چکیده
اختیار بهعنوان محوریترین ویژگی انسان، در جهان غرب از سویی اساسیترین شرط مسئولیت اخلاقی دانسته شدهاست و ازسویدیگر، با فرض جبریبودن جهان، در تعارض با جبرگرایی قرار میگیرد. گروهی از فیلسوفان اخلاق، با باور به وجود تعارض، حکم به ناسازگاری این دو دادهاند و گروهی دیگر برای دفع یا رفع این تعارض، به شیوههای مختلفی ...
بیشتر
چکیده
اختیار بهعنوان محوریترین ویژگی انسان، در جهان غرب از سویی اساسیترین شرط مسئولیت اخلاقی دانسته شدهاست و ازسویدیگر، با فرض جبریبودن جهان، در تعارض با جبرگرایی قرار میگیرد. گروهی از فیلسوفان اخلاق، با باور به وجود تعارض، حکم به ناسازگاری این دو دادهاند و گروهی دیگر برای دفع یا رفع این تعارض، به شیوههای مختلفی سعی در سازگاری جبرگرایی و اختیار نموده و تقریرهای گوناگونی از سازگارگرایی را ارائه کردهاند. مهمترین تقریر از سوی "جان مارتین فیشر" و تحت عنوان نیمهسازگارگرایی مطرح شدهاست. وی در آثار خود، اختیار لازم در مسئولیت اخلاقی را کنترل هدایتکننده میداند که امکانهای بدیل را دربرنمیگیرد. مثال فرانکفورت و مثالهایی از آن نوع در ردّ امکانهای بدیل، برای فیشر بسیار مفید بودهاند. در این مقاله پس از توضیح مختصر مثال فرانکفورت، دیدگاه نیمهسازگارگرایی فیشر تبیین میشود. در نهایت بهنظر میرسد، بهرغم همه امتیازاتی که تقریر فیشر بر سایر تقریرهای سازگارگرایی دارد دیدگاه او از جهاتی به جبرگرایی نزدیکتر است.