مقاله پژوهشی
فلسفه
مینا امامی؛ مهرعلی همتی نژاد طولی؛ شهرام شفیعی؛ علیرضا نیکویی
چکیده
در جهان مدرن، پیشرفتهای بیسابقه تکنولوژیک به تحولی بنیادین در تعریف بدن و شیوههای زیست انسان انجامیده است. در این میان، ترابشریت به مثابه یکی از بزرگترین چالشهای فلسفی و عملی عصر حاضر، با بهرهگیری از فناوریهای پیشرفته، سعی در عبور از مرزهای محدودیتهای فیزیکی و روانی انسان دارد. این پژوهش، با اتکا بر پدیدارشناسی مرلوپونتی، ...
بیشتر
در جهان مدرن، پیشرفتهای بیسابقه تکنولوژیک به تحولی بنیادین در تعریف بدن و شیوههای زیست انسان انجامیده است. در این میان، ترابشریت به مثابه یکی از بزرگترین چالشهای فلسفی و عملی عصر حاضر، با بهرهگیری از فناوریهای پیشرفته، سعی در عبور از مرزهای محدودیتهای فیزیکی و روانی انسان دارد. این پژوهش، با اتکا بر پدیدارشناسی مرلوپونتی، به کاوش و بازتعریف مفهوم بدن در عصر ترابشریت و ورزش میپردازد. نتایج حاکی از آن است که فناوریهای ترابشری، همچون پروتزهای مصنوعی و مهندسی ژنتیک، به صورتی بنیادین بر ادراک و تجربه بدنی ورزشکاران اثر گذاشته و افقهای نوینی را برای تفسیر بدن به عنوان موجودی پویا و در حال تکامل میگشاید. در عصر ترابشریت، مفهوم سنتی بدن دیگر قادر به تبیین گستره تجربه و ادراک انسانها نیست. بر اساس پدیدارشناسی مرلوپونتی، پیشنهاد میشود به جای "بدن"، از مفهوم "سیستم تجربی پویا" برای درک تحولپذیری و چندوجهی بودن بدن در دنیای تکنولوژیک استفاده شود. این بازتعریف، ماهیت پویا و در حال تحول بدن را در ارتباط با محیطهای مختلف از جمله فیزیکی، دیجیتال و ذهنی به تصویر میکشد و به تحلیل تجربهمحور زیست و هویت در عصر ترابشریت میپردازد.
مقاله پژوهشی
فلسفه
فریده آفرین
چکیده
به باور رایج، اندیشیدن فقط مخصوص گفتمان فلسفی و فلاسفه است. پرسش اصلی پژوهش از این قرار است: اندیشیدن «با» نقاشی چگونه و به چه طریقی ممکن است؟ با تحلیل آرای دلوز در منابع مختلف و تفسیر آنها در ساختار پژوهش پیشرو میتوان برای پاسخ به پرسش گام برداشت. برای اندیشیدن باید با دشمنانِ اندیشه، مبارزه کرد. اندیشیدن در نگر دلوز، ...
بیشتر
به باور رایج، اندیشیدن فقط مخصوص گفتمان فلسفی و فلاسفه است. پرسش اصلی پژوهش از این قرار است: اندیشیدن «با» نقاشی چگونه و به چه طریقی ممکن است؟ با تحلیل آرای دلوز در منابع مختلف و تفسیر آنها در ساختار پژوهش پیشرو میتوان برای پاسخ به پرسش گام برداشت. برای اندیشیدن باید با دشمنانِ اندیشه، مبارزه کرد. اندیشیدن در نگر دلوز، زمانی رخ میدهد که جریان پیشفرضهای اندیشیدن جزمی و خودانگیخته قطع میشود. در نتیجه قطع این جریان، با آشوب روبرو میشویم. شرط اندیشیدن رویاوریی با نااندیشنده و آشوب است. نقاش با تکیه به منطق احساس، احساس مرکب از درکمایه و حالمایه، سطح زیباشناختی مکمل احساس، کلیشهها را در آشوب غرقه میسازد. از آن آشوب، به یاری مفاهیم تصویری مانند آشوب-فاجعه، آشوب-بذر، دیاگرام بیرون میکشد. به یاری آنها و آزمونگری نسبتها و ترکیبهای سازگار با توان ناب خود، آشوب و کلیشهها را پشت سر گذاشته و نظم جدیدی را برای ورود به دنیای تصویری تازه میپذیرد با رهایی از قید و بند بازنمایی و فیگوراسیون از طریق نیروی دیاگرام، نظم دستی دیگری به دنیای بصری تزریق میشود. ایجاد فضایی از امکانهایی بیسابقه برای تحقق امر واقع، امر واقع تصویری را آشکار میکند.در نهایت مفاهیم تازه تصویری چون دیاگرام به او فرمان میدهد چگونه هوای تازه نظم نوین را استثمام کند. این شیوه اندیشیدن یعنی هماهنگ شدن با دیاگرام، فعلی کردن آن، لوگوس و پاتوس را همسطح میکند و مبنای اتوس قرار میگیرد. در نتیجه طی این مسیر، نقاش با مسائل نقاشی و مفاهیم تصویری میتواند بیندیشید.
مقاله پژوهشی
فلسفه
معصومه رجب نژادیان؛ قربانعلی کریم زاده قراملکی؛ علی بابایی
چکیده
نفس و بدن و ارتباط این دو جوهر، ازجمله مسائل فلسفه ذهن می باشد که در تمام مکاتب فلسفی ردپایی از این مبحث وجود دارد. فلسفه دکارت و حکمت متعالیه نیز ازجمله این مکاتب می باشند که طبق مبانی هر دو مکتب، این دو جوهر دارای ثنویت می باشند، با این تفاوت که دکارت قائل به ثنویت ذاتی نفس و بدن است و حکمت متعالیه، ثنویت تشکیکی این دو جوهر را مطرح می ...
بیشتر
نفس و بدن و ارتباط این دو جوهر، ازجمله مسائل فلسفه ذهن می باشد که در تمام مکاتب فلسفی ردپایی از این مبحث وجود دارد. فلسفه دکارت و حکمت متعالیه نیز ازجمله این مکاتب می باشند که طبق مبانی هر دو مکتب، این دو جوهر دارای ثنویت می باشند، با این تفاوت که دکارت قائل به ثنویت ذاتی نفس و بدن است و حکمت متعالیه، ثنویت تشکیکی این دو جوهر را مطرح می کند، اما اندیشه دکارت به دلیل غیرممکن بودن ارتباط دو جوهر مغایر توسط بسیاری از مکاتب فلسفی مورد نقد واقع شده است. از همین رو بررسی و نقد ثنویت ذاتی نفس و بدن در اندیشه دکارت با رویکرد حکمت متعالیه می تواند بسیاری از ضعف های دیدگاه دکارت را در این زمینه آشکار ساخته، راهکارهایی درخور جهت رفع این ضعف ها و اقناع اندیشه منتقدان ارائه دهد. در این مقاله، به روش توصیفی-تحلیلی، ابتدا به بررسی ثنویت ذاتی نفس و بدن در اندیشه دکارت پرداخته می شود، سپس راهکارهای دکارت بر اتحاد نفس و بدن ارائه می گردد و نهایتاً ثنویت ذاتی نفس و بدن در اندیشه دکارت با رویکرد حکمت متعالیه مورد نقد واقع شده، راهکارهایی در این زمینه ارائه می شود که طبق این راهکارها می توان با قائل شدن به وجود ویژگی های مادی نفس، در ابتدای آفرینش، نفس و بدن را متحد با یکدیگر دانست و استقلال نفس از بدن را آن هنگام مطرح کرد که این جوهر به سیر در مراتب کمالی پرداخته، به تجرد تام برسد.
مقاله پژوهشی
فلسفه
مولود سعوه؛ حمید احمدی هدایت
چکیده
هدف اصلی پژوهش حاضر تبیین مسائل فراروی فلسفه اخلاقِ فناوری آموزشی می باشد. برای دستیابی به این هدف از روش تبیینی-تحلیلی استفاده شده است. ارائه راهکارهای عملی به چالش های مطرح شده در حوزه اخلاق فناوری آموزشی از یافته های این پژوهش می باشد که برخی از آن ها عبارتند از برگزاری کارگاهها و دورههای آموزشی در زمینه آموزش اصول اخلاقی فناوریهای ...
بیشتر
هدف اصلی پژوهش حاضر تبیین مسائل فراروی فلسفه اخلاقِ فناوری آموزشی می باشد. برای دستیابی به این هدف از روش تبیینی-تحلیلی استفاده شده است. ارائه راهکارهای عملی به چالش های مطرح شده در حوزه اخلاق فناوری آموزشی از یافته های این پژوهش می باشد که برخی از آن ها عبارتند از برگزاری کارگاهها و دورههای آموزشی در زمینه آموزش اصول اخلاقی فناوریهای آموزشی، طراحی سیستمهایی جهت تسهیل همکاری و تبادل نظر بین کاربران و طراحان، توسعه چارچوبهای نظارتی، وضع قوانین و ضوابط اخلاقی برای نحوه استفاده از فناوریهای آموزشی و همچنین آموزش مستمر در حوزه اخلاق فناوریِ اموزشی و آگاهی رسانی در زمینه مسئولیتهای اخلاقی طراحان و کاربرانِ فناوریهای آموزشی. در پایان می توان نتیجه گیری نمود که ایجاد رویکرد اخلاقی در حوزه فناوریهای آموزشی نیازمند تعامل و همفکری بین پژوهشگران، معلمان، سیاستگذاران و خود دانشآموزان است که صرفاً با ایجاد یک بستر مشترک فکری و تبادل نظر بین آن ها میتوان به بهبود کیفیت آموزش و ارتقاء آگاهی درباره چالشهای اخلاقی فناوری آموزشی منجرب شد.
مقاله پژوهشی
فلسفه
مهسا شمس الدینی؛ قربانعلی کریم زاده قراملکی؛ سعید علیزاده
چکیده
فرضیه تکامل داورین و چالش های مرتبط با آن از موضوعات مهم کلام جدید به شمار می ایند . بر اساس این فرضیه همه موجودات، تحت تاثیر عوامل مختلف محیطی ،از یک یا چند نوع ساده به اشکال متنوعی تبدیل شده اند و با حرکت تدریجی ،به صورت کامل تری درامده اند .یکی از چالش های این فرضیه، انکار هـر گونـه غایتمنـدی در عالم طبیعت است. به دیگر سخن این فرضیه ...
بیشتر
فرضیه تکامل داورین و چالش های مرتبط با آن از موضوعات مهم کلام جدید به شمار می ایند . بر اساس این فرضیه همه موجودات، تحت تاثیر عوامل مختلف محیطی ،از یک یا چند نوع ساده به اشکال متنوعی تبدیل شده اند و با حرکت تدریجی ،به صورت کامل تری درامده اند .یکی از چالش های این فرضیه، انکار هـر گونـه غایتمنـدی در عالم طبیعت است. به دیگر سخن این فرضیه تقریرهای مرسوم از برهان نظم را متزلزل می کند و باعث نفی نظم ثابت و سلسله مراتبی عالم می شود و با تدبیر و قصد و هدف عالم مبارزه می کند . این پژوهش با روش توصیفی وتحلیلی وانتقادی ضمن توصیف فرضیه تکامل وبرهان نظم، بر اساس مبانی هستی شناسی حکمت متعالیه مانند حرکت جوهری وحرکت اشتدادی جوهری به نقد این چالش می پردازد. ملاصدرا بر اساس مفهوم حرکت جوهری، با اثبات نیازمندی جهان در اصل وجودش به خالق،نشان می دهد که ذات همه موجودات در حال تغییر دائمی بوده و همه موجودات از درون ونهان خود به سوی کمال مطلق در حرکتند .بنابراین هرچند عوامل زیست محیطی به صورت علل زمینه ای درتکامل موجودات تاثیر دارند، اما نظم پدیده ها ،معلول علت فاعلی و غایی آنها است. نتیجه ان که ،موجودات علاوه بر این که مخلوق خداوند هستند در هر لحظه نیازمند آن ذات متعال نیز می باشند و تمام امور هستی از قوانین حاکم بر آن تا فعل و انفعالات موجودات همه به قدرت الهی انجام می پذیرد و خداوند غایت همه موجودات است .
مقاله پژوهشی
فلسفه
وجیهه طارقیان؛ امیر راستین طرقی
چکیده
حکمت متعالیه با ارائه نظریه انکشاف نفس، بیان میدارد که نفس پس از حدوث یافتن و تعیّنِ خَلقیاش، به بیان و اظهارِ هستیِ خویش میپردازد. این نظریه، ظهورِ جزء جزءِ نفس را کشف بعد از کشف، میخواند؛ بهطوریکه، صورِ پیشینیِ نفس متناسب با موقعیت تجربی، از علم به عمل و از اجمال به تفصیل میرسد. آنچه این مقاله با روش تحلیلی-توصیفی بر ...
بیشتر
حکمت متعالیه با ارائه نظریه انکشاف نفس، بیان میدارد که نفس پس از حدوث یافتن و تعیّنِ خَلقیاش، به بیان و اظهارِ هستیِ خویش میپردازد. این نظریه، ظهورِ جزء جزءِ نفس را کشف بعد از کشف، میخواند؛ بهطوریکه، صورِ پیشینیِ نفس متناسب با موقعیت تجربی، از علم به عمل و از اجمال به تفصیل میرسد. آنچه این مقاله با روش تحلیلی-توصیفی بر آن میکوشد، همراه کردنِ تأملاتِ نظریه انکشاف نفس با پدیدارشناسیِ نفس در مقام فاعلیت است. چنین مهمی، از دو جهت کارگشا است؛ یکی اینکه، آشکار شدنِ هستندههایِ نفس که در بروز فعل، رخ میدهد؛ زیرا فعل، نتیجه فاعلیتِ نفس و بالتبع، مکشوفیتِ هستیای از نفس، متناسب با شرایط محیطی است؛ و از جهت دیگر، بر حلقهای از زنجیره عمل، از قصد تا مقصد، تمرکز میکند و این تمرکز را برای شناساییِ مؤلفههایِ ورودی به میدانِ «هستی-عمل»، بهکار میگیرد. بدین نحو که فاعل در انجام فعل، وجهی از هستیِ خود را ظاهر میکند و بهطور همزمان این خوداظهاری با هستیای دیگر از نفس، وارد کنش میشود که این برهمکنش، رویدادِ فعل بعدی را موجب میشود. در زیرنهادِ این کنشها، «توجهِ» فاعل شناسا است که چگونگیِ برهمکنشها را انتخاب میکند که نتیجۀ این تعیین به صورت عملِ ارادی ظاهر میشود و حلقهای از زنجیره عملِ هدفدار را تشکیل میدهد. نتایج کارگشاییِ این تفکر میدانی، یکی، تنظیمِ کمیت و کیفیتِ برهمکنشِ مؤلفهها در میدان عمل، بهصورت آگاهانهتر و دقیقتر، توسط فاعل شناساست؛ و دیگری، حصول معرفتِ زمینهای در مورد بسترِ رویدادگیِ فعل که منجر به خیر یا شرّ اخلاقی میشود.
مقاله پژوهشی
فلسفه
مستانه کاکائی؛ حسن عباسی حسینآبادی
چکیده
درکتابالعلل که از اسناد محوری نوافلاطونیان است، دربارۀ امکان شناختپذیری و نیز سخن گفتن از علت نخستین در بابهای پنجم، هفدهم و بیستویکم بحث شده است. پرسش ایناست زبان دین در کتابالعلل چگونه است و چگونه مسئلۀ بیانپذیری و شناختپذیری علت نخستین تبیین میشود؟ در این نوشتار با روش توصیفی-تحلیلی به این یافتهها دست یافتیم ...
بیشتر
درکتابالعلل که از اسناد محوری نوافلاطونیان است، دربارۀ امکان شناختپذیری و نیز سخن گفتن از علت نخستین در بابهای پنجم، هفدهم و بیستویکم بحث شده است. پرسش ایناست زبان دین در کتابالعلل چگونه است و چگونه مسئلۀ بیانپذیری و شناختپذیری علت نخستین تبیین میشود؟ در این نوشتار با روش توصیفی-تحلیلی به این یافتهها دست یافتیم که در کتابالعلل بطور مشخص از الهیات تنزیهی و سلبی سخن گفته میشود و الهیات سلبی مطرحشده در آن، هم درمعنای سلب و سکوت و هم در معنای الهیات سلبی تفضیلی است و معنای دوم غالبتر است و علاوهبر آن الهیات ایجابی درمعنای «آنالوژی استعاری» برای توصیف و بیان علت نخستین مطرح میشود؛ اما الهیات ایجابی نیز معنایی سلبی بهمعنای تفضیلی دارند؛ درنتیجه هردو راه سلبی و ایجابی به راه سلبی تفضیلی منجر میشود. علت نخستین، از حیث ذات و «آنچه او هست» با عقل، یا هر راه دیگری شناختناپذیر است؛ اما شناخت علت نخستین توسط علت دوم، یعنی عقل ممکن است؛ درنتیجه علت نخستین بیانپذیر و نیز شناختپذیر است؛ شناخت آن «لمّی» نیست، بلکه انّی از طریق مخلوقات است.