مقاله پژوهشی
عباس یزدانی
چکیده
آیا باور به خدا مستلزم استدلالهایی در باب الهیات طبیعی است که به طور عقلانی توجیه شده باشند؟ برخی معرفتشناسان «اصلاحشده» بر این باورند که استدلالهای الهیات طبیعی میتوانند باورهای خداپرستانه را تأیید و تحکیم کنند، آنها ادعا میکنند که از آنجا که هیچ یک از استدلالهای خداپرستانة سنتی صادق نبوده است، نمیتوان باورهای ...
بیشتر
آیا باور به خدا مستلزم استدلالهایی در باب الهیات طبیعی است که به طور عقلانی توجیه شده باشند؟ برخی معرفتشناسان «اصلاحشده» بر این باورند که استدلالهای الهیات طبیعی میتوانند باورهای خداپرستانه را تأیید و تحکیم کنند، آنها ادعا میکنند که از آنجا که هیچ یک از استدلالهای خداپرستانة سنتی صادق نبوده است، نمیتوان باورهای خداپرستانه را تأیید یا تحکیم کرد. با وجود این، در این مقاله بحث خواهم کرد به رغم اینکه باور به خدا به درستی امری بنیادین است، این باور – دست کم در برخی شرایط – هنوز نیازمند شواهد و استدلالهایی در باب الهیات طبیعی است. از این رو، وجود الهیات طبیعی در برخی متون گریزناپذیر است. بحث من این است که به رغم برخی مخالفتهای ایرادشده، اندیشمندان «اصلاحشده» نوعی از الهیات طبیعی را تصدیق میکنند. همچنین استدلال خواهم کرد که گفتن این امر درست نیست که همة استدلالهای خداپرستانه ناقص و بیاستفادهاند؛ همچنان که خواهیم دید، برخی از این استدلالها میتوانند شاهد کافی و بسندهای برای باورهای خداپرستانه باشند. بنابراین، میان اساسِ باور به خدا و استدلال-های استنتاجی الهیات طبیعی مغایرتی وجود نخواهد داشت.
مقاله پژوهشی
رضا اکبریان؛ محسن امامی نائینی
چکیده
به نظر ملاصدرا استکمال هر دو قوة نفس، چه قوة عقل نظرى و چه قوة عقل عملى، رسیدن به سعادت است. چنین سخنی اختصاص به ملاصدرا ندارد. سایر فیلسوفان مسلمان هم به پیروی از فیلسوفان یونان به چنین سخنی قائل بودهاند. مسئلة مهم که منشأ تفاوت میان نظر آنها است، رابطه میان حکمت نظری و حکمت عملی است که در آن نظر مقدم است یا عمل؟ فکر مقدم است یا اراده؟ ...
بیشتر
به نظر ملاصدرا استکمال هر دو قوة نفس، چه قوة عقل نظرى و چه قوة عقل عملى، رسیدن به سعادت است. چنین سخنی اختصاص به ملاصدرا ندارد. سایر فیلسوفان مسلمان هم به پیروی از فیلسوفان یونان به چنین سخنی قائل بودهاند. مسئلة مهم که منشأ تفاوت میان نظر آنها است، رابطه میان حکمت نظری و حکمت عملی است که در آن نظر مقدم است یا عمل؟ فکر مقدم است یا اراده؟ یا اساساً تقدم و تأخری در کار نیست. از فلاسفة اسلامی کسانی که در این چارچوب به تفکر فلسفی پرداخته و در نتیجه عمل و اراده را امری ثانوی و تبعی تلقی کردهاند، ابونصر فارابی و پس از او شیخ الرئیس ابوعلی سینا است. منظور از طرح چنین مسئلهای این نیست که ادعا کنیم آنها به مسائل عملی یا ارزش افعال انسان توجه نکردهاند، بلکه غرض آن است که بگوییم آنها همانند ارسطو فکر را اصل و بر این اساس اراده را تابع آن می-دانستهاند. به رغم مخالفت متکلمان اشعری و به خصوص غزالی و تا حدی فقها و عرفا، چنین راهی تا زمان سهروردی و ابن عربی ادامه یافت. در این زمان است که با نظر فارابی و ابن سینا هم در مسئلة فاعلیت حق تعالی و علم خدا به غیر مخالفت شد و هم در مسئلة تقدم نظر بر عمل یا تقدم فکر بر اراده طریق دیگری پیموده شد. تا اینکه نوبت به خواجه نصیر و حکما و عرفای شیعی در حوزة شیراز و اصفهان و در رأس آنها ملاصدرا رسید. صدرالمتألهین که در ابعاد نظرى و عملى نگاهى جامع به هستى و انسان دارد، نه مانند فارابی و ابن سینا خدا را فاعل بالعنایه میدانست تا علم خدا به نظام احسن وجود را برای تحقق آن کافی بداند، و نه مانند سهروردی بود تا معتقد شود که فاعلیت حق تعالی فاعلیت بالرضا است و علم فعلیاش برای تحقق فعل کافی است. از نظر او نه علم، اولی و ذاتی است و نه اراده و فعل، ثانوی و تبعی. بر اساس چنین نگرشی است که ملاصدرا به بحث از رابطه میان حکمت نظری و عملی میپردازد و نظراتی کاملاً متفاوت با فیلسوفان قبل از خود در مباحث حکمت عملی و فلسفة سیاسی و همچنین صفات رئیس اول مدینه ارائه میدهد.
چنین تبیینی از رابطه میان حکمت نظری و عملی در حکمت متعالیه و چنین انتظارى از حکیم متعالیه البته ثمرات و آثار دیگرى نیز دارد و آن اینکه باعث مىشود که حکمت علاوه بر اینکه در تهذیب نفس و تعالى روح انسان صبغة اجتماعی و سیاسی به خود بگیرد و یادگیرى آن انسان را در طریق رسیدن به ساحت دین در زندگى فردى و اجتماعى یارى کند. در اینجاست که حکیم، چهره یک قدّیس و یک ولىّ الهى پیدا میکند و میتواند در پرتو تعالیم دین در مرتبة نازل انبیا و اولیا بزرگ الهى بنشیند. بدین ترتیب است که حکمت متعالیه به عنوان نظریهای جامع که در آن عقلانیت، معنویت و نظام ارزشی و قانونی مبتنی بر شریعت، تفسیر واحد و هماهنگی پیدا میکند، در مقابل خلأ معنوی، دینی و حکمی موجود در مغرب زمین جلوه خاصى مىیابد. تبیین نظریة ملاصدرا در این باب، یعنی در باب رابطة نظر و عمل و نشان دادن نتایج فلسفی آن در حوزة تفکر سیاسی وی در مقایسه با وضعیت موجود در عصر حاضر، هدف این مقاله است
مقاله پژوهشی
علی نقی باقر شاهی
چکیده
از میان متفکران مکتب ودانتا دیدگاه شانکارا از اهمیت ویژهای برخوردار است و بیشترین تفاسیر و مقالات نیز به آراء او اختصاص یافته است. از این رو، بیمناسبت نیست که او را متنفذترین حکیم هندی مکتب ودانتا خواند. مقالة حاضر نیز میکوشد به آراء متافیزیکی و معرفتشناختی وی در مکتب ودانتا بپردازد. مکتب ودانتا بیشتر با نام شانکارا عجین ...
بیشتر
از میان متفکران مکتب ودانتا دیدگاه شانکارا از اهمیت ویژهای برخوردار است و بیشترین تفاسیر و مقالات نیز به آراء او اختصاص یافته است. از این رو، بیمناسبت نیست که او را متنفذترین حکیم هندی مکتب ودانتا خواند. مقالة حاضر نیز میکوشد به آراء متافیزیکی و معرفتشناختی وی در مکتب ودانتا بپردازد. مکتب ودانتا بیشتر با نام شانکارا عجین است، از این رو او را نماینده اصلی مکتب ودانتا میدانند. با توجه به اینکه او شدیداً به سنت هندو وفادار بوده و آثارش دارای آراء بدیعی است، از این رو توانست بیش از دیگران علاقة متفکران معاصر هندی را به خود جلب کند و منشاء الهامی برای اندیشههای آنها باشد. مکتب ودانتای شانکارا مبتنی بر فلسفة آدویتا (عدم ثنویت) است که طبق آن حقیقتْ واحد است، هر چند به صورت کثرت جلوه میکند. نظریة عدم ثنویت شانکارا ریشه در مکاتب فلسفی بودایی دارد و آنها نیز متأثر از اوپانیشاد بودهاند. شانکارا آراء خود را درباره متافیزیک و معرفت از طریق تفاسیر خود بر سوتراهای باداریانا مطرح نمود. او هر نوع ثنویتی را رد میکرد و به عدم ثنویت در عرصة متافیزیک، معرفتشناسی و ارزششناسی اعتقاد داشت. میتوان گفت او هم تحت تأثیر آیین بودا بود و هم آن را مورد انتقاد جدی قرار داد.
مقاله پژوهشی
رحمت الله موسوی مقدم؛ امیر عباس علیزمانی
چکیده
در این مقاله به بررسی تطبیقیِ موضوع سلامت معنوی به عنوان یکی از مهمترین ارکان سلامت که اخیراً در سازمان جهانی بهداشت به مؤلفههای قبلی سلامت، یعنی جسمی، روانی و اجتماعی اضافه شده است، از دیدگاه دکارت به عنوان مؤسس فلسفة جدید غرب، و علامه طباطبائی به عنوان نمایندة فلسفه و فرهنگِ اسلامی، میپردازیم. نزد دکارت، سلامت معنوی به لحاظ ...
بیشتر
در این مقاله به بررسی تطبیقیِ موضوع سلامت معنوی به عنوان یکی از مهمترین ارکان سلامت که اخیراً در سازمان جهانی بهداشت به مؤلفههای قبلی سلامت، یعنی جسمی، روانی و اجتماعی اضافه شده است، از دیدگاه دکارت به عنوان مؤسس فلسفة جدید غرب، و علامه طباطبائی به عنوان نمایندة فلسفه و فرهنگِ اسلامی، میپردازیم. نزد دکارت، سلامت معنوی به لحاظ نگرش اومانیستی او، جنبة انتزاعی دارد و صرفاً به ساحت آگاهی و بینش عقلانی انسان برمیگردد و مبین تفسیر طبیعی (مادی) از انسان است و به ساحت فرابشری او توجه چندانی ندارد. اما نزد علامه که فیلسوفی الهی است، سلامت معنوی، مبتنی بر ساحت مابعدالطبیعی و معناخواهی انسان است؛ یعنی بر پذیرش اصلِ حقیقت مطلق (خدا) به عنوان معنای زندگی که ضمن اصلاح بینش و نگرش انسان، به ساحت گرایشی و رفتاری او هم جهت میدهد.
مقاله پژوهشی
نادر محمد زاده
چکیده
در این پژوهش شهود در عرفان طریقة کبرویه با عرفان مذهب ارتدکس به صورت مقایسهای بررسی میشود. بیشتر عرفای هر دو طریق خدا را در قالب نور مشاهده کردهاند، اما گروهی از آنان خدا را در نماد سیاهی یا نور سیاه تجربه نمودهاند. آنان برای تنزیه خدا از هر گونه تشبیهی، حضور درکناپذیر او را در نماد نور سیاه بیان کردهاند؛ این نوری است که موجب ...
بیشتر
در این پژوهش شهود در عرفان طریقة کبرویه با عرفان مذهب ارتدکس به صورت مقایسهای بررسی میشود. بیشتر عرفای هر دو طریق خدا را در قالب نور مشاهده کردهاند، اما گروهی از آنان خدا را در نماد سیاهی یا نور سیاه تجربه نمودهاند. آنان برای تنزیه خدا از هر گونه تشبیهی، حضور درکناپذیر او را در نماد نور سیاه بیان کردهاند؛ این نوری است که موجب دیدن است، ولی خود از شدت ظهور و کمال قرب دیده نمیشود. در این مقاله به بررسی این موضوع پرداخته میشود که با اینکه هر دو طریقه در مفهوم شهود تشابه بسیار دارند، عرفای ارتدکس شهود خدا را شهود تثلیث و به ویژه شهود مسیح توصیف میکنند، اما عرفای کبرویه به دلیل تنزیه مطلق خدا هرگز از شهود خدا سخن نگفتهاند، بلکه شهود خود را محاضر و مظاهر خدا توصیف کردهاند.
مقاله پژوهشی
محمدعلی عباسیان
چکیده
مسائل گتیه موارد یا نمونههایی هستند که از مواجهه با تحلیل JTB معرفت، به مثابه باور صادق موجه که p، میگریزند. بنا بر نظریة JTB معرفت، S میداند که p، اگر فقط: الف) یک گزارة صادق وجود داشته باشد؛ ب) S باور داشته باشد که p صادق است؛ ج) S در باور به اینکه p، موجه باشد. مسائل گتیه بیان می-کنند که این سه شرط (الف تا ج) برای تبیین اینکه معرفت چیست کافی ...
بیشتر
مسائل گتیه موارد یا نمونههایی هستند که از مواجهه با تحلیل JTB معرفت، به مثابه باور صادق موجه که p، میگریزند. بنا بر نظریة JTB معرفت، S میداند که p، اگر فقط: الف) یک گزارة صادق وجود داشته باشد؛ ب) S باور داشته باشد که p صادق است؛ ج) S در باور به اینکه p، موجه باشد. مسائل گتیه بیان می-کنند که این سه شرط (الف تا ج) برای تبیین اینکه معرفت چیست کافی نیستند، چرا که احتمالاً موارد نقضی هستند که هرچند مصداق باور صادق موجهاند اما معرفت تلقی نمیشوند. اکثر معرفتشناسان تسلیم نتیجهگیری گتیه شدهاند، بنابراین تلاش کردهاند تا نظریة دیگری را برای معرفت ارائه کنند. بسیاری از این معرفتشناسان سعی کردهاند تا شرط چهارمی را به شروط لازم سهگانه پیشین (الف تا ج) بیفزایند، تا تعریفی مقاوم در برابر اشکالات گتیه از معرفت به دست آورند. یکی از این تدابیر شرط چهارم را اینگونه تعریف میکند: د) توجیه معرفتی برای صدق یک باور، تکذیبپذیر نیست. و تبیین خطمشی دیگری از آن شرط چنین است: د´) توجیه معرفتی برای صدق یک باور، لغوپذیر نیست. به نظر این مقاله هیچیک از این دو خطمشی نمینوانند مشکل گتیه را رفع کنند، زیرا هر کدام از دو اندیشة (د) و (د´) خود دچار مشکل گتیه هستند.
مقاله پژوهشی
نصرالله امامی؛ محمدرضا کمالی بانیانی
چکیده
تفکر مارکسیستی دربارة فرهنگ، زمینة تحقیق و آموزش بسیاری را در گروههای دانشگاهی ادبیات فراهم کرده و نقش مهمی را در توسعة آثار نظری اخیر ایفا نموده است. فمینیسم، تاریخگرایی جدید، ماتریالیسم فرهنگی، نظریة پسااستعماری و نظریة کوییر، همگی اندیشههایی را دربارة محصول فرهنگی به دست می-دهند که از مارکس نشأت گرفته است، و مهمتر آنکه ...
بیشتر
تفکر مارکسیستی دربارة فرهنگ، زمینة تحقیق و آموزش بسیاری را در گروههای دانشگاهی ادبیات فراهم کرده و نقش مهمی را در توسعة آثار نظری اخیر ایفا نموده است. فمینیسم، تاریخگرایی جدید، ماتریالیسم فرهنگی، نظریة پسااستعماری و نظریة کوییر، همگی اندیشههایی را دربارة محصول فرهنگی به دست می-دهند که از مارکس نشأت گرفته است، و مهمتر آنکه هر یک از این نظرات ارتباط خاصی با مطالعات ادبیِ دورة رنسانس دارند. به رغم این، اندیشههای اصلی مارکس به ندرت در آثاری دربارة شکسپیر به درستی تبیین شدهاند، و حتی ادعا شده که آنها ارتباطی با هم ندارند. این مقاله قصد دارد تا تأثیرات مارکسیسم بر آثار وابسته به شکسپیر را تبیین کند و راههایی را پیشنهاد دهد که این تأثیرات میتوانند در آن نقشی را در ادبیات متعهد سیاسی، نقد ادبی و تحلیل فرهنگی ایفا کنند.