مهین عرب
چکیده
قطعا تفکرات فلسفی در دوران مدرنیته در رشد و توسعه فرهنگ و تمدن مغرب زمین نقشی اساسی به عهده داشته است. در این میان، آن گروه از فلاسفه که علاوه بر ارائه آراء صرفاً نظری، در صدد پیشنهاد روشی کارآمد در مطالعه پدیدههای طبیعی و انسانی بودهاند، تاثیر بیشتری در نهادینه کردن و کاربردی کردن تفکرات فلسفی در رشد علمی، تکنولوژیکی و فرهنگی ...
بیشتر
قطعا تفکرات فلسفی در دوران مدرنیته در رشد و توسعه فرهنگ و تمدن مغرب زمین نقشی اساسی به عهده داشته است. در این میان، آن گروه از فلاسفه که علاوه بر ارائه آراء صرفاً نظری، در صدد پیشنهاد روشی کارآمد در مطالعه پدیدههای طبیعی و انسانی بودهاند، تاثیر بیشتری در نهادینه کردن و کاربردی کردن تفکرات فلسفی در رشد علمی، تکنولوژیکی و فرهنگی غرب داشتهاند. در مجال این مقاله بر آن شدیم که از میان این گروه، به نقد و بررسی دو نمونه روششناسی بپردازیم که یکی توسط فیلسوف برجسته فرانسوی، رنه دکارت در سرآغاز دوران مدرنیته به عنوان روشی عمومی و کارآمد در همه اقسام مطالعات علمی طرح شد و دیگری به وسیله فیلسوف شهیر اتریشی، کارل پوپر، در دوران اوج مدرنیته در قالب روشی سودمند در مطالعات پدیدههای اجتماعی ارائه شده است. بدیهی است که هریک از این دو روش برآمده از شرایط فکری و زمینههای تاریخیای خاص و متکی بر قواعد ویژهای است. از طرف دیگر، هر دو روش واجد نقاط قوت و ضعفی هستند و همین نکته امکان نقد آنها را فراهم میسازد. در این مقاله به اجمال به مسائل فوق پرداخته شده است و در انتها به وجوه مشترک و اختلافات این دو روش نیز اشارهای کوتاه گردیده است.
مهین عرب
چکیده
بیشک یکی از ارکان دین ولایت است، تا آنجا که اعتقاد به ولایت باطن دین و سرّ قبول عبادات تلقی شده است و منقول است که: «لا تقبل الاعمال الا بالولایه». در عرفان اسلامی ولایت باطن و رکن جمیع کمالات انسانی و سرآغاز رسیدن به مراتب عالی کمال است. هجویری، عارف بزرگ، در اهمیت ولایت گفته است: «بدان که قاعده و اساس طریقت و معرفت حقّ جمله ...
بیشتر
بیشک یکی از ارکان دین ولایت است، تا آنجا که اعتقاد به ولایت باطن دین و سرّ قبول عبادات تلقی شده است و منقول است که: «لا تقبل الاعمال الا بالولایه». در عرفان اسلامی ولایت باطن و رکن جمیع کمالات انسانی و سرآغاز رسیدن به مراتب عالی کمال است. هجویری، عارف بزرگ، در اهمیت ولایت گفته است: «بدان که قاعده و اساس طریقت و معرفت حقّ جمله بر ولایت و اثبات آن است.» (کشف المحجوب،1382، ص 265). بر اساس نصوص شریفه، بالاترین درجۀ ولایت فقط از آن حقّ تعالی است: « انما ولیکم الله ... »، و سایر ولایات جلوهای است ساری از این چشمۀ ازلی. اگر چه در شاخههای مختلف علوم اسلامی بحثهای مستوفایی در باب ولایت صورت گرفته است، لیکن در این میان یکی از مهمترین مباحث بدیع، بهویژه از دیدگاه عرفانی، مبحث خاتمیت ولایت است که هنوز هم محل مناقشه و معرکۀ آراء اهل ذوق و صاحب نظران میباشد. در این مقاله پس از بررسی گذرای معنا و مراتب ولایت، آراء ابن عربی خصوصاً در مبحث ختم ولایت و خاتم الاولیاء به اجمال نقد و بررسی و سپس با تکیه بر نقل، تأکید مجددی بر اعتقادات ولایی شیعی میشود.