مقاله پژوهشی
مهدی ذاکری؛ الهام عباسی
چکیده
مسئله اذهان دیگر، به عنوان یکی از جدیترین مشکلات معرفتشناسی در فلسفه، ریشه در دوگانهانگاری دکارت دارد. از آن زمان، راهحلهای متعددی برای این مسئله مطرح شده است، اما این راه حل ها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفه کلاسیک و سنت فلسفه تحلیلی، هایدگر خاستگاه این مسئله و راهحل-هایی را که برای پاسخ به آن مطرح شده است همچون ...
بیشتر
مسئله اذهان دیگر، به عنوان یکی از جدیترین مشکلات معرفتشناسی در فلسفه، ریشه در دوگانهانگاری دکارت دارد. از آن زمان، راهحلهای متعددی برای این مسئله مطرح شده است، اما این راه حل ها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفه کلاسیک و سنت فلسفه تحلیلی، هایدگر خاستگاه این مسئله و راهحل-هایی را که برای پاسخ به آن مطرح شده است همچون بسیاری از مسائل معرفتشناختی دیگر، تحلیل نادرست از انسان، جهان و رابطه میان این دو می داند. هایدگر مسئلهی اذهان دیگر را از حیطهی معرفتشناسی به حیطهی هستیشناسی منتقل و منحل می کند. رویکرد او نشان میدهد که چطور یک مسئلهی غیرواقعی و نامشروع که برخاسته از تحلیل نادرست انسان و جهان و رابطه این دو است، تبدیل به یک معضل معرفتی دامنهدار و غیرقابلحل شده است. هایدگر نشان می دهد نه تنها این مسئله، بلکه هر نوع مسئلهی معرفت-شناسانهی دیگری، تنها در نوع هستیشناسی خاصی مجالِ بروز مییابد. سوژهی خودتنهاانگار تنها در فلسفهی سنتی است که در تعیین تکلیفش با جهان و دیگران سرگردان میماند. بر اساس تحلیل او، هر انسانی همبود با دیگران است و در زندگی عملی با دیگران مواجه می شود و این مواجهه جایی برای تردید معرفتی در وجود دیگران باقی نمی گذارد.
مقاله پژوهشی
احمد عسگری؛ مائده اسلاملو
چکیده
چکیده: بررسی موضوع خطا در کنار موضوع معرفت برای افلاطون اهمیت بسیاری دارد و در چارچوب تعریف معرفت به باور درست در ثئایتتوس به دنبال تبیین امکان باور خطاست. او به منظور تبیین موضوع باور خطا پیشنهاداتی را ارائه میکند. دو پیشنهاد او که یکی مبتنی بر مفاهیم دانستن- ندانستن است و دیگری مبتنی بر مفاهیم بودن- نبودن، دو معما برای باور خطا ...
بیشتر
چکیده: بررسی موضوع خطا در کنار موضوع معرفت برای افلاطون اهمیت بسیاری دارد و در چارچوب تعریف معرفت به باور درست در ثئایتتوس به دنبال تبیین امکان باور خطاست. او به منظور تبیین موضوع باور خطا پیشنهاداتی را ارائه میکند. دو پیشنهاد او که یکی مبتنی بر مفاهیم دانستن- ندانستن است و دیگری مبتنی بر مفاهیم بودن- نبودن، دو معما برای باور خطا پیش رو قرار میدهد و او برای تببین باور خطا در ادامه سه راه حل ارائه میکند. هر یک از این پیشنهادها به دقت بررسی میشود اما تمامی طرق بینتیجه باقی میماند و تلاشها به جایی نمی-رسد. افلاطون در این جا در صدد است نشان دهد استناد و اتکای صرف بر جزئیات به عنوان متعلَّقات معرفت حقیقی منجر به عدم امکان تبیین باور خطا میشود. در این مقاله ابعاد مختلف موضوع باور خطا تحلیل و بررسی میشود تا به نظریات افلاطون در رساله ثئایتتوس دست یابیم. * * *
مقاله پژوهشی
محمدمحسن حائری؛ داوود حسینی
چکیده
در سالهای اخیر توجه خاصی به مساله تکثرگرایی منطقی شده است؛ عمده این مباحث در عکسل العمل به نظریه بیل و رستال درباره چگونگی تحقق بیش از یک منطق بوده است. نظریه ایشان این است که عدم تعین معنای اعتبار منطقی فراتر از تمایز میان اعتبار استنتاجی و اعتبار استقرایی است. مفهوم اعتبار استنتاجی نیر نامتعین است. این عدم تعین ریشه در عدم تعین امر ...
بیشتر
در سالهای اخیر توجه خاصی به مساله تکثرگرایی منطقی شده است؛ عمده این مباحث در عکسل العمل به نظریه بیل و رستال درباره چگونگی تحقق بیش از یک منطق بوده است. نظریه ایشان این است که عدم تعین معنای اعتبار منطقی فراتر از تمایز میان اعتبار استنتاجی و اعتبار استقرایی است. مفهوم اعتبار استنتاجی نیر نامتعین است. این عدم تعین ریشه در عدم تعین امر بنیادین دیگری است: عدم تعین حالت. حالتها همان صادق کننده مقدمات و نتیجه یک استدلال هستند. مثال روشن برای حالت، همان مدلهای تارسکی برای منطق کلاسیک است. ارتباط میان اعتبار استنتاجی و حالت چنین است: استدلالی معتبر است که در همه حالتها صدق-نگهدار باشد. حال، چون حالت امری نامتعین است، اعتبار منطقی نیز امری نامعین خواهد بود. در این مقاله استدلال خواهیم کرد که اگر نظریه بیل و رستال با تببینی درباره چگونگی جواز وقوع حالتهای هم-تراز تکمیل نگردد، چیزی بیش از توضیحی متعارف درباره چگونگی ساختن منطقهای مختلف نیست.
مقاله پژوهشی
سمیه رفیقی؛ ذوالفقار همتی
چکیده
بی تردید مسأله انسان و شناخت ماهیت او از دغدغههای اصلی کانت محسوب میشود. این دغدغه، پیش از آنکه کانت نگارش فلسفه انتقادی خود را شروع کند، او را به تحقیق در موضوعات مرتبط با ماهیت انسان سوق داد و سرانجام باعث شد تا او انسانشناسی را پاسخگوی سوالات اصلی فلسفه در نظر بگیرد. کانت میان دو نوع پژوهش در باب ماهیت انسان ...
بیشتر
بی تردید مسأله انسان و شناخت ماهیت او از دغدغههای اصلی کانت محسوب میشود. این دغدغه، پیش از آنکه کانت نگارش فلسفه انتقادی خود را شروع کند، او را به تحقیق در موضوعات مرتبط با ماهیت انسان سوق داد و سرانجام باعث شد تا او انسانشناسی را پاسخگوی سوالات اصلی فلسفه در نظر بگیرد. کانت میان دو نوع پژوهش در باب ماهیت انسان تمایز قائل میشود: پژوهش پراگماتیکی که در «انسانشناسی از منظر پراگماتیکی » خود درباره آن صحبت میکند و پژوهش استعلایی که با عنوان «انسانشناسی استعلایی» از آن یاد میکند؛ اصطلاحی که آن را در هیچ کدام از آثار خود توضیح نداده است. اما منظور کانت از این اصطلاح چیست و ذیل این مفهوم درباره انسان چه میگوید؟ در این مقاله درصدد هستیم تا با بررسی دو وجه این اصطلاح، یعنی انسانشناسی و استعلایی، نه تنها منظور کانت از این اصطلاح را تبیین کنیم، بلکه تعریفی که از این طریق، از انسان به دست میآید، روشن نماییم. این مطالعه نشان میدهد که کانت در ذیل انسانشناسی استعلایی با استفاده از پژوهش استعلایی، قوای ذهنی انسان را به نحو پیشینی بررسی کرده و میکوشد تا او را از درون بشناسد. بر این اساس، از منظر او اولاً، انسان چیزی جز مبدأ قوانین طبیعت نیست و آنچه میتواند بشناسد، قوانین بنیادین طبیعت است. ثانیاً، آنچه باید انجام دهد، تبعیت از قانون اخلاق است که توسط عقل خودش بر او تحمیل میشود و در نهایت آنچه میتواند بدان امید داشته باشد جز این نیست که میتواند از طریق قانون اخلاقی اهداف خود را در جهان طبیعی تحقق بخشد و آن را به جهان اخلاقی تبدیل کند.
مقاله پژوهشی
علیرضا صادقی؛ رضا اکبریان؛ محمد سعیدی مهر
چکیده
علامه طباطبایی علاوه بر ادراکات اعتباری و اندیشههای پنداری، بارها از امور اعتباری و اندیشههای دلبخواهی نیز یاد کرده و آنها را در مقابل امور حقیقی قرار داده است. مقصود از امور اعتباری، اندیشههای نامنظمی است که به ارادۀ انسان وابستهاند اما پس از ارادۀ آنها چیزی به جهان خارج افزوده نمیشود. علامه طباطبایی معتقد است که ایدهآلیسم ...
بیشتر
علامه طباطبایی علاوه بر ادراکات اعتباری و اندیشههای پنداری، بارها از امور اعتباری و اندیشههای دلبخواهی نیز یاد کرده و آنها را در مقابل امور حقیقی قرار داده است. مقصود از امور اعتباری، اندیشههای نامنظمی است که به ارادۀ انسان وابستهاند اما پس از ارادۀ آنها چیزی به جهان خارج افزوده نمیشود. علامه طباطبایی معتقد است که ایدهآلیسم ـ انکار ادراک جازم مطابق با واقع ـ با دلبخواهی بودنِ تمام اندیشهها و به تبعِ آن، نامنظم بودنِ تمام رفتارها تلازم دارد یعنی منطقاً نمیتوان ادراک جازم مطابق با واقع را انکار کرد و همزمان علاوه بر مصادیق امور اعتباری به مصادیق امور حقیقی نیز دسترسی داشت. این مقاله با نفی تلازم بین ارادی نبودنِ یک اندیشه و عدم وابستگی آن به انسان، نشان داده است که تقسیم امور به حقیقی و اعتباری بر باور به ادراک جازم مطابق با واقع ابتناء ندارد و ممکن است کسی بر اساس مبانی علامه طباطبایی، ایدهآلیست در شمار آید اما علاوه بر اندیشههای دلبخواهی یا امور اعتباری، دارای اندیشههای قهری یا امور حقیقی نیز باشد.
مقاله پژوهشی
احمد کریمی؛ عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی؛ امیرحسین غفاری فر
چکیده
برهان حدوث یکی از براهین اثبات وجود هستی بخش می باشد که بیشتر مورد استفاده اهل کلام می باشد و در غرب به برهان جهان شناسی موسوم است، اهل کلام عموما به خاطر اعتقاد به حدوث عالم حامی این برهان و حکما عمدتا منکر برهان حدوث اند زیرا که منکر صغرایش یعنی حدوث عالماند و عالم را قدیم می دانند. پرچمدار حمایت از این برهان و حدوث عالم در فلسفه معاصر ...
بیشتر
برهان حدوث یکی از براهین اثبات وجود هستی بخش می باشد که بیشتر مورد استفاده اهل کلام می باشد و در غرب به برهان جهان شناسی موسوم است، اهل کلام عموما به خاطر اعتقاد به حدوث عالم حامی این برهان و حکما عمدتا منکر برهان حدوث اند زیرا که منکر صغرایش یعنی حدوث عالماند و عالم را قدیم می دانند. پرچمدار حمایت از این برهان و حدوث عالم در فلسفه معاصر غربی ویلیام کریگ می باشد که برای آن دلایل فلسفی و طبیعی مطرح نموده و استدلالات نوینی را آورده است و در مقابل، منکرینی دارد که عمدهترین اشکالات در اندیشه ماتسون، دیور، اسمیت و راسل مطرح شده و دلایل منکرین دیگر به استدلالات اندیشمندان مذکور برمیگردد و ناظر به بحثهای تسلسل در علل، پوزیتویسم و حدوث و قدم عالم می باشد. این پژوهش با روش تحلیلی انتقادی به بررسی مهمترین اشکالات وارده بر صغرای برهان حدوث از سوی فیلسوفان غربی نشان داده است ادله آنان برای اثبات مدعایشان کافی نیست. هرچند به نظر میرسد استدلالات کریگ برای حدوث عالم نیز یقینی نیست و بیشتر از فرضیه های غیر قطعی استفاده نموده است اما توجه به مجموعه دلایل او و نیز بهرهگیری از ادله مختلفی همچون استدلالهای اندیشمندان اسلامی میتواند به صورت انباشتی، نظریه حدوث را نسبت به انگارههای رقیب، موجه سازد.
مقاله پژوهشی
مرضیه فروزنده؛ سعید زیباکلام مفرد؛ حسین مصباحیان
چکیده
نظریه عدالت رولز یکی از مشهورترین نظریات در فلسفه سیاسی قرن بیستم است. هابرماس فیلسوف آلمانی معاصر بر این باور است که رولز از عهده توجیه این نظریه بر نمیآید. زیرا توجیه این نظریه مبتنی بر مقدماتی است که با سایر دیدگاههای رولز قابل جمع نیست. این مقاله با بازخوانی دقیق نظریه عدالت رولز انتقاد هابرماس را مورد ارزیابی قرار میدهد. به ...
بیشتر
نظریه عدالت رولز یکی از مشهورترین نظریات در فلسفه سیاسی قرن بیستم است. هابرماس فیلسوف آلمانی معاصر بر این باور است که رولز از عهده توجیه این نظریه بر نمیآید. زیرا توجیه این نظریه مبتنی بر مقدماتی است که با سایر دیدگاههای رولز قابل جمع نیست. این مقاله با بازخوانی دقیق نظریه عدالت رولز انتقاد هابرماس را مورد ارزیابی قرار میدهد. به نظر میرسد که انتقاد هابرماس را به دو صورت میتوان پاسخ داد: پاسخ اول مبنای توجیه را در آنچه که رولز، "عقل عمومی" یک جامعه مینامد، جستجو میکند. این پاسخ با ظاهر سخن رولز هماهنگی بیشتری دارد، اما هابرماس آن را تقریری زمینهگرایانه از رولز میداند و آن را نمیپذیرد. پاسخ دوم، با تمرکز بر مفهوم "واقعیت های کلی"، در نظریه ی رولز، سعی دارد مبنایی برای توجیه جهان شمول و غیرزمینه گرایانه ی نظریه ی رولز ارائه دهد؛ مبنایی که هابرماس مدعی بود رولز فاقد آن است.
مقاله پژوهشی
نرگس نظرنژاد؛ مریم عسگری
چکیده
مقالۀ حاضر، حاصل پژوهشی میانرشتهای در باب فلسفه و مدیریت، و در حوزۀ فلسفۀ کاربردی است و در آن، از این پیشفرض دفاع شده است که فلسفه میتواند ازطریق خدماتی که به مدیران سازمانها ارائه می-دهد، کارآیی و سودآوریِ مجموعههای تحت مدیریت آنان را افزایش دهد. خدمات مورد ادعای مقاله، در سه سطح بررسی شده است: اندیشههای فیلسوفان بزرگ؛ ...
بیشتر
مقالۀ حاضر، حاصل پژوهشی میانرشتهای در باب فلسفه و مدیریت، و در حوزۀ فلسفۀ کاربردی است و در آن، از این پیشفرض دفاع شده است که فلسفه میتواند ازطریق خدماتی که به مدیران سازمانها ارائه می-دهد، کارآیی و سودآوریِ مجموعههای تحت مدیریت آنان را افزایش دهد. خدمات مورد ادعای مقاله، در سه سطح بررسی شده است: اندیشههای فیلسوفان بزرگ؛ چند مهارت فلسفی؛ منش و روحیۀ فلسفی. در سطح نخست، ویژگیهای رهبران از منظر ارسطو، بررسی شده است. در سطح دوم، آثار تفکر نقادانه و فن خطابه بر مدیران، مطرح شده است. در سطح سوم، چند مدیر- فیلسوف موفق، معرفی شده است. نتیجۀ پژوهش حاضر، در تحلیل نهایی، ضرورت مطالعات میانرشتهای و کاربردی کردن فلسفه و کشف آن دسته از مسائل سازمانی است که فلسفه میتواند در رفع آنها مؤثر باشد . دادهها اولیۀ پژوهش با استفاده از روش کتابخانه-ای گردآوری شده و روش پژوهش، تجزیه و تحلیل عقلانی دادهها است.
مقاله پژوهشی
ابوالفضل صبرآمیز
چکیده
بخش قابل توجهی از نظرات ویتگنشتاین متاخر درباره چیستی فهم است. ویتگنشتاین برای بررسی چیستی فهم و بحث ایجابی خود از فهم، ابتدا نشان میدهد که فهم چه نیست. از نظر او در عرف، فهم یک احوال ویژه ذهنی دانسته میشود که سرچشمه کاربرد صحیح است. اما وی معتقد است که فهم یک امر ذهنی نیست. منظور او از اینکه فهم امر ذهنی نیست این است که فهم نه یک تجربه ...
بیشتر
بخش قابل توجهی از نظرات ویتگنشتاین متاخر درباره چیستی فهم است. ویتگنشتاین برای بررسی چیستی فهم و بحث ایجابی خود از فهم، ابتدا نشان میدهد که فهم چه نیست. از نظر او در عرف، فهم یک احوال ویژه ذهنی دانسته میشود که سرچشمه کاربرد صحیح است. اما وی معتقد است که فهم یک امر ذهنی نیست. منظور او از اینکه فهم امر ذهنی نیست این است که فهم نه یک تجربه ذهنی، نه یک حالت ذهنی، نه یک فرآیند ذهنی و نه نوعی استعداد/ تمایل مغز است. من در این مقاله ضمن بررسی نظر ویتگنشتاین درباره اینکه چرا فهم هیچکدام از سه امور ذهنی (تجربه، فرآیند و حالت ذهنی) گفته شده در بالا نیست، به ارزیابی نظر ویتگنشتاین میپردازم و نشان میدهم که میتوان از منظرهای گوناگون درباره این ادعا که فهم یک حالت ، فرآیند یا تجربه ذهنی نیست، اعتراض نمود. به عبارت بهتر نشان خواهم داد که ویتگنشتاین موفق نشده است که نشان بدهد فهم یک امر ذهنی نیست.
مقاله پژوهشی
مهدی اسدی
چکیده
ابنسینا میگوید اگر علمی دربارهی گذشته یا آینده داشتهباشیم، چنین علمی بالقوه مضاف به خارج است ولی معنای «بالقوه» را مشخص نمیکند. نشان میدهیم اگر این دیدگاه «بالقوه»ی ابنسینا را به معنای بالقوه بودن متعلق صدق بگیریم و سپس آنرا به علل مادی ارجاع دهیم میتوان با اصلاح و بازسازی فراوان به نوعی راهحل کلگروانهی ...
بیشتر
ابنسینا میگوید اگر علمی دربارهی گذشته یا آینده داشتهباشیم، چنین علمی بالقوه مضاف به خارج است ولی معنای «بالقوه» را مشخص نمیکند. نشان میدهیم اگر این دیدگاه «بالقوه»ی ابنسینا را به معنای بالقوه بودن متعلق صدق بگیریم و سپس آنرا به علل مادی ارجاع دهیم میتوان با اصلاح و بازسازی فراوان به نوعی راهحل کلگروانهی حداقلی درخوری رسید: متعلق صدق یک امر آتی همهی علل مادی و اعدادی آن است در زمان حاضر و متعلق صدق یک امر گذشته همهی آثار و معلولهای مادی آن است در زمان حاضر. این راهحل کلگروانهی حداقلی را از راه ترجح بلامرجح و مقایسه با تعریف رسمی ابنسینا و مقایسه با «حصول تمیز با همهی اسباب و علل» در عبارات ابنسینا و مقایسهی اعتبار راهحل کلگروانهی حداقلی با علم به گذشته و آینده در حالت عادی (یعنی بدون لحاظ دشوارهی حیثالتفاتی به عدم) نشان خواهیمداد. در پایان هم به میزان مطابقت مطابِق و مطابَق در چنین راهحلی اشاره میکنیم و هم نشان میدهیم که راهحل کلگروانهی حداقلی خارج از نظام سینوی نیز میتواند پذیرفتنی باشد و لزومی ندارد تقسیمبندی قدما در مورد علل اربعه و مباحثی چون هیولی و قوه را نیز بپذیریم.
مقاله پژوهشی
حامد قدیری
چکیده
اواخر دههی هفتاد میلادی تا اوایل دههی نود میلادی، پاتنم نظریهای پروراند که به رئالیسم درونی مشهور بود و شعارش از این قرار بود: «ذهن و جهان در کنار یکدیگر به ذهن و جهان سروشکل میدهند.» رئالیسم درونی دو مولفهی اصلی داشت: نسبیت مفهومی و وابستگی صدق به اظهارپذیری عقلانی در شرایط ایدهآل. در این مقاله استدلال خواهد شد که ...
بیشتر
اواخر دههی هفتاد میلادی تا اوایل دههی نود میلادی، پاتنم نظریهای پروراند که به رئالیسم درونی مشهور بود و شعارش از این قرار بود: «ذهن و جهان در کنار یکدیگر به ذهن و جهان سروشکل میدهند.» رئالیسم درونی دو مولفهی اصلی داشت: نسبیت مفهومی و وابستگی صدق به اظهارپذیری عقلانی در شرایط ایدهآل. در این مقاله استدلال خواهد شد که در مولفهی دوم، یعنی وابستگی صدق به اظهارپذیری عقلانی در شرایط ایدهآل، نوعی تعارض درونی وجود دارد. در این راستا، پس از شرح و تبیین این مولفه خواهیم دید که «ایدهآلسازی شرایط معرفتی» ناشی از تأکیدات پاتنم بر شهودات رئالیستی ما دربارهی صدق است و ثانیاً خواهیم دید که پاتنم ترجیح میدهد از عبارت «شرایط به حد کافی خوب» به جای «شرایط ایدهآل معرفتی» استفاده کند. در ادامه استدلال خواهد شد که «شرایط به حد کافی خوب» ویژگیهایی دارند که با شهودات رئالیستیِ ناظر به صدق تعارض پیدا میکنند. بدینترتیب، میتوان نتیجه گرفت که رویکرد پاتنم به صدق در دورهی رئالیسم درونیاش حاوی نوعی تعارض درونی است.
مقاله پژوهشی
حجت اله رحیمی
چکیده
در سالهای اخیر پژوهشهای گسترده ای براساس مفهوم حق به شهرِ لوفور، بدون نقد اساسی خودِ این مفهوم، در علوم اجتماعی انجام شده است. نوشتار حاضر بر مبنای رویکرد واسازیِ دریدا میکوشد این مفهوم را بر محور دو پرسش زیر به نحو انتقادی ارزیابی کند: 1) مفهوم حق به شهر بر اساس چه پیشفرض هایی صورت بندی شده است؟؛ و 2) مفهوم حق به شهر براساس رویکرد واسازیِ ...
بیشتر
در سالهای اخیر پژوهشهای گسترده ای براساس مفهوم حق به شهرِ لوفور، بدون نقد اساسی خودِ این مفهوم، در علوم اجتماعی انجام شده است. نوشتار حاضر بر مبنای رویکرد واسازیِ دریدا میکوشد این مفهوم را بر محور دو پرسش زیر به نحو انتقادی ارزیابی کند: 1) مفهوم حق به شهر بر اساس چه پیشفرض هایی صورت بندی شده است؟؛ و 2) مفهوم حق به شهر براساس رویکرد واسازیِ دریدا از چه محدودیتها و تناقضهای نظری و اخلاقی برخوردار است؟ نوشتار حاضر نشان داد که پیشفرضهای بنیادین پروژه حق به شهر در پژوهشهای اخیر تحریف شده اند، زیرا برخلاف دیدگاههای ضدسرمایه داریِ لوفور، تلاش میکنند با اتخاذ موضع غیررادیکال، آن را درون شهر سرمایه داری عملیاتی کنند. افزون بر این، حتی اگر مفهوم حق به شهر را در چارچوب شهرِ اتوپیایی–غیرسرمایه داری لوفور پیگیری کنیم، همچنان دارای محدودیتهای نظری و اخلاقی است، زیرا مفهوم حق به شهر او، براساس رویکرد دریدا، آمیخته با خشونتِ قانون سازی و خشونت حفظ قانون است، در حالیکه اتوپیا نمیتواند و نباید مکان استقرار خشونت باشد. از سوی دیگر، مفهوم حق به شهر دارای جنبه غیراخلاقی است. براساس نظر دریدا، تا جاییکه نیروی کارگر تحت ضرورت تاریخی و بدون اراده خویش عمل میکند، نمیتواند و نباید به عنوان طبقه عادل یا فاقد عدالت و مسئولیت پذیر یا مسئولیت ناپذیر درنظر گرفته شود، زیرا عدالت و مسئولیتپذیری تنها درباره اراده و عمل آزاد صادق است. بنابراین، اگر اخلاق را حوزه اراده و اختیار در نظر بگیریم، مفهوم حق به شهر لوفور بیرون از حوزه اخلاق قرار میگیرد.
مقاله پژوهشی
سجاد هجری
چکیده
چکیدهبیگمان، اصطلاحشناسی از ضرورتهای هر دانشیست که اگر تاریخی انجام شود، سودش دوچندان است. در میان اصطلاحات فلسفهی عملی که گر چه نامآشناست و در علوم قرآن و نیز تاریخ و عرف فراوان بکار میرود؛ اما بعنوان زبانزدی فلسفی بویژه با نگاه تاریخی بررسی نشده، واژهی مدنیست که صفت نسبی مدینة است. این اصطلاح که در میراث جهان اسلام ...
بیشتر
چکیدهبیگمان، اصطلاحشناسی از ضرورتهای هر دانشیست که اگر تاریخی انجام شود، سودش دوچندان است. در میان اصطلاحات فلسفهی عملی که گر چه نامآشناست و در علوم قرآن و نیز تاریخ و عرف فراوان بکار میرود؛ اما بعنوان زبانزدی فلسفی بویژه با نگاه تاریخی بررسی نشده، واژهی مدنیست که صفت نسبی مدینة است. این اصطلاح که در میراث جهان اسلام پربسامدست، در عنوان سومین شاخهی حکمت عملی، «الفلسفة المدنیة»، بکار رفته و اصطلاح نامور و بنیادین مدنی بالطبع که در انسانشناسی فلسفی و فلسفهی علوم اجتماعی محورست، از آن ساخته شده است؛ از اینرو، پرداختن بدان ضروریست؛ بویژه بررسی آن در مطالعات تمدنی نیز لازم است؛ زیرا واژهی تمدن نیز مبتنی بر آن است. این مقاله با بررسی مدینة و مدنی در فرهنگهای اصیل لغت تازی مانند العین، مختار الصحاح، تهذیب اللغة و نیز در کتابهای مرتبط با علوم قرآنی، راه را برای تحقیق آن در گزارشهای عربی متنهای فلسفی یونانی میگشاید که با پژوهش آنها بنظر میرسد که مترجم ناشناس خطابهی ارسطو پیشگام در بکارگیری مدینة و مشتقات آن در ترجمهی πολις یونانی و مشتقاتش است و در استعمال مدینی بعنوان صفت نسبی مدینة نیز منحصر به فردست و شاید نشان قدمت آن باشد. در این میان، گویا کندی در بکارگیری وصف مدنی مقدم است و نیز اسحاق در ترجمهی اخلاق ارسطو، مدینة و مشتقاتش را هر چند تحتاللفظیست، بعنوان برابرنهاد πολις یونانی و واژههای برگرفته از آن، بیش از سیاسة و مشتقاتش که در عربی رایجترست، میپسندد و بهره میبرد.
مقاله پژوهشی
محمد عنبرسوز؛ یوسف نوظهور
چکیده
باروخ اسپینوزا، فیلسوف عقلگرای قرن هفدهم، توجه ویژهای به شناخت و معرفتشناسی دارد. بر اساس نظر اسپینوزا، شناخت انواع و مراتبی دارد که معتبرترین آنها شناخت شهودی است و از همین رهگذر، او به بحث از شهود، متعلق آن و ویژگیهایش میپردازد. جستار حاضر، ضمن بررسی اقسام شناخت در اندیشه اسپینوزا، به واکاوی مفهوم و متعلق شهود در نظر او ...
بیشتر
باروخ اسپینوزا، فیلسوف عقلگرای قرن هفدهم، توجه ویژهای به شناخت و معرفتشناسی دارد. بر اساس نظر اسپینوزا، شناخت انواع و مراتبی دارد که معتبرترین آنها شناخت شهودی است و از همین رهگذر، او به بحث از شهود، متعلق آن و ویژگیهایش میپردازد. جستار حاضر، ضمن بررسی اقسام شناخت در اندیشه اسپینوزا، به واکاوی مفهوم و متعلق شهود در نظر او خواهد پرداخت. همچنین مقاله پیش رو، بر اساس دو دسته از تفاسیر، نشان خواهد داد که در سیر تفکر اسپینوزا، تغییری در متعلق معرفت شهودی صورت میپذیرد که ناشی از گذر اندیشه اسپینوزا از تقسیم معرفت بر مبنای صورت شناسایی به تقسیم آن بر اساس محتوای شناسایی است. این تغییر در انتقال اسپینوزا از رساله اصلاح فاهمه به کتاب اخلاق نمایان میشود و مفسران بر سر آن اختلافاتی دارند. بنابراین شهود مورد نظر اسپینوزا در هر دو اثر، امری استنتاجی، بیواسطه و بیقاعده است؛ اما متعلق آن در رساله اصلاح فاهمه صفت و حالت، و در اخلاق تنها حالت -یا ذوات اشیاء جزئی- است.
مقاله پژوهشی
مریم پرویزی؛ محمدعلی عاشوری کیسمی
چکیده
در نگاه نخست به نظر میرسد میتوان شباهتهایی بین جهانهای ممکن مورد نظر لوئیس و نظریه جهانهای موازی فیزیک یافت. هر دو این نظریات، به امکان وجود جهانهایی بیش از جهانی که در آن زندگی میکنیم؛ اشاره دارند. پس از رساله اورت، توجه فیزیکدانان به چندجهانی و جهانهای موازی جلب شد. اکنون جهانهای موازی یکی از نظریههای مورد توجه ...
بیشتر
در نگاه نخست به نظر میرسد میتوان شباهتهایی بین جهانهای ممکن مورد نظر لوئیس و نظریه جهانهای موازی فیزیک یافت. هر دو این نظریات، به امکان وجود جهانهایی بیش از جهانی که در آن زندگی میکنیم؛ اشاره دارند. پس از رساله اورت، توجه فیزیکدانان به چندجهانی و جهانهای موازی جلب شد. اکنون جهانهای موازی یکی از نظریههای مورد توجه دانشمندان و پژوهشگران حوزه فیزیک است. دیوید لوئیس، با تکیه بر فیزیکالیسم و رئالیسم موجهاتی از جمله طرفداران نظریه جهانهای ممکن است. در این مقاله کوشیدهایم با استفاده از روش تحلیلی-توصیفی ابتدا مبانی دو نظریه را تبیین کرده و سپس نظریه لوئیس در مورد جهان های ممکن را با توجه به نظریه جهانهای موازی مورد بررسی قرار دهیم. هر دو نظریه وجود جهانهای دیگر را ممکن میدانند. نظریه لوئیس شش ویژگی اصلی دارد: ۱- وجود و واقعیت جهانهای ممکن، ۲- عدم وجود رابطه علی میان جهانهای ممکن، ۳- شباهت جهانهای ممکن با جهان ما و تفاوت در محتوای جهانها، ۴- عدم امکان تقلیل جهانهای ممکن، ۵- نمایهای بودن واقعیت و ۶- اتحاد مکان-زمان اجزای هر جهان و مجزا بودن روابط زمان-مکان جهانها. نتایج پژوهش نشان میدهد در صورتی که جهانهای موازی، زمانی به عنوان یک حقیقت علمی مورد تایید قرار بگیرند، آنگاه ممکن است ویژگیهای دوم، سوم و ششم نظریه لوئیس با واقعیت فیزیکی در تضاد قرار بگیرند. در صورت وجود تضاد، به جهت بنیادی بودن این ویژگیها، نظریه جهانهای ممکن لوئیس دچار تزلزل فراوان خواهد شد.
مقاله پژوهشی
محمدحسین محمدعلی خلج
چکیده
این مقاله که به پرسش از واقعگرایی و ناواقعگرایی در هیدگر میپردازد از چهار بخش تشکیل شده است. در بخش نخست در مروری تاریخی تصویری کلی از سه دسته تفسیر متفاوت از واقعگرایی و ناواقعگرایی در فلسفۀ هیدگر در میانِ مفسرانِ انگلیسیزبانِ او به تصویر درمیآید. دستۀ نخست هیدگر را واقعگرا میدانند؛ دستۀ دوم تفسیری ایدهآلیستی از ...
بیشتر
این مقاله که به پرسش از واقعگرایی و ناواقعگرایی در هیدگر میپردازد از چهار بخش تشکیل شده است. در بخش نخست در مروری تاریخی تصویری کلی از سه دسته تفسیر متفاوت از واقعگرایی و ناواقعگرایی در فلسفۀ هیدگر در میانِ مفسرانِ انگلیسیزبانِ او به تصویر درمیآید. دستۀ نخست هیدگر را واقعگرا میدانند؛ دستۀ دوم تفسیری ایدهآلیستی از او ارائه میکنند و دستۀ سوم او را نه واقعگرا و نه ایدهآلیست به شمار میآورند. در بخش دوم تفسیرِ واقعگرایی حداکثری دریفوس –اسپینوزا از هیدگر و دو استدلال ایشان یعنی برهانِ جهانهای چندگانه و استدلالِ پدیدهشناختی در دفاع از آن روایت میگردد. در بخش سوم نقدهای سه نمونه از مهمترین منتقدان این تفسیر، یعنی راتال، مالپس و رورتی، ارزیابی و نقاطِ ضعف و قوتِ آن نقدها آشکار میگردد. در بخش چهارم در ذیلِ ارزیابیِ نهایی بر پایۀ نقدهایی مستقل موضعِ دریفوس-اسپینوزا از دیدِ فلسفی از جهاتِ گوناگون به چالش کشیده میشود و نگرانیهایی تفسیری نیز در موردِ آن مطرح میگردد.
مقاله پژوهشی
حمیدرضا بیات؛ حسن عباسی حسین آبادی؛ علیرضا پارسا
چکیده
چکیده:تطبیق فلسفهها و نظامهای فکری با یکدیگر، تلاشی در جهت یافتن راههای تعامل و همافزایی این مکاتب است. به نظر میرسد در این فرآیند، یافتن اشتراکات و اختلافات این ساختارها و روش مناسب این دستیابی، دارای اهمیت بسزایی هستند. روش را میتوان در دو سطح کلان و متعیّن یا ابزاری در نظر گرفت. در اینجا مسئله این است که اگر برای این تطبیق ...
بیشتر
چکیده:تطبیق فلسفهها و نظامهای فکری با یکدیگر، تلاشی در جهت یافتن راههای تعامل و همافزایی این مکاتب است. به نظر میرسد در این فرآیند، یافتن اشتراکات و اختلافات این ساختارها و روش مناسب این دستیابی، دارای اهمیت بسزایی هستند. روش را میتوان در دو سطح کلان و متعیّن یا ابزاری در نظر گرفت. در اینجا مسئله این است که اگر برای این تطبیق ، روش پدیدارشناسی با رویکرد پیشگامانی همچون کربن را بهعنوان روش کلان برگزینیم، و برای عینیت بخشیدن به این شیوۀ کلان، ساختارهای مورد تطبیق را در بستر «روش اصل موضوعی» که در دوره معاصر با بهرهگیری از نظریۀ «مدل» دارای خصلت صوری بیشتری شده، پیادهسازی کنیم، آنگاه بنیادیترین همسانیها و اختلافهایی که در روش پدیدارشناسی مذکور مورد تأکید هستند، در کدامین اجزاء ساختارهای اصل موضوعیِ موردبحث تعیّن مییابند؟ و نسبت این دو دسته اجزاء با یکدیگر، چگونه تبیین میگردد، تا در سایه این تبیین، سایر نقاط اشتراک و اختلاف دستگاههای مورد تطبیق بهوضوح و به شکلی نظام-مند مشخص گردند؟ لذا، تلاش گردید تا با استفاده از بستر روش اصل موضوعی و ظرفیت صوری سازی نظریۀ مدل در دایره-ای محدود و در ضمن بررسی تطبیقی یک گزارۀ خاص در سه ساختار فلسفی اسلامی، ، نشان داده شود که «مفاهیم تعریفنشده»، بنیادترین همسانیها و «تعابیرِ» آنها و یا پیدایش اختلاف در این تعابیر، نیز اصلیترین عامل افتراق و ایجاد دستگاههای گوناگون هستند و نسبت این دو به یکدیگر، نسبت «مطلق» با «قید» است، نیز سایر مختصّات دستگاهها و نقاط اختلاف و اشتراک در شکلی سلسلهمراتبی امکان ظهور مییابند
مقاله پژوهشی
مسعود صادقی
چکیده
مشارکت در امور خیریه از مکانیزمهای اخلاقی برای رفع فقر اقتصادی است و بحث فیلسوفانه در باب آن از دهه هفتاد میلادی۱۹۷۰م بالا گرفته است. در این مقاله، دو استدلال فلسفی مهم از سینگر و اسپوِرل پیرامون وظیفه یا فراتر از وظیفه بودن و چرایی و چگونگی مشارکت در امور خیریه صورتبندی و واکاوی شده و با روشی تحلیلی، نهایتا از منظر نویسنده نکاتی ...
بیشتر
مشارکت در امور خیریه از مکانیزمهای اخلاقی برای رفع فقر اقتصادی است و بحث فیلسوفانه در باب آن از دهه هفتاد میلادی۱۹۷۰م بالا گرفته است. در این مقاله، دو استدلال فلسفی مهم از سینگر و اسپوِرل پیرامون وظیفه یا فراتر از وظیفه بودن و چرایی و چگونگی مشارکت در امور خیریه صورتبندی و واکاوی شده و با روشی تحلیلی، نهایتا از منظر نویسنده نکاتی در تحلیل، نقد و تکمیل آنها بیان شده است. سینگر معتقد است افرادِ دارا اخلاقا ملزم هستند داشتههای خود را به نیازمندان بدهند مگر آنکه این کمک مستلزم محرومیت از چیزهایی باشد که اخلاقا قابل مقایسه با همان نیاز و مشکل نیازمندان باشد. اسپوِرل در کنار همه نقدها مشخصا این شرط را شاق و سختگیرانه میداند و بجای آن معتقد است افراد دارا اخلاقا ملزم هستند داشتههای خود را به نیازمندان بدهند اما پس از آنکه ضروریات زندگی خویش را تامین کرده باشند. در باب تعریف ضروریات زندگی نیز میان سینگر و اسپوِرل اختلاف نظر جدی وجود دارد و اسپوِرل تعریفی موسع از آن به دست میدهد که ارزشهای هنری، فکری و اجتماعی را نیز در بربگیرد. همچنین سینگر منبع تامین صدقه و خیریه را مشخص نمیکند اما اسپوِرل با تفکیک درآمد مازاد از ثروت مازاد بر این باور است که ما صرفا وظیفه داریم که درآمد مازاد خویش را به نیازمندان بدهیم. بر مبنای یافتههای مقاله، فقدان اولویتبندی نیازمندان و عدم تفکیک آن از اولویتبندی نیازها تا حدی در هر دو دیدگاه بالاخص دیدگاه سینگر مشهود است.
مقاله پژوهشی
پیام آقاسی؛ عزیزاله افشار ;کرمانی
چکیده
تعریف متفاوتِ عقل گرایان و تجربه گرایان از انسان رویکردهای متفاوتی به انسان را در پی دارد. هگل با نگاه دیالکتیکی خود با کنار هم نشاندن کل و جزء در بستری کانتی– اسپینوزایی تعریفی از انسان به عنوان سوژة مدرِک ارائه می دهد که در عین اینکه به کلیت او توجه می دهد، اهمیت جزئیت و فردیت او را هم نشان می دهد. از طرفی ملاصدرا نیز برای بدن در ...
بیشتر
تعریف متفاوتِ عقل گرایان و تجربه گرایان از انسان رویکردهای متفاوتی به انسان را در پی دارد. هگل با نگاه دیالکتیکی خود با کنار هم نشاندن کل و جزء در بستری کانتی– اسپینوزایی تعریفی از انسان به عنوان سوژة مدرِک ارائه می دهد که در عین اینکه به کلیت او توجه می دهد، اهمیت جزئیت و فردیت او را هم نشان می دهد. از طرفی ملاصدرا نیز برای بدن در ادراک، سهم قابل توجهی قائل است. هدف این پژوهش بررسی تأثیر بدنمندی مدرِک بر اصل صیانت ذات از منظر ملاصدرا و هگل است. همان گونه که بدنمندی مدرِک در نگاه هگل منجر به توجه به صیانت ذات می گردد، پذیرفتن محور نفس- بدن به عنوان مدرِک در نظر ملاصدرا نیز منجر به توجه به صیانت ذات می شود، البته با تفاوتهایی که آن هم به نوبة خود علاوه بر آثار فردی و اجتماعی در اهمیت حیات بدنی و سعادت جمعی، تغییر در نگرش به علوم انسانی را در پی دارد.
مقاله پژوهشی
احمد عبادی؛ محمد امدادی ماسوله
چکیده
هیلاری پاتنم یکی از فلسفهدانان معاصر است که به ردّ دوگانگی واقعیت/ارزش میپردازد. در اندیشهی او این دو درهمتنیدهاند و حتی بهلحاظ مفهومی نیز از یکدیگر تفکیکناپذیرند، دیدگاهی که او آن را آموزهای پراگماتیستی میداند. وی موافقان این دوگانگی را متهم به جزماندیشی میکند و معتقد است وقتی آنها میگویند اخلاق از واقعیتها ...
بیشتر
هیلاری پاتنم یکی از فلسفهدانان معاصر است که به ردّ دوگانگی واقعیت/ارزش میپردازد. در اندیشهی او این دو درهمتنیدهاند و حتی بهلحاظ مفهومی نیز از یکدیگر تفکیکناپذیرند، دیدگاهی که او آن را آموزهای پراگماتیستی میداند. وی موافقان این دوگانگی را متهم به جزماندیشی میکند و معتقد است وقتی آنها میگویند اخلاق از واقعیتها جداست، از این اعتمادشان نشأت میگیرد که گمان میکنند دقیقاً «واقعیت» را میشناسند. پاتنم سه دلیلی که موجب رویآوردن به دوگانگی واقعیت/ارزش میشود را بیان میکند و با ردّ هر سه، زمینه را برای نقدهای خود بر این دوگانگی فراهم میکند. اِشکالات پاتنم بر این دوگانگی عبارتند از: 1. تبدیل تمایز بیضرر به یک دوگانگی متافیزیکیِ زیانبار 2. تأثیرپذیریِ علم از ارزشها در فرآیند تولید علم 3. وجود اتفاق نظر درخصوص مسائل اخلاقی بهمانند دیگر عرصهها 4. نادرستیِ تجزیهی احکام اخلاقی به دو مؤلفهی توصیهای و توصیفی 5. مفاهیم غلیظ اخلاقی دلیلی بر درهمتنیدگیِ واقعیتها و ارزشها. ضمن پذیرش نقاط قوت اندیشههای پاتنم در ردّ دوگانگی واقعیت/ارزش، معتقدیم آنجا که او از سرشتِ برساختانگارانهی «واقعیتها» دفاع میکند، دیدگاهش دارای ایراداتی است: 1. نادرستیِ تغییر واقعیتها بهدلیل ردّ طرح مفهومی، 2. مشکل علّیت معکوس، 3. عدم کفایت مفهومی، 4. ناسازگاری و 5. مغالطهی کاربردِ ارجاع. هدف این نوشتار، تحلیل و بررسی نقاط قوت و ضعف دیدگاه پاتنم دربارهی دوگانگی واقعیت/ارزش است.
مقاله پژوهشی
حسین کلباسی اشتری؛ مهدی کوشکی
چکیده
علامه طباطبائی از تعابیر گوناگونی برای تعریف ادراکات اعتباری بهره بردهاند؛ اما هیچیک از آنها تمامی شاخصهای یک تعریف مطلوب، مانند جامع بودن، مانع بودن، روشنتر و شناختهشدهتر بودن معرِّف نسبت به معرَّف و غیره، را دارا نیستند. لذا این نوشتار درصدد است تعریفی از ادراکات اعتباری ارائه کند، که حتیالامکان ضمن رعایت الزامات ...
بیشتر
علامه طباطبائی از تعابیر گوناگونی برای تعریف ادراکات اعتباری بهره بردهاند؛ اما هیچیک از آنها تمامی شاخصهای یک تعریف مطلوب، مانند جامع بودن، مانع بودن، روشنتر و شناختهشدهتر بودن معرِّف نسبت به معرَّف و غیره، را دارا نیستند. لذا این نوشتار درصدد است تعریفی از ادراکات اعتباری ارائه کند، که حتیالامکان ضمن رعایت الزامات فوق، و انطباق حداکثری با این نظریه اعتباریات، چیستی و حدود این ادراکات را بهمثابه آیینهای تمامنمای منعکس نماید، تا زمینه فهم دقیق و بهرهگیری از این نظریه هرچه بیشتر فراهم گردد. ابتدا در تعریف پیشنهادی تفکیک مفاهیم و گزارهها صورت پذیرفت. تعریف مفاهیم اعتباری از دو عنصر محوری تشکیل شده است: اولی امر عامی است که مَقسم واقع می-شود و همان «تصورات ذهنی» است. دیگری فصلی است که مفاهیم اعتباری را از حقیقی (شامل مفاهیم ماهوی و معقولات ثانی) متمایز میکند. فصل مذکور با بررسی تفصیلی، از میان چهار وصفِ پرکاربرد و محوری مفاهیم اعتباری شامل «تعلق به حوزه عمل»، «عدم تحقق مستقل از ذهن»، «حاصل اعطای حدود اشیاء بودن» و «ساخته افعال ذهنی بودن» انتخاب شد. در نهایت بر رابطه اراده انسان و دواعی باطنی او با ادراکات اعتباری برای جلوگیری از برخی سوءبرداشتها و فهم بهتر آن نظریه تأکید شده است. خلاصه تعریف حاصل: مفاهیم اعتباری، مفاهیمی هستند که افعال ذهنی، چیستی (ماهیت) آنها را رقم میزنند. این افعال ارادی با بهرهگیری از احساسات و دواعی باطنی در تصورات تصرف کرده و آنها را پدید میآورند. مجموع این مفاهیم و روابط آنها، نفسالامری را تشکیل میدهند که گزارههای اعتباری از آن حکایت میکنند.
مقاله پژوهشی
علیرضا فرجی
چکیده
هوسرل در روش پدیدارشناسی دریچه ای نوین را به بحث تجربه می گشاید که به واسطه تعریف نوین شناخت و در راستای پیش گیری از خطای فلاسفه پیشین، به ویژه تجربه باوران کلاسیک صورت گرفته، به نحوی که شناخت، دیگر مبتنی بر تجارب بی واسطه از جهان نیست، بلکه بر پایه تجارب التفاتی که بر شهود بی واسطه ابژه ها تکیه دارد، صورت می پذیرد. پیامد این برداشت، ...
بیشتر
هوسرل در روش پدیدارشناسی دریچه ای نوین را به بحث تجربه می گشاید که به واسطه تعریف نوین شناخت و در راستای پیش گیری از خطای فلاسفه پیشین، به ویژه تجربه باوران کلاسیک صورت گرفته، به نحوی که شناخت، دیگر مبتنی بر تجارب بی واسطه از جهان نیست، بلکه بر پایه تجارب التفاتی که بر شهود بی واسطه ابژه ها تکیه دارد، صورت می پذیرد. پیامد این برداشت، دست یابی به تجربه زنده است. بنابراین، برای هوسرل، شناخت جهان پیرامون مبتنی بر زیسته هایی است که بر حیث التفاتی آگاهی استوارند. سخن گفتن از این جهان التفاتی در اندیشه هوسرل، به واسطه معانی ایدئال صورت می گیرد و این دسته از معانی حول محور یک خود استعلایی قرار دارند که مرکز کنش ها و حالات التفاتی است. بنابراین، تحلیل کنش گفتاری این «خود» به شکل معناشناختی و بر پایه منطق استعلایی صورت می پذیرد و از نگرش نحوی جداست. هوسرل این تغییر جدید را در راستای تحویل بردن سوژه استعلایی به جهان اینترسابجکتیو صورت می دهد. در این پژوهش، هدف ما این است که چگونگی تأثیر معناشناسی منطقی بر گفتار و گذار به جهان اینترسابجکتیو را مورد تحلیل قرا دهیم.
مقاله پژوهشی
روح الله فدائی؛ آقای دکتر سعیدی مهر
چکیده
جالینوس یکی از بزرگترین اندیشمندان و عالمان طبیعی در یونان باستان است که به روششناسی علوم طبیعی توجهی ویژه داشتهاست. از سوی دیگر با توجه به انتقال سنت جالینوسی به جهان اسلام و تاثیرگذاری آراء وی در حوزههای مختلف اندیشهای از جمله روششناسی، بررسی و فهم اندیشههای روششناختی وی از اهمیت بالایی در درک درست از سنت علمی در سدههای ...
بیشتر
جالینوس یکی از بزرگترین اندیشمندان و عالمان طبیعی در یونان باستان است که به روششناسی علوم طبیعی توجهی ویژه داشتهاست. از سوی دیگر با توجه به انتقال سنت جالینوسی به جهان اسلام و تاثیرگذاری آراء وی در حوزههای مختلف اندیشهای از جمله روششناسی، بررسی و فهم اندیشههای روششناختی وی از اهمیت بالایی در درک درست از سنت علمی در سدههای میانه اسلامی برخوردار است. در این مقاله با استفاده از روش تفسیر تحلیلی متن محور تلاش شدهاست تا جایگاه عقل به عنوان یکی از دو مولفه اصلی روششناسی علمی جالینوس تبیین گردد. عقل در اندیشه جالینوس مهمترین جزء نفس انسانی است که از دو جنبه صوری و مادی، روش علوم طبیعی را تامین میکند. کارکرد صوری عقل که به حوزه منطق مربوط میشود شامل برهان، تقسیم و ترکیب، تعریف، مشابهت و مفارقت، تحلیل و تلفیق و دلالت است. از طرف دیگر و به لحاظ مادی، عقل با ادراک بدیهیات عقلی، مقدمات لازم برای شکلگیری برهان و دلالت را تامین میکند.
مقاله پژوهشی
کاظم هانی؛ رضا سلیمان حشمت
چکیده
تصور غالب راجع به فلسفهی افلاطون این است که افلاطون با جدا کردن اشیاء محسوس از نمونهی برتر آنها در عالم ایدهها، گام مهمی در جهت شکلگیری مابعدالطبیعه برداشته است. طبق نظر افلاطون، ایدهها ذات یا ماهیت اشیاء محسوس را شکل میدهند. ایدهها هم شرط وجود اشیاء محسوس و هم شرط شناخت این اشیاء هستند. حال با توجه به این هستیشناسی و ...
بیشتر
تصور غالب راجع به فلسفهی افلاطون این است که افلاطون با جدا کردن اشیاء محسوس از نمونهی برتر آنها در عالم ایدهها، گام مهمی در جهت شکلگیری مابعدالطبیعه برداشته است. طبق نظر افلاطون، ایدهها ذات یا ماهیت اشیاء محسوس را شکل میدهند. ایدهها هم شرط وجود اشیاء محسوس و هم شرط شناخت این اشیاء هستند. حال با توجه به این هستیشناسی و معرفتشناسی بدیع، مسائل مهمی پیش میآید: نحوهی نسبت اشیاء محسوس با نمونهی برتر خود در عالم ایدهها به چه صورت است؟ نظرگاه ارسطو مبنی بر جدایی ایدهها از اشیاء محسوس به چه میزانی پذیرفتنی است؟ فرض وجود ایدهها چه تأثیری بر نظرگاه ما راجع به انسان (دازَین) و زندگی عملی او دارد؟ در این مقاله سعی ما بر این است که از منظر دو فیلسوف آلمانی یعنی مارتین هیدگر و هانس گئورک گادامر پرسشهای فوق را بررسی کنیم. درحالیکه هیدگر اعتقاد دارد که افلاطون با طرح آموزهی ایدهها، آغازگر فراموشی حقیقت در معنای ناپوشیدگی و نامستوری و درنتیجه فراموشی وجود بوده است، گادامر اعتقاد دارد که تفسیر هیدگر از افلاطون و کل تاریخ مابعدالطبیعه تحت تأثیر انتقادات ارسطو بوده است. گادامر با رجوع به خود محاورات افلاطون، ازیکطرف نسبت ایدهها و اشیاء محسوس را بهروشنی توضیح میدهد و از طرف دیگر تأکید میکند که ایدهی خیر در عین تعالی و پوشیدگی در تمام اعمال ما حضور دارد.
مقاله پژوهشی
داود معظمی گودرزی؛ احمدعلی حیدری
چکیده
چکیدهما و جهانمان در آخرین مرحلهی هیچانگاری گیر افتادهایم، و امرِ قابل توجه، تداوم این وضعیت است چنانکه مشخص نیست این وضعیت تا کی نیز ادامه خواهد داشت. مسئلهی مقالهی حاضر درک هیچانگاری است بهمنظور فراهم آوردن امکان اندیشیدن به شرایط رهایی و خلاصی از آن. به این منظور باید سنخهای مختلف هیچانگاری را درک کنیم، که سه شکل ...
بیشتر
چکیدهما و جهانمان در آخرین مرحلهی هیچانگاری گیر افتادهایم، و امرِ قابل توجه، تداوم این وضعیت است چنانکه مشخص نیست این وضعیت تا کی نیز ادامه خواهد داشت. مسئلهی مقالهی حاضر درک هیچانگاری است بهمنظور فراهم آوردن امکان اندیشیدن به شرایط رهایی و خلاصی از آن. به این منظور باید سنخهای مختلف هیچانگاری را درک کنیم، که سه شکل است: نهگو، واکنشگرانه و بیکنشانه. درک این سه شکل، بهویژه واپسین شکل آن، یعنی وضعیتی که در آن زندگی میکنیم. برای توضیح این مرحله از هیچانگاری به مفهومی از نیچه-دلوز متوسل خواهیم شد. پس از آن تلاش خواهد شد که ابعاد عاطفی این مفهوم به خواننده انتقال داده شود. به این منظور که ضرورت رهایی از هیچانگاریِ موجود در وضعیت به شکل عاطفی احساس شود. در این نقطه از استدلال شرایط فراهم میشود برای اندیشیدن به گام بعد، و این امر با درک تمایز واپسن مرحلهی هیچانگاری و شرایط رهایی از آن ممکن خواهد شد.از اینرو مسیر مقاله به این صورت خواهد بود: تحلیل اَشکال هیچانگاری: یک) نهگو. دو) واکنشگرانه. سه) بیکنشانه. چهار) رهایی از هیچانگاری.