فلسفه
علی شکی؛ احمدعلی حیدری
چکیده
تئودور آدورنو با نقد فلسفة اینهمانی، خواهان معطوف ساختنِ اندیشه به امر نااینهمان است. به باور آدورنو، فلاسفه از پارمنیدس تا دستکم هگل، در صدد رفع تناقضات یعنی سازگاری و وحدتِ اندیشه با وجود برآمدهاند. اما او باتکیهبر اصل تناقض میکوشد تا در برابر اینهمانسازیِ فکر با ابژه پایداری کند. به باور او، دعویِ به چنگآوریِ تمامیتِ ...
بیشتر
تئودور آدورنو با نقد فلسفة اینهمانی، خواهان معطوف ساختنِ اندیشه به امر نااینهمان است. به باور آدورنو، فلاسفه از پارمنیدس تا دستکم هگل، در صدد رفع تناقضات یعنی سازگاری و وحدتِ اندیشه با وجود برآمدهاند. اما او باتکیهبر اصل تناقض میکوشد تا در برابر اینهمانسازیِ فکر با ابژه پایداری کند. به باور او، دعویِ به چنگآوریِ تمامیتِ امر واقع بهواسطة مفاهیم، توهمی بیش نیست چرا که ابژهها اموری غیرِ مفهومیاند و همچنین خصلت کلیسازی مفهوم، از درک جزئیتِ ابژهها بازمیماند. شیءوارگی که با ظهورِ سرمایهداری متأخر در جهان حاکم شده است؛ اندیشه را به رنگ قواعد و مناسبات کالایی درآورده و منجر به اینهمانسازی تجربه شده است. آدورنو در راستایِ نجاتِ ذهنیت شیءواره، تلاش میکند تا با بازسازی مناسباتِ سوژه ـ ابژه در ایدة وساطت، ابژهها را از سلطة سوژه رهانده و آنها را در نااینهمانیشان بازیابد. بدین نظر، منظومهای از مفاهیم که خصلتی تاریخی دارند، به گرد یک ابژه جمع میشوند و همچنان که سعی در توضیح و فهم تام و تمام ابژه دارند؛ با این حال چنین فهمی را انتهایی نخواهد بود.
فلسفه
منصوره دعاگو؛ جلال مرامی
چکیده
با رشد و گسترش مباحث زبانشناسی، دانشمندان اسلامی بر اساس مبانی کلامی، فلسفی و یا عرفانی خود به بیان جنبههای اعجاز قرآن پرداختهاند. در راستای این هدف مقالهی حاضر بر اساس سبکشناسی و با روش توصیفی-تحلیلی در سطوح آوایی، معنایی، بلاغی و ترکیبی به بیان این مسئله میپردازد که چگونه ابزارهای زبانی میتوانند وحدت از دیدگاه عارف و ...
بیشتر
با رشد و گسترش مباحث زبانشناسی، دانشمندان اسلامی بر اساس مبانی کلامی، فلسفی و یا عرفانی خود به بیان جنبههای اعجاز قرآن پرداختهاند. در راستای این هدف مقالهی حاضر بر اساس سبکشناسی و با روش توصیفی-تحلیلی در سطوح آوایی، معنایی، بلاغی و ترکیبی به بیان این مسئله میپردازد که چگونه ابزارهای زبانی میتوانند وحدت از دیدگاه عارف و حکیم را نشان دهند. این مقاله با بررسی نظام زبانی در سطوح مختلف آوایی، همانند حرف دال که دارای صفت قلقله است که تقابل سکون (وحدت) و حرکت (کثرت) در آن منجر به ظهور حرف میشود، در سطح بلاغی جملات آغازین کلام (قوس نزول) بهصورت «فصل» و جملات پایانی کلام (قوس صعود) بهصورت «وصل» آمده است و تقابل در سطح معنایی کلمات مثل دو واژه «لم یلد» و «لم یولد» که در سطح ظاهر (معلوم و مجهول) و معنا تقابل دارند و در هر دو کلمه با اینکه سخن از تولید و تقابل (کثرت) است، «هو» مستتر نهفته است همچنین در سطح ترکیبی آغاز کلام با «هو» و پایان آن نیز با «ه» در «له» که بر اساس چینش اصلی کلام در آخر قرار میگیرد که هر دو، نظام حرکتی از وحدت به کثرت و کثرت به وحدت را تداعی میکنند. پس مهمترین دست آورد این مقاله بدینصورت است که ابزارهای زبانی موجود در آیه، «وحدت در کثرت» را نشان میدهد و بیانگر جمع (وحدت) بین تقابلها (کثرت) و شکل گیری نظام دایرهواری است که از وحدت به کثرت «إنا لله» و دوباره به وحدت بازمیگردد: «إنا إلیه راجعون». عارف با رسیدن به این وحدت سکون یافته و به مقام حیرت میرسد.
سجاد هجری
چکیده
بیگمان، اصطلاحشناسی از ضرورتهای هر دانشی است که اگر تاریخی انجام شود، سودش دوچندان است. در میان اصطلاحات فلسفهی عملی که گر چه نامآشناست و در علوم قرآن و نیز تاریخ و عرف فراوان بکار میرود؛ اما بهعنوان زبانزدی فلسفی بهویژه با نگاه تاریخی بررسی نشده، واژهی مدنی است که صفت نسبی مدینة است. این اصطلاح که در میراث جهان اسلام ...
بیشتر
بیگمان، اصطلاحشناسی از ضرورتهای هر دانشی است که اگر تاریخی انجام شود، سودش دوچندان است. در میان اصطلاحات فلسفهی عملی که گر چه نامآشناست و در علوم قرآن و نیز تاریخ و عرف فراوان بکار میرود؛ اما بهعنوان زبانزدی فلسفی بهویژه با نگاه تاریخی بررسی نشده، واژهی مدنی است که صفت نسبی مدینة است. این اصطلاح که در میراث جهان اسلام پربسامد است، در عنوان سومین شاخهی حکمت عملی، «الفلسفة المدنیة»، بکار رفته و اصطلاح نامور و بنیادین «مدنی بالطبع» که در انسانشناسی فلسفی و فلسفهی علوم اجتماعی محور است، از آن ساخته شده است؛ ازاینرو، پرداختن بدان ضروری است؛ بهویژه بررسی آن در مطالعات تمدنی نیز لازم است؛ زیرا واژهی تمدن نیز مبتنی بر آن است. این مقاله با بررسی مدینة و مدنی در فرهنگهای اصیل لغت تازی مانند العین، مختار الصحاح، تهذیب اللغة و نیز در برخی کتابهای مرتبط با علوم قرآنی، راه را برای تحقیق آن در گزارشهای عربی متنهای فلسفی یونانی میگشاید که با پژوهش آنها به نظر میرسد که مترجم ناشناس خطابهی ارسطو پیشگام در بهکارگیری مدینة و مشتقات آن در ترجمهی πολις یونانی و مشتقاتش است و در استعمال مدینی بهعنوان صفت نسبی مدینة نیز منحصر به فرد است و شاید نشان قدمت آن باشد. در این میان، گویا کندی در بهکارگیری وصف مدنی مقدم است و نیز اسحاق در ترجمهی اخلاق ارسطو، مدینة و مشتقاتش را هرچند تحتاللفظی ست، بهعنوان برابر نهاد πολις یونانی و واژههای برگرفته از آن، بیش از سیاسة و مشتقاتش که در عربی رایجتر است، میپسندد و بهره میبرد.
سعید بینای مطلق
چکیده
به روایت کتابهای تاریخ فلسفه ، هراکلیت فیلسوف ناپایداری و گذرایی، پارمنید فیلسوف ثبات و پایداری است. یکی به گذرایی هستی، دیگری به یگانگی و ایستایی آن باور دارد. چنین نگرش فروکاهندهای به ثبات لوگوس و خدا نزد هراکلیت و به زایش چیزها، پس پذیرش حرکت و کثرت، نزد پارمنید اعتنا ندارد. این مقاله تنها به دیدگاه هراکلیت دربارۀ «خدا»و«یک» ...
بیشتر
به روایت کتابهای تاریخ فلسفه ، هراکلیت فیلسوف ناپایداری و گذرایی، پارمنید فیلسوف ثبات و پایداری است. یکی به گذرایی هستی، دیگری به یگانگی و ایستایی آن باور دارد. چنین نگرش فروکاهندهای به ثبات لوگوس و خدا نزد هراکلیت و به زایش چیزها، پس پذیرش حرکت و کثرت، نزد پارمنید اعتنا ندارد. این مقاله تنها به دیدگاه هراکلیت دربارۀ «خدا»و«یک» آن هم بر مبنای این سخن از وی میپردازد: «یک، تنها خردمند، هم دوست ندارد و هم دوست دارد به نام زئوس نامیده شود». (32)پس از بررسی پاره ای از تفاسیر، تفسیر دیگری از این سخن پیشنهاد میکنیم.
فلسفه
شروین مقیمی
چکیده
فلسفه سیاسی سقراطی معطوف به تربیت نفسهای مستعد برای چرخیدن به سوی بهترین شیوه زندگی، یعنی شیوه زندگی فلسفی، است. روایت افلاطونی از این شیوه زندگی، متضمن معنایی مضیّق است، به طوری که تحصیل آن، جز از رهگذر نفی اصولی شیوه زندگی سیاسی به مثابه یک شیوه زندگی با محدودیتهای طبیعی، متصوّر نیست. اما فلسفه سیاسی سقراطی، منحصر به روایت افلاطونی ...
بیشتر
فلسفه سیاسی سقراطی معطوف به تربیت نفسهای مستعد برای چرخیدن به سوی بهترین شیوه زندگی، یعنی شیوه زندگی فلسفی، است. روایت افلاطونی از این شیوه زندگی، متضمن معنایی مضیّق است، به طوری که تحصیل آن، جز از رهگذر نفی اصولی شیوه زندگی سیاسی به مثابه یک شیوه زندگی با محدودیتهای طبیعی، متصوّر نیست. اما فلسفه سیاسی سقراطی، منحصر به روایت افلاطونی نیست. ارسطو در کتاب هفتم سیاست، طرحی از فلسفه سیاسی سقراطی پی میافکند که به زعم او میتواند نارسایی روایت افلاطونی را برطرف کند. راهی که ارسطو در آنجا پیش میگیرد، توسیع معنای شیوه زندگی فلسفی به نحوی است که بتواند به مجموعهای از آموزههای تربیتی بهترین رژیم بدل گردد. به عبارت دیگر در روایت ارسطویی یک ارجاع صریح به مطلوبیّت شیوه زندگی سیاسی، در عین تامین غرض سقراطی، وجود دارد. این مقاله کوششی در جهت ایضاح این روایت و تامل در اهمّ دقایق سقراطی در کتاب هفتم سیاست ارسطو است.
فلسفه
اصغر واعظی؛ حسین نیازبخش
چکیده
ابنجبیرول (فیلسوف یهودی قرن 11 میلادی) در کتاب «ینبوعالحیاه» تقسیمات مختلفی را برای مفهوم «وجود» برمیشمرد که برخی از این تقسیمات در نگاه نخست با یکدیگر ناسازگار به نظر میرسند و این پرسش را برمیانگیزانند که علت این تقسیمبندیهای متفاوت چیست و ابنجبیرول چه تعریفی از وجود دارد و چگونه میتوان تقسیمات مختلف وجود ...
بیشتر
ابنجبیرول (فیلسوف یهودی قرن 11 میلادی) در کتاب «ینبوعالحیاه» تقسیمات مختلفی را برای مفهوم «وجود» برمیشمرد که برخی از این تقسیمات در نگاه نخست با یکدیگر ناسازگار به نظر میرسند و این پرسش را برمیانگیزانند که علت این تقسیمبندیهای متفاوت چیست و ابنجبیرول چه تعریفی از وجود دارد و چگونه میتوان تقسیمات مختلف وجود را در نظام فلسفی او با هم انطباق داد؟ ما با روش تحلیلی – توصیفی مستقیماً به متن کتاب ینبوع الحیاه رجوع کردیم تا به این مسئله پاسخ دهیم. بر اساس یافتههای این پژوهش، ابنجبیرول وجود را معادل وحدت میداند. با محور قرار دادن این مفهوم، میتوان تقسیمات مختلف وجود را با هم سازگار کرد. در رأس سلسلۀ موجودات، خداوند در جایگاه وحدت خالق و پس از او ممکنات در جایگاه وحدت مخلوق قرار دارند. هر موجود ممکنی از دو وجود -یعنی ماده و صورت- تشکیل شده است. صورت عین وحدت است اما ماده (وجود مادی) حامل وحدت و کثرت بهحساب میآید و خود نه وحدت است و نه کثرت، بنابراین، ماده نه وجود است و نه عدم و به همین نحو، هم وجود است و هم عدم.
سید علیرضا حسینی بهشتی
فلسفه
سعیده محمدزاده؛ محمدرضا بهشتی
چکیده
روش پژوهش حاضر توصیفی_تحلیلی است و به بیان استدلالهای جاودانگی نفس و تناسخ در فایدون و وجه تشابه و تفاوت آنها با آموزههای اورفئوسی و فیثاغوری پرداختهمیشود. در خصوص نحوه تأثیرپذیری افلاطون از این سنن، اختلافنظر وجود دارد. برخی از مفسران معتقدند که افلاطون در بیان آموزههای فرجامشناختی خود تحت تأثیر اندیشهی اورفئوسی ...
بیشتر
روش پژوهش حاضر توصیفی_تحلیلی است و به بیان استدلالهای جاودانگی نفس و تناسخ در فایدون و وجه تشابه و تفاوت آنها با آموزههای اورفئوسی و فیثاغوری پرداختهمیشود. در خصوص نحوه تأثیرپذیری افلاطون از این سنن، اختلافنظر وجود دارد. برخی از مفسران معتقدند که افلاطون در بیان آموزههای فرجامشناختی خود تحت تأثیر اندیشهی اورفئوسی بوده و برخی دیگر آنها را متأثر از فیثاغوریان دانستهاند. تناسخ مهمترین آموزه فرجامشناختیست که در مورد منشأ آن اختلافنظر بسیار وجود دارد و برخی استدلالهای افلاطون نیز مبتنی بر آن است. این آموزه پرسشهایی را در پی دارد، ازجمله اینکه میان رهایی از چرخه تناسخ و الوهیت روح چه ارتباطی وجود دارد؟ و شرط ضروری این الوهیت چیست؟ در این مقاله در ضمن بیان و تحلیل استدلالهای افلاطون بر پایه تفکرات فرجامشناختی اورفئوسی و فیثاغوری، به این پرسشها و به بیان موضع خود در باب نحوه و میزان تأثیرپذیری افلاطون از آنها میپردازیم.
فلسفه
حبیب الله دانش شهرکی؛ سید احمد فاضلی؛ سعید محمودپور
چکیده
در نوشتار حاضر سعی بر این است که توضیح دهیم اگرچه رنسانس یک نوزایی و تحولی بود که مطلوب نظر کلیسا نبوده و نیست، اما مقدمات این تحول بهصورت تدریجی دستکم از قرن سیزدهم میلادی در درون خود مجموعه کلیسا فراهم آمده است. در این میان مسلمات خود کلیسا از قبیل اعتقاد به تثلیث، عصمت پاپ، برداشت ارسطویی از دین، قرائتهای گوناگون، که در رأس ...
بیشتر
در نوشتار حاضر سعی بر این است که توضیح دهیم اگرچه رنسانس یک نوزایی و تحولی بود که مطلوب نظر کلیسا نبوده و نیست، اما مقدمات این تحول بهصورت تدریجی دستکم از قرن سیزدهم میلادی در درون خود مجموعه کلیسا فراهم آمده است. در این میان مسلمات خود کلیسا از قبیل اعتقاد به تثلیث، عصمت پاپ، برداشت ارسطویی از دین، قرائتهای گوناگون، که در رأس همه آنها، ظهور مارتین لوتر، که منجر به تأسیس کلیسای پروتستان شد، ترجمههایی که از فرهنگ اسلامی با محوریت ابنسینا و ابن رشد به زبان لاتین صورت گرفت و در خود مجموعه کلیسا نیز تدریس شد موردنظر است. پیامدهای این تحولات در قرون منتهی به رنسانس از قبیل انسان محوری، اصالت عقل، مناقشه در حقانیت کلیسا و سکولاریسم، دقیقاً در مقابل جهانبینی قرونوسطایی قرار میگیرند. آنچه در رنسانس در تقابل با سنت فلسفی_اسکولاستیکی قرار گرفت در خود الهیدانان و فلاسفه قرونوسطایی کاشته و پروریده شد و در رنسانس، در زمینههای مختلف که بعد فلسفیاش را در این نوشتار برجسته کرده ایم، به ثمر نشست. بسترسازی طبیعتگرایی در الهیات توسط کلیسای کاتولیک تنها یک نمونه از این موارد است. سایر موارد را سعی کردهایم در مقاله حاضر بهاختصار توضیح دهیم. در آخر ریشه برخی مؤلفههای مدرنیته را باید در خود همان مجموعه کاملاً درهمتنیده الهیاتی ـ فلسفی در سنت مدرسی جستوجو نمود.
مهدی ذاکری؛ الهام عباسی
چکیده
مسئلة «اذهان دیگر» به عنوان یکی از جدیترین مشکلات معرفتشناسی در فلسفه، ریشه در دوگانهانگاری دکارت دارد. از آن زمان، راه حلهای متعددی برای این مسئله مطرح شدهاست، اما این راه حلها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفة کلاسیک و سنّت فلسفة تحلیلی، هایدگر در خاستگاه این مسئله و راه حلهایی را که برای پاسخ به آن ...
بیشتر
مسئلة «اذهان دیگر» به عنوان یکی از جدیترین مشکلات معرفتشناسی در فلسفه، ریشه در دوگانهانگاری دکارت دارد. از آن زمان، راه حلهای متعددی برای این مسئله مطرح شدهاست، اما این راه حلها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفة کلاسیک و سنّت فلسفة تحلیلی، هایدگر در خاستگاه این مسئله و راه حلهایی را که برای پاسخ به آن مطرح شدهاست، همچون بسیاری از مسائل معرفتشناختی دیگر، تحلیل نادرستی از انسان، جهان و رابطة میان این دو میداند. هایدگر مسئلة اذهان دیگر را از حیطة معرفتشناسی به حیطة هستیشناسی منتقل و منحل میکند. رویکرد او نشان میدهد که چطور یک مسئلة غیر واقعی و نامشروع که برخاسته از تحلیل نادرست انسان و جهان و رابطة این دو است، تبدیل به یک معضل معرفتی دامنهدار و غیرقابلحل شدهاست. هایدگر نشان میدهد نه تنها این مسئله، بلکه هر نوع مسئلة معرفتشناسانة دیگری، تنها در نوع هستیشناسی خاصی مجال بروز مییابد. سوژة خودتنهاانگار تنها در فلسفة سنّتی است که در تعیین تکلیفش با جهان و دیگران سرگردان میماند. بر اساس تحلیل او، هر انسانی همبود با دیگران است و در زندگی عملی با دیگران مواجه میشود و این مواجهه جایی برای تردید معرفتی در وجود دیگران باقی نمیگذارد.
میلاد نوری یالقوزآغاجی؛ مجید احسن
چکیده
اندیشة مدرن با نگاه به پیوندهای زمانی مکانی انسان و با تأکید بر علم، تکنولوژی و سعادتِ زمینی، توجه به سعادت غایی و اُخروی را بهمثابه گونهای زُهدورزی نادیده انگاشته است که ازجمله نتایجش ملالت و پوچی است. این درحالی است که در زیستجهان پیشامدرن، آدمیان با تأکید بر سعادت اخروی، اهمیت حیات و سعادت اینجهانی را نادیده انگاشته و زندگی ...
بیشتر
اندیشة مدرن با نگاه به پیوندهای زمانی مکانی انسان و با تأکید بر علم، تکنولوژی و سعادتِ زمینی، توجه به سعادت غایی و اُخروی را بهمثابه گونهای زُهدورزی نادیده انگاشته است که ازجمله نتایجش ملالت و پوچی است. این درحالی است که در زیستجهان پیشامدرن، آدمیان با تأکید بر سعادت اخروی، اهمیت حیات و سعادت اینجهانی را نادیده انگاشته و زندگی را تمرین مرگ میدانستند. دراینمیان، نه نتایج ناشی از اندیشة مدرن و نه زیستِ دلبریده از حیاتِ اینجهانی مطلوب است و این هردو به انسدادهایی میانجامد و مسئله این است که چگونه میتوان به نگرشی دست یافت که خالی از این انسدادها باشد؟ پژوهش حاضر بهروش تحلیلی-توصیفی به این مسئله عطفِ توجه کرده است. بهنظر میرسد که بر بُنیان اصالت وجود، دوگانة مذکور تصنعی و غیرواقعی است و میتوان با تأکید بر وحدت شئون و دقایق هستی، بر یگانگی جسم و اندیشه و همراستایی سعادت اینجهانی و آنجهانی تأکید کرد. حاصل آنکه بهزعم نویسندگان، راه آسمان از زمین میگذرد و آبادانی آخرت بهمثابه باطن جهانِ کنونی، تنها با آبادانی و پاسداشتِ حیاتِ کنونی میسر است.
فلسفه
محمد نژادایران
چکیده
این مقاله تلاش میکند تا انسانگرایی مدرن و جایگاه مفهوم سوژه را از نگاه نقادانة نیچه را با توجه به اهمیت و جایگاه غریزه درز مقایسه با آگاهی بررسی کند. انسان بهمثابه سوژه و فاعل شناخت در متافیزیک مدرن از جایگاه ممتازی برخوردار است و اساساً مدرنیته پیوند گسست ناپذیری با سوژه و آگاهی دارد. نقد نیچه به مفهوم سوبژکتیو انسان مدرن و احیاء ...
بیشتر
این مقاله تلاش میکند تا انسانگرایی مدرن و جایگاه مفهوم سوژه را از نگاه نقادانة نیچه را با توجه به اهمیت و جایگاه غریزه درز مقایسه با آگاهی بررسی کند. انسان بهمثابه سوژه و فاعل شناخت در متافیزیک مدرن از جایگاه ممتازی برخوردار است و اساساً مدرنیته پیوند گسست ناپذیری با سوژه و آگاهی دارد. نقد نیچه به مفهوم سوبژکتیو انسان مدرن و احیاء عنصر غریزه در ترسیم سیمای انسانی، در حقیقت نقد بنیادین مدرنیته تلقی میشود. در این پژوهش ابتدا در مبانی نظری نسبت غریزه با آگاهی با محوریت اندیشه روسو و شوپنهاور موردبررسی قرا میگیرد و سپس به بررسی رابطه غریزه با ارزشهای اخلاقی و همچنین خواست حقیقت در نگاه نیچه پرداخته میشود. نیچه تقلیل انسان به آگاهی (سوژه شناسنده) را مستلزم نادیده انگاشتن سایر ابعاد وجودی انسان نظیر ابعاد جسمانی، غریزی، عاطفی و تاریخی میداند و درنتیجه تصویر انسان مدرن بهعنوان سوژه را صورتی ناقص از انسان تلقی میکند که با وجود محوریت شناختی و اخلاقی که در متافیزیک مدرن دارد وجوه مهمی از ابعاد وجودی و طبیعی انسان را که میتواند به شکوفایی وی منجر گردد نادیده گرفته است. این مقاله درنهایت بهجایگاه جسم و غریزه بهعنوان ابعاد طبیعی وجود انسان و اولویت آنها نسبت به ذهن و آگاهی سوبژکتیو در انسانی شناسی نیچه میپردازد.
فلسفه
علی نیک زاد؛ قاسم پورحسن
چکیده
طبق نظریۀ عدمیانگاری شر، شر فقدان امری است که شیء برحسب نوع خود باید بهطور طبیعی از آن برخوردار باشد. این تعریف از فقدان متعلق به ارسطو است، اما خود ارسطو شر را هرگز بهطور صریح با فقدان یکسان نشمرده است. ارسطو در کتاب مقولات بهروشنی عنوان کرده که شر متضاد با خیر است. این در حالی است که طبق نظریۀ عدمیانگاری شر، خیر و شر رابطۀ عدم ...
بیشتر
طبق نظریۀ عدمیانگاری شر، شر فقدان امری است که شیء برحسب نوع خود باید بهطور طبیعی از آن برخوردار باشد. این تعریف از فقدان متعلق به ارسطو است، اما خود ارسطو شر را هرگز بهطور صریح با فقدان یکسان نشمرده است. ارسطو در کتاب مقولات بهروشنی عنوان کرده که شر متضاد با خیر است. این در حالی است که طبق نظریۀ عدمیانگاری شر، خیر و شر رابطۀ عدم و ملکه دارند و شر فقدان خیر است. از سوی دیگر، به نظر میرسد که قطعاتی از کتاب مابعدالطبیعۀ ارسطو نظریۀ عدمیانگاری شر را تأیید میکنند. در این مقاله، به شواهد موافق و مخالف برای عدمیانگاری شر در ارسطو پرداخته خواهد شد. استدلال میشود که (1) به قطعات مؤید عدمیانگاری شر در مابعدالطبیعه، باید در پرتوی رابطۀ پیچیدۀ تقابل تضاد با تقابل عدم و ملکه در ارسطو نگاه کرد، و (2) مؤیدات رهیافت وجودی ارسطو به شر محدود به کتاب مقولات نیست.
فلسفه
سجاد ممبینی
چکیده
تأمل در هستی بهمثابه کرداری زبانی، همواره یکی از کارویژه های متعالی ادبیات بوده است. این مسئله در خیّام نمود قابلتوجهی داشته، بهنحویکه کار خیّام را می توان پیش از هر چیز نوعی پروژۀ پروبلماتیک پرسش از هستی قلمداد نمود. در پژوهش حاضر سعی گردید با رویکردی ماتریالیستی و از منظری پساساختارگرا، به ادراکات هستی شناختی تازه ...
بیشتر
تأمل در هستی بهمثابه کرداری زبانی، همواره یکی از کارویژه های متعالی ادبیات بوده است. این مسئله در خیّام نمود قابلتوجهی داشته، بهنحویکه کار خیّام را می توان پیش از هر چیز نوعی پروژۀ پروبلماتیک پرسش از هستی قلمداد نمود. در پژوهش حاضر سعی گردید با رویکردی ماتریالیستی و از منظری پساساختارگرا، به ادراکات هستی شناختی تازه ای از شیء خیامی دستیافت. در اینجا، شناسایی یک سری همگرا از اشیاء از یکسو و طرح ایدۀ تبدیل و انتقال بهمثابه مکانیسم زیربنایی در خیّام از سوی دیگر، امکانات تحلیلی نیرومندی برای صورتبندی های هستی شناختی تازه ای از شیء خیّامی، در اختیار نهاد. طرح ایدۀ تبدیل و انتقال نشان داد که سری هم گرای اشیاء بهطور بی وقفه ای در اتصال با یکدیگر قرار گرفته و با تولید نسبت هایی تازه، روندی از قلمرو گستری فیزیکی را به نمایش می گذارد. درنهایت و با تحلیل نظری این روابط توسیعی و گسترش یابندۀ شیء، چهار ایدۀ هستی شناختیِ پایان ناپذیری هستی، حافظه مندی شیء، درون گستری میل (اقتصاد اُدیپی میل) و فتیشیسم، بهمثابه دستاورد مواجهه ای سمپتوماتیک با خیام ارائه گردید.
سید محمد حسین میردامادی؛ علی ارشد ریاحی
چکیده
آراء فلسفی ملاصدرا بر قواعد کلی و جهت گیریهای اخلاقی او (از این دو به مکتب اخلاقی تعبیر میکنیم) تأثیرگذار است. وجودشناسی ملاصدرا اخلاق را زیر مجموعۀ نظام هدفمند الهیاتی خود قرار داده و تلقی او از هستی و انسان پیامدهای متمایزی در مکتب اخلاقی وی داشته است. بنابر مبنای تجرد نفس ارتباط اعمال انسان و سرنوشت اخروی او و نیز بحث تناسخ باطنی ...
بیشتر
آراء فلسفی ملاصدرا بر قواعد کلی و جهت گیریهای اخلاقی او (از این دو به مکتب اخلاقی تعبیر میکنیم) تأثیرگذار است. وجودشناسی ملاصدرا اخلاق را زیر مجموعۀ نظام هدفمند الهیاتی خود قرار داده و تلقی او از هستی و انسان پیامدهای متمایزی در مکتب اخلاقی وی داشته است. بنابر مبنای تجرد نفس ارتباط اعمال انسان و سرنوشت اخروی او و نیز بحث تناسخ باطنی (که با لزوم مراقبه و محاسبه اخلاقی مرتبط است) بستری مناسب مییابد. همچنین حدوث و بقاء نفس در نظر صدرا اهمیت رفتار بدنی در ترقی نفسانی را روشن میکند. تحول پذیری نفس و اسباب تحول آن بر لزوم مراقبه بر رفتارهای بیرونی و حتی نیات درونی در تبیین مکتب اخلاقی صدرا تأثیرگذار بوده است و مبنای قوای نفس و وحدت آن لزوم مداومت بر عمل صالح و پرهیز از عمل منافی ارتقاء وجودی را تبیین میکند. قاعدۀ اتحاد عاقل و معقول نیز بر عینیت اخلاق و هویت وجودی انسان صحه میگذارد. اصالت و تشکیک وجود، لزوم جهتدهی اخلاقی رفتار در تقرب به خداوند را تبیین و قاعده سنخیت علت و معلول، ذاتی و غیر قراردادی بودن اخلاق در مکتب صدرا را مشخص میکند. حرکت جوهری و ارتباط ذاتی نفس و بدن، نفی نسبیگرایی اخلاقی را تبیین و مباحث فطرت نیز موضع صدرا در وحدتگرایی یا کثرتگرایی اخلاقی را مشخص میکند. بسیاری از معضلات مکاتب اخلاقی از جمله سؤال در مورد ذهنی یا عینی بودن اخلاق، تکلیفگرایی یا فضیلتگرایی در اخلاق، کثرتگرایی یا وحدتگرایی در گرایشهای اخلاقی در نوع انسان، وظیفهگرایی یا نتیجهگرایی در اخلاق و ... در تفسیر حکمت متعالیه به سرانجامی روشن میانجامد.
فلسفه
علیرضا نوروزی؛ سید مجتبی میردامادی
چکیده
داروین با طرح نظریه «تکامل انواع»، تبیین سازوکار پیدایش در انواع موجودات را در ذهن میپروراند. او بهعنوان یک زیستشناس، بهدنبال استنتاجات فلسفی از تکامل نبود، اما دیدگاه وی بعدها پایهای برای تفسیر الحادی برخی چون داوکینز از آفرینش واقع شد. داوکینز اَشکال پیچیده حیات را محصول حرکت طولیِ میلیونها رشد و تکامل کوچک و نامحتمل ...
بیشتر
داروین با طرح نظریه «تکامل انواع»، تبیین سازوکار پیدایش در انواع موجودات را در ذهن میپروراند. او بهعنوان یک زیستشناس، بهدنبال استنتاجات فلسفی از تکامل نبود، اما دیدگاه وی بعدها پایهای برای تفسیر الحادی برخی چون داوکینز از آفرینش واقع شد. داوکینز اَشکال پیچیده حیات را محصول حرکت طولیِ میلیونها رشد و تکامل کوچک و نامحتمل میانگارد که طی فرآیندی انباشتی، جهان طبیعی و حیات را شکل دادهاند؛ در نگاه او «انتخاب طبیعی» بهتنهایی و بدون فرض مبدئی هوشمند، میتواند تکامل طبیعت را تبیین نماید. این در حالی است که طرفداران نظریه «طراحی هوشمند» با مدلسازیهای مختلف خبر از ناچیزبودن خیرهکننده احتمال ایجاد تصادفی حیات و اطلاعات ژنتیکی توسط مکانیسم داروینی، و حتی محالبودن آن میدهند.این جستار با روش تحلیل مفهومی، گزارهای و سیستمی روشن میسازد که استدلال انباشتی داوکینز، اولاً بر مجموعهای از مغالطات منطقی و فلسفی مبتنی است؛ او از تبیین چگونگی شکلگیری نظم طبیعی، انتظار تبیین چرایی و علّی آن را دارد و روشن است چنین تحمیلی، منطقا راه بهجایی نخواهد برد. ثانیاً استدلال انباشتی بهوسیله تراکم ظنون، نه فرضیه داوکینز که مدعای خداباوران را اثبات مینماید.
محمدمهدی مقدس
چکیده
در این مقاله بخش نخست گفتوشنود پارمنیدس موردبررسی قرار میگیرد. این گفتوشنود دو چالش عمده را پیش روی نظریه صورتها قرار میدهد که عبارتاند از: «استدلالات تسلسلی» یا «استدلال انسان سوم» و «عدم امکان شناخت.» ابتدا میکوشیم تا شرح دقیقی از بخش نخست این گفتوشنود به دست دهیم و در ادامه با تحلیل استدلالات پارمنیدس، ...
بیشتر
در این مقاله بخش نخست گفتوشنود پارمنیدس موردبررسی قرار میگیرد. این گفتوشنود دو چالش عمده را پیش روی نظریه صورتها قرار میدهد که عبارتاند از: «استدلالات تسلسلی» یا «استدلال انسان سوم» و «عدم امکان شناخت.» ابتدا میکوشیم تا شرح دقیقی از بخش نخست این گفتوشنود به دست دهیم و در ادامه با تحلیل استدلالات پارمنیدس، نشان میدهیم که استدلالهای وی برفرضهای «خوداسنادی»، «یکی بالاتر از بسیاری» «اصل ناهمانندی» و «اصل یکتایی» استوار است. سپس روشن میکنیم که پارمنیدس در بهکاربستن فرض ناهمانندی موجه نیست و نمیتواند استدلال تسلسلی خود را اقامه کند. پسازآن به مسئله جدایی صورتها از اشیاء اینجهانی و در پی آن «عدم امکان شناخت» میپردازیم و با تحلیل استدلال وی نشان میدهیم که پارمنیدس در حکم به عدم امکان شناخت، مرتکب دستکم دو خطای منطقی شده است و از صرف اینکه صورتها از جهان ما جدا هستند، نمیتوانسته نتیجه بگیرد که ما از صورتِ دانش بهره نمیبریم.
دکترروح الله هادی؛ زهرا مستفید کریق؛ دکتر سید محمد رضا حسینی بهشتی
چکیده
عشق از مباحث مشترک میان عرفان و فلسفه است. طبق دیدگاه افلاطون و ملاحظات عاشقانۀ مولوی ، عشق به عنوان یک منبع عقل االهی، مدرِک کل شمرده می شود. در مقالۀ پیش رو به شباهتهای این دو دیدگاه فلسفی و عرفانی در باب عشق میپردازیم. درتبارشناسی اندیشه و تجربۀ زیستۀ مولوی در ساحت عشق و نوع فهم کلی حاکم بر صورتبندی او از مفاهیم عاشقانه، نقب ...
بیشتر
عشق از مباحث مشترک میان عرفان و فلسفه است. طبق دیدگاه افلاطون و ملاحظات عاشقانۀ مولوی ، عشق به عنوان یک منبع عقل االهی، مدرِک کل شمرده می شود. در مقالۀ پیش رو به شباهتهای این دو دیدگاه فلسفی و عرفانی در باب عشق میپردازیم. درتبارشناسی اندیشه و تجربۀ زیستۀ مولوی در ساحت عشق و نوع فهم کلی حاکم بر صورتبندی او از مفاهیم عاشقانه، نقب به بنیاد تاریخی، فلسفی این نوع نگرش، ضروری مینماید. در این مسیر، سایۀ اندیشه افلاطونی به عنوان خاستگاه و مرجعیت ارزشگذار فضیلتمحور در عرصۀ عشق، مطرح میشود. در این رویکرد تطبیقی فلسفه و عرفان در پدیدۀ عشق، جهت تعیین نقش معرفت حسی، عقلی و شهودی، با روش دیالکتیک افلاطون مواجه هستیم که در نُه محاورۀ مختلف از جمله فایدروس، ضیافت، جمهوری و ثئای تتوس بدان پرداخته است. با تکیه براین مباحث، ما درآثار مولوی بهویژه دیوان شمس، ضمن طرحوارههایی در غزل، با لایههای برهانی معرفتشناسانهای روبرو میشویم که با نگاه افلاطون در باب معرفت و عشق همپوشانی دارد و نشانگر تأثیرپذیری مولوی از نوع نگرش هستیشناسانه و فضیلتمحور افلاطون است.
فلسفه
عبدالله میراحمدی؛ فاطمه سرلک
چکیده
محمد آرکون، دانشمند معاصر الجزایری، دیدگاههای خاصی پیرامون قرآن کریم دارد. بسیاری از قرآنپژوهان، متفکران اسلام و عرب، اندیشهها و آثار او را موردبررسی قرار دادهاند. یکی از موضوعاتی که وی مفصل به آن پرداخته، مباحث مربوط به زبان قرآن است. آرکون در مباحث زبانی قرآن، بر اسطورهای بودن آن تأکید دارد. وی اسطوره را تعبیری مجازی و نمادین ...
بیشتر
محمد آرکون، دانشمند معاصر الجزایری، دیدگاههای خاصی پیرامون قرآن کریم دارد. بسیاری از قرآنپژوهان، متفکران اسلام و عرب، اندیشهها و آثار او را موردبررسی قرار دادهاند. یکی از موضوعاتی که وی مفصل به آن پرداخته، مباحث مربوط به زبان قرآن است. آرکون در مباحث زبانی قرآن، بر اسطورهای بودن آن تأکید دارد. وی اسطوره را تعبیری مجازی و نمادین میداند که پذیرای اطلاق و تکثر معناست. او متن دینی را با اندیشه نواعتزالی و نقدگرایانه تحلیل کرده است. آرکون متن قرآنی را نخست بهمثابۀ متن زبانی، تابع روش زبانشناسی قرار داده و پس از آن با توجه به جنبههای تاریخی، مورد تفکیک قرار داده است. در باور وی ازآنجاکه وحی در شرایط و بستر تاریخی ویژهای گردآوری و ثبت شده است، پس باید آن را در معرض نقد تاریخی قرار داد و در چنین نقدی توجه به فاصله زمانی تلفظ آیات در زمان پیامبر (ص) و کتابت آن در زمان خلیفۀ سوم پر اهمیت است. بر پایه چنین استدلالی، وی به متن قرآن بهعنوان یک متن وحیانی و الهی نمینگرد، بلکه آن را متن بشری میداند که تاریخمند است. همچنین آرکون قرآن را نصی میداند که به روی همه معانی باز است و هیچ تفسیر و تأویلی نمیتواند آن را به روی دیگر معانی ببندد و یا معنایی نهایی باشد. با توجه به شبهاتی که در ارتباط با ویژگیها و ماهیت زبان قرآن مطرح شده، تحلیل ریشهای این موضوع ضروری به نظر میرسد. در این پژوهش رویکردهای آرکون پیرامون زبان قرآن در چهار محورِ اسطورهانگاری قرآن، هرمونتیک فلسفی، نگاه ناسوتی به وحی و تطبیق خصوصیات عهدین بر قرآن کریم، بیان میشود. در ادامه نیز به شیوه تحلیل محتوا به تبیین قرائت تأویلی و تاریخی آرکون از نص دینی پرداخته شده است.
فلسفه
احمدرضا نورمحمدی؛ مهدی مومنینیا
چکیده
روش پژوهشی سملوایز در شناسایی علت ابتلا مادران به بیماری تب نفاس، برای چندین دهه مورد توجه فیلسوفان علم قرار گرفته است. برخی از معقولیت روش سملوایز برای مقایسهی روش شناسی علمی، و برخی از این پژوهش برای توصیف و ارزیابی استنتاج علمی استفاده کردهاند. بااینحال، برغم توجه ویژه به پژوهش سملوایز، هنوز اتفاق نظری برای توصیف روششناسی ...
بیشتر
روش پژوهشی سملوایز در شناسایی علت ابتلا مادران به بیماری تب نفاس، برای چندین دهه مورد توجه فیلسوفان علم قرار گرفته است. برخی از معقولیت روش سملوایز برای مقایسهی روش شناسی علمی، و برخی از این پژوهش برای توصیف و ارزیابی استنتاج علمی استفاده کردهاند. بااینحال، برغم توجه ویژه به پژوهش سملوایز، هنوز اتفاق نظری برای توصیف روششناسی وی وجود ندارد. در این مقاله پس از معرفی پژوهش سملوایز به این سوال چالشبرانگیز پرداختیم که آیا توصیف استنتاج از طریق بهترین تبیین لیپتون و استنتاج هولمزی بِرد در بازسازی معقول مراحل پژوهش سملوایز از کفایت لازم برخوردار است؟ آیا روش استنتاجی سملوایز در یافتن بهترین تبیین برای علت بیماری تب نفاس، با توصیف لیپتون و بِرد مطابقت دارد؟ نتایج پژوهش حاضر نشان داد، که توصیف لیپتون و بِرد در بازسازی معقول مراحل پژوهش سملوایز از کفایت لازم برخوردار نیست. زیرا توصیف آنها از مراحل پژوهش سملوایز با مستندات تاریخی سازگار نیست. بااینحال، باتوجه به رویکرد شاپباخ، استدلال کردیم که ناکارآمدی یک نمونه موردی، نشان از ناموجه بودن صورت یک استنتاج بطورکلی نخواهد بود. ازاینرو، نتیجه گرفتیم که برغم علاقهی لیپتون و بِرد، پژوهش سملوایز نمونهی تاریخی خوبی برای توجیه استنتاج از طریق بهترین تبیین و استنتاج هولمزی نخواهد بود، و در حقیقت مورد سملوایز بدترین نمونه برای بهترین توجیه از آن است.
فلسفه
یاسر هاشمی؛ ابوذر رجبی
چکیده
یکی از براهینِ علیه وجود خدا که در دوران معاصر موردتوجه برخی فیلسوفان دین قرار گرفته، «برهان اختفای الهی» است. مقرران این برهان، سعی دارند که با استناد به برخی صفات مهم خدای ادیان توحیدی و لوازم و پیامدهایی که پذیرش این صفات در زندگی بشر دارد، بهویژه عشق کامل و مطلق او به بندگانش، صحنه واقعیت را از وجود خدا تهی دانسته و یا ...
بیشتر
یکی از براهینِ علیه وجود خدا که در دوران معاصر موردتوجه برخی فیلسوفان دین قرار گرفته، «برهان اختفای الهی» است. مقرران این برهان، سعی دارند که با استناد به برخی صفات مهم خدای ادیان توحیدی و لوازم و پیامدهایی که پذیرش این صفات در زندگی بشر دارد، بهویژه عشق کامل و مطلق او به بندگانش، صحنه واقعیت را از وجود خدا تهی دانسته و یا حداقل احتمال عدم وجود او را از احتمال وجودش، کمرنگتر جلوه دهند. در مقابل، طیف اندیشمندان و فیلسوفان خداباور کوشیدهاند که با نقد این برهان، نارسایی آن را در اثبات عدم وجود خدا نمایان سازند. برهان یادشده مبتنی بر مبادی تصوری و تصدیقیای است که بحث و تحلیل از آنها در فهم صحیح برهان و در ادامه نقد آن راهگشا خواهد بود. نگاشته پیشرو با روش توصیفی-تحلیلی به چهار مبدأ تصدیقی برهان شلنبرگ اشاره و به تحلیل آنها میپردازد. بر اساس یافتههای تحقیق، غیرارادی بودن فرآیند شکلگیری باور در انسان، غیرقابل دسترسی دانستن خدا بهعنوان امر غایی، نهایی گرایی و مختار بودن انسان چهار مبدأ تصدیقی برهان اختفای شلنبرگ محسوب میشوند. تبیین این امور به همراه ملاحظاتی ناظر به آنها در این تحقیق ارائه خواهد شد.
احمد عسگری؛ مائده اسلاملو
چکیده
بررسی موضوع «خطا» در کنار موضوع معرفت برای افلاطون اهمیت بسیاری دارد و در چارچوب تعریف معرفت به باور درست در ثئایتتوس به دنبال تبیین امکان باور خطاست. او پیشنهادهایی را به منظور تبیین موضوع باور خطا ارائه میکند. دو پیشنهاد او که یکی مبتنی بر مفاهیم دانستنـ ندانستن، و دیگری مبتنی بر مفاهیم بودنـ نبودن است، دو معما برای باور ...
بیشتر
بررسی موضوع «خطا» در کنار موضوع معرفت برای افلاطون اهمیت بسیاری دارد و در چارچوب تعریف معرفت به باور درست در ثئایتتوس به دنبال تبیین امکان باور خطاست. او پیشنهادهایی را به منظور تبیین موضوع باور خطا ارائه میکند. دو پیشنهاد او که یکی مبتنی بر مفاهیم دانستنـ ندانستن، و دیگری مبتنی بر مفاهیم بودنـ نبودن است، دو معما برای باور خطا پیش رو مینهد. در ادامه، او سه راه حل برای تبیین باور خطا ارائه میکند. هر یک از این پیشنهادها به دقت بررسی میشود، اما تمام طرق بینتیجه باقی میماند و تلاشها به جایی نمیرسد. در اینجا، افلاطون درصدد است که نشان دهد استناد و اتکای صرف بر جزئیات به عنوان متعلَّقات معرفت حقیقی، منجر به عدم امکان تبیین باور خطا میشود. در این مقاله، ابعاد مختلف موضوع باور خطا تحلیل و بررسی میشود تا به نظریات افلاطون در رسالة ثئایتتوس دست یابیم.
معصومه میرسعیدی؛ مالک حسینی؛ شهلا اسلامی
چکیده
تاریخنگاری عینی، به تعبیر دیگر، عینیتگرایی در تاریخنگاری و مسئلۀ وجود مرجع واقعی در عکاسی به ظاهر پیوند آشکاری با هم ندارند، چنانکه بیشتر جستارهای معاصر که دربارۀ نسبت تاریخ و عکاسی نگاشته شدهاند با توجه به تعاریف جدید از قابلیت بازنمایی عکاسی و بدون توجه صریح به جریانهای تاریخنگاری نوشته شدهاند؛گرچه همگی در نقد ...
بیشتر
تاریخنگاری عینی، به تعبیر دیگر، عینیتگرایی در تاریخنگاری و مسئلۀ وجود مرجع واقعی در عکاسی به ظاهر پیوند آشکاری با هم ندارند، چنانکه بیشتر جستارهای معاصر که دربارۀ نسبت تاریخ و عکاسی نگاشته شدهاند با توجه به تعاریف جدید از قابلیت بازنمایی عکاسی و بدون توجه صریح به جریانهای تاریخنگاری نوشته شدهاند؛گرچه همگی در نقد بازنمایی عکاسانه به آثار رولان بارت و دیگر هم عصرانش، به عنوان متون کلاسیک این حوزه، ارجاع دادهاند. اما نکتهای که کمتر بدان پرداخته شده است آن است که توجه بارت به مسئلۀ مرجع در عکاسی فراتر از ساختارگرایی صرف است و بازخوانی آراء بارت در دو حوزۀ به ظاهر متفاوت تاریخنگاری و عکاسی نشان میدهد که نگرش انتقادی او به سنت تاریخنگاری عینی در تمام مسیر فکریاش، از ساختارگرایی تا پساساختارگرایی، در حوزههای مختلف از جمله عکاسی حاضر بوده است. به عبارت دیگر، آنچه بارت در واکاوی مسئلۀ مرجع در عکاسی جستجو میکند در اصل همان مسئلۀ تاریخنگاری عینی و نسبت آن با واقعیت است، همان واقعیتی که از نگاه او قابل بازنمایی نیست. بارت، که در واکاوی ساختار روایتهای تاریخی بر امکان عینیگرایی در تاریخنگاری تردیدهای جدی وارد میکند، در جستجو برای یافتن مرجع عکسها در حوزۀ نشانهشناسی، اسطورۀ «عکس مساوی با واقعیت است» را به چالش میکشد و بدین ترتیب رویکرد واقعگرایی را در تاریخ و عکاسی از منظر نشانهشناسی به پرسش میگیرد.
محمدمحسن حائری؛ داود حسینی
چکیده
در سالهای اخیر توجه خاصی به مساله تکثرگرایی منطقی شده است؛ عمده این مباحث در عکسل العمل به نظریه بیل و رستال درباره چگونگی تحقق بیش از یک منطق بوده است. نظریه ایشان این است که عدم تعین معنای اعتبار منطقی فراتر از تمایز میان اعتبار استنتاجی و اعتبار استقرایی است. مفهوم اعتبار استنتاجی نیر نامتعین است. این عدم تعین ریشه در عدم تعین امر ...
بیشتر
در سالهای اخیر توجه خاصی به مساله تکثرگرایی منطقی شده است؛ عمده این مباحث در عکسل العمل به نظریه بیل و رستال درباره چگونگی تحقق بیش از یک منطق بوده است. نظریه ایشان این است که عدم تعین معنای اعتبار منطقی فراتر از تمایز میان اعتبار استنتاجی و اعتبار استقرایی است. مفهوم اعتبار استنتاجی نیر نامتعین است. این عدم تعین ریشه در عدم تعین امر بنیادین دیگری است: عدم تعین حالت. حالتها همان صادق کننده مقدمات و نتیجه یک استدلال هستند. مثال روشن برای حالت، همان مدلهای تارسکی برای منطق کلاسیک است. ارتباط میان اعتبار استنتاجی و حالت چنین است: استدلالی معتبر است که در همه حالتها صدق-نگهدار باشد. حال، چون حالت امری نامتعین است، اعتبار منطقی نیز امری نامعین خواهد بود. در این مقاله استدلال خواهیم کرد که اگر نظریه بیل و رستال با تببینی درباره چگونگی جواز وقوع حالتهای هم-تراز تکمیل نگردد، چیزی بیش از توضیحی متعارف درباره چگونگی ساختن منطقهای مختلف نیست.
سیده معصومه موسوی؛ محمد رضا بهشتی
چکیده
در این مقاله میکوشیم به نقد و بررسی آراء آلن وود به منظور حل معضل صورتگرایی در اخلاق کانت بپردازیم. وود از جمله مفسران کانت است که سالها با معضل صورتگرایی دست به گریبان بوده است. او زمانی این اشکال را تا حدودی به اخلاق کانت وارد میدانست و در دورهای میکوشید در قامت مدافع، پاسخی درخور برای حل این چالش ارائه کند. در بخش مقدمه ...
بیشتر
در این مقاله میکوشیم به نقد و بررسی آراء آلن وود به منظور حل معضل صورتگرایی در اخلاق کانت بپردازیم. وود از جمله مفسران کانت است که سالها با معضل صورتگرایی دست به گریبان بوده است. او زمانی این اشکال را تا حدودی به اخلاق کانت وارد میدانست و در دورهای میکوشید در قامت مدافع، پاسخی درخور برای حل این چالش ارائه کند. در بخش مقدمه از مسیر تشریح مبانی نظری لازم برای ورود به مسئله، اهمیت این چالش برای داوری در خصوص نظام اخلاقی کانت را روشن میکنیم و نشان میدهیم که معضل صورتگرایی چرا و چگونه پدید آمد. در بخش دوم به نحوه مواجهۀ وود با این معضل میپردازیم و موضع نهایی او را در مقام مدافع به سنجش خواهیم گذاشت. در ادامه به نقدهایی میپردازیم که پاسخ وود قادر به پاسخگویی به آنها نیست؛ نقدهایی که از سوی رابرت پیپین و از رویکردی هگلی به این پاسخها طرح شده است. در بخش نتیجهگیری نشان میدهیم که چرا نسبت دادن نظریه ارزش به کانت در حل معضل صورتگرایی ناکام میماند. علاوه بر این، به امکان پاسخگویی به نقدهای پیپین از طریق خوانشی متفاوت به اختصار میپردازیم. خوانشی که مدعی است با محوریت بخشیدن به فلسفۀ تاریخ و فلسفۀ دین کانت، میتوان مضامین لازم برای پر کردن قانون اخلاق تهی و سوژۀ صرفاً معقول اخلاق کانت را فراهم آورد. مضامینی که با پیوند دوبارۀ سوژۀ اخلاقی به جهان بیرون و هویت انضمامی او، در حل چالش صورتگرایی راهگشا خواهند بود.