وحید احمدی؛ احمدعلی حیدری
چکیده
هدف این مقاله، مقایسۀ آراء ابنخلدون در مقدمه با مباحث مطرح شده در حوزۀ فلسفه فرهنگ در دوران مدرن است. با نگاهی به کتاب مقدمۀ ابنخلدون از این منظر، متوجه خواهیم شد که ابنخلدون در مقدمه، از رهگذر بحث دربارۀ مفاهیمی چون عصبیت، پادشاهی و تأثیر آب و هوا بر عمران و ... برخی از مهمترین مؤلفههای فلسفۀ فرهنگ را مطرح میکند و نشان میدهد ...
بیشتر
هدف این مقاله، مقایسۀ آراء ابنخلدون در مقدمه با مباحث مطرح شده در حوزۀ فلسفه فرهنگ در دوران مدرن است. با نگاهی به کتاب مقدمۀ ابنخلدون از این منظر، متوجه خواهیم شد که ابنخلدون در مقدمه، از رهگذر بحث دربارۀ مفاهیمی چون عصبیت، پادشاهی و تأثیر آب و هوا بر عمران و ... برخی از مهمترین مؤلفههای فلسفۀ فرهنگ را مطرح میکند و نشان میدهد که چگونه از آدمیان از شرایطی نزدیک به طبیعت گام به گام به مرحلۀ عصبیت و سپس به مرحله رفاه و تنآسایی صعود میکنند و به واسطۀ فرهنگ از طبیعت فاصله میگیرند و او نشان میدهد که برای طی این راه، جنگ و نفی دیگری امری ضروری است. او در ادامه نیز نشان میدهد که خود با اتخاذ چشماندازی فلسفی، دیگری را به رسمیت میشناسد و بدینسان از افقهای محدود به فرهنگ خود فراتر میرود و دیگری را در منطقه -الفراغی که همانا عمران است مد نظر قرار میدهد. او دین را بازاندیشی میکند تا راهی را برای کثرتانگاری فرهنگی باز کند.
محمد رعایت جهرمی
چکیده
علامه جعفری با اشاره به اصول بنیادین و جهانی حقوق بشر، بر آن است که ادیان الهی و در رأس آن، اسلام، نقطة اوج حقوق انسانی هستند. جامعیت اسلام در تبیین حقوق و تکالیف از نوع نگاه آن به انسان به عنوان «انسان کلّی» در قالب «چهرة جهانی» مشهود است. ایشان با اشاره به ریشههای فطری و طبیعی مبانی اصلی و پنجگانة حقوق جهانی بشر، بر این ...
بیشتر
علامه جعفری با اشاره به اصول بنیادین و جهانی حقوق بشر، بر آن است که ادیان الهی و در رأس آن، اسلام، نقطة اوج حقوق انسانی هستند. جامعیت اسلام در تبیین حقوق و تکالیف از نوع نگاه آن به انسان به عنوان «انسان کلّی» در قالب «چهرة جهانی» مشهود است. ایشان با اشاره به ریشههای فطری و طبیعی مبانی اصلی و پنجگانة حقوق جهانی بشر، بر این باورند که حقوق بشر از دیدگاه اسلام و غرب، توافقی «هشتاد درصدی» دارند. اسلام نیز بر اصول حق حیات، کرامت انسانی، تعلیم و تربیت، آزادی و تساوی تأکید دارد و در مواردی، از جمله نگاه ویژة اسلام به تعریف و ارزش انسانها اختلاف بیستدرصدی دارند. اما در کانت، قواعد حقوق بشر، همان قواعد «پیشینی» عقل عملی هستند. کانت مطلقانگارانه از «جهانشمولی» حقوق بنیادین سخن میراند. علامه ضمن پذیرش حقوق مذکور، بر لزوم تعدیل آن بر مبنای توجه به هنجارهای سایر فرهنگها تأکید میورزد. حقوق بشر کانتی، در عین پیشینی بودن، ریشه در عقل دارند، نه وحی؛ چراکه از متن پروتستانتیزمی سر برآوردهاند که به عرفی و دنیوی شدن دین انجامیدهاست. آرمانشهر کانت در قالب «جامعة مشترکالمنافع»، محصول چنین رویکردی است. حقوق بشر کانتی، شریعتزدایی شدهاست و اخلاقی محض است. این در حالی است که حقوق مدّ نظر علامه جعفری، در عین اخلاقمحوری، برآمده از وحی و منطبق با شریعت هستند. نوشتار حاضر با محوریت مفهوم حق، به نقاط اشتراک و افتراق علامه و کانت خواهد پرداخت.
مهدی دشتی
چکیده
در باب عقل و دین و اینکه آیا میان آنها نزاع و تضادّی هست یا خیر، سخن بسیار گفته شده؛ بهویژه در غرب و از دورة رنسانس تاکنون ادّعا شده که میان این دو نزاع هست و این درگیری با شکست تدیّن به انجام رسیده و دیگر دورة عقلانیت آغاز شده است. در این مقاله، نویسنده کوشیده تا اثبات کند که اساساً میان عقل و دین، اگر هر دو حقیقی باشند، نه تنها نزاعی ...
بیشتر
در باب عقل و دین و اینکه آیا میان آنها نزاع و تضادّی هست یا خیر، سخن بسیار گفته شده؛ بهویژه در غرب و از دورة رنسانس تاکنون ادّعا شده که میان این دو نزاع هست و این درگیری با شکست تدیّن به انجام رسیده و دیگر دورة عقلانیت آغاز شده است. در این مقاله، نویسنده کوشیده تا اثبات کند که اساساً میان عقل و دین، اگر هر دو حقیقی باشند، نه تنها نزاعی نیست بلکه وفاق کامل برقرار است؛ لکن اگر یکی یا هر دوی آنها غیرحقیقی باشد، آنگاه این نزاع رخ میدهد؛ مانند آنچه که در غرب میان مسیحیّت تحریف شده و عقلانیت غیرحقیقی و ابزاری که در واقع تنها نام عقل دارد و بس، پدید آمد. امّا میان اسلام حقیقی که از جانب خالق آمده و عقل حقیقی، که آن هم مخلوق حق است و از جانب او برای هدایت انسان آمده، هرگز نزاعی نبوده، نیست و نخواهد بود. آیات قرآن کریم و روایات صحیح همه خبر از توافق عقل و دین میدهند و اینکه دین، کلام معقول است و عقل، ابزار فهم دین، آلت عبودیّت و راه نجات و رستگاری
قاسم پورحسن
چکیده
گرچه شهرت چنان است که مسئله معناداری زبان، گزارهها و مدعیات دینی از دهه بیست سده بیستم مطرح گردید لیکن بررسی نزاعهای متفکران و مکاتب الهیاتی و فلسفی نشان میدهد که این مناقشه یکی از موضوعات مهم و تأثیرگذار در تاریخ تأملات فلسفی- دینی به شمار میآید. از دوره تسلط رهیافت الهیات سلبی(نخستین رویکر در معناداری زبان دین) تا واپسین نظریه ...
بیشتر
گرچه شهرت چنان است که مسئله معناداری زبان، گزارهها و مدعیات دینی از دهه بیست سده بیستم مطرح گردید لیکن بررسی نزاعهای متفکران و مکاتب الهیاتی و فلسفی نشان میدهد که این مناقشه یکی از موضوعات مهم و تأثیرگذار در تاریخ تأملات فلسفی- دینی به شمار میآید. از دوره تسلط رهیافت الهیات سلبی(نخستین رویکر در معناداری زبان دین) تا واپسین نظریه یعنی کارکردگرایی(دیدگاه آلستون از پیروان ویتگنشتاین متأخر) روشهای گوناگون و گاه متضادی ارائه گردید. در یک تقسیمبندی کلان با سه روش سنتی و سه روش جدید در زبان دین مواجه هستیم. فلسفه دین هگل در کدام روش و رهیافت قرار دارد؟ الهیات سلبی از دوره افلاطون آغاز و با فلوطین به نحو نظاممند پایهگذاری گردید. (ر.ک.: Plotinus, 1966, vol. 2) و سپس با گزاره معروف دیونوسیوس آریوپاگی مبنی بر اینکه «هیچ سلب و ایجابی را به خدا نمیتوان نسبت داد» (Dionysius, 1920, ch. 4&5) تبیین و تکمیل شد. از الهیات سلبی تا الهیات تمثیلی آکویناس هزار سال گذشت که مهمترین پرسش آکویناس در زبان دین طرح شد. وی در اثر معروفش «جامع الهیات» سؤال میکند که آیا انسان میتواند با زبان متعارف و طبیعی و با محدودیتهای مربوط به عالم انسانی، از دین، خالق، امر نامتناهی و امور متعالی سخن معنادار بیان کرده و کسب معرفت نماید؟ وی بیان تمثیلی را تنها روش سخن گفتن معنادار دربارۀ دین و خدا برمیشمارد (Aquinas, 2006, I. C.32-3). آکویناس دو رویکرد را در نظریه تمثیل پایهگذاری کرد: تمثیل اسنادی و تمثیل تناسبی. هگل با بیان این گزاره که زبان دین اندیشه تصویری و استعاری است (هگل، 1382، 599) به نظریه تمثیلی نزدیک است اما گرایش هگل به تمثیل إسنادی است که خداوند به نحو حقیقی واجد محمولات و صفات بوده و از طریق خداست که سایر موجودات واجد این محمولات میشوند. لذا هگل خداوند را عینی وجود تلقی میکند که هدف همه ادیان ایجاد خودآگاهی انسان برای فهم جدایی از مطلق و کوشش(عبادت و پرستش در باور هگل) در اتحاد با اوست. به زعم هگل آگاهی در درون خود، سبب میشود که خدا را در آن بشناسد و با او اتحاد یابد (همان، ص 665). به دلیل اهمیت بسیار تمثیل إسنادی است که متفکران مهمی چون فردریک فره (Frederich Ferre) اعتقاد دارند که اساس نظریه آکویناس در الهیات تمثیلی بر تمثیل إسنادی است (Ferre, 1967. Vol. 1, p. 95). سومین روش سنتی، دیدگاه جان دانس اسکوتوس معاصر آکویناس میباشد. کاستیهای الهیات تمثیلی او را واداشت که به اشتراک معنوی یا زبان تکمعنا (univocal) میان زبان انسانی و زبان دین روی آورد. اسکوتوس معتقد بود که ما وحی و دین معنادار و معرفتبخش داریم لذا باید آنها را در ساختار زبانی فهم کنیم. (Scouts, 1983, p. 604) وی نظریه سکوت و سلبی را که از آگوستین سرچشمه گرفت و تا دیدگاه اشتراک لفظی (equivocal) بسط یافت، بهطور قاطع رد کرد. در سده بیستم سه گرایش عمده در زبان دین و معناداری آن شکل گرفت: نهضت پوزیتیویسم، نظریه ابطالپذیری و بالاخره نظریه بازیهای زبانی ویتگنشتاین متأخر که هر سه رویکرد در مقاله جهت ایضاح منطق درونی روشها مورد بررسی قرار میگیرند. پرسش اساسی مقاله این است: اندیشههای هگل در حوزه دین را در کدام رویکرد میتوان قرار داد؟ آیا برای هگل مشکل معناداری زبان دین مطرح بود؟ هگل بر فرض توجه به معناداری زبان دین، گزارهها و مدعیات دینی را معرفتبخش میداند؟ بدون توجه به دستهبندیهای سهگانه دین در اندیشه هگل و تمرکز آراء او بر محتوا و حقیقت مطلق در مسیحیت میتوان از معناداری زبان دین در اندیشه هگل سخن گفت؟ آیا اندیشه تمثلی یا تصویری زبان دین در تفکر هگل، همانندی با الهیات تمثیلی و خاصه تمثیل إسنادی آکویناس دارد یا خیر؟ فرضیه اساسی نوشتار آن است که هگل قائل به معناداری و معرفتبخشی دین بوده و با زبان انسانی میتوانیم سخن معنادار دربارۀ دین و امر متعالی بر زبان بیاوریم.
حسن جعفری
چکیده
فلسفۀ دین تفسیری معقول و منطقی از تجربه و زبان دینی است. فلسفۀ دین تا آنجا که به اندیشه دربارۀ دین مربوط میشود، با فلسفه درهم آمیخته است. تفکر فلسفی همواره خردگرا و به طرزی ژرف معقول بوده است. فلسفۀ دین تحلیلی عقلانی از تجربۀ دینی و مسئلۀ زبان دین است. در فلسفۀ دین، همچنانکه در تفکر غربی و الهیات مسیحی بسط یافته است، ممکن است دو پرسش ...
بیشتر
فلسفۀ دین تفسیری معقول و منطقی از تجربه و زبان دینی است. فلسفۀ دین تا آنجا که به اندیشه دربارۀ دین مربوط میشود، با فلسفه درهم آمیخته است. تفکر فلسفی همواره خردگرا و به طرزی ژرف معقول بوده است. فلسفۀ دین تحلیلی عقلانی از تجربۀ دینی و مسئلۀ زبان دین است. در فلسفۀ دین، همچنانکه در تفکر غربی و الهیات مسیحی بسط یافته است، ممکن است دو پرسش عمده به نمایندگی از پرسشها و مسائلی که با استفادۀ دینی از زبان همراه میشوند، تشخیص داده شود: ما چگونه باید معنای اصطلاحاتی را بفهمیم که برای اطلاق کردن چیزهای خاصی به خداوند به کار میبریم؟ آیا این عبارات و اصطلاحات دربردارندۀ معانیِ یکسانی است وقتی آنها را برای خداوند یا در مورد مخلوقات استفاده میکنیم؟ مسئلۀ دیگر این است که خداوند به طرزی بنیادین و بینهایت متفاوت از انسانها و دیگر مخلوقات است و به نظر میرسد ممکن نباشد که این واژهها و عبارات هم دربارۀ خداوند و هم مخلوقات به معنای یکسانی صادق باشد. در سالیان اخیر، شماری از تحلیل گفتمانهای خداشناختی ارائه شده است. از این رو، این مقاله با مطرح ساختن تفسیر نمادین، که به نوبۀ خود بسطیافتۀ نمادگرایی در متون و آداب دینی است، به کاستن مسائل و مشکلات زبان دینی میپردازد. بنابراین، گام نخست این مقاله شامل مروری بر مسئلۀ زبان دین و تأملات فیلسوفان و خداشناسان بر آن است. سپس، ارتباط بین نمادگرایی و تفسیر و عملکرد آنها به نحوی تحلیلی بررسی میشود.