مرتضی پویان
چکیده
تردیدی نیست که هم صدرالمتألهین و هم علامه به ضرورت فلسفی در خارج قایل هستند و فلسفه خویش را با ضرورت آغاز میکنند. اساساً ضرورت، اصل و مبنای جمیع موجودات و حقایق در عالم خارج است بلکه عین خارجیّت اشیاء است. موجودی که سهمی از ضرورت ندارد سهمی از خارجیّت و واقعیّت نیز ندارد. اما اختلاف صدرالمتألهین و علامه بدینجا بر میگردد که منشأ ...
بیشتر
تردیدی نیست که هم صدرالمتألهین و هم علامه به ضرورت فلسفی در خارج قایل هستند و فلسفه خویش را با ضرورت آغاز میکنند. اساساً ضرورت، اصل و مبنای جمیع موجودات و حقایق در عالم خارج است بلکه عین خارجیّت اشیاء است. موجودی که سهمی از ضرورت ندارد سهمی از خارجیّت و واقعیّت نیز ندارد. اما اختلاف صدرالمتألهین و علامه بدینجا بر میگردد که منشأ این ضرورت چیست و از کجا نشأت گرفته است؟ هر کدام از ایندو فیلسوف ضرورت را از یک شیئی انتزاع میکنند. صدرالمتألهین ملاک ضرورت را از وجود و علامه از اصل واقعیت اشیاء میگیرد. به عبارت دیگر مبنای ضرورت فلسفی اشیاء نزد صدرالمتألهین وجود و نزد علامه اصل واقعیّت است. صدرالمتألهین فلسفه را با وجود شروع میکند و علامه با اصل واقعیّت اشیاء آغاز میکند. در این مقاله نخست پیرامون این موضوع میپردازیم که فرق منشأ انتزاع ضرورت فلسفی نزد صدرالمتالهین و علامه از کجا نشأت گرفته و سپس چه ثمرات و آثار عینی و فلسفی بر این دو نظر مترتّب میشود و هدف ما در این مقاله آن است که اختلافات میان ایندو نظر را به تفصیل و جزئیات مطرح کنیم.