فلسفه
حسین اردلانی؛ ملیکه واعظی؛ مسعود غفاری
چکیده
هنر به تعریفی نمود احساسات آدمی است. آثار هنری از یکسو دربردارندهی احساسات خالقان خود هستند و از سوی دیگر میتوانند برانگیزانندهی احساسات مخاطبان باشند. موسیقی انتزاعیترین هنر است زیرا تنها هنری است که در آن نه از تصاویر بصری برای انتقال مفهوم استفاده میشود و نه از کلمات و ساختارهای زبانی. موسیقی به دلیل منش غیر مفهومی و بیواسطهی ...
بیشتر
هنر به تعریفی نمود احساسات آدمی است. آثار هنری از یکسو دربردارندهی احساسات خالقان خود هستند و از سوی دیگر میتوانند برانگیزانندهی احساسات مخاطبان باشند. موسیقی انتزاعیترین هنر است زیرا تنها هنری است که در آن نه از تصاویر بصری برای انتقال مفهوم استفاده میشود و نه از کلمات و ساختارهای زبانی. موسیقی به دلیل منش غیر مفهومی و بیواسطهی خود، میتواند بیش از دیگر هنرها عواطف و هیجانات مخاطبان را برانگیزد. فلسفهی موسیقی شاخهای از فلسفه است که به بررسی چیستی موسیقی، تفاوت و رابطهی موسیقی با زبان، تأثیرات فردی و اجتماعی موسیقی، زیبایی و ارزش در موسیقی، رابطهی احساسات با موسیقی و معناداری موسیقی میپردازد. در مبحث معناداری و رابطه احساسات با موسیقی، دو نظریهی رقیب وجود درد. یکی نظریهی بیانگری که احساسات هنرمند را مرجح میداند و کار موسیقی را بیان احساسات هنرمند میداند. دیگری نظریهی انگیزش که اولویت را به احساسات مخاطب میدهد و کار موسیقی را برانگیختن احساسات شنونده میداند. پرسش اصلی این مقاله این است که کدامیک از این دو نظریه موجهتر و قابل دفاعتر است؟ کدامیک از ین دو نظریه تصویر جامعتری از رابطهی موسیقی با احساسات ارائه میدهد؟ و کدام نظریه میتواند بهتر به ایرادات وارده پاسخ دهد؟ ابتدا هر دو نظریه را مطرح و بررسی میکنیم و بهمرور استدلالهای له و علیه هریک میپردازیم. نشان میدهیم نظریهی انگیزش نهتنها تصویر موجهتری از رابطهی احساسات با موسیقی به دست میدهد، بلکه همچنین، بهتر میتواند به ایرادات وارده پاسخ دهد. سپس مهمترین ایراد وارد شده بر نظریهی انگیزش یعنی «علاقه به موسیقی غمگین» را با کمک نظریات ارسطو در باب موسیقی، بالأخص نظریه کاتارسیس، پاسخ میدهیم و نشان میدهیم که چرا باور داریم پاسخ ما موجهتر از دیگر پاسخهای ارائهشده به این ایراد است.
فلسفه
سیمین اسفندیاری
چکیده
شوپنهاور این عالم را پدیداری میداند که تجلی شئ فینفسه است و شئ فینفسه یا به عبارتی «بود» عالم، چیزی نیست جز اراده که باطن جهان و نه چیزی برتر از جهان است. جهان فلسفی او از سه مرتبهی اراده، ایده و پدیدارها تشکیل شده است. اراده بنیاد و اساس فلسفه شوپنهاور را شکل میدهد که هستی ظهور آن است. شوپنهاور ایده را نابترین تصویرِ ...
بیشتر
شوپنهاور این عالم را پدیداری میداند که تجلی شئ فینفسه است و شئ فینفسه یا به عبارتی «بود» عالم، چیزی نیست جز اراده که باطن جهان و نه چیزی برتر از جهان است. جهان فلسفی او از سه مرتبهی اراده، ایده و پدیدارها تشکیل شده است. اراده بنیاد و اساس فلسفه شوپنهاور را شکل میدهد که هستی ظهور آن است. شوپنهاور ایده را نابترین تصویرِ شیء فینفسه یا اراده میداند؛ بهعبارتدیگر مستقیمترین تعین اراده جهان نمونههای عالم معقولات است که در فلسفه افلاطون مثل خوانده میشود و مخلوقات سایه و نسخهای از آن اصل هستند. از نگاه شوپنهاور مثال افلاطونی واسطه میان اراده بهعنوان شئ فینفسه و پدیدار است. البته مثال افلاطونی معقول است؛ حالآنکه عقل به اراده شوپنهاور راهی ندارد، بلکه هنر میتواند شئ فینفسه و اراده را بهخوبی درک کند. در این مقاله به روش توصیفی – تحلیلی سعی شده است بعد از تبیین عالم پدیدار و شئ فینفسه از دیدگاه شوپنهاور، به اهمیت و جایگاه هنر، مراتب هنر و کارکرد معرفتی آن در اندیشه شوپنهاور با تأملی در فلسفه افلاطون و دیدگاه او پیرامون رابطه هنر با درک حقیقت عالم پرداخته شود.
فلسفه
مهدی بهنیافر؛ فائزه خوش طینت
چکیده
زمینۀ اصلی این پژوهش مشاورۀ فلسفی با تمرکز بر درمان منطقمحور کوهن (روش ال. بی.تی) است و هدف آن مطالعۀ جایگاه فلسفۀ ارسطو بهویژه منطق و فلسفۀ اخلاق او در درمان منطقمحور است. پرسش اصلی این است که درمان منطقمحور به چه معنایی ارسطویی بهحساب میآید و تعالیم ارسطو چه سهمی در اعتبار این رویکرد و تبدیل آن به پارادایمی مستقل در مشاورۀ ...
بیشتر
زمینۀ اصلی این پژوهش مشاورۀ فلسفی با تمرکز بر درمان منطقمحور کوهن (روش ال. بی.تی) است و هدف آن مطالعۀ جایگاه فلسفۀ ارسطو بهویژه منطق و فلسفۀ اخلاق او در درمان منطقمحور است. پرسش اصلی این است که درمان منطقمحور به چه معنایی ارسطویی بهحساب میآید و تعالیم ارسطو چه سهمی در اعتبار این رویکرد و تبدیل آن به پارادایمی مستقل در مشاورۀ فلسفی دارد.در این پژوهش با مطالعهای تحلیلی و اسنادی به تبیین درمان منطقمحور و مؤلفههای ارسطویی آن پرداختهایم و این مؤلفهها را عمدتاً در سه محور منطق، فلسفۀ اخلاق و نظریۀ ارسطو دربارۀ اراده بحث کردهایم. این روش درمانی، احساسات و عواطف آدمی را واجد ساختارهای استنتاجی میداند که دچار شدن آدمی به شبهاستنتاجهای مغالطی در این عرصه، سلامت روان او را به خطر میاندازد. کلید درمان، جایگزینی فضایل بهجای مغالطات است. در اینجا خوانشی از نسبت مغالطات کوهن با نظریۀ ارسطو درباره لغزشهای منطقی و نیز نسبت فضایل جایگزین آنها با اخلاق فضیلت ارسطو عرضه کردهایم و راهکار درمان منطقمحور برای تحقق و تثبیت این فضایل را در پرتو نظریۀ ارسطو دربارۀ اراده تحلیل کردهایم.برایناساس ضمن تبیین وجه پارادایمی درمان منطقمحور بهواسطۀ مبادی فلسفی و ارسطویی آن کوشیدهایم تا دو دسته از وجوه ارسطویی این روش درمانی را از هم تفکیک کنیم: وجوهی از این روش درمانی که هم به لحاظ مبادی و هم به لحاظ عناصر محتوایی ارسطویی است در کنار وجوهی از آن که آموزههایی را صرفاً بر پایۀ مبادی ارسطویی عرضه میدارند و البته وجه دوم در درمان منطقمحور فربهتر است.
فلسفه
مجید صادقی حسن آبادی؛ نجمه لب خندق
چکیده
زبان پدیدهای بهظاهر ساده ولی درعینحال بسیار پیچیده است. زبان شناسان همواره سعی در شناخت چیستی زبان و ارائه تعریفی از آن داشتهاند. از بین حکما، ملاصدرا نگاهی وجود شناسانه به سخن دارد و با تکیهبر نظام حِکمی خود، زبان را با استفاده از مبانی اصالت وجود، تشکیک وجود و حرکت جوهری تعریف میکند. هدف از این مقاله ارائه تبیین توصیفی-تحلیلی ...
بیشتر
زبان پدیدهای بهظاهر ساده ولی درعینحال بسیار پیچیده است. زبان شناسان همواره سعی در شناخت چیستی زبان و ارائه تعریفی از آن داشتهاند. از بین حکما، ملاصدرا نگاهی وجود شناسانه به سخن دارد و با تکیهبر نظام حِکمی خود، زبان را با استفاده از مبانی اصالت وجود، تشکیک وجود و حرکت جوهری تعریف میکند. هدف از این مقاله ارائه تبیین توصیفی-تحلیلی از دیدگاه ملاصدرا در خصوص زبان است اما از زاویهای که در تناظر و تشابه با عالم هستی قرار میگیرد. او زبان را در منظومهای کاملاً متناظر با عالم هستی، معرفی کرده و هردو را دارای سیر صعودی و نزولی، ابتدا و انتها، تشکیک و مراتب، زایش و پویایی و در نسبت و اضافه با مخاطب معنا میکند. او معتقد است زبان و هستی چنان درهمتنیدهاند که هستی چیزی جز کلام نیست.
فلسفه
جلیله صالحی؛ محمدعلی وطن دوست
چکیده
متاورس میتواند افقهای جدیدی را در تعامل انسان با فناوری روشن نماید. در این دنیا انسانها از اینترنت دیگر استفاده نمیکنند بلکه در آن، زندگی میکنند و با هویتهای جدید خودساخته؛ انواع تعاملات را فعالانهتر از دنیای واقعی، تجربه میکنند. این فناوری برای کاربران خود تجربه زیست جدیدی را میسازد که میتواند برخی از مفاهیم دنیای ...
بیشتر
متاورس میتواند افقهای جدیدی را در تعامل انسان با فناوری روشن نماید. در این دنیا انسانها از اینترنت دیگر استفاده نمیکنند بلکه در آن، زندگی میکنند و با هویتهای جدید خودساخته؛ انواع تعاملات را فعالانهتر از دنیای واقعی، تجربه میکنند. این فناوری برای کاربران خود تجربه زیست جدیدی را میسازد که میتواند برخی از مفاهیم دنیای واقعی را تغییر دهد و موجب دگرگونی در نظریههای علوم انسانی شود، همین مهم کفایت میکند که در مواجهه با این پدیده خردمندانه عمل شود تا بتوان از این فناوری در جهت شکوفای استعدادهای انسانی بهره برد. در این جستار به روش توصیفی-تحلیلی و با رویکرد هستیشناسی به بررسی واقعانگاری متاورس و نحوه و نوع ادراک در آن بر اساس دیدگاه ملاصدرا پرداخته شد و مشخص گردید که دنیای متاورس برخلاف عقیده برخی افراد یک دنیای توهمی نیست بلکه ظرف وجودی دنیای متاورس عالم طبیعت است و یک فضای واقعی میباشد و آنچه این فضا را قابلادراک برای کاربران مینماید موجودات محسوسی هستند که توسط رایانهها از مادههای لطیف ساخته میشوند که علل اعدادی برای ادراک در متاورس هستند و کاربران این محسوسات را بهواسطه فناوریهای موجود در متاورس بهصورت ادراکات حسی و خیالی درک میکنند.
فلسفه
مصطفی عابدی جیغه
چکیده
در اندیشه هگل دانش بهعنوان یک نظام توصیف میشود. هگل همانند کانت بنیاد نظام دانش را بر مفهوم مبتنی میسازد و معتقد است آگاهی بهعنوان یک کل تنها در سایه مفهوم قابل توضیح است. او ازاینجهت، در مقابل ایدئالیسم نخبهگرای فیشته و شلینگ قرار میگیرد که معتقد بودند نظام علم را تنها بر پایه شهود عقلانی میتوان توضیح داد. حال سؤال ...
بیشتر
در اندیشه هگل دانش بهعنوان یک نظام توصیف میشود. هگل همانند کانت بنیاد نظام دانش را بر مفهوم مبتنی میسازد و معتقد است آگاهی بهعنوان یک کل تنها در سایه مفهوم قابل توضیح است. او ازاینجهت، در مقابل ایدئالیسم نخبهگرای فیشته و شلینگ قرار میگیرد که معتقد بودند نظام علم را تنها بر پایه شهود عقلانی میتوان توضیح داد. حال سؤال این است هگل چگونه با توجه به مناسبات مفهوم، میکوشد از توضیح استعلایی کانت، فیشته و حتی شلینگ گذر کند و تفسیری انضمامی از نظام علم ارائه دهد؟ برای پاسخ به این سؤال نگارنده با توسل به روش توصیفی و تحلیلی ابتدا ذات وساطت پذیر مفهوم را در اندیشه هگل آشکار میکند و سپس بهواسطه نقد تصور سوبژکتیو از مفهوم که کانت و فیشته به آن باور داشتند مفهوم را با شی فینفسه ارتباط میدهد و به این طریق شأن هستیشناختی مفهوم را در پدیدارشناسی روح هگل آشکار میکند. در نگاه هگل مفهوم امر سیالی است که از مرحله انتزاعی جوهر در ابتدای تاریخ آگاهی شروع به حرکت میکند و بهواسطه تکامل خود در فرایند پیچیده دیالکتیکی از مرحله انتزاعی جوهر به مرحله بالفعل سوژه حرکت میکند. مفهوم با این سیر از جوهر انتزاعی به سوژه بالفعل، آگاهی را از ابژه به سوژه گذر میدهد و با ایجاد نظم درونی میان سوژه و ابژه، مطلق را بهعنوان بنیاد سوژه و ابژه محقق میسازد و بهاینترتیب کل و نظام دانش را تعین میبخشد.
فلسفه
میثم مولایی؛ زهرا خزاعی؛ محمد لگنهاوزن
چکیده
آیا قضاوتهای اخلاقی ما برآمده از استدلال اخلاقی است؟ اگر خیر، پس استدلال اخلاقی چه کارکردی دارد و ماهیت آن چیست؟ جسی پرینز، در پاسخ به این سؤالات معتقد است که اخلاق ریشه در خود ما دارد. درستی و نادرستی آن چیزی است که ما آن را درست یا نادرست میدانیم، زیرا اخلاق برساختی انسانی است که ریشه در احساساتی دارد که این احساسات خود برآمده ...
بیشتر
آیا قضاوتهای اخلاقی ما برآمده از استدلال اخلاقی است؟ اگر خیر، پس استدلال اخلاقی چه کارکردی دارد و ماهیت آن چیست؟ جسی پرینز، در پاسخ به این سؤالات معتقد است که اخلاق ریشه در خود ما دارد. درستی و نادرستی آن چیزی است که ما آن را درست یا نادرست میدانیم، زیرا اخلاق برساختی انسانی است که ریشه در احساساتی دارد که این احساسات خود برآمده از واکنشهای هیجانی ما هستند. پس در نظر او این استدلال اخلاقی نیست که قضاوتهای اخلاقی را شکل میدهد، بلکه قضاوتهای اخلاقی ما معلول هیجانات است. بااینحال وی استدلال اخلاقی را بیفایده نمیداند. در این نوشته سعی میشود نشان داده شود که طبق نظر پرینز، استدلال اخلاقی به چه معنایی کارکرد توجیهکنندگی دارد و اختلافنظر اخلاقی را رفع میکند. همچنین پرینز قائل به ظرفیتی فطری به نام استدلال اخلاقی نیست. با تحلیل دیدگاه وی مشخص خواهد شد، پرینز استدلال اخلاقی را استدلالی نظری میداند که انگیزشبخش نیست. ساختار استنتاجی آن تمثیلی یا مبتنی بر مورد است و متشکل از اصول و قواعد کلی نیست. همچنین سیر استدلال اخلاقی درنهایت به هنجارهای بنیادینی ختم میشود که استدلالبردار نیستند. در آخر نقدهایی به برخی از شروط وی در تحلیل استدلال اخلاقی خواهد آمد.
فلسفه
اصغر واعظی؛ حسین نیازبخش
چکیده
ابنجبیرول (فیلسوف یهودی قرن 11 میلادی) در کتاب «ینبوعالحیاه» تقسیمات مختلفی را برای مفهوم «وجود» برمیشمرد که برخی از این تقسیمات در نگاه نخست با یکدیگر ناسازگار به نظر میرسند و این پرسش را برمیانگیزانند که علت این تقسیمبندیهای متفاوت چیست و ابنجبیرول چه تعریفی از وجود دارد و چگونه میتوان تقسیمات مختلف وجود ...
بیشتر
ابنجبیرول (فیلسوف یهودی قرن 11 میلادی) در کتاب «ینبوعالحیاه» تقسیمات مختلفی را برای مفهوم «وجود» برمیشمرد که برخی از این تقسیمات در نگاه نخست با یکدیگر ناسازگار به نظر میرسند و این پرسش را برمیانگیزانند که علت این تقسیمبندیهای متفاوت چیست و ابنجبیرول چه تعریفی از وجود دارد و چگونه میتوان تقسیمات مختلف وجود را در نظام فلسفی او با هم انطباق داد؟ ما با روش تحلیلی – توصیفی مستقیماً به متن کتاب ینبوع الحیاه رجوع کردیم تا به این مسئله پاسخ دهیم. بر اساس یافتههای این پژوهش، ابنجبیرول وجود را معادل وحدت میداند. با محور قرار دادن این مفهوم، میتوان تقسیمات مختلف وجود را با هم سازگار کرد. در رأس سلسلۀ موجودات، خداوند در جایگاه وحدت خالق و پس از او ممکنات در جایگاه وحدت مخلوق قرار دارند. هر موجود ممکنی از دو وجود -یعنی ماده و صورت- تشکیل شده است. صورت عین وحدت است اما ماده (وجود مادی) حامل وحدت و کثرت بهحساب میآید و خود نه وحدت است و نه کثرت، بنابراین، ماده نه وجود است و نه عدم و به همین نحو، هم وجود است و هم عدم.
فلسفه
یاسر هاشمی؛ ابوذر رجبی
چکیده
یکی از براهینِ علیه وجود خدا که در دوران معاصر موردتوجه برخی فیلسوفان دین قرار گرفته، «برهان اختفای الهی» است. مقرران این برهان، سعی دارند که با استناد به برخی صفات مهم خدای ادیان توحیدی و لوازم و پیامدهایی که پذیرش این صفات در زندگی بشر دارد، بهویژه عشق کامل و مطلق او به بندگانش، صحنه واقعیت را از وجود خدا تهی دانسته و یا ...
بیشتر
یکی از براهینِ علیه وجود خدا که در دوران معاصر موردتوجه برخی فیلسوفان دین قرار گرفته، «برهان اختفای الهی» است. مقرران این برهان، سعی دارند که با استناد به برخی صفات مهم خدای ادیان توحیدی و لوازم و پیامدهایی که پذیرش این صفات در زندگی بشر دارد، بهویژه عشق کامل و مطلق او به بندگانش، صحنه واقعیت را از وجود خدا تهی دانسته و یا حداقل احتمال عدم وجود او را از احتمال وجودش، کمرنگتر جلوه دهند. در مقابل، طیف اندیشمندان و فیلسوفان خداباور کوشیدهاند که با نقد این برهان، نارسایی آن را در اثبات عدم وجود خدا نمایان سازند. برهان یادشده مبتنی بر مبادی تصوری و تصدیقیای است که بحث و تحلیل از آنها در فهم صحیح برهان و در ادامه نقد آن راهگشا خواهد بود. نگاشته پیشرو با روش توصیفی-تحلیلی به چهار مبدأ تصدیقی برهان شلنبرگ اشاره و به تحلیل آنها میپردازد. بر اساس یافتههای تحقیق، غیرارادی بودن فرآیند شکلگیری باور در انسان، غیرقابل دسترسی دانستن خدا بهعنوان امر غایی، نهایی گرایی و مختار بودن انسان چهار مبدأ تصدیقی برهان اختفای شلنبرگ محسوب میشوند. تبیین این امور به همراه ملاحظاتی ناظر به آنها در این تحقیق ارائه خواهد شد.
فلسفه
معصومه اسماعیلی
چکیده
ملاصدرا «اصالت وجود» را بهعنوان مبنای حکمت متعالیه با ادلّه محکم اثبات نمود و با بررسی حکمای پیش از خود، مشائیان را قائل به اصالت وجود و اشراقیان را اصالت ماهوی نامید. هرچند نزد حکمای متقدّم مسئله اصالت وجود یا ماهیت بدینگونه مطرح نبوده، لکن با بررسی آثار و عبارات ایشان میتوان یکی از طرفین مسئله را به آنان نسبت داد. این ...
بیشتر
ملاصدرا «اصالت وجود» را بهعنوان مبنای حکمت متعالیه با ادلّه محکم اثبات نمود و با بررسی حکمای پیش از خود، مشائیان را قائل به اصالت وجود و اشراقیان را اصالت ماهوی نامید. هرچند نزد حکمای متقدّم مسئله اصالت وجود یا ماهیت بدینگونه مطرح نبوده، لکن با بررسی آثار و عبارات ایشان میتوان یکی از طرفین مسئله را به آنان نسبت داد. این پژوهش در پی یافتن نظر «غیاثالدین منصور دشتکی» در این باب است. با تدقیق در نصوص و عبارات وی به روش توصیفی – تحلیلی بر مبنای حکمت صدرایی؛ ضمن ارائه شواهدی متقن اعتقاد به «اصالت ماهیت» نزد غیاثالدین منصور قابلبرداشت است؛ شواهد مذکور به فراخور این تحقیق ارائه و مدعا تبیین خواهد شد. غیاثالدین مفهوم «وجود» را جزء معقولات ثانی اعتباری و زائد بر ماهیت دانسته، تحقق هرگونه فرد و مصداق خارجی را برای آن انکار نموده است. وی بر همین اساس قائل به تشکیک در ماهیت، مجعولیت آن، تقدّم و تأخر بالتجوهر و وجود بالذات کلّی طبیعی در خارج شده است.
فلسفه
محمدحسن امامی؛ امیر نصری
چکیده
آرنولد برلینت با تمرکز بر تجربه حسی در زیباشناسی که همواره با احساس مثبت همراه نیست، به تحلیل پرسش چرائی و چگونگی منفی بودن ارزشهای زیباشناختی میپردازد تا گستره دامنه زیباشناسی از امر «زیبا» و کاربرد آن در حوزه هنری فراتر رود و چون زیباشناسی برای برلینت امری تجربی است، برای گشودگی این دامنه، حالات زیباشناسی (ایجابی و سلبی) ...
بیشتر
آرنولد برلینت با تمرکز بر تجربه حسی در زیباشناسی که همواره با احساس مثبت همراه نیست، به تحلیل پرسش چرائی و چگونگی منفی بودن ارزشهای زیباشناختی میپردازد تا گستره دامنه زیباشناسی از امر «زیبا» و کاربرد آن در حوزه هنری فراتر رود و چون زیباشناسی برای برلینت امری تجربی است، برای گشودگی این دامنه، حالات زیباشناسی (ایجابی و سلبی) را مقولهبندی نمینماید و به شناسایی حالات زیباشناسی میپردازد؛ بنابراین برلینت تجربیات حسی را که دارای ارزش مثبت نیستند با عنوان «تحت زیبایی» نامگذاری میکند. برلینت با معرفی مشخصههای نقدِمنفی در حوزه هنر، گستردگی زیباشناسی سلبی و اشکال گوناگون آن را در نسبت با نقد هنری آشکار مینماید. یکی ازاینگونهها همان چیزی است که معمولاً «ذوق بد» نامیده میشود. با تبیین نسبت بین اخلاق و زیباشناسی سلبی، امکان ارزیابی اجتماعی و اخلاقی از ابژههای هنری و آلودگیهای زیستمحیطی پیش روی مخاطبان قرار میگیرد و با عبور از زیباشناسی ایجابی موضوعی نوین تحت عنوان «زیباشناسی سلبی فراتر از هنر» و تعمق در باب بحران محیطزیست برای مطالعه فراهم مینماید.
فلسفه
سید مرتضی حسینی؛ پروین نبیان
چکیده
هدف این مقاله بررسی معرفتشناختی تجربه دینی از دیدگاه رودولف اتو است که در آن، با روش توصیفی - تحلیلی به بررسی عینیت و فرا عقلانی بودن تجربه دینی پرداخته شده است. اتو با رویکردی پدیدارشناسانه و تفکیک نومن از فنومن و ابداع واژهای به نام امر مینوی (The numinous)، بر فرا عقلانی بودن این تجربه تأکید میکند. او با بیان عناصر موجود در تجربه ...
بیشتر
هدف این مقاله بررسی معرفتشناختی تجربه دینی از دیدگاه رودولف اتو است که در آن، با روش توصیفی - تحلیلی به بررسی عینیت و فرا عقلانی بودن تجربه دینی پرداخته شده است. اتو با رویکردی پدیدارشناسانه و تفکیک نومن از فنومن و ابداع واژهای به نام امر مینوی (The numinous)، بر فرا عقلانی بودن این تجربه تأکید میکند. او با بیان عناصر موجود در تجربه امر مینوی بیان میکند که این عناصر ضرورتاً متوجه متعلّق خود هستند هرچند این متعلّق مبهم باشد و به ساختار فاهمه وارد نشود. وی به پیروی از کانت با تقسیم عالم واقع به دو بخش قابلادراک و غیرقابل ادراک، امر مینوی را مفهومی غیر ادراکی و به معنای دسترسناپذیربودن حقیقت امر مینوی میداند.اتو حقیقت ادیان ابراهیمی را از سنخ تجربه دانسته که میتواند برانگیختهشده و تجلّی یابد و منظور از وحدت ادیان این است که تجربه دینی در طول تاریخ حقیقتی واحد دارد که به شکلهای گوناگون متجلّی شده است. اتو، وحی در ادیان ابراهیمی را تجلّی و حضور خداوند بر پیامبران دانسته و بر این باور است که تبعیّت از سبک زندگی پیامبران (فعل، قول و تقریر نبی) که محصول این تجربه است باعث میشود ما خود از طریق شهود و احساس، حضور خداوند را دریابیم.
فلسفه
محمد دانش نهاد؛ محمد حسن وکیلی؛ حامد زرپویان
چکیده
فیلسوفان اصل وجود تغییر حرکت و زمان را در خارج پذیرفته و تلاش کردهاند تحلیل مقبولی از آن ارائه دهند. یکی از سؤالات اساسی در باب تغییر، حرکت و زمان آن است که آیا اتصال و پیوستگی که در خارج مشاهده میشود وصف امور واقع یا ادراکات انسان است؟ در تحقیق پیشرو به این امر پرداخته میشود که اتصال تنها وصف خارج نیست بلکه ادراکات نیز نقشی بسزا ...
بیشتر
فیلسوفان اصل وجود تغییر حرکت و زمان را در خارج پذیرفته و تلاش کردهاند تحلیل مقبولی از آن ارائه دهند. یکی از سؤالات اساسی در باب تغییر، حرکت و زمان آن است که آیا اتصال و پیوستگی که در خارج مشاهده میشود وصف امور واقع یا ادراکات انسان است؟ در تحقیق پیشرو به این امر پرداخته میشود که اتصال تنها وصف خارج نیست بلکه ادراکات نیز نقشی بسزا دارد و بر این اساس نظریات فلاسفه چه مثبتان تغییر و چه منکران آن به چالش کشیده میشود. آنچه در باب تغییرات عالم یقینی و بدیهی است اینکه ادراکاتی پیوسته دریافت میگردد اما اینکه این اتصال وصف خارج از ذهن نیز باشد بدیهی نیست و نیاز به اثبات دارد. چنانکه در بحث زمان نیز آنچه بدیهی است، احساس تدریجی است که ادراک میشود و برای افراد زمان میسازد اما اینکه سیلان و تدریج وصف خارج از ذهن نیز باشد نیاز به اثبات دارد. چنین تفسیری از تغییر، حرکت و زمان در تبیین مسائل کلامی و فلسفی همچون وجود زمان در عوالم مافوق ماده همچون عالم مثال و عالم عقول، قبض و بسط زمان و تحلیل ادله نقلی در باب نحوه زمان در عوالم دیگر و همچنین نسبیت زمان نقشی راهگشا دارد.
فلسفه
فاطمه بختیاری؛ سیما صفری قلعه زنجیری؛ عباس حاج زین العابدینی
چکیده
زهد یکی از عناصر کلیدی در فلسفۀ آرتور شوپنهاور، بهویژه نظریۀ رستگاری اوست. رستگاری در نظر شوپنهاور رهایی از رنج است و این رهایی از طریق زهد امکانپذیر است. به نظر او زندگی سراسر رنج است و باید راهی برای رهایی از آن جستجو کرد. او علت و منشأ این رنج را اراده و خواست میداند. اراده ازنظر او شی فینفسه است و عالم را تجلیات و پدیدارهای اراده ...
بیشتر
زهد یکی از عناصر کلیدی در فلسفۀ آرتور شوپنهاور، بهویژه نظریۀ رستگاری اوست. رستگاری در نظر شوپنهاور رهایی از رنج است و این رهایی از طریق زهد امکانپذیر است. به نظر او زندگی سراسر رنج است و باید راهی برای رهایی از آن جستجو کرد. او علت و منشأ این رنج را اراده و خواست میداند. اراده ازنظر او شی فینفسه است و عالم را تجلیات و پدیدارهای اراده میداند، بنابراین به نظر او رنج ذاتی بشر و پدیدار و تجلی شی فینفسه یا اراده است. بدین ترتیب برای رهایی از رنج باید به دنبال انکار، سرکوب و اسکات اراده بود. ازآنجاکه انکار اراده با بیاعتنایی به خواست ها و خواهشها ممکن میشود، شوپنهاور مفهوم زهد را مطرح میکند و آن را تنها راه رستگاری حقیقی اعلام میکند. نوشتار حاضر بر آن بوده است که مفاهیم زهد و رستگاری موردنظر شوپنهاور را شرح دهد و نشان دهد که چگونه از نظر او زهد میتواند آلام بشری را تسکین و به رستگاری رهنمون شود.
فلسفه
حبیب الله دانش شهرکی؛ سید احمد فاضلی؛ سعید محمودپور
چکیده
در نوشتار حاضر سعی بر این است که توضیح دهیم اگرچه رنسانس یک نوزایی و تحولی بود که مطلوب نظر کلیسا نبوده و نیست، اما مقدمات این تحول بهصورت تدریجی دستکم از قرن سیزدهم میلادی در درون خود مجموعه کلیسا فراهم آمده است. در این میان مسلمات خود کلیسا از قبیل اعتقاد به تثلیث، عصمت پاپ، برداشت ارسطویی از دین، قرائتهای گوناگون، که در رأس ...
بیشتر
در نوشتار حاضر سعی بر این است که توضیح دهیم اگرچه رنسانس یک نوزایی و تحولی بود که مطلوب نظر کلیسا نبوده و نیست، اما مقدمات این تحول بهصورت تدریجی دستکم از قرن سیزدهم میلادی در درون خود مجموعه کلیسا فراهم آمده است. در این میان مسلمات خود کلیسا از قبیل اعتقاد به تثلیث، عصمت پاپ، برداشت ارسطویی از دین، قرائتهای گوناگون، که در رأس همه آنها، ظهور مارتین لوتر، که منجر به تأسیس کلیسای پروتستان شد، ترجمههایی که از فرهنگ اسلامی با محوریت ابنسینا و ابن رشد به زبان لاتین صورت گرفت و در خود مجموعه کلیسا نیز تدریس شد موردنظر است. پیامدهای این تحولات در قرون منتهی به رنسانس از قبیل انسان محوری، اصالت عقل، مناقشه در حقانیت کلیسا و سکولاریسم، دقیقاً در مقابل جهانبینی قرونوسطایی قرار میگیرند. آنچه در رنسانس در تقابل با سنت فلسفی_اسکولاستیکی قرار گرفت در خود الهیدانان و فلاسفه قرونوسطایی کاشته و پروریده شد و در رنسانس، در زمینههای مختلف که بعد فلسفیاش را در این نوشتار برجسته کرده ایم، به ثمر نشست. بسترسازی طبیعتگرایی در الهیات توسط کلیسای کاتولیک تنها یک نمونه از این موارد است. سایر موارد را سعی کردهایم در مقاله حاضر بهاختصار توضیح دهیم. در آخر ریشه برخی مؤلفههای مدرنیته را باید در خود همان مجموعه کاملاً درهمتنیده الهیاتی ـ فلسفی در سنت مدرسی جستوجو نمود.
فلسفه
مهدی اخوان
چکیده
طرح و برنامۀ فلسفۀ نقدی کانت در اخلاقشناسی پیریزی و پیجوییِ اصول پیشین و ماقبلِ تجربیِ (یا به تعبیر او، مابعدالطّبیعۀ) اخلاق است. با این هدف در بنیادگذاری مابعدالطّبیعۀ اخلاق ارزش اخلاقی را به نحو مطلق فقط شایستۀ ارادۀ نیک میداند؛ ارادهای که با قانون اخلاقی مطلق عقلی و محض متعیّن شده باشد و انگیزۀ عمل به آن ادای وظیفه باشد ...
بیشتر
طرح و برنامۀ فلسفۀ نقدی کانت در اخلاقشناسی پیریزی و پیجوییِ اصول پیشین و ماقبلِ تجربیِ (یا به تعبیر او، مابعدالطّبیعۀ) اخلاق است. با این هدف در بنیادگذاری مابعدالطّبیعۀ اخلاق ارزش اخلاقی را به نحو مطلق فقط شایستۀ ارادۀ نیک میداند؛ ارادهای که با قانون اخلاقی مطلق عقلی و محض متعیّن شده باشد و انگیزۀ عمل به آن ادای وظیفه باشد و نه امر دیگری ازجمله احساس دلسوزی و میل به تحقّق نتیجه و اطاعت از اوامر الاهی. کانت برای قانون اخلاقی فرمولهای گوناگونی را تقریر میکند (قانون کلّی، قانون کلّی طبیعت، انسانیّت، خود آیینی و ملکوتِ غایات). در آثارِ بعد از نقد دوم، کانت این بخشِ انتزاعی را تکمیل و به مسائل انضمامی مرتبط میکند. یکی از مسائلی که کانت به آن میپردازد، رفتار، روابط و میل جنسی است که برآوردن آن را فقط و فقط در قالب ازدواج قانونی مجاز میداند. او ازدواج را نه بر پایۀ دوستی و نه بر مبنای عشق، بلکه متّکی بر میل جنسی و قراردادی بین مرد و زن برای تبادل اندامهای جنسی میداند. این تصویر از ازدواج و رابطۀ جنسی́ مسائل گوناگونی را در فضای اخلاقشناسی کانت مطرح میکند؛ ازجمله اینکه مخالفت کانت با شئشدگی در تعامل بین آدمیان چگونه در برآوردن میل جنسی با ازدواج جمع میشود؟ آیا کانت فرمول انسانیّت خود را در این مورد استثنا میکند یا به نحوی در قالب همان فرمول́ ازدواج را توجیه میکند؟ امتناع مالکیّت آدمی بر بدن خود چگونه با ازدواج که واگذاری این مالکیّت است، جمع میشود؟ مفسّران کانت به این پرسشها با نکاتی که در این مقاله به آن میپردازم، پاسخ میدهند. کانت همداستان با نظریّهپردازان قانون طبیعی در اخلاقشناسی (همچون توماس آکوئینی) معتقد است که رابطۀ جنسیِ شخص متأهّل آشکارا فاقد هرگونه فضیلتی است، مگر اینکه با انگیزۀ تولیدِمثل انجام شود. مخالفت کانت با برخی روابط جنسی و/یا رفتارهای جنسی (همچون خود ارضایی، رابطۀ جنسی با حیوانات و همجنسان) را در همین زمینه میتوان فهم کرد. درنهایت، در این مقاله از جایگاه عشق در اخلاقشناسی کانت بحث میشود و این پرسش طرح میشود که آیا ما وظیفهای در باب عشق ورزیدن به دیگران داریم؟
فلسفه
عبداله امینی
چکیده
جان دیویی یکی از صاحبنظران مهم حوزۀ تعلیم و تربیت دورۀ معاصر است که برخی از آموزههای او امروزه به بخشی از بدنۀ نظامهای آموزشی در سطح جهان بدل شده است. ازآنجاکه تعلیم و تربیت بخشی جداییناپذیر از ساختار هر جامعهای است، هرگونه ضعف در آن موجب تضعیف فرهنگ آن جامعه خواهد شد. نظامهای آموزشی گذشته عمدتاً بر ابعاد فکری، اخلاقی و دینی ...
بیشتر
جان دیویی یکی از صاحبنظران مهم حوزۀ تعلیم و تربیت دورۀ معاصر است که برخی از آموزههای او امروزه به بخشی از بدنۀ نظامهای آموزشی در سطح جهان بدل شده است. ازآنجاکه تعلیم و تربیت بخشی جداییناپذیر از ساختار هر جامعهای است، هرگونه ضعف در آن موجب تضعیف فرهنگ آن جامعه خواهد شد. نظامهای آموزشی گذشته عمدتاً بر ابعاد فکری، اخلاقی و دینی در امر آموزش تأکید داشتند، اما امروزه توجه به ابعاد دیگری ازجمله بُعد زیباشناختی، انتقادی و خلاق بهعنوان یک ضرورت نگریسته میشود. دلیلش این است که نگرش زیباشناختی و هنری در کنار سایر رویکردها میتواند جهان و پدیدارهای آن را به نحو متفاوت برای ما بازنمایاند و امکان تجربۀ دیگرگون آنها را برای ما فراهم سازد. لذا در کنار پرورش زمینههای فکری و اخلاقی بر «تربیت زیباشناختی» هم تأکید میشود. مسئلۀ اصلی در مورد این نوع تربیت این است که برخی تنها آن را بر اساس منظر نبوغ نگریستهاند و برخی هم بر اساس منظر ذوق؛ درحالیکه تربیت زیباشناختی توأمان شامل هر دو منظر میشود. درنتیجه، هر نظام آموزشی موفق بایستی هم به پرورش قوۀ تخیل و بُعد خلاق ذهن کودک توجه کند و هم به پرورش قوۀ ذوق جهت ادراک و ارزیابی امور و آثار زیبا اهتمام ورزد. در کتاب «هنر بهمنزلۀ تجربه» اثر دیویی توجه به هر دو منظر دیده میشود، بر همین مبنا ما ضمن مرور مباحث مربوط به زیباشناسی و مؤلفههای تربیت زیباشناختی، بهطور خاص به بازخوانی بخشی از اثر مذکور با محوریت تربیت زیباشناختی (بر اساس منظر نبوغ و منظر ذوق) خواهیم پرداخت.
فلسفه
سید اشکان خطیبی؛ محمد تقی طباطبائی
چکیده
فلسفۀ برگسون را گاه دوگانهانگار دانستهاند و گاه یگانهانگار. بهای جانبداری از هریک نیز نابوده انگاشتن بعضی مفاهیم و تصریحهای برگسون به نفع بعضی دیگر بوده است. در این میان، کسانی کوشیدهاند فلسفۀ برگسون را همزمان دوگانهانگار و یگانهانگار بخوانند، اما کوششها نهتنها نابسنده بوده بلکه بر دشواریهای پیشین نیز افزوده ...
بیشتر
فلسفۀ برگسون را گاه دوگانهانگار دانستهاند و گاه یگانهانگار. بهای جانبداری از هریک نیز نابوده انگاشتن بعضی مفاهیم و تصریحهای برگسون به نفع بعضی دیگر بوده است. در این میان، کسانی کوشیدهاند فلسفۀ برگسون را همزمان دوگانهانگار و یگانهانگار بخوانند، اما کوششها نهتنها نابسنده بوده بلکه بر دشواریهای پیشین نیز افزوده است؛ زیرا گاه فلسفۀ برگسون را به فلسفهای وحدت وجودی بازبرده و گاهی بر بنیادی دیالکتیکی استوار ساخته و گاه دیگر آن را بهنوعی دوگانهانگاریِ متعارف بدل کرده است. ژیل دلوز، با طرح آموزۀ «تفاوت»، خوانشی از فلسفۀ برگسون به دست داده است که بر اساس آن فلسفۀ برگسون لحظات مختلفی از دوگانهانگاری و یگانهانگاری دارد که در هریک، دیرند «بیانی» دیگرگونه میپذیرد: از دوگانهانگاری مطلق به یگانهانگاری نهفته و سپس به دوگانهانگاریِ بازیافته. هدف این مقاله این است که ضمن برجسته کردن تفاوت اساسی خوانش دلوز با بقیۀ خوانشهای وحدت وجودی یا دوگانهانگار یا دیالکتیکی از فلسفۀ برگسون، نشان دهد که توضیح نسبت این لحظات و بهویژه توضیح منطق گذارِ واپسین به دوگانهانگاریِ بازیافته مستلزم فراخواندن آموزهای است که گرچه دلوز خود آن را پرورانده، در خوانشاش از برگسون آن را چندان برجسته نکرده است. بهاینترتیب، مدعا این است که توضیح منطقِ تفکیک لحظههای فلسفۀ برگسون در خوانش دلوز و نیز منطق گذار از هریک به دیگری، بهجای ملاحظۀ دو بیان از دیرند، مقتضی در شمار آوردن بیان سومِ دیرند همچون تفاوت فینفسه است. اینگونه است که بیانپذیری هریک از وجوه دیرند در سه گونه تفاوت میسر میگردد: دیرند همچون امر ناب در تفاوت ماهوی، دیرند همچون امر فراگیر در تفاوت شدّی و دیرند همچون امر خلاق در تفاوت فینفسه.
فلسفه
مهدی خیاط زاده
چکیده
جان کاتینگهام، به دو نوع تجربۀ دینی توجه دارد: تجربۀ دینی عام و تجربۀ دینی خاص. ازنظر او تجارب عمومی، نیازی به آموزش خاص و پیچیده، تحقیقات علمی یا نظریهپردازی فلسفی ندارد، بلکه اقدامی ساده برای پذیرش یک هدیه است. البته، چنین تجاربی برخلاف مشاهدات روزمره در دسترس همگان نیست و تحقق آن نیازمند شرایط خاصی است. وی دربارۀ تجارب دینی خاص ...
بیشتر
جان کاتینگهام، به دو نوع تجربۀ دینی توجه دارد: تجربۀ دینی عام و تجربۀ دینی خاص. ازنظر او تجارب عمومی، نیازی به آموزش خاص و پیچیده، تحقیقات علمی یا نظریهپردازی فلسفی ندارد، بلکه اقدامی ساده برای پذیرش یک هدیه است. البته، چنین تجاربی برخلاف مشاهدات روزمره در دسترس همگان نیست و تحقق آن نیازمند شرایط خاصی است. وی دربارۀ تجارب دینی خاص نیز معتقد است در مواجهه با قسمتهایی از کتاب مقدس که مشتمل بر گزارش چنین تجاربی هستند، نه باید رویکردی طبیعتگرایانه یا اسطورهزدایانه داشت و نه رویکردی ظاهرگرایانه؛ بلکه باید بهگونهای این فقرات را تفسیر نمود که هم محتوای شگفتانگیز آن حفظ شود و هم این محتوا تقابلی با علم مدرن نداشته باشد. اثر پیش با استفاده از مبانی فلسفۀ اسلامی، مروری انتقادی بر هر دو قسمت دیدگاه وی دارد. حاصل این نقدها آنکه با توجه به شخصی بودن قرائن حاصل از تجارب دینی، تضمین معرفتی این تجارب بهوسیلۀ شیوۀ عقلی و وحیانی حاصل میشود و بر این اساس، این تجارب را نمیتوان راهی مستقل در کنار راه عقلی و وحیانی دانست. همچنین مشاهدۀ تجارب دینی خاص، مشاهدۀ حسی نبوده و در ظرف خیال و واهمۀ بشری رخ میدهد بدون آنکه متعلق این تجارب، از ویژگی نفس الامری خود تبدل یافته باشند.
فلسفه
فاطمه رضازاده؛ احمد علی حیدری
چکیده
یکی از پیچیدگیهای تئوری سوژهی بدیو این است که او تعریف یکدست و مشخصی از سوژه ارائه نداده است؛ و ما در خوانش آثارش با تعاریف مختلفی از سوژه بهخصوص سوژهی هنر مواجهیم. پرسش اساسی این پژوهش این است که چگونه میتوانیم تعریف جامع و قابلفهمی از سوژهی هنر در تئوری سوژهی آلن بدیو ارائه دهیم. با توجه به تلاشهایی که پیشازاین در ...
بیشتر
یکی از پیچیدگیهای تئوری سوژهی بدیو این است که او تعریف یکدست و مشخصی از سوژه ارائه نداده است؛ و ما در خوانش آثارش با تعاریف مختلفی از سوژه بهخصوص سوژهی هنر مواجهیم. پرسش اساسی این پژوهش این است که چگونه میتوانیم تعریف جامع و قابلفهمی از سوژهی هنر در تئوری سوژهی آلن بدیو ارائه دهیم. با توجه به تلاشهایی که پیشازاین در خصوص پاسخگویی به این پرسش صورت گرفته است این پژوهش بر آن است که پاسخِ نوینی را از این پرسش ارائه دهد. بدیو برخلاف پیشینیان ِ خود و بسیار تحت تأثیر لکان سوژهای را معرفی میکند که در خلال یک رویۀ حقیقت ساختهمیشود. سوژهای که تا پیش از وقوع یک رخداد وجود نداشته است و در یک وضعیتِ تاریخی یا هنری ساختهمیشود؛ اما پیچیدگی تعریف بدیو آن جاست که این سوژه علیرغم اینکه ویژگیهای انسان، مثل وفاداری به یک رخداد را داراست اما فردِ انسانی نیست. بدیو در یک وضعیتِ هنری، هم اثر هنری، هم هنرمند را سوژه معرفی میکند؛ و ما با توجه به تعاریف بدیو و رویهی سوژه شدگی در اندیشهی بدیو به این پرسش پاسخ دادیم که در یک وضعیت هنری با جفت هنرمند-اثر بهعنوان قسمی سوژهی وفادار به رخداد هنری مواجهیم.
فلسفه
رئوف سربخش؛ رضا سربخش
چکیده
ژیل دلوز را بدون شک میتوان یکی از مهمترین فیلسوفان و نظریهپردازان سینما دانست. دلوز در دهه هشتاد میلادی دو جلد کتاب سینمایی نگاشت که مسیرهای اصلی فلسفه سینما را بهعنوان رشتهای مجزا در دانشگاه پایهگذاری کرد. در بین فیلسوفان مختلف، برگسون بیشترین تأثیر را بر نظریات دلوز دارد. هر دو در خصوص زمان اعتقاد دارند که زمان امری خطی ...
بیشتر
ژیل دلوز را بدون شک میتوان یکی از مهمترین فیلسوفان و نظریهپردازان سینما دانست. دلوز در دهه هشتاد میلادی دو جلد کتاب سینمایی نگاشت که مسیرهای اصلی فلسفه سینما را بهعنوان رشتهای مجزا در دانشگاه پایهگذاری کرد. در بین فیلسوفان مختلف، برگسون بیشترین تأثیر را بر نظریات دلوز دارد. هر دو در خصوص زمان اعتقاد دارند که زمان امری خطی و کمی نیست و کیفی و غیرمکان مند میباشد. امتداد این فلسفه باعث شکلگیری دیرند زمانی بهعنوان پایه اصلی زمان و سینما در آثار دلوز شد. دلوز در جلد اول کتاب خود به سینمای کلاسیک حرکت- محور و در جلد دوم به آثار مدرن زمان محور میپردازد. زمان، عنصر اصلی روایتهای مدرن دلوز است و تصاویر را به آینهها و کریستالهای زمانی تقسیم میکند. دلوز اعتقاد زیادی به همزمانی زمانها و رویدادهای غیرخطی در آثار مدرن داشت. سینمای مدرن ایران نیز در سالهای اخیر بیشازپیش به فلسفه دلوز روی آورده و عناصر زمانی زیادی در آثار مختلف قابلرؤیت است. این پژوهش با نظریات سینمای مدرن دلوز با بررسی فیلمهای ماهی و گربه ساخته شهرام مکری، اژدها وارد میشود! اثر مانی حقیقی و مسخرهباز همایون غنیزاده، به این نتیجه میرسد که فیلمسازان نسل جوان ایران به رویدادهای غیرخطی با ابزارهایی مثل گذشتهنما و آیندهنما و همچنین تداعی زمانهای گذشته و حال و آینده در یک صحنه علاقه بیشتری پیدا کردند. دراینبین، مکری بهشدت تحتتأثیر روند زمانی دورانی است و مانی حقیقی بهعنوان تحصیلکرده فلسفه، عناصر زیادی را از دلوز در آثارش وام میگیرد.
فلسفه
سیده ملیکا سفیداری؛ امیر نصری
چکیده
روسو در اعترافات به دنبال نمایش خود با تمام خصوصیات حقیقی و طبیعی آن است. او ادعا میکند که خود حقیقی و طبیعی او تنها با در نظر داشتن زنجیرة احساساتش، فهم منشأ این احساسات و مشخص کردن تمایز بین آنها از جهت اصیل یا غیراصیلبودن قابلفهم است. روسو برای رفع اتهام فریب و خودفریبی، نتیجهگیری نهایی در خصوص کیستی خود را به خوانندگان ...
بیشتر
روسو در اعترافات به دنبال نمایش خود با تمام خصوصیات حقیقی و طبیعی آن است. او ادعا میکند که خود حقیقی و طبیعی او تنها با در نظر داشتن زنجیرة احساساتش، فهم منشأ این احساسات و مشخص کردن تمایز بین آنها از جهت اصیل یا غیراصیلبودن قابلفهم است. روسو برای رفع اتهام فریب و خودفریبی، نتیجهگیری نهایی در خصوص کیستی خود را به خوانندگان واگذار میکند. علاوه بر آن، روسو باور دارد که تنها خوانش معتبر از جانب خوانندگان توجه به زنجیرة احساساتش بهعوض ساخنار و نسبت رویدادها است. در این نوشتار، با استفاده از تحلیل ریکور از ساختار و طرح روایت، هویت روایی و فن شعر ارسطو مشخص میشود رویدادها در اعترافات در فرم هماهنگیِ ناهماهنگ و ژانر تراژدی پیکربندی شدهاند. این ساختار روایت شکلی از خوانش را به خواننده تحمیل میکند که متفاوت از خوانشِ مدنظر روسو است. به این معنا که بر مبنای تحلیل ریکور از هویت روایی، شخصیت روسو برای مخاطب اعترافات بر مبنای زنجیرة رویدادهای روایی شکل میگیرد و نه بر مبنای زنجیرة احساسات روسو.
فلسفه
حسین قسامی؛ محمد اصغری
چکیده
این پژوهش با واکاوی داستان «گزارشی به فرهنگستان» اثر فرانتس کافکا و ملاحظهی آن درزمینۀ آرای ارسطو و هایدگر در تبیین انسان، کوشیده است تا به قرائت تازهای از مفهوم انسان دست یابد. ارسطو بنیاد انسان را مفهوم خرد یا لوگوس میانگارد، او در سه اثر مهم خود یعنی «سیاست»، «اخلاق نیکوماخوس» و «شاعری» به کرّات این عقیده ...
بیشتر
این پژوهش با واکاوی داستان «گزارشی به فرهنگستان» اثر فرانتس کافکا و ملاحظهی آن درزمینۀ آرای ارسطو و هایدگر در تبیین انسان، کوشیده است تا به قرائت تازهای از مفهوم انسان دست یابد. ارسطو بنیاد انسان را مفهوم خرد یا لوگوس میانگارد، او در سه اثر مهم خود یعنی «سیاست»، «اخلاق نیکوماخوس» و «شاعری» به کرّات این عقیده را مطرح مینماید. اگرچه رأی ارسطو در تاریخ اندیشه موردقبول واقعشده اما این بدان معنا نیست که دیگران درصدد تبیین قرائتهای تازه از انسان برنیامده باشند. یکی از این متفکران مارتین هایدگر است. هایدگر در مقالهی «زبان» ضمن پرداختن به چیستی زبان، چیستی انسان را نیز مورد کاوش قرار میدهد. به اعتقاد این پژوهش تأکید ارسطو بر اصالت خرد یا لوگوس از یکسو و تفسیر هایدگر از انسان به مثابۀ هستندۀ زبانمند از سوی دیگر، میتواند ما را بهسوی نظرگاهی تازه رهنمون شود. بر این اساس خرد و زبان نه یکسره متفاوتاند و نه کاملاً متشابه. این دو مفهوم میتوانند در جهت تکمیل یکدیگر به کار گرفته شوند. با رجوع به داستان کافکا این رویکرد بهوضوح به چشم میآید. ذات انسانی چیزی نیست مگر همصدایی خرد و زبان.
فلسفه
سعیده محمدزاده؛ محمدرضا بهشتی
چکیده
روش پژوهش حاضر توصیفی_تحلیلی است و به بیان استدلالهای جاودانگی نفس و تناسخ در فایدون و وجه تشابه و تفاوت آنها با آموزههای اورفئوسی و فیثاغوری پرداختهمیشود. در خصوص نحوه تأثیرپذیری افلاطون از این سنن، اختلافنظر وجود دارد. برخی از مفسران معتقدند که افلاطون در بیان آموزههای فرجامشناختی خود تحت تأثیر اندیشهی اورفئوسی ...
بیشتر
روش پژوهش حاضر توصیفی_تحلیلی است و به بیان استدلالهای جاودانگی نفس و تناسخ در فایدون و وجه تشابه و تفاوت آنها با آموزههای اورفئوسی و فیثاغوری پرداختهمیشود. در خصوص نحوه تأثیرپذیری افلاطون از این سنن، اختلافنظر وجود دارد. برخی از مفسران معتقدند که افلاطون در بیان آموزههای فرجامشناختی خود تحت تأثیر اندیشهی اورفئوسی بوده و برخی دیگر آنها را متأثر از فیثاغوریان دانستهاند. تناسخ مهمترین آموزه فرجامشناختیست که در مورد منشأ آن اختلافنظر بسیار وجود دارد و برخی استدلالهای افلاطون نیز مبتنی بر آن است. این آموزه پرسشهایی را در پی دارد، ازجمله اینکه میان رهایی از چرخه تناسخ و الوهیت روح چه ارتباطی وجود دارد؟ و شرط ضروری این الوهیت چیست؟ در این مقاله در ضمن بیان و تحلیل استدلالهای افلاطون بر پایه تفکرات فرجامشناختی اورفئوسی و فیثاغوری، به این پرسشها و به بیان موضع خود در باب نحوه و میزان تأثیرپذیری افلاطون از آنها میپردازیم.
فلسفه
سید مهدی بیابانکی
چکیده
«علوم شناختی دین» شاخهای نوظهور از علوم شناختی است که با استفاده از یافتههای علوم شناختی به مطالعه باورها و رفتارهای دینی میپردازد. اغلب محققین این حوزه معتقدند که باورها و رفتارهای دینی، محصولات فرعی معماری شناختی ذهن ما انسانها هستند. بر اساس این رویکرد غالب که اصطلاحاً «مدل استاندارد» نامیده میشود، ذهن انسان ...
بیشتر
«علوم شناختی دین» شاخهای نوظهور از علوم شناختی است که با استفاده از یافتههای علوم شناختی به مطالعه باورها و رفتارهای دینی میپردازد. اغلب محققین این حوزه معتقدند که باورها و رفتارهای دینی، محصولات فرعی معماری شناختی ذهن ما انسانها هستند. بر اساس این رویکرد غالب که اصطلاحاً «مدل استاندارد» نامیده میشود، ذهن انسان یک سیستم پردازش یکپارچه نیست، بلکه دارای ابزارهای اختصاصی متعدد برای پردازش اطلاعات ورودی به ذهن است. این ابزارهای ذهنی، در فرآیند تکامل، سوگیریهایی پیدا نمودهاند که روی اطلاعات ورودی به ذهن تأثیر میگذارند و آنها را به نحو سیستماتیک جهتدهی میکنند. ازنظر مدافعان مدل استاندارد، این ابزارهای ذهنی و سوگیریهای شناختی آنها، در شکلگیری بسیاری از باورهای ما ازجمله باورهای دینی نقش اساسی ایفا میکنند. ما در این مقاله، از منظر فلسفه علم، سه شاخص اصلی برای نشان دادن اعتبار این رویکرد را موردبررسی قرار میدهیم: شواهد تجربی در دفاع از آن، قدرت تبیینی و ساختار نظری آن و همچنین پیشفرضهای روششناختی آن. ما در این مقاله نشان میدهیم که مدل استاندارد به لحاظ شواهد تجربی، نامتعیّن؛ به لحاظ قدرت تبیینی، ضعیف؛ و به لحاظ پیشفرضهای روششناختی، دچار چالش است.