مقاله پژوهشی
مهدی ذاکری؛ الهام عباسی
چکیده
مسئله اذهان دیگر، به عنوان یکی از جدیترین مشکلات معرفتشناسی در فلسفه، ریشه در دوگانهانگاری دکارت دارد. از آن زمان، راهحلهای متعددی برای این مسئله مطرح شده است، اما این راه حل ها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفه کلاسیک و سنت فلسفه تحلیلی، هایدگر خاستگاه این مسئله و راهحل-هایی را که برای پاسخ به آن مطرح شده است همچون ...
بیشتر
مسئله اذهان دیگر، به عنوان یکی از جدیترین مشکلات معرفتشناسی در فلسفه، ریشه در دوگانهانگاری دکارت دارد. از آن زمان، راهحلهای متعددی برای این مسئله مطرح شده است، اما این راه حل ها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفه کلاسیک و سنت فلسفه تحلیلی، هایدگر خاستگاه این مسئله و راهحل-هایی را که برای پاسخ به آن مطرح شده است همچون بسیاری از مسائل معرفتشناختی دیگر، تحلیل نادرست از انسان، جهان و رابطه میان این دو می داند. هایدگر مسئلهی اذهان دیگر را از حیطهی معرفتشناسی به حیطهی هستیشناسی منتقل و منحل می کند. رویکرد او نشان میدهد که چطور یک مسئلهی غیرواقعی و نامشروع که برخاسته از تحلیل نادرست انسان و جهان و رابطه این دو است، تبدیل به یک معضل معرفتی دامنهدار و غیرقابلحل شده است. هایدگر نشان می دهد نه تنها این مسئله، بلکه هر نوع مسئلهی معرفت-شناسانهی دیگری، تنها در نوع هستیشناسی خاصی مجالِ بروز مییابد. سوژهی خودتنهاانگار تنها در فلسفهی سنتی است که در تعیین تکلیفش با جهان و دیگران سرگردان میماند. بر اساس تحلیل او، هر انسانی همبود با دیگران است و در زندگی عملی با دیگران مواجه می شود و این مواجهه جایی برای تردید معرفتی در وجود دیگران باقی نمی گذارد.
مقاله پژوهشی
احمد عسگری؛ مائده اسلاملو
چکیده
چکیده: بررسی موضوع خطا در کنار موضوع معرفت برای افلاطون اهمیت بسیاری دارد و در چارچوب تعریف معرفت به باور درست در ثئایتتوس به دنبال تبیین امکان باور خطاست. او به منظور تبیین موضوع باور خطا پیشنهاداتی را ارائه میکند. دو پیشنهاد او که یکی مبتنی بر مفاهیم دانستن- ندانستن است و دیگری مبتنی بر مفاهیم بودن- نبودن، دو معما برای باور خطا ...
بیشتر
چکیده: بررسی موضوع خطا در کنار موضوع معرفت برای افلاطون اهمیت بسیاری دارد و در چارچوب تعریف معرفت به باور درست در ثئایتتوس به دنبال تبیین امکان باور خطاست. او به منظور تبیین موضوع باور خطا پیشنهاداتی را ارائه میکند. دو پیشنهاد او که یکی مبتنی بر مفاهیم دانستن- ندانستن است و دیگری مبتنی بر مفاهیم بودن- نبودن، دو معما برای باور خطا پیش رو قرار میدهد و او برای تببین باور خطا در ادامه سه راه حل ارائه میکند. هر یک از این پیشنهادها به دقت بررسی میشود اما تمامی طرق بینتیجه باقی میماند و تلاشها به جایی نمی-رسد. افلاطون در این جا در صدد است نشان دهد استناد و اتکای صرف بر جزئیات به عنوان متعلَّقات معرفت حقیقی منجر به عدم امکان تبیین باور خطا میشود. در این مقاله ابعاد مختلف موضوع باور خطا تحلیل و بررسی میشود تا به نظریات افلاطون در رساله ثئایتتوس دست یابیم. * * *
مقاله پژوهشی
محمدمحسن حائری؛ داوود حسینی
چکیده
در سالهای اخیر توجه خاصی به مساله تکثرگرایی منطقی شده است؛ عمده این مباحث در عکسل العمل به نظریه بیل و رستال درباره چگونگی تحقق بیش از یک منطق بوده است. نظریه ایشان این است که عدم تعین معنای اعتبار منطقی فراتر از تمایز میان اعتبار استنتاجی و اعتبار استقرایی است. مفهوم اعتبار استنتاجی نیر نامتعین است. این عدم تعین ریشه در عدم تعین امر ...
بیشتر
در سالهای اخیر توجه خاصی به مساله تکثرگرایی منطقی شده است؛ عمده این مباحث در عکسل العمل به نظریه بیل و رستال درباره چگونگی تحقق بیش از یک منطق بوده است. نظریه ایشان این است که عدم تعین معنای اعتبار منطقی فراتر از تمایز میان اعتبار استنتاجی و اعتبار استقرایی است. مفهوم اعتبار استنتاجی نیر نامتعین است. این عدم تعین ریشه در عدم تعین امر بنیادین دیگری است: عدم تعین حالت. حالتها همان صادق کننده مقدمات و نتیجه یک استدلال هستند. مثال روشن برای حالت، همان مدلهای تارسکی برای منطق کلاسیک است. ارتباط میان اعتبار استنتاجی و حالت چنین است: استدلالی معتبر است که در همه حالتها صدق-نگهدار باشد. حال، چون حالت امری نامتعین است، اعتبار منطقی نیز امری نامعین خواهد بود. در این مقاله استدلال خواهیم کرد که اگر نظریه بیل و رستال با تببینی درباره چگونگی جواز وقوع حالتهای هم-تراز تکمیل نگردد، چیزی بیش از توضیحی متعارف درباره چگونگی ساختن منطقهای مختلف نیست.
مقاله پژوهشی
سمیه رفیقی؛ ذوالفقار همتی
چکیده
بی تردید مسأله انسان و شناخت ماهیت او از دغدغههای اصلی کانت محسوب میشود. این دغدغه، پیش از آنکه کانت نگارش فلسفه انتقادی خود را شروع کند، او را به تحقیق در موضوعات مرتبط با ماهیت انسان سوق داد و سرانجام باعث شد تا او انسانشناسی را پاسخگوی سوالات اصلی فلسفه در نظر بگیرد. کانت میان دو نوع پژوهش در باب ماهیت انسان ...
بیشتر
بی تردید مسأله انسان و شناخت ماهیت او از دغدغههای اصلی کانت محسوب میشود. این دغدغه، پیش از آنکه کانت نگارش فلسفه انتقادی خود را شروع کند، او را به تحقیق در موضوعات مرتبط با ماهیت انسان سوق داد و سرانجام باعث شد تا او انسانشناسی را پاسخگوی سوالات اصلی فلسفه در نظر بگیرد. کانت میان دو نوع پژوهش در باب ماهیت انسان تمایز قائل میشود: پژوهش پراگماتیکی که در «انسانشناسی از منظر پراگماتیکی » خود درباره آن صحبت میکند و پژوهش استعلایی که با عنوان «انسانشناسی استعلایی» از آن یاد میکند؛ اصطلاحی که آن را در هیچ کدام از آثار خود توضیح نداده است. اما منظور کانت از این اصطلاح چیست و ذیل این مفهوم درباره انسان چه میگوید؟ در این مقاله درصدد هستیم تا با بررسی دو وجه این اصطلاح، یعنی انسانشناسی و استعلایی، نه تنها منظور کانت از این اصطلاح را تبیین کنیم، بلکه تعریفی که از این طریق، از انسان به دست میآید، روشن نماییم. این مطالعه نشان میدهد که کانت در ذیل انسانشناسی استعلایی با استفاده از پژوهش استعلایی، قوای ذهنی انسان را به نحو پیشینی بررسی کرده و میکوشد تا او را از درون بشناسد. بر این اساس، از منظر او اولاً، انسان چیزی جز مبدأ قوانین طبیعت نیست و آنچه میتواند بشناسد، قوانین بنیادین طبیعت است. ثانیاً، آنچه باید انجام دهد، تبعیت از قانون اخلاق است که توسط عقل خودش بر او تحمیل میشود و در نهایت آنچه میتواند بدان امید داشته باشد جز این نیست که میتواند از طریق قانون اخلاقی اهداف خود را در جهان طبیعی تحقق بخشد و آن را به جهان اخلاقی تبدیل کند.
مقاله پژوهشی
حسین کلباسی اشتری؛ مهدی کوشکی
چکیده
علامه طباطبائی از تعابیر گوناگونی برای تعریف ادراکات اعتباری بهره بردهاند؛ اما هیچیک از آنها تمامی شاخصهای یک تعریف مطلوب، مانند جامع بودن، مانع بودن، روشنتر و شناختهشدهتر بودن معرِّف نسبت به معرَّف و غیره، را دارا نیستند. لذا این نوشتار درصدد است تعریفی از ادراکات اعتباری ارائه کند، که حتیالامکان ضمن رعایت الزامات ...
بیشتر
علامه طباطبائی از تعابیر گوناگونی برای تعریف ادراکات اعتباری بهره بردهاند؛ اما هیچیک از آنها تمامی شاخصهای یک تعریف مطلوب، مانند جامع بودن، مانع بودن، روشنتر و شناختهشدهتر بودن معرِّف نسبت به معرَّف و غیره، را دارا نیستند. لذا این نوشتار درصدد است تعریفی از ادراکات اعتباری ارائه کند، که حتیالامکان ضمن رعایت الزامات فوق، و انطباق حداکثری با این نظریه اعتباریات، چیستی و حدود این ادراکات را بهمثابه آیینهای تمامنمای منعکس نماید، تا زمینه فهم دقیق و بهرهگیری از این نظریه هرچه بیشتر فراهم گردد. ابتدا در تعریف پیشنهادی تفکیک مفاهیم و گزارهها صورت پذیرفت. تعریف مفاهیم اعتباری از دو عنصر محوری تشکیل شده است: اولی امر عامی است که مَقسم واقع می-شود و همان «تصورات ذهنی» است. دیگری فصلی است که مفاهیم اعتباری را از حقیقی (شامل مفاهیم ماهوی و معقولات ثانی) متمایز میکند. فصل مذکور با بررسی تفصیلی، از میان چهار وصفِ پرکاربرد و محوری مفاهیم اعتباری شامل «تعلق به حوزه عمل»، «عدم تحقق مستقل از ذهن»، «حاصل اعطای حدود اشیاء بودن» و «ساخته افعال ذهنی بودن» انتخاب شد. در نهایت بر رابطه اراده انسان و دواعی باطنی او با ادراکات اعتباری برای جلوگیری از برخی سوءبرداشتها و فهم بهتر آن نظریه تأکید شده است. خلاصه تعریف حاصل: مفاهیم اعتباری، مفاهیمی هستند که افعال ذهنی، چیستی (ماهیت) آنها را رقم میزنند. این افعال ارادی با بهرهگیری از احساسات و دواعی باطنی در تصورات تصرف کرده و آنها را پدید میآورند. مجموع این مفاهیم و روابط آنها، نفسالامری را تشکیل میدهند که گزارههای اعتباری از آن حکایت میکنند.
مقاله پژوهشی
روح الله فدائی؛ آقای دکتر سعیدی مهر
چکیده
جالینوس یکی از بزرگترین اندیشمندان و عالمان طبیعی در یونان باستان است که به روششناسی علوم طبیعی توجهی ویژه داشتهاست. از سوی دیگر با توجه به انتقال سنت جالینوسی به جهان اسلام و تاثیرگذاری آراء وی در حوزههای مختلف اندیشهای از جمله روششناسی، بررسی و فهم اندیشههای روششناختی وی از اهمیت بالایی در درک درست از سنت علمی در سدههای ...
بیشتر
جالینوس یکی از بزرگترین اندیشمندان و عالمان طبیعی در یونان باستان است که به روششناسی علوم طبیعی توجهی ویژه داشتهاست. از سوی دیگر با توجه به انتقال سنت جالینوسی به جهان اسلام و تاثیرگذاری آراء وی در حوزههای مختلف اندیشهای از جمله روششناسی، بررسی و فهم اندیشههای روششناختی وی از اهمیت بالایی در درک درست از سنت علمی در سدههای میانه اسلامی برخوردار است. در این مقاله با استفاده از روش تفسیر تحلیلی متن محور تلاش شدهاست تا جایگاه عقل به عنوان یکی از دو مولفه اصلی روششناسی علمی جالینوس تبیین گردد. عقل در اندیشه جالینوس مهمترین جزء نفس انسانی است که از دو جنبه صوری و مادی، روش علوم طبیعی را تامین میکند. کارکرد صوری عقل که به حوزه منطق مربوط میشود شامل برهان، تقسیم و ترکیب، تعریف، مشابهت و مفارقت، تحلیل و تلفیق و دلالت است. از طرف دیگر و به لحاظ مادی، عقل با ادراک بدیهیات عقلی، مقدمات لازم برای شکلگیری برهان و دلالت را تامین میکند.
مقاله پژوهشی
فرنگ قبادی؛ حسین هوشنگی
چکیده
دغدغه اصلی در بحث معقولات ثانیه فلسفی، معرفتشناختی است. تبیین چگونگی نحوۀ انتزاع معقولات ثانیه فلسفی از اهمیت بسزایی برخوردار است. معقولات ثانیه خاستگاه و منشأیی در ذهن دارند، مسأله مصداق داشتن یا نداشتن این مفاهیم در خارج از ذهن نیز مهم است. به عبارت دیگر علاوه بر اینکه چگونه در ذهن شکل میگیرند، چگونه با عالم واقع مرتبط میشوند. ...
بیشتر
دغدغه اصلی در بحث معقولات ثانیه فلسفی، معرفتشناختی است. تبیین چگونگی نحوۀ انتزاع معقولات ثانیه فلسفی از اهمیت بسزایی برخوردار است. معقولات ثانیه خاستگاه و منشأیی در ذهن دارند، مسأله مصداق داشتن یا نداشتن این مفاهیم در خارج از ذهن نیز مهم است. به عبارت دیگر علاوه بر اینکه چگونه در ذهن شکل میگیرند، چگونه با عالم واقع مرتبط میشوند. روشن است که این مفاهیم خاستگاه و منشئی در ذهن دارند، اما ذهن تحت چه مکانیسم یا فرآیندی به آنها نائل می شود؟ علامه طباطبایی نحوۀ حصول مفاهیم فلسفی را به دو روش میداند: علم حضوری و تحلیل حکم در قضایا. رابطه میان این دو روش خالی از ابهام نیست و علامه هر دو را به موازات هم مطرح کرده است. ایشان راه دوم را ترجیح میدهد، علامه طباطبایی نحوه واقع نمایی معقولات ثانیه فلسفی را ناشی از علم حضوری میداند. در نحوه واقع نمایی معتقدند معقولات ثانیه فلسفی از طریق وجودهای رابطی که در ذهن و عین دقیقاً یکی هستند و کاشف از عالم واقع می باشند. به اعتقاد ایشان وجود رابط قضایا هم عیناً در عالم خارج تحقق دارد. معقولات ثانیۀ فلسفی از دیدگاه علامه طباطبایی در نحوه انتزاع و واقع نمایی سلسله مراتبی دارند که کاملاً از همدیگر متمایزند.
مقاله پژوهشی
حمید اسکندری؛ حسن رهبر
چکیده
مثنوی را چنان خواندهاند که گویی مولوی قائل به جبر یا اختیار بوده یا میان این دو تردّد داشته است. اینجا با تفسیری تازه آشکار میسازیم که وی چگونه از هر دوی اینها دوری میجوید. سخنانِ وی درین باره آنجا استوار و ایجابی است که خواسته باشد بر رخنههای یک طرف (گاه جبر و گاه اختیار) انگشت بگذارد و آن طرف را پس بزند؛ و این به معنای تأیید یا ...
بیشتر
مثنوی را چنان خواندهاند که گویی مولوی قائل به جبر یا اختیار بوده یا میان این دو تردّد داشته است. اینجا با تفسیری تازه آشکار میسازیم که وی چگونه از هر دوی اینها دوری میجوید. سخنانِ وی درین باره آنجا استوار و ایجابی است که خواسته باشد بر رخنههای یک طرف (گاه جبر و گاه اختیار) انگشت بگذارد و آن طرف را پس بزند؛ و این به معنای تأیید یا استوار ساختنِ طرفِ مقابل نیست. مولوی جبریون و اختیاریون را کارگرانِ مناقشهای بیپایان میداند، مناقشهای که مقدّرِ عزتِ حق تعالی است تا رازی مگوی را پوشیده بدارد. ما تا توانستیم کوشیدیم که سراسر مثنوی را بکاویم و همۀ ابیات متناسب را در یک بافتارِ پیوسته معنا کنیم، نه آنکه بیت یا ابیاتی را برگزیده و آن را بیرون و گسسته از جریانِ کلیِ متن تفسیر کرده باشیم. پس اساس کار ما متن خود مثنوی بوده، گرچه به آثار شارحان نیز اشاراتی داشتهایم تا بلکه تازگی و تفاوتِ خوانش ما با دیگر خوانشها معلومتر شود؛ خوانشی که مولوی را به راستی - و نه به تعارف - بر راهی میداند که جدای از راه متکلمان و فیلسوفان بوده است.
مقاله پژوهشی
امین عباسپور؛ امیر نصری
چکیده
اگر جستجوی انحاء مختلف وجود و نیز بررسی قابلیتهای زبان از کلیدیترین مسائل اندیشهی ساموئل بکت باشند، بیشک وی این دو را جهت شناخت هرچه بهتر آدمی و برقراری ارتباط با جهان پیرامون به کار میگیرد. بکت متأثر از ثنویتگرایی دکارتی بر این باور است که مفارقت جوهری نفس و بدن باعث شده زبان آدمی ذاتاً از برقراری ارتباط با جهان پیرامون ...
بیشتر
اگر جستجوی انحاء مختلف وجود و نیز بررسی قابلیتهای زبان از کلیدیترین مسائل اندیشهی ساموئل بکت باشند، بیشک وی این دو را جهت شناخت هرچه بهتر آدمی و برقراری ارتباط با جهان پیرامون به کار میگیرد. بکت متأثر از ثنویتگرایی دکارتی بر این باور است که مفارقت جوهری نفس و بدن باعث شده زبان آدمی ذاتاً از برقراری ارتباط با جهان پیرامون ناتوان باشد. لذا وی بر آن است تا نشان دهد بدن جداشده از نفس ناگزیر است با خلق زبانی نو به روایتگری خود در جهت رفع کاستیهای ارتباطیاش بپردازد. بکت برای انجام این مهم از بدن، اجزاء و حرکات آن کمک میگیرد. وی معتقد است هر چه بدن رنجورتر باشد، تلاش آن برای دیده شدن مشهودتر است. لذا در آثارش شخصیتهایی با بدنهای معلول و ناتوانیهای متعدد جسمی به تصویر میکشد. به باور بکت، بدن از طریق روایتگری کاستیهای خود میتواند موانع ارتباطی را تاحدودی از سر راه بردارد. از این رو،شخصیتهای آثارش نه فقط گلایهای از وضع اسفبار خود ندارند، بلکه همچون همراهی همیشگی تا اندازهای به نقصهای جسمی خود عادت میکنند که بشود گفت گونهای خودرنجوری در رفتار و حرکاتشان دیده میشود. همراهی این رنجها با شخصیتهای بکت ، آنها را به نوعی خودآگاهی ، و فراتررفتن از بدنهای رنجور خود میرساند. در نگارش مقاله از روش تحلیلی انتقادی استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد که ساموئل بکت از ثنویت دکارتی رفته فراتر و تلاش میکند شأن و جایگاه از دست رفتهی بدن را به آن بازگرداند.
مقاله پژوهشی
محمدعلی عاشوری کیسمی؛ مریم پرویزی
چکیده
حباب معرفتی و اتاق بازتاب دو پدیده دوران پسا-حقیقت هستند که در آنها دانش علمی انکار میشود. تای نوین معتقد است این پدیدهها دانش علمی را با طرد و بیاعتمادی به آن انکار میکنند. هدف از پژوهش حاضر این است که راهکاری برای تمیز میان دانش علمی و دانش درون این جوامع به دست آورده تا امکان خروج از آنها میسر شود. به این منظور، با استفاده ...
بیشتر
حباب معرفتی و اتاق بازتاب دو پدیده دوران پسا-حقیقت هستند که در آنها دانش علمی انکار میشود. تای نوین معتقد است این پدیدهها دانش علمی را با طرد و بیاعتمادی به آن انکار میکنند. هدف از پژوهش حاضر این است که راهکاری برای تمیز میان دانش علمی و دانش درون این جوامع به دست آورده تا امکان خروج از آنها میسر شود. به این منظور، با استفاده از روش تحلیلی-توصیفی ابتدا به تبیین این دو پدیده و بررسی راهکار ارائهشده برای خروج از آنها پرداخته و ایرادات این راهکارها را نمایان میسازیم. سپس نظریه نظاممندی دانش علمی هوینینگن-هون معرفی خواهد شد که بر اساس آن یک در موضوع مشترک، دانش علمی در ابعاد توصیف، توضیح، پیشبینی، دفاع از ادعاهای دانش، گفتمان انتقادی، پیوند معرفتی، ایدهآل کامل بودن، تولید دانش و بازنمایی دانش، نظاممندتر از دانش روزمره است. مطابق این نظریه، نظاممندی به این معنا است که دانش علمی تصادفی، دلخواهانه، بدون برنامه، بدون نظم و ترتیب نبوده و روشمند (متدولوژیک) است. در بخش پایانی به بحث و بررسی استفاده از نظریه نظاممندی در پدیدههای ذکرشده میپردازیم. نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد نظریه نظاممندی بدون آنکه به دام ایرادات راهکار نوین بیافتد، قادر است به عامل معرفتی کمک کند میان دانش علمی و دانش روزمره تمیز داده و امکان خروج از آنها را پدید میآورد.
مقاله پژوهشی
میثم زندی گوهرریزی؛ داود حسینی
چکیده
نظریه ابتنا ساختاری لایهبندی شده از واقعیات ارائه میدهد. اگر واقعیتهای شامل رابطه ابتنا را در نظریه وارد کنیم، وضعیت آنها در سلسله مراتب واقعیتها چیست؟ طبق اصل خلوص این واقعیتها نمیتوانند بنیادین باشند چرا که شامل بخش غیربنیادین هستند. آنها ناگزیر باید بر واقعیتی دیگر مبتنی باشند. غیربنیادین بودن این واقعیتها، به همراه ...
بیشتر
نظریه ابتنا ساختاری لایهبندی شده از واقعیات ارائه میدهد. اگر واقعیتهای شامل رابطه ابتنا را در نظریه وارد کنیم، وضعیت آنها در سلسله مراتب واقعیتها چیست؟ طبق اصل خلوص این واقعیتها نمیتوانند بنیادین باشند چرا که شامل بخش غیربنیادین هستند. آنها ناگزیر باید بر واقعیتی دیگر مبتنی باشند. غیربنیادین بودن این واقعیتها، به همراه اصولی دیگر، منتج به تولید زنجیرهای از واقعیتها شامل رابطه ابتنا میشود که میتواند خوشبنیادی رابطه ابتنا را تهدید کند. خوشبنیادی رابطه ابتنا به جهت اینکه مبناگرایی (وجود یک لایه بنیادین از واقعیتها) را تضمین میکند، مطلوب است. در این مقاله نظریههای رایج در مورد ابتنای ابتنا را شرح میدهیم و نیز رویکردهای متفاوت برای خوشبنیاد ساختن ابتنا را معرفی میکنیم. این نظریهها شامل یک نظریه فروکاستگرا به نام ذاتگرایانه ابتنا و دو نظریه که جملههای شامل ابتنا را بر چیزی در نظریه مبتنی میدانند هستند. دو نظریه اخیر نظریه سرراست و نظریه صفرمبتنی نام دارند. در این مقاله نشان میدهیم دو نظریه سرراست و نظریه صفرمبتنی با تعاریف خوشبنیادی سازگار و در نتیجه مبناگرا هستند. در طرف مقابل نشان میدهیم نظریه ذاتگرایانه ابتنا طبق هیچ کدام از تعریفها خوشبنیاد نبوده، نمیتواند مبناگرا باشد. تلاش میکنیم اصلاحی از نظریه ذاتگرایانه ابتنا ارائه کنیم که بتواند خوشبنیادی را در خود داشته باشد. نشان میدهیم که این تلاش اگر چه تا حدی موفق است، هنوز ابهاماتی را باقی میگذارد.
مقاله پژوهشی
محمدهادی توکلی
چکیده
به گواهی ارسطو، در یونان باستان نظریهای رواج داشته که بر اساس آن، «واحد» بهعنوان جوهری مستقل تلقی میشده است که در نسبت با سائر جواهر نقش علّی دارد. ارسطو با بیان «محمول» بودن «واحد» و نیز اشاره به تالیفاسد های مترتب بر نظریه کذایی، سعی در ابطال آن نمود. این نظریه و نقدهای ارسطو بر آن مورد توجه ابنسینا قرار گرفت ...
بیشتر
به گواهی ارسطو، در یونان باستان نظریهای رواج داشته که بر اساس آن، «واحد» بهعنوان جوهری مستقل تلقی میشده است که در نسبت با سائر جواهر نقش علّی دارد. ارسطو با بیان «محمول» بودن «واحد» و نیز اشاره به تالیفاسد های مترتب بر نظریه کذایی، سعی در ابطال آن نمود. این نظریه و نقدهای ارسطو بر آن مورد توجه ابنسینا قرار گرفت و او برخلاف ارسطو به صرف «محمول» دانستن «واحد» اکتفا نکرد. او در الهیات نجات از طریق سه استدلال سعی نمود تا عرضِ لازم بودن «وحدت» را بهعنوان مبدأ اشتقاق «واحد» به اثبات رساند. استدلالهای ابنسینا از جهات متعددی قابل مناقشهاند، اما مهمترین اشکالی که بر استدلال او وارد است، خلط عروض مقولی و عروض تحلیلی است و با قبول محمول بودن واحد و طرح عدم مفارقت آن از موضوع، نمیتوان «عرض»، در مقابل جوهر، بودن وحدت را اثبات نمود و از این طریق علیّت واحد نسبت به جواهر را نفی کرد.
مقاله پژوهشی
مهرشاد رضایی؛ سید علی کلانتری؛ امیر احسان کرباسی زاده
چکیده
بررسی معنی شناسی مفاهیم اخلاقی از دیدگاه واقع گرایی کورنلچکیده : واقع گرایی کورنل به موج جدید طبیعت گرایی اخلاقی متعلق است. آن چیزی که که وقع گرایی کورنل را از دیگر مکاتب طبیعت گرایی متمایز می کند موضع ضد تقلیل گرایانه این دیدگاه در مورد واقعیات اخلاقی است. هدف ما در این جستار بررسی معنی شناسی این مکتب فکری برپایۀ آرای شاخص ترین چهرۀ ...
بیشتر
بررسی معنی شناسی مفاهیم اخلاقی از دیدگاه واقع گرایی کورنلچکیده : واقع گرایی کورنل به موج جدید طبیعت گرایی اخلاقی متعلق است. آن چیزی که که وقع گرایی کورنل را از دیگر مکاتب طبیعت گرایی متمایز می کند موضع ضد تقلیل گرایانه این دیدگاه در مورد واقعیات اخلاقی است. هدف ما در این جستار بررسی معنی شناسی این مکتب فکری برپایۀ آرای شاخص ترین چهرۀ آن در این زمینه ، ریچارد بوید است. تلاش می کنیم تا نشان دهیم معنی شناسی ارائه شده توسط بوید هم استدلال پرسش گشودۀ مور بر ضد طبیعت گرایان را بی اثر می کند و هم دفاعی از واقع گرایی اخلاقی در برابر رویکردهای نسبی گرایانۀ برساختی در فرااخلاق به دست می دهد. در حین بررسی استدلال بوید، لوازم و پیشفرضهای مورد نیاز وی همچون مفهوم نوع طبیعی، اینهمانی های مصداقی و یا نشانگر جزئی و همْ ارجاعی را مورد بحث و بررسی قرار خواهیم داد.
مقاله پژوهشی
محمد حسن امامی؛ امیر نصری
چکیده
برلینت، جریان علمزیباشناسی دردو قرنگذشته را مبتنی بر دیدگاه سنتیِ تحسین زیباشناسی میداند. ایندیدگاه بر دو ستون "بیعلقگی" و"تامل"استوار است. نگرش بیعلقگی رهاییبخش انسان از روزمرگی و امکان حضورآزادانه او در کنار ابژه یا بازنمایی آن است که منجر به توجه به زیبایی میشود. برلینت با آشکارسازی برخی از دردسرهای ...
بیشتر
برلینت، جریان علمزیباشناسی دردو قرنگذشته را مبتنی بر دیدگاه سنتیِ تحسین زیباشناسی میداند. ایندیدگاه بر دو ستون "بیعلقگی" و"تامل"استوار است. نگرش بیعلقگی رهاییبخش انسان از روزمرگی و امکان حضورآزادانه او در کنار ابژه یا بازنمایی آن است که منجر به توجه به زیبایی میشود. برلینت با آشکارسازی برخی از دردسرهای هنرزیبا در زیباشناسی سنتی، میپرسد، چرا فهم هنر در زیباشناسی سنتی به الگویی برای تحسین از طبیعت بدل میگردد؟. دنیای ابژهها در زیباشناسی سنتی براحتی قابل کنترل و محدودشدن است، در حالیکه عینیت بخشیدن به محیطزیست بسیاردشوارتر از هنراست. بدین منظور پرسش دیگری مطرح میکند، آیا میتوان نتیجهگرفت به علم زیباشناسی جداگانهای برای طبیعت نیازمندیم؟ و چگونه بواسطه تنها مرجعِ بیعلقگی، بسیاری ازعلاقمندی که در زندگی واقعی تجربه میگردد، بکناری نهاده میشوند. زیرا در بیشتر مواقع تجربه ما در تحسینطبیعت، از مرزهای یک ابژه موردتأمل فراتر میرود و از محدودیت در مرزهای خاص امتناع میورزد.برلینت، با سرنخ قرار دادن امروالا برای شناسایی زیباشناسی متمایز برای طبیعت، استدلال میکند جهتی که زیباشناسیطبیعت، ما را به آن سوق میدهد مشارکت با اوست. و با ارائه زیباشناسیمشارکتی، نهتنها تحسین ما از طبیعت را تغییرمیدهد بلکه ماهیت تحسین را نیز متحول میکند. هرچند ضرورت عبور از بیعلقگی در زیباشناسیمشارکتی پرسش برانگیز باقی میماند.این تعریف از مرزهای زیباشناسی امکاندیگری برای مواجه انسانِمصرفگرا با طبیعت که درحال تجربه تغییراتاقلیمی متاثر از جهاندوگانه سوژه-ابژه است، فراهممینماید و آثار هنرمحیطیکریستو و ژان-کلود به منزله مفادی برای این امکان، همدلی با زیباشناسیمشارکتی را بیش از پیش آشکار میسازد.
مقاله پژوهشی
رقیه مظاهری؛ شهین اعوانی
چکیده
چکیده:از منظر کانت، آزادی به عنوان خودقانونگذاری اراده، خصوصیت کلی انسان است. او با قانونگذاری عقل عملی، اخلاق را بر پایه آزادی بنا مینهد. در فلسفة کانت، آزادی، مبنایی است که براساس آن انسان به عنوان شخص و فرد انسانی، دارای کرامت است. مفهوم آزادی، ملازم با قانون اخلاقی و عقل عملی است و در بستر طبیعت یافت نمیشود. قانون اخلاقی از آن ...
بیشتر
چکیده:از منظر کانت، آزادی به عنوان خودقانونگذاری اراده، خصوصیت کلی انسان است. او با قانونگذاری عقل عملی، اخلاق را بر پایه آزادی بنا مینهد. در فلسفة کانت، آزادی، مبنایی است که براساس آن انسان به عنوان شخص و فرد انسانی، دارای کرامت است. مفهوم آزادی، ملازم با قانون اخلاقی و عقل عملی است و در بستر طبیعت یافت نمیشود. قانون اخلاقی از آن نظر که آزادی است انسان را از قلمرو طبیعت تعالی میبخشد و به او ارزش و شأنی میدهد که برپایه آزادی و خودقانونگذاری است. انسان اخلاقی برای جهان ارزش می-آفریند و همو غایت خلقت است. واسطة ارتباط انسان به عنوان موجودی اخلاقی و غایت نهایی طبیعت، مفهوم آزادی است. آزادی امری عینی و موضوع شناسایی نیست، زیرا مفهوم آزادی به جهان معقول ارتباط دارد و در رفتار و منش انسان واقعیت مییابد. در مملکت غایات کانت، هر چیزی یا قیمت دارد یا کرامت. آنچه دارای قیمت است، میتواند مورد دادوستد و معامله قرار گیرد ولی آنچه از هر ارزشی برتر است و به هیچ عنوان معادلی ندارد که معاوضه شود، «کرامت» است. انسانیّت انسان، تا جایی که به داشتن اخلاق تواناست، تنها موجودی است که «کرامت» دارد. مقاله بر محور دیدگاه کانت دربارة "مناسبات کرامت و آزادی انسان" و با روش استنتاجی نوشته شده است.انسانیّت انسان، تا جایی که به داشتن اخلاق تواناست، تنها موجودی است که «کرامت» دارد.
مقاله پژوهشی
میلاد نوری یالقوزآغاجی؛ مجید احسن
چکیده
اندیشۀ مدرن با نگاه به پیوندهای زمانیمکانی انسان و با تاکید بر علم، تکنولوژی و سعادتِ زمینی، توجه به سعادت غایی و اُخروی را بمثابه گونهای زُهدورزی نادیده انگاشته است که از جمله نتایجش ملالت و پوچی است. این درحالی است که در زیستجهان پیشامدرن، آدمیان با تاکید بر سعادت اخروی، اهمیت حیات و سعادت اینجهانی را نادیده انگاشته ...
بیشتر
اندیشۀ مدرن با نگاه به پیوندهای زمانیمکانی انسان و با تاکید بر علم، تکنولوژی و سعادتِ زمینی، توجه به سعادت غایی و اُخروی را بمثابه گونهای زُهدورزی نادیده انگاشته است که از جمله نتایجش ملالت و پوچی است. این درحالی است که در زیستجهان پیشامدرن، آدمیان با تاکید بر سعادت اخروی، اهمیت حیات و سعادت اینجهانی را نادیده انگاشته و زندگی را تمرین مرگ میدانستند. دراینمیان، نه نتایج ناشی از اندیشۀ مدرن و نه زیستِ دلبریده از حیاتِ این-جهانی مطلوب است. و این هردو به انسدادهایی میانجامد و مسئله این است که چگونه میتوان به نگرشی دست یافت که خالی از این انسدادها باشد؟ پژوهش حاضر بهروش تحلیلی-توصیفی به این مسئله عطفِ توجه کرده است. بهنظر میرسد که بر بُنیان اصالت وجود، دوگانۀ مذکور تصنعی و غیرواقعی است و میتوان با تأکید بر وحدت شئون و دقایق هستی، بر یگانگی جسم و اندیشه و همراستایی سعادت اینجهانی و آنجهانی تاکید کرد. حاصل آنکه بهزعم نویسندگان، راه آسمان از زمین میگذرد و آبادانی آخرت بمثابه باطن جهانِ کنونی، تنها با آبادانی و پاسداشتِ حیاتِ کنونی میسر است.
مقاله پژوهشی
محمد کریمی؛ جبّار امینی؛ جمشید جلالی شیجانی
چکیده
در میان مکاتب یونان باستان، تفکّر ارسطویی نظاممندترین مکتب فلسفی به شمار میآید و از جمله شاخصههای مهم آن، توجّه ویژه به حوزهی عمل است. امّا به موازات آن، در مشرق زمین نیز، برخی مکاتب هندی با بهرهمندی از منابع معرفتی متنوّع از جمله وداها و اوپانیشادها فعّال بودند. از این میان، مکتب سانکهیه با طرح مبانی متافیزیکی خاص به ویژه ...
بیشتر
در میان مکاتب یونان باستان، تفکّر ارسطویی نظاممندترین مکتب فلسفی به شمار میآید و از جمله شاخصههای مهم آن، توجّه ویژه به حوزهی عمل است. امّا به موازات آن، در مشرق زمین نیز، برخی مکاتب هندی با بهرهمندی از منابع معرفتی متنوّع از جمله وداها و اوپانیشادها فعّال بودند. از این میان، مکتب سانکهیه با طرح مبانی متافیزیکی خاص به ویژه در مورد پوروشا (روح نامحسوس در شعور خالص) و پراکریتی (مادّهی اوّلیهی جهان)، از سایر مکاتب هندوها، نظاممندتر به نظر میرسد. از آنجا که حکمت عملی در هر یک از دو نظام فکری یادشده، بر بخشهایی از آرای متافیزیکی آنان ابتنا دارد، پژوهش پیش رو با رویکرد تاریخی در فلسفه و با لحاظ پیشینهها و تحلیل اصطلاحات فلسفی پرکاربرد نزد ارسطو و سانکهیه، میکوشد تا مبادی نفسشناسی آنان را بر پایهی نسبت میان حکمت نظری با حکمت عملی، مورد مقایسه قرار دهد. یافتهی مهم پژوهش آنکه، تلّقی متفاوت این دو مکتب از اوصاف نفس آدمی و ارتباط آن با بدن، دلیل اصلی تمایز اهداف آنان از طرح مباحث حکمت عملی است. پیشینههای فکری ارسطو، بسی پیچیدهتر از کاپیلا است؛ حکمت عملی ارسطو، خانواده و جامعه را نیز شامل میشود ولی آموزههای سانکهیه، تنها ناظر به سلوک فردی انسانها است؛ «اعتدال» کلیدیترین مفهوم برای فهم حکمت عملی ارسطو است ولی در نظام فکری سانکهیا، فهم تمایز میان نفس با بدن و ذهن و حتّی عقل، تمهید مهمّی برای شناخت غایت ریاضتهای فردی است.
مقاله پژوهشی
مریم پرویزی؛ قاسم پورحسن
چکیده
پایان فلسفه تطبیقی، مهمترین و آخرین دیدگاه به این رویکرد است. فلسفه تطبیقی تاکنون با مخالفتهای گوناگونی روبرو شده است، در برابر این انتقادات پرسشی مطرح میشود که این مخالفتها با ذات فلسفه تطبیقی است یا به علت ناخرسندی یا ناکارآمدی که از آن مشاهده شده است؟ در پژوهش حاضر با بررسی زمینهها، به علل و دلایل مخالفت با فلسفه تطبیقی ...
بیشتر
پایان فلسفه تطبیقی، مهمترین و آخرین دیدگاه به این رویکرد است. فلسفه تطبیقی تاکنون با مخالفتهای گوناگونی روبرو شده است، در برابر این انتقادات پرسشی مطرح میشود که این مخالفتها با ذات فلسفه تطبیقی است یا به علت ناخرسندی یا ناکارآمدی که از آن مشاهده شده است؟ در پژوهش حاضر با بررسی زمینهها، به علل و دلایل مخالفت با فلسفه تطبیقی پرداخته شده است. در این مسیر با روش تحلیلی- توصیفی به پیدایش فلسفه تطبیقی و سیر آن تا به دوران جدید و رسیدن به دیدگاه مخالفان پرداخته خواهد شد. در این راستا ابتدا دیدگاه مخالفان فلسفه تطبیقی و قائلان به پایان، غرض و ادلۀ ایشان در چارچوب تعریفهای ارائهشده از «پایان» بررسی خواهد شد. در ادامه خاستگاه فلسفه تطبیقی و سپس رویکردهای عمده در دوران جدید مطرح میشوند. سپس با ارائه رویکرد چهارم (که بازبینی در مفهوم فلسفه تطبیقی و ارائه تعریفی مختار است) پاسخی به آنها داده خواهد شد. نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد مخالفتهای صورت گرفته به فلسفه تطبیقی و اعتقاد به پایان آن، به دلیل عدم فهم صحیح از فلسفه تطبیقی و تعریف دقیق از آن است و اینطور نیست که ذات فلسفه تطبیقی با امتناع و پایان روبرو باشد.
مقاله پژوهشی
ارسلان آقاخانی؛ سید محمد رضا حسینی بهشتی؛ شمس الملوک مصطفوی
چکیده
زیباشناسی ایمانوئل کانت در نقد نیروی حکم همواره محل بحثها و کشف نکات بسیاری درباب کالبدشناسی قوهی ذوق و احکام مربوط به آن بوده است. نیازهای استتیکی زمانهی معاصر پژوهش در امکان ادراک تاملی ناخرسندی و به تبع آن جایگاه زشتی را در اندیشهی استتیک کانتی مورد توجه مفسران قرار داده است. زشتی و احکام مربوط به آن در ملاحظات پیشانقادی ...
بیشتر
زیباشناسی ایمانوئل کانت در نقد نیروی حکم همواره محل بحثها و کشف نکات بسیاری درباب کالبدشناسی قوهی ذوق و احکام مربوط به آن بوده است. نیازهای استتیکی زمانهی معاصر پژوهش در امکان ادراک تاملی ناخرسندی و به تبع آن جایگاه زشتی را در اندیشهی استتیک کانتی مورد توجه مفسران قرار داده است. زشتی و احکام مربوط به آن در ملاحظات پیشانقادی کانت در قیاس با اندیشههای وی در چهارچوب دستگاه نقادی جایگاه متفاوتی داشتهاند. او پیش از نگارش نقدهای سهگانه، زشتی را در قالب ادراکات حسی و مفاهیم انسانشناسانه به عنوان متعلق ادراک ناخوشایندی ایجابیِ صرفاً تجربی مورد توجه قرار داده است. لیکن پرسش از زشتی به مثابه حکم تاملی در افق استتیک نقادانهی او ممکن نیست، چراکه امکان صدور چنین حکمی با غایتهای سیستماتیک و روششناسی نقد سوم در تناقض خواهد بود. نوشتار حاضر جهت روشن شدن جایگاه زشتی در افق استتیک کانت، ضمن بررسیِ نگاه وی به زشتی در افق پیشانقدی، به تبیین دلایل فقدان امر زشت به عنوان حکمی تاملی در ملاحظات انتقادی کانت و اثبات عدم امکان تحقق حکم تاملی دربارهی زشتی در فلسفهی استعلایی میپردازد.
مقاله پژوهشی
فرهاد بدیعی؛ علیرضا آقاحسینی؛ علی علی حسینی؛ سید جواد امام جمعه زاده
چکیده
تحلیل اقتدارگرایی در نظامهای سیاسی،با استفاده از نظریات ارائه شده در حوزۀ فلسفهُ زبان،مبنای اصلی این نوشتار بوده است.پرسش اصلی این نوشتار نیز این بوده که با استفاده از کدام موُلفهها در پساساختارگرایی میتوان فرایند عبور از اقتدارگرایی را آغاز نمود و اینکه با نگاه پساساختارگرایانه اصولاً این عبور چگونه خواهد بود.برای رسیدن به ...
بیشتر
تحلیل اقتدارگرایی در نظامهای سیاسی،با استفاده از نظریات ارائه شده در حوزۀ فلسفهُ زبان،مبنای اصلی این نوشتار بوده است.پرسش اصلی این نوشتار نیز این بوده که با استفاده از کدام موُلفهها در پساساختارگرایی میتوان فرایند عبور از اقتدارگرایی را آغاز نمود و اینکه با نگاه پساساختارگرایانه اصولاً این عبور چگونه خواهد بود.برای رسیدن به پاسخ ابتدا با استفاده از روش توصیفی درمورد پساساختارگرایی البته بر اساس دیدگاههای ویتگنستاین و دریدا توضیحاتی ارائه شده و تلاش شده تا موُلفههای درون آن مشخص گردد.بعداز آن تلاش شده تا با استفاده از موُلفههای موجود در پساساختارگرایی، اقتدارگرایی در نظامهای سیاسی تحلیل شود. پس از آن عبور از اقتدارگرایی مدنظر بوده و تلاش شده با نگاه پساساختارگرایانه درمورد چگونگی این عبور توضیحاتی ارائه شود.در پایان نیز درمورد نوع حکومتی که با ویژگیهای پساساختارگرایی نزدیکی بیشتری دارد،توضیحاتی آورده شده است.نتیجه اصلی این نوشتار این بوده که در پساساختارگرایی ویژگیهایی وجود دارد که توجه به آنها در حوزهُ سیاست،میتواند برای عبور از اقتدارگرایی راهگشا باشد.ماهیت اجتماعی زبان،تغییر پذیری،تکامل پذیری،مرکز زدایی،بی پایان بودن تفاوتها و عدم تثبیت معنایی برخی از این ویژگیها هستند.