نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی

چکیده

در این مقاله نویسنده سعی دارد تا مطالعه‌ای تطبیقی را دربارۀ قابلیت‌های دو نظام فلسفیِ آسیایی و اروپایی در باب موضوعی خاص – یعنی قوۀ عقل – ارائه دهد، و از این طریق تأملی بر امکان گفت‌وگو میان سنت‌های فلسفی‌ای داشته باشد که تا به امروز پیشینه‌ای سخت و تسلیم‌نشدنی در این باره داشته‌اند. اگرچه پس از عصر روشنگری و با فیزیک نیوتنی و در فلسفۀ نقادی کانت، وحدت و کمال فاهمه توسط عقل فراهم می-شود، عملاً بر محدودیت و حدود قلمرو عقل نیز تأکید می‌گردد. «مغالطات»، «تعارضات جدلی» یا «آنتی‌نومی‌ها»، و «ایده‌ال عقل محض»، اعلان صریح شکست عقل در سه حوزۀ شناختِ حقیقتِ نفس، طبیعت، و خدا بودند، و «دیالکتیک استعلایی» به مثابه موقعیتی انتقادی معرفی شد که نشأت گرفته از تعالی و فراروی عقل بود. نتیجۀ گریزناپذیر چنین رویکردی، دوگانگی میان سوژه و ابژه، نومن و فنومن، و فاهمه و عقل است؛ و اخلاف کانت مجبور بودند تا بر چنین دوگانگی‌ای غلبه کنند. در فلسفۀ اسلامی – و به‌ویژه در فلسفۀ صدرایی – عقل، از سویی، مشتمل بر مراتب معرفت و در واقع مراتب «هستی» است و از سویی دیگر – بر خلاف سنت ارسطویی و کانتی – هیچ تعارضی میان مراتب و درجات شناخت نیست؛ بنابراین، «عقل» همچون شکلی از مراتب هستی و مطابق با آن معرفی می‌شود. اگر چه در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، اخلاف کانت – به‌خصوص هگل – تلاش خود را معطوف به حذف دوگانگی میان سوژه و ابژه و نومن و فنومن کردند، اما هیچ نظام فلسفی‌ای که بر اساس سنتی متافیزیکی شکل گرفته موفق نشده است که بر این معضل فلسفۀ نقادی غلبه کند. (فقط در میانۀ قرن بیستم بود که با پدیدارشناسی هوسرل و هرمنوتیک هایدگر دریچۀ جدیدی گشوده شد). نگارنده در این مقاله سعی دارد تا با مطالعه‌ای تطبیقی بین نظام فلسفی کانت و ملاصدرا، راهی را به جادۀ گفت‌وگو و مبادلۀ انتقادی آرا و عقاید میان دو سنت بزرگ فلسفی غرب و شرق بگشاید.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Transcendental Dialectic and Sadrian Ontology

نویسنده [English]

  • hoseyn kalbasi ashtari

چکیده [English]

In the present article, the author tries to comparatively study capacities of two Asian and European philosophical systems concerning a particular issue- i.e. the faculty of reason-; and, in this way, to contemplate the possibility of a dialogue among philosophical traditions as an inexorable priority of the present time. Though no limitation was recognized for reason in the space of Enlightenment (Aufklarung) and by the Newtonian physics, and in Kant’s critical philosophy, unity and complementarity of understanding were provided by reason; limitation of reason and its realm is emphasized practically. "Fallacies", "Antinomies", and "Ideal" of the "Pure Reason" were proclamations of failure of the reason in three fields of knowledge of the truth of Soul, Nature, and God; and" transcendental dialectic" was introduced as a critical situation stemmed from transcendence of the reason. The inevitable result of such approach was duality between subject and object, noumenon and phenomenon, understanding and reason; and Kant’s successors had to overcome such duality. In Islamic philosophy- and in particular in Sadrian philosophy- “Reason” contains, on the one hand, levels of knowledge and in fact levels of "Being", and on the other hand - unlike Aristotelian and Kantian traditions- there is no conflict between levels of knowledge; thus, “Reason” is introduced as a form of levels of Being and as corresponding to these levels. Though, lately in the 18th Century and early in the 19th Century, Kant’s successors- and in particular Hegel- focused their attempts to remove duality between subject and object and noumenon and phenomenon, no philosophical system based on traditional metaphysics managed to overcome the difficulty of critical philosophy. (It was only in the mid-20th Century that a new window was opened by the help of Husserl’s Phenomenology and Heidegger’s Hermeneutics). In the present article, through a comparative study between philosophical system of Kant and Mulla Sadra, the author is trying to open a road to dialogue and critical exchange of ideas between two great philosophical traditions in the West and East.

کلیدواژه‌ها [English]

  • transcendental dialectic
  • Kant
  • Mulla Sadra
  • Ontology