فلسفه
محمدحسین اسفندیاری
چکیده
تکثرگرایی تسویری یعنی تعددی از سورهای وجودی را در توصیف وضعیت وجود شناختی جهان به رسمیت بشناسیم؛ برخاسته از این اندیشه که اشیا به طرق مختلفی هستند و بهعبارتدیگر، راههایِ گوناگونی برای بودن وجود دارد. اما پس از پذیرش تعددی از سورها، پرسشی سرنوشتساز در برابر تکثرگرایی تسویری مطرح است مبنی بر اینکه آیا باید سور عام را که ...
بیشتر
تکثرگرایی تسویری یعنی تعددی از سورهای وجودی را در توصیف وضعیت وجود شناختی جهان به رسمیت بشناسیم؛ برخاسته از این اندیشه که اشیا به طرق مختلفی هستند و بهعبارتدیگر، راههایِ گوناگونی برای بودن وجود دارد. اما پس از پذیرش تعددی از سورها، پرسشی سرنوشتساز در برابر تکثرگرایی تسویری مطرح است مبنی بر اینکه آیا باید سور عام را که همۀ اشیا، بیتوجه به تفاوت وجود شناختی میانشان، در دامنۀ آن هستند، کنار گذاشت یا نه. استدلالهایی نافذ له اینکه تکثرگرایی تسویری نباید سور عام را بپذیرد، وجود دارد، ازاینقرار که پذیرش سور عام با شهود مرکزی تکثرگرایی نمیخواند، تکثرگرایی را قالبی همسان با وحدتگرایی میبخشد (آن را آسیبپذیر در خلط وجود با ماهیت میکند)، ناقضِ انگیزهها در جلبتوجه به آن است، مشکلاتی منطقی و متافیزیکی برای آن به بار میآورد، و دشواریهایی ازایندست. این استدلالها در این مقاله مطرح و ردّ شدهاند. همچنین، از این بحث شده است که آیا تکثرگرایی را باید بر پایۀ عدم شباهت وجود شناختی میان اشیا استوار دانست یا بر اساس تفاوت وجود شناختی میان آنها. در این مقاله، تکثرگرایی بر پایۀ تفاوت وجود شناختی میان اشیا پی گرفته شده است. سرانجام، صورتبندیای از تکثرگرایی تسویری فراهم آمده است.
فلسفه
معراج جمشیدی؛ محمود صوفیانی
چکیده
این نوشتار میکوشد با ردیابیِ گامبهگامِ اندیشههای هایدگر در باب هنر نشان دهد که هنر با خصلت نمایی خیالین خویش، چگونه میتواند در گام نخست ساحتی برای بنیانگذاری جهان و ابلاغِ وظیفۀ مقدر هر قوم و در گامی بعد، امکانِ آشکارگی امر مقدس را در خویش، مهیا سازد. بدین منظور، نخست با تفسیر هنر بهمثابۀ امر خیالین، جایگاهِ این خصلت نمایی ...
بیشتر
این نوشتار میکوشد با ردیابیِ گامبهگامِ اندیشههای هایدگر در باب هنر نشان دهد که هنر با خصلت نمایی خیالین خویش، چگونه میتواند در گام نخست ساحتی برای بنیانگذاری جهان و ابلاغِ وظیفۀ مقدر هر قوم و در گامی بعد، امکانِ آشکارگی امر مقدس را در خویش، مهیا سازد. بدین منظور، نخست با تفسیر هنر بهمثابۀ امر خیالین، جایگاهِ این خصلت نمایی در انتقال اندیشۀ هایدگر از زمان به هنر، بررسی میشود؛ سپس با تأکید بر نقش هنر در برپایشِ جهانیتِ تاریخی و اهمیت آن در روشن کردنِ وظیفۀ هر جامعه در رقم زدن سرنوشت خود و همچنین با نشاندادنِ چگونگی ظهور امر مقدس در اشعار هولدرلین، خاستگاه اثر هنری بهمثابۀ خیالینه (The imaginary) آشکار میشود؛ خاستگاهی که خود در خیالینگیِ (Imaginariness) هستی اگزیستانس ریشه دارد و با سیالیتبخشی به هستندگیِ هستنده، افق مواجهه با هستی را در نوسان ذاتِ چیزها گشوده میسازد و بهاینترتیب یگانه طریقِ امکانپذیریِ تحقق هنر در تفکر هایدگر به شمار میآید.
فلسفه
مجتبی آخوندی؛ داوود رحیمی سجاسی
چکیده
علوم انسانی بدلیل اهمیت والای آن در زندگی انسانی امروزه بسیار مورد اقبال قرار گرفته است اما تعاریف و مبانی مختلف در آن موجب سردرگمی و ابهام در تعریف و تاثیر آن شده است،یکی از راه های برطرف کردن این چالش رجوع به مبانی فلسفی آن و بازتعریفش می باشد.در این میان چارلز تیلور به عنوان یکی از متفکران معاصر که سهم عمده ای در باز تولید علوم انسانی ...
بیشتر
علوم انسانی بدلیل اهمیت والای آن در زندگی انسانی امروزه بسیار مورد اقبال قرار گرفته است اما تعاریف و مبانی مختلف در آن موجب سردرگمی و ابهام در تعریف و تاثیر آن شده است،یکی از راه های برطرف کردن این چالش رجوع به مبانی فلسفی آن و بازتعریفش می باشد.در این میان چارلز تیلور به عنوان یکی از متفکران معاصر که سهم عمده ای در باز تولید علوم انسانی در غرب دارد،به خوانشی متفاوت از این بنیان پرداخته که خود بنیانی برای علوم انسانی غربی گردیده است،مساله این مقاله آن است که عقلانیت حاکم بر فلسفه علوم انسانی از منظر چارلز تیلورچیست؟روش استفاده شده در این تحقیق از نوع کیفی،با رویکرد تفسیری و با نگاه تحلیلی-انتقادی است.از نظرتیلورعقلانیت حاکم بر فلسفه علوم انسانی مفهومی ناسازگار و متناقض یا حتی نگرشی انتقادی نیست، بلکه عقلانیت شامل چیزی بیش از پرهیز از ناهماهنگی و فراتر از یک مفهوم رسمی است. لذا یک دیدگاه پراگماتیستی را در مورد برداشت خود از عقلانیت طرح می کند ،یعنی هر چه جامعه از نظر فناوری پیشرفته تر باشد عقلانی تر است. در واقع تاکید تیلور، بر زبان مقایسه فصیح و جهان مرجع مشترک و عقلانیتی پراگماتیستی میباشد و این مبنای فلسفی علوم انسانی مطلوب از نظر او می باشد.
فلسفه
ابوالفضل صبرآمیز
چکیده
مسئله چارچوب یکی از مسائل فلسفی است که اولین بار در حوزه هوش مصنوعی تعریف شد. این مسئله، در خاستگاه اولیه خود، وجهی منطقی داشت و شامل این پرسش بود که چگونه ممکن است با استفاده از منطق ریاضی قواعدی بنویسیم که اثرات عملی را توصیف کند آنهم بدون آنکه لازم باشد تعداد زیادی از قواعد دیگر بنویسیم که توصیفکننده اثرات غیر مرتبط آن عمل هستند؟ ...
بیشتر
مسئله چارچوب یکی از مسائل فلسفی است که اولین بار در حوزه هوش مصنوعی تعریف شد. این مسئله، در خاستگاه اولیه خود، وجهی منطقی داشت و شامل این پرسش بود که چگونه ممکن است با استفاده از منطق ریاضی قواعدی بنویسیم که اثرات عملی را توصیف کند آنهم بدون آنکه لازم باشد تعداد زیادی از قواعد دیگر بنویسیم که توصیفکننده اثرات غیر مرتبط آن عمل هستند؟ در سالهای بعد فلاسفهای مثل دنت و فودور، وجوه معرفتی و متافیزیکیای که این مسئله دارد را بررسی کردند و این مسئله تبدیل به پرسشهایی از نحوه کارکرد ذهن آدمی شد. در این میان برخی فلاسفه مثل دریفوس، بر این باور بودند که پیشفرضهای نادرستی که در سنت هوش مصنوعی کلاسیک وجود دارد موجب پیش آمدن چنین مسئلهای شده است. خوانشهای مختلف مسئله چارچوب آنهم از وجوه مختلف باعث شد این مسئله، از زوایای مختلف و در زمینههای متفاوت قابل ردگیری باشد. در این مقاله ضمن بررسی وجوه مختلف مسئله چارچوب، نشان خواهیم داد که خوانشی از مسئله چارچوب و پرسشی که این مسئله طرح میکند در ادبیات موضوع چگونگی دسترسی به پیشزمینهشناختیمان در فهم چیزها، قابلیت کاربرد دارد و میتوان در پرتو آن دو حوزه متفاوت فلسفی را به یکدیگر مرتبط دانست.
فلسفه
فراز عطار
چکیده
بنا به قوّه گرایی، ادراک حسی با بهکارگیری قوّههای ادراکی، قوّههایی جهت تمیز دادن و برگزیدن نمونهای از نمونۀ دیگر، تقویم مییابد. این نظریه باور دارد که با تحلیل تجربه در چارچوب قوّهها، دوگانۀ بازنمود گرایی و رابطه گرایی بهمثابۀ دوگانهای کاذب آشکار خواهد شد: تجربۀ ادراکی اساساً بازنمودی و اساساً رابطهای است. ...
بیشتر
بنا به قوّه گرایی، ادراک حسی با بهکارگیری قوّههای ادراکی، قوّههایی جهت تمیز دادن و برگزیدن نمونهای از نمونۀ دیگر، تقویم مییابد. این نظریه باور دارد که با تحلیل تجربه در چارچوب قوّهها، دوگانۀ بازنمود گرایی و رابطه گرایی بهمثابۀ دوگانهای کاذب آشکار خواهد شد: تجربۀ ادراکی اساساً بازنمودی و اساساً رابطهای است. هم عین جزء مقوّم تجربۀ ادراکی است و هم محتوا. در راستای تبیین این ادعا، قوّه گرایی جزئی بودن فرگهای را معرفی و بین نوع محتوا و نمونهمحتوا تمایز قائل میشود. ادراک حسی مطابق با واقع و توهّم بهعنوان عنصر مشترک نوع محتوای مشترک دارند؛ اما تفاوتی اساسی میان نمونه محتوای آنها است: اولی رابطۀ آگاهی حسی با جهان خارج برقرار میکند و دومی اساساً رابطهای نیست. من به دو مشکل راهکار قوّه گرایی پرداختهام. مشکل نخست معطوف به اصرار قوّه گرایی بر اتّخاذ رویکردی غیرفصلگرا است. استدلال میکنم این اصرار توجیه نشده و مبتنی بر مرزبندیهای نادقیق است. مشکل دوم آن است که راهکار قوّه گرایی تنها نشان میدهد که رابطه گرایی و بازنمود گرایی ناسازگار نیستند؛ پذیرش یکی ضرورتاً ردّ دیگری را به همراه ندارد. این راهکار نشان نمیدهد که اساساً تقابلی نیست. بلکه با تحلیل این موضوع در سطحی بنیادیتر، نشان میدهم که دوگانۀ بازنمود گرایی و رابطه گرایی در بطن قوّه گرایی همچنان حاضر است.
فلسفه
بیان کریمی
چکیده
میان سارتر و لاکان مواجههای تاریخی و فکری وجود دارد، نخستین دیدار تاریخی فیلسوف و روانکاو در سال 1936 در سمینارهای الکساندر کوژو پیرامون پدیدارشناسی روح هگل بود. محوریترین دغدغه آنها را میتوان حول محور بیناسوبژکتیویته، جایگاه دیگری و آزادی سوژه دانست که از این منظر علیرغم برخی تفاوتهای اساسی، میتوان رابطه جدیدی میان اگزیستانسیالیسم ...
بیشتر
میان سارتر و لاکان مواجههای تاریخی و فکری وجود دارد، نخستین دیدار تاریخی فیلسوف و روانکاو در سال 1936 در سمینارهای الکساندر کوژو پیرامون پدیدارشناسی روح هگل بود. محوریترین دغدغه آنها را میتوان حول محور بیناسوبژکتیویته، جایگاه دیگری و آزادی سوژه دانست که از این منظر علیرغم برخی تفاوتهای اساسی، میتوان رابطه جدیدی میان اگزیستانسیالیسم و روانکاوی ترسیم کرد. مسئله محوری هر دو را میتوان در شکافی پروبلماتیک با متفکران مدرن جستجو کرد. نقش دیگری در به انقیاد کشیدن عاملیت سوژه و یافتن راهی برای فردیت و آزادی از موضوعات مهمی است که میتوان در آثار فلسفی و ادبی سارتر و همچنین سمینارهای لاکان مشاهده کرد. هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی جایگاه دیگری در برساخت سوبژکتیویته و همچنین برشمردن مؤلفههای اساسی است که در آثار هر یک از این متفکران به تحقق آزادی و میل سوژه یاری میرساند. با وجود نقد لاکان به خوانش اسطورهای سارتر پیرامون مفهوم آزادی و خردهگیری سارتر به روانکاوی به عنوان یک گفتمان جبرگرایانه، هر دو در مواضع فلسفی و فراروانشناختی خویش بر حضور همیشگی دیگری و یافتن راهی برای آزادی سوژه تأکید میورزند. مفاهیم «انتخاب بنیادین» سارتر و «میل بنیادین» لاکان در حضور و سلطة گریزناپذیر دیگریها، بیانگر مفری برای تحقق آزادی است. سوژه خواهان آزادی و هویت فردی است، اما تناقضاتی وجود دارد که سوژه را در پروسة انتخاب و ارضای میل با مشکل مواجه میکند. یافتن برهههایی برای رفع چنین تناقضاتی در هر دو خط فکری اگزیستانسیالیسم و روانکاوی امری دشوار و پیچیده است.
فلسفه
محمد مهدی کمالی
چکیده
یکی از معضلات امروز جامعه که حاصل عصر مدرنیته است، تغییر جنسیت افرادی است که بدنی کاملاً مردانه یا زنانه دارند، اما به علت احساس گرایشهای جنس مخالف در خود، نفس خویش را مخالف بدن پنداشته و در اصطلاح «ترنس» نامیده میشوند. این پدیده امروزه به لحاظ اجتماعی و فرهنگی تا حدودی مقبولیت یافته و حتی به لحاظ فقهی و حقوقی نیز در حال پذیرفته ...
بیشتر
یکی از معضلات امروز جامعه که حاصل عصر مدرنیته است، تغییر جنسیت افرادی است که بدنی کاملاً مردانه یا زنانه دارند، اما به علت احساس گرایشهای جنس مخالف در خود، نفس خویش را مخالف بدن پنداشته و در اصطلاح «ترنس» نامیده میشوند. این پدیده امروزه به لحاظ اجتماعی و فرهنگی تا حدودی مقبولیت یافته و حتی به لحاظ فقهی و حقوقی نیز در حال پذیرفته شدن است، اما بهراستی آیا تغییر جنسیت از منظر عقلی و فلسفی، ممکن است؟ فلسفه اسلامی بخصوص حکمت متعالیه مباحثی ارزشمند راجع به نفس و بدن و رابطه آنها دارد که میتواند ما را در شناخت و مواجهه با این پدیده راهنمایی کند. در این مقاله با روش تحلیلی- توصیفی و با استفاده از علمالنفس فلسفه اسلامی تغییر جنسیت را واکاوی کرده و به این نتیجه رسیدهایم که تغییر جنسیت یا اساساً ممکن نیست یا در فرض امکان وجیه و منطقی نیست. اگر نفس همچون بدن دارای جنسیت باشد، جنسیتش از باب سنخیت فاعل و فعل یا قابل و مقبول ضرورتاً مطابق با بدن است و با تغییر بدن، نمیتوان، حقیقت نفس و جنسیت آن را تغییر داد و اگر نفس فاقد جنسیت باشد، ترنس به لحاظ بدنی، کاملاً مرد یا زن است وادعای وجود روحی مخالف جنسیت بدن، معقول و پذیرفتنی نیست.
فلسفه
منصوره دعاگو؛ جلال مرامی
چکیده
با رشد و گسترش مباحث زبانشناسی، دانشمندان اسلامی بر اساس مبانی کلامی، فلسفی و یا عرفانی خود به بیان جنبههای اعجاز قرآن پرداختهاند. در راستای این هدف مقالهی حاضر بر اساس سبکشناسی و با روش توصیفی-تحلیلی در سطوح آوایی، معنایی، بلاغی و ترکیبی به بیان این مسئله میپردازد که چگونه ابزارهای زبانی میتوانند وحدت از دیدگاه عارف و ...
بیشتر
با رشد و گسترش مباحث زبانشناسی، دانشمندان اسلامی بر اساس مبانی کلامی، فلسفی و یا عرفانی خود به بیان جنبههای اعجاز قرآن پرداختهاند. در راستای این هدف مقالهی حاضر بر اساس سبکشناسی و با روش توصیفی-تحلیلی در سطوح آوایی، معنایی، بلاغی و ترکیبی به بیان این مسئله میپردازد که چگونه ابزارهای زبانی میتوانند وحدت از دیدگاه عارف و حکیم را نشان دهند. این مقاله با بررسی نظام زبانی در سطوح مختلف آوایی، همانند حرف دال که دارای صفت قلقله است که تقابل سکون (وحدت) و حرکت (کثرت) در آن منجر به ظهور حرف میشود، در سطح بلاغی جملات آغازین کلام (قوس نزول) بهصورت «فصل» و جملات پایانی کلام (قوس صعود) بهصورت «وصل» آمده است و تقابل در سطح معنایی کلمات مثل دو واژه «لم یلد» و «لم یولد» که در سطح ظاهر (معلوم و مجهول) و معنا تقابل دارند و در هر دو کلمه با اینکه سخن از تولید و تقابل (کثرت) است، «هو» مستتر نهفته است همچنین در سطح ترکیبی آغاز کلام با «هو» و پایان آن نیز با «ه» در «له» که بر اساس چینش اصلی کلام در آخر قرار میگیرد که هر دو، نظام حرکتی از وحدت به کثرت و کثرت به وحدت را تداعی میکنند. پس مهمترین دست آورد این مقاله بدینصورت است که ابزارهای زبانی موجود در آیه، «وحدت در کثرت» را نشان میدهد و بیانگر جمع (وحدت) بین تقابلها (کثرت) و شکل گیری نظام دایرهواری است که از وحدت به کثرت «إنا لله» و دوباره به وحدت بازمیگردد: «إنا إلیه راجعون». عارف با رسیدن به این وحدت سکون یافته و به مقام حیرت میرسد.
فلسفه
عبدالله میراحمدی؛ فاطمه سرلک
چکیده
محمد آرکون، دانشمند معاصر الجزایری، دیدگاههای خاصی پیرامون قرآن کریم دارد. بسیاری از قرآنپژوهان، متفکران اسلام و عرب، اندیشهها و آثار او را موردبررسی قرار دادهاند. یکی از موضوعاتی که وی مفصل به آن پرداخته، مباحث مربوط به زبان قرآن است. آرکون در مباحث زبانی قرآن، بر اسطورهای بودن آن تأکید دارد. وی اسطوره را تعبیری مجازی و نمادین ...
بیشتر
محمد آرکون، دانشمند معاصر الجزایری، دیدگاههای خاصی پیرامون قرآن کریم دارد. بسیاری از قرآنپژوهان، متفکران اسلام و عرب، اندیشهها و آثار او را موردبررسی قرار دادهاند. یکی از موضوعاتی که وی مفصل به آن پرداخته، مباحث مربوط به زبان قرآن است. آرکون در مباحث زبانی قرآن، بر اسطورهای بودن آن تأکید دارد. وی اسطوره را تعبیری مجازی و نمادین میداند که پذیرای اطلاق و تکثر معناست. او متن دینی را با اندیشه نواعتزالی و نقدگرایانه تحلیل کرده است. آرکون متن قرآنی را نخست بهمثابۀ متن زبانی، تابع روش زبانشناسی قرار داده و پس از آن با توجه به جنبههای تاریخی، مورد تفکیک قرار داده است. در باور وی ازآنجاکه وحی در شرایط و بستر تاریخی ویژهای گردآوری و ثبت شده است، پس باید آن را در معرض نقد تاریخی قرار داد و در چنین نقدی توجه به فاصله زمانی تلفظ آیات در زمان پیامبر (ص) و کتابت آن در زمان خلیفۀ سوم پر اهمیت است. بر پایه چنین استدلالی، وی به متن قرآن بهعنوان یک متن وحیانی و الهی نمینگرد، بلکه آن را متن بشری میداند که تاریخمند است. همچنین آرکون قرآن را نصی میداند که به روی همه معانی باز است و هیچ تفسیر و تأویلی نمیتواند آن را به روی دیگر معانی ببندد و یا معنایی نهایی باشد. با توجه به شبهاتی که در ارتباط با ویژگیها و ماهیت زبان قرآن مطرح شده، تحلیل ریشهای این موضوع ضروری به نظر میرسد. در این پژوهش رویکردهای آرکون پیرامون زبان قرآن در چهار محورِ اسطورهانگاری قرآن، هرمونتیک فلسفی، نگاه ناسوتی به وحی و تطبیق خصوصیات عهدین بر قرآن کریم، بیان میشود. در ادامه نیز به شیوه تحلیل محتوا به تبیین قرائت تأویلی و تاریخی آرکون از نص دینی پرداخته شده است.
فلسفه
زینب ندری؛ حسین اردلانی؛ بابک عباسی
چکیده
دریدا مقدمات نقد هر اثر را درون همان اثر بازمییابد. او ایدههایی مانند حقیقت یا هویت را مختل میکند و در مقابل بر غیاب معنا تأکید میکند. مسئله مهم در حیطه زیباشناسی دریدا، موضوع پارارگون به معنای پیرامون کار است که موجب شکلگیری اثر هنری است و علیرغم بیمکان بودن جایی بین درون و بیرون کار قرار دارد. در نگاه نخست، پارارگون از ...
بیشتر
دریدا مقدمات نقد هر اثر را درون همان اثر بازمییابد. او ایدههایی مانند حقیقت یا هویت را مختل میکند و در مقابل بر غیاب معنا تأکید میکند. مسئله مهم در حیطه زیباشناسی دریدا، موضوع پارارگون به معنای پیرامون کار است که موجب شکلگیری اثر هنری است و علیرغم بیمکان بودن جایی بین درون و بیرون کار قرار دارد. در نگاه نخست، پارارگون از تفسیر، قاب، امضاء و ... شکل گرفته است. در این پژوهش سعی بر این است که با انتخاب برخی از آثار عربشاهی به این پرسش بپردازیم که تحلیل موضوع پارارگون دریدا در حیطه نقاشیهای عربشاهی به چه شیوهای است؟ یک فرضیه این است که درون آثار عربشاهی نمادها و نقشمایهها و بیرون آثارش منابع الهام و زمینههای تاریخی و فرهنگی میباشد. پژوهش حاضر به روش توصیفی و تحلیلی، پارارگون دریدا را توصیف و آثار عربشاهی را بهصورت تصادفی انتخاب و تحلیل میکند و با تکیه بر دادههای منابع کتابخانهای نگاشته شده است. بر اساس یافتههای پژوهش، با توجه به نظریه دریدا درباره پارارگون زمینه تفسیرهای متعدد، متضاد یا مخالف با هدف هنرمند و یا آثار باستانی، همچنین نقاشیهای مقدماتی خود هنرمند و برخی عناصر موجود در تابلو به مثابه پارارگون و آثار نهایی در جایگاه اِرگون میباشند.
فلسفه
ساره امیری؛ امیر مازیار
چکیده
بنا بر نظریهی زیباییشناختی آدورنو، تجربهی زیباییشناختی تجربهی منحصربهفرد و متفاوتی است که، بر خلاف تجربهی مسلط درون کلیت اجتماعی، مبتنی بر سلطه نیست و سوژه بهطور ابزاری با ابژه مرتبط نمیشود بلکه در آن جذب یا با آن ادغام میشود. آدورنو نخستین کسی نیست که تجربهی زیباییشناختی را اینگونه توصیف میکند. با اینحال، ...
بیشتر
بنا بر نظریهی زیباییشناختی آدورنو، تجربهی زیباییشناختی تجربهی منحصربهفرد و متفاوتی است که، بر خلاف تجربهی مسلط درون کلیت اجتماعی، مبتنی بر سلطه نیست و سوژه بهطور ابزاری با ابژه مرتبط نمیشود بلکه در آن جذب یا با آن ادغام میشود. آدورنو نخستین کسی نیست که تجربهی زیباییشناختی را اینگونه توصیف میکند. با اینحال، آنچه در اندیشهی او جدید است این است که این قابلیتِ جذبشدگی و گشودگی در برابر ابژه را همچون یک حالت یا رفتار اصیلِ سرکوبشده در رابطهی سوژه با طبیعت توضیح میدهد و اینگونه آن را بدل به مقولهای انتقادی میکند. هدف این مقاله آن است که با توضیح و مستدلساختن این ایدهی محوری نشان دهد که چگونه آدورنو از طریق صورتبندی رابطهای دیالکتیکی میان هنر و طبیعت موفق میشود بهنحوی خاص فرمالیسم زیباییشناختی را به نقد اجتماعی و تاریخی پیوند زند و در عین حفظِ ایدهی خودآیینی، تجربهی زیباییشناختی را از چیزی همپایهی بازی یا سرگرمی بدل به تجربهای خطیر و انتقادی سازد.
فلسفه
منیره پنجتنی؛ مهدی محمدزاده؛ شهریار شکرپور؛ محمد اصغری
چکیده
مقالۀ حاضر توصیفی تحلیلی-انتقادی از مفهوم عالمِ مثال در خوانش و تفسیر نقاشیِ ایرانی است. پرسشهای اصلی پژوهش عبارتند از: مفهوم عالمِ مثال برای خوانشِ نقاشی ایرانی عمدتا از سوی کدام اندیشمندان و با چه مقاصدِ تفسیری طرح شده است؟ ارجاعِ مکرر به مفهوم عالمِ مثال در تفسیر نقاشی ایرانی عمدتا چه انسدادها و احتمالا چه راهگشاییهایی در تفسیر ...
بیشتر
مقالۀ حاضر توصیفی تحلیلی-انتقادی از مفهوم عالمِ مثال در خوانش و تفسیر نقاشیِ ایرانی است. پرسشهای اصلی پژوهش عبارتند از: مفهوم عالمِ مثال برای خوانشِ نقاشی ایرانی عمدتا از سوی کدام اندیشمندان و با چه مقاصدِ تفسیری طرح شده است؟ ارجاعِ مکرر به مفهوم عالمِ مثال در تفسیر نقاشی ایرانی عمدتا چه انسدادها و احتمالا چه راهگشاییهایی در تفسیر به همراه داشته است؟روشِ پژوهش توصیفی-تحلیلی و انتقادی است که عمدتا از طریق توصیف، مقایسه، یافتن گزارههای بدون مبنا در دیگر مراجع تحقیق، نداشتن نمونه در آثارِ نگارگری و گزارههای غیرقابلِ اثبات و پرتکرار و هچنین طرح پرسشِ انتقادی پیشرفته است. در رویکرد سنتگرایی آرایِ تیتوس بورکهارت و سید حسین نصر و در رویکرد پدیدارشناختی آرای داریوش شایگان و مجید اخگر را کاویدهایم. یافتهها را میتوان چنین خلاصه کرد: بورکهارت و نصر با کاربرد مفهومِ عالمِ مثال در ارجاع به نقاشی ایرانی، نه به دنبال شناختِ زوایای پنهان و آشکار این هنر بلکه در پی یافتنِ مثالی برای هنر سنتی و هنر اسلامی بودهاند. ارجاعات آنها اغلب بیمصداق است و این اندیشمندان با چند نمونۀ محدود نتیجهگیریهای فراگیر میکنند. ارجاع اخگر نیز از مفهومِ عالمِ مثال عمدتا برمبنای متون شایگان است. وجه تمایز اندیشۀ اخگر از دیگران تأکید بر همکناری دو وجه بقا و فنا و عالمِ مثال است که به نوعی در نقاشی ایرانی خود را بازنماینده است. با اینحال اندیشۀ او نیز در امتدادِ نگاهِ اندیشمندان مذکور نگاشته شده و اگرچه رجوعش به نگارهها محدود است اما نسبت به پیشمتنهایِ پژوهش خود رجوعی بیشتری به خودِ آثار داشته است.
فلسفه
مهدی ذاکری
چکیده
یکی از استدلالهای فیلسوفان مسلمان برای اثبات نفس مجرد، استدلال از اینهمانی شخصی است. فیلسوفان مسلمان باور دارند بدن، وبه طور کلی هیچ امر مادی، نمیتواند ملاک اینهمانی شخصی باشد، زیرا تغییر میکند. پس باید در ما نفس مجردی وجود داشته باشد که ملاک اینهمانی شخصی باشد. اما این استدلال کامل نیست، زیرا صرف اینکه امری تغییر کند مانع ...
بیشتر
یکی از استدلالهای فیلسوفان مسلمان برای اثبات نفس مجرد، استدلال از اینهمانی شخصی است. فیلسوفان مسلمان باور دارند بدن، وبه طور کلی هیچ امر مادی، نمیتواند ملاک اینهمانی شخصی باشد، زیرا تغییر میکند. پس باید در ما نفس مجردی وجود داشته باشد که ملاک اینهمانی شخصی باشد. اما این استدلال کامل نیست، زیرا صرف اینکه امری تغییر کند مانع از این نیست که ملاک اینهمانی باشد. در حکمت متعالیه، از سویی، نفس حرکت جوهری دارد و تغییر میکند و در عین حال ملاک اینهمانی شخصی دانسته میشود، و از سوی دیگر، بدن زنده، با اینکه تغییر می کند دارای وحدتی است که بر اساس آن می تواند ملاک این همانی شخصی باشد. برای تکمیل این استدلال، باید نشان داد که هیچ امری غیر از نفس مجرد نمی تواند ملاک این همانی شخصی باشد. برای این کار می توان نظریات اینهمانی شخصی را به نظریات مرکب و ساده تقسیم کرد و با رد نظریات مرکب، نظریه ساده را نتیجه گرفت. نظریات مرکب ملاک اینهمانی شخصی را همان دلایل و شواهد اینهمانی میدانند، یعنی استمرار بدن، خاطرات یا مجموع بدن و خاطرات. با رد نظریات مرکب، تنها گزینه برای اینهمانی شخصی نظریه ساده است. نظریه سادهْ شخص و ملاک اینهمانی شخصی را امری واحد می داند که موجودی است با وجودی متمایز از بدن و خاطرات و تجربههای آن موجود. این موجود نفس مجرد است. این مقاله با نشان دادن اشکالات نظریات مرکب و رد آنها درصدد اثبات نظریه ساده و تکمیل استدلال از اینهمانی شخصی بر نفس مجرد است.
فلسفه
ندا راه بار
چکیده
نقد قوه حکم با ترسیم برنامه های فلسفی و معرفت شناختی کانت در باب احکام زیبایی شناختی، گام مهمی در مواجهه وی نسبت به امر زیبا برداشته است. کانت صرف نظر از پرداختن بعد شناختی امر زیبا ، به اثر هنری به مثابه امری ارزش شناختی که می تواند در کنار اخلاق، متافیزیک و عقل گرایی قرار گیرد، نگریسته است. تاثیر صوری و محتوایی نقد قوه حکم بر هیچ نگرش ...
بیشتر
نقد قوه حکم با ترسیم برنامه های فلسفی و معرفت شناختی کانت در باب احکام زیبایی شناختی، گام مهمی در مواجهه وی نسبت به امر زیبا برداشته است. کانت صرف نظر از پرداختن بعد شناختی امر زیبا ، به اثر هنری به مثابه امری ارزش شناختی که می تواند در کنار اخلاق، متافیزیک و عقل گرایی قرار گیرد، نگریسته است. تاثیر صوری و محتوایی نقد قوه حکم بر هیچ نگرش فلسفی پوشیده نیست. اما گادامر در حقیقت و روش، تجارب زیبایی شناسی کانت را به بوته نقد می کشاند. خوانش منتقدانه وی نسبت به کانت و نگرش هستی شناسانه ی وی نسبت به امر زیبا، از جهات بسیاری ظرفیت های گسترده ی مفاهیم کانتی را فاقد ضرورت جلوه داده است. پژوهش حاضر نشان می دهد، روایت گادامر از کانت، پیش از آن که به وجهی سلبی گریزان از پرداختن به بعد شناختی امر زیبا باشد، به وجهی ایجابی بسیار متاثر از آن است. گادامر خود را در شمار منتقدان آثار کانت قرار می دهد، اما به وجهی سلبی و ایجابی زیبایی شناسی کانت را در خود حفظ کرده است. تاثیرات مستقیم مفاهیم کانت بر تجربه زیبایی شناختی گادامر، بسیاری از نقدهای وی نسبت به کانت را یک جانبه نشان داده است. پژوهش حاضر در بخش نخست، به تحلیل امر زیبا از منظر کانت و گادامر می پردازد. در بخش دوم، بنیادهای معرفت شناختی مفاهیم گادامر معرفی می گردد و بخش پایانی در سه نقد مستقل نسبت به گادامر، روایت تازه ای از خوانش گادامر نسبت به کانت ارایه خواهد شد.
فلسفه
محمد رضائی
چکیده
تحلیل فلسفی از رابطه قانون و اخلاق و آثار آن از جمله مباحث مهم در فلسفه حقوق بشمار میآید. این مقاله با هدف بررسی اعتبار و الزام قانون با توجه به نحوه رابطه قانون و اخلاق از نظر آکویناس و هارت نگارش یافت. اطلاعات به روش کتابخانهای گردآوری و به روش تحلیل محتوا، تجزیه و تحلیل شدند. نتایج حاکی بود از اینکه در اندیشه آکویناس اعتبار اخلاقی ...
بیشتر
تحلیل فلسفی از رابطه قانون و اخلاق و آثار آن از جمله مباحث مهم در فلسفه حقوق بشمار میآید. این مقاله با هدف بررسی اعتبار و الزام قانون با توجه به نحوه رابطه قانون و اخلاق از نظر آکویناس و هارت نگارش یافت. اطلاعات به روش کتابخانهای گردآوری و به روش تحلیل محتوا، تجزیه و تحلیل شدند. نتایج حاکی بود از اینکه در اندیشه آکویناس اعتبار اخلاقی شرط ضروری اعتبار قانونی است و هر قانونی که ناعادلانه باشد معتبر نخواهد بود و وظیفه اخلاقی شهروندان عدم اطاعت از چنین قانونی است. البته در مواردی برای جلوگیری از آسیب به فرد یا فروپاشی سیستم حقوقی عادلانه، مجوز اطاعت از قوانین ناعادلانه صادر میشود. هارت چنین شرطی را برای قانونیت قانون ضروری نمیداند. از نظر هارت قانون و اخلاق به دو نحوه میتوانند رابطه داشته باشند: یکی به صورت عرضی که شامل پذیرش اصول اخلاقی در قاعده رسمیتبخشی و رعایت محتوای حداقلی قوانین از منظر اخلاقی بوده و دیگری رابطه ذاتی که همان رعایت عدالت صوری قانون بوده که به معنای برخورد مشابه با موارد مشابه است. چنین نگرشی چون جنبه شکلی دارد با اصول پوزیتیویسم ناسازگاری ندارد. لذا هم آکویناس و هم هارت به نقش اخلاق در قانون اذعان داشتند با این حال در نحوه تحلیل و نگرش به این موضوع تفاوت منظر داشته به نحوی که برخلاف آکویناس از نظر هارت عدم اعتبار اخلاقی منجر به بیاعتباری قانون نمیشود و تحقق قانون غیر از اعتبار و الزام قانون و ارزیابی آن با معیارهای مختلف از جمله معیار اخلاقی است.
فلسفه
زهرا امینی؛ مصطفی زالی
چکیده
یکی از چالشهای پیش روی مفسران اسپینوزا، حل مسئله سرشت عینی یا ذهنی صفات است؛ یعنی پاسخ به این پرسش که آیا صفات اموری متمایز از جوهرند (تفسیر عینی) یا اموری متحد با جوهر که ذهن آنها را به عنوان امری مستقل درک میکند (تفسیر ذهنی). از دشواریهای مسئله مذکور این است که اتخاذ هر موضعی درباره سرشت صفات، وابسته به تفسیر مسئلهای دیگر یعنی ...
بیشتر
یکی از چالشهای پیش روی مفسران اسپینوزا، حل مسئله سرشت عینی یا ذهنی صفات است؛ یعنی پاسخ به این پرسش که آیا صفات اموری متمایز از جوهرند (تفسیر عینی) یا اموری متحد با جوهر که ذهن آنها را به عنوان امری مستقل درک میکند (تفسیر ذهنی). از دشواریهای مسئله مذکور این است که اتخاذ هر موضعی درباره سرشت صفات، وابسته به تفسیر مسئلهای دیگر یعنی نسبت صفات با یکدیگر است؛ پاسخ به نسبت صفات با یکدیگر نیز متضمن گونهای ناسازگاری ظاهری در عبارات اسپینوزاست؛ چراکه اسپینوزا در عین تصریح به تمایز واقعی صفات با یکدیگر در کتاب اخلاق، به وحدت میان حالات برآمده از صفات گوناگون قائل است. این مسئله منجر به چالش تفسیری زیر میشود: اگر تمایز میان جوهر و صفات، تمایزی مفهومی باشد، تمایز واقعی صفات قابل توجیه نخواهد بود؛ در عین حال اگر به تمایز واقعی میان صفات هم پایبند بمانیم، در توجیه وحدت میان حالات با دشواری مواجه خواهیم شد و اگر گفته شود اسپینوزا به لوازم هستیشناختی تمایز واقعی پایبند نیست، یعنی تلازم میان همبستگی مفهومی و وجودی دو چیز را مفروض نمیانگاشته، توازی فکر و وجود، از دست خواهد رفت. در نوشتار پیش رو استدلال خواهد شد که حل مسئله سرشت صفات نزد اسپینوزا وابسته به حل مسئله نسبت صفات با یکدیگر است و از آنجا که پاسخ به این مسئله نزد اسپینوزا گرفتار ناسازگاری مذکور است، مسئله نخست نیز پاسخی سازگار در ساحت اندیشه اسپینوزا ندارد.
فلسفه
علی شکی؛ احمدعلی حیدری
چکیده
تئودور آدورنو با نقد فلسفة اینهمانی، خواهان معطوف ساختنِ اندیشه به امر نااینهمان است. به باور آدورنو، فلاسفه از پارمنیدس تا دستکم هگل، در صدد رفع تناقضات یعنی سازگاری و وحدتِ اندیشه با وجود برآمدهاند. اما او باتکیهبر اصل تناقض میکوشد تا در برابر اینهمانسازیِ فکر با ابژه پایداری کند. به باور او، دعویِ به چنگآوریِ تمامیتِ ...
بیشتر
تئودور آدورنو با نقد فلسفة اینهمانی، خواهان معطوف ساختنِ اندیشه به امر نااینهمان است. به باور آدورنو، فلاسفه از پارمنیدس تا دستکم هگل، در صدد رفع تناقضات یعنی سازگاری و وحدتِ اندیشه با وجود برآمدهاند. اما او باتکیهبر اصل تناقض میکوشد تا در برابر اینهمانسازیِ فکر با ابژه پایداری کند. به باور او، دعویِ به چنگآوریِ تمامیتِ امر واقع بهواسطة مفاهیم، توهمی بیش نیست چرا که ابژهها اموری غیرِ مفهومیاند و همچنین خصلت کلیسازی مفهوم، از درک جزئیتِ ابژهها بازمیماند. شیءوارگی که با ظهورِ سرمایهداری متأخر در جهان حاکم شده است؛ اندیشه را به رنگ قواعد و مناسبات کالایی درآورده و منجر به اینهمانسازی تجربه شده است. آدورنو در راستایِ نجاتِ ذهنیت شیءواره، تلاش میکند تا با بازسازی مناسباتِ سوژه ـ ابژه در ایدة وساطت، ابژهها را از سلطة سوژه رهانده و آنها را در نااینهمانیشان بازیابد. بدین نظر، منظومهای از مفاهیم که خصلتی تاریخی دارند، به گرد یک ابژه جمع میشوند و همچنان که سعی در توضیح و فهم تام و تمام ابژه دارند؛ با این حال چنین فهمی را انتهایی نخواهد بود.
فلسفه
علیرضا نوروزی؛ سید مجتبی میردامادی
چکیده
داروین با طرح نظریه «تکامل انواع»، تبیین سازوکار پیدایش در انواع موجودات را در ذهن میپروراند. او بهعنوان یک زیستشناس، بهدنبال استنتاجات فلسفی از تکامل نبود، اما دیدگاه وی بعدها پایهای برای تفسیر الحادی برخی چون داوکینز از آفرینش واقع شد. داوکینز اَشکال پیچیده حیات را محصول حرکت طولیِ میلیونها رشد و تکامل کوچک و نامحتمل ...
بیشتر
داروین با طرح نظریه «تکامل انواع»، تبیین سازوکار پیدایش در انواع موجودات را در ذهن میپروراند. او بهعنوان یک زیستشناس، بهدنبال استنتاجات فلسفی از تکامل نبود، اما دیدگاه وی بعدها پایهای برای تفسیر الحادی برخی چون داوکینز از آفرینش واقع شد. داوکینز اَشکال پیچیده حیات را محصول حرکت طولیِ میلیونها رشد و تکامل کوچک و نامحتمل میانگارد که طی فرآیندی انباشتی، جهان طبیعی و حیات را شکل دادهاند؛ در نگاه او «انتخاب طبیعی» بهتنهایی و بدون فرض مبدئی هوشمند، میتواند تکامل طبیعت را تبیین نماید. این در حالی است که طرفداران نظریه «طراحی هوشمند» با مدلسازیهای مختلف خبر از ناچیزبودن خیرهکننده احتمال ایجاد تصادفی حیات و اطلاعات ژنتیکی توسط مکانیسم داروینی، و حتی محالبودن آن میدهند.این جستار با روش تحلیل مفهومی، گزارهای و سیستمی روشن میسازد که استدلال انباشتی داوکینز، اولاً بر مجموعهای از مغالطات منطقی و فلسفی مبتنی است؛ او از تبیین چگونگی شکلگیری نظم طبیعی، انتظار تبیین چرایی و علّی آن را دارد و روشن است چنین تحمیلی، منطقا راه بهجایی نخواهد برد. ثانیاً استدلال انباشتی بهوسیله تراکم ظنون، نه فرضیه داوکینز که مدعای خداباوران را اثبات مینماید.
فلسفه
محمدعلی عاشوری کیسمی
چکیده
هدف از این پژوهش نقد به رویکردی است که راهکار برطرف شدن چالشهایِ اخلاقیِ هوشِ مصنوعیِ را محدود به طراحی و اصلاحات فنی میداند. برخی پژوهشگران چالشهای اخلاقی در هوش مصنوعی را همگرا تلقی میکنند و معتقدند این چالشها همانطور که با ظهور سیستم هوش مصنوعی پدید آمدند، با پیشرفت و اصلاحات فنی آن مرتفع خواهند شد. در مباحثِ اخلاقِ هوش ...
بیشتر
هدف از این پژوهش نقد به رویکردی است که راهکار برطرف شدن چالشهایِ اخلاقیِ هوشِ مصنوعیِ را محدود به طراحی و اصلاحات فنی میداند. برخی پژوهشگران چالشهای اخلاقی در هوش مصنوعی را همگرا تلقی میکنند و معتقدند این چالشها همانطور که با ظهور سیستم هوش مصنوعی پدید آمدند، با پیشرفت و اصلاحات فنی آن مرتفع خواهند شد. در مباحثِ اخلاقِ هوش مصنوعی، موضوعاتی همچون حفاظت از حریم خصوصی و شفافیت در بیشتر پژوهشها مورد توجه قرار گرفته است. در پژوهش حاضر با استفاده از روشِ تحلیلی-انتقادی، همگرایی میان شفافیت و حریم خصوصی در سیستمهای یادگیری ماشین بررسی شده و رویکردی که رفع چالشهای اخلاقی را به طراحی هوش مصنوعی محدود میداند به نقد گذاشته شده است. نتایج این بررسی نشان میدهد که همگرایی میان چالشهای اخلاقی هوش مصنوعی وجود ندارد. همچنین با مطرح کردن سه چالش کمیسازی، محدودیتهای تکنیکی و مباحث فرااخلاقی به نقد رویکردهایی که تنها بر طراحی و اصلاحات فنی متکی هستند پرداخته شد. نتایج این بخش نشان میدهد که نمیتوان تنها با تکیه بر طراحی، به چالشهای اخلاقی در هوش مصنوعی پاسخ داد و نیاز به استفاده از سایر روشها مانند قانونگذاری و یا پیشرفت در سایر علوم در کنار توجه به طراحی وجود دارد.
فلسفه
محمد سعید عبداللهی؛ محسن جوادی؛ محمد لگنهاوسن
چکیده
ویتگنشتاین در تاملات خویش در باب یقین و تحلیلهای معرفت شناسانهاش، سخن از گزارههایی به میان میآورد که آنها را «گزارههای لولایی» مینامد. این گزارهها چه نقشی در نظام معرفتی ویتگنشتاین دارند؟ چه ویژگی هایی دارند و چند گونه اند؟ تفاوت و یا شباهت آنها با دیگر گزارههای قطعی مانند گزارههای ریاضی در چیست؟ موارد یاد شده ...
بیشتر
ویتگنشتاین در تاملات خویش در باب یقین و تحلیلهای معرفت شناسانهاش، سخن از گزارههایی به میان میآورد که آنها را «گزارههای لولایی» مینامد. این گزارهها چه نقشی در نظام معرفتی ویتگنشتاین دارند؟ چه ویژگی هایی دارند و چند گونه اند؟ تفاوت و یا شباهت آنها با دیگر گزارههای قطعی مانند گزارههای ریاضی در چیست؟ موارد یاد شده پارهای از پرسش هایی است که در این نوشتار بدانها می پردازیم. به باور ویتگنشتاین زمانی که به این گزارهها می رسیم، شک معنای خود را از دست میدهد. این گزارهها همچون لولاهایی هستند که باورهای ما گرد آن میچرخند. گزارههای لولایی معرفت بخش نیستند اما زیربنای معرفت را می سازند. آنها از سنخ گزارههای معمولی نیستند چراکه ویژگی هایی مانند دانستنی بودن، موجه یا ناموجه بودن، درست یا نادرست بودن را بر نمیتابند. این گزاره ها خود معیار صدق و کذب اند. در این مقاله پس از روشن ساختن مفهوم گزارههای لولایی، به برشمردن انواع مختلف آنها و بررسی ادعاهای ویتگنشتاین در باب گزاره ها خواهیم پرداخت. همچنین سعی در نشان دادن منظور ویتگنشتاین از طرح چنین گزارههایی داشته و در نهایت نیز تلاش میکنیم دیدگاه او را با عیار نقد بسنجیم.
فلسفه
افشین علیخانی دهقی؛ محمد مشکات؛ محمد جواد صافیان
چکیده
هگل در پدیدارشناسی روح میکوشد این دعوی خود را به روشنی تبیین کند که آنچه او آن را نظام علم میخواند تنها میبایست از طریق «زندگی مفهوم» سامان پیدا کند. در این مقاله تلاش خواهیم کرد نشان دهیم که اولاً هگل در پدیدارشناسی روح چه نقشی برای مفهوم قائل است، ثانیاً کاربست این واژه در این کتاب را بررسی کرده و از این خواهیم گفت که هگل ...
بیشتر
هگل در پدیدارشناسی روح میکوشد این دعوی خود را به روشنی تبیین کند که آنچه او آن را نظام علم میخواند تنها میبایست از طریق «زندگی مفهوم» سامان پیدا کند. در این مقاله تلاش خواهیم کرد نشان دهیم که اولاً هگل در پدیدارشناسی روح چه نقشی برای مفهوم قائل است، ثانیاً کاربست این واژه در این کتاب را بررسی کرده و از این خواهیم گفت که هگل در آن چه معانیای از این واژه مراد میکند، ثالثاً این مسئله را بررسی خواهیم کرد که مفهوم مورد نظر او چگونه از حدودی که کانت برای مفهوم قائل است برمیگذرد و در پایان با اشاره به تفاسیر پیپین، هولگیت و استرن، تلاش خواهیم کرد نشان دهیم که بر خلاف تصورات غالب در هگلپژوهی معاصر، آنچه در بخش دانش مطلق پدیدارشناسی روح روی میدهد، نه چنان که هولگیت میپندارد بیبنیان شدن یقین آگاهی به خود است و نه حتی به اطلاق رسیدن آگاهی، بلکه در این بخش، این مفهوم است که به اطلاق میرسد.
فلسفه
اسدالله فلاحی
چکیده
تفکیک منطق قضایای حقیقیه و خارجیه با تاریخ منطق در جهان اسلام ناسازگار است چرا که منطقدانان سینوی در مبحث احکام قضایا، روابط قضایای حقیقیه با قضایای خارجیه را بررسی کردهاند چنان که در مبحث قیاس، به بحث از اختلاط قضایای حقیقیه و خارجیه پرداختهاند و آشکار است که بیان روابط و اختلاطات تعدادی از قضایا در دو منطق مختلف ممکن نیست و ...
بیشتر
تفکیک منطق قضایای حقیقیه و خارجیه با تاریخ منطق در جهان اسلام ناسازگار است چرا که منطقدانان سینوی در مبحث احکام قضایا، روابط قضایای حقیقیه با قضایای خارجیه را بررسی کردهاند چنان که در مبحث قیاس، به بحث از اختلاط قضایای حقیقیه و خارجیه پرداختهاند و آشکار است که بیان روابط و اختلاطات تعدادی از قضایا در دو منطق مختلف ممکن نیست و لازم است که در یک منطق واحد انجام گیرد. برای برون رفت از این مشکل، به نظر میرسد که زبان و نظریة برهان منطقهای کلاسیک و آزاد محمولها را باید به گونهای تقویت کرد که از عهدة بیان و اثبات احکام، روابط و اختلاطهای قضایای حقیقیه و خارجیه برآید. برای این منظور، دست کم سه راه به نظر میرسد: نخست تلفیق منطق کلاسیک و آزاد محمولها، دوم: تقویت منطق کلاسیک محمولها با افزودن محمول «وجود خارجی» و سوم: تقویت منطق آزاد محمولها با افزودن «منطق موجهات». خواهیم دید که روش نخست موفقیتآمیز است و در روش دوم، با تقویت منطق کلاسیک محمولها میتوان قضایای خارجیه را بر حسب قضایای حقیقیه تعریف کرد ولی در روش سوم، با تقویت منطق آزاد محمولها نمیتوان قضایای حقیقیه را بر حسب قضایای خارجیه تعریف نمود. با توجه به این، نتیجه خواهم گرفت که رویکرد موجهاتی در تحلیل قضایای حقیقیه و خارجیه به شیوهای که پیش از این به کار گرفته میشده ناقص یا نادقیق بوده و باید بر اساس یکی از دو روش نخست ارائه شده در این مقاله، تدقیق و تکمیل شود.
فلسفه
حانیه سادات زنده باد؛ محمد منصور فلامکی؛ عبدالکریم رشیدیان؛ شادی عزیزی
چکیده
خانه ها و موزه ها راویان مشترکی از جنس خاطره اند. بر خلاف سناریو ی هویّت مدرن که بدن را عاری از هرگونه خاطره ی فضایی می خواهد، فضا سازی در خانه ها به مثابه موزه ها مستعد گشایشی جهانی می باشند. این فضا مندی، حرکتی در"آستانه" است، با این قیاس که کاربران در یک موزه، انرژی ترکیب شده با فضای درونی موزه را امتداد می دهند. موزه بالذّات، آستانه ...
بیشتر
خانه ها و موزه ها راویان مشترکی از جنس خاطره اند. بر خلاف سناریو ی هویّت مدرن که بدن را عاری از هرگونه خاطره ی فضایی می خواهد، فضا سازی در خانه ها به مثابه موزه ها مستعد گشایشی جهانی می باشند. این فضا مندی، حرکتی در"آستانه" است، با این قیاس که کاربران در یک موزه، انرژی ترکیب شده با فضای درونی موزه را امتداد می دهند. موزه بالذّات، آستانه است. امّا ما در خانه ها ساکن می شویم. این چالش، اغلب در موضوعات مهّم علوم انسانی با عنصری از جنس خاطره عجین می شود که در بسیاری از خاطرات، غیاب، عنصری برانگیزاننده است تا هر وقت که بتوان بازیافته و به گونه ای دگر باز-ساخته شوند. این باز-بینی در بناهای ترجمانی، با این فرض که اتمام بخشی از ناتمام های"دیگری"اند، در بستر تجارب متناقضِ فرهنگ و زبان بر ما حادث می شوند. دیگری می تواند همان مکانیّت فرهنگی باشد. واکاویِ تئوری ترجمه می تواند به بنیان نظریه های انتقادی در جامعه معماری، میان رشته با تخصص دقیق فلسفی، وسعت فهم دهد. هدف از انجام این پژوهش، به روش ساختارگشایی دریدایی، قیاس تحلیلی یک متن اصیل و ترجمه شده با محوریت زبانشناسی است. با این نگاه که هر بنای معماری می تواند یک متن نوشته شده باشد. حال با این سوال که آیا فرایند باز-سازی در معماری می تواند ترجمه ای از زبان متنیِ معماری شمرده شود؟ ریشه شناسی خاطره از نقطه نظر پل ریکور، والتر بنیامین و روش نقد ژاک دریدا بر نظریات او ادامه دهنده بحث می باشد.
فلسفه
فرزاد کیانی؛ پروانه ولوی؛ سید جلال هاشمی؛ مسعود صفایی مقدم
چکیده
فیشته در فلسفه متأخرش با مبنا قراردادن خدا در مقام معیار امر اخلاق، میخواهد یک پیوندی میان اخلاق و بیلدونگ شکل دهد که باعث تعالی و شکوفایی افراد در زندگی شود. فیشته برای رهایی از ثنویت دکارتی و برخلاف اسپینوزا که جوهر همه چیز را طبیعت درنظر میگیرد، خدا یا واحد را وجود نابی میداند که با نوری که بر هستی میتاباند زندگی را در عالم ...
بیشتر
فیشته در فلسفه متأخرش با مبنا قراردادن خدا در مقام معیار امر اخلاق، میخواهد یک پیوندی میان اخلاق و بیلدونگ شکل دهد که باعث تعالی و شکوفایی افراد در زندگی شود. فیشته برای رهایی از ثنویت دکارتی و برخلاف اسپینوزا که جوهر همه چیز را طبیعت درنظر میگیرد، خدا یا واحد را وجود نابی میداند که با نوری که بر هستی میتاباند زندگی را در عالم پدیدار می-کند. درواقع برای فیشته خدا در برونشدگی خود نوری بسیط است که این نور میتواند در عین مطلق بودن زندگی و هارمونی را در هستی آشکار کند. اساساً فیشته متأخر زندگی و وحدت شکل گرفته در عالم را وابسته به خدا یا همان نور ناب میداند. درنتیجه اگر انسانها در زندگی میخواهند همانند واحد در وحدت قرار گیرند باید بهوسیله یک بیلدونگ به اتحاد برسند که محور آن امر اخلاقی است. در اصل ایجاد وحدت فراگیر و فهم خدا در مقام معیار امر اخلاقی و خالق زندگی دو رسالت اصلی انسان در فلسفه متأخر فیشته است.
فلسفه
شروین مقیمی
چکیده
فلسفه سیاسی سقراطی معطوف به تربیت نفسهای مستعد برای چرخیدن به سوی بهترین شیوه زندگی، یعنی شیوه زندگی فلسفی، است. روایت افلاطونی از این شیوه زندگی، متضمن معنایی مضیّق است، به طوری که تحصیل آن، جز از رهگذر نفی اصولی شیوه زندگی سیاسی به مثابه یک شیوه زندگی با محدودیتهای طبیعی، متصوّر نیست. اما فلسفه سیاسی سقراطی، منحصر به روایت افلاطونی ...
بیشتر
فلسفه سیاسی سقراطی معطوف به تربیت نفسهای مستعد برای چرخیدن به سوی بهترین شیوه زندگی، یعنی شیوه زندگی فلسفی، است. روایت افلاطونی از این شیوه زندگی، متضمن معنایی مضیّق است، به طوری که تحصیل آن، جز از رهگذر نفی اصولی شیوه زندگی سیاسی به مثابه یک شیوه زندگی با محدودیتهای طبیعی، متصوّر نیست. اما فلسفه سیاسی سقراطی، منحصر به روایت افلاطونی نیست. ارسطو در کتاب هفتم سیاست، طرحی از فلسفه سیاسی سقراطی پی میافکند که به زعم او میتواند نارسایی روایت افلاطونی را برطرف کند. راهی که ارسطو در آنجا پیش میگیرد، توسیع معنای شیوه زندگی فلسفی به نحوی است که بتواند به مجموعهای از آموزههای تربیتی بهترین رژیم بدل گردد. به عبارت دیگر در روایت ارسطویی یک ارجاع صریح به مطلوبیّت شیوه زندگی سیاسی، در عین تامین غرض سقراطی، وجود دارد. این مقاله کوششی در جهت ایضاح این روایت و تامل در اهمّ دقایق سقراطی در کتاب هفتم سیاست ارسطو است.