فلسفه
امین درستی؛ احمد علی حیدری
چکیده
در اندیشۀ نیچه فرهنگ، فلسفه و هنر یونان باستان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. او علیرغمِ نگاه بهشدت نقادانه و رادیکالی که بهکل سنت فرهنگی غرب دارد، همواره فرهنگ یونان باستان را بهمثابۀ والاترین فرهنگ بشری میستاید. این ستایش پیامد مهمترین دغدغۀ نیچه است: «درمانِ بحرانِ فرهنگِ مدرن با آفرینشِ فرهنگی والا». ایدۀ بنیادین ...
بیشتر
در اندیشۀ نیچه فرهنگ، فلسفه و هنر یونان باستان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. او علیرغمِ نگاه بهشدت نقادانه و رادیکالی که بهکل سنت فرهنگی غرب دارد، همواره فرهنگ یونان باستان را بهمثابۀ والاترین فرهنگ بشری میستاید. این ستایش پیامد مهمترین دغدغۀ نیچه است: «درمانِ بحرانِ فرهنگِ مدرن با آفرینشِ فرهنگی والا». ایدۀ بنیادین نیچه از فرهنگ، همان ایدۀ گوتهایِ چندگانگیِ هماهنگ یا به تعبیر دیگر، وحدت در کثرت است. او تأکید میکند که در هر عصری، یک عامل وحدتبخشِ بنیادین میتواند بنیادگذار یک فرهنگ سالم باشد؛ در نگاه او معلم دینی (قدیس)، فیلسوف و هنرمند نامزدهایِ اصلیِ بنیادگذاری فرهنگ والا هستند. در این نوشته میکوشیم نشان دهیم که نیچه در نخستین تلاش نظریاش برای سنجش فرهنگ و آفرینش فرهنگ والا چشماندازی هنریـزیباشناختی برمیگزیند (تز)، اما این چشمانداز خواستۀ او را برآورده نمیکند و او میکوشد تا با تغییر چشمانداز، این بار از چشماندازی فلسفی به فرهنگ بنگرد (آنتیتز). از تقابل و درعینحال همدستیِ این دو چشمانداز، سنتزی حاصل میشود: پیوند فلسفه و هنر برای آفرینش فرهنگی والا. تجسم این سنتز «فیلسوفـهنرمند» است؛ کسی که «دانایی» و «آفرینندگی» را باهم دارد: «فیلسوف آینده»؛ آفرینندۀ ارزشهای نو! کوشیدهایم نشان دهیم که این سنتز به چیز سومی جدا از تز و آنتیتز که در آن تضاد و تعارضِ ایندو ازمیانرفته است نمیانجامد، بلکه این سنتز درواقع همان تقابل و همدستی همزمانِ دو امر متعارض و متضاد است. این پیرنگ را میتوان در برخی دیگر از ایدههای نیچه نیز مشاهده کرد.