میثم سفیدخوش
چکیده
"هگل"، «پدیدارشناسی» را دانش تجربة آگاهی خوانده است. بهنظر میرسد که غایت نهایی این دانش ارائۀ فلسفهای برای مطلقِ دانش و بهویژه دانش فلسفه است. اثبات پدیدارشناسانة دانش بودنِ فلسفة پدیدارشناسی کلان مسألهای است که دستکم سه زیرمسألة اصلی را دربرمیگیرد و مسألة معناداری زندگی یکی از آنهاست. آگاهی در مسیرِ پر از ...
بیشتر
"هگل"، «پدیدارشناسی» را دانش تجربة آگاهی خوانده است. بهنظر میرسد که غایت نهایی این دانش ارائۀ فلسفهای برای مطلقِ دانش و بهویژه دانش فلسفه است. اثبات پدیدارشناسانة دانش بودنِ فلسفة پدیدارشناسی کلان مسألهای است که دستکم سه زیرمسألة اصلی را دربرمیگیرد و مسألة معناداری زندگی یکی از آنهاست. آگاهی در مسیرِ پر از پیچوخمِ رشد و تنآوردگیِ خود مانند مسافری نمایش داده میشود که درحالِ بسط تجارب خویش است و بر پایة این تجارب به چیستی، معنا، مسـیر و هدف خویش بهدیدة نقد مینگرد و با دریافت کاستیهای خویش سفر را از پیمیگیرد تا آنها را برطرف سازد. کلیت این سفر نوعی معنایابی از راه تحقق خویش در غایتش است ولی در همینحال بیمعنایی و پوچی و مفاهیم همگنِ آن ازجملة منازلی هستند که آگاهی در گامهایی از سفرش بهگونهای گذرا خود را ساکن در آنها مییابد. این مقاله با درنظرگرفتن چندلایگیِ جریان پدیدارشناسی تاریخی هگلی در پیِ آن است تا آن را ذیل مفهوم «معناداریِ زندگی» نگریسته و حرکت پدیدارشناسانة آگاهی را ازحیثِ نسبتهایی که با مفاهیم مذکور برقرار میکند، مورد بازخوانی قرار دهد. در نهایت این مقاله میپرسد که آیا نمیتوان برای حل مسألة معناداری زندگی راهکاری متفاوت از آنچه در فلسفة حق او مطرح میشود یافت؟ پس از آریگویی به این پرسش، ادعای این مقاله این است که «پدیدارشناسی هگلی» راهی برای رهایی از نقد "یاکوبی" علیه «نیهیلیسم کانتی ـ فیشتهای» است. در این مقاله با تکیه بر متن پدیدارشناسی روح از دو زاویه به دشـوارة معناداری زندگی نگریسته میشود: یکی ارزش زندگی بـهطورکلی، و دیگری ارزشهای اخلاقی و اجتماعی که درون ارزش کلیِ زندگی قرار میگیرند و باعث ضمانت آن میشوند.