مقاله پژوهشی
مسعود ضیا علی نسب پور
چکیده
یک ایدۀ بسیار معروف در معرفتشناسی امکان این است که تخیلپذیری یک گزاره، راهنمای خوبی برای امکان آن است. یبلو (1993) مدلی برای توجیه باورهای وجهی ارائه کرده است که بنابر آن تخیلپذیری یک گزاره، شاهدی بر امکان آن است. ون اینواگن (1998) بر این باور است که هر کسی که مدل یبلو را بپذیرد باید موضع او، شک گراییِ وجهی را بپذیرد. ون اینواگن برای ...
بیشتر
یک ایدۀ بسیار معروف در معرفتشناسی امکان این است که تخیلپذیری یک گزاره، راهنمای خوبی برای امکان آن است. یبلو (1993) مدلی برای توجیه باورهای وجهی ارائه کرده است که بنابر آن تخیلپذیری یک گزاره، شاهدی بر امکان آن است. ون اینواگن (1998) بر این باور است که هر کسی که مدل یبلو را بپذیرد باید موضع او، شک گراییِ وجهی را بپذیرد. ون اینواگن برای اینکه برای موضع خود استدلال کند، وضعیت وجهی گزارة «آهن شفاف وجود دارد» را بنابر مدل یبلو بررسیمیکند و ادعامیکند وضعیت وجهی این گزاره تصمیمناپذیر است؛ یعنی ما نمیتوانیم باور موجه داشته باشیم که ممکن است آهن شفاف وجود داشته باشد.به نظر میرسد پذیرش دیدگاه ون اینواگن دربارۀ وضعیت وجهی گزارة آهن شفاف وجود دارد و توسعه و تعمیم آن، میتواند مدل یبلو (1993) در توجیه باورهای وجهی را با مشکلی جدی مواجه کند. به این صورت که اگر تحلیل ون اینواگن دربارۀ وضعیت وجهی گزاره آهن شفاف وجود دارد را بپذیریم، باید گزارههای شهوداً ممکن را هم بنابر مدل یبلو تصمیمناپذیر بدانیم. از سوی دیگر این امر کاملاً پذیرفتنی است که باورِ ما به امکانِ برخی از گزارههای شهوداً ممکن، موجه است: یعنی چنین گزارههایی تصمیمناپذیر نیستند. بنابراین مدل یبلو نادرست است. در این مقاله نشان میدهم که این استدلال در نشان دادنِ نادرستی مدل یبلو موفق نیست؛ یعنی برخلاف آنچه در ابتدا به نظر میرسید میتوانیم هم مدل یبلو برای توجیه باورهای وجهی و هم نظر وناینواگن دربارۀ وضعیت وجهی گزارههای مثل آهن شفاف وجود دارد را بپذیریم.
مقاله پژوهشی
سید مسعود حسینی توشمانلویی؛ محمد رضا بهشتی
چکیده
حقیقت در فلسفة هایدگر، یکی از مضامین اساسی است. وی از آغاز اندیشة خویش کوشید مفهوم بنیادیتری از حقیقت عرضه کند و در طول فعالیت فلسفی خویش رویههای گوناگونی در این خصوص در پیش گرفت. با وجود این هرگز از این بصیرت اساسی خویش دست نکشید که حقیقت ἀλήθεια است؛ یعنی کشاکش میان پوشیدگی و آشکارگی. بهعلاوه، هایدگر معتقد است ...
بیشتر
حقیقت در فلسفة هایدگر، یکی از مضامین اساسی است. وی از آغاز اندیشة خویش کوشید مفهوم بنیادیتری از حقیقت عرضه کند و در طول فعالیت فلسفی خویش رویههای گوناگونی در این خصوص در پیش گرفت. با وجود این هرگز از این بصیرت اساسی خویش دست نکشید که حقیقت ἀλήθεια است؛ یعنی کشاکش میان پوشیدگی و آشکارگی. بهعلاوه، هایدگر معتقد است در فلسفة افلاطون، تحولی در ذات حقیقت پدید آمده، بهطوری که حقیقت به «درستی» مبدل شده است. از دیدگاه هایدگر، این تحول منشأ «فراموشی وجود» است. گادامر در مقابل بر آن است که افلاطون بهواقع قائل به حقیقت بنیادی ἀλήθεια بوده است و رأی هایدگر دایر بر اینکه اندیشة افلاطون لاجرم منجر به فراموشی وجود و سوبژکتیویسم مدرن میشود، رأی صوابی نیست. گادامر در اثبات دیدگاه خود راهبردهای گوناگونی در پیش میگیرد. در این مقاله به جایگاه ایدة خیر در نظریة مُثُل و مفهوم دیالکتیک در نامة هفتم افلاطون اشاره خواهیم کرد و خواهیم کوشید همراه با گادامر نشان دهیم که در اندیشة افلاطون امکاناتی نهفته است که میتوانند وی را از انتقادات هایدگر مبرا سازن.
مقاله پژوهشی
سید رحمان مرتضوی؛ امیر نصری
چکیده
کربن در طرح عام تطبیقی خود، جایگاهی ویژه برای فلسفۀ تطبیقی هنر قائل است؛ فلسفۀ تطبیقی هنر با نشان دادن مشترکات انضمامیتر فرهنگهای دینی، امکان برابر نهی آنها و کشف تناظرات موجود را سهلتر میکند؛ این رویکرد با روش «تأویل باطنی» یا پدیدارشناسی (البته پدیدارشناسی به معنایی کربن مراد میکند) میسر خواهد بود؛ این تأویل باطنی ...
بیشتر
کربن در طرح عام تطبیقی خود، جایگاهی ویژه برای فلسفۀ تطبیقی هنر قائل است؛ فلسفۀ تطبیقی هنر با نشان دادن مشترکات انضمامیتر فرهنگهای دینی، امکان برابر نهی آنها و کشف تناظرات موجود را سهلتر میکند؛ این رویکرد با روش «تأویل باطنی» یا پدیدارشناسی (البته پدیدارشناسی به معنایی کربن مراد میکند) میسر خواهد بود؛ این تأویل باطنی مبتنی بر دریافت خاصی از زمان و حقیقت است که فهم به معنای واقعی کلمه که چیزی جز «وعی» نخواهد بود را ممکن میسازند. به رأی کربن ما با این تأویل باطنی میتوانیم بدون درافتادن به دام تناقضگویی، قرابتهای موجود میان اجزاء یک اثر هنری در گوشهای از عالم را با ساختارهای مشابهی که در مکانهای دیگر یافتنی هستند، مقایسه کنیم و تطبیق دهیم؛ کاری که در صورت توفیق مهیا کننده زمینههای گفتگو در دیگر عرصهها نیز خواهد بود. تلاش ما بر این بوده است تا با بررسی این تلاش تطبیقی کربن، به فهمی از الگویی که بر مبنای آن، این «فلسفه تطبیقی هنر» رخ میدهد، دست یابیم؛ کاری که با طرح نمونههایی از نوشتههای کربن که در این چهارچوب قرار میگیرند، صورت پذیرفته است؛ ازاینرو نوشتار حاضر با معرفی عناصر روش شناسانهای آغاز میشودکه هانری کربن در تدوین فلسفه تطبیقی هنر به کار میبندد و با پژوهشی در تحلیلهای او در این چهارچوب پایان خواهد پذیرفت.
مقاله پژوهشی
زهرا زرگر؛ ابراهیم آزادگان؛ لطف الله نبوی
چکیده
ناسازگاری طبیعتگرایی روششناختی با باورهای دینی همواره دستاویزی برای مخالفت دینداران با این تز روششناختی بوده است. با این حال برخی فلاسفه معتقدند اتفاقاً این باورهای دینی هستند که ما را به سمت طبیعتگرایی روششناختی هدایت میکنند. ایشان از موضعی دینباورانه به دفاع از طبیعتگرایی روششناختی برخاستهاند و با انگیزههای ...
بیشتر
ناسازگاری طبیعتگرایی روششناختی با باورهای دینی همواره دستاویزی برای مخالفت دینداران با این تز روششناختی بوده است. با این حال برخی فلاسفه معتقدند اتفاقاً این باورهای دینی هستند که ما را به سمت طبیعتگرایی روششناختی هدایت میکنند. ایشان از موضعی دینباورانه به دفاع از طبیعتگرایی روششناختی برخاستهاند و با انگیزههای الهیاتی، به نفع طبیعتگرایی روششناختی استدلال کردهاند. در مقالۀ حاضر دو دسته شاخص از این استدلالها را تشریح و نقد میکنیم. دستۀ اول استدلالهای است که بر اشکالات مرتبط با مسئله فعل مستقیم الهی متمرکز شدهاند و کنار گذاشتن طبیعتگرایی روششناختی را منتهی به الهیات خدای رخنهپوش میدانند که به لحاظ دینی موضعی قابل قبول نیست. هدف دستۀ دیگر استدلالها آن است که نشان دهند محدودیتهای روش علمی مانعی برای توصیف هویات فراطبیعی در علم است، زیرا این هویات، متعالیتر از قوانین طبیعی هستند. پس از تشریح استدلالهای الهیاتی مدافع طبیعتگرایی روششناختی، با آشکارکردن نقاط ضعف استدلالها ناکارآمدی آنها نشان داده میشود.
مقاله پژوهشی
میلاد عمرانی؛ فرشته نباتی
چکیده
در تفکر ابنسینا مادۀ قضایا سه نوع است: امکان، ضرورت و امتناع. در یک تقسیمبندی صرفاً ساختاری با ضرورت منطقی و ضرورت فلسفی مواجهایم، ملاک این تقسیمبندی، محمول بکار گرفته شده در قضایا است. اگر به ضرورت با ملاکی ساختاری نگریسته نشود، باز دو نوع ضرورت خواهیم داشت. ضرورت منطقیای که ملاک آن اصل امتناع تناقض است. محمولاتی که چنین خاصیتی ...
بیشتر
در تفکر ابنسینا مادۀ قضایا سه نوع است: امکان، ضرورت و امتناع. در یک تقسیمبندی صرفاً ساختاری با ضرورت منطقی و ضرورت فلسفی مواجهایم، ملاک این تقسیمبندی، محمول بکار گرفته شده در قضایا است. اگر به ضرورت با ملاکی ساختاری نگریسته نشود، باز دو نوع ضرورت خواهیم داشت. ضرورت منطقیای که ملاک آن اصل امتناع تناقض است. محمولاتی که چنین خاصیتی را دارا هستند ذاتیات باب ایساغوجیاند. ابنسینا علاوه بر ذاتیات باب ایساغوجی، عوارض ذاتی لازم را نیز که از سنخ ذاتی باب برهاناند در شمول محمولات ضروری قرار میدهد. اما برای آنها ملاکی مانند اصل امتناع تناقض ذکر نمیکند. در اینجا مایلیم این نوع ضرورت را فلسفی بنامیم که ملاک آن، دیگر اصل اینهمانی یا عدم تناقض نیست. ابنسینا به عوارض ذاتی عنوان لازم میدهد و آنها را ضروری میداند. اما برای ضروری بودن لزوم، نه دوام و نه اصل امتناع تناقض، بهکار نمیآیند.
مقاله پژوهشی
محمد مشکات؛ علی اصغر مصلح
چکیده
آیا میتوان از فلسفۀ فرهنگ هردر، الگویی(مدلی) برای آنچه امروزه فلسفۀ میان فرهنگی مینامند برداشت کرد؟ از آنجا که فلسفۀ میان فرهنگی، اندیشهای است که در دنیای معاصر مطرح میشود، برای آن که بتوانیم هردر را در راستای این اندیشه بازخوانی کنیم، ناگزیر باید به مولفههای فلسفۀ میان فرهنگی در جهان معاصر توجه یابیم؛ تلقی ...
بیشتر
آیا میتوان از فلسفۀ فرهنگ هردر، الگویی(مدلی) برای آنچه امروزه فلسفۀ میان فرهنگی مینامند برداشت کرد؟ از آنجا که فلسفۀ میان فرهنگی، اندیشهای است که در دنیای معاصر مطرح میشود، برای آن که بتوانیم هردر را در راستای این اندیشه بازخوانی کنیم، ناگزیر باید به مولفههای فلسفۀ میان فرهنگی در جهان معاصر توجه یابیم؛ تلقی رام ادهر مال و در یک مورد ویمر به همین مقصود مطرح خواهد شد. مهمترینِ این مولفهها از این قرارند: رد ایدههایی از قبیلِ اروپامحوری، جهان رواگری، مرکزگرایی و نسبیتگرایی؛ در عین حفظ هویتها، تکثرها و مرکزها. با توجه به این مولفههای موجود در مال و ویمر (به شرحی که در متن خواهد آمد) به بازخوانی بخشهایی از اندیشههای فلسفۀ فرهنگ هردر میپردازیم تا اندیشههای پنهانِ هردردر این موضوعِ معاصر آشکار شود. هردر، پیش از دورۀ معاصر، با اندیشۀ تکثر فرهنگی، بستر اندیشۀ میانفرهنگی را در فلسفۀفرهنگ خود آماده ساخت و با نقد اروپامحوریِ روشنگری و نژادگراییِ فلاسفۀ نامیِ این دوره، بزرگترین مانع را از راه آن برداشت. مرز دقیق اندیشۀ هردر، آنجاست که در عین باور به تکثر فرهنگی، حفظ هویتها، مرکزیتها و «تفاوت»ها، راه را بر نسبیتگراییِ بنیادین و شکاکیت بسته است، چنانکه در عین باور به امور یاد شده در و پنجرههای ارتباطات یا گفتگوی چندجانبه را در «منادها»ی فرهنگی و تمدنی گشوده است؛ گفتگویی که میتواند به داد و ستد آگاهانه و انتخابی در فرهنگها و تمدنها منجر شود و انسانها را در انسانیت گرد آورد.
مقاله پژوهشی
محمد حسین زاده
چکیده
یکی از چالشهای جدید اختیار که بر پایۀ برخی یافتههای علوم تجربی مطرح شده، آزمایشی است که بنجامین لیبت دربارۀ فرآیندهای مغزی که به قصد و ارادۀ انسان منجر میشوند، انجام داده است. او در این آزمایش به این نتیجه رسید که این چنین نیست که انسان ابتدا اراده کند و بعد مغز به کار بیفتد و فرمان اراده را اجرا کند و در نتیجۀ آن اندامها حرکت کنند، ...
بیشتر
یکی از چالشهای جدید اختیار که بر پایۀ برخی یافتههای علوم تجربی مطرح شده، آزمایشی است که بنجامین لیبت دربارۀ فرآیندهای مغزی که به قصد و ارادۀ انسان منجر میشوند، انجام داده است. او در این آزمایش به این نتیجه رسید که این چنین نیست که انسان ابتدا اراده کند و بعد مغز به کار بیفتد و فرمان اراده را اجرا کند و در نتیجۀ آن اندامها حرکت کنند، بلکه این مغز انسان است که 400 میلی ثانیه قبل از عمل، به صورت ناآگاهانه فرآیند اراده را آغاز میکند و انسان تنها 150 میلیثانیه قبل از عمل از تصمیم مغز آگاه میشود. ما در این مقاله، آزمایش لیبت دربارۀ ارادۀ آگاهانۀ انسان را مطرح کرده و با توجه به مبانی ملاصدرا نظیر هویت مجرد ـ مادی نفس، عینت نفس با قوا و سریان آگاهی در تمام مراتب وجود از جمله مرتبۀ مادی، آگاهانه بودن ارادۀ انسان را تبیین کردهایم. نتیجۀ این پژوهش این است که در فلسفۀ ملاصدرا، آزمایش لیبت ( با فرض صحت آن) منافاتی با ارادۀ آگاهانۀ انسان ندارد.
مقاله پژوهشی
سعید بینای مطلق
چکیده
به روایت کتابهای تاریخ فلسفه ، هراکلیت فیلسوف ناپایداری و گذرایی، پارمنید فیلسوف ثبات و پایداری است. یکی به گذرایی هستی، دیگری به یگانگی و ایستایی آن باور دارد. چنین نگرش فروکاهندهای به ثبات لوگوس و خدا نزد هراکلیت و به زایش چیزها، پس پذیرش حرکت و کثرت، نزد پارمنید اعتنا ندارد. این مقاله تنها به دیدگاه هراکلیت دربارۀ «خدا»و«یک» ...
بیشتر
به روایت کتابهای تاریخ فلسفه ، هراکلیت فیلسوف ناپایداری و گذرایی، پارمنید فیلسوف ثبات و پایداری است. یکی به گذرایی هستی، دیگری به یگانگی و ایستایی آن باور دارد. چنین نگرش فروکاهندهای به ثبات لوگوس و خدا نزد هراکلیت و به زایش چیزها، پس پذیرش حرکت و کثرت، نزد پارمنید اعتنا ندارد. این مقاله تنها به دیدگاه هراکلیت دربارۀ «خدا»و«یک» آن هم بر مبنای این سخن از وی میپردازد: «یک، تنها خردمند، هم دوست ندارد و هم دوست دارد به نام زئوس نامیده شود». (32)پس از بررسی پاره ای از تفاسیر، تفسیر دیگری از این سخن پیشنهاد میکنیم.
مقاله پژوهشی
سید محمد حسین میردامادی؛ علی ارشد ریاحی
چکیده
آراء فلسفی ملاصدرا بر قواعد کلی و جهت گیریهای اخلاقی او (از این دو به مکتب اخلاقی تعبیر میکنیم) تأثیرگذار است. وجودشناسی ملاصدرا اخلاق را زیر مجموعۀ نظام هدفمند الهیاتی خود قرار داده و تلقی او از هستی و انسان پیامدهای متمایزی در مکتب اخلاقی وی داشته است. بنابر مبنای تجرد نفس ارتباط اعمال انسان و سرنوشت اخروی او و نیز بحث تناسخ باطنی ...
بیشتر
آراء فلسفی ملاصدرا بر قواعد کلی و جهت گیریهای اخلاقی او (از این دو به مکتب اخلاقی تعبیر میکنیم) تأثیرگذار است. وجودشناسی ملاصدرا اخلاق را زیر مجموعۀ نظام هدفمند الهیاتی خود قرار داده و تلقی او از هستی و انسان پیامدهای متمایزی در مکتب اخلاقی وی داشته است. بنابر مبنای تجرد نفس ارتباط اعمال انسان و سرنوشت اخروی او و نیز بحث تناسخ باطنی (که با لزوم مراقبه و محاسبه اخلاقی مرتبط است) بستری مناسب مییابد. همچنین حدوث و بقاء نفس در نظر صدرا اهمیت رفتار بدنی در ترقی نفسانی را روشن میکند. تحول پذیری نفس و اسباب تحول آن بر لزوم مراقبه بر رفتارهای بیرونی و حتی نیات درونی در تبیین مکتب اخلاقی صدرا تأثیرگذار بوده است و مبنای قوای نفس و وحدت آن لزوم مداومت بر عمل صالح و پرهیز از عمل منافی ارتقاء وجودی را تبیین میکند. قاعدۀ اتحاد عاقل و معقول نیز بر عینیت اخلاق و هویت وجودی انسان صحه میگذارد. اصالت و تشکیک وجود، لزوم جهتدهی اخلاقی رفتار در تقرب به خداوند را تبیین و قاعده سنخیت علت و معلول، ذاتی و غیر قراردادی بودن اخلاق در مکتب صدرا را مشخص میکند. حرکت جوهری و ارتباط ذاتی نفس و بدن، نفی نسبیگرایی اخلاقی را تبیین و مباحث فطرت نیز موضع صدرا در وحدتگرایی یا کثرتگرایی اخلاقی را مشخص میکند. بسیاری از معضلات مکاتب اخلاقی از جمله سؤال در مورد ذهنی یا عینی بودن اخلاق، تکلیفگرایی یا فضیلتگرایی در اخلاق، کثرتگرایی یا وحدتگرایی در گرایشهای اخلاقی در نوع انسان، وظیفهگرایی یا نتیجهگرایی در اخلاق و ... در تفسیر حکمت متعالیه به سرانجامی روشن میانجامد.