سید علی کلانتری
چکیده
چنین به نظر میرسد که پذیرش یک هنجار به تنهایی نمیتواند انجام آنچه هنجار مربوطه بدان فرمان میدهد توسط شخص را تبیین نماید؛ استگلیچ پیترسون این مطلب را با این صورتبندی توضیح میدهد که رابطهای قوی میان احکام هنجارین و برانگیختگی برای انجام فعل مربوطه وجود ندارد. بر اساسِ نظرِ پیترسون، برای تبیین این مطلب که شخص به آنچه هنجار ...
بیشتر
چنین به نظر میرسد که پذیرش یک هنجار به تنهایی نمیتواند انجام آنچه هنجار مربوطه بدان فرمان میدهد توسط شخص را تبیین نماید؛ استگلیچ پیترسون این مطلب را با این صورتبندی توضیح میدهد که رابطهای قوی میان احکام هنجارین و برانگیختگی برای انجام فعل مربوطه وجود ندارد. بر اساسِ نظرِ پیترسون، برای تبیین این مطلب که شخص به آنچه هنجار بدان فرمان میدهد عمل میکند، ما نه تنها باید بدانیم که شخص مربوطه هنجار را پذیرفته بلکه باید بدانیم که شخص برای انجامِ فعل برانگیخته نیز شده است. در این مقاله استدلال خواهم نمود که این نظر، در بابِ هنجارهایی که در متون فلسفی به هنجارهایِ ساختاری معروفند صادق نیست. هنجار ساختاری، مقوّم و یا برسازندۀ فعلی است که بدان فرمان میدهد. در این مقاله برای ایضاح مطلب بر هنجار ساختاری باور متمرکز خواهم شد؛ استدلال خواهم نمود که پذیرش این هنجار به تنهایی برای تبیین پدیده ای که در متون فلسفی به پدیدۀ شفافیت باور مشهور است کافی خواهد بود. به بیان دیگر تبیین خواهم نمود که شخصی که میپرسد «آیا باور کنم که p؟» صرفاَ براساس پذیرش هنجار باور، خواهد پرسید که «آیا p صادق است؟»
محمدرضا عبداله نژاد
چکیده
مفهوم «اراده» جزء یکی از مفاهیم کلیدی فلسفة اخلاق "کانت" و "شوپنهاور" محسوب می شود. در نظام اخلاقی کانت، اراده زمانی وجهة اخلاقی پیدا میکند که کاملاً تابع عقل و قوانین ماتقدم و مطلق آن باشد. اما شوپنهاور معتقد است که چون ارادة انسان مقدم بر عقل اوست، بنابراین عقل نمیتواند اراده را به انجام کاری وادارد. او بهجای عقل، انگیزهها ...
بیشتر
مفهوم «اراده» جزء یکی از مفاهیم کلیدی فلسفة اخلاق "کانت" و "شوپنهاور" محسوب می شود. در نظام اخلاقی کانت، اراده زمانی وجهة اخلاقی پیدا میکند که کاملاً تابع عقل و قوانین ماتقدم و مطلق آن باشد. اما شوپنهاور معتقد است که چون ارادة انسان مقدم بر عقل اوست، بنابراین عقل نمیتواند اراده را به انجام کاری وادارد. او بهجای عقل، انگیزهها و محرکها را بهعنوان منشأ اصلی شکلگیری هر عمل ارادی- ازجمله عمل اخلاقی- میداند. ولی نکتة مهم اینجاست که او با تقسیم محرکها به سه نوع «همدلی»، «اگوئیسم» و «سوءنیت»، فقط همدلی را بهعنوان محرک عمل اخلاقی یا پایة اصلی اخلاق قرار میدهد و دو محرک دیگر را بهعنوان محرکهای ضداخلاقی کنار میگذارد. او با انجام این کار پایة عقلانی اخلاق کانت را در قالب سه نوع استدلال مورد انتقاد قرار میدهد: او ابتدا فرمالیسم اخلاقی کانت و ادعاهای ماتقدم آن را زیر سؤال میبرد، سپس تزلزل مفهومی موجود در اخلاق کانت را (که ناشی از ناسازگاری میان ادعای ظاهری او مبنیبر تأسیس اخلاق بر پایة عقل و علاقة باطنیاش به اخلاق کلامی است) مورد انتقاد قرار داده و درنهایت نظام اخلاقی کانت را متهم به اگوئیسم میکند. در نتیجه، مقالة حاضر سعی میکند با توصیف انتقاد شوپنهاور از نظام اخلاقی کانت، جایگاه و ویژگی اصلی اخلاق شوپنهاور را مشخص نماید.