صالح حسن زاده
چکیده
فلسفه لایبنیتس و تصور وی درباره خدا از حوزههای فلسفی و الهیات مسیحی، فلسفه اسپینوزا و فلسفه دکارت متأثر است. همچنین لایبنیتس از بعضی مکالمات افلاطون هم تأثیر پذیرفته است. در عین حال، شأن کلامی آثار لایبنیتس از آثار دکارت و اسپینوزا بیشتر است و فلسفه او مانند فلسفه مالبرانش خدامحور است. به نظر لایبنیتس، علت فاعلی و علت غایی ...
بیشتر
فلسفه لایبنیتس و تصور وی درباره خدا از حوزههای فلسفی و الهیات مسیحی، فلسفه اسپینوزا و فلسفه دکارت متأثر است. همچنین لایبنیتس از بعضی مکالمات افلاطون هم تأثیر پذیرفته است. در عین حال، شأن کلامی آثار لایبنیتس از آثار دکارت و اسپینوزا بیشتر است و فلسفه او مانند فلسفه مالبرانش خدامحور است. به نظر لایبنیتس، علت فاعلی و علت غایی در جهان طبیعت توسعه و تداوم علیت خداوند است. لایبنیتس با این تفکر به قاعده «لا مؤثر فی الوجود الاّ الله» نزدیک میشود. لایبنیتس در نظریه هماهنگی پیشینبنیاد علیت ماشینی را تحت علیت غایی قرار میدهد. لایبنیتس برداشت دکارت از خدا را مورد حمله شدید قرار میدهد و آن را به خدای اسپینوزا تشبیه میکند که اصل چیزهاست و نوعی قادر مطلق است که طبیعت اولیه نامیده میشود و فاقد اراده و فاهمه است. موجود کامل دکارت آن خدایی نیست که ما تصور میکنیم و به او امیدواریم، یعنی خدای عادل و عاقل که هر ممکنی را برای خیر مخلوقاتش انجام میدهد. خدایی ساختگی مثل خدای دکارت برای ما هیچ تسلای دیگری جز تسلای صبر از روی جبر باقی نمیگذارد. اسپینوزا هر تصور یا تعریفی از خدا را به عنوان موجودی عاقل و صاحب اراده رد میکند. به باور وی، خدا از طریق ارادة آزاد عمل نمیکند. اراده و عقل با طبیعت خدا همان نسبت را دارند که حرکت و سکون. از این رو، جهان یک نظم و نظام مکانیکی و ریاضی است و به هیچ معنا انسانی، هدفمند و اخلاقی نیست. هر چیز مطابق با قانون عینی و انعطافناپذیر علت و معلول رخ میدهد. لایبنیتس با انتقاد شدید از نگرش اسپینوزا به خدا میگوید: خدا یک ذهن، یک شخص و یک جوهر معین است، اما در عین حال کاملترین جوهرهاست، خدا، منادِ منادهاست که با نظم ریاضی دقیق خود، اعمال و تأثیرات ظاهری منادها را هماهنگ میسازد. لایبنیتس بعد از فراز و فرودها، سرانجام یک طبیعت، یعنی جوهر منفرد یا «منادِ منادها» را به عنوان موجود کاملاً متعالی یا خدا معرفی میکند که به حکم ضرورت اخلاقی مجبور است بهترین جهان ممکن را بیافریند. آیا لایبنیتس در نهایت به فلسفة اسپینوزا - که آن را به شدت رد میکرد - نزدیک نشده است؟ جبر و ضرورت اخلاقی لایبنیتس با ضرورت و جبر طبیعی اسپینوزا چه تفاوتی دارد؟ در این مقاله تلاش کردهایم: 1- الهیات لایبنیتس را تبیین کنیم. در الهیات لایبنیتس نکات بدیعی وجود دارد که توجه بیشتر به دکارت در مراکز فلسفی ایران مانع دریافت آنها شده است. 2- برخی از آراء لایبنیتس را در الهیات با نظرات افلاطون، ارسطو، دکارت، مالبرانش و اسپینوزا تطبیق و مقایسه کنیم. 3- الهیات لایبنیتس را از برخی جهات و در حد گنجایش مقاله مورد نقد و داوری قرار دهیم.