مرتضی واعظ قاسمی؛ علی اکبر احمدی افرمجانی
چکیده
دستکم سه رویکرد متفاوت به خود ارجاعی در سنت فلسفۀ تحلیلی وجود دارد. رویکرد راسلی، رویکرد پوزیتیویستی و رویکرد ویتگنشتاینی. هرکدام از این رویکردها راهحلی متفاوت برای مسئلۀ خود ارجاعی پیشنهاد کردهاند. از آن میان رویکرد ویتگنشتاینی به این مسئله بحثهای زیادی را به وجود آورده است. ظاهراً فقرۀ6.54 (عبارت ماقبل آخر) رسالۀ ویتگنشتاین ...
بیشتر
دستکم سه رویکرد متفاوت به خود ارجاعی در سنت فلسفۀ تحلیلی وجود دارد. رویکرد راسلی، رویکرد پوزیتیویستی و رویکرد ویتگنشتاینی. هرکدام از این رویکردها راهحلی متفاوت برای مسئلۀ خود ارجاعی پیشنهاد کردهاند. از آن میان رویکرد ویتگنشتاینی به این مسئله بحثهای زیادی را به وجود آورده است. ظاهراً فقرۀ6.54 (عبارت ماقبل آخر) رسالۀ ویتگنشتاین تمامی گزارههای کتاب از جمله خودش را بیمعنی قلمداد میکند. این خود ارجاعی مخاطبین رساله را در وضع پارادوکسیکالی قرار میدهد. ویتگنشتاین با طرح مفهوم نردبان سعی دارد تا از این خود ارجاعی بگریزد. از میان تفاسیر مختلف از رسالۀ ویتگنشتاین دو تفسیر توصیفناپذیر و یکپارچه حول این مسئله شکلگرفتهاند و سعی میکنند که با تفسیر واژۀ «بیمعنی» خوانشی سازگار از متن رساله به دست بدهند؛ اما از خلال نقدهای این دو تفسیر به یکدیگر به نظر میرسد که اساساً رویکرد ویتگنشتاینی برای حل بحران خود ارجاعی راهگشا نباشد.