مریم حیدری؛ حمیدرضا آیت اللهی
چکیده
مسائل علّیت طبیعی، بهویژه مسئلۀ تمایز روابط علّی از غیرعلّی، یکی از پرمناقشهترین مسائل فلسفی در میان فیزیکدانان و فیلسوفان سدۀ اخیر میباشد. لوئیس، در پاسخ به این مسئلۀ بنیادی، از دو رویکرد مختلف هستیشناختی و معرفتشناختی بهره میگیرد. او ابتدا با یک رویکرد هستیشناسانه شاخصۀ وابستگی علّی را بهعنوان فصل ممیز روابط علّی ...
بیشتر
مسائل علّیت طبیعی، بهویژه مسئلۀ تمایز روابط علّی از غیرعلّی، یکی از پرمناقشهترین مسائل فلسفی در میان فیزیکدانان و فیلسوفان سدۀ اخیر میباشد. لوئیس، در پاسخ به این مسئلۀ بنیادی، از دو رویکرد مختلف هستیشناختی و معرفتشناختی بهره میگیرد. او ابتدا با یک رویکرد هستیشناسانه شاخصۀ وابستگی علّی را بهعنوان فصل ممیز روابط علّی از غیرعلّی مطرح میکند و سپس با یک رویکرد معرفتشناسانه، قالب شرطیهای خلاف واقع را برای آزمودن این معیار بهکار میگیرد. اما بررسی رویکرد هستیشناسی او نشان میدهد که شاخصۀ مزبور، شرط ممانعت از غیر را ندارد و وابستگیهایی مانند وابستگی عرض به موضوع و غیره را نیز شامل میشود. در مقابل، نظام هستیشناسی صدرایی، با ارائۀ فصل ممیزی خاصتر موسوم به «وابستگی ذاتی»، گسترۀ روابط علّی را از سایر وابستگیهای وجودی که در پیدایش مقارن یکدیگرند، جدا میسازد. نظریۀ معرفتشناسی او نیز ضمن مواجه با نقدهایی مانند عدم تفکیک علت اصلی از شرایط پیشزمینه، دربرگرفتن گسترۀ محدودی از علتها و ...، کارایی لازم را نیز در فرایند علتیابی و کشف روابط علّی، در اختیار اهل علم قرار نمیدهد؛ در حالیکه، نظام معرفتی صدرایی، با مبنا قرار دادن علم حضوری به عنوان علم حقیقی انسان، در مقام کشف روابط علّی معیار بهتری را ارائه میدهد که برغم اشکالاتی که بر آن وارد شده است، به نظر نویسنده میتواند نتیجههای عملی خوبی به ارمغان آورد.