انسانی با کل تفکر فلسفی در طول تاریخ همسان انگاشته میشود.در این نوشتار، نویسندگان بر آن بودهاند تا نشان دهند هگل چگونه با رد دوپارهساختن واقعیت موجود از سوی کانت به دو حوزة پدیداری و ناپدیداری، امکانی را فراهم میسازد که فاهمه دوباره بتواند به وسعت و گسترش خود آگاه شده و با عزیمت از آگاهی از پدیدارهای جزئی بهسوی صور عالیتر هستی و در نهایت رویارویی با امر نامتناهی و مطلق دست یابد.
مقاله پژوهشی
مرجانه سوزن کار؛ محمدرضا ریخته گران؛ شمس الملوک مصطفوی
چکیده
هیدگر ذات هنر را در کار نشاندن حقیقت میداند و معتقد است آنچه هنر را به عنوان هنرِ (اصیل) ممکن میکند، ذات هنر است. به باور او هنر که روزگاری - در یونان باستان- با تحقق حقیقت پیوند داشت و از اینرو، از امکان وجودی برخوردار بود، با آغاز عصر متافیزیک و طی چندین مرحله، پیوند خود را با ذاتش گسسته و از امکان وجودی دور شده است. به عبارتی ...
بیشتر
هیدگر ذات هنر را در کار نشاندن حقیقت میداند و معتقد است آنچه هنر را به عنوان هنرِ (اصیل) ممکن میکند، ذات هنر است. به باور او هنر که روزگاری - در یونان باستان- با تحقق حقیقت پیوند داشت و از اینرو، از امکان وجودی برخوردار بود، با آغاز عصر متافیزیک و طی چندین مرحله، پیوند خود را با ذاتش گسسته و از امکان وجودی دور شده است. به عبارتی هیدگر جدایی هنر از ذاتش را نه ناگهانی و یکباره، بلکه آرام آرام و تدریجی میداند؛ روندی که به اعتقاد او با تلقی هنر به مثابة میمسیس توسط افلاطون و ارسطو آغاز شد و در ادامه، به تلقی هنر به مثابة تجربه زیباشناختی در دوران متقدم عصر جدید انجامید. اما وی جدایی کامل هنر از ذاتش را مربوط به دوران متأخر عصر جدید یعنی زمانه ما میداند؛ زمانهای که در آن، هنر به اشتغالات هنری فروکاسته شده و شأنی همانند صنعت پیدا کرده است. به عقیده هیدگر رانده شدن هنر به قلمرو صنعت در این عصر موجب شده است تا هنر اصیل، بیش از هر عصر دیگری، از امکان وجودی خود دور شود.
مقاله پژوهشی
سید مسعود زمانی
چکیده
مقالۀ پیش رو بر آن است که مفهوم هایدگری فاکتیسته (فعلیت) صورت اولیة دازاین است. در وهلة اول برای فعلیت، که در حدود اندیشۀ هایدگر به فعلیت ترجمهاش میکند، سه رکن معنایی بازمیشناسد: 1. واقعیت، عینیت و انضمامیت. 2. خودیت انسانی و شخصیت فردگونه. 3. تاریخیبودن، که از خودیت متوسط الاحوالانة انسان وروزمرّگی او برمیآید. سپس برای منظور ...
بیشتر
مقالۀ پیش رو بر آن است که مفهوم هایدگری فاکتیسته (فعلیت) صورت اولیة دازاین است. در وهلة اول برای فعلیت، که در حدود اندیشۀ هایدگر به فعلیت ترجمهاش میکند، سه رکن معنایی بازمیشناسد: 1. واقعیت، عینیت و انضمامیت. 2. خودیت انسانی و شخصیت فردگونه. 3. تاریخیبودن، که از خودیت متوسط الاحوالانة انسان وروزمرّگی او برمیآید. سپس برای منظور خود بر دو متن هایدگر تکیه میکند: نوشتة موسوم به گزارش به ناتوپ (اول پاییز 1922) و درسگفتار هستیشناسی (تأویل به فعلیت) (تابستان 1923). این مقاله بر اساس این دو متن بر اینهمانی فعلیت و دازاین استدلال میکند که: هایدگر برای فعلیت همان شئونی را قائل میشود که بعدا برای دازاین برمیشمارد؛ همانند ترس، روزمرگی، مرگ، همّوغم (اهتمام)، در-عالم-بودن، ارتباط زبانی با عالم، زمانمندی و اصلاً خود شأن تکوینی (اگزیستنس). هدف اصلی مقاله آن است که با اعمال روشی خاص از مطالعات متداول هایدگر که به طور افراطی بر وجود و زمان اتکا میکند، فاصله بگیرد.
مقاله پژوهشی
حوریه شجاعی باغینی؛ عین الله خادمی
چکیده
ابنسینا دربارة موضوع لذت در آثار مختلف خود مباحث و اطلاعات پراکندهای بیان کرده است. یکی از آن مباحث، تعریف ارائهشده از لذت است که نیاز است برای دستیابی به دیدگاه منسجم وی بررسی دقیقی صورت گیرد. در این نوشتار، ما از دو طریق به بررسی چیستی لذت میپردازیم: یکی از طریق طبقهبندی تعاریف ششگانه بر مبنای مبحثی که هر تعریف ذیل آن ...
بیشتر
ابنسینا دربارة موضوع لذت در آثار مختلف خود مباحث و اطلاعات پراکندهای بیان کرده است. یکی از آن مباحث، تعریف ارائهشده از لذت است که نیاز است برای دستیابی به دیدگاه منسجم وی بررسی دقیقی صورت گیرد. در این نوشتار، ما از دو طریق به بررسی چیستی لذت میپردازیم: یکی از طریق طبقهبندی تعاریف ششگانه بر مبنای مبحثی که هر تعریف ذیل آن بیان شده است؛ دیگری از طریق بررسی واژههای به کار رفته در تعاریف. بررسی بر اساس هر روش ما را به درک بهتر چیستی لذت از منظر بوعلی نزدیک مینماید. طریق نخست ما را به این نتیجه میرساند که هر تعریف در مطابقت با متعلق مبحثی که ذیل آن بیان شده است از نظر ساختار عبارت متفاوت است، بوعلی با استفاده از تعابیر و تفاوتگذاری در نوع بیان خود، تعاریف را بنا به مقاصد خود گونهگونه نموده است. با این وجود به واسطة بررسی از طریق دوم مشخص میگردد دیدگاه او درباره لذت دیدگاهی واحد و دارای انسجام است، زیرا با توجه به بهرهگیری از مؤلفههایی همچون «ادراک» و «ملائم» که هستة اصلی تمام تعاریف را تشکیل میدهند، همه آنها از هماهنگی واژگانی و مفهومی برخوردارند.
مقاله پژوهشی
حسین شقاقی
چکیده
«عدم تعین از خانه آغاز میشود» مهمترین نتیجة استدلالهای کواین در دفاع از «عدم تعین ترجمه» است. این نتیجهگیری، که دیویدسون نیز از آن حمایت میکند، و به همین خاطر آن را تز کواینی-دیویدسونی خواهیم نامید، حاکی از فقدان تعین معنا در زبان مادری است. هانس گلاک که این تز را مشابه تز «اجتنابناپذیری ترجمه» در هرمنوتیک ...
بیشتر
«عدم تعین از خانه آغاز میشود» مهمترین نتیجة استدلالهای کواین در دفاع از «عدم تعین ترجمه» است. این نتیجهگیری، که دیویدسون نیز از آن حمایت میکند، و به همین خاطر آن را تز کواینی-دیویدسونی خواهیم نامید، حاکی از فقدان تعین معنا در زبان مادری است. هانس گلاک که این تز را مشابه تز «اجتنابناپذیری ترجمه» در هرمنوتیک فلسفی گادامر میداند، به این تز کواینی-دیویدسونی انتقاداتی را وارد کرده است و آن را قابل دفاع نمیداند. در اینجا اولاً با مروری بر تز کواینی-دیویدسونی و نیز تز گادامری، شباهت ادعایی گلاک را تأیید خواهم کرد، و در ثانی در رد انتقادات گلاک، سعی خواهم کرد با مرور شباهت و موازنة بین وضع مترجم ریشهای کواین از یکسو و روایت کواین از وضعِ کودک در آستانة یادگیری زبان مادری، از سوی دیگر، از تز کواینی-دیویدسونی دفاع کنیم.
مقاله پژوهشی
نگار صبوری؛ امیر نصری
چکیده
لوکوربوزیه و باتای که از مخالفانِ معماری بود، به ظاهر دو چهرۀ متضادند. اما میانِ این دو رابطهای هست. لوکوربوزیه زمانی که مشغولِ ساختِ رُنشان بوده سهم ملعونِ باتای را میخواند. «بازی» از مفاهیمِ مشترک در دستگاهِ نظریِ این دوست که شاید اندکی متفاوت باشد. در این مقاله با مروری بر کلیسای رُنشانِ لوکوربوزیه به جستجوی این نسبت خواهیم ...
بیشتر
لوکوربوزیه و باتای که از مخالفانِ معماری بود، به ظاهر دو چهرۀ متضادند. اما میانِ این دو رابطهای هست. لوکوربوزیه زمانی که مشغولِ ساختِ رُنشان بوده سهم ملعونِ باتای را میخواند. «بازی» از مفاهیمِ مشترک در دستگاهِ نظریِ این دوست که شاید اندکی متفاوت باشد. در این مقاله با مروری بر کلیسای رُنشانِ لوکوربوزیه به جستجوی این نسبت خواهیم پرداخت. در رُنشان لوکوربوزیه بازیِ تقابلمحور را به سرآغازِ معماری میرساند: آنچه هم معماری است و هم نیست. رُنشان ادامۀ بازیِ چرخاندنِ محورهاست که لوکوربوزیه از دهۀ ۱۹۲۰ آغاز کرده بود، تدبیری که باتای نیز در «آسفاله» به کار برده بود. بازیِ رُنشان در کارِ «ناچیز کردنِ چیز» و «قربانیِ» معماری است، مفاهیمی که در سهم ملعون و آثارِ باتای یافت میشود. در نهایت رُنشان به بازی کشاندنِ ساختارِ مرسومِ معمارانه است چه در ارجاعها و چه در صورت. این درست همان موضوعِ تحسینِ باتای در آثاری است که از نظرِ او کلیسای جامعِ زمانه و برتر از آناند: نقاشیهای مانه و تالارِ غارِ لاسکو. لوکوربوزیه در مفهومِ کمتر فهمیدۀ «ماشینِ زندگی» معماری کردن را به فرآیندِ «بیصورتی» که باتای در نظر داشت نزدیک کرده است: بازیِ تنشهایی که در رُنشان به نتیجۀ اعلای خود رسیده است. لوکوربوزیه با قربانیِ آنچه دوست میدارد، چنان که خود میپندارد، در جایگاهِ «شهریارِ» باتای مینشیند و قربانی میشود.