زهرا محمود کلایه؛ رضا اکبریان؛ محمد سعیدی مهر؛ رضا اکبری
دوره 10، شماره 40 ، دی 1393، ، صفحه 145-162
چکیده
چگونگی دستیابی بشر به حقایق ثابت و مشترک، مسئلهای اساسی است که آگوستین در مباحث معرفتشناختی با آن مواجه بودهاست. وی در تبیین این مسئله از تئوری اشراق کمک میگیرد. عبارات دو پهلوی آگوستین در توضیح معنا و محتوای اشراق، عمدتاً مخاطب را با این مسئله مواجه میسازد که آیا اشراق نزد آگوستین همان قابلیت طبیعی عقل در ادراک است یا به دخالت ...
بیشتر
چگونگی دستیابی بشر به حقایق ثابت و مشترک، مسئلهای اساسی است که آگوستین در مباحث معرفتشناختی با آن مواجه بودهاست. وی در تبیین این مسئله از تئوری اشراق کمک میگیرد. عبارات دو پهلوی آگوستین در توضیح معنا و محتوای اشراق، عمدتاً مخاطب را با این مسئله مواجه میسازد که آیا اشراق نزد آگوستین همان قابلیت طبیعی عقل در ادراک است یا به دخالت امری الهی خارج از عقل در ادراکات بشری اشاره دارد. در این مقاله ضمن طرح دیدگاههای مختلف در باب تفسیر نظریة اشراق در آگوستین، تلاش کردهایم تا تفسیر مطرحشده از سوی ژیلسون را بهعنوان یکی از مهمترین شارحان آگوستین موردبررسی قرار دهیم که معتقد است آگوستین در فرایند شناخت بر هر دو بعد، یعنی قابلیت ذاتی عقل از یک سو و فعل اشراقی الهی از سویی دیگر تأکید داشتهاست.
رضا اکبریان؛ محسن امامی نائینی
چکیده
به نظر ملاصدرا استکمال هر دو قوة نفس، چه قوة عقل نظرى و چه قوة عقل عملى، رسیدن به سعادت است. چنین سخنی اختصاص به ملاصدرا ندارد. سایر فیلسوفان مسلمان هم به پیروی از فیلسوفان یونان به چنین سخنی قائل بودهاند. مسئلة مهم که منشأ تفاوت میان نظر آنها است، رابطه میان حکمت نظری و حکمت عملی است که در آن نظر مقدم است یا عمل؟ فکر مقدم است یا اراده؟ ...
بیشتر
به نظر ملاصدرا استکمال هر دو قوة نفس، چه قوة عقل نظرى و چه قوة عقل عملى، رسیدن به سعادت است. چنین سخنی اختصاص به ملاصدرا ندارد. سایر فیلسوفان مسلمان هم به پیروی از فیلسوفان یونان به چنین سخنی قائل بودهاند. مسئلة مهم که منشأ تفاوت میان نظر آنها است، رابطه میان حکمت نظری و حکمت عملی است که در آن نظر مقدم است یا عمل؟ فکر مقدم است یا اراده؟ یا اساساً تقدم و تأخری در کار نیست. از فلاسفة اسلامی کسانی که در این چارچوب به تفکر فلسفی پرداخته و در نتیجه عمل و اراده را امری ثانوی و تبعی تلقی کردهاند، ابونصر فارابی و پس از او شیخ الرئیس ابوعلی سینا است. منظور از طرح چنین مسئلهای این نیست که ادعا کنیم آنها به مسائل عملی یا ارزش افعال انسان توجه نکردهاند، بلکه غرض آن است که بگوییم آنها همانند ارسطو فکر را اصل و بر این اساس اراده را تابع آن می-دانستهاند. به رغم مخالفت متکلمان اشعری و به خصوص غزالی و تا حدی فقها و عرفا، چنین راهی تا زمان سهروردی و ابن عربی ادامه یافت. در این زمان است که با نظر فارابی و ابن سینا هم در مسئلة فاعلیت حق تعالی و علم خدا به غیر مخالفت شد و هم در مسئلة تقدم نظر بر عمل یا تقدم فکر بر اراده طریق دیگری پیموده شد. تا اینکه نوبت به خواجه نصیر و حکما و عرفای شیعی در حوزة شیراز و اصفهان و در رأس آنها ملاصدرا رسید. صدرالمتألهین که در ابعاد نظرى و عملى نگاهى جامع به هستى و انسان دارد، نه مانند فارابی و ابن سینا خدا را فاعل بالعنایه میدانست تا علم خدا به نظام احسن وجود را برای تحقق آن کافی بداند، و نه مانند سهروردی بود تا معتقد شود که فاعلیت حق تعالی فاعلیت بالرضا است و علم فعلیاش برای تحقق فعل کافی است. از نظر او نه علم، اولی و ذاتی است و نه اراده و فعل، ثانوی و تبعی. بر اساس چنین نگرشی است که ملاصدرا به بحث از رابطه میان حکمت نظری و عملی میپردازد و نظراتی کاملاً متفاوت با فیلسوفان قبل از خود در مباحث حکمت عملی و فلسفة سیاسی و همچنین صفات رئیس اول مدینه ارائه میدهد.
چنین تبیینی از رابطه میان حکمت نظری و عملی در حکمت متعالیه و چنین انتظارى از حکیم متعالیه البته ثمرات و آثار دیگرى نیز دارد و آن اینکه باعث مىشود که حکمت علاوه بر اینکه در تهذیب نفس و تعالى روح انسان صبغة اجتماعی و سیاسی به خود بگیرد و یادگیرى آن انسان را در طریق رسیدن به ساحت دین در زندگى فردى و اجتماعى یارى کند. در اینجاست که حکیم، چهره یک قدّیس و یک ولىّ الهى پیدا میکند و میتواند در پرتو تعالیم دین در مرتبة نازل انبیا و اولیا بزرگ الهى بنشیند. بدین ترتیب است که حکمت متعالیه به عنوان نظریهای جامع که در آن عقلانیت، معنویت و نظام ارزشی و قانونی مبتنی بر شریعت، تفسیر واحد و هماهنگی پیدا میکند، در مقابل خلأ معنوی، دینی و حکمی موجود در مغرب زمین جلوه خاصى مىیابد. تبیین نظریة ملاصدرا در این باب، یعنی در باب رابطة نظر و عمل و نشان دادن نتایج فلسفی آن در حوزة تفکر سیاسی وی در مقایسه با وضعیت موجود در عصر حاضر، هدف این مقاله است
رضا اکبریان؛ طیبه کرمی
چکیده
مسئله ارتباط مجرد و مادی یکی از مسائل مهم در فلسفه است. نفس به دلیل هویت دوگانهای که دارد، میتواند نقشی واسطهای را میان عالم عقل و طبیعت را ایفا کند. نقش واسطهگری نفس، در فلسفه افلوطین و ملاصدرا به دو شکل متفاوت ترسیم شده است. از دیدگاه افلوطین، نفس دارای جنبهای فرودین و جنبهای عالی است. جنبه عالی نفس متصل به عقل است و هرگز تنزل ...
بیشتر
مسئله ارتباط مجرد و مادی یکی از مسائل مهم در فلسفه است. نفس به دلیل هویت دوگانهای که دارد، میتواند نقشی واسطهای را میان عالم عقل و طبیعت را ایفا کند. نقش واسطهگری نفس، در فلسفه افلوطین و ملاصدرا به دو شکل متفاوت ترسیم شده است. از دیدگاه افلوطین، نفس دارای جنبهای فرودین و جنبهای عالی است. جنبه عالی نفس متصل به عقل است و هرگز تنزل نمیکند. اما نفس دارای جنبه فروتری نیز هست که با ماده در ارتباط است. به نظر او، نفس حتی در مرتبه فروتر نیز کاملاً مجرد و انفعالناپذیر است. ارتباط نفس مجرد با ماده از طریق طبیعت انجام میشود که خود پرتوی از وجود نفس کل است. اما نزد ملاصدرا، نفس امری است که با حدوث بدن حادث میشود و سپس به تدریج مجرد میشود. در این دیدگاه، نفس در ابتدا تنها از نوعی تجرد مثالی یا ناقص برخوردار است، اما امکان ترقی به مقام تجرد عقلانی یا تام برای او وجود دارد. ملاصدرا از طریق ترسیم رابطه اتحادی میان نفس و بدن و اصل حرکت جوهری سعی در حل مشکل ارتباط مجرد و مادی کرده است.
رضا اکبریان؛ املی نوو اگلیز
چکیده
این واقعیت که هانری کربن عرصۀ فلسفۀ غرب را رها کرد تا خود را کاملاً وقف فلسفۀ اسلامی و حکمای ایرانی نماید، معمولاً به عنوان گسستگی و شکافی عمیق در سیر تفکر فلسفی او تلقی میشود. این مقاله بر آن است تا نشان دهد که نه تنها هیچ تضاد و شکافی در کار نیست، بلکه در واقع پیوستگی عمیقی در سیر حِکمی کربن وجود دارد، پیوستگی و تداومی که از یک منشأ ...
بیشتر
این واقعیت که هانری کربن عرصۀ فلسفۀ غرب را رها کرد تا خود را کاملاً وقف فلسفۀ اسلامی و حکمای ایرانی نماید، معمولاً به عنوان گسستگی و شکافی عمیق در سیر تفکر فلسفی او تلقی میشود. این مقاله بر آن است تا نشان دهد که نه تنها هیچ تضاد و شکافی در کار نیست، بلکه در واقع پیوستگی عمیقی در سیر حِکمی کربن وجود دارد، پیوستگی و تداومی که از یک منشأ واحد، یعنی همان طلب هستی، هدایت میشود. بنابراین، کربن که به طرزی ژرف از مسئلۀ اصلی فلسفۀ هایدگر، یعنی وجود بما هو وجود، و نیز از روش هرمنوتیکی او متأثر بود، با کشف حکمت متعالیۀ ملاصدرا به درجه و درک دیگری از هستی رسید. این نگرش تطبیقی، منجر به تبدیل «بودن برای مرگ» در فلسفۀ هایدگر به «بودن برای ماورای مرگ» در حکمت ملاصدرا شد. همچنین به یُمن همین نگرش تطبیقی، ارتباط وثیق بین اشکال وجود و ادراک، و نیز نقش مکمّل فلسفه و عرفان برای یکدیگر، آشکار و هویدا گشت. قلمرو اخیر، البته، میدان اصلی و حقیقیای است که با معرفت حضوری میتوان در آن به اصالت بنیادین وجود دست یافت.