محمدهادی توکلی
چکیده
به گواهی ارسطو، در یونان باستان نظریهای رواج داشته که بر اساس آن، «واحد» بهعنوان جوهری مستقل تلقی میشده است که در نسبت با سائر جواهر نقش علّی دارد. ارسطو با بیان «محمول» بودن «واحد» و نیز اشاره به تالیفاسد های مترتب بر نظریه کذایی، سعی در ابطال آن نمود. این نظریه و نقدهای ارسطو بر آن مورد توجه ابنسینا قرار گرفت ...
بیشتر
به گواهی ارسطو، در یونان باستان نظریهای رواج داشته که بر اساس آن، «واحد» بهعنوان جوهری مستقل تلقی میشده است که در نسبت با سائر جواهر نقش علّی دارد. ارسطو با بیان «محمول» بودن «واحد» و نیز اشاره به تالیفاسد های مترتب بر نظریه کذایی، سعی در ابطال آن نمود. این نظریه و نقدهای ارسطو بر آن مورد توجه ابنسینا قرار گرفت و او برخلاف ارسطو به صرف «محمول» دانستن «واحد» اکتفا نکرد. او در الهیات نجات از طریق سه استدلال سعی نمود تا عرضِ لازم بودن «وحدت» را بهعنوان مبدأ اشتقاق «واحد» به اثبات رساند. استدلالهای ابنسینا از جهات متعددی قابل مناقشهاند، اما مهمترین اشکالی که بر استدلال او وارد است، خلط عروض مقولی و عروض تحلیلی است و با قبول محمول بودن واحد و طرح عدم مفارقت آن از موضوع، نمیتوان «عرض»، در مقابل جوهر، بودن وحدت را اثبات نمود و از این طریق علیّت واحد نسبت به جواهر را نفی کرد.