مقاله پژوهشی
مهدی ذاکری؛ الهام عباسی
چکیده
مسئله اذهان دیگر، به عنوان یکی از جدیترین مشکلات معرفتشناسی در فلسفه، ریشه در دوگانهانگاری دکارت دارد. از آن زمان، راهحلهای متعددی برای این مسئله مطرح شده است، اما این راه حل ها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفه کلاسیک و سنت فلسفه تحلیلی، هایدگر خاستگاه این مسئله و راهحل-هایی را که برای پاسخ به آن مطرح شده است همچون ...
بیشتر
مسئله اذهان دیگر، به عنوان یکی از جدیترین مشکلات معرفتشناسی در فلسفه، ریشه در دوگانهانگاری دکارت دارد. از آن زمان، راهحلهای متعددی برای این مسئله مطرح شده است، اما این راه حل ها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفه کلاسیک و سنت فلسفه تحلیلی، هایدگر خاستگاه این مسئله و راهحل-هایی را که برای پاسخ به آن مطرح شده است همچون بسیاری از مسائل معرفتشناختی دیگر، تحلیل نادرست از انسان، جهان و رابطه میان این دو می داند. هایدگر مسئلهی اذهان دیگر را از حیطهی معرفتشناسی به حیطهی هستیشناسی منتقل و منحل می کند. رویکرد او نشان میدهد که چطور یک مسئلهی غیرواقعی و نامشروع که برخاسته از تحلیل نادرست انسان و جهان و رابطه این دو است، تبدیل به یک معضل معرفتی دامنهدار و غیرقابلحل شده است. هایدگر نشان می دهد نه تنها این مسئله، بلکه هر نوع مسئلهی معرفت-شناسانهی دیگری، تنها در نوع هستیشناسی خاصی مجالِ بروز مییابد. سوژهی خودتنهاانگار تنها در فلسفهی سنتی است که در تعیین تکلیفش با جهان و دیگران سرگردان میماند. بر اساس تحلیل او، هر انسانی همبود با دیگران است و در زندگی عملی با دیگران مواجه می شود و این مواجهه جایی برای تردید معرفتی در وجود دیگران باقی نمی گذارد.
مقاله پژوهشی
احمد عسگری؛ مائده اسلاملو
چکیده
چکیده: بررسی موضوع خطا در کنار موضوع معرفت برای افلاطون اهمیت بسیاری دارد و در چارچوب تعریف معرفت به باور درست در ثئایتتوس به دنبال تبیین امکان باور خطاست. او به منظور تبیین موضوع باور خطا پیشنهاداتی را ارائه میکند. دو پیشنهاد او که یکی مبتنی بر مفاهیم دانستن- ندانستن است و دیگری مبتنی بر مفاهیم بودن- نبودن، دو معما برای باور خطا ...
بیشتر
چکیده: بررسی موضوع خطا در کنار موضوع معرفت برای افلاطون اهمیت بسیاری دارد و در چارچوب تعریف معرفت به باور درست در ثئایتتوس به دنبال تبیین امکان باور خطاست. او به منظور تبیین موضوع باور خطا پیشنهاداتی را ارائه میکند. دو پیشنهاد او که یکی مبتنی بر مفاهیم دانستن- ندانستن است و دیگری مبتنی بر مفاهیم بودن- نبودن، دو معما برای باور خطا پیش رو قرار میدهد و او برای تببین باور خطا در ادامه سه راه حل ارائه میکند. هر یک از این پیشنهادها به دقت بررسی میشود اما تمامی طرق بینتیجه باقی میماند و تلاشها به جایی نمی-رسد. افلاطون در این جا در صدد است نشان دهد استناد و اتکای صرف بر جزئیات به عنوان متعلَّقات معرفت حقیقی منجر به عدم امکان تبیین باور خطا میشود. در این مقاله ابعاد مختلف موضوع باور خطا تحلیل و بررسی میشود تا به نظریات افلاطون در رساله ثئایتتوس دست یابیم. * * *
مقاله پژوهشی
محمدمحسن حائری؛ داوود حسینی
چکیده
در سالهای اخیر توجه خاصی به مساله تکثرگرایی منطقی شده است؛ عمده این مباحث در عکسل العمل به نظریه بیل و رستال درباره چگونگی تحقق بیش از یک منطق بوده است. نظریه ایشان این است که عدم تعین معنای اعتبار منطقی فراتر از تمایز میان اعتبار استنتاجی و اعتبار استقرایی است. مفهوم اعتبار استنتاجی نیر نامتعین است. این عدم تعین ریشه در عدم تعین امر ...
بیشتر
در سالهای اخیر توجه خاصی به مساله تکثرگرایی منطقی شده است؛ عمده این مباحث در عکسل العمل به نظریه بیل و رستال درباره چگونگی تحقق بیش از یک منطق بوده است. نظریه ایشان این است که عدم تعین معنای اعتبار منطقی فراتر از تمایز میان اعتبار استنتاجی و اعتبار استقرایی است. مفهوم اعتبار استنتاجی نیر نامتعین است. این عدم تعین ریشه در عدم تعین امر بنیادین دیگری است: عدم تعین حالت. حالتها همان صادق کننده مقدمات و نتیجه یک استدلال هستند. مثال روشن برای حالت، همان مدلهای تارسکی برای منطق کلاسیک است. ارتباط میان اعتبار استنتاجی و حالت چنین است: استدلالی معتبر است که در همه حالتها صدق-نگهدار باشد. حال، چون حالت امری نامتعین است، اعتبار منطقی نیز امری نامعین خواهد بود. در این مقاله استدلال خواهیم کرد که اگر نظریه بیل و رستال با تببینی درباره چگونگی جواز وقوع حالتهای هم-تراز تکمیل نگردد، چیزی بیش از توضیحی متعارف درباره چگونگی ساختن منطقهای مختلف نیست.
مقاله پژوهشی
محمد حسن امامی؛ امیر نصری
چکیده
برلینت، جریان علمزیباشناسی دردو قرنگذشته را مبتنی بر دیدگاه سنتیِ تحسین زیباشناسی میداند. ایندیدگاه بر دو ستون "بیعلقگی" و"تامل"استوار است. نگرش بیعلقگی رهاییبخش انسان از روزمرگی و امکان حضورآزادانه او در کنار ابژه یا بازنمایی آن است که منجر به توجه به زیبایی میشود. برلینت با آشکارسازی برخی از دردسرهای ...
بیشتر
برلینت، جریان علمزیباشناسی دردو قرنگذشته را مبتنی بر دیدگاه سنتیِ تحسین زیباشناسی میداند. ایندیدگاه بر دو ستون "بیعلقگی" و"تامل"استوار است. نگرش بیعلقگی رهاییبخش انسان از روزمرگی و امکان حضورآزادانه او در کنار ابژه یا بازنمایی آن است که منجر به توجه به زیبایی میشود. برلینت با آشکارسازی برخی از دردسرهای هنرزیبا در زیباشناسی سنتی، میپرسد، چرا فهم هنر در زیباشناسی سنتی به الگویی برای تحسین از طبیعت بدل میگردد؟. دنیای ابژهها در زیباشناسی سنتی براحتی قابل کنترل و محدودشدن است، در حالیکه عینیت بخشیدن به محیطزیست بسیاردشوارتر از هنراست. بدین منظور پرسش دیگری مطرح میکند، آیا میتوان نتیجهگرفت به علم زیباشناسی جداگانهای برای طبیعت نیازمندیم؟ و چگونه بواسطه تنها مرجعِ بیعلقگی، بسیاری ازعلاقمندی که در زندگی واقعی تجربه میگردد، بکناری نهاده میشوند. زیرا در بیشتر مواقع تجربه ما در تحسینطبیعت، از مرزهای یک ابژه موردتأمل فراتر میرود و از محدودیت در مرزهای خاص امتناع میورزد.برلینت، با سرنخ قرار دادن امروالا برای شناسایی زیباشناسی متمایز برای طبیعت، استدلال میکند جهتی که زیباشناسیطبیعت، ما را به آن سوق میدهد مشارکت با اوست. و با ارائه زیباشناسیمشارکتی، نهتنها تحسین ما از طبیعت را تغییرمیدهد بلکه ماهیت تحسین را نیز متحول میکند. هرچند ضرورت عبور از بیعلقگی در زیباشناسیمشارکتی پرسش برانگیز باقی میماند.این تعریف از مرزهای زیباشناسی امکاندیگری برای مواجه انسانِمصرفگرا با طبیعت که درحال تجربه تغییراتاقلیمی متاثر از جهاندوگانه سوژه-ابژه است، فراهممینماید و آثار هنرمحیطیکریستو و ژان-کلود به منزله مفادی برای این امکان، همدلی با زیباشناسیمشارکتی را بیش از پیش آشکار میسازد.
مقاله پژوهشی
فلسفه
محمدعلی عاشوری کیسمی
چکیده
هدف از این پژوهش نقد به رویکردی است که راهکار برطرف شدن چالشهایِ اخلاقیِ هوشِ مصنوعیِ را محدود به طراحی و اصلاحات فنی میداند. برخی پژوهشگران چالشهای اخلاقی در هوش مصنوعی را همگرا تلقی میکنند و معتقدند این چالشها همانطور که با ظهور سیستم هوش مصنوعی پدید آمدند، با پیشرفت و اصلاحات فنی آن مرتفع خواهند شد. در مباحثِ اخلاقِ هوش ...
بیشتر
هدف از این پژوهش نقد به رویکردی است که راهکار برطرف شدن چالشهایِ اخلاقیِ هوشِ مصنوعیِ را محدود به طراحی و اصلاحات فنی میداند. برخی پژوهشگران چالشهای اخلاقی در هوش مصنوعی را همگرا تلقی میکنند و معتقدند این چالشها همانطور که با ظهور سیستم هوش مصنوعی پدید آمدند، با پیشرفت و اصلاحات فنی آن مرتفع خواهند شد. در مباحثِ اخلاقِ هوش مصنوعی، موضوعاتی همچون حفاظت از حریم خصوصی و شفافیت در بیشتر پژوهشها مورد توجه قرار گرفته است. در پژوهش حاضر با استفاده از روشِ تحلیلی-انتقادی، همگرایی میان شفافیت و حریم خصوصی در سیستمهای یادگیری ماشین بررسی شده و رویکردی که رفع چالشهای اخلاقی را به طراحی هوش مصنوعی محدود میداند به نقد گذاشته شده است. نتایج این بررسی نشان میدهد که همگرایی میان چالشهای اخلاقی هوش مصنوعی وجود ندارد. همچنین با مطرح کردن سه چالش کمیسازی، محدودیتهای تکنیکی و مباحث فرااخلاقی به نقد رویکردهایی که تنها بر طراحی و اصلاحات فنی متکی هستند پرداخته شد. نتایج این بخش نشان میدهد که نمیتوان تنها با تکیه بر طراحی، به چالشهای اخلاقی در هوش مصنوعی پاسخ داد و نیاز به استفاده از سایر روشها مانند قانونگذاری و یا پیشرفت در سایر علوم در کنار توجه به طراحی وجود دارد.
مقاله پژوهشی
فلسفه
فرزاد کیانی؛ پروانه ولوی؛ سید جلال هاشمی؛ مسعود صفایی مقدم
چکیده
فیشته در فلسفه متأخرش با مبنا قراردادن خدا در مقام معیار امر اخلاق، میخواهد یک پیوندی میان اخلاق و بیلدونگ شکل دهد که باعث تعالی و شکوفایی افراد در زندگی شود. فیشته برای رهایی از ثنویت دکارتی و برخلاف اسپینوزا که جوهر همه چیز را طبیعت درنظر میگیرد، خدا یا واحد را وجود نابی میداند که با نوری که بر هستی میتاباند زندگی را در عالم ...
بیشتر
فیشته در فلسفه متأخرش با مبنا قراردادن خدا در مقام معیار امر اخلاق، میخواهد یک پیوندی میان اخلاق و بیلدونگ شکل دهد که باعث تعالی و شکوفایی افراد در زندگی شود. فیشته برای رهایی از ثنویت دکارتی و برخلاف اسپینوزا که جوهر همه چیز را طبیعت درنظر میگیرد، خدا یا واحد را وجود نابی میداند که با نوری که بر هستی میتاباند زندگی را در عالم پدیدار می-کند. درواقع برای فیشته خدا در برونشدگی خود نوری بسیط است که این نور میتواند در عین مطلق بودن زندگی و هارمونی را در هستی آشکار کند. اساساً فیشته متأخر زندگی و وحدت شکل گرفته در عالم را وابسته به خدا یا همان نور ناب میداند. درنتیجه اگر انسانها در زندگی میخواهند همانند واحد در وحدت قرار گیرند باید بهوسیله یک بیلدونگ به اتحاد برسند که محور آن امر اخلاقی است. در اصل ایجاد وحدت فراگیر و فهم خدا در مقام معیار امر اخلاقی و خالق زندگی دو رسالت اصلی انسان در فلسفه متأخر فیشته است.
مقاله پژوهشی
ابراهیم دانش؛ فرامرز جلالت
چکیده
Studying literary and cultural interactions between nations is one of the scientific ways of examining the extent and the ways of their intertextual presence of linguistic, cultural, and intellectual elements in each other's literary texts. The intertextual study of ancient Greek and Iranian literary texts can show the extent and the ways of their literary, intellectual, and cultural exchange. One of the most important manifestations of cultural interactions between Iran and Greece is the manifestation of ancient Greek scholars' educational, moral, and social ideas in Qaboosnameh. This paper has ...
بیشتر
Studying literary and cultural interactions between nations is one of the scientific ways of examining the extent and the ways of their intertextual presence of linguistic, cultural, and intellectual elements in each other's literary texts. The intertextual study of ancient Greek and Iranian literary texts can show the extent and the ways of their literary, intellectual, and cultural exchange. One of the most important manifestations of cultural interactions between Iran and Greece is the manifestation of ancient Greek scholars' educational, moral, and social ideas in Qaboosnameh. This paper has analyzed intertextual interactions of Qaboosnameh based on the theory of Gerard Genette using a descriptive-comparative method and concluded that the multitude of ethical and social issues obtained from the ancient Greek scholars in Qaboosnameh illustrates the importance of ethics in the individual and social well-being of the ancient Greek and the attention of Iranian men of letters to this land as one of the important origins of world democracy. Onsorolma?ali’s prominent attention to Plato's wisdom stems from his utopian thinking in Qaboosnameh, influenced by the teachings of ancient Greece and the knowledge of various civilizations of mankind. The high frequency of implicit intertextuality especially literary translation and allusion is in accordance with the high literary quality of Qaboosnameh and the frequency of explicit intertextuality especially quotations and proverbs prove Onsorma?ali’s honesty, high wisdom, strong memory, and explicit reference to scholars of Greece in persuading the readers.
مقاله پژوهشی
فلسفه
منیره پنجتنی؛ مهدی محمدزاده؛ شهریار شکرپور؛ محمد اصغری
چکیده
مقالۀ حاضر توصیفی تحلیلی-انتقادی از مفهوم عالمِ مثال در خوانش و تفسیر نقاشیِ ایرانی است. پرسشهای اصلی پژوهش عبارتند از: مفهوم عالمِ مثال برای خوانشِ نقاشی ایرانی عمدتا از سوی کدام اندیشمندان و با چه مقاصدِ تفسیری طرح شده است؟ ارجاعِ مکرر به مفهوم عالمِ مثال در تفسیر نقاشی ایرانی عمدتا چه انسدادها و احتمالا چه راهگشاییهایی در تفسیر ...
بیشتر
مقالۀ حاضر توصیفی تحلیلی-انتقادی از مفهوم عالمِ مثال در خوانش و تفسیر نقاشیِ ایرانی است. پرسشهای اصلی پژوهش عبارتند از: مفهوم عالمِ مثال برای خوانشِ نقاشی ایرانی عمدتا از سوی کدام اندیشمندان و با چه مقاصدِ تفسیری طرح شده است؟ ارجاعِ مکرر به مفهوم عالمِ مثال در تفسیر نقاشی ایرانی عمدتا چه انسدادها و احتمالا چه راهگشاییهایی در تفسیر به همراه داشته است؟روشِ پژوهش توصیفی-تحلیلی و انتقادی است که عمدتا از طریق توصیف، مقایسه، یافتن گزارههای بدون مبنا در دیگر مراجع تحقیق، نداشتن نمونه در آثارِ نگارگری و گزارههای غیرقابلِ اثبات و پرتکرار و هچنین طرح پرسشِ انتقادی پیشرفته است. در رویکرد سنتگرایی آرایِ تیتوس بورکهارت و سید حسین نصر و در رویکرد پدیدارشناختی آرای داریوش شایگان و مجید اخگر را کاویدهایم. یافتهها را میتوان چنین خلاصه کرد: بورکهارت و نصر با کاربرد مفهومِ عالمِ مثال در ارجاع به نقاشی ایرانی، نه به دنبال شناختِ زوایای پنهان و آشکار این هنر بلکه در پی یافتنِ مثالی برای هنر سنتی و هنر اسلامی بودهاند. ارجاعات آنها اغلب بیمصداق است و این اندیشمندان با چند نمونۀ محدود نتیجهگیریهای فراگیر میکنند. ارجاع اخگر نیز از مفهومِ عالمِ مثال عمدتا برمبنای متون شایگان است. وجه تمایز اندیشۀ اخگر از دیگران تأکید بر همکناری دو وجه بقا و فنا و عالمِ مثال است که به نوعی در نقاشی ایرانی خود را بازنماینده است. با اینحال اندیشۀ او نیز در امتدادِ نگاهِ اندیشمندان مذکور نگاشته شده و اگرچه رجوعش به نگارهها محدود است اما نسبت به پیشمتنهایِ پژوهش خود رجوعی بیشتری به خودِ آثار داشته است.