محمدحسین کیانی
چکیده
این مقاله میکوشد تا به این پرسش پاسخ دهد که اگر معنویت بهمثابۀ استعلای وجودی است، چگونه میتوان بر مبنای فلسفۀ یاسپرس نگرش انسانشناسانهای تبیین کرد که آن نگرش بهمنزلۀ بنیاد معنویت قلمداد شود؟ نگارنده با ارائه تقریر وجودی از معنویت، نشان میدهد که ساحتهای چهارگانه دازاین، آگاهی کلی، روح و اگزیستانز که در انسانشناسی ...
بیشتر
این مقاله میکوشد تا به این پرسش پاسخ دهد که اگر معنویت بهمثابۀ استعلای وجودی است، چگونه میتوان بر مبنای فلسفۀ یاسپرس نگرش انسانشناسانهای تبیین کرد که آن نگرش بهمنزلۀ بنیاد معنویت قلمداد شود؟ نگارنده با ارائه تقریر وجودی از معنویت، نشان میدهد که ساحتهای چهارگانه دازاین، آگاهی کلی، روح و اگزیستانز که در انسانشناسی یاسپرس مبنا و امکان جهش فرارونده آدمی را مهیا میسازد؛ بهگونۀ تطبیقی امکان بیان قرائت جدید و بنیادین از «معنویت بهمثابۀ استعلای وجودی» را فراهم میکند. بر این اساس، معنویت بهمنزلۀ جهش درونی است که با درک وجودی از هستیِ خاصِ آدمی – اگزیستانز – معنا مییابد و قوام معنویت نیز به فعل از خود فراشدن برای تقرب به اگزیستانز است. از طرف دیگر، یاسپرس فلسفه را بهسان فعل درونی میداند که انسان را به فراروی وجودی برای کسب آگاهی معتبر از خود و واقعیت رهنمون میکند. بر همین اساس، انسان معنوی که به استعلای وجودی اقدام کرده است، به خود اصیل خویش آگاهی مییابد. این آگاهی از جنس تعلق آگاهی فاعلشناسا به امور ابژکتیو نیست؛ چرا که این نحوه از آگاهی که بهزعم یاسپرس در ساحت «آگاهی کلی» رخ میدهد قابل جایگزینی با هر ادراک دیگر بوده و یافتهای بینالاذهانی است؛ بلکه این آگاهی، درکی معنوی و یافتهای سوبژکتیو - اگزیستانسیال است که حیات فردی را معنا میبخشد.