فلسفه
فاطمه رضازاده؛ احمد علی حیدری
چکیده
یکی از پیچیدگیهای تئوری سوژهی بدیو این است که او تعریف یکدست و مشخصی از سوژه ارائه نداده است؛ و ما در خوانش آثارش با تعاریف مختلفی از سوژه بهخصوص سوژهی هنر مواجهیم. پرسش اساسی این پژوهش این است که چگونه میتوانیم تعریف جامع و قابلفهمی از سوژهی هنر در تئوری سوژهی آلن بدیو ارائه دهیم. با توجه به تلاشهایی که پیشازاین در ...
بیشتر
یکی از پیچیدگیهای تئوری سوژهی بدیو این است که او تعریف یکدست و مشخصی از سوژه ارائه نداده است؛ و ما در خوانش آثارش با تعاریف مختلفی از سوژه بهخصوص سوژهی هنر مواجهیم. پرسش اساسی این پژوهش این است که چگونه میتوانیم تعریف جامع و قابلفهمی از سوژهی هنر در تئوری سوژهی آلن بدیو ارائه دهیم. با توجه به تلاشهایی که پیشازاین در خصوص پاسخگویی به این پرسش صورت گرفته است این پژوهش بر آن است که پاسخِ نوینی را از این پرسش ارائه دهد. بدیو برخلاف پیشینیان ِ خود و بسیار تحت تأثیر لکان سوژهای را معرفی میکند که در خلال یک رویۀ حقیقت ساختهمیشود. سوژهای که تا پیش از وقوع یک رخداد وجود نداشته است و در یک وضعیتِ تاریخی یا هنری ساختهمیشود؛ اما پیچیدگی تعریف بدیو آن جاست که این سوژه علیرغم اینکه ویژگیهای انسان، مثل وفاداری به یک رخداد را داراست اما فردِ انسانی نیست. بدیو در یک وضعیتِ هنری، هم اثر هنری، هم هنرمند را سوژه معرفی میکند؛ و ما با توجه به تعاریف بدیو و رویهی سوژه شدگی در اندیشهی بدیو به این پرسش پاسخ دادیم که در یک وضعیت هنری با جفت هنرمند-اثر بهعنوان قسمی سوژهی وفادار به رخداد هنری مواجهیم.
فلسفه
امین درستی؛ احمد علی حیدری
چکیده
در اندیشۀ نیچه فرهنگ، فلسفه و هنر یونان باستان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. او علیرغمِ نگاه بهشدت نقادانه و رادیکالی که بهکل سنت فرهنگی غرب دارد، همواره فرهنگ یونان باستان را بهمثابۀ والاترین فرهنگ بشری میستاید. این ستایش پیامد مهمترین دغدغۀ نیچه است: «درمانِ بحرانِ فرهنگِ مدرن با آفرینشِ فرهنگی والا». ایدۀ بنیادین ...
بیشتر
در اندیشۀ نیچه فرهنگ، فلسفه و هنر یونان باستان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. او علیرغمِ نگاه بهشدت نقادانه و رادیکالی که بهکل سنت فرهنگی غرب دارد، همواره فرهنگ یونان باستان را بهمثابۀ والاترین فرهنگ بشری میستاید. این ستایش پیامد مهمترین دغدغۀ نیچه است: «درمانِ بحرانِ فرهنگِ مدرن با آفرینشِ فرهنگی والا». ایدۀ بنیادین نیچه از فرهنگ، همان ایدۀ گوتهایِ چندگانگیِ هماهنگ یا به تعبیر دیگر، وحدت در کثرت است. او تأکید میکند که در هر عصری، یک عامل وحدتبخشِ بنیادین میتواند بنیادگذار یک فرهنگ سالم باشد؛ در نگاه او معلم دینی (قدیس)، فیلسوف و هنرمند نامزدهایِ اصلیِ بنیادگذاری فرهنگ والا هستند. در این نوشته میکوشیم نشان دهیم که نیچه در نخستین تلاش نظریاش برای سنجش فرهنگ و آفرینش فرهنگ والا چشماندازی هنریـزیباشناختی برمیگزیند (تز)، اما این چشمانداز خواستۀ او را برآورده نمیکند و او میکوشد تا با تغییر چشمانداز، این بار از چشماندازی فلسفی به فرهنگ بنگرد (آنتیتز). از تقابل و درعینحال همدستیِ این دو چشمانداز، سنتزی حاصل میشود: پیوند فلسفه و هنر برای آفرینش فرهنگی والا. تجسم این سنتز «فیلسوفـهنرمند» است؛ کسی که «دانایی» و «آفرینندگی» را باهم دارد: «فیلسوف آینده»؛ آفرینندۀ ارزشهای نو! کوشیدهایم نشان دهیم که این سنتز به چیز سومی جدا از تز و آنتیتز که در آن تضاد و تعارضِ ایندو ازمیانرفته است نمیانجامد، بلکه این سنتز درواقع همان تقابل و همدستی همزمانِ دو امر متعارض و متضاد است. این پیرنگ را میتوان در برخی دیگر از ایدههای نیچه نیز مشاهده کرد.
احمد علی حیدری؛ محمد حسن یعقوبیان؛ قاسم پور حسن
چکیده
مسئلة این پژوهش، بررسی چیستی فلسفة میانفرهنگی با رویکردی توصیفی-تحلیلی از دیدگاه رام ادهرمال است که با پیشینهای هندی به غرب سفر کرده و انجمن فلسفة میانفرهنگی را در آلمان تاسیس کرده است.وی با اتکا بر مبانیای نظیر نسبت فلسفه و فرهنگ،دیگری فرهنگی، همپوشانیها، حقیقت، کثرتگرایی و تساهل، به بسط فلسفة میانفرهنگی با ...
بیشتر
مسئلة این پژوهش، بررسی چیستی فلسفة میانفرهنگی با رویکردی توصیفی-تحلیلی از دیدگاه رام ادهرمال است که با پیشینهای هندی به غرب سفر کرده و انجمن فلسفة میانفرهنگی را در آلمان تاسیس کرده است.وی با اتکا بر مبانیای نظیر نسبت فلسفه و فرهنگ،دیگری فرهنگی، همپوشانیها، حقیقت، کثرتگرایی و تساهل، به بسط فلسفة میانفرهنگی با خوانشی شرقی پرداخته است که البتّه در عین آن که بر آمده از یک دارمای هندی به عنوان یک حقیقت و اسامی مختلف است؛ اما به فراروی از مکانمندی خود پرداخته است و کوشیده تا با نقد مرکزیتگرایی اروپایی و قوم گرایانه معکوس شرقی، از فلسفة سفیدی سخن گوید که ذاتاً فاقد رنگ و زبان و نژاد خاصی است و به تعداد فرهنگهای مختلف، ریشه های متنوّعی دارد که در هرمنوتیک چهار وجهی بین اروپائیان و غیر اروپائیان به تصویر کشیده میشود. بدینسان،فلسفة میانفرهنگی یک نگرش یا تعهّد اخلاقی است و منجر به یک سبک زندگی نیز میشود. روش او با تکیه بر منطق چندارزشی جینیزمی، هرمنوتیک تناسبی و پدیدار شناسانه است که بر اساس ساختارهای مشترک و همپوشان فرهنگها به تمایزات آنها نیز میپردازد و با طرح فلسفة رهایی بخش، به سمت یک گفتمان چند صدایی در جهان و بدون خودمطلقپنداری حرکت میکند و میکوشد تا با به بازخوانی فلسفة هندی در گفتمان جهانی بپردازد و همچنین، یک جامعه و جهان میانفرهنگی با وحدت بدون همسانی را جستجو میکند.
احسان کریمی ترشیزی؛ احمد علی حیدری
چکیده
گرایش به یک انسانشناسی فلسفی در اوایل قرن بیستم، وجه غالب در فضای فکر آلمانی بوده، و تأثیر آن چندان عمیق و گسترده بوده که پدیدارشناسی، از همان آغاز لازم دانسته است که موضع خود را در برابر آن روشن کند. این موضعگیری اولیه تا حد زیادی به صورت یک تعارض ذاتی نمود کرده، تا آنجا که بلومنبرگ از آن به «ممنوعیت انسانشناختی» در پدیدارشناسی ...
بیشتر
گرایش به یک انسانشناسی فلسفی در اوایل قرن بیستم، وجه غالب در فضای فکر آلمانی بوده، و تأثیر آن چندان عمیق و گسترده بوده که پدیدارشناسی، از همان آغاز لازم دانسته است که موضع خود را در برابر آن روشن کند. این موضعگیری اولیه تا حد زیادی به صورت یک تعارض ذاتی نمود کرده، تا آنجا که بلومنبرگ از آن به «ممنوعیت انسانشناختی» در پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر تعبیر میکند. ما در این نوشتار به نسبت میان پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر با انسانشناسی فلسفی پرداختهایم و کوشیدهایم نشان دهیم که برخلاف برخی اظهارات صریح این دو، این تعارض نه ذاتی است و نه مطلق. از این رو، میتوانیم از امکان یک انسانشناسی فلسفی بر پایهی پدیدارشناسی این دو سخن بگوییم. پیرنگ و مختصات کلی یک انسانشناسی پدیدارشناختی را بر وفق تحلیل اگزیستنسیال دازاین بدست دادهایم، و نشان دادهایم که انسانشناسی پدیدارشناختی از جهت اسلوب و الگو با انسانشناسی سنتی از اساس متفاوت است.