فلسفه
ابوالفضل صبرآمیز
چکیده
مسئله چارچوب یکی از مسائل فلسفی است که اولین بار در حوزه هوش مصنوعی تعریف شد. این مسئله، در خاستگاه اولیه خود، وجهی منطقی داشت و شامل این پرسش بود که چگونه ممکن است با استفاده از منطق ریاضی قواعدی بنویسیم که اثرات عملی را توصیف کند آنهم بدون آنکه لازم باشد تعداد زیادی از قواعد دیگر بنویسیم که توصیفکننده اثرات غیر مرتبط آن عمل هستند؟ ...
بیشتر
مسئله چارچوب یکی از مسائل فلسفی است که اولین بار در حوزه هوش مصنوعی تعریف شد. این مسئله، در خاستگاه اولیه خود، وجهی منطقی داشت و شامل این پرسش بود که چگونه ممکن است با استفاده از منطق ریاضی قواعدی بنویسیم که اثرات عملی را توصیف کند آنهم بدون آنکه لازم باشد تعداد زیادی از قواعد دیگر بنویسیم که توصیفکننده اثرات غیر مرتبط آن عمل هستند؟ در سالهای بعد فلاسفهای مثل دنت و فودور، وجوه معرفتی و متافیزیکیای که این مسئله دارد را بررسی کردند و این مسئله تبدیل به پرسشهایی از نحوه کارکرد ذهن آدمی شد. در این میان برخی فلاسفه مثل دریفوس، بر این باور بودند که پیشفرضهای نادرستی که در سنت هوش مصنوعی کلاسیک وجود دارد موجب پیش آمدن چنین مسئلهای شده است. خوانشهای مختلف مسئله چارچوب آنهم از وجوه مختلف باعث شد این مسئله، از زوایای مختلف و در زمینههای متفاوت قابل ردگیری باشد. در این مقاله ضمن بررسی وجوه مختلف مسئله چارچوب، نشان خواهیم داد که خوانشی از مسئله چارچوب و پرسشی که این مسئله طرح میکند در ادبیات موضوع چگونگی دسترسی به پیشزمینهشناختیمان در فهم چیزها، قابلیت کاربرد دارد و میتوان در پرتو آن دو حوزه متفاوت فلسفی را به یکدیگر مرتبط دانست.
محمدرضا طهماسبی
چکیده
از اواسط قرن بیستم و به دنبال رشد چشمگیر علوم رایانهای این تصور پدید آمد که میتوان با ابزارهای فیزیکی و روشهای مطرح در فیزیک و علوم رایانهای هوش انسانی را بهطور مصنوعی بازسازی کرد. هنگامیکه در دهه 1950 میلادی ماشینهای محاسبه گر کارآیی زیادی از خود نشان دادند، تحقیقات در جهت ساخت ماشینهای هوشمند آغاز گردید؛ از آن زمان تاکنون ...
بیشتر
از اواسط قرن بیستم و به دنبال رشد چشمگیر علوم رایانهای این تصور پدید آمد که میتوان با ابزارهای فیزیکی و روشهای مطرح در فیزیک و علوم رایانهای هوش انسانی را بهطور مصنوعی بازسازی کرد. هنگامیکه در دهه 1950 میلادی ماشینهای محاسبه گر کارآیی زیادی از خود نشان دادند، تحقیقات در جهت ساخت ماشینهای هوشمند آغاز گردید؛ از آن زمان تاکنون با انجام تحقیقات فیزیکی و رایانهای تلاشهای وسیعی در این جهت صورت گرفته است. پس از گذشت چند سال از آغاز این تحقیقات، اندک اندک امکان یا عدم امکان ساخت هوش مصنوعی به مسئلهای تبدیل شد که فیلسوفان را به سوی خود خواند افت و خیزهایی که در زمینه ساخت ماشینهای هوشمند پدید آمد و نیز بحثهای فلسفی در این باب، سبب شد تا عقاید مختلفی در خصوص هوش مصنوعی میان فیلسوفان بروز پیدا کند. بهطور کلی تاکنون دو رهیافت عمده در ساخت هوش مصنوعی توسط دانشمندان به کار گرفته شده است. این دو رهیافت در طول چند دههای که از تاریخ هوش مصنوعی میگذرد پا به پای هم حرکت کرده و هر یک در مراحل افت و خیزهای خاص خود را داشتهاند. هر یک از این رهیافتها تلقی خاصی از ذهن انسان و نحوه کارکرد آن دارد و با توجه به این دیدگاه تلاش میکند تا ماشین را براساس این تلقی از ذهن بشر، بسازد همچنین هر کدام از این رهیافتها به یک دیدگاه فلسفی متمایز از دیگری متکی است که در بنیان آن جای دارد. در واقع هر رهیافتی مسبوق به یک نگاه کلان فلسفی به مقوله معرفت و ذهن انسان است. این دو رهیافت را میتوان نشانه گرایی و پیوند گرایی نام نهاد. در این نوشته تلاش شده است تا این رهیافتها براساس نگاه فلسفیای که در بن هر کدام نهفته است، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.