مقاله پژوهشی
داوود میرزایی؛ علی سلمانی
دوره 11، شماره 42 ، تیر 1394، صفحه 7-20
چکیده
مفهوم «بیعلقگی» یکی از مفاهیم بنیادین در تجربة زیباشناختی است که بیشتر با نام کانت به ذهن متبادر میشود. او در دقیقة اوّل «نقد قوّة حکم» خویش به آن میپردازد. در واقع، تجربة بیعلقه و یا به عبارت دیگر، بیعلقگی خصوصیّت منحصر به فرد تجربة زیباشناختی است که آن را از سایر تجربهها متمایز میسازد. با نگاه به اندیشة فیلسوفان ...
بیشتر
مفهوم «بیعلقگی» یکی از مفاهیم بنیادین در تجربة زیباشناختی است که بیشتر با نام کانت به ذهن متبادر میشود. او در دقیقة اوّل «نقد قوّة حکم» خویش به آن میپردازد. در واقع، تجربة بیعلقه و یا به عبارت دیگر، بیعلقگی خصوصیّت منحصر به فرد تجربة زیباشناختی است که آن را از سایر تجربهها متمایز میسازد. با نگاه به اندیشة فیلسوفان پیش از کانت مشخّص میشود که این مفهوم پیش از کانت نیز مطرح بوده، امّا کمتر به آن پرداخته شده است. از این لحاظ، مقالة حاضر بر آن است تا به این مسئله بپردازد که مفهوم بیعلقگی چگونه و در چه زمینهای در اندیشة فیلسوفان پیش از کانت مطرح شده است و چه تحوّلاتی را از سر گذرانده است.
مقاله پژوهشی
عبداله صلواتی
دوره 11، شماره 42 ، تیر 1394، صفحه 21-36
چکیده
قرائت درست از مختصّات حکمت صدرایی و تعیّن معرفتی آن میتواند نقش مهمّی در فهم و تفسیر مباحث حکمت متعالیه ایفا نماید؛ فارغ از نگاه التقاطی به فلسفة ملاّصدرا و تردید دربارة آن به عنوان مکتب فکری مستقل، نظریّههایی وجود دارند که از تعیّن معرفتی فلسفة ملاّصدرا سخن میگویند. این جستار، در گام نخست، مختصّات حکمت صدرایی را مطرح میکند ...
بیشتر
قرائت درست از مختصّات حکمت صدرایی و تعیّن معرفتی آن میتواند نقش مهمّی در فهم و تفسیر مباحث حکمت متعالیه ایفا نماید؛ فارغ از نگاه التقاطی به فلسفة ملاّصدرا و تردید دربارة آن به عنوان مکتب فکری مستقل، نظریّههایی وجود دارند که از تعیّن معرفتی فلسفة ملاّصدرا سخن میگویند. این جستار، در گام نخست، مختصّات حکمت صدرایی را مطرح میکند و در آن، فلسفة به عنوان دیسپلین و رشتة علمی با هویّتی هندسی و ماهیّتی شبکهای مشتمل بر رهیافت، مبانی، روش و اهداف معرّفی میشود، نه صرفاً یک سلسله مسائل. در گام بعدی، دو نگاه تقلیلگرا به فلسفة ملاّصدرا مورد بررسی و نقد واقع میشود. در نگاه نخست، کلامیانگاری تفکّر ملاّصدرا، فلسفة او به مجموعهای از دلایل نقلی در اثبات امور یا مجموعهای از آرای اثبات شده به مدد براهین فلسفی با رویکرد کلامی فروکاست میشود و در نگاه دوم، از حضور انحصاری برهان در مقام داوری فلسفة صدرایی سخن گفته میشود. در پایان نیز فلسفة صدرایی به عنوان پارادایمی نوین و متنوّع در روش و منابع، فراتر از محدودة دانش کلام و رویکرد کلامی و برتر از حصرگرایی روشی و حضورانحصاری برهان، در بر دارندة تحلیل، برهان، برهان کشفی و شهود معرّفی میشود.
مقاله پژوهشی
حسام حاج مومن؛ مجید صالح بک
دوره 11، شماره 42 ، تیر 1394، صفحه 37-54
چکیده
ادبیّات به معنای مجموعة متون ادبی، مفهومی متعارف در فهم عمومی دارد. امّا پرسشهایی از این دست که چه چیز متن ادبی را از متن غیرادبی جدا میکند؟ چگونه گسترة ناهمگونی از متون با عنوان ادبیّات گرد هم میآیند؟ ادبیّت متن ادبی وابسته به چیست؟ ادبیّت را چگونه میتوان تحلیل کرد؟ نشان میدهند که رویاروی شناخت ادبیّات چالشهای بسیاری قرار ...
بیشتر
ادبیّات به معنای مجموعة متون ادبی، مفهومی متعارف در فهم عمومی دارد. امّا پرسشهایی از این دست که چه چیز متن ادبی را از متن غیرادبی جدا میکند؟ چگونه گسترة ناهمگونی از متون با عنوان ادبیّات گرد هم میآیند؟ ادبیّت متن ادبی وابسته به چیست؟ ادبیّت را چگونه میتوان تحلیل کرد؟ نشان میدهند که رویاروی شناخت ادبیّات چالشهای بسیاری قرار دارد. در عین حال، نبود دیدگاهی منسجم نسبت به ادبیّات و آنچه در آن میگذرد، باعث میشود مطالعة علمی و تدقیق در مسائل و آثار ادبی، در حدّ کارهایی پراکنده با معیارهای ناپایدار باقی بماند که برای توسعة شناخت از ادبیّات تعاملی پیشبرنده ندارند. نظر به پرسشهایی که طرح شد و ضرورتی که بیان شد، در نوشتار حاضر میکوشیم با ارائة تعریفی از ادبیّات، به مؤلّفههای بنیادین ادبیّت برسیم. سپس این مؤلّفهها را به تحلیل میگذاریم و چگونگی تجلّی آنها را در متن بررسی میکنیم. در این فرایند، در چارچوب فلسفة هنر به مؤلّفههای ادبیّت رویکردی زیباییشناسانه خواهیم داشت و آنها را از دریچة نظریّة تجربة زیباییشناسی بازخوانی میکنیم. آنگاه به محورهای ظهور این مؤلّفهها در گسترة متون ادبی خواهیم پرداخت تا نظم حاکم بر این گستره را تبیین کنیم.
مقاله پژوهشی
نجم السادات الحسینی؛ اعلی تورانی؛ نرگس نظر نژاد
دوره 11، شماره 42 ، تیر 1394، صفحه 5-22
چکیده
یکی از مباحث مهمّی که امروزه در حوزة معرفتشناسی مطرح است، بحث میزان تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر باور دینی انسان میباشد. بررسی امکان تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر معرفت، به عهدة معرفتشناسان است و در این مقاله میکوشیم تا دریابیم که آیا فرایند تکوین باورهای انسان در مسیری جدای از ساحت غیرعقیدتی شکل میگیرد یا آنکه ساحتهای وجودی انسان ...
بیشتر
یکی از مباحث مهمّی که امروزه در حوزة معرفتشناسی مطرح است، بحث میزان تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر باور دینی انسان میباشد. بررسی امکان تأثیر عوامل غیرمعرفتی بر معرفت، به عهدة معرفتشناسان است و در این مقاله میکوشیم تا دریابیم که آیا فرایند تکوین باورهای انسان در مسیری جدای از ساحت غیرعقیدتی شکل میگیرد یا آنکه ساحتهای وجودی انسان در عین تمایز از یکدیگر، چنان در تأثیر و تأثّر متقابل با یکدیگرند که به سادگی نمیتوان به استقلال ساحت عقیدتی از دیگر ساحتها حکم داد و پنداشت که ساحت معرفتی باور انسان میتواند به نحو استقلالی وارد حوزة شناخت شود. در این زمینه، ویلیام جیمز برای نخستین بار در میان هشت عاملی که در فرایند تکوین باور مؤثّر میداند، تنها یکی را به استدلال اختصاص میدهد و هفت عامل دیگر را عوامل غیرمعرفتی میداند. این مقاله مشخّص میکند که انسان بدون توجّه به آنچه که در شخصیّت و درونش میگذرد، نمیتواند به معرفت دست پیدا کند، البتّه باید به این نکته توجّه داشت که این تأثیر تنها شامل تأثیرهای منفی نمیشود و کسانی مانند ویلیام جیمز علاوه بر توجّه بر تأثیرهای منفی، بر تأثیرهای مثبت نیز توجّه داشته اند و ما در این مورد، به کلام کسانی چون ویلیام جیمز که معتقدند باورهای انسان همواره در پرتو عوامل غیرمعرفتی شکل میگیرد، رهنمون میشویم.
مقاله پژوهشی
علیرضا صیاد منصور؛ سید عباس ذهبی
دوره 11، شماره 42 ، تیر 1394، صفحه 23-42
چکیده
افلاطون و ابنسینا را میتوان اندیشمندانی دانست که در دو سنّت یونانی و اسلامی برای نخستینبار رویکردی فلسفی از عشق ارائه کردهاند و پای عشق را به مسائل فلسفی گشودهاند و رسالههایی در «عشقشناسی» نوشتهاند که سرآغاز یک رویکرد فلسفی نوین شد. ابنسینا بیآنکه از رسالة «ضیافت» افلاطون مطّلع باشد، در «رسالةالعشق» ...
بیشتر
افلاطون و ابنسینا را میتوان اندیشمندانی دانست که در دو سنّت یونانی و اسلامی برای نخستینبار رویکردی فلسفی از عشق ارائه کردهاند و پای عشق را به مسائل فلسفی گشودهاند و رسالههایی در «عشقشناسی» نوشتهاند که سرآغاز یک رویکرد فلسفی نوین شد. ابنسینا بیآنکه از رسالة «ضیافت» افلاطون مطّلع باشد، در «رسالةالعشق» خود مباحثی را مطرح کرد که شباهت بسیاری با آموزههای افلاطون دارد، هرچند تفاوتهای بسیار این دو رساله را نیز نباید فراموش کرد. اشتراک این دو حکیم عمدتاً در مباحث وجودشناسی عشق و اختلاف آنان در معناشناسی و روششناسی بحث عشق است. جایگاه معرفت در عشق، پیوند عشق و نیاز و نیز غایت و مطلوب عشق در هر دو نظام به چشم میخورد. امّا مفهومسازیهای این دو از عشق و روش تدوین بحث، کاملاً متفاوت است. بازخوانی محتوایی این دو رساله در یک رویکرد تطبیقی، وجوه پنهان عشقشناسی را در دو سنّت فلسفی نمایان، و وجوه اشتراک و اختلاف دو رویکرد را ارائه خواهد کرد.
مقاله پژوهشی
خدیجه حسن بیک زاده؛ میر سعید موسوی کریمی
دوره 11، شماره 42 ، تیر 1394، صفحه 43-58
چکیده
استدلال زبان خصوصی از مهمترین مباحث دورة دوم فلسفی ویتگنشتاین بهشمار میرود. آنچه در این باب اهمیّت دارد، این مسئله است که آیا انسان میتواند در خلوتگاه خود، زبانی اختصاصی ایجاد نماید که الفاظ آن تنها برای خود او معنادار باشد؟ ویتگنشتاین با ارجاع به فقدان شرط معناداری هویّات درونی و احساسات و نیز با ردّ خصوصی بودن الفاظ و عبارات ...
بیشتر
استدلال زبان خصوصی از مهمترین مباحث دورة دوم فلسفی ویتگنشتاین بهشمار میرود. آنچه در این باب اهمیّت دارد، این مسئله است که آیا انسان میتواند در خلوتگاه خود، زبانی اختصاصی ایجاد نماید که الفاظ آن تنها برای خود او معنادار باشد؟ ویتگنشتاین با ارجاع به فقدان شرط معناداری هویّات درونی و احساسات و نیز با ردّ خصوصی بودن الفاظ و عبارات و بیان توهّمی بودن آن، مدّعی است که چنین زبانی قابل تصوّر نیست، چراکه باور دارد زبان احساس وابسته به دنیای فیزیکی است و شکلگیری یک زبان مرهون بهکارگیری گرامری است که تنها در اجتماع زبانی تکوّن مییابد. در مقالة حاضر، ابتدا به شرح مفهوم «دروننگری» خواهیم پرداخت تا درک بهتری از دیدگاه وی در باب استدلال زبان خصوصی بهدست آوریم. در گام بعدی، دیدگاه ویتگنشتاین را در باب استدلال زبان خصوصی که مبتنی بر دو مفهوم کلیدی شرط معناداری و استدلال پیروی از قاعده است، مورد بررسی قرار داده، نشان خواهیم داد که او چگونه با یک برداشت واقعگرایانه از معنا، استدلال خود را صورتبندی میکند.