کیوان انصاری؛ مالک حسینی؛ شهلا اسلامی
چکیده
وسواسِ ذهنی -که عموماً بیماری یا اختلالی روانی تلقّی میشود- همراه با افکاری است که مکرراً و بیآنکه شخصِ مبتلا بر آنها مهاری داشته باشد در ذهن حاضر میشوند و اضطرابِ سنگینی ایجاد مینمایند. در روانشناسی، این افکار بهعنوانِ افکاری نامعقول که هیچ مبنایِ منطقی ندارند معرفی میشوند؛ روانپزشکان نیز میکوشند تا از طریقِ تجویزِ ...
بیشتر
وسواسِ ذهنی -که عموماً بیماری یا اختلالی روانی تلقّی میشود- همراه با افکاری است که مکرراً و بیآنکه شخصِ مبتلا بر آنها مهاری داشته باشد در ذهن حاضر میشوند و اضطرابِ سنگینی ایجاد مینمایند. در روانشناسی، این افکار بهعنوانِ افکاری نامعقول که هیچ مبنایِ منطقی ندارند معرفی میشوند؛ روانپزشکان نیز میکوشند تا از طریقِ تجویزِ دارو راهِ ورودِ این افکار به مغزِ بیمار را مسدود کنند. فارغ از رویکردهایِ روانپزشکانه یا روانشناسانه، این مقاله با اتّخاذِ رویکردی فلسفی، تحلیلی از وسواسِ ذهنی ارائه میکند که بر مبنایِ آن، اندیشیدنِ وسواسی ازآنجاکه در جریانِ پیوسته و ممتدِ زندگی انقطاع و اختلال ایجاد میکند، ناکارآمد است؛ امّا درعینحال، معطوف به حقیقت است و به جزئیاتِ واقعیای از امور نظر دارد که به چنگِ آگاهیِ متداول و روزمرّه نمیافتد. بنابراین، ناواقعگرایانه خواندنِ افکارِ وسواسی حاصلِ خلطی است که میانِ دو مفهومِ ناواقعگرایی و ناعملگرایی صورت میگیرد.