نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 موسسه فرهنگی هنری قم
2 دانشگاه تهران
چکیده
چکیده
در باب ایمانگرایی ویتگنشتاینی دو پرسش مغفولافتاده: اولاً آیا "ویتگنشتاین" صراحتاً از ایمانگرایی دفاع کردهاست؟ و ثانیا آیا ایمانگرایی از اندیشههای او. قابل استنباط میباشد؟ در مقاله حاضر پس از پژوهشی در چیستی ایمانگرایی، نشان دادهشده ادعای انتساب ایمان گروی به ویتگنشتاین اغلب بر مبنای تفسیری خاص از بخشی از آموزههای «پژوهشهای فلسفی» او بودهاست. دقت و تأمل در مجموع آراء ویتگنشتاین بهویژه در «فرهنگ و ارزش» و «درس گفتارها» نشان میدهد ادله و شواهد متعددی در نفی ایمانگرایی ویتگنشتاین وجود دارد که میتواند بدیل نظریه رایج باشد. همچنین بایستی متوجه بود استنتاج ایمانگرایی از تمایز میان بازی زبانی دین و غیر آن به نوعی خلط نظریه بازیهای زبانی بهعنوان نگره فهم و معنا با نظریه استنتاج و قضاوت است و نهایتاً آنکه پیگیری سیر اندیشه دینی نزد ویتگنشتاین به نوعی نظر متداول تقسیم ساحتهای فکری او. به دو دوره را دچار چالش مینماید.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Is Wittgenestein a Believing Person? A Second Look at the Theological Epistemology Related to Him
نویسندگان [English]
- mostafa hosseini golkar 1
- mohamad mohamad rezaii 2
1
2
چکیده [English]
Abstract
Regarding Wittgensteinian view towards fideism, two questions have been left unanswered: Firstly, has Wittgenstein explicitly defended fideism? And secondly, can fideism be deducted from his thoughts? In the present paper, after a research into the nature of fideism, it has been shown that relating fideism to Wittgenstein has mostly been based on a special interpretation of part of his Philosophical Investigations. Attention to and reflection in Wittgenstein’s collection of ideas, especially in Culture and Value and Lectures and Conversations shows numerous reasons and evidence exist which reject Wittgenstein’s fideism and can be substituted for the common existing hypothesis. Moreover, it should be remembered that inducing fideism from the distinction between language-game of religion and that of other entities is somehow the mixing of the language-game as meaning and understanding hypothesis and the induction and judgment hypothesis, and, eventually, following the path of religious thinking of Wittgenstein somehow challenges the view of dividing his realms of thought into two periods.
کلیدواژهها [English]
- : epistemology
- fideism
- language-game
- life forms
- Religious Belief
- Wittgenstein
1.1. مقدمه
ویتگنشتاین پژوهی در میان اندیشمندان ما و بالاخص جامعه دانشگاهی جایگاه درخوری یافتهاست تا حدی که او را فیلسوف خودمانی [!] نامیدهاند. در این میان مهمترین آفت، تکرار کلیشههای ساختهشده از گزینش اندیشههای فیلسوف است که بهطور متداول در اثر عدم رویکرد انتقادی به ترجمهها و عمدتاً قبول تام اولین آثار حوزه مربوطه رخ میدهد. یکی از مهمترین دغدغههای ویتگنشتاین که در جامعه ما نیز واجدارزش فراوانی است مقوله معرفت دینی میباشد. در این حوزه نسبتدادن ایمانگرایی به فیلسوف مقبول همگانشده و هیچ نقادی در این باب صورت نمیگیرد.
ادعای مقاله حاضر آن است که:
اولا: آنچه بهعنوان ایمانگرایی به ویتگنشتاین نسبت دادهشده نه براساس کلیت آموزهها و آثار منتشرشده از او (ن. ک: کتاب نامه مقاله) بلکه متأثر از تفاسیر درجه دوم 1 بودهاست؛
و ثانیاً: ایمانگرایی از آراء ویتگنشتاین استنباط نمیشود.
بهمنظور اثبات این مدعا ابتدا شاخصههای عام و ضروری ایمان گروی بر مبنای آثار کلاسیک ارائه گشته (۱) سپس مؤلفههای ایمانگرایی منتسب به ویتگنشتاین همراه با اهم تقریرها و خاستگاهشان دستهبندی شدهاست (۲ و ۳).
آنگاه اولاً تعارضات و نقدهای وارد بر تقریرهای مذکور (۴) و ثانیاً شواهدی از آثار خود ویتگنشتاین در رد ایمان گروی طرح گردیدهاست (۵ و ۶) و نهایتاً جمعبندی اجمالی از نگرههای دینی ویتگنشتاین ارائه شدهاست.
اگرچه در مقاله حاضر مسئله بازیهای زبانی به تفصیل به دلایلی که خواهد آمد بررسیشده امارویکرد مبنایی نگارندگان توجه به آموزههای ویتگنشتاین در کلیت آنهاست.
مجمع جهانی ویتگنشتاین (سمپوزیوم اتریش)2 (ALWS) که از سال ۱۹۷۵ میلادی به آوردگاه تفاسیر ویتگنشتاین تبدیل شدهاست، بهویژه در هفت دوره مختلف بهطور خاص مقولات مرتبط با اندیشه دینی ویتگنشتاین را مورد بررسی قرار دادهاست.3 در مقاله حاضر نیز پذیرفتهشده که توجه به نگره دینی ویتگنشتاین بدون ملاحظه مجموع این مؤلفهها ابتر خواهد ماند، لذا برهمیناساس به نقد دیدگاه ایمانگروی منتسب به ویتگنشتاین در کلیت آن پرداخته شدهاست.
1.2. 1- مروری اجمالی بر چیستی ایمانگرایی
در ابتدا بهمنظور مشخص بودن مقصود از ایمانگروی بهویژه برای پرهیز از گرفتارشدن در اشتراک لفظی، ضروری است تا مؤلفههای اصلی آن مشخص شود. همچنین بایستی متذکر شد اگرچه بعضاً ذیل مبحث ایمانگروی به طرح مناسبات ایمان با اخلاق، ارزش تقدیر، جهان و ... پرداختهاند4، اما جوهره و مؤلفه متمایزکننده مقوله ایمانگرایی بهویژه در دوران معاصر مباحث معرفتشناختی است که البته به نحوی ریشه در سنجش نسبت میان عقل و دین دارد. اگرچه ایمانگروی نیز دارای تقسیماتی چون معتدل و افراطی5، متقدم و متأخر و ... است اما میتوان ویژگیهای برجسته مشترک میان تمام آنها را بدین قرار فهرست نمود:
1.3. 1-1- ابتنای ایمان گروی بر نص دینی
اولین شاخصه ایمانگروی ابتنای آن بر متون دینی یا به تعبیری همان نصگرایی است. شاید به نوعی بتوان عهد عتیق را سیر از ایمانگرایی اسفار پنجگانه به حکمتگرایی امثال سلیمان نبی دانست؛ اما در عهد جدید، ابتدا با قول به ایمان ولو به اندازه دانه خردل در اناجیل و سپس بهویژه با آموزههای پولس6 بازگشتی به ایمانگرایی متوقع است.
1.4. 1-2- ملازمه ایمان گروی با شکاکیَت
چنانکه گفتهاند «در منابع و متون دینی (کهن)، ایمان و شک غالباً همسان یکدیگر انگاشته میشوند. در کاربرد قرون وسطی، کلمه لاتین Fides (=ایمان) کلاً هر دو معنی را دربردارد. حتی در عهد جدید، فرقگذاری بین این دو کاملاً روشن نیست.» (الیاده، ۱۳۷۹، صص۱۱۲-۱۱۳)؛ «ایمانگرایی برداشتی از الهیات مسیحی است که از پذیرش نیاز به (یا گاهی امکان) نقد یا ارزیابی به وسیله منابعی در بیرون از خود ایمان مسیحی سرباز میزند.»(مک گراث،۱۳۸۴، ص۵۱۶ همچنین ن. ک: صص۴۵۷-۴۶۲)؛ "پاپکین" نیز- در کلیات فلسفه–درباب ایمانگروی(طریقه ایمان)تلازم آن با شکاکیّت را تأیید مینماید.7
1.5. 1-3- تأکید بر تفکیک ایمان و علم و نفی موضوعیت سنجش عقلانی
از سوی دیگر ایمانگرایی (Fideism – Faith-ism) دیدگاهی است که نظامهای اعتقادات دینی را موضوع ارزیابی و سنجش عقلانی نمیداند (پترسون، ۱۳۸۸، ص۷۸). از این منظر ایمانگرایی مشتمل بر اصول ذیل است:
۱- مفروضات بنیادی دین در خود آموزههای آن است؛
۲- پذیرش ایمان دینی بینیاز از هرگونه اثبات یا قرینه است.
تلقی دیگر آن است که وجهاشتراک همه آموزههای ایمانگرایی، نفی نیاز ایمان دینی برای توجیه به دلایل و قراین است (تالیافرّو، ۱۳۸۲، ص۱۱۵ همچنین Penelhum, 1997, p.367)؛ لذا ادعا شدهاست که همه شاخههای فیدئیسم در این جهت که به تفکیک ایمان و علم قائلاند، مشترکاند (ملکیان، ۱۳۷۹ (ج۴)، ص۲۶۴) و به عبارتی فیدئیسم، به مجموعه دیدگاههایی گفته میشود که درستی و حقانیّت باورهای دینی را براساس خود ایمان میپذیرند نه عقل و استدلال.8 (جوادی، ۱۳۸۱، ص۱۲۴) و ازاینرو ایمانگرایی در مقابل عقلگرایی به معنای کلامیاش قرار دارد (جمعی از نویسندگان، ۱۳۸۱: ص۶۳).
لذا در شرح دیگری سه وجه برای ایمانگرایی برشمردهاند:
۱- استدلالهای فلسفی با باورهای دینی بیارتباطاند؛
۲- به باورهای دینی متدینان آسیب میرسانند؛
۳- آنها را از محوریت خارجکرده و شأنی ضعیف برایشان قائل میشوند.
نهایتاً ایمانگروی نظریهای است که براساس آن باورهای دینی نیازمند توجیه معرفتشناختی نیستند.
(مثلا ن. ک: اکبری، ۱۳۸۴، ص۱۴)
- اشاره به دیدگاههای متفرقه درباب ایمانگروی
بهعنوان تکمیل بحث بایستی متذکر شد تعابیر دیگری از ایمانگروی نیز وجوددارد که اگرچه واجد نکاتی قابلتأمل میباشند اما موردقبول همگان نیستند9 لذا نمیتوان بهعنوان معیار برای ایمانگرا دانستن یک متفکر به آنها استناد کرد. نهایتاً شاید تعبیر دقیقتر ایمانگرایی به بیان فلسفی آن باشد که نفسالامر دینی را باور مؤمن بدانیم.10 اگرچه بنابر آنچه گذشت معنای ایمانگرایی، تا حدودی مبهم است اما براساس همین تعاریف سعی میشود تا امکان استخراج این دیدگاهها از آموزهها و اندیشه ویتگنشتاین بررسی گردد.11
1.6. 2- مروری بر آنچه به ویتگنشتاین نسبت داده شدهاست.12
به یک تعبیر بهطور کلی، دو تلقی از ایمانگرایی ویتگنشتاینی میتوان سراغ گرفت:
۱- ایمانگرایی صراحتاً در آموزههای او وجوددارد. (ادعای استوارت "سادرلند"13 و "شونبامسفلد"14)
۲- ایمان گرائی از اندیشه او استنباط میگردد. (ادعای "دی. زد. فیلیپس"15 و "کی. نیلسن"16)
از منظری دیگر، در مباحث سالهای اخیر ذیل سه ساحت عمده، ایمانگرایی به ویتگنشتاین نسبت داده شدهاست:
۱- زبان دین، غیرشناختاریبودن آن و بررسی مسئله معنا؛ 17
۲- براساس تحلیل ایمان شورمندانه و تجربه مسیحیّت در «فرهنگ و ارزش»و «درس گفتارها»۱۸
۳- نتایج نظریه بازیهای زبانی از «پژوهشهای فلسفی» و «درباب یقین».
تفکیک هریک از این تقریرها و اهم گفتار مدعیان آنها به قرار ذیل است:
1.7. 2-1- غیرشناختاری بودن زبان دین
در این ساحت، عمدتاً مسئله معنا و رازآلودگی که در «رساله منطقی- فلسفی» مطرح گردیده بهعنوان بنیان ایمانگروی تلقیشدهاست. برخی از مدعیات ذیل آن بدین قرار است:
- ماحصل نظر رساله درباب دین رازورانه دانستن آن است (مثلا ن. ک: خاتمی، ص۲۱۵ و هایمان، ص۴۳ و علیزمانی، صص۴۲۴-۴۲۸).
- (رساله منطقی – فلسفی) از دید ویتگنشتاین مقالهای درباره نظریه «ارتباط غیرمستقیم» کرکگارد است ... خلاصه مقصود ویتگنشتاین تا حد زیادی با مقصود کانت یکی بود: او هم میخواست با تثبیت حدود شناخت، جا برای دین و ایمان باز کند (کیوپیت، ۱۳۸۵، صص۲۶۳و۲۶۴؛ کیوپیت سپس این ادعا را به سراسر اندیشههای ویتگنشتاین نسبت میدهد! ن. ک: همان، ص۲۶۹) .19
1.8. 2-2- ایمان شورمندانه (وصف مسیحیت)
گزین گویههای چندی از ویتگنشتاین در «فرهنگ و ارزش» و «درس گفتارها» نقلشده که به نوعی یادآور سخنان سنت آگوستن و کرکگارد است و برخی برهمیناساس مدعی ایمانگروی شدهاند. تحلیل این نگاه در بخش ۶ خواهد آمد.
1.9. 2-3- بازی زبانی دینی
این مورد با توجه به شیوع آن و گستره متفاوت تعابیر، نیازمند ارائه شواهد بیشتری است. در این ساحت، بازی زبانی دینی و بهتبع آن صور حیات دینی بهویژه براساس تفسیری خاص از پژوهشهای فلسفی و درباب یقین مستلزم ایمانگروی دانسته شدهاند.20 در اینخصوص گفتهاند:
- ویتگنشتاین متأخر در میان فیلسوفان تحلیل زبانی گرایش الهی دارد و بههمینخاطر و به این جهت که بتواند این گرایش را با مبانی فلسفی و معرفتشناسی خود آشتی دهد، به مکتبی به نام «فیدئیسم» دامن زد (ملکیان، ۱۳۷۹ (ج۴)، ص۲۶۳)؛
- کی نیلسن اصطلاح «ایمانگرایی ویتگنشتاینی» را نخستینبار برای اشاره به نظریه ویتگنشتاین درباره ناممکنبودن نقد باورهای دینی براساس اصول فلسفی یا دستاوردهای علمی بهکار گرفت اگرچه خود نیلسن این نظریه را نمیپذیرد (جوادی، ۱۳۸۱، ص۱۲۹)؛
- کاپلستون، ایمانگرایی ویتگنشتاینی را– البته با تصریح بر این نکته که این آموزه تنها برداشت برخی از پیروان او است – چنین بیان مینماید: «برخی از پیروان ویتگنشتاین، در استقلال ذاتی هریک از بازیهای زبانی اصرار ورزیدهاند و اظهار میکنند ... نظرگاه بیطرفی برای اثبات وجود خدا نمیماند که مورد بحث قرار گیرد. این مطلب را در یک بیان غایتانگارانه میتوان چنین گفت: خدا تنها از راه ایمان شناخته میشود.» (کاپلستون، ۱۳۸۴، ص۵۸)21؛
- گفتار علمی، گفتار سیاسی، گفتار هنری، گفتار دینی و ... شیوههای مختلف بکارگیری زبان هستند که در هرکدام از آنها زبان ابزاری است برای مقصودی خاص؛ هیچ ویژگی مشترکی همه این گفتارها را به هم نمیپیوندد ... (مالک حسینی: مقدمه بر ویتگنشتاین، ۱۳۸۳، ص۱۴)؛
- بازی زبانی دین، فارغ از پرداختن به صدق و کذب است (مثلا ن. ک: خاتمی، ص۲۱۶)؛
- ویتگنشتاین معتقد است چون به مرحله ایمان نرسیده، قادر به درک سخنان شخص واجد ایمان نیست تا با او به مخالفت یا موافقت بپردازد (علیزمانی، ۱۳۸۷، ص۴۷۷)؛
- مسئله یقین برای ویتگنشتاین ازاینرو اهمیت داشت که او تفاوت میان یقین داشتن و دانستن را چندان مهم و قابل توجه نمیدانست (!) (احمدی، ۱۳۸۵، ص۲۵۰)
- ویتگنشتاین معتقد بود به هیچوجه نمیتوان دین را مورد بررسی فلسفی قرار داد و با هرگونه الهیات طبیعی شدیداً مخالف بود!! (لگنهاوزن، صص۱۵۶- ۱۵۷) سال1379
- ویتگنشتاین ایمانآوردن را یک فرآیند میداند که بدست آوردن آن به تلاش انسان بستگی دارد ولی وقتی حاصل آمد از اختیار انسان خارج میشود ... معمولاً به دیدگاه او «دیدگاه تصویری از ایمان»22 گفته میشود (ملکیان، ۱۳۷۹ (ج۴)، ص۲۶۵)؛
- نظریه تفسیری ویتگنشتاین بر این مطلب (نتایج وحی بهمثابه تجربه – غیرزبانی – انکشاف خویشتن الهی) صحه میگذارد (فعالی، ۱۳۸۵، ص۱۱۱ همچنین صص۲۰۳ و ۴۹۴)؛
- ایمانگروی، ساحت نظری اندیشه دینی ویتگنشتاین است (زندیه، ۱۳۸۶، ص۴۳۷)؛ او هیچ شأنی برای عقل در دین و باور دینی در نظر نمیگیرد! (همان، ص۴۴۵) از نظر او دین و علم تقابل ذاتی دارند و مانعهالجمعاند!! (همان: ص۴۴۸)
- بهطور خلاصه میتوان گفت ویتگنشتاین از دو نظریه اساسی دفاع میکند: نخست نظریهای درباره معنای گفتار دینی و دوم نظریهای درباره معرفتشناسی باورهای دینی. نظریه نخست آن است که ابزار باور دینی در الفاظ، پیشبینی یا فرضیه نیست بلکه چیزی شبیه تعهد شورمندانه به نظام ارجاع23 است. و نظریه دوم آن است که باورهای دینی به یک اندازه مصون از ابطال و اثبات است. ویتگنشتاین میگوید منتقدان و مدافعانی که باورهای دینی را با فرضیهها خلط میکنند و شواهدی را به سود و زیان آنها گرد میآورند، ایمان دینی و خرافات را از هم باز نشناختهاند (هایمان، ص۴۸ و عباسی: صص۱۰۰-۱۰۱). سال1378
1.10. - جمعبندی از تقریرها و منبع استنباطها
نهایتاً براساس ارجاعات، اهم آنچه از اندیشههای ویتگنشتاین در دفاع از ایمانگروی استخراج نمودهاند بدین قرار است24:
۱- تمایز تصور و نام خدا نزد مؤمن و ملحد (ن. ک: ملکیان، ۱۳۷۴، صص۱۱۲- ۱۱۴)
۲- تمایز ایمان دینی و دانش تاریخی (Wittgenstein, 1994, p.460)
۳- توصیف شورمندانه تجربه مسیحیت (بهویژه در گزیدههای فرهنگ و ارزش)
۴- دلایل و توجیهات پایان و سرانجامی دارند و در اندیشه دینی نیز پایانی برای توضیح وجود
دارد!25
۵- نقلقول مشهور ام. دروری26 از ویتگنشتاین: «من نمیتوانم مسائل را از نظرگاه دینی نگاه نکنم.»27
۶- «هر آنچه که لازم است پذیرفته شود، چیزی است که فرد میتواند به آن، شکلی از حیات بگوید.»( PI, p.226 ) 28
۷- دانستن باورهایمان29 امکانپذیر نیست (مثلا د.ی. گزاره ۲۴۳) همچنین «یقین شخصی است اما دانستن نه ... من حاضر نیستم چیزی به منزله ردّ (گزاره یقینیام) تلقی شود.» (د.ی. گزاره ۲۴۵)
۸- «یک بازی زبانی فقط زمانی ممکن خواهد بود که کسی به چیزی اعتماد کند (باور بیاورد)»
(د.ی. ۵۰۹) همچنین «سؤالهایی که مطرح میکنیم و شکهای ما بر این واقعیت متکیاند که برخی گزارهها مصون از شکاند گویی چونان لولاهایی هستند که سؤالها و شکهای ما بر آنها میچرخند.» (د.ی. ۳۴۱)
۹- «اگر چیزی رخ داد که انتظار میرود مرا (به باوری) مشکوک سازد، یقیناً چیزی هم وجود دارد که باعث شود خود دلایل این شک هم به نظر مشکوک برسد و در نتیجه من میتوانم مصمم به حفظ عقیده سابق خود باشم.» (د.ی. ۵۱۶)30
۱۰- «باید یادت باشد که بازی زبانی به تعبیری، چیزی پیشبینیناپذیر است. منظورم این
است: بازی زبانی مبتنی بر دلیل نیست.31 معقول (یا نامعقول) نیست. فقط هست – مثل زندگی ما.» (د.ی. ۵۵۹)
۱۱- «... میتوان نمونههایی ارائه داد که انسانها فلان چیز را یقینی میدانستهاند که بعداً غلطبودنش ثابتشدهاست. ولی این استدلال بیارزش است – همچنین ممکن است بعداً همین دوباره نقض شود. گفتن اینکه در نهایت فقط میتوانیم به ادلهای استناد کنیم که ما آنها را دلیل تلقی میکنیم، هیچ نگفتن است. به عقیده من، دراساس این نگرش درک نادرستی از ماهیت بازیهای زبانی ما قرار دارد.» (د.ی. گزاره ۵۹۹)
۱۲- «جایی که دو اصل واقعاً بههم برمیخورند که نمیتوانند با یکدیگر سازگار باشند؛ در این صورت هرکس دیگری را ابله و مرتد میشمارد.» (د.ی. ۶۱۱)
1.11. 3- چگونگی استنباط ایمانگرایی از بازیهای زبانی
کی نیلسن آغازگر بحث ایمانگرایی ویتگنشتاینی، هشت گام را در دستیابی از بازیهای زبانی به ایمانگروی برمیشمرد:
۱- بازیهای زبانی، صورحیات (سبک زندگی – صورت زندگی Lebensform (Ge) – Form of Life (en)) اند؛
۲- صور حیات، امر واقعاند؛
۳- زبان متعارف، آنگونه که هست، درست است؛
۴- وظیفه فلسفه نه نقد زبان و صور حیات بلکه توصیف است؛
۵- صور حیات متناظر با بازی های زبانی، منطق خاص خود را دارند؛
۶- مجموع صور حیات نقد نمی شوند بلکه هریک معیارهای وضوح32، واقعیت33 و عقلانیت34 خود را دارند؛
۷- مفاهیم کلی وضوح، واقعیت و عقلانیت مبهم بوده و تنها در صور حیات مشخص می شوند و
۸- هیچ وجه مشترکی برای نقد همه صور حیات وجود ندارد.
(Nielson, 1967, p.p. 192-193 همچنین گزارشی در زندیه، ۱۳۸۶، صص۲۹۳-۲۹۴ و اکبری، ۱۳۸۴، ص۱۵۵-۱۵۶)
(همچنین گزارشی ناقص تر از آراء مشابه دی. فیلیپس در: جوادی، ۱۳۸۱، صص۱۲۹-۱۳۰)
اما در تحلیل رویکرد فوق و بهعنوان نتیجهگیری بایستی اذعان داشت:
۱- همانگونه که نیلسن اذعان داشته (ibid) برای اخذ ایمانگروی هیچ شاهدی در آثار خود ویتگنشتاین وجود ندارد؛
۲- استنتاج و اثبات طرحشده به هیچ عنوان منطقی و کامل نمیباشد؛
۳- خود بازیهای زبانی دارای ملاکهای معقولیتاند35 و این مخالف با نسبت ایمانگرایی است (بهویژه براساس گزارههای ۵و۶ در روند مذکور)؛
۴- همچنین تفاسیری کاملاً متفاوت از ویژگیهای فوقالذکر بازیهای زبانی نیز امکانپذیر است.36
1.12. 4- اهم نقدهای وارد بر تقریرات ایمانگروی ویتگنشتاینی
درباب نقد ایمانگرایی ویتگنشتاینی دو مرحله متصور است:
اول – نقد مستقل تقریرات قائلین و مدافعین این انتساب براساس تحلیل گفتارشان (که ذیل این بخش خواهد آمد) و
دوم – نشاندادن مواضع رد َایمانگروی در آموزههای ویتگنشتاین (بخش بعد).
1.13. 4-1- تناقض در مجموع مدعیات ایمان گروی ویتگنشتاینی
بعضاً در گفتار این گروه تناقضاتی37 دیده میشود از جمله:
۱- برخی او را ایمانگرای معتدل انگاشتهاند و دیگرانی افراطی!38
۲- بعضاً بین انتساب نگاه بروندینی به او و ایمانگرایی جمع نمودهاند.39
۳- در خاستگاه آراء او اتفاقنظر وجود نداشته و متأثر از "کانت"، "شوپنهاور"، "کرکگارد" و بسیاری دیگر انگاشته شدهاست.40
1.14. 4-2- ارجاعات غیر قابل قبول
اغلب – و حتی تقریباً همه – ارجاعات اندیشمندان و نویسندگان دانشگاهی ما که قائل
به ایمانگرایی نزد ویتگنشتاین شدهاند به تفاسیر درجهدوم از آموزههای او بودهاست. و این مورد بهویژه ازآنرو که از همه آثار مطرح او یا متنهای زبان اصلی یا ترجمههای قابلاعتناء در دسترس میباشد
(ن. ک: کتاب نامه مقاله) غیرقابلقبول است.
1.15. 4-3- عدم کفایت منطقی
استنباطها و استدلالها – بهعنوان نمونه آنگونه که درباب تقریر نیلسن ارائه شد – نهتنها اعتبار برهانی نداشتند بلکه بعضاً دچار تناقض میباشند.
1.16. 4-4- جزئی نگری
در استنباط ایمانگروی بههیچعنوان به مجموع آموزههای ویتگنشتاین توجه نشده و بسیاری از آنها مغفول افتاده؛ به بیان صریحتر اندیشههای او مثله شدهاست.
1.17. 4-5- مخالفت مکتب
نهایتاً شاگردان او41مخالف چنین تفاسیری از استاد شده و آن را گونهای سادهانگاری دانستهاند.
"جان پاسمور" در این باب مینویسد: «شاگردان ویتگنشتاین عموماً روش استادشان را در سالهای سکوتش پیگرفتند: کاملاً روشن است که ویتگنشتاین خوش نداشت نظریاتش به نحو دستدوم گزارش شوند» (پاسمور، ۱۳۸۲، ص۹۵) وی میافزاید: «همه شاگردان قبلی ویتگنشتاین به فلسفههای «زبان عرفی» که اخیراً بر فضای فلسفی آکسفورد حاکم شدهاست، روی خوش نشان نمیدهند، بهرغم آنکه این فلسفهها علائم روشن تأثیر ویتگنشتاین را بروز میدهند – این شاگردان این فلسفهها را کم ظرافت و بیش از حد صریح مییابند.» (همان، ص۱۰۰)
1.18. 4-6- مخالفت دیگران
همچنین لازم به ذکر است در خارج این نحله نیز کسانی مخالف تفسیر ایمانگرایی از ویتگنشتاین هستند؛ نمونه قابلذکر – ازآنرو که آراء و آثارش در جامعه ما شایع است، جان هیک میباشد. ایشان میانگارد: «من شخصاً متقاعد نشدهام که ویتگنشتاین اگر امروز خودش زنده بود بر این تحول نو ویتگنشتاینی جدید صحه میگذاشت. من این احساس را دارم که وی بیش از آن برای زندگی و سخن گفتن معمولی مردم احترام قائل بود که تئوریای را بپذیرد که در آن نیات عادی اکثر استفادهکنندگان از زبان دینی بهنحوی چنین آشکار مورد معارضه و انکار قرار گیرد ... بنابراین فقط این را میگویم که از دید من فلسفه نوین دینی ویتگنشتاینی ... احتمالاً مبتنی بر تفسیری نادرست از سخنان ویتگنشتاین راجع به دین است.» (هیک، ۱۳۸۶، صص۴۲-۴۳)
1.19. 5- مواضع ویتگنشتاین ذیل بازیهای زبانی (در مقابل ایمانگرایی)
آنگونه که گذشت، ضروری مینماید تا برای ختم بحث و رد تلقی ایمانگرایانه از ویتگنشتاین شواهدی از آموزههای خود او ارائه گردد. لذا در بخش حاضر گزارههای عمده موردتوجه ویتگنشتاین درخصوص بازیهای زبانی که البته ضمناً یا صراحتاً و در مجموع مخالف ایمانگرایی است ذیل عناوین مرتبط گردآوریشدهاست.
همچنین به لحاظ حفظ ترتیب سعیشده تا براساس شمارگان گزارهها در کتاب «درباب یقین»، بحث پیش رود.
1.20. 1-5- ویتگنشتاین قائل به وجود عقلانیت و منطق درونی برای بازیهای زبانی است:
- قواعد - (Rule - Regel) به تعبیری همان منطق در هر بازی زبانیاند42 که البته ویتگنشتاین امکان شک و خطا را در این اساس روا میداند (ن. ک: درباب یقین (د.ی.) گزاره ۲۶؛ همچنین ۲۰۳)؛
- در گزاره د.ی. ۶۳ – این نکته مهم مطرح میشود که بازیهای زبانی در نسبتشان با واقعیت واجد برتری و انتخاب میشوند.
- ویتگنشتاین همچنین مسئله صدق را در بازیهای زبانی طرح مینماید:
1.21. 5-2- بازی های زبانی در نسبت با واقعیت رتبه بندی می شوند و صدق و کذب پذیرند
د.ی. ۸۰ – صدق گفتههای من، آزمون فهم من از این گفتههاست.
د.ی. ۸۱ – یعنی: اگر گفتههای غلطی بیان کنم، بیاطمینانیای پیش میآید که آیا آنها را میفهمم یا نه؟
1.22. 5-3- بازی های زبانی با یکدیگر تعامل و همپوشانی دارند
- · گزارههای د.ی. ۹۷ و ۹۹ و ۱۴۴ و۱۵۲ – درخصوص درک تغییر در باورها بسیار مهم و به نوعی نقد هرگونه باور جزمی میباشند. ویتگنشتاین اصولاً تغییر را ممکن میداند، اما در بستری که نسبت به دیگران سنجیده میشود. بهویژه ذیل ۱۴۴– «...آنچه ثابت میماند به این علت که ذاتاً بدیهی یا محرز است ثابت نمیماند، بلکه آنچه در اطرافش قرار دارد آن را ثابت نگه میدارد.»
(همچنین ن. ک: ویتگنشتاین، ۱۳۸۵ (کتاب آبی)، ص۷۳ و فرهنگ و ارزش ذیل سال ۱۹۴۸، ترجمه مهرگان، ص۱۴۴)
1.23. 5-4- بازی های زبانی دارای افق های باز می باشند
- · مسئله افقهای باز بازی زبانی در گزاره ۲۵۶– «...بازی زبانی با زمان تغییر میکند»؛ طرح میگردد و آنگونه که در ادامه به تفصیل خواهد آمد این تلقی یکی از اهم مواضع ویتگنشتاین در تعارض با ایمانگروی است43
- · ویتگنشتاین به نوعی باور را غیراختیاری میداند (مثلا د.ی. گزاره ۱۷۳) که البته این نیز مخالف ایمانگروی است.
- · بهعلاوه ویتگنشتاین – اگرچه دانستن را وابسته به تصمیم میانگارد (د.ی. ۳۶۲) – بنیانهای باوری صور حیات را انتخابی و وابسته تصمیم نمیداند (مثلا د.ی. ۲۷۱ و ۳۱۷؛ همچنین PI, 634 و Z, 45 و مالکوم، ۱۳۸۳، صص۱۱۱ و ۱۱۵) و این نیز با جوهره اساسی ایمانگرایی مبتنی بر انتخاب و تسلیم متعارض است.
- · همچنین در رد نسبت ایمانگروی به ویتگنشتاین، توجه به گزاره د.ی. ۲۸۶ – بسیار حیاتی است: «آنچه ما باور داریم، وابسته به چیزی است که میآموزیم ... میگوئیم: این مردم چه بسا چیزها را که ما میدانیم، نمیدانند و هرقدر هم که به باورهای خود یقین داشته باشند – آنها برخطا هستند و ما این را میدانیم. اگر نظام معرفتی خود را با آنها مقایسه کنیم معلوم میشود نظام معرفتی آنها به مراتب فقیرتر است.»
- · «و مفهوم دانستن با مفهوم بازی زبانی گرهخوردهاست (و بالعکس).» ( د.ی. ۵۶۰)
- · ویتگنشتاین به صراحت بازی زبانی را برای باور ناکافی میشمرد: د.ی. گزاره ۳۰۷– «و در اینجا عجیب این است که وقتی به چگونگی کاربرد واژهها کاملاً هم یقین دارم و هیچ شکی درباره آن ندارم، باز هم نمیتوانم برای شیوه عمل خود دلیل اقامه کنم...»
- · ویتگنشتاین همچنین در پاسخ به این پرسش اساسی که: «آیا یقین ذاتی بازی زبانی است؟» (د.ی. ۴۵۷) تلویحاً پاسخ منفی میدهد و درصدد تحلیل این پرسش برمیآید که: «چگونه شک به بازی زبانی راه مییابد؟» (د.ی. ۴۵۸)
- · از سوی دیگر ویتگنشتاین واقعیت تجربی استقراء را گرهخورده با بنیانهای بازی زبانی میداند (د.ی. ۵۵۸ همچنین ۶۱۸ و ۶۴۶).
- · از دیگر گفتههای صریح ویتگنشتاین که امکان برداشت ایمانگرایانه از بازیهای زبانی را منتفی مینمایند گزاره ۶۱۷ د.ی. است: «برخی وقایع مرا در موقعیتی قرار میدهند که در آن دیگر نمیتوانم بازی سابق را ادامه دهم. موقعیتی که در آن از اطمینان بازی میگسلم. درواقع، آیا بدیهی نیست که امکان یک بازی زبانی مشروط به برخی واقعیتهاست؟»
- · در د.ی. گزارههای ۲۳۸ تا ۲۴۳ – چالش عمده تعارض میان باورها – بهعنوان مثال باورهای دینی – و تدارک تأییدات برای آنها مطرح شدهاست که نتیجه مهم آن تمایز میان باورداشتن و دانستن درخصوص مبانی است.
- · همچنین توجه به گزاره د.ی. ۲۴۸ – بسیار مهم است: «من به اساس اعتقاداتم رسیدهام و درباره این شالودهها تقریباً میتوان گفت که آنها را کل ّ بنا حفظ میکند.» لذا نتیجه قابلتأمل آن است که اهمیت باورهای پایه نزد ویتگنشتاین در نمای بیرونی است که پوشش میدهند.44
- · به تعبیری در باب باور پایه از نگاه ویتگنشتاین دو شرط ضروری و یک نکته وجود دارد:
1.24. 5-5- باور اختیاری نیست و امکان چالش در باورها وجود دارد
1.25. 5-6- باور ها وابستگی عمیقی به دانسته ها دارند
1.26. 5-7- بازی های زبانی برای باور داشتن ناکافی اند
1.27. 5-8- یقین ذاتی بازی زبانی نیست
1.28. 5-9- بازی زبانی با استقراء گره خورده است
1.29. 5-10- امکان ترک بازی زبانی وجود دارد
1.30. -جمعبندی و نکات کلیدی از آموزههای درباب یقین در رد َ ایمانگروی
اولاً: نتوان با ارائه ادلّهای آن را به باورهایی که وضوح بیشتری دارند فروکاست و
ثانیاً: نتوان شواهد یا ادلّهای در رد ّ یا انکار آنها ارایه داد.
و نکته: افق امکان شک ّ در باورهای پایه مفتوح است.
اکنون چنانچه مشخص است این گزاره نهایی صراحتاً با ایمانگرایی مغایر است. (در ایمانگرایی، باور غیرقابل شک و انکار است.)
- · همچنین درخصوص گزارههایی که به نوعی تأکید بر باورهای پایه داشتند، ویتگنشتاین صراحتاً مقصود خود را اعلام داشتهاست، د.ی. ۳۴۲: «یعنی، لازمه منطق پژوهشهای علمی ماست که برخی امور در عمل مورد شک قرار نگیرند.» (تأکید از ماست)؛ به تعبیری «...اگر میخواهیم در بچرخد، لولاها باید ثابت بمانند.» (د.ی. ۳۴۳) و یا «در حقیقت، میخواهم بگویم یک بازی زبانی فقط وقتی ممکن است که به چیزی اعتماد کنیم.» (د.ی. ۵۰۹) همچنین «...شک فقط بر چیزی ورای شک مبتنی است ... علیالقاعده میبایست احکامی تجربی ورای شک باشند.» (د.ی. ۵۱۹؛ همچنین ن. ک: د.ی. ۶۲۵)
- · نهایتاً بایستی متوجه بود اگرچه فلسفیدنهای ویتگنشتاین در باب باورهای پایه در اوج خود به این نتیجه میرسد که: «رفتارهای شکاکانه و غیرشکاکانه. اولی فقط وقتی وجود دارد که دومی وجود داشتهباشد.» (د.ی. ۳۵۴)؛ همچنین میافزاید: «با وجود این، سؤال این است: «اگر در بنیادیترین چیزها نیز مجبور شدی نظرت را تغییردهی، چطور؟» و به نظرم میآید که پاسخاش این باشد: «مجبور نیستی آن را تغییر دهی، «بنیادی» بودن آنها درست در همین است.» (د.ی. ۵۱۲) ضمن آنکه باید این گفته را در بستری از نسبیگرایی و دور هرمنوتیکی لحاظ نمود؛ نمیتوان منکر گذار استعلائی شک به آن سوی باورهای پایه شد.
1.31. 6- استنباط ایمانگرایی از «فرهنگ و ارزش» و «درس گفتارها» و نقد آن
ادعای اخذ ایمانگروی از گفتارهای «فرهنگ و ارزش» (VB – گزیده آلمانی و ترجمه فون رایت) حتی کمتر از مبحث بازیهای زبانی ضابطهمند و مستدل است و بیشتر براساس نقل گزینگویهها و مقایسه آنها با گفتارهای مشابه ظاهری از پاسکال، شلایرماخر، کرکگارد، اتو، ویلیام جیمز و دیگران بودهاست.
(مثلا ن. ک: اکبری، ۱۳۸۴، صص۱۴۵-۱۵۵ و لگنهاوزن، ص۱۵۷ و اکوان، ص۱۰۰)
بسیاری «فرهنگ و ارزش» را اساساً دیدگاههای کرکگاردی دانستهاند. (مثلا کیوپیت، ۱۳۸۵، ص۲۷۲)
1.32. 6-1- نگاه اجمالی و تفسیر یک گزاره
مهمترین نقل قول اثر که بیشترین استناد ایمانگرایانه به آن شده بدین قرار است:
«اگر واقعاً میخواهم نجات یابم پس به یقین نیاز دارم نه عقل و رؤیا و دانش و این یقین همان ایمان است، چیزی که قلب و روحم به آن نیاز دارد نه عقل نظریام.» (VB, p.33 همچنین مالکوم، ۱۳۸۳، ص۳۶)
اما آیا این ایمانگرایی است؟
بهنظر میرسد پاسخ به این پرسش به دلایل ذیل منفی باشد:
۱- فرهنگ و ارزش اساساً اثری گزینشی و گزینگویه است؛
۲- این گفتار باید در فضای کلی فرهنگ و ارزش و حتی تمام آثار و اندیشههای ویتگنشتاین فهم شود؛
۳- این گفتار مبتنی بر استدلالی نیست؛
۴- بستر ارائه این گفتار تعریف ایمان به مثابه یقین است؛
۵- ویتگنشتاین این یقین را تحلیلی میداند - اگر چه فقط در ساحت حکمت عملی ...
۶- ایمان و باور دینی نزد او اساساً مشتمل بر اصلاح شیوههای زندگی فرد است (مثلا ن.ک: تحلیل مالکوم، ۱۳۸۳: ص۳۸؛ همچنین ویتگنشتاین، ۱۳۷۴: ص۳۴۵)؛
۷- و چنانچه مشخص است؛ مجموع اینها مخالف ایمانگرایی است.
در این میان ذکر دو نمونه قابل تأمل است:
اول – افق باز، تعامل میان بازیها و تعقل در باب انتخاب نیز در فرهنگ و ارزش مطرح میشود: «...چراکه مهارت در انجامدادن بازی دیگر کفایت نمیکند. پرسشی که پیاپی مطرح میشود این است: آیا اکنون میتوان به این بازی مبادرت کرد؛ و بازی مناسب کدام است؟» (ویتگنشتاین، ۱۳۷۴، ص۳۴۵)
دوم – ویتگنشتاین ضمن واکاوی مسئله هنر، شهود، شوق و شورمندی، نتیجه میگیرد: «با این همه، همچنان به نظرم میآید که به غیر از آثار هنرمندان، راه دیگری برای نمایاندن الوهیت گیتی وجود دارد؛ به اعتقاد من، اندیشه میتواند چنین کند.» (همان، ص۳۴۸)
نهایتاً بهنظر میرسد منطقیترین نتیجهای که از این رویکردهای ویتگنشتاین میتوان برداشت نمود، آن است که نورمن مالکم – شاگرد و به تعبیری دوست صمیمی او – ارائه نمودهاست: «گمان میکنم در او به یک معنا امکان دین وجود داشت ... با آن همدلی داشت و سخت مجذوباش بود.» (ن.ک: خاطرات و دانالد هادسون، ۱۳۷۸، ص۲۲)
1.33. 6-2- نگاه تفصیلی و گفتار های علیه ایمان گروی در فرهنگ و ارزش
در این بخش لازم است مشروحی از آموزههای ویتگنشتاین در فرهنگ و ارزش که در نقد مؤلفههای ایمانگروی میباشد ارائه گردد45:
- او در پارههایی از سال ۱۹۳۰ در رد َ نصگرایی میآورد: «از هر آنچه وابسته شریعت است بایستی اجتناب کنیم چراکه محکوم به فناست. اما یک بوسه - که آن هم البته آئینی است – هرگز رنگ نمیبازد. ازاینروست که تنها آن میزان از شریعت ضروری است که همچون بوسهای حقیقی باشد.» (C.V.461) 46
او همچنین مسیحیت را توصیف رویدادهای واقعی در زندگی انسان میداند.47
- رویکرد ویتگنشتاین در درس گفتارها که در گزینگویههای فرهنگ و ارزش هم تبلور یافته بیشتر توصیف ایمان مسیحی است برای فهم آن و نه اختیار موضعی مشابه.48
- او صراحتاً آموزههای پولس رسول (و به تعبیری ایمانگرایی مسیحی) را نقد می کند (C.V. 492)49
- او ذیل پارهای مهم از سال ۱۹۳۱ که شرحی از برداشتهایش از آموزه معنای "تولستوی" است میآورد: «...دشواری در فهمیدن نه به دلیل پیچیدگی آموزه بلکه به خاطر خواست و تصمیمی است که بهگونهای جزمی جهتدهی شدهاست.»50
- بهسال ۱۹۳۷ میاندیشد: «اشراق حکمت عملی ... باید از طریق نور عقل روشن شود.»51 و میافزاید: «...کسی که در زندگی هیچ مسئلهای را نمیبیند، در برابر امری مهم کور است.»52
- او در سال ۱۹۳۷ استدلال انفسی کرکگارد علیه نگره آفاقی را ناقص و ناکافی میداند (C.V. 493-494).53 همچنین در ۱۹۴۰ آموزگار شگفتیها (کسی مانند کرکگارد) را خوب نمیداند54 و البته رسیدن به مرحله ایمان شورمندانه را ابتدا شده از تعلیموتربیت و تجربه میشمرد.55
6-3- جمعبندی و نتیجهگیری از گزینگویهها
نهایتاً بایستی متذکر شد:
۱- کسانی که در باب ادعای ایمانگروی به جملاتی از «فرهنگ و ارزش» استناد کردهاند، از کنار قطعات صریح و متعددی که نافی ایمانگرایی بودهاند به نحوی ناموجه گذشتهاند.
۲- تعمق در گزینگویههای توصیف مسیحیت ایمانگرایانه بیشتر این باور را میپروراند که مقصود ویتگنشتاین ترتیبدادن شرایطی برای فهم چیستی ایمان است.
۳- میتوان تحلیل دیگری از گزینگویهها بهویژه فرهنگ و ارزش براساس سیر تکاملی و پیشرفت تاریخی بحثها داشت، بهعنوان نمونه توصیفات ایمانگروانه که در سال ۱۹۳۷ در اوجاند در سال ۱۹۴۸ چنین استحاله یافتهاند:
«بیشمار پرسش بیربط میپرسم؛ بادا که راهم را در این بیشهزار پیدا کنم.»56
1.34. 7- ویتگنشتاین و مؤلفههای باور دینی
آنچه تاکنون گذشت در نفی تلقی ایمانگرایانه از ویتگنشتاین بود اما مسلماً او اندیشههای دینی قابلتأملی دارد که باید به نحوی درخور ارائه شوند؛ بهبیاندیگر اکنون لازم است آموزههای فوقالذکر بهگونهای ایجابی مرتب شوند و پاسخ دادهشود که ویتگنشتاین ایمان را چه میداند؟
میتوان مواجهه ویتگنشتاین با دین را در دو ساحت سلبی و ایجابی لحاظ نمود57 که اهم مؤلفههای سلبی آن
۱- رد بیمعنایی باور دینی؛
۲- رد تفاسیر زبانشناختی از باور دینی؛
۳- رد همسانی خرافه و باور دینی و
۴- رد تقلیلگرایی باور دینی58
و مهمترین مؤلفه ایجابی آن:
۵- توجه به معنابخشی باور دینی و حیات دینی است.
1.35. 7-1- اشاره به مؤلفههای سلبی باور دینی نزد ویتگنشتاین
توجه به برخی نکات در اندیشه ویتگنشتاین و شاگردان و شارحان مستقیم او برای جمعبندی بحث مهم است:
۱- مشکل ما در فلسفه آن نیست که چیزی نمیدانیم بلکه آن است که زیاد میدانیم! یا به بیان خود او: ای کاش خداوند به فیلسوف بصیرتی بدهد تا آنچه پیش چشم همگان است دریابد (مثلا ن. ک: CV, p. 63)؛
۲- اگرچه بدیهی است اما اغلب غفلت میشود که وقتی دو نفر میگویند «ایمان دارم» معنا و مراد واحدی ندارند؛
۳- تمایزی که بهویژه در رساله میان اشیاء و الفاظ و کلمات نهاده میشود در فهم متعلق واژه «خدا» واجد اهمیت بسیار است؛
۴- ویتگنشتاین – بهویژه در درس گفتارها - تشکیل تصور از خدا و متعلق آن را متفاوت از هر ادراک متداول دیگری میشمرد. (ن.ک: LC, p. 59)؛
۵- مهمترین وجه معنا نزد ویتگنشتاین، همان افق اگزیستانسیالیستی است: مرگ (مثلا ن. ک: CV, p.85)؛
۶- ویتگنشتاین در «فرهنگ و ارزش» صراحتاً از مراتب تشکیکی ایمان سخن میگوید (مثلا ن. ک: CV, p.32) که البته ممکن است از آنها تفاسیری نسبیگرایانه نیز به عمل آید؛
۷- ویتگنشتاین در مواضعی صراحتاً گفتارهایی مخالف با ایمانگرایی دارد که برخی از مهمترین آنها بدین شرح است:
- او بارها در «فرهنگ و ارزش» و «درس گفتارها» بسیاری آموزههای دینی را با عنوان خرافه نقد مینماید؛
- او در «درس گفتارها» پرسش اساسی چگونگی مقایسه و داوری میان باورها را پیش میکشد (مثلا ن. ک: LC, p.54)؛
- او قائل به افقها و حدود باز برای بازیهای زبانی است59 (به تعبیری به امکان ایضاح، انکار و شک قائل است)؛
- همچنین ویتگنشتاین بهرغم آنچه بهعنوان تمایز بازیهای زبانی علم و دین و ... به او نسبت داده میشود، اغلب تعامل بازیهای زبانی را مد ّنظر دارد و میگوید: «...پیش از حلشدن همه مسائل فلسفی هیچ مسئله فلسفی نمیتواند حل شود و این یعنی، مادام که همه آنها حل نشدهاند، هر دشواری جدیدی همه نتایج قبلی ما را مشکوک میسازد.» (ویتگنشتاین، ۱۳۸۵ (کتاب آبی)، ص۷۳)
- در یادداشتهای ۱۹۳۱ و برخی نامهنگاریها انگارههای کرکگارد را نقد و نفی
مینماید؛60 - آموزه «وظیفه فلسفه» که به نوعی دغدغه تمام حیات فکری ویتگنشتاین بهشمار میآید، صراحتاً جایگاه اندیشه را لحاظ میدارد؛ از جمله در آخرین گفتارهایی که از او به چاپ رسیدهاست (مثلا فرهنگ و ارزش) میخوانیم: «...و اکنون باید فرآیندهای اندیشه خود را به مدد فلسفه روشن کنیم.» (ویتگنشتاین، ۱۳۷۴: ص۳۴۵)
نهایتاً61 شایان توجه است که میتوان به نوعی تفسیری از ایمانگرایی و بازیهای زبانی ارائه داد که بین این دو سازگاری و تلفیق ایجاد شود؛ اگر ذیل ایمانگروی آگوستینی «ایمان میآورم تا بفهمم.»: جزء ایمان میآورم – را معادل بازی زبانی که مراد و قاعده اصلی آن طلب معناست لحاظ نمائیم و جزء بفهمم – را معنا = کاربرد درنظر گیریم.
در خاتمه و نتیجهگیری (بخش ۱۰-) به این موضوع باز خواهیم گشت.
1.36. 7-2- اشاره به مؤلفه ایجابی باور دینی نزد ویتگنشتاین
بایستی متذکر شد که ویتگنشتاین در دوران جوانی پیش از نوشتن تراکتاتوس و در مواقع حساسی با انجیل – به روایت تولستوی - مأنوس بودهاست.62 در بخش بعد این نگره به تفصیل بررسی
شدهاست.
1.37. 8-ویتگنشتاین و معنای زندگی
آنگونه که گذشت مهمترین متنی که به لحاظ نگرش دینی – نهتنها در لحظات سخت بلکه در سراسر حیات - بر ویتگنشتاین تأثیر نهاده «گزارشی از انجیل»تولستوی بودهاست. کتاب مشتمل بر چهار بخش اصلی است:
۱- مقدمه در باب الهیات جزمی، که با عنوان «اعترافات من» مشهور شدهاست؛
۲- در نقد الهیات جزمی؛
۳- تصنیفی از اناجیل اربعه، که براساس قرائت خاص تولستوی از مسیحیت در ۱۲ عنوان مأخوذ از انجیل گزینششده؛
۴- ایمان من، تأملاتی درباره دین به معنای عام
پس از مقدمه تولستوی این اندیشه جزمی کلیسا را که برای ارزشمندی آموزههای انجیل باید الزاماً آنها را وحیانی و از جانب روحالقدس دانست به چالش کشیده و مقایسهای میان یهودیت، مسیحیت و اسلام در این باب انجام میدهد (pp.13-15) و پس از به چالش کشیدن تفاسیر اصلی کلیسا در طول هجده قرن (pp.11-17) این گفتمان را پیش میآورد که: «اما چرا تنها مسیح؛ چنین تأثیر ژرفی در بشریت داشتهاست؟ ... لذا نوشتار حاضر نشان خواهد داد مسیحیت نه آمیختهای از امور قدسی و بنیادی بلکه در عوض متقاعدکنندهترین مابعدالطبیعه، بنیان و نظام اخلاقی است که به تنهایی و در حد کمال، آموزه حیات – که بشریت توانسته به آن دست یابد و تمام ساحتهای سیاسی، علمی، هنری و فلسفی از آن قابل استخراج است – ارائه میدهد.» (pp.18-20)
تولستوی برای مؤخره عنوان «فهم زندگی» را انتخاب نموده (pp.156-159) و ادعای بسیار مهمی طرح مینماید:
«اعلان مسیحیت منجر به آن شد تا آموزه فهم و معنای زندگی، جایگزین اعتقاد به وجود خدای عینی در خارج شود ... و انجیل مکاشفه این حقیقت است که بنیان اساسی هر امری، فهم زندگی فینفسه میباشد.»
و بعد از چند بند در شرح این موضوع، عبارتی ذکر میکند که بعدها به عینه در یادداشتهای ویتگنشتاین63 دیده میشود: «فهم زندگی، خداست» (p.158)؛ تولستوی سپس برای تقریب این ادعا به ذهن از تمثیل «نور حقیقت» استفاده مینماید. او سپس در پاسخ آنکه فهم زندگی چیست؟ مینویسد:
«درک اینکه منشأ زندگی خیر کامل است و بنابراین طبیعت انسانی نیز چنین میباشد و برای فهم منشأ زندگی ضروری است باور داشته باشیم جان ما و تقدّسش از آن منشأ است ... و دیگر آنکه انسان به علم حضوری در مییابد عشق و خواست خیر برای نوع بشر، تنها حقیقت، زندگی آزاد و ابدی ... و اتحاد با پدر زندگی است ... فهم زندگی آن است که خدا حیات و تقدس است که مرگ و شر ّ در آن راه ندارد.» (p.161) و نهایت حکم تولستوی در این بخش همان است که نزد ویتگنشتاین بهعنوان آموزه «سکوت و معنا» میشناسیم: «ما بایستی عشق بورزیم اما نه با سخن بلکه با کردار حقیقی و آنکس که چنین باشد سکوت و قلبی آرام دارد ازآنرو که با خدا متحد است ... و خدا همان عشق است!» (pp.163-164)
1.38. نتیجهگیری از مسئله معنا:
اگرچه مسئله معنای زندگی در ساحتهای گوناگونی موردتأمل قرار میگیرد؛ اما بایستی عمده رویکرد فلسفی/ دینی به مسئله معنای زندگی را در سه ساحت ذیل جستجو نمود:
اول – معنای زندگی برحسب زبان دین و مسئلهمحوری در الهیات؛
دوم – معنای زندگی به مثابه راز – در مقابل مسئله، آنگونه که گابریل مارسل مطرح مینماید
و نهایتاً
سوم - معنای زندگی به منزله فهمی در صور حیات (بازی زبانی).
توضیح آنکه پرسش از معنای زندگی چنان ژرف نمودهاست که هیچ اندیشمندی نتوانسته مدعی دادن پاسخ قانعکننده به آن شود و همواره اذعان داشتهاند: ما زندگی میکنیم و بس! و برای فهم معنای زندگی باید به خود زندگی رجوع کرد ... و این همان قاعده اساسی در بازیهای زبانی است. لذا مهمترین وجه بازی زبانی بهعنوان نظریه فهم معنا در درک «معنای زندگی» آشکار میشود.64
9- جمعبندی نکات متفرقه پیرامون پاسخها در نفی ایمانگروی ویتگنشتاین
لازم است جهت تکمیل بحث اشارهای نیز به مکتب کمبریج و یا به قولی آراء محفل شاگردان ویتگنشتاین ذیل این موضوع داشته باشیم:
۱- «بیدلیلی باور» که از آراء نورمن مالکم استخراج و بهعنوان مهمترین مصداق ایمانگروی ویتگنشتاینی مطرحشده؛ بیش از آنکه تأکیدی بر ایمانگرایی باشد، هم عرضی و هم ارزشی ایمانگروی و نظام اصل موضوعی را بیان میدارد65؛ حتی به تعبیری میتوان مدعی شد بیدلیلی باور را نیز اگر به دقت تحلیل نمائیم، مخالف با ایمانگروی است و چنانچه در د.ی. گزاره ۱۶۶- عنوانشده: «مشکل؛ درک بیدلیلی باور آوردنهای ماست.»
۲- بهنظر میرسد بعضاً برخی آراء منصوب به پوزتیویستهای منطقی بی هیچ استنادی به ویتگنشتاین نسبت داده شدهاند.
همچنین در برخی آثار میان تصویر تمثیلی ویتگنشتاین در ارجاع به مسیحیت و «تصویر» در رساله منطقی-فلسفی خلط شدهاست.66
۳- آنگونه که در بخشهای قبل تصریح شد اغلب آنچه درباب ایمانرایی به ویتگنشتاین نسبت دادهشده نه برگرفته از آثار او و یا تفاسیر شاگردان و شارحان مستقیم او بلکه اغلب از نظریات دست دوم (مانند دان استیور و فیلیپس) و تاریخنگاریها (مانند مگی و هایمان و هارتناک) و یا حتی بعضاً مخالفان (مانند بریث ویت، مایکل مارتین و کی نیلسن) بودهاست، که این امر با وجود ترجمه – تا حدی مناسب – آثار اصلی این فیلسوف، غیرقابلقبول و شایان تأمل است.
۴- ادعای تمایز و بیارتباطی ساحتهای حیات دینی و علمی، استنباط کی نیلسن (Nielson, 1967) و سپس تأکید آستین (Austin, 1976, pp.83-84) از نظریه ویتگنشتاین میباشد و همچنین
ضروری است متوجه بود گفتن اینکه بازیهای زبانی علم و دین جدای از یکدیگرند و استنتاج ایمانگرایی از آن به نوعی خلط نظریه بازیهای زبانی بهعنوان نگره فهم و معنا با نظریه استنتاج و قضاوت است.
البته شایان ذکر است "نیلسن" که آغازگر نسبتدادن ایمانگرایی به ویتگنشتاینیهاست، اذعان میکند هیچ شاهد مستقیمی در آراء خود ویتگنشتاین برای ایمانگروی نیست (Nielson, 1967 همچنین ن. ک: زندیه، ۱۳۸۶، صص ۲۹۲ و ۲۹۸ و جوادی، ۱۳۸۱، ص۱۲۹) و این تنها رویکردی است که متأثرین از او پیگرفتهاند.
۵- میتوان مدعی شد تمامی مواردی که به بازی زبانی و باور دینی ویتگنشتاین ارجاع شدهاست؛ او متوجه معناست67.
۶- ازسوی دیگر اگر درنظربگیریم منشأ و ظهور ایمانگرایی از تقابل عقل و ایمان (یا علم و دین) خاستهاست؛ آنگاه درحالیکه برخورد ویتگنشتاین با علم و دین در نظریه زبانی به یک نحو است، چگونه میتوان ایمانگرایی را به او نسبت داد؟68
و نهایتاً اغلب آنچه بهعنوان ایمانگروی به ویتگنشتاین نسبت دادهشده69، تنها برداشتی از تفاسیر دی. فیلیپس70 از نگره حیات دینی است و حتی از سویی با برخی اهم مواضع ویتگنشتاین – بهویژه «وظیفه فلسفه» و «نفی زبان خصوصی» (به تعبیری انفسی بودن) – متعارض است.71
1.39. نتیجهگیری
اگرچه نمیتوان منکر شد و حتی فراموش کرد ویتگنشتاین عمیقاً معنوی و اخلاقی بود، اما این غیر از نسبتدادن آموزههایی به او است که اساساً با آنها مخالف بودهاست. ماحصل مقاله حاضر را میتوان بدین قرار برشمرد:
۱- ایمانگروی بهمعنای متعارف و براساس مؤلفههای کلاسیک آن نهتنها صراحتاً در آثار ویتگنشتاین وجود ندارد بلکه حتی از آنها استنباط هم نشده و البته میتوان موارد نقض و علیه ایمانگروی نیز در آموزههای او به دست داد.72
۲- نسبت ایمانگرایی و استنتاج آن از بازیهای زبانی بهویژه خلطی در تلقی از بازیهای زبانی بهعنوان نظریه استنتاج و قضاوت؛ بهجای نگره فهم و معنا ست.73
۳- بهبیاندیگر بایستی اذعان داشت هرگونه نسبتدادن ایمانگرایی به آموزههای ویتگنشتاین حاصل بدفهمی سادهترین و اساسیترین مراد او در حیات فکریاش – حتی اگر قائل به تمایز دو دوره باشیم - یعنی تقدم پرسش از معنا بر معرفتشناسی – و ایمانگرایی و ... ذیل آن – است.
۴- بهعلاوه در رویکرد بازی زبانی دینی به ویتگنشتاین، از زبان سوءتعبیر بهمعنای اخص آن یعنی گفتار شدهاست درحالیکه حتی معنای خاص آن یعنی نحوه ارتباط هم مدنظر ویتگنشتاین نبوده بلکه بهمعنای عام زبان بهمثابه خانه وجود باید اندیشید.74 (ویتگنشتاین زبان را فراتر از «نحوه ارتباط» (معنای خاص زبان)، «خانه وجود» میدانست (معنای عام)؛ حال آنکه در نظریه بازی زبانی دینی، زبان به «گفتار» (معنای اخص) فروکاستهشدهاست.)
۵- نسبتدادن دو دوره متمایز و متقابل فکری به ویتگنشتاین محل تردید است. و از مهمترین نتایج پژوهش در باب باور دینی نزد ویتگنشتاین آن است که براساس شواهد و آراء خود او نمیتوان پذیرفت دو دوره اندیشه مجزای منسوب به او بر مبنای رساله و پژوهشها صحیح باشد و بایستی وحدت عمیقی در این خصوص قائل بود.75
۶- ضروری است در تأملات دینی ویتگنشتاین دو ساحت سلبی و ایجابی تشخیص دادهشده و جداگانه بررسی شوند.
۷- آنگونه که (در بخش ۷-۱- مقاله) گذشت میتوان تفاسیری خاص از آموزههای ویتگنشتاین ارائه داد که اگرچه به هیچوجه همان ویژگیهای ایمانگروی متعارف را ندارند اما تلقی نوینی از ایمان بدست میدهند.
مسلماً او جوهره دین را امری رازورانه میداند به این معنا که هر مواجهه نو با آن همواره
تجلیای نو دربردارد، با معرفت و علم تحدید نمییابد و پایانناپذیر، بینهایت و متعلق به سکوت
است.76
۸- نهایتاً بایستی در خصوص پرداختن به باورهای دینی ویتگنشتاین به مؤلفههای اساسی مرتبط نزد او (ن.ک: مقدمه مقاله حاضر) توجه داشت.77
و البته بایستی اذعان نمود نظرگاه ویتگنشتاین صعبتر و چندلایهتر از آن است که کسی بتواند مدعی تفسیر نهایی در این باب شود اگرچه در اواخر عمر (به سال ۱۹۴۹ میلادی) در فضای تحیر عنوان مینماید:
«اگر مسیحیت حقیقت باشد؛ پس هر فلسفهای درباب آن غلط است.» (!) (C.V. p.568)
1.40. پینوشتها
1. درجه دوم بدین معنا که نه مبتنی بر آثار ویتگنشتاین است و نه نظریات شاگردان مستقیمی مانند آنسکوم و مالکوم که به نوعی امتداد مکتب او محسوب میگردند.
2. Austrian Ludwig Wittgenstein Society.
3. دوره ۵– اخلاق – سال ۱۹۸۰ میلادی؛ ۲- دوره ۶– زبان و وجودشناسی – ۱۹۸۱ م.؛ ۳- دوره ۸ – استتیک و فلسفه دین – ۱۹۸۳ م.؛ ۴- دوره ۱۸ – فرهنگ و ارزش – ۱۹۹۵ م.؛ ۵- دوره ۲۱ – حکمت عملی – ۱۹۹۸ م.؛ ۶- دوره ۲۶ – دانش و باور – ۲۰۰۳ م. و ۷- دوره ۲۹ – فرهنگ – ۲۰۰۶ م..
4. مثلا ن.ک: رحیمیان و جباره ناصرو ، ۱۳۸۸، صص ۶۰-۸۰ .
5. ریچارد پاپکین – در مدخل دائرهالمعارف پل ادواردز – ایمانگرایی را به دو قسم میداند:
1. افراطی Extreme Fideism))؛ متأثر از ترتولیان که میگفت «ایمان میآورم چون محال است» و کرکگارد از این دسته است.
2. معتدل Moderate Fideism)): متأثر از آگوستن که میگفت «ایمان میآورم تا بفهمم»و پاسکال اینگونه است.
(Popkin, 1972, pp.201-202 همچنین ن.ک: زندیه، ۱۳۸۶، صص۳۶۳-۳۶۵)
(همچنین ن. ک: پلانتینگا، ۱۳۸۱، صص۲۰۲-۲۰۸ و جوادی، ۱۳۸۱، صص۱۲۵-۱۲۷ و جمعی از نویسندگان، ۱۳۸۱، صص۶۳-۷۱)
بهعلاوه در این خصوص افزودهاند، فیدئیسم بهمعنای «ایمان بدون دلیل» یا «ایمان بهرغم دلیل» است که نماینده یکی ویتگنشتاین و دیگری کرکگارد میباشد (ملکیان، ۱۳۷۹ (ج۴)، ص۲۶۳).
در باب ایمانگرایی کرکگارد بایستی متوجه دو مقاله مهم بود:
1. "سورن کرکگارد"، «انفسی بودن حقیقت است»، ترجمه مصطفی ملکیان، نقد و نظر۳ و ۴، تابستان و پائیز ۱۳۷۴، صص۶۲-۸۲
و ۲- رابرت مری هیو آدامز، «ادله کرکگارد بر ضد استدلال آفاقی در دین»، ترجمه ملکیان، همان نشریه، صص۸۲-۱۰۲.
اهم شاخصههای ایمانگروی – انفسی بودن – بنابه تعبیر کرکگارد چنین است:
1- حقیقتی از آن خود؛ ۲- دلبستگی شخصی، بی حدوحصر و شورمندانه؛ ۳- پیوند خورده با سعادت ابدی (ص۶۴)؛ ۴- حقیقت مسیحیت (دین) فقط اینگونه طرحشده (صص۶۵ و۷۰)؛ ۵- وابسته به تصمیم (ص۶۵)؛ 6- همراه با پذیرش یک ضمانت جزمی (مانند وحی، کتاب مقدس و...) (ص۶۶)؛ ۷- ناسازگار با یقین (ص۶۷)؛ ۸- محتاج برهان نیست بلکه برهان را خصم خود میداند (ص۶۸)؛ ۹- سیر باطنی است (ص۷۱)؛ 10- باطلنماست (Paradox) (صص۷۲ و ۷۷)؛ ۱۱- خدا قطعاً یک اصل موضوع (Postulate) و ضرورت میشود (ص۷۳)؛ ۱۲- بدون خطرکردن (risk) ایمانی در کار نیست (ص۷۶)؛ ۱۳- متعلق ایمان امر نامعقول است (ص۸۰).
از سوی دیگر به تعبیری مری هیوآدامز سه تقریر از ایمانگرایی کرکگارد ارائه میدهد:
1. «ایمان باید قاطع باشد؛ درواقع بهنظر میرسد ایمان نوعی از تصمیمگیری است. نتیجه باور، نتیجه نیست؛ بلکه تصمیم است و به همین جهت است که باور نافی شک است. تصمیم ایمان تصمیم به چشمپوشی از امکان خطاست – تصمیم به عمل به مقتضای باور، بدون احتیاط و احتساب امکان خطا.» (ص۸۵).
2. «ایمان دینی اصیل نمیتواند مبتنی باشد بر تحقیقاتی که خود مؤمن به امکان اینکه در آینده به تجدید نظر در آنها حاجت افتد قائل است.» (ص۹۰).
3. «ایمان دینی، بالطبع، محتاج نامحتمل بودن آفاقی است (احتمال هیچ راهی به این ساحت ندارد).» (ص۹۲).
6. در عهد جدید – رساله پولس به عبرانیان – باب یازدهم – آیات ۱-۳ ؛ درباب ایمان میخوانیم: «پس ایمان، اعتماد بر چیزهای امید داشته شدهاست و برهان چیزهای نادیده. ۲ زیراکه به این، برای قدما شهادت دادهشده ۳ به ایمان فهمیدهایم که عالمها به کلمه خدا مرتب گردید، حتی آنکه چیزهای دیدنی از چیزهای نادیدنی ساختهشد.» آنگونه که مشخص است در این گفتار پولس، بذر اندیشه تقدم ایمان بر فهم که بعدها آموزه آگوستینی قرار گرفت بالقوه وجود دارد.
7. «ترکیب و تألیفی است از شکاکیت کامل درباره امکان شناسائی انسانی، لااقل در قلمرو شناخت دینی، وتوسل به شناسایی از طریق ایمان که بهوسیله دلیل عقلی تأیید نشدهاست ... تقریباً در همه سیرتها و سنتهای مهم و بزرگ دینی در عالم غربی، نظریه اهل ایمان وجود داشته و معمولاً متفکران دینی یا عرفانی که کوشش برای درک و فهم شناسایی دینی بهوسیله عقل را خطرناکترین روش دانستهاند، آن را اظهار کردهاند ... آنچه این امر ظاهرا بر آن دلالت میکند این است که طریقه ایمان مبتنی است بر نظریه شکاکانه شناسایی که یا به یک نتیجه دینی یا لاادری منجر میشود که هر دو با دلایل فلسفی بکارگرفته شده ناسازگار است.» (پاپکین و استرول، ۱۳۸۰، صص۲۴۲-۲۴۳)
8. برخی همچنین پنداشتهاند «ایمانگرایان بهطور عام به شکاکیّت (در حوزه دین) خوشبیناند و تلاش شکاکان را در جهت تأئید دیدگاه خود میدانند» (جوادی، ۱۳۸۱، ص۱۲۷)
البته عده دیگری از متفکران نسبت میان این دو بحث را عموم و خصوص من وجه میدانند.
9. بهعنوان مثال دکتر فتح ا... مجتبایی گفتاری دارند که میتواند بهنوعی تعریفی متفاوت از ایمانگروی تلقی شود : «حوزهای از حیات بشری هست که هیچ چیز جز دین نمیتواند با آن در ارتباط باشد و آن حوزه ایمان و حیات ایمانی است. البته ... اگر این حیات ایمانی خراب شود همه وجود او خراب شدهاست.» (مجتبایی، ۱۳۸۲، ص۱۵) همچنین بیان دیگری از ایمانگروی وجود دارد که به تعبیری میتوان آن را نگاه حداقلی دانست. از این منظر «داشتن ایمان بهمنظور تحقیق در محتوا و حقیقت آن، امری ضروری است و قضاوتهای بیگانگان فاقد اهمیتاند.» (پیلین، ۱۳۸۳، ص۲۸؛ همچنین ن. ک: مصاحبه برایان مگی و نینیان اسمارت ذیل کلام فلسفی، انتشارات صراط، ترجمه نراقی و سلطانی، ۱۳۷۴)
10. لازم به ذکر است که در اندیشه استدلالگرایان، نفسالامر دینی امری متحقق در عالم خارج و مثلاً در لوح محفوظ یا در مثل الهی است.
11. همچنین بهعنوان نمونهای از تبیین اخلاقی از ایمانگروی نگاه کنید به: رالف مکینرنی، اخلاق مسیحی، ترجمه علیخانی و سوری، پژوهشگاه علوم و فرهنگاسلامی، ۱۳۸۶. بهعلاوه ج. استراهان و دیگران ضمن تحقیقات میدانی روانشناختی دین و گسترهای از پژوهشهای آماری در جامعه مسیحی به نکات قابل تأملی دستیافتهاند که چندان تأئیدکننده پذیرش این تعاریف ایمان در میان مسیحیان نیست (مثلا ن. ک: ج. استراهان، ۱۳۸۴، صص ۹ و۱۰ و ۱۶- ۱۸و ۳۰ و ۳1 و ۵۵).
12. محل تأمل و تعجب است که برخی اساساً ارزشمندی مباحث ویتگنشتاین – بهویژه رویکرد زبانی - را نفی و رد کردهاند! بهعنوان مثال دراین باب دکتر احمد احمدی میگوید: «زندگی از طریق زبان بدست نمیآید.» (جمعی از اندیشمندان، ۱۳۸۸، صص۱۶۱-۱۶۲) و دکتر مهدی گلشنی معتقد است: «...چیزی از این حرفها بدست نمیآید»!! (همان، ص۱۲۸) ... در مقاله حاضر این تلقی را در هالهای از ابهام رها مینمائیم !؟
13. Stewart Sutherland.
14. Gina Schonbaumsfeld.
15. D. Z. Phillips.
16. Kai Nielson.
17. مهمترین مروجین این مسئله در ایران بهویژه آقایان صادق لاریجانی و علیزمانی میباشند.
18. سه اثر از ویتگنشتاین در ترجمهها، درس گفتار نامیده شدهاند:
1- درس گفتاری درباب اخلاق، سخنرانی درباره اخلاق به سال 1929 به دعوت اگدن (چاپ اول 1994 میلادی)
2- درس گفتار های کمبریج 1932-1935. (چاپ 1972 میلادی)
3- درس گفتار هائی درباره زیبائی شناسی، روان شناسی و باور دینی (1984 میلادی)
اما اگر بدون هیچ تأکیدی،درس گفتارها(LC) آورده شود مقصود همین مورد است.
19. کیوپیت آراء دینی دوران متأخر حیات ویتگنشتاین را نیز به نوعی امتداد سنت قدیمی استعاره – نماد – تمثیل میانگارد! (ن.ک: کیوپیت، ۱۳۸۵، ص۲۶۸) بهعلاوه بایستی متذکر شد کیوپیت اصول باور و آموزه دینی ویتگنشتاین را مبتنی بر انسانگرایی و اختیارگرایی میشمرد (مثلا؛ صص۲۷۰ و ۲۷۲) که البته با ایمانگرایی در تناقض است. اگرچه در خاتمه بحث خود و با عنوان «ارزیابی» بهوجهی غریب ویتگنشتاین را ایمانگرا توصیف میکند: «ویتگنشتاین ... چنان آدمی (است که گویا) از الهیات لیبرال و تجددخواه بیزار است و ترجیح میدهد به آنچه خود اصیل میپندارد دودستی بچسبد هرچند که خود شخصاً نصفه و نیمه در شک است و بستگی او به آئین جنبه خصوصی پیدا کردهاست و وی دیگر قادر نیست آن را به طرز مؤثری در روند کلی زندگی واقعی خود بگنجاند. نیچه اگر بود با خشونت میگفت این آدم را شبه خدا تسخیر کردهاست و به این جهت ناچار است هر هفته برود و گل روی قبر خدا بگذارد. پس میتوان تعلیمات ویتگنشتاین را بسیار گذشتهپرست خواند ... عقیده خود من این است که اندیشههای دینی او زیادی محافظهکارانه و غربتزده بود . گرفتار گونهای رخوت عرفانی بود که از شوپنهاور میراث برده بود.» (صص۲۷۶ و ۲۷۷)
20. به تعبیری ماحصل نظریه بازیهای زبانی، استقلال بازی زبانی دینی و ناممکن بودن نقد باورهای دینی براساس اصول فلسفی و دستاوردهای بشری است.
21. چنانچه مشخص است این تلقی ایمان گرایئی متفاوت با دیدگاه جزمی ارائه شده در تعاریف (بخش 1۱- مقاله حاضر) است و البته هنوز مسئله معنا و کاربرد واژه «خدا»در بازی زبانی مذکور مفتوح و قابل بررسی است.
بهنظر میرسد یادآوری یا «باز شناسی ایمان» بهویژه براساس تمثیل عکس و یافتن چیزی در آن که ویتگنشتاین ارائه داده، ترجمه مناسبتری باشد.
22. Representation of Faith.
23. در دان کیوپیت، دریای ایمان، ترجمه کامشاد، طرح نو، ۱۳۷۶، ص۱۸۱ ذیل ترجمه همین فقره «نظام راهنما» استفاده نمودهاست
24. در یک جمعبندی دیگر ارجاعات اصلی به فیدئیسم ویتگنشتاین به موارد ذیل دانستهشده (مثلا ن.ک: خاتمی، صص ۲۱۶ و ۲۱۸):
۱- پژوهشهای فلسفی بند ۳۷۳: «دستور زبان میگوید هر چیزی چگونه ابژهای است. (خداشناسی بهعنوان دستور زبان).»
۲- فرهنگ و ارزش بندهای ۵۰ و ۸۳ و ۳- درسگفتارها بند ۲-71.
25. اگرچه مشخص است این استدلال چیزی بیش از تشبیه نیست اما میتوان تقریراتی از آن را در این منابع یافت: مالکوم، ۱۳۸۳، صص۱۶ و ۴۷ و درباب اینکه تبیین پایانی دارد ن.ک: د.ی. گزارههای۱۶۴ و ۱۹۲ و ۲۰۴ و ۶۱۲ و ۶۲۵ ؛ همچنین مقایسه کنید با این استنباط از رساله که تحلیل هر گزارهای باید بتواند کامل شود: مالکوم، ۱۳۸۳، ص۶۴ و تفسیری خاص در همان، صص ۹۴ و ۱۱۶-۱۱۷ .
26. M. O’C. Drury.
27. Rush Rhees, 1984, p.94
28. این نکته از گفتار یازدهم، بخش دوم، پژوهشهای فلسفی است که آقای فریدون فاطمی در ترجمه فارسی اینگونه نقل کردهاند: «میتوان گفت آنچه باید پذیرفته شود، امر دادهشده، صورتهای زندگی است.» (ویتگنشتاین، ۱۳۸۰، ص۳۹۷)
29. درباب سیر تاریخی باور نزد ویتگنشتاین ن. ک: مالکوم، ۱۳۸۳، ص۴۹.
30. البته ویتگنشتاین بلافاصله میافزاید: «ولی آیا ممکن نیست چیزی رخ دهد که مرا کاملاً از خط خارج سازد؟ شاهدی که یقینیترین چیز را برای من ناپذیرفتنی سازد؟ یا هرطور شده مرا به ترک بنیادیترین احکام خود وادارد؟» (د.ی. ۵۱۷)
31. بهنظر میرسد براساس سیاق متن، ترجمه صحیحتر «بازی زبانی مبتنی بر علیّت نیست.» باشد.
32. Intelligibility.
33. Reality.
34. Rationality.
35. درباب معقولیت و لزوم دقت فلسفی در آن بهویژه ن. ک: محمدرضائی و گلکار، "آیا معقولیّت برهان است"، فصلنامه حکمت و فلسفه، شماره ۲۲ ، تابستان ۱۳۸۹.
36. بهعنوان مثال: ۱- بایستی انعکاس نسبت اندیشه با صور حیات در بازیهای زبانی مورد تأمل واقع شود؛ حتی بنابر تفسیری صور حیات متناظر با بازیهای زبانی در حقیقت همان صور ذهن یا صور تعقلاند (مثلا ن.ک: ابراهیمی دینانی ذیل: جمعی از اندیشمندان، ۱۳۸۸، صص۷۲ و ۷۴ و ۹۴). ۲- از منظری دیگر، وجود ذهنی زندگی، زبان خواهد شد و وجود عینی زبان، زندگی است (ن. ک: کدیور، جمعی از اندیشمندان، ۱۳۸۸، ص۴۱۵). ۳- کسانی چون ویلیام آلستون درباب نسبت دادن ایمانگرایی به ویتگنشتاین انتقاداتی وارد نمودهاند. خلاصه بحث آنان بر این اساس است که نگرههای الهیاتی، کلامی و برهانی نیز که بهعنوان علمی خارج از بازی زبانی دینی تلقی شدهاند، بخشی از حیات دینی است. ۴- در سنت ترجمهای و مقالات فارسی نیز بعضاً اشاراتی به رویکرد مخالف مطرح شدهاست، اما اغلب نگارندگان و مترجمین یا متوجه مخالفت با ایمانگرایی نبودهاند یا اصولاً ضمینه و سیاق بحثشان چیز دیگری بودهاست (مثلا ن. ک: بحث ۵ بافت ویتگنشتاینی در: دی فیلیپس، ترجمه ملکیان، ص۴۱ و بحث رویکرد بازی زبانی به تعالی زبان در: دی فیلیپس، ترجمه زندیه: صص ۱۳۳ و ۱۴۶-۱۴۷ و بحث شناختاری بودن رویکرد ویتگنشتایندر: برجیسیان، ص۴۰ و ردّ نسبت ایمانگرایی به ویتگنشتاین در: جوادی، ۱۳۸۱، ص۱۲۹، دکتر جوادی ذیل همین بحث در نقد و بررسی ص۱۳۱ این پرسش را مطرح نموده اما هیچ پاسخی به آن ندادهاست.)
37. برخی گفتهها نیز تقریباً نامفهوم مینمایند مثلاً: «براساس دیدگاه ویتگنشتاین، اگر به آنچه که در باطن هر مفهوم در هر دستگاه زبانی موجوداست، بهدقت بنگریم، حقایقی را بر ما آشکار خواهد ساخت که دیگر حاضر نخواهیم شد وقت خود را با بحثهای بیحاصل تلف کنیم(!) ظهور این منطق جدید به همه مفاهیم نگاهی انضمامی دارد و این نگاه انضمامی، نگاه به حیات انضمامی این مفاهیم در تاریخ بشر است» (برجیسیان، صص۳۷-۳۸).
38. برخی از تقریرها به عنوان مثال بدین قرار است: ۱- ویتگنشتاین جزء ایمانگرایان افراطی بهشمار میرود (اکوان، ۱۳۸۶، ص۸۹).
۲- ویتگنشتاین میگفت ایمان بهرغم دلیل نه؛ ولی ایمان بدون دلیل آری. یعنی دلیل به زیان و سود گزاره اقامه نشدهاست ولی به آن ایمان میآوریم ... ویتگنشتاین میگوید: وقتی به گزاره ایمان میآوریم که آن گزاره دلیلی به سودش نباشد ... ویتگنشتاین به «فیدئیسم اعتدالی» قائل بود (ملکیان، ۱۳۷۹ (ج۴)، ص۲۶۴).
آنچه به نام ایمانگرایی ویتگنشتاینی معروف است و کسانی چون دی. فیلیپس از آن دفاع میکنند، روایت خاصی از ایمانگرایی معتدل است (Penelhum, 1997, p.376 همچنین جوادی، ۱۳۸۱، ص۱۲۷ و فعالی، ۱۳۸۵، ص۱۲۰).
39. «تلاش ویتگنشتاین آناست تا از بیرون به فهم دین مبادرت ورزد و بدیهی است از این دیدگاه، دین به همان اندازه که میتواند صواب باشد و مبنا و معنایی داشته باشد میتواند بر خطا، بیمبنا و بیمعنا هم باشد.» (خاتمی، ص۲۱۶)
40. برخی از تقریرها بهعنوان مثال بدین قرار است: ۱- ویتگنشتاین نیز همانند کرکگارد ایمان را مبتنی بر اثبات عقلانی نمیداند و همانند او و همه ایمانگرایان دیگر بر اهمیت خطرکردن تأکید میکند. اما برخلاف پاسکال و جیمز ایمان را یک مسئله ارادی نمیداند و برخلاف کرکگارد ایمان را ضدعقل نمیشمارد؛ بلکه دلایل آفاقی را صرفاً اموری بیگانه با ایمان – و نه ضد آن– میشمارد. بهطور خلاصه نکات اصلی دیدگاه ویتگنشتاین درباب ایمان این است که ایمان بههیچوجه براساس شواهد تجربی اثبات یا نفی نمیگردد. دیگر آنکه ایمان را نمیتوان اثبات عقلانی یا نفی عقلانی نمود. البته ممکن است برای متعلق ایمان – مثلا خدا یا آخرت استدلال آورد و آن را تشکیکناپذیر ساخت؛ ولی با اثبات متعلق ایمان خود، خود ایمان ثبوت نمییابد. ایمان نزد ویتگنشتاین تصویر و برداشتی است که با هیچ شاهد تجربی و استدلال عقلانی نقض نمیشود (جمعی از نویسندگان، ۱۳۸۱، صص۶۷-۶۸).
2- ایمانگروی، جنبشی است در فلسفه دین و معرفتشناسی دینی که بهویژه در نیمه دوم قرن بیستم، تحتتأثیر مستقیم تعالیم لودویگ ویتگنشتاین توسعه یافت. این دیدگاه ترکیبی است از شکاکیت کامل درباره امکان معرفت انسانی همراه با توسل به معرفتی که از طریق ایمان حاصل آمدهاست (فعالی، ۱۳۷۹، صص۲۸۹-۲۹۰).
3- ایمانگرایی ویتگنشتاین قرائت جدیدی از کرکگورد است که ایمان را شرط لازم تعقل معرفی مینماید (حقیقت، ۱۳۸۰، ص۳) اعتقادات دینی خود تکیهگاه سایر اعتقادات بوده و طلب توجیه برای آنها بیمعناست (همان، ص۱۲).
4- از نظر ویتگنشتاین باور دینی استفاده از یک «تصویر» است؛ تعهدی راسخ و تزلزلناپذیر
است که کل زندگی فرد را نظم میبخشد و مبتنی بر شواهد و دلایل نیست (مهدوینژاد، ص۶۹) دیدگاههای او. در «فرهنگ و ارزش» پایبند سنّت کرکگارد ... و هم صدا با پاسکال است
(همان، صص۸۵ و ۸۷).
نظریه زبان دینی ویتگنشتاین از پیامدهای دراز آهنگ فلسفه کانت است که روزبهروز عرصه را بر دین تنگتر میسازند (کاشفی، ۱۳۸۰، صص۱۰۲-۱۰۳).
41. به یک تعبیر مکتب ویتگنشتاینیان کمبریج.
42. مثلا در د.ی. گزاره ۵۶: «و هر چیزی که یک بازی زبانی را توصیف کند جزء منطق
است.»
43. ویتگنشتاین ضمن بازدانستن افق بازیهای زبانی اعلام میدارد: «این بدان معنا نیست که هیچ چیز در جهان حقیقتاً قادر نخواهد بود مرا به چیز دیگری متقاعد کند.» (د.ی. ۳۸۲) او. حتی نامعقول بودن (مثلاً به معنای مراد ایمانگرایان) را نیز در زمره امکانهای افق باز بازی زبانی مطرح میسازد: «روش ما صرفاً برشماری کاربردهای واقعی واژهها نیست، بلکه آگاهانه کاربردهای جدیدی را ابداع میکنیم، برخی از آنها به این دلیل که نامعقول بهنظر میرسند.» (ویتگنشتاین، ۱۳۸۵ (کتاب آبی)، ص۴۹)
44. مقایسه کنید با مقاله: محمدرضائی و گلکار - «شرطیه پاسکال: آیا معقولیت برهان است؟»، دانشگاه علامه، تابستان ۱۳۸۹ و همچنین مقایسه کنید با آراء آنشتاین، در نسبیت و فیزیک و واقعیت، همچنین ارنست ماخ، در اساس علوم، درباب اصول موضوعه و سادگی نظریات علمی. البته ویتگنشتاین خودش نیز متذکر این اقتباس از آراء آنشتاین شده: د.ی. گزاره ۳۰۵.
45. از این اثر یک ترجمه کامل و دو ترجمه ناقص وجود دارد اما ارجاعات ما به متن ترجمه انگلیسی فون رایت است و بعضاً تنها برای مقابله به ترجمههای فارسی ذیل اشاره شده:
۱- ویتگنشتاین ، لودویک، فرهنگ و ارزش، ترجمه امید مهرگان، گام نو ، ۱۳۸۰
۲- ویتگنشتاین، لودویک، «تأملاتی درباب فرهنگ و هنر و ادبیات»، ترجمه حسین پاینده، ذیل ارغنون شمارههای ۷ و ۸ ، پائیز و زمستان ۱۳۷۴، صص۳۴۱-۳۵۵.
۳- ویتگنشتاین، لودویگ، درباره اخلاق و دین، تدوین و ترجمه مالک حسینی و
بابک عباسی، انتشارات هرمس، ۱۳۸۸: «گزیدههایی از نکتههای گوناگون (فرهنگ و ارزش)»: صص۴۳-۶۸ .
46. همچنین ن.ک: ترجمه مهرگان، صص۲۷-۲۸ و مالک حسینی، صص۴۷-۴۸.
47. مثلا ن.ک: ترجمه مهرگان، صص ۶۱-۶۲.
48. مثلا ن. ک: ترجمه مهرگان، ص۶۵.
49. همچنین ن. ک: مالک حسینی، ص۵۱ و مهرگان، ص۶۷ .
50. ن. ک: مهرگان، ص۴۴.
51. مقایسه کنید با مهرگان: ص۵۹ همچنین نگره به ظاهر مقابلش در ص۱۱۵: « تنها نوری از بالا».
52.ن.ک: مهرگان، ص۶۱.
53. همچنین ن.ک: مالک حسینی، صص۵۱-۵۲ و مهرگان، صص۶۸-۶۹.
54. ن. ک: ترجمه مهرگان، ص۸۱.
55. همان، صص ۱۲۶-۱۲۷.
56. ن.ک: مهرگان، ص۱۳۳؛ همچنین میافزاید: اگر خداوند واقعاً انسانهایی را که باید نجات یابند، برمیگزیند، پس دلیلی وجود ندارد که آنها را بر پایه ملیَت، نژاد یا خلقوخوی برنگزیند. یا اینکه چرا گزینش نباید بیان خود را در قوانین طبیعی بیابد؟ مسلماً او میتوانست طوری انتخاب کند که گزینش، تابع یک قانون باشد.» (مهرگان، ص۱۴۲)
57. همچنین ن. ک: فیلیپس، ۱۳۸۲. اگرچه در رساله او. گزارههای سلبی و ایجابی را مزدوج میداند (ن. ک: ۵.۵۱۵۱).
58. ویتگنشتاین بهویژه در درسگفتارها با هرگونه تحویل ایمان دینی به نظام آموزههای کلامی، دانش تاریخی، پیشگویی و مکاشفه، فرضیات و نظریات علمی و ... – اغلب براساس تحلیل بازیهای زبانی و نتایج عملی آنها - به جد مخالفت مینماید (مثلا ن.ک: Wittgenstein, 1994).
59. نورمن مالکوم دربرخی تفاسیر خود مسئله افقهای باز برای بازیهای زبانی را بهصورت امکانی و در قالب پرسش مطرح نمودهاست (ن.ک: مالکوم، ۱۳۸۲، ص۳۲)؛ ازسویدیگر اگرچه براساس آموزههای تراکتاتوس (بویژه گزارههای ۶.۵ به بعد) کمتر میتوان مرزهای باز برای زبان درنظر گرفت اما همچنان نزد برخی، امکان چنین برداشتی وجود دارد (مثلا ن.ک: فسنکول، ۱۳۸۵، صص ۵۱-۵۵ و ۶۴ و ۹۴-۹۹ و ۱۱۷)
60. مثلا ن.ک: فلسفه، تیر ۱۳۸۸، ص۴۲ .
61. در این بخش لازم است تأکید بر تمایز رویکرد کلامی (مثلا تفسیر تولستوی از آیه ۱۲ - باب هشتم یوحنا Tolstoy, 1943, pp.93-95) با اندیشه ویتگنشتاین نیز داشته باشیم: بعید است بتوان چنین اندیشه اصل موضوعی و تکیه بر بدیهیات را در آموزههای ویتگنشتاین یافت.
62. درباب تأثیرپذیری ویتگنشتاین از کتاب مقدس بهطورکلی نگاه کنید به مالکوم، ۱۳۸۳، صص۲۱-۴۳ (گفتار: آیا ویتگنشتاین مردی دیندار بود؟) و فلسفه، تیر ۱۳۸۸، ص۳۳ و Tim Labron, 2006. همچنین بهعنوان زندگینامه مختصری از او که حواشی دینی را درنظر داشته ن.ک: بخش ویتگنشتاین در دان کیوپیت، ۱۳۸۵، صص۲۵۷-۲۷۸ .
63. «خدا همان معنای زندگی همان معنای جهان است.» (یادداشتها، ۱۱ ژوئن و ۸ ژوئیه ۱۹۱۶ و ۱۳ گزاره، مناجات، درباب خدا)
64. همچنین باید افزود ویتگنشتاین در «سخنرانی درباره اخلاق» ضمن اشاره به تعاریف جانشین ذیل چیستی اخلاق؛ می آورد:
«علم اخلاق، کاوش درباره معنای زندگی است یا درباره آن چیزی است که زندگی را درخور زیستن میکند یا درباب شیوه درست زیستن است.»؛ او در اینجا میان دو تلقی از معنا تمایز مینهد: ۱- معنای عادی یا نسبی و ۲- معنای اخلاقی یا مطلق . ن. ک: ویتگنشتاین، درباره اخلاق و دین، تدوین و ترجمه حسینی و عباسی، انتشارات هرمس، ۱۳۸۸، ص۱۵ .
65. چنانچه خود مالکوم مینویسد: «...به این معنا، دین بیدلیل است؛ و شیمی هم همینطور.» (مالکوم، ۷۹ و۸۰، ص۱۱۳) همچنین مالکوم متذکر شده، اصولاً ویتگنشتاین نشان داده ما در تلقی از «باور» به مثابه حالت ذهنی، تمام واقع را درنظر نگرفتهایم و در حقیقت گسترهای از سیاق معانی برای «باور» وجود دارد. (ن.ک: مالکوم، ۱۳۸۳، صص۷۵-۸۰)
66. درباب نظریه تصویر بهمثابه عالم سخن ن.ک: درباب یقین – گزارههای ۲۰۹ و ۲۳۳ و ۲۶۲ همچنین درباب عالم سخن ن. ک: غلامحسین مصاحب، آنالیز ریاضی، انتشارات امیرکبیر ... همچنین درباب عالم سخن / فضای منطقی در رساله ن.ک: مالکوم، ۱۳۸۳، ص۵۴.
67. چنانچه بیش از همه در ابتدای درسگفتارهای ۳۴-۱۹۳۳ کمبریج مشخص است (کتاب آبی)؛ همچنین ن.ک: مالکوم، ۱۳۸۳، صص۲۶ و ۲۹.
68. به همین دلیل است که برخی دچار سردرگمی شدهاند و همزمان انسجامگروی، متنگروی و مبناگروی خطاپذیر را به ویتگنشتاین نسبت دادهاند. (مثلا ن.ک: اکبری، ۱۳۸۴، ص۱۱۴)
ولترستورف – در مدخل «ایمان» دایرهالمعارف راتلج - در این باب مینویسد: «اگر منظور از عقل، کلیت عقلانیّت باشد، در آن صورت به دشواری میتوان حتی کسی چون کرکگارد را ایمانگرا دانست.» (Wolterstorff, p.534 همچنین جوادی، ۱۳۸۱، ص۱۲۴)
69. در آثار فارسی بهویژه نزد اساتیدی چون دکتر لگنهاوزن، علیزمانی، اکبری و دیگران.
70. برای مرور دیگری بر نگاه ویتگنشتاینی دی. فیلیپس ن. ک: آلن پی. اف. سل، تاریخ فلسفه دین، ترجمه آیتالهی، پژوهشگاه فرهنگواندیشه اسلامی، چاپ اول ۱۳۸۲، چاپ دوم ۱۳۸۷، صص۳۶۸-۳۸۲.
71. همچنین در نظریات رایج – بهویژه ذیل ترجمهها و تفسیر ویتگنشتاین – ایرادات عمده دیگری وجود دارد که بحثی مستقل میطلبد:
۱- بیتوجهی به اهمیت جستجوی معنا نزد ویتگنشتاین بالاخص متأثر از تولستوی.
۲- بیتوجهی به نگره Lebenswelt در ساحت اندیشه آلمانی با گستره و پشتوانه وسیع از عرفان تا دیلتای و هوسرل و نهایتاً ویتگنشتاین.
72. به تعبیر دیگر ایمانگرایی نهتنها صراحتاً در آموزههای او. و شاگردان و شارحان مستقیماش
وجود ندارد؛ بلکه از آنها نتیجه هم نشده به عکس شواهدی در رد آن میتوان از اندیشههای ویتگنشتاین یافت.
73. ویتگنشتاین پیش از هرچیز از مراد و معنا میپرسد و معتقد است فهمیدن شرط لازم هر اقدام دیگری است و اساساً ادعائی چون «ایمان می آورم تا بفهمم» بی معنی بوده و تنها در مراتب تشکیکی امکان پذیر است.
74. البته اگر حمل بر خلط میان فلسفه اگزیستانسیال و سیاق بحث ویتگنشتاین نشود.
75. اگرچه نبایستی فراموش کنیم تأکید خود ویتگنشتاین (در مقدمه پژوهشها و...) بر آن بوده که رساله و پژوهشها بایستی با یکدیگر خوانده شوند (ن.ک: ویتگنشتاین، ۱۳۸۰، ص۲۵ (پیشگفتار) وG. Hallett, 1977 همچنین ن.ک: ارجاعات کتاب آبی به رساله)
با این وصف در درجه دوم، از دیگر شواهد مهم به سود ادعای سیر پیوسته اندیشه ویتگنشتاین مصادیقی است که همواره در طول زندگیش به آنها ارجاع دادهاست، یکی از این نمونهها چنانچه پرز نشانداده، «تمثیل چشم و نفس» است (ن.ک: دیوید پرز، ۱۳۸۲، صص۱۵۴-۱۶۴) همچنین درباب آراء کسان دیگری که قائل به وحدت در سیر اندیشه ویتگنشتاین شدهاند، مثلا ن.ک: فسنکول، ۱۳۸۵، ص۱؛ همچنین تیلمن، ۱۳۸۲، صص ۸-۹ و ۱۲؛ نهایتاً قابل تأمل است اگرچه کسانی چون مالکوم در «شرح احوال و آرای ویتگنشتاین» به جد ّمعتقد است دو نظام فلسفی او اصیل و در مقابل هم میباشند و هرگونه تصور همراهی آنها یکسره نادرست است (مالکوم، ۱۳۸۲، ص۲۷) اما در جای دیگر براساس سیر پیوسته مفاهیم دینی / اخلاقی نزد او پیش میرود (ن.ک: مالکوم، ۱۳۸۳)
76. ویتگنشتاین مسلماً در مرز جهان واقع و «هست»ها ایستادهاست و به اشراق «باید»
ورای آن شناخت دارد؛ لذا باید در پی تبیین ایمانگرایی نوینی نزد او در سکوت معنادار و پویایش
باشیم.
نظر او درباب هنر نیز قابل تأمل است؛ مثلاً در فرهنگ و ارزش: «دشوار بتوان در هنر چیزی بهتر از» هیچ نگفتن «گفت.» (ویتگنشتاین، ۱۳۷۴، ص۳۴۸)
77. در خاتمه تذکر استاد دکتر کریم مجتهدی بسیار به جاست که «شرط، مطالعه افکار ویتگنشتاین در کلیَت آنهاست.» (جمعی از اندیشمندان، ۱۳۸۸، ص۲۲۹)
پائیز.