فلسفه
امین درستی؛ احمد علی حیدری
چکیده
در اندیشۀ نیچه فرهنگ، فلسفه و هنر یونان باستان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. او علیرغمِ نگاه بهشدت نقادانه و رادیکالی که بهکل سنت فرهنگی غرب دارد، همواره فرهنگ یونان باستان را بهمثابۀ والاترین فرهنگ بشری میستاید. این ستایش پیامد مهمترین دغدغۀ نیچه است: «درمانِ بحرانِ فرهنگِ مدرن با آفرینشِ فرهنگی والا». ایدۀ بنیادین ...
بیشتر
در اندیشۀ نیچه فرهنگ، فلسفه و هنر یونان باستان از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. او علیرغمِ نگاه بهشدت نقادانه و رادیکالی که بهکل سنت فرهنگی غرب دارد، همواره فرهنگ یونان باستان را بهمثابۀ والاترین فرهنگ بشری میستاید. این ستایش پیامد مهمترین دغدغۀ نیچه است: «درمانِ بحرانِ فرهنگِ مدرن با آفرینشِ فرهنگی والا». ایدۀ بنیادین نیچه از فرهنگ، همان ایدۀ گوتهایِ چندگانگیِ هماهنگ یا به تعبیر دیگر، وحدت در کثرت است. او تأکید میکند که در هر عصری، یک عامل وحدتبخشِ بنیادین میتواند بنیادگذار یک فرهنگ سالم باشد؛ در نگاه او معلم دینی (قدیس)، فیلسوف و هنرمند نامزدهایِ اصلیِ بنیادگذاری فرهنگ والا هستند. در این نوشته میکوشیم نشان دهیم که نیچه در نخستین تلاش نظریاش برای سنجش فرهنگ و آفرینش فرهنگ والا چشماندازی هنریـزیباشناختی برمیگزیند (تز)، اما این چشمانداز خواستۀ او را برآورده نمیکند و او میکوشد تا با تغییر چشمانداز، این بار از چشماندازی فلسفی به فرهنگ بنگرد (آنتیتز). از تقابل و درعینحال همدستیِ این دو چشمانداز، سنتزی حاصل میشود: پیوند فلسفه و هنر برای آفرینش فرهنگی والا. تجسم این سنتز «فیلسوفـهنرمند» است؛ کسی که «دانایی» و «آفرینندگی» را باهم دارد: «فیلسوف آینده»؛ آفرینندۀ ارزشهای نو! کوشیدهایم نشان دهیم که این سنتز به چیز سومی جدا از تز و آنتیتز که در آن تضاد و تعارضِ ایندو ازمیانرفته است نمیانجامد، بلکه این سنتز درواقع همان تقابل و همدستی همزمانِ دو امر متعارض و متضاد است. این پیرنگ را میتوان در برخی دیگر از ایدههای نیچه نیز مشاهده کرد.
فلسفه
سیده آزاده امامی؛ یوسف شاقول
چکیده
رسانه های مدرن را به سبب تأثیرشان بر زندگی بشر بی هیچ تردیدی مهمترین پدیده عصر حاضر باید به حساب آورد. از علم و دین و سیاست و اقتصاد تا شخصیترین مناسبات روزمره، همه متأثر از پیامدهای این پدیدهاند. چنین گستره تأثیری اندیشمندان را به نظرورزی در حوزه رسانه واداشته است. حاصل این پژوهشها سربرآوردن دانشی جدید در عرصه مطالعات میانرشتهای ...
بیشتر
رسانه های مدرن را به سبب تأثیرشان بر زندگی بشر بی هیچ تردیدی مهمترین پدیده عصر حاضر باید به حساب آورد. از علم و دین و سیاست و اقتصاد تا شخصیترین مناسبات روزمره، همه متأثر از پیامدهای این پدیدهاند. چنین گستره تأثیری اندیشمندان را به نظرورزی در حوزه رسانه واداشته است. حاصل این پژوهشها سربرآوردن دانشی جدید در عرصه مطالعات میانرشتهای به نام «فلسفه رسانه» است که از زوایای متعدد به رسانه پرداخته است. در رویکرد به ماهیت رسانه برخی برای آن ذات مستقلی قائل شدهاند که آن را به خودیخود شایسته تأمل میسازد، و برخی دیگر رسانه را جز ابزار نمیدانند و معتقدند رسانه فاقد قدرت لازم برای جهتدهی حیات آدمی است و این انسان است که بسته به اراده خود چگونگی بهرهگیری از آن را تعیین میکند. مقصود پژوهش حاضر بررسی آراء هیدگر و پستمن در رویکرد به رسانه است. دو متفکری که در حوزه رسانه از جمله ذاتگرایان به حساب میآیند و از رهگذر تکنولوژی به آن پرداختهاند و هر دو بر کاربست نحوی «خودآگاهی» در مواجهه با هرگونه تکنولوژی از جمله رسانه بهمنظور برونرفت از بحران عصر حاضر تأکید دارند.
فلسفه
سید محمد تقی شاکری
چکیده
بحث وجودشناسی و چگونه عیان شدن وجود بر آدمی، از مهمترین و بنیادیترین مباحث فلسفی بوده است اما در دورۀ جدید بهدست فراموشی سپرده میشود و محور اصلی فلسفه از وجودشناسی به معرفتشناسی تبدیل میگردد. سئوال اصلی این مقاله آن است که هوسرل، بنیانگذار پدیدارشناسی در دورۀ معاصر که عصر غفلت از وجود است، چه تلقی و برداشتی از وجود دارد؟ ...
بیشتر
بحث وجودشناسی و چگونه عیان شدن وجود بر آدمی، از مهمترین و بنیادیترین مباحث فلسفی بوده است اما در دورۀ جدید بهدست فراموشی سپرده میشود و محور اصلی فلسفه از وجودشناسی به معرفتشناسی تبدیل میگردد. سئوال اصلی این مقاله آن است که هوسرل، بنیانگذار پدیدارشناسی در دورۀ معاصر که عصر غفلت از وجود است، چه تلقی و برداشتی از وجود دارد؟ آیا در مباحث پدیدارشناسی که شعارش «به سوی خود چیزها» ست و به مطالعۀ تقوّم جهان در آگاهی میپردازد، میتوان اثری از وجودشناسی و تلقی هوسرل از وجود پیدا کرد؟ این نوشتار با روش تحلیلی ـ توصیفی به این یافتهها دست مییابد که در آثار هوسرل هیچ بحثی بهطور مستقیم از وجود و وجودشناسی نمیتوان یافت. با این حال، در ضمن تحلیلهای او، مثلاً، از شهود مقولی و دو رویکرد طبیعی و پدیدارشناسانه، یا در مباحث ابژههای التفاتی و طرح وجود در بافتار ـ باور و نیز در اِعمال اپوخه میتوان تلقی ضمنی وی را از وجود فهمید. نتیجۀ بحث مهم اپوخه، اثبات من محض و آگاهی مطلق است و این آگاهی بهمنزلۀ وجود مطلقْ معیار قرار میگیرد. نزد هوسرل از کانال آگاهی، وجود معنا پیدا میکند. آگاهی برای وجود داشتن به چیزی نیاز ندارد؛ بنابراین فقط آگاهی میتواند وجود جهان را که حالت تلاقی با آگاهی است، برای ما معلوم سازد. بالاخره اینکه جهان تا جایی وجود دارد که به ساحت آگاهی وارد میشود.
فلسفه
مریم السادات طباطبایی دانا؛ امیر عباس علیزمانی؛ بابک عباسی
چکیده
ژان پل سارتر و مارتین بوبر هر دو به انسان، مسائل و اضطرابهای وجودی او توجه کرده و درباره آنها فلسفه ورزی نمودهاند. ازجملهی این مسائل، موضوع «دیگری» و «معنای زندگی» است. هدف پژوهش حاضر بررسی حضور «دیگری» و تأثیر آن در «معناداری» یا «بیمعنایی» زندگی ازنظر این دو متفکر است. آراء سارتر در جایگاه یک اندیشمند ...
بیشتر
ژان پل سارتر و مارتین بوبر هر دو به انسان، مسائل و اضطرابهای وجودی او توجه کرده و درباره آنها فلسفه ورزی نمودهاند. ازجملهی این مسائل، موضوع «دیگری» و «معنای زندگی» است. هدف پژوهش حاضر بررسی حضور «دیگری» و تأثیر آن در «معناداری» یا «بیمعنایی» زندگی ازنظر این دو متفکر است. آراء سارتر در جایگاه یک اندیشمند خداناباور درباره «دیگری» در دو رویکرد ظاهر میشود؛ ابتدا دیدگاه افراطی او نسبت به «دیگری» که به حدی بدبینانه است که او را جهنم مینامد و ارتباط «من» با «دیگری» را مبتنی بر «ستیز» میداند. زندگی در این نگاه پوچ و بیمعناست. سارتر در آراء متأخرش رویکردی اعتدالی پیدا میکند و معتقد است که باید به «جعل معنا» برای زندگی پرداخت و «دیگری» میتواند در این معنایابی نقش مؤثری داشته باشد. از طرفی، مارتین بوبر، اگزیستانسیالیستی الهی است که «دیگری» و «معنای زندگی» را در پیوندی عمیق با یکدیگر میبیند. در اندیشهی او دستیابی به ارتباط اصیل و در پی آن کشف «معنای زندگی» تنها وقتی ممکن است که «تو»یی وجود داشته باشد. البته «تو» مراتبی دارد و بلندمرتبهترین «تو»، «توی ابدی» است که در سایهی «فیض» او، «معنای زندگی» کشف میشود.
فلسفه
زهرا سارا نمایندگی؛ علی فتح طاهری
چکیده
بدیو در کتاب دلوز: غوغای هستی، به ارائه نظرات خود درباب هستیشناسی دلوز پرداخته و با برشماری برخی ویژگی ها در نگره دلوز، او را درنهایت فیلسوف امر واحد میخواند که با تکیه بر نگاه رواقی، در آنچه واژگون سازی افلاطونخوانده ناموفق بوده و پروژه فلسفیاش دستآخر دستاوردی مگر تسلیم کثرت به واحد نداشتهاست. برای بدیو که یکتا ...
بیشتر
بدیو در کتاب دلوز: غوغای هستی، به ارائه نظرات خود درباب هستیشناسی دلوز پرداخته و با برشماری برخی ویژگی ها در نگره دلوز، او را درنهایت فیلسوف امر واحد میخواند که با تکیه بر نگاه رواقی، در آنچه واژگون سازی افلاطونخوانده ناموفق بوده و پروژه فلسفیاش دستآخر دستاوردی مگر تسلیم کثرت به واحد نداشتهاست. برای بدیو که یکتا رسالت فیلسوف معاصر را در گسستن از مفهوم واحد به هر ترتیب میداند، مفاهیمی چون اشتراک معنوی هستی و نیز بازگشت ابدی، صرفا به تساوی هستی و واحد خواهند رسید و حتی تفاوت در هستیشناسی دلوز در نهایت تابع"همان" و راهبر واحد خواهد بود. در این مقاله تلاش خواهیم نمود ضمن برشمردن بخشی از نقدهای بدیو در خصوص ارتباط دلوز و نگره رواقی و نیز به کارگیری مفهوم بازگشت ابدی و تلقی او از دلوز بهمثابه فیلسوف امر واحد، نقدی بر نقدهای بدیو ارائه و در نهایت از هستیشناسی تفاوت و تکرار بهمثابه نسخهای مبتنی بر کثرت دفاع نماییم و نشان دهیم ریشه بنیادین نقدهای بدیو را میتوان در تلقی نامنسجم او از واحد و خلط عامدانه مفاهیم اشتراک معنوی وجود و واحد دانست.
فلسفه
سیدامیرعلی موسویان
چکیده
کاربرد نابهجای «علت» در ترجمة آیتیون و انتقال محتوای مفهومی و متافیزیکی علت فاعلی به سایر علل بهویژه علت غایی، سبب تفاسیر و فهم نادرست از این مفهوم بوده است. اگر نسبت میان علت و تبیین در نظر گرفته نشود، خلط میان معنای علت در فلسفة جدید و آیتیا رخ میدهد که ناشی ازلحاظ نکردن تفاوت «نظر به واقع» و ذهن یا تمایز مقام ثبوت ...
بیشتر
کاربرد نابهجای «علت» در ترجمة آیتیون و انتقال محتوای مفهومی و متافیزیکی علت فاعلی به سایر علل بهویژه علت غایی، سبب تفاسیر و فهم نادرست از این مفهوم بوده است. اگر نسبت میان علت و تبیین در نظر گرفته نشود، خلط میان معنای علت در فلسفة جدید و آیتیا رخ میدهد که ناشی ازلحاظ نکردن تفاوت «نظر به واقع» و ذهن یا تمایز مقام ثبوت و اثبات است. در این مقاله به چرایی و چگونگی احصاء علل ارسطویی و سویههای وجود شناختی و معرفتشناختی نسبت علت و تبیین از دیدگاه او پرداخته میشود. دلیل طبقهبندی چهارگانة ارسطو از علل و فهم نسبت علّی را باید بر اساس مقولة تغییر و حرکت یا نسبت میان سازنده و مصنوع جست. میتوان نقش تغییر و حرکت را بهعنوان بنیاد تحلیل طبیعی علیت بر اساس آموزههای بهخصوص فیزیک و متافیزیک نگریست بهموازات نظریة علیت ارسطو در تحلیلات ثانی بر مبنای مفاهیم حد وسط قیاس برهانی و حمل کلی ذاتی علّی. میتوان علت را نوعی تبیین یا بهاصطلاح قسمی تبیین موسوم به تبیین علّی دانست بهنحویکه تبیین و آیتیا اعمّ از علت است.
فلسفه
محمد نژادایران
چکیده
این مقاله تلاش میکند تا انسانگرایی مدرن و جایگاه مفهوم سوژه را از نگاه نقادانة نیچه را با توجه به اهمیت و جایگاه غریزه درز مقایسه با آگاهی بررسی کند. انسان بهمثابه سوژه و فاعل شناخت در متافیزیک مدرن از جایگاه ممتازی برخوردار است و اساساً مدرنیته پیوند گسست ناپذیری با سوژه و آگاهی دارد. نقد نیچه به مفهوم سوبژکتیو انسان مدرن و احیاء ...
بیشتر
این مقاله تلاش میکند تا انسانگرایی مدرن و جایگاه مفهوم سوژه را از نگاه نقادانة نیچه را با توجه به اهمیت و جایگاه غریزه درز مقایسه با آگاهی بررسی کند. انسان بهمثابه سوژه و فاعل شناخت در متافیزیک مدرن از جایگاه ممتازی برخوردار است و اساساً مدرنیته پیوند گسست ناپذیری با سوژه و آگاهی دارد. نقد نیچه به مفهوم سوبژکتیو انسان مدرن و احیاء عنصر غریزه در ترسیم سیمای انسانی، در حقیقت نقد بنیادین مدرنیته تلقی میشود. در این پژوهش ابتدا در مبانی نظری نسبت غریزه با آگاهی با محوریت اندیشه روسو و شوپنهاور موردبررسی قرا میگیرد و سپس به بررسی رابطه غریزه با ارزشهای اخلاقی و همچنین خواست حقیقت در نگاه نیچه پرداخته میشود. نیچه تقلیل انسان به آگاهی (سوژه شناسنده) را مستلزم نادیده انگاشتن سایر ابعاد وجودی انسان نظیر ابعاد جسمانی، غریزی، عاطفی و تاریخی میداند و درنتیجه تصویر انسان مدرن بهعنوان سوژه را صورتی ناقص از انسان تلقی میکند که با وجود محوریت شناختی و اخلاقی که در متافیزیک مدرن دارد وجوه مهمی از ابعاد وجودی و طبیعی انسان را که میتواند به شکوفایی وی منجر گردد نادیده گرفته است. این مقاله درنهایت بهجایگاه جسم و غریزه بهعنوان ابعاد طبیعی وجود انسان و اولویت آنها نسبت به ذهن و آگاهی سوبژکتیو در انسانی شناسی نیچه میپردازد.
فلسفه
مهرداد احمدی؛ محمدرضا اسدی
چکیده
هیدگر معتقد است که سوژه بازنمودی در اصل سوژهای است که در بازنمایی موجود را اراده میکند. بهطوریکه بسط دامنههای بازنمایی انسان و رسوخ او در واقعیت با بسط اراده و اظهار اراده او در عالم نسبت مستقیمی پیدا میکند. او فکر میکند که اراده معطوف به قدرت نیچه درواقع چیزی جز اظهار ذات سوژه بازنمایاننده نیست که تا پیش از نیچه ناگفته ...
بیشتر
هیدگر معتقد است که سوژه بازنمودی در اصل سوژهای است که در بازنمایی موجود را اراده میکند. بهطوریکه بسط دامنههای بازنمایی انسان و رسوخ او در واقعیت با بسط اراده و اظهار اراده او در عالم نسبت مستقیمی پیدا میکند. او فکر میکند که اراده معطوف به قدرت نیچه درواقع چیزی جز اظهار ذات سوژه بازنمایاننده نیست که تا پیش از نیچه ناگفته مانده بود. بااینحال پس از نیچه و بهواسطه افتادن در ساحت تکنولوژی که مسیران از رهگذر نیچه و کل غرب هموار میشود، انسان دیگر نه سوژه بازنمایاننده، بلکه به بازنمودهی اراده برای اراده بدل شده و خود را درون نظامهای بازنمایی عظیمی پیدا میفهمد. از این جاست که این مقاله فهم هیدگر از وضعیت تکنولوژیک عصر فعلی را نه در مقام وضعی تازه و جدا از اوضاع پیشین، بلکه بهعنوان حوالت وجود، در نسبت با غربِ رومی همچون افقِ حقیقت در مقام استیلا و بازنمایی تفسیر میکند. بر این اساس تکنولوژی در اصل ناظر بر وضعیت انسانیت معاصر است آنهم چنانکه بر موجودات و خود را منکشف میکند. این انکشاف ذیل نظامهای بازنماییای کار میکند که در وهله اول بجای آنکه موجودات را تبدیل به منابع مصرف نماید، با عزل خودآیینیِ از او، سوبژکتیویتهاش را سلب میکنند. چنین رخدادی انسان را از کانون روایت عالم به نفعِ نیروهای تکنولوژیکی که مظاهر گوناگونی از سیاست تا فرهنگ و رسانه میتوانند به خود بگیرند، کنار میزند.
فلسفه
محمدتقی ایمان؛ علی بندرریگیزاده
چکیده
ایدههایی که در ذهن انسان تثبیت شدهاند و عالوه بر ساحت غیرانضمامی، ساحت انضمامی حیات او نیز تحت تأثیرات موسّع و ژرف آنها است ایدههاییاند که شبحوارگیشان در صورتبندیای که اشتیرنر از جهان انسانی پیشِ رویِ ما نهاده است برجسته و پُررنگ است. علیرغم برخورداری اشباحِ ایدهها از این مشخّصات که همانا مشخّصات امر ذاتی هستند، ارائۀ طرح ...
بیشتر
ایدههایی که در ذهن انسان تثبیت شدهاند و عالوه بر ساحت غیرانضمامی، ساحت انضمامی حیات او نیز تحت تأثیرات موسّع و ژرف آنها است ایدههاییاند که شبحوارگیشان در صورتبندیای که اشتیرنر از جهان انسانی پیشِ رویِ ما نهاده است برجسته و پُررنگ است. علیرغم برخورداری اشباحِ ایدهها از این مشخّصات که همانا مشخّصات امر ذاتی هستند، ارائۀ طرح کلی غیرذاتی از آنها امری تحقّقپذیر است. این طرح که بر واگشایی دوگانگیای مفهومی در نظام فلسفی دولوز مبتنی است، خود گشایندۀ خوانشی است که شبحوارگیِ ایده در آن مبنای آشکارگی ذاتیبودن ساحت دالّ مفهومی »انسان« است. این خوانش اشتیرنری آشکارکنندۀ این امر است که ساحت مذکور تجسّم ناکثرتمند عناصر برسازندۀ خود است
فلسفه
مریم طهماسبی؛ سید عباس ذهبی؛ احمد بهشتی؛ بابک عباسی
چکیده
چگونگی رؤیت شیء و رخ دادن خطاهای حسی از پرسشهای پیشرو در هر نظام معرفتی ازجمله در معرفتشناسی طوسی است. اهمیت این مسئله به این دلیل است که حواس و دادههایشان آغازگر فرایند تحقق یافتن معرفتی یقینی نسبت به اشیاء هستند. در این مقاله سعی میشود در بخش اول، دیدگاه خواجهنصیرالدین طوسی دربارۀ نحوۀ ابصار بررسی گردد؛ سپس در بخش دوم با ...
بیشتر
چگونگی رؤیت شیء و رخ دادن خطاهای حسی از پرسشهای پیشرو در هر نظام معرفتی ازجمله در معرفتشناسی طوسی است. اهمیت این مسئله به این دلیل است که حواس و دادههایشان آغازگر فرایند تحقق یافتن معرفتی یقینی نسبت به اشیاء هستند. در این مقاله سعی میشود در بخش اول، دیدگاه خواجهنصیرالدین طوسی دربارۀ نحوۀ ابصار بررسی گردد؛ سپس در بخش دوم با تمایز نهادن میان احساس و ادراک حسی و بررسی قوای ادراکی چگونگی و محل وقوع خطا ازنظر وی تبیین گردد. بنابر یافتههای تحقیق در بخش اول، طوسی را باید از فیلسوفان معتقد به خروج شعاع دانست اما نه خروج به معنای رایج آن. بر همین اساس خطای حسی نیز از منظر او معنا ندارد. لکن این به معنی نفی خطاهای ادراکی نیست. در بخش دوم، این نظر طوسی با لحاظ دو رویکرد سلبی و ایجابی بررسی میشود. او در نگاه سلبی معتقد است خطا در مرحلۀ احساس بصری، رخ نمیدهد و بنابراین محسوس به معنای دادههای حس که از طریق اندامهای حسی حاصل میشود عاری از خطا است؛ زیرا ابصار بهواسطۀ خروج شعاع محقق میشود. در رویکرد ایجابی نظر وی این است خطا به ادراک حسی و داوری عقل بازمیگردد و تحت تأثیر قوۀ خیال رخ میدهد. به تعبیر دیگر منشأ وقوع خطا، در تطبیق دادن محسوس با واقعیت خارجی است که این امر در حیطۀ فعل عقل است. بدین ترتیب گرچه عقل در معرض لغزش و خطا است اما این مسئله به معنایبیاعتباری معرفت نخواهد بود.
فلسفه
علی سلطان زاده؛ سید حسن حسینی سروری
چکیده
طرفداران فلسفی ایدۀ پیشرفت معتقدند که وضعیت انسان در طول تاریخ و تا به امروز، درمجموع بهتر شده است و در آینده نیز بهتر خواهد شد. آدورنو در نوشتههای خود آورده که انسان تا به امروز پیشرفتی نکرده، اما امکان پیشرفت در آینده وجود دارد. بهاینترتیب موضع آدورنو به این صورت میشود که او با ایدۀ پیشرفت مخالف نیست، بلکه با این ادعا مخالف است ...
بیشتر
طرفداران فلسفی ایدۀ پیشرفت معتقدند که وضعیت انسان در طول تاریخ و تا به امروز، درمجموع بهتر شده است و در آینده نیز بهتر خواهد شد. آدورنو در نوشتههای خود آورده که انسان تا به امروز پیشرفتی نکرده، اما امکان پیشرفت در آینده وجود دارد. بهاینترتیب موضع آدورنو به این صورت میشود که او با ایدۀ پیشرفت مخالف نیست، بلکه با این ادعا مخالف است که پیشرفت در تاریخ بشریت محقق شده است. ادعای ما در این مقاله این است که با توجه به کتاب دیالکتیک روشنگری، فقط فجایع قرن بیستم، دلیل آدورنو برای عدم تحقق پیشرفت در تاریخ بشریت نیست، بلکه او به حاکمیت دیالکتیک عقالنیت و سلطه بر تاریخ انسان معتقد است. اگر این ادعا را بپذیریم، آنگاه باید گفت چنین عقیدهای حتی امکان پیشرفت در آینده را نیز از بین میبرد.
فلسفه
علی سنایی
چکیده
در این نوشتار با رجوع به برخی از مهمترین آثار افالطون، دیدگاه او را درباره شر تبیین میکنیم. با توجه به اینکه او محسوسات را نمودی ضعیف از حقایق الیتغیر مُثُل میداند، زمینهساز این دیدگاه در سنت نوافالطونی میشود که شر جنبه عدمی دارد. این نگرش از رویکرد واقعگرایانه به حیات فاصله دارد زیرا زندگی موجودات زنده به نحو عام و زندگی انسان به نحو ...
بیشتر
در این نوشتار با رجوع به برخی از مهمترین آثار افالطون، دیدگاه او را درباره شر تبیین میکنیم. با توجه به اینکه او محسوسات را نمودی ضعیف از حقایق الیتغیر مُثُل میداند، زمینهساز این دیدگاه در سنت نوافالطونی میشود که شر جنبه عدمی دارد. این نگرش از رویکرد واقعگرایانه به حیات فاصله دارد زیرا زندگی موجودات زنده به نحو عام و زندگی انسان به نحو خاص با انواعی از شرور متافیزیکی مواجه است و انسان بهعنوان موجودی صاحباختیار، دستخوش یا منشأ شر اخالقی نیز هست. هرچند بر اساس خوانشی خاص میتوان طرح عالم مثل افالطون را در پرتو مواجهه او با مرگ سقراط و تالش برای فراروی از آن جستجو کرد ولی به خاطر نگرش حاکم بر دنیای باستان که مبتنی بر نظام طبقاتی است، افالطون نیز رویکرد نخبهگرایانه اتخاذ مینماید و بهجای تأکید بر مسئولیتهای فردی به تأسی عوام از فیلسوف بهعنوان الگوی تجرد عقلی و فضایل اخالقی در جامعه اشاره میکند. این در حالی است که در جامعه مدرن که ارزشهای فردی اهمیت مییابد، ارتباط مؤثقی بین مسئله شر و مسئولیت اجتماعی برقرار میشود. با رجوع به فلسفه جوسایا رویس که او نیز همچون افالطون متفکری ایدئالیست است، میتوان دریافت که ایدئالیسم معاصر در عین نگاه خوشبینانه و کلگرایانه به جهان نمیتواند واقعیت شر را نادیده بگیرد. رویسهم واقعبینانه به رنجهای بشری مینگرد و هم با توجه به مبانی نظری خود بر رویکرد مسئوالنه برای کاهش رنج و زدودن کاستیهای اجتماعی تأکید میکند
فلسفه
علی عبدی
چکیده
مقاله حاضر با روش تحلیلی- انتقادی خود، مسئله شر را از منظر غایتشناسی اخالقی کانت بررسی میکند و از همین منظر و الهیات مؤمنانه مرلین مککورد آدامز را مورد ارزیابی قرار میدهد. در نگاه کانت، شر منزلت خاصی در طبیعت ندارد، بلکه صرفاً یکی از امکانات محتمل در طبیعت، در مقام فعلیت یافتن قوای آن است. راه چاره انسان برای مجال ندادن به شر در تقویت ...
بیشتر
مقاله حاضر با روش تحلیلی- انتقادی خود، مسئله شر را از منظر غایتشناسی اخالقی کانت بررسی میکند و از همین منظر و الهیات مؤمنانه مرلین مککورد آدامز را مورد ارزیابی قرار میدهد. در نگاه کانت، شر منزلت خاصی در طبیعت ندارد، بلکه صرفاً یکی از امکانات محتمل در طبیعت، در مقام فعلیت یافتن قوای آن است. راه چاره انسان برای مجال ندادن به شر در تقویت قوای عقالنی و اخالقی انسان و انشاء دستور اخالقی مطلقی است که انسان را برخالف سوائق طبیعی خود به موجود عقالنی و متخلق تبدیل سازد و با صبغه عمومی خود روابط انسانها را سامان بخشد. خدای کانت ایدهای است که از پی توجه به ندای وجدان اخالقی و بهعنوان خیر اعال بر فراز جهانْ مفروض و مقدّس انگاشته میشود. با این وصف، طبیعت در خوانش اخالقی و غایی آن در نقد سوم کانت در مسیر بهروزی انسان و جهان حرکت میکند و میتوان آنرا در نهاد و بنیان دور از خصلت شریرانه دانست. از سوی دیگرم. م. آدامز به عنوان متأله مسیحی زیسته در جهان مدرن، طی تالش برای خوانشی متمایز از مسئله شر، آنرا به عنوان شرط تشبّه انسان به خدا از مجرای تجربهی رنج الوهی تعبیر کرده است. تفسیری از شر و اخالق که با رجوع به خوانش کانت از ماهیت شر و اخالق، از حیث مبنا و پیامد غیراخالقی است
فلسفه
هومن محمد قربانیان
چکیده
در دیدگاه رایج درباره رابطه میان مقوالت زبانی و مقوالتی وجودشناختی که از ارسطو به ما رسیده است، مقوالت نحوی تطابق کاملی با مقوالت متافیزیکی دارند و مدلول لفظی که موضوع جمله است جزو مقوله وجودی متفاوتی نسبت به مدلول لفظ محمول است. این دیدگاه به عدم تقارن وجودشناختی موضوع و محمول شناخته میشود و در منطق ارسطو به یک شکل و در منطق فرگه به ...
بیشتر
در دیدگاه رایج درباره رابطه میان مقوالت زبانی و مقوالتی وجودشناختی که از ارسطو به ما رسیده است، مقوالت نحوی تطابق کاملی با مقوالت متافیزیکی دارند و مدلول لفظی که موضوع جمله است جزو مقوله وجودی متفاوتی نسبت به مدلول لفظ محمول است. این دیدگاه به عدم تقارن وجودشناختی موضوع و محمول شناخته میشود و در منطق ارسطو به یک شکل و در منطق فرگه به شکل دیگری تأیید میشود؛ اما تقارن وجودی موضوع و محمول نیز طرفدارانی دارد. اگر مدلول موضوع و محمول ازلحاظ وجودی باهم تفاوت اساسی نداشته باشند، میتوان زبانی خنثی داشت که در آن بتوان جای موضوع و محمول را در هر جمله بامعنایی عوض کرد؛ اما همانطور که در این مقاله نشان میدهیم چنین زبانی ازنظر نحوی به تناقض میانجامد و ناسازگار است. همچنین ازنظر سمانتیکی در این زبان تعمیمهای علمی بیمعنا و هر جمله وجودی صادق خواهد بود؛ بنابراین زبان خنثی کفایت الزم را ندارد و بر اساس آن نمیتوان از تقارن موضوع-محمول دفاع کرد
فلسفه
سجاد ممبینی
چکیده
تأمل در هستی بهمثابه کرداری زبانی، همواره یکی از کارویژه های متعالی ادبیات بوده است. این مسئله در خیّام نمود قابلتوجهی داشته، بهنحویکه کار خیّام را می توان پیش از هر چیز نوعی پروژۀ پروبلماتیک پرسش از هستی قلمداد نمود. در پژوهش حاضر سعی گردید با رویکردی ماتریالیستی و از منظری پساساختارگرا، به ادراکات هستی شناختی تازه ...
بیشتر
تأمل در هستی بهمثابه کرداری زبانی، همواره یکی از کارویژه های متعالی ادبیات بوده است. این مسئله در خیّام نمود قابلتوجهی داشته، بهنحویکه کار خیّام را می توان پیش از هر چیز نوعی پروژۀ پروبلماتیک پرسش از هستی قلمداد نمود. در پژوهش حاضر سعی گردید با رویکردی ماتریالیستی و از منظری پساساختارگرا، به ادراکات هستی شناختی تازه ای از شیء خیامی دستیافت. در اینجا، شناسایی یک سری همگرا از اشیاء از یکسو و طرح ایدۀ تبدیل و انتقال بهمثابه مکانیسم زیربنایی در خیّام از سوی دیگر، امکانات تحلیلی نیرومندی برای صورتبندی های هستی شناختی تازه ای از شیء خیّامی، در اختیار نهاد. طرح ایدۀ تبدیل و انتقال نشان داد که سری هم گرای اشیاء بهطور بی وقفه ای در اتصال با یکدیگر قرار گرفته و با تولید نسبت هایی تازه، روندی از قلمرو گستری فیزیکی را به نمایش می گذارد. درنهایت و با تحلیل نظری این روابط توسیعی و گسترش یابندۀ شیء، چهار ایدۀ هستی شناختیِ پایان ناپذیری هستی، حافظه مندی شیء، درون گستری میل (اقتصاد اُدیپی میل) و فتیشیسم، بهمثابه دستاورد مواجهه ای سمپتوماتیک با خیام ارائه گردید.