شناسنامه علمی شماره
محمد مهدی حاتمی؛ مهدی دهباشی
دوره 10، شماره 40 ، دی 1393، صفحه 7-36
چکیده
نتایج فلسفی حاصل از تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتوم، از جمله طردِ رئالیسم، نفی علیت، فقدان تعیّن در حوادث اتمی و ... نوعی شکاف و دوپارگی را بین فیزیک کلاسیک و فیزیک کوانتوم، موجب میشود. در مقالهی حاضر، ضمن نمایان ساختن این شکاف، با تکیه بر ابطالگرایی پوپر و لوازم و لواحق آن، علاوه بر پاسخ به برخی از دعاوی عمدهی مکتب کپنهاگی، نشان ...
بیشتر
نتایج فلسفی حاصل از تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتوم، از جمله طردِ رئالیسم، نفی علیت، فقدان تعیّن در حوادث اتمی و ... نوعی شکاف و دوپارگی را بین فیزیک کلاسیک و فیزیک کوانتوم، موجب میشود. در مقالهی حاضر، ضمن نمایان ساختن این شکاف، با تکیه بر ابطالگرایی پوپر و لوازم و لواحق آن، علاوه بر پاسخ به برخی از دعاوی عمدهی مکتب کپنهاگی، نشان دادهشده که میتوان با یک تعبیر فلسفی مناسب، شکاف فوقالذکر را ترمیم و بار دیگر وحدت رویه را به فلسفهی فیزیک بازگرداند.
شناسنامه علمی شماره
حمیدرضا رحمانی زاده دهکردی
دوره 10، شماره 40 ، دی 1393، صفحه 37-62
چکیده
«مدرنیته، پروژهی ناتمام» یکی از مقالههای بسیار تأثیرگذار جهانی در سه دههیگذشته بوده؛چنانکه منشاء مجادلات فراوانی در حوزههای مختلف فکری شدهاست. اما پرسش اساسی این است که چرا این مقاله، تا این حدّ مهم است؟ و اینکه چه درسهایی برای نگارش مقالات علمی میتوان از آن آموخت؟
مقاله اگرچه حاوی نکات تأمل برانگیز و آموزندهی ...
بیشتر
«مدرنیته، پروژهی ناتمام» یکی از مقالههای بسیار تأثیرگذار جهانی در سه دههیگذشته بوده؛چنانکه منشاء مجادلات فراوانی در حوزههای مختلف فکری شدهاست. اما پرسش اساسی این است که چرا این مقاله، تا این حدّ مهم است؟ و اینکه چه درسهایی برای نگارش مقالات علمی میتوان از آن آموخت؟
مقاله اگرچه حاوی نکات تأمل برانگیز و آموزندهی بسیاری است، امّا نثر آن، در برخی از قسمتها موجز، پُرتکلف و دشوار است. شاید به همین خاطر است که برگردان فارسی آنکه حدود یک دههی پیش (و ظاهراً به تعجیل و با دقتِ اندک) انجام گرفته، با آشکار شدن بسیاری از پسزمینههای جامعهشناختی و فلسفی هابرماس، نیازمند بازنگری جدی است.
هدف نگارنده از ارائه این مقاله، نخست آن است که با استفاده از دو ترجمهی انگلیسی و (در مواقع ضروری) رجوع به اصل آلمانی مقاله، خلاصهای مفهوم و در حد توان، دقیق و امین از مقاله ارائه دهد و سپس با تجزیهوتحلیل و انتزاع «سؤالات»، «ایدهها»، «تزها» و «مفروضهها» نشان دهد که چرا این مقاله، به لحاظ روشی مهم است و چگونه میتواند معیارهایی برای نگارش مقالات تأثیرگذار علمی و فلسفی در اختیار ما قرار دهد.
شناسنامه علمی شماره
امیر روشن؛ فرزاد آذرکمند
دوره 10، شماره 40 ، دی 1393، صفحه 63-82
چکیده
این مقاله درصدد بررسی مقایسهای آراء حسن حنفی و محمدآرکون است. حنفی از جمله نواندیشان اسلامی است که برای رهایی مسلمانان از وضعیت انحطاط و همچنین ارائۀ راهکار برای آیندۀ جوامع اسلامی به نقد سنت اسلامی و تمدن غربی میپردازد. وی معتقد است پیروی تمام و کمال از الگوهای غربی برای جبران عقبماندگی مسلمانان راهگشا نیست و همچنین فاصلۀ ...
بیشتر
این مقاله درصدد بررسی مقایسهای آراء حسن حنفی و محمدآرکون است. حنفی از جمله نواندیشان اسلامی است که برای رهایی مسلمانان از وضعیت انحطاط و همچنین ارائۀ راهکار برای آیندۀ جوامع اسلامی به نقد سنت اسلامی و تمدن غربی میپردازد. وی معتقد است پیروی تمام و کمال از الگوهای غربی برای جبران عقبماندگی مسلمانان راهگشا نیست و همچنین فاصلۀ بین نظر و عمل در عالم اسلام بسیار زیاد شده و تنها راه برای نجات مسلمانان از انحطاط، پیوند میان نظر و عمل اسلامی است. محمد آرکون نیز بهعنوان یکی دیگر از نواندیشان برجستۀ اسلامی، سنت اسلامی را به دلیل ماهیت غیرتاریخمندی آن مورد انتقاد قرار میدهد و سکولاریسم غربی را به دلیل نادیدهگرفتن بُعد دینی، الگویی کامل برای جوامعاسلامی نمیداند. آرکون راهحل خود را در قالب تاریخمندکردن اندیشۀ اسلامی مطرح میکند که میتواند با برجستهکردن جنبههای عقلانی دین اسلام، راه را برای نقد سنت اسلامی باز کند. حسن حنفی و محمد آرکون به طور مشترک از نقد سنت اسلامی، تمدن غربی، برای پاسخ دادن به سؤال «چه باید کرد تا از انحطاط رهایی یافت؟» استفاده میکنند.
شناسنامه علمی شماره
سید مسعود زمانی
دوره 10، شماره 40 ، دی 1393، صفحه 83-98
چکیده
هایدگر پس از وجود و زمان مهمترین مباحث فلسفۀ خود را با بهکاربردن مداوم تعابیری چون اروپایی، مغرب زمینی و غربی به بحث در بارۀ غرب برمیگرداند. همچنین او در اولین سالهای فعالیت دانشگاهیاش در آغاز دهۀ بیست قرن گذشته اغلب به اشپنگلر و کتاب افول مغرب زمین او میپردازد. همینها حاکی است از موضوعیت «مسئلۀ غرب» در فلسفۀ او. ...
بیشتر
هایدگر پس از وجود و زمان مهمترین مباحث فلسفۀ خود را با بهکاربردن مداوم تعابیری چون اروپایی، مغرب زمینی و غربی به بحث در بارۀ غرب برمیگرداند. همچنین او در اولین سالهای فعالیت دانشگاهیاش در آغاز دهۀ بیست قرن گذشته اغلب به اشپنگلر و کتاب افول مغرب زمین او میپردازد. همینها حاکی است از موضوعیت «مسئلۀ غرب» در فلسفۀ او. از سوی دیگر هایدگر بخصوص بعد از جنگ دوم جهانی به گفتگو با شرق پرداختهاست، گفتگویی که مهمترین اصطلاحات فلسفیاش مثل وجود، عدم، دازاین، مابعدالطبیعه و… را در آن به میان میآورد. درعینحال رابطۀ او با شرق آسیا هم دیرینه بوده و به همان اوایل دهۀ بیست قرن قبل برمیگردد. اینها نیز حکایت از موضوعیت «مسئلۀ شرق» در فلسفۀ او مینماید. نکتۀ سوم آنکه این دو مسئله درهم تنیدهاند، یعنی میباید آن دو را در مسئلۀ واحد «شرق و غرب» با هم فهمید. نوشتۀ حاضر میکوشد با اشارۀ اجمالی به گستردگی ارتباط مسئلۀ واحد شرق و غرب با اهم مسائل فلسفۀ هایدگری این نظریه را پیش بنهد که این مسئله نشاندهندۀ راه فکری این متفکر بزرگ است و ازاینرو میباید آن را مبنای فهم و تفسیر راه فکری هایدگر قرار داد. محوریت مسئلۀ شرق وغرب اما تعارضی با مسئلۀ وجود ندارد که خود او آن را بهعنوان امالمسائل فلسفهاش معرفی میکند، چراکه با خود پرسش وجود هایدگر نیز عجین است. به همین دلیل با این مسئله حتی میتوان خود پرسش وجود او را مورد پرسش قرار داد.
شناسنامه علمی شماره
عزیزه زیرک باروقی؛ سید مصطفی شهر آیینی
دوره 10، شماره 40 ، دی 1393، صفحه 99-116
چکیده
مبحث مربوط به احساس و تخیل در نظام فکری دکارت بسیار مهم است. او در «تأمل دوم» احساس و تخیل را بهعنوان حالات آگاهی و بدون اینکه به متعلق خارجی مربوط شوند، ذیل حالات من اندیشنده طبقهبندی میکند. سپس در «تأمل ششم» برای اثبات من جسمانی از این دو قوه یاری میجوید و آنها را بهعنوان قوایی معرفی میکند که تحقق آنها نیازمند ...
بیشتر
مبحث مربوط به احساس و تخیل در نظام فکری دکارت بسیار مهم است. او در «تأمل دوم» احساس و تخیل را بهعنوان حالات آگاهی و بدون اینکه به متعلق خارجی مربوط شوند، ذیل حالات من اندیشنده طبقهبندی میکند. سپس در «تأمل ششم» برای اثبات من جسمانی از این دو قوه یاری میجوید و آنها را بهعنوان قوایی معرفی میکند که تحقق آنها نیازمند فعالیت جسمانی است. بنابراین آنها دو قوهای هستند که نه ذهنی محضاند و نه جسمانی محض؛ بلکه ما در اتحاد ذهن و بدن و در مقام انسانی واحد مرکب از نفس و بدن است که میتوانیم از آنها برخوردار باشیم. درواقع، دکارت با پیشکشیدن بحث احساس و تخیل، نهتنها میکوشد وجود جسم بهطور عام و بدن بهطور خاص را اثبات کند، بلکه میخواهد نحوة تعامل دو جوهر متمایز ذهن و بدن را هم تبیین نماید. اما بهنظر میرسد بحث او دربارة این دو قوه با نظام دوگانهانگارانهاش سازگار نیست. با بررسی آثار چندی از مفسرین دکارت همچون گریهتفیلد، برنارد ویلیامز، مارگارت داولر ویلسُن و کاترین ویلسُن متوجه میشویم که آنها کمابیش به بحث احساس و تخیل در نظام فلسفی دکارت پرداختهاند، اما بهرغم اهمیت موضوع در نظام فکری دکارت، بهاجمال از آن گذشتهاند. در این میان جانکاتینگم، مترجم اصلی دورة سهجلدی آثار دکارت به انگلیسی و صاحب آثار متعددی دربارة نظام فکری دکارت، بیشتر از سایر مفسرین به احساس و تخیل در فلسفه دکارت توجه کرده و آراء متفاوتی را نسبت به دیگر دکارتشناسان مطرح کردهاست. در این مقاله میکوشیم با استناد به آثار دکارت و رجوع به آراء برخی از مفسرین او، به جایگاه احساس و تخیل در فلسفة دکارت و ارتباط این مسئله با دوگانهانگاری دکارت بپردازیم و بهنحوی برجستگی آراء کاتینگم را نسبت به دیگر مفسرین نشان دهیم.
شناسنامه علمی شماره
مهدی سلیمانی خورموجی؛ محمد کاظم علمی سولا
دوره 10، شماره 40 ، دی 1393، صفحه 117-144
چکیده
ما بر این باوریم که: «آگاهی فرد نسبت به خودش خطاناپذیر است»، درحالیکه آگاهی او نسبت به سایر چیزها و یا حتی آگاهی سایر افراد نسبت به او را خطاناپذیر نمیدانیم. چگونه میتوان چنین عدمِتقارنی را تبیین کرد؟ متداولترین پاسخ، معمولاً مبتنی بر تبیین دکارتیِ لاک است. ما ابتدا، این تبیین را به چهار فرضیه فرو میکاهیم و سپس با آشکار ...
بیشتر
ما بر این باوریم که: «آگاهی فرد نسبت به خودش خطاناپذیر است»، درحالیکه آگاهی او نسبت به سایر چیزها و یا حتی آگاهی سایر افراد نسبت به او را خطاناپذیر نمیدانیم. چگونه میتوان چنین عدمِتقارنی را تبیین کرد؟ متداولترین پاسخ، معمولاً مبتنی بر تبیین دکارتیِ لاک است. ما ابتدا، این تبیین را به چهار فرضیه فرو میکاهیم و سپس با آشکار ساختن تبعات معناشناسانه، معرفتشناسانه و هستیشناسانهی این فرضیهها نشان خواهیم داد که چرا میتوان (و یا باید) به دنبال تبیینی بدیل باشیم. در پایان نیز با اتکای بر آراء ویتگنشتاین متأخر، تبیین بدیلی را ارائه خواهیم کرد که براساس آن، باور به خطاناپذیری فرد در آگاهی از خودش، صرفاً به یک پیشفرض زبانشناسانه برمیگردد که ما را برای تفسیر کلام یکدیگر آماده میسازد.
شناسنامه علمی شماره
زهرا محمود کلایه؛ رضا اکبریان؛ محمد سعیدی مهر؛ رضا اکبری
دوره 10، شماره 40 ، دی 1393، صفحه 145-162
چکیده
چگونگی دستیابی بشر به حقایق ثابت و مشترک، مسئلهای اساسی است که آگوستین در مباحث معرفتشناختی با آن مواجه بودهاست. وی در تبیین این مسئله از تئوری اشراق کمک میگیرد. عبارات دو پهلوی آگوستین در توضیح معنا و محتوای اشراق، عمدتاً مخاطب را با این مسئله مواجه میسازد که آیا اشراق نزد آگوستین همان قابلیت طبیعی عقل در ادراک است یا به دخالت ...
بیشتر
چگونگی دستیابی بشر به حقایق ثابت و مشترک، مسئلهای اساسی است که آگوستین در مباحث معرفتشناختی با آن مواجه بودهاست. وی در تبیین این مسئله از تئوری اشراق کمک میگیرد. عبارات دو پهلوی آگوستین در توضیح معنا و محتوای اشراق، عمدتاً مخاطب را با این مسئله مواجه میسازد که آیا اشراق نزد آگوستین همان قابلیت طبیعی عقل در ادراک است یا به دخالت امری الهی خارج از عقل در ادراکات بشری اشاره دارد. در این مقاله ضمن طرح دیدگاههای مختلف در باب تفسیر نظریة اشراق در آگوستین، تلاش کردهایم تا تفسیر مطرحشده از سوی ژیلسون را بهعنوان یکی از مهمترین شارحان آگوستین موردبررسی قرار دهیم که معتقد است آگوستین در فرایند شناخت بر هر دو بعد، یعنی قابلیت ذاتی عقل از یک سو و فعل اشراقی الهی از سویی دیگر تأکید داشتهاست.