سید رحمان مرتضوی؛ امیر نصری
چکیده
کربن در طرح عام تطبیقی خود، جایگاهی ویژه برای فلسفۀ تطبیقی هنر قائل است؛ فلسفۀ تطبیقی هنر با نشان دادن مشترکات انضمامیتر فرهنگهای دینی، امکان برابر نهی آنها و کشف تناظرات موجود را سهلتر میکند؛ این رویکرد با روش «تأویل باطنی» یا پدیدارشناسی (البته پدیدارشناسی به معنایی کربن مراد میکند) میسر خواهد بود؛ این تأویل باطنی ...
بیشتر
کربن در طرح عام تطبیقی خود، جایگاهی ویژه برای فلسفۀ تطبیقی هنر قائل است؛ فلسفۀ تطبیقی هنر با نشان دادن مشترکات انضمامیتر فرهنگهای دینی، امکان برابر نهی آنها و کشف تناظرات موجود را سهلتر میکند؛ این رویکرد با روش «تأویل باطنی» یا پدیدارشناسی (البته پدیدارشناسی به معنایی کربن مراد میکند) میسر خواهد بود؛ این تأویل باطنی مبتنی بر دریافت خاصی از زمان و حقیقت است که فهم به معنای واقعی کلمه که چیزی جز «وعی» نخواهد بود را ممکن میسازند. به رأی کربن ما با این تأویل باطنی میتوانیم بدون درافتادن به دام تناقضگویی، قرابتهای موجود میان اجزاء یک اثر هنری در گوشهای از عالم را با ساختارهای مشابهی که در مکانهای دیگر یافتنی هستند، مقایسه کنیم و تطبیق دهیم؛ کاری که در صورت توفیق مهیا کننده زمینههای گفتگو در دیگر عرصهها نیز خواهد بود. تلاش ما بر این بوده است تا با بررسی این تلاش تطبیقی کربن، به فهمی از الگویی که بر مبنای آن، این «فلسفه تطبیقی هنر» رخ میدهد، دست یابیم؛ کاری که با طرح نمونههایی از نوشتههای کربن که در این چهارچوب قرار میگیرند، صورت پذیرفته است؛ ازاینرو نوشتار حاضر با معرفی عناصر روش شناسانهای آغاز میشودکه هانری کربن در تدوین فلسفه تطبیقی هنر به کار میبندد و با پژوهشی در تحلیلهای او در این چهارچوب پایان خواهد پذیرفت.
زهرا زواریان؛ بیژن عبدالکریمی
چکیده
زبان در «هرمنوتیک فلسفی» جایگاه ویژهای دارد. تجربة زندگی انسان، ساحتی از بودن در جهاناست که تنها بهواسطة «زبان» قابل شناسایی است. زبان واسطهای است که «فهم» در آن تحقق مییابد. هر فهمی تأویل است و هر تأویلی در چارچوب زبان شکل میگیرد. از نظر گادامر، حقیقت امری است که در واقعه فهم بر ما آشکار میشود و این ظهور ...
بیشتر
زبان در «هرمنوتیک فلسفی» جایگاه ویژهای دارد. تجربة زندگی انسان، ساحتی از بودن در جهاناست که تنها بهواسطة «زبان» قابل شناسایی است. زبان واسطهای است که «فهم» در آن تحقق مییابد. هر فهمی تأویل است و هر تأویلی در چارچوب زبان شکل میگیرد. از نظر گادامر، حقیقت امری است که در واقعه فهم بر ما آشکار میشود و این ظهور بیش از هرچیز، متکی بر حالت گشودگی و گفتگوگرانه است. رابطة زبان با هستی، رابطهای آینهای و انعکاسی است. زبان ذاتاً ساختاری «تأملی» دارد و در بیان و گفتار به »وجود» این امکان را میدهد که خود را به ظهور رساند. از دیدگاه گادامر، شعر و تفکر همپای یکدیگرند. شعر ساحتی است که در آن تفکر، شاعرانه میشود. شاعر از راه همدلی و رهاشدگی شاعرانه، توانایی شنیدن ندای وجود را حاصل میکند و به ذات وجود نزدیک میشود. عنصر مشترک میان شاعر و متفکر، ضمن همدلی آنها با وجود، مشارکت ایشان در امر زبان است. آنها خود را در زبان منکشف میسازند. گویی هستی، فقط از راه زبان است که در تفکرِ شاعرانه و شعرِ متفکرانه خود را آشکار میکند. اما سخن بر این است که این ظهور چگونه اتفاق میافتد؟ تأویلگر یا مفسّر چطور میتواند به فهم شعر نزدیک شود؟ آیا فهم از طریق روش امکانپذیر است یا گادامر نحوة دیگری برای تأویل پیشنهاد میکند؟ این مقاله تلاش میکند به شرح دیدگاه گادامر در باب نسبت فهم و حقیقت، رابطة زبان و وجود و نیز رابطة شعر و تأویل آن بپردازد.
مهدی غیاثوند
دوره 9، شماره 35 ، مهر 1392، ، صفحه 97-114
چکیده
اگر در پی آن باشیم که ایدة بینامتنیت کریستوا را در قامت یک هرمنوتیک در نظر آوریم، میتوان گفت که چنین امری از مسیر تحلیل او از سوژة مؤلف/خواننده و از سویدیگر تحلیل او از متن میگذرد. پویایی سوژه از یکسو سوژة در فرآیند و پویایی متن از سویدیگر -بینامتنیت، متن زایشی و امر نشانهای- به پویایی خوانش و در پی آن تأویل منجر خواهد شد. ...
بیشتر
اگر در پی آن باشیم که ایدة بینامتنیت کریستوا را در قامت یک هرمنوتیک در نظر آوریم، میتوان گفت که چنین امری از مسیر تحلیل او از سوژة مؤلف/خواننده و از سویدیگر تحلیل او از متن میگذرد. پویایی سوژه از یکسو سوژة در فرآیند و پویایی متن از سویدیگر -بینامتنیت، متن زایشی و امر نشانهای- به پویایی خوانش و در پی آن تأویل منجر خواهد شد. ثمرة این پویایی چیزی جز کنار رفتن مفاهیمی چون قطعیت معنا، اصالت، یکتایی آن نخواهد بود و تا حدود زیادی فضا برای تکثر خوانشها باز خواهد بود. این نوشتار در اندیشة آن است تا پس از مروری بر عناصر دخیل در شکلگیری مفهوم بینامتنیت و بهطور کلی منظومة فکری کریستوا، نظیر مکالمهگرایی باختین، زبانشناسی سوسوری و آراء بارت در باب متن به ترسیم سیمای این هرمنوتیک مورد اشاره بپردازد. هرمنوتیک مذکور، نه پیشنهاد نوعی روش و نه ناظر به معنایی قطعی، یگانه و مؤلف محور است؛ بلکه بر وجوه تاریخی، متکثر و برخوردار از بستر اجتماعی و سیاسی و. . . متن و معنا تأکید کرده و گونهای فهمشناسی مبتنیبر زبانشناسی و روانشناسی ارائه میکند که کاملاً در یک فضای پساساختارگرایانه و پست مدرن طرح میشود.
بتول واعظ؛ رقیه کاردل ایلواری
دوره 9، شماره 34 ، تیر 1392، ، صفحه 103-124
چکیده
این پژوهش به بررسی دیدگاه غزالی و مولوی در مورد تأویل میپردازد؛ نخست معنای لغوی و اصطلاحی تأویل و موارد آن در قرآنکریم مورد بررسی قرار گرفته، سپس قوانین تأویل، شرایط مؤول و مسألة تأویل مجاز و غیرمجاز و تفسیر به رأی به بحث گذاشتهشده و نشان داده شدهاست که غزالی ِبهرغم رسالههایی که در رد باطنیه و اسماعیلیه نوشته، در فهم متون ...
بیشتر
این پژوهش به بررسی دیدگاه غزالی و مولوی در مورد تأویل میپردازد؛ نخست معنای لغوی و اصطلاحی تأویل و موارد آن در قرآنکریم مورد بررسی قرار گرفته، سپس قوانین تأویل، شرایط مؤول و مسألة تأویل مجاز و غیرمجاز و تفسیر به رأی به بحث گذاشتهشده و نشان داده شدهاست که غزالی ِبهرغم رسالههایی که در رد باطنیه و اسماعیلیه نوشته، در فهم متون متأثر از رویکرد تأویلگرایانة آنها است. بخش سوم مقاله به دیدگاه تأویلگرای مولوی میپردازد که برمبنای آن تأویل در سه سطح تأویل آیات و احادیث، رمزها و نشانهها و اصطلاحات عرفانی صورت گرفتهاست. بخش چهارم مقاله، دربارة مقایسة دیدگاههای غزالی و مولوی دربارة تأویل و قوانین آن، تأویل قرآنی و کلامی، شرایط و دلایل تأویل، تأویل مجاز و غیرمجاز و قراین تأویل است که اندیشة تأویلگرای مولوی را در تأویلهای صوفیانه غزالی تاحدودی متأثر از او نشان میدهد.
عین الله خادمی؛ علیرضا عربی
چکیده
بحار الانوار مهمترین و مفصلترین تألیف علامه مجلسی و از مهمترین و گستردهترین جوامع حدیثی شیعه است. تعلیقات علامه طباطبایی که نمایندة تفکر فلسفی حکمت متعالیه در دورة معاصر است، بهطور عمده مشتمل بر نقد دیدگاههای علامه مجلسی است. بررسی تحقیقی و تفصیلیتر این تعلیقهها، ضمن آنکه تلاشی در جهت تقویت و احیای سنت تعلیقهنویسی ...
بیشتر
بحار الانوار مهمترین و مفصلترین تألیف علامه مجلسی و از مهمترین و گستردهترین جوامع حدیثی شیعه است. تعلیقات علامه طباطبایی که نمایندة تفکر فلسفی حکمت متعالیه در دورة معاصر است، بهطور عمده مشتمل بر نقد دیدگاههای علامه مجلسی است. بررسی تحقیقی و تفصیلیتر این تعلیقهها، ضمن آنکه تلاشی در جهت تقویت و احیای سنت تعلیقهنویسی و نگاه انتقادی به میراث گذشته محسوب میشود، میتواند گامی مؤثر در شناسایی تفاوت رویکردها و منظومة فکری این دو اندیشمند دینی تأثیرگذار و توجه به نقاط اشتراک و افتراق آنها بهحساب آید. این مقاله صرفاً عهدهدار تبیین، تشریح، تحلیل، نقد و بررسی دو تعلیقه از تعلیقات علامه طباطبایی که چالشبرانگیزتر بوده است، میباشد. تذکر این نکته ضروری است که از آنجا که دیدگاههای علامه مجلسی مورد نقد واقع شده بود، حجم قابل توجهی به بررسی و تبیین آرای ایشان اختصاص یافته است. در این پژوهش، تلاش شده تا تعاریف علامه مجلسی از معانی گوناگون عقل با دو محک لغت و مصطلح اهل بحث در سه مکتب اصلی فلسفی سنجیده شود و علل بدگمانی او به فیلسوفان و آرای فلسفی شناسایی گردد؛ همچنین روش فهم دین و مواجهة او با متون دینی و سرانجام، دغدغههای او در بحث عقول مجرده مورد بررسی قرارگرفته و انتقادات، مدعیات و دلایل علامه طباطبایی در این موارد ارزیابی گردیده است تا نشان داده شود این اظهارنظرها و موضعگیریها تا چه اندازه مقرون به صواب بودهاند.
داوود اسپرهام
چکیده
تا پیش از ابنعربی و بنا بر سنت دیرینة به یادگار مانده از حکمای یونانی، محدودة ادراکات انسانی منحصر به عالم حس و عالم عقل بود. چون حس برای عقل بهعنوان ابزار شناخت محسوب میشد، عقل، مُدرِک نهایی شمرده میشد. این عقل که مؤیّد به منطق بود علاوه بر اینکه مرجع کامل ادراک بود، داور نهایی نیز به حساب میآمد. در آن سنت فکری همۀ یافتهها ...
بیشتر
تا پیش از ابنعربی و بنا بر سنت دیرینة به یادگار مانده از حکمای یونانی، محدودة ادراکات انسانی منحصر به عالم حس و عالم عقل بود. چون حس برای عقل بهعنوان ابزار شناخت محسوب میشد، عقل، مُدرِک نهایی شمرده میشد. این عقل که مؤیّد به منطق بود علاوه بر اینکه مرجع کامل ادراک بود، داور نهایی نیز به حساب میآمد. در آن سنت فکری همۀ یافتهها از صافی عقل منطقی باید عبور داده شود تا صحت و سقم آنها معلوم گردد. ابن عربی طرحی نو میافکند و چالشی بزرگ پیشروی عقلِ منطقیِ سنتی مینهد. بیجهت نیست که مستشرقانْ وی را پر نفوذترین و بزرگترین نظریهپرداز نیمة دوم تاریخ اسلام دانستهاند و ملاقات وی را در سن نوجوانی با ابن رشد ـ پیر فلسفۀ آن روزگار ـ پایان راهی کهن و آغاز راهی نو تلقی کردهاند. راه نوی که ابنعربی پی افکند، گرفتن مرجعیت عقل و سپردن آن به خیال بود. اما خیالی که او مطرح ساخت معنایی منحصر به فرد داشت. امروزه پس از ظهور پستمدرنیسم و مورد تردید قرار گرفتن فرضیههای جدید در باب ماهیت انسان و عقلانیت و ابطال بسیاری از مسلّمات، اشتیاق به بازنگری در تاریخ تفکر و اندیشة شرقی نیز رو به افزونی نهاده است. از اینرو ابنعربی برای ما و محققّان مغرب زمین همزمان اهمیتی ویژه یافته است. از اینرو، لازم است همة جوانب آراء و افکار وی با آگاهیهای امروز مطالعه شود. این مقاله به دنبال تبیین دیدگاه ابنعربی در باب خیال و نقش و کارکرد آن در ساحت ادراک است.