وحید احمدی؛ احمدعلی حیدری
چکیده
هدف این مقاله، مقایسۀ آراء ابنخلدون در مقدمه با مباحث مطرح شده در حوزۀ فلسفه فرهنگ در دوران مدرن است. با نگاهی به کتاب مقدمۀ ابنخلدون از این منظر، متوجه خواهیم شد که ابنخلدون در مقدمه، از رهگذر بحث دربارۀ مفاهیمی چون عصبیت، پادشاهی و تأثیر آب و هوا بر عمران و ... برخی از مهمترین مؤلفههای فلسفۀ فرهنگ را مطرح میکند و نشان میدهد ...
بیشتر
هدف این مقاله، مقایسۀ آراء ابنخلدون در مقدمه با مباحث مطرح شده در حوزۀ فلسفه فرهنگ در دوران مدرن است. با نگاهی به کتاب مقدمۀ ابنخلدون از این منظر، متوجه خواهیم شد که ابنخلدون در مقدمه، از رهگذر بحث دربارۀ مفاهیمی چون عصبیت، پادشاهی و تأثیر آب و هوا بر عمران و ... برخی از مهمترین مؤلفههای فلسفۀ فرهنگ را مطرح میکند و نشان میدهد که چگونه از آدمیان از شرایطی نزدیک به طبیعت گام به گام به مرحلۀ عصبیت و سپس به مرحله رفاه و تنآسایی صعود میکنند و به واسطۀ فرهنگ از طبیعت فاصله میگیرند و او نشان میدهد که برای طی این راه، جنگ و نفی دیگری امری ضروری است. او در ادامه نیز نشان میدهد که خود با اتخاذ چشماندازی فلسفی، دیگری را به رسمیت میشناسد و بدینسان از افقهای محدود به فرهنگ خود فراتر میرود و دیگری را در منطقه -الفراغی که همانا عمران است مد نظر قرار میدهد. او دین را بازاندیشی میکند تا راهی را برای کثرتانگاری فرهنگی باز کند.
علی اکبر احمدی افرمجانی؛ عبدالله سالاروند
چکیده
کانت در نقد اول اصول متافیزیک طبیعت را و در نقد دوم اصول متافیزیک اخلاق را ترسیم کرد. چون این دو نوع اصول از هم متمایز بودند میان طبیعت و اخلاق گسستی پدید آمد که کانت از آن به خلیج یا مغاک تعبیر کرد و تأکید ورزید که ناپیمودنی است؛ یعنی اگر فقط نقدهای اول و دوم را لحاظ کنیم باید به ثنویت یا دوپارگیِ مطلقِ سوبژکتیویته گردن بنهیم. اما در ...
بیشتر
کانت در نقد اول اصول متافیزیک طبیعت را و در نقد دوم اصول متافیزیک اخلاق را ترسیم کرد. چون این دو نوع اصول از هم متمایز بودند میان طبیعت و اخلاق گسستی پدید آمد که کانت از آن به خلیج یا مغاک تعبیر کرد و تأکید ورزید که ناپیمودنی است؛ یعنی اگر فقط نقدهای اول و دوم را لحاظ کنیم باید به ثنویت یا دوپارگیِ مطلقِ سوبژکتیویته گردن بنهیم. اما در نقد سوم این وظیفه را بر عهده میگیرد که امکان گذار میان این دو پاره را تبیین کند و سوژه را به وحدت برساند.
در این مقاله میکوشیم معنای این سخن را که میان طبیعت و اخلاق گذار رخ میدهد تبیین کنیم و در وهلۀ دوم نشان میدهیم که این گذار چگونه رخ میدهد. اما قبل از آن، باید تعابیر استعاری «خلیج» یا «مغاک» را به تعابیر منطقی برگردانیم تا صورتبندی مسئله به شکل درست خود درآید. به محض انجام این کار «معنا»ی گذار و چیستی آن روشن میشود. برای ترسیم نحوۀ تحقق آن باید مفاهیم زیبا و والا را پیش بکشیم. گذار در امر زیبا در سه پدیده انجام میشود: علاقۀ عقلی به زیبا، پدیدۀ نبوغ و نمادبودن زیبا برای اخلاق؛ که هر سه بر اساس غایتمندی صورت طبیعت انجام میشوند. اما در امر والا که بیصورت است باید از این غایتمندی فراتر رفت. معلوم خواهد شد که والا از دو جنبه امکان گذار را نمایش میدهد: با پیش آوردن ایدۀ انسانیت و اخلاق و
دیگر با بازنمود زیباشناختی قوۀ عقل «بهعنوان هم نظری و هم عملی» که چیزی جز وحدت نیست.
مصطفی زالی
چکیده
یکی از مهمترین منازعات تفسیری حول فلسفه هگل، تأکید بر وجه مدرن یا کلاسیک اندیشه اوست؛ از یک سو برخی با تأکید بر وامداری هگل به کانت، پروژه او را تکمیل پروژه استعلایی کانت قلمداد میکنند و از سویی برخی دیگر، او را متافیزیکدانی میدانند که در بستر اندیشههای افلاطون و ارسطو، اندیشههای نوین خویش را بیان میکند؛ این مقاله با تمرکز ...
بیشتر
یکی از مهمترین منازعات تفسیری حول فلسفه هگل، تأکید بر وجه مدرن یا کلاسیک اندیشه اوست؛ از یک سو برخی با تأکید بر وامداری هگل به کانت، پروژه او را تکمیل پروژه استعلایی کانت قلمداد میکنند و از سویی برخی دیگر، او را متافیزیکدانی میدانند که در بستر اندیشههای افلاطون و ارسطو، اندیشههای نوین خویش را بیان میکند؛ این مقاله با تمرکز بر تفسیر هگل از مفهوم ارسطویی خدا همچون اندیشه خوداندیش نشان میدهد که چگونه او از یک سو در تبیین یکی از کلیدیترین مفاهیم فلسفه خویش یعنی ایدۀ مطلق، وامدار ارسطو است، و از سوی دیگر چگونه با تصرف خود در این مفهوم، راه را برای تفسیری مدرن از آن میگشاید. به گونهای که از یک سو با طرح وحدت میان شناسنده و متعلق شناخت، به عنوان ضابطه اندیشه خوداندیش، دوگانگی خودادراکی کانت با جهان مرتفع میشود و از سوی دیگر با نفی فعلیت طبیعت بیواسطه، همچنان ضابطۀ کانتی تعینبخشی مفهومی به جهان را حفظ میشود.
محسن جوادی؛ حمید بخشنده
چکیده
نیکلای بردیایف، فیلسوف مذهبی و سیاسی روسیه که در دورۀ حیات خود شاهد رخدادهای مهم سه انقلاب روسیه و دو جنگ جهانی بود. پس از انقلاب 1917 روسیه برای مدت کوتاهی استاد ممتاز فلسفه در دانشگاه دولتی مسکو بود، اما انتقاد وی از بلشویکها در نهایت موجب شد در 1922 از روسیه به خارج تبعید شود. او به گروهی از متفکران تعلق دارد که میکوشند به بسط یک جهانبینی ...
بیشتر
نیکلای بردیایف، فیلسوف مذهبی و سیاسی روسیه که در دورۀ حیات خود شاهد رخدادهای مهم سه انقلاب روسیه و دو جنگ جهانی بود. پس از انقلاب 1917 روسیه برای مدت کوتاهی استاد ممتاز فلسفه در دانشگاه دولتی مسکو بود، اما انتقاد وی از بلشویکها در نهایت موجب شد در 1922 از روسیه به خارج تبعید شود. او به گروهی از متفکران تعلق دارد که میکوشند به بسط یک جهانبینی مسیحی بپردازند. بردیایف به عنوان یک فیلسوف اجتماعی و اخلاقگرا نگارندۀ کتابها و مقالههای متعدد در حوزههای مختلف است،. همچنین وی فلسفۀ شخصگرایانهای را با دقت ترسیم کرده و آرای جدیدی را به عنوان اگزیستانسیالیست مسیحی بیان کرده است؛ روش فلسفی وی شهودی و موجزنویسانه است نه استدلالی و نظاممند. مقالۀ حاضر، نگرش فلسفی بردیایف را در سه حوزۀ معرفتشناسی، متافیزیک و فلسفۀ اخلاق بررسی و نقد میکند.