محمد اکوان؛ مجید پیر هادی
چکیده
افلاطون نخستین فیلسوفی است که اندیشه های سیاسی خود را در یک نظام سنجیده ی فلسفی بیان می کند. گواه این سخن دو اثر مهم او یعنی جمهوری و قوانین است، که در آنها می توان اندیشه های سیاسی او را دریافت. نوشته های سیاسی او نشانگر آن است که زندگی وی به عنوان فیلسوفی بزرگ، هیچگاه از سیاست و اجتماع دوران خود دور نبوده است. آمیختگی سیاست، متافیزیک، ...
بیشتر
افلاطون نخستین فیلسوفی است که اندیشه های سیاسی خود را در یک نظام سنجیده ی فلسفی بیان می کند. گواه این سخن دو اثر مهم او یعنی جمهوری و قوانین است، که در آنها می توان اندیشه های سیاسی او را دریافت. نوشته های سیاسی او نشانگر آن است که زندگی وی به عنوان فیلسوفی بزرگ، هیچگاه از سیاست و اجتماع دوران خود دور نبوده است. آمیختگی سیاست، متافیزیک، اخلاق و تربیت، در آثار افلاطون نشان می دهد که او در دوره ای پر کشاکش و مهم، در مسائل سیاسی و اجتماعی بوده است. از آنجا که هیچ اندیشه ای بدون گذر کردن از تنگناها و مجراهای تاریخی پدید نمی آید، سعی بر آن است که تاثیرات دوران پر افت و خیز و شکوفای یونان، یعنی قرن پنجم ق م را، بر اندیشه های سیاسی افلاطون بررسی نماییم. چراکه شناخت عوامل تاثیرگذار بر اندیشه ی یک فیلسوف، در فهم پژوهشگر برای یافتن جریان های تاریخی کمک خواهد کرد .
میثم سفید خوش؛ یوسف شاقول
چکیده
جان راولز نظریه عدالت خویش را اساسا در تقابل مستقیم با نظریه فایده گرایی شکل داده است زیرا معتقد است فایده گرایی آماده است تا آزادی و عدالت را برای تامین منفعت و سعادت افراد جامعه قربانی کند. راولز به منظور ارائه نظریه ای که از آفات فایده گرایی و به ویژه فردگرایی افراطی آن بری باشد ضروری می بیند تا راهکارها و مفاهیم اساسی فلسفه حق هگل ...
بیشتر
جان راولز نظریه عدالت خویش را اساسا در تقابل مستقیم با نظریه فایده گرایی شکل داده است زیرا معتقد است فایده گرایی آماده است تا آزادی و عدالت را برای تامین منفعت و سعادت افراد جامعه قربانی کند. راولز به منظور ارائه نظریه ای که از آفات فایده گرایی و به ویژه فردگرایی افراطی آن بری باشد ضروری می بیند تا راهکارها و مفاهیم اساسی فلسفه حق هگل را از نو مورد بازخوانی قرار دهد زیرا هگل نیز در زمانه خود و در رویارویی با اندیشه های متفکران دوره روشن اندیشی، درگیر معضلاتی مشابه مشکلات موجود در فایده گرایی بوده است. در واقع راولز استفاده از نگرش هگلی را برای تبیین نظریه عدالت و مفاهیم اساسی آن مفید می داند. مقاله حاضر در پی آن است تا اولا نشان دهد که راولز چگونه برای تامین هدف مذکور روایتی ویژه از مهمترین عناصر فلسفه حق هگل ارائه داده و سمت و سوی آن را منطبق با جریان لیبرالیسم معرفی کرده است. او در این راستا دو نوع از لیبرالیسم را از هم تمییز داده و نظریه خود را همراه با اندیشه کانت و هگل از مصادیق نوع واحدی از آنها بر می شمارد. دوم اینکه به نظر می رسد راولز به منظور نیل به مطلوب خویش ناگزیر بوده است تا به رغم اذعان اولیه خویش مبنی بر کانتی بودن نظریه اش دست کم در برخی از موارد اساسی، از نگرش کانتی روی گردانده و به جانب نگرش هگلی روی آورد. تبیین و استدلال وجوه اساسی این گشت فکری هدف دیگر مقاله حاضر را شامل می شود.