رحمت الله موسوی مقدم؛ امیر عباس علیزمانی
چکیده
در این مقاله به بررسی تطبیقیِ موضوع سلامت معنوی به عنوان یکی از مهمترین ارکان سلامت که اخیراً در سازمان جهانی بهداشت به مؤلفههای قبلی سلامت، یعنی جسمی، روانی و اجتماعی اضافه شده است، از دیدگاه دکارت به عنوان مؤسس فلسفة جدید غرب، و علامه طباطبائی به عنوان نمایندة فلسفه و فرهنگِ اسلامی، میپردازیم. نزد دکارت، سلامت معنوی به لحاظ ...
بیشتر
در این مقاله به بررسی تطبیقیِ موضوع سلامت معنوی به عنوان یکی از مهمترین ارکان سلامت که اخیراً در سازمان جهانی بهداشت به مؤلفههای قبلی سلامت، یعنی جسمی، روانی و اجتماعی اضافه شده است، از دیدگاه دکارت به عنوان مؤسس فلسفة جدید غرب، و علامه طباطبائی به عنوان نمایندة فلسفه و فرهنگِ اسلامی، میپردازیم. نزد دکارت، سلامت معنوی به لحاظ نگرش اومانیستی او، جنبة انتزاعی دارد و صرفاً به ساحت آگاهی و بینش عقلانی انسان برمیگردد و مبین تفسیر طبیعی (مادی) از انسان است و به ساحت فرابشری او توجه چندانی ندارد. اما نزد علامه که فیلسوفی الهی است، سلامت معنوی، مبتنی بر ساحت مابعدالطبیعی و معناخواهی انسان است؛ یعنی بر پذیرش اصلِ حقیقت مطلق (خدا) به عنوان معنای زندگی که ضمن اصلاح بینش و نگرش انسان، به ساحت گرایشی و رفتاری او هم جهت میدهد.
مهین عرب
چکیده
قطعا تفکرات فلسفی در دوران مدرنیته در رشد و توسعه فرهنگ و تمدن مغرب زمین نقشی اساسی به عهده داشته است. در این میان، آن گروه از فلاسفه که علاوه بر ارائه آراء صرفاً نظری، در صدد پیشنهاد روشی کارآمد در مطالعه پدیدههای طبیعی و انسانی بودهاند، تاثیر بیشتری در نهادینه کردن و کاربردی کردن تفکرات فلسفی در رشد علمی، تکنولوژیکی و فرهنگی ...
بیشتر
قطعا تفکرات فلسفی در دوران مدرنیته در رشد و توسعه فرهنگ و تمدن مغرب زمین نقشی اساسی به عهده داشته است. در این میان، آن گروه از فلاسفه که علاوه بر ارائه آراء صرفاً نظری، در صدد پیشنهاد روشی کارآمد در مطالعه پدیدههای طبیعی و انسانی بودهاند، تاثیر بیشتری در نهادینه کردن و کاربردی کردن تفکرات فلسفی در رشد علمی، تکنولوژیکی و فرهنگی غرب داشتهاند. در مجال این مقاله بر آن شدیم که از میان این گروه، به نقد و بررسی دو نمونه روششناسی بپردازیم که یکی توسط فیلسوف برجسته فرانسوی، رنه دکارت در سرآغاز دوران مدرنیته به عنوان روشی عمومی و کارآمد در همه اقسام مطالعات علمی طرح شد و دیگری به وسیله فیلسوف شهیر اتریشی، کارل پوپر، در دوران اوج مدرنیته در قالب روشی سودمند در مطالعات پدیدههای اجتماعی ارائه شده است. بدیهی است که هریک از این دو روش برآمده از شرایط فکری و زمینههای تاریخیای خاص و متکی بر قواعد ویژهای است. از طرف دیگر، هر دو روش واجد نقاط قوت و ضعفی هستند و همین نکته امکان نقد آنها را فراهم میسازد. در این مقاله به اجمال به مسائل فوق پرداخته شده است و در انتها به وجوه مشترک و اختلافات این دو روش نیز اشارهای کوتاه گردیده است.