مقاله پژوهشی
محمدرضا ابوالقاسمی
چکیده
رومن اینگاردن بنیانگذار هستیشناسی هنر است. او با رویکردی پدیدارشناختی و تحتتأثیر آموزههای فلسفی هوسرل کوشید نشان دهد که اثر هنری و ابژۀ زیباشناختی دو موجودیت متفاوتند. اثر هنری شیای مانند سایر اشیای واقعی است، درحالیکه ابژۀ زیباشناختی ماهیتی قصدی دارد و با کنشهای آگاهی و در ذهن مخاطب قوام مییابد. آثار موسیقی کلاسیک ...
بیشتر
رومن اینگاردن بنیانگذار هستیشناسی هنر است. او با رویکردی پدیدارشناختی و تحتتأثیر آموزههای فلسفی هوسرل کوشید نشان دهد که اثر هنری و ابژۀ زیباشناختی دو موجودیت متفاوتند. اثر هنری شیای مانند سایر اشیای واقعی است، درحالیکه ابژۀ زیباشناختی ماهیتی قصدی دارد و با کنشهای آگاهی و در ذهن مخاطب قوام مییابد. آثار موسیقی کلاسیک هستیشناسی یگانهای دارند. از یکسو اثر موسیقایی همان پارتیتوری است که آهنگساز آن را تصنیف کرده است و از سوی دیگر، این اثر در هر بار اجرا هستی متفاوتی پیدا میکند. هستی اثر ادبی نیز لایهلایه است و اثر به درجات مختلف در هر یک از این لایهها متحقق میشود. به اعتقاد اینگاردن هر اثر هنری فضاهای نامتعین و نامشخصی دارد که مخاطب طی تجربۀ زیباشناختی آنها را تکمیل میکند. مخاطب با پُر کردن این فضاها به اثر هنری یک هستی انضمامی میبخشد. بنابراین، درک اثر هنری مستلزم مشارکت فعّال مخاطب است و اثر در رویکردی بیناسوبژکتیو تقویم میشود.
مقاله پژوهشی
مرتضی براتی؛ محمدرضا صالحی مازندرانی؛ نصرالله امامی؛ کریم لویمی مطلق
چکیده
بر مبنای نظریۀ استعارۀ ماکس بلک، واژهها در یک عبارت استعاری با یکدیگر تعامل میکنند تا معنایی تولید کنند که حاصل این تعامل است.بلک این تعامل را بهعنوان تعاملی بین چارچوب و کانون استعاره تحلیل میکند که در آن، چارچوب با ارائۀ یک بستر منحصربهفرد برای کانون، نوعی گسترش معنایی بر کلمۀ کانونی تحمیل میکند. کلمۀ کانونی نیز از این ...
بیشتر
بر مبنای نظریۀ استعارۀ ماکس بلک، واژهها در یک عبارت استعاری با یکدیگر تعامل میکنند تا معنایی تولید کنند که حاصل این تعامل است.بلک این تعامل را بهعنوان تعاملی بین چارچوب و کانون استعاره تحلیل میکند که در آن، چارچوب با ارائۀ یک بستر منحصربهفرد برای کانون، نوعی گسترش معنایی بر کلمۀ کانونی تحمیل میکند. کلمۀ کانونی نیز از این تعامل، معنای تازهای کسب میکند. نظریۀ بلک باوجود ارائۀ نکات ارزشمند، در باب مسائلی ازجمله کسب معانی جدید در استعارهها، نحوۀ عملکرد آنها و درستی یا نادرستی گزارههای استعاری پاسخ روشن و قانعکنندهای ندارد. این نوشته بر آن است تا بررسی جامع و روشنی از نظریۀ تعاملی ارائه دهد و انتقادهایی را نیز نسبت به آن بیان کند.
مقاله پژوهشی
مهدی بهنیافر؛ امیرحسین رجب زاده عصارها؛ زهره عباسیان
چکیده
پژوهش حاضر به بررسی وضعیت استنادی مقالات منتشرشده در فصلنامۀ حکمت و فلسفه در دورۀ دهسالۀ 1384 تا 1393 میپردازد. این پژوهش با استفاده از روش تحلیل استنادی و بررسی کیفی انجام شده و دادهها با استفاده از قابلیتهای آماری نرمافزار اکسل تجزیه و تحلیل شدهاند. در این تحلیل، بخشهایی به تحلیل آماری مآخذ مقالات، متوسط تعداد استنادها، ...
بیشتر
پژوهش حاضر به بررسی وضعیت استنادی مقالات منتشرشده در فصلنامۀ حکمت و فلسفه در دورۀ دهسالۀ 1384 تا 1393 میپردازد. این پژوهش با استفاده از روش تحلیل استنادی و بررسی کیفی انجام شده و دادهها با استفاده از قابلیتهای آماری نرمافزار اکسل تجزیه و تحلیل شدهاند. در این تحلیل، بخشهایی به تحلیل آماری مآخذ مقالات، متوسط تعداد استنادها، میزان استناد به انواع اقلام علمی، وضعیت زبانی مآخذ، میزان خوداستنادی و حوزههای موضوعی مقالات اختصاص یافته است. در قسمت بحث و نتیجهگیری این پژوهش هم ده فقره تحلیل کیفی در حوزههایی مانند: نوآوری، علمسنجی و اخلاق پژوهش عرضه شده است. گرایش کم این تولیدات فلسفی به مقالات در مقایسه با کتابها و سایر منابع، مسئلۀ «نوآوری» در این مقالات و رابطۀ آن با کمیت استنادها، «چند نویسندگی» و نسبت آن با نوآوری، سهم ناچیز تولیدات بومی در تولیدات جهانی این حوزه، گرایش زبانی مآخذ مقالات و نیز نسبت خوداستنادی نویسنده و خوداستنادی مجله و نیز دلالتهای قابل استخراج دربارۀ «کار جمعی» در حوزههای نظریتر علوم انسانی، ازجمله محورهایی هستند که مدلول آنها در این پژوهش و در ارتباط با تحلیل استنادی انجام شده در حوزۀ فلسفه بهعنوان یکی از حوزههای اصلی علوم انسانی در ایران مورد توجه قرار گرفتهاند.
مقاله پژوهشی
امیر روشن؛ فرزاد آذر کمند
چکیده
با گذشت چندین قرن از مواجهه اسلام با غرب، سؤال «چه باید کرد تا از انحطاط رهایییافت؟» همچنان دغدغۀ اصلی متفکران و اندیشمندان مسلمان است. هر متفکری با ارائۀ روشی خاص، دغدغۀ احیای سنتهای اسلامی را در سر میپروراند و بدینترتیب طیف گوناگونی از راهحلها پدید آمدهاست. یکی از این راهها متعلق به محمد عابدالجابری، ...
بیشتر
با گذشت چندین قرن از مواجهه اسلام با غرب، سؤال «چه باید کرد تا از انحطاط رهایییافت؟» همچنان دغدغۀ اصلی متفکران و اندیشمندان مسلمان است. هر متفکری با ارائۀ روشی خاص، دغدغۀ احیای سنتهای اسلامی را در سر میپروراند و بدینترتیب طیف گوناگونی از راهحلها پدید آمدهاست. یکی از این راهها متعلق به محمد عابدالجابری، نواندیش عقلگرایمغربی است. به عقیدۀ عابدالجابری، جوامعاسلامی، به دلیل غفلت از سنت ابنرشد و عدم نقد میراث گذشتۀ خود در انحطاط و عقبماندگی به سر میبرند. عقلعربی (نه الزاماً عقلاسلامی) دارای ساختارهای مخصوصی است که آنرا از عقلغربی متمایز میکند. تکیه بر سنتهایاسلامی و خوانشینوین از فلسفۀ اندلس مخصوصاً ابنرشد میتواند به سؤال «چه باید کرد تا از انحطاط رهایییافتِ؟» مسلمانان در عصر جدید پاسخ مطلوبی بدهد. به عقیدۀ وی، اندیشۀ ابنرشد، دین و فلسفه را از هم جدا میکند ؛ تسامح سیاسی و عقیدتی را مطلوب، نقد را عامل شکوفایی و عقل و دین را دارای کارویژههای مخصوص خود میداند؛ و عقل را ابزاری برای نقد معرفی میکند. بنابراین از نظر وی، ضروری است جهت احیای این سنتعقلانی دست به خوانشی نوین از فلسفۀ مغرب و اندُلُس بزنیم.
مقاله پژوهشی
سمیرا رویان؛ صمد سامانیان؛ مسعود علیا
چکیده
«رؤیتپذیری» بهعنوان یکی از مؤلفههای اصلی تحلیلهای فوکو جایگاه ویژهای در اندیشۀ وی دارد. تأکید او بر رؤیتپذیری به عنوان یکی از عوامل اصلی در شکلگیری علوم، و همچنین یکی از تکنولوژیهای قدرت، نشان دهندۀ این اهمیت است. استناد بر توصیفات تجسمی در تحلیلهای فوکو سبب شده است که بسیاری از مفسران وی را فیلسوفی دیداری ...
بیشتر
«رؤیتپذیری» بهعنوان یکی از مؤلفههای اصلی تحلیلهای فوکو جایگاه ویژهای در اندیشۀ وی دارد. تأکید او بر رؤیتپذیری به عنوان یکی از عوامل اصلی در شکلگیری علوم، و همچنین یکی از تکنولوژیهای قدرت، نشان دهندۀ این اهمیت است. استناد بر توصیفات تجسمی در تحلیلهای فوکو سبب شده است که بسیاری از مفسران وی را فیلسوفی دیداری بدانند، ولی از دیگر سو، افشاگری او درباره جایگاه نگاه در اعمال قدرت، برخی دیگر را بر آن داشته است که وی را مخالف بیناییمحوری بینگارند و استدلال کنند که فوکو از نگاه علیه نگاه استفاده کرده است. این مقاله، ضمن معرفی جایگاه نگاه و رؤیتپذیری در آثار فوکو، سعی دارد تصویر دقیقی از نسبت رؤیتپذیریبا قدرت در اندیشۀ وی ارائه دهد. بدین منظور، علاوه بر توصیف مفاهیم رویتپذیری و قدرت نزد فوکو، به تحلیل مقولات مرتبط با این مفاهیم در آثار دیرینهشناسانه و تبارشناسانۀ وی میپردازیم. ما نشان خواهیم داد که قدرت، از یک سو، پدیدآورندۀ رؤیتپذیری هاست و از دیگر سو، رؤیتپذیریها هستند که به نوبۀ خود امکان شناخت قدرت، اعمال آن و حتی مداخله در آن را فراهم میآورند. قدرت، چه در جوامع سلطنتی و چه در جوامع مدرن از رؤیتپذیری بهره برده است؛ گاهی با نمایش شکوه خود، گاهی با پنهان شدن و گاهی با نظارت. فوکو با تأکید بر رؤیتپذیری های ادوار مختلف و نسبت آنها با قدرت، قصد دارد نشان دهد که همۀ راههای رؤیتپذیری در آن واحد ممکن نیست و در آنچه میتوانیم ببینیم محدودیتهایی وجود دارد.
مقاله پژوهشی
مرتضی واعظ قاسمی؛ علی اکبر احمدی افرمجانی
چکیده
دستکم سه رویکرد متفاوت به خود ارجاعی در سنت فلسفۀ تحلیلی وجود دارد. رویکرد راسلی، رویکرد پوزیتیویستی و رویکرد ویتگنشتاینی. هرکدام از این رویکردها راهحلی متفاوت برای مسئلۀ خود ارجاعی پیشنهاد کردهاند. از آن میان رویکرد ویتگنشتاینی به این مسئله بحثهای زیادی را به وجود آورده است. ظاهراً فقرۀ6.54 (عبارت ماقبل آخر) رسالۀ ویتگنشتاین ...
بیشتر
دستکم سه رویکرد متفاوت به خود ارجاعی در سنت فلسفۀ تحلیلی وجود دارد. رویکرد راسلی، رویکرد پوزیتیویستی و رویکرد ویتگنشتاینی. هرکدام از این رویکردها راهحلی متفاوت برای مسئلۀ خود ارجاعی پیشنهاد کردهاند. از آن میان رویکرد ویتگنشتاینی به این مسئله بحثهای زیادی را به وجود آورده است. ظاهراً فقرۀ6.54 (عبارت ماقبل آخر) رسالۀ ویتگنشتاین تمامی گزارههای کتاب از جمله خودش را بیمعنی قلمداد میکند. این خود ارجاعی مخاطبین رساله را در وضع پارادوکسیکالی قرار میدهد. ویتگنشتاین با طرح مفهوم نردبان سعی دارد تا از این خود ارجاعی بگریزد. از میان تفاسیر مختلف از رسالۀ ویتگنشتاین دو تفسیر توصیفناپذیر و یکپارچه حول این مسئله شکلگرفتهاند و سعی میکنند که با تفسیر واژۀ «بیمعنی» خوانشی سازگار از متن رساله به دست بدهند؛ اما از خلال نقدهای این دو تفسیر به یکدیگر به نظر میرسد که اساساً رویکرد ویتگنشتاینی برای حل بحران خود ارجاعی راهگشا نباشد.