زهرا زواریان؛ بیژن عبدالکریمی
چکیده
زبان در «هرمنوتیک فلسفی» جایگاه ویژهای دارد. تجربة زندگی انسان، ساحتی از بودن در جهاناست که تنها بهواسطة «زبان» قابل شناسایی است. زبان واسطهای است که «فهم» در آن تحقق مییابد. هر فهمی تأویل است و هر تأویلی در چارچوب زبان شکل میگیرد. از نظر گادامر، حقیقت امری است که در واقعه فهم بر ما آشکار میشود و این ظهور ...
بیشتر
زبان در «هرمنوتیک فلسفی» جایگاه ویژهای دارد. تجربة زندگی انسان، ساحتی از بودن در جهاناست که تنها بهواسطة «زبان» قابل شناسایی است. زبان واسطهای است که «فهم» در آن تحقق مییابد. هر فهمی تأویل است و هر تأویلی در چارچوب زبان شکل میگیرد. از نظر گادامر، حقیقت امری است که در واقعه فهم بر ما آشکار میشود و این ظهور بیش از هرچیز، متکی بر حالت گشودگی و گفتگوگرانه است. رابطة زبان با هستی، رابطهای آینهای و انعکاسی است. زبان ذاتاً ساختاری «تأملی» دارد و در بیان و گفتار به »وجود» این امکان را میدهد که خود را به ظهور رساند. از دیدگاه گادامر، شعر و تفکر همپای یکدیگرند. شعر ساحتی است که در آن تفکر، شاعرانه میشود. شاعر از راه همدلی و رهاشدگی شاعرانه، توانایی شنیدن ندای وجود را حاصل میکند و به ذات وجود نزدیک میشود. عنصر مشترک میان شاعر و متفکر، ضمن همدلی آنها با وجود، مشارکت ایشان در امر زبان است. آنها خود را در زبان منکشف میسازند. گویی هستی، فقط از راه زبان است که در تفکرِ شاعرانه و شعرِ متفکرانه خود را آشکار میکند. اما سخن بر این است که این ظهور چگونه اتفاق میافتد؟ تأویلگر یا مفسّر چطور میتواند به فهم شعر نزدیک شود؟ آیا فهم از طریق روش امکانپذیر است یا گادامر نحوة دیگری برای تأویل پیشنهاد میکند؟ این مقاله تلاش میکند به شرح دیدگاه گادامر در باب نسبت فهم و حقیقت، رابطة زبان و وجود و نیز رابطة شعر و تأویل آن بپردازد.