طاهره کمالی زاده
چکیده
پرسش بنیادی نزد فیلسوفان پیش از ارسطو این بود که اشیاء چگونه پدید میآیند و این پیدایش چگونه روی میدهد و سرانجام سبب دگرگونی موجودات چیست؟
ارسطو در فیزیک حرکت را بنیاد طبیعت و پدیدههای طبیعی میداند و از آنجا به وجود نخستین محرک نامتحرک منتهی میشود. در متافیزیک نیز با ارائه استدلال جهان شناختی به اثبات وجود خدا میپردازد و ...
بیشتر
پرسش بنیادی نزد فیلسوفان پیش از ارسطو این بود که اشیاء چگونه پدید میآیند و این پیدایش چگونه روی میدهد و سرانجام سبب دگرگونی موجودات چیست؟
ارسطو در فیزیک حرکت را بنیاد طبیعت و پدیدههای طبیعی میداند و از آنجا به وجود نخستین محرک نامتحرک منتهی میشود. در متافیزیک نیز با ارائه استدلال جهان شناختی به اثبات وجود خدا میپردازد و به وجود یک جوهر (اوسیای) نامتحرک جاویدان منتهی میشود. اما آنچه مسلم است، این است که محرک نخستین ارسطو، آفریننده جهان نیست زیرا به عقیده او ماده مخلوق نیست بلکه ازلی است. لذا خلقت و چگونگی آن هیچگاه برای ارسطو بهعنوان مسئله مطرح نبوده است.
اما فارابی قائل به خلق است، کیفیت خلقت و صدور کثیر از مبدأ واحد بسیط از اهم مسائلی است که برای وی مطرح است. لذا با توجه به نظریه نوافلاطونی فیض و ارائه قرائتی نو و مبتنی بر تمایز متافیزیکی وجود و ماهیت و با تمیز بین قدیم بالذات و بالزمان و قدم عالم نه به معنای مشارکت با خداوند و نه امر جداز از او، به حل مسئله میپردازد فارابی اساس را بر خلقت ابداعی قرار داد. وی با ارائه نظریه عقل توانست هم مسئله خلق کثیر از واحد و نیز حرکت و تغییر را تبیین نموده و هم مسئله خلقت و تکوین را توضیح دهد.