محسن جوادی؛ حمید بخشنده
چکیده
نیکلای بردیایف، فیلسوف مذهبی و سیاسی روسیه که در دورۀ حیات خود شاهد رخدادهای مهم سه انقلاب روسیه و دو جنگ جهانی بود. پس از انقلاب 1917 روسیه برای مدت کوتاهی استاد ممتاز فلسفه در دانشگاه دولتی مسکو بود، اما انتقاد وی از بلشویکها در نهایت موجب شد در 1922 از روسیه به خارج تبعید شود. او به گروهی از متفکران تعلق دارد که میکوشند به بسط یک جهانبینی ...
بیشتر
نیکلای بردیایف، فیلسوف مذهبی و سیاسی روسیه که در دورۀ حیات خود شاهد رخدادهای مهم سه انقلاب روسیه و دو جنگ جهانی بود. پس از انقلاب 1917 روسیه برای مدت کوتاهی استاد ممتاز فلسفه در دانشگاه دولتی مسکو بود، اما انتقاد وی از بلشویکها در نهایت موجب شد در 1922 از روسیه به خارج تبعید شود. او به گروهی از متفکران تعلق دارد که میکوشند به بسط یک جهانبینی مسیحی بپردازند. بردیایف به عنوان یک فیلسوف اجتماعی و اخلاقگرا نگارندۀ کتابها و مقالههای متعدد در حوزههای مختلف است،. همچنین وی فلسفۀ شخصگرایانهای را با دقت ترسیم کرده و آرای جدیدی را به عنوان اگزیستانسیالیست مسیحی بیان کرده است؛ روش فلسفی وی شهودی و موجزنویسانه است نه استدلالی و نظاممند. مقالۀ حاضر، نگرش فلسفی بردیایف را در سه حوزۀ معرفتشناسی، متافیزیک و فلسفۀ اخلاق بررسی و نقد میکند.
رضا اگبریان؛ املی نویگلیز
چکیده
اگرچه ملاصدرا و یاکوب بوهم پیرو دو سنت متفاوت هستند و به رغم آنکه یاکوب بوهم پرورشیافتۀ حوزه فلسفه نیست، یک تجربه عمیق مشابه منجر شد آنها پایههای مفهومی از انسان را بنا کنند که از ابعاد بسیاری به هم شباهت دارد. مسئله رابطۀ میان جسم و روح بشر به ما امکان میدهد برخی از این شباهتها را به ویژه با توجه به هدف زندگی دنیوی انسان در پرتو ...
بیشتر
اگرچه ملاصدرا و یاکوب بوهم پیرو دو سنت متفاوت هستند و به رغم آنکه یاکوب بوهم پرورشیافتۀ حوزه فلسفه نیست، یک تجربه عمیق مشابه منجر شد آنها پایههای مفهومی از انسان را بنا کنند که از ابعاد بسیاری به هم شباهت دارد. مسئله رابطۀ میان جسم و روح بشر به ما امکان میدهد برخی از این شباهتها را به ویژه با توجه به هدف زندگی دنیوی انسان در پرتو معاد درک کنیم. در هر دو مورد، زندگی دنیوی به انسان امکان میدهد جسم اُخرویاش را به طور فزایندهای رشد دهد؛ این جسم اُخروی همان چیزی است که پس از مرگ جسم مادی در جهان دیگر به حیات خود ادامه میدهد. با این حال، ملاصدرا بر مبنای نظریهاش دربارۀ اصالت و وحدت وجود، و نیز تشکیک، مفهومی از رابطۀ میان روح و جسم را مطرح میکند که به وحدت ژرف آن دو اشاره دارد؛ وی در ضمن، مفهوم اساسی تصور خلاقانه را معرفی میکند، حال آنکه بوهم رابطۀ میان روح و جسم را در چارچوب هستی شناختی خودش در نظر میگیرد، که مشخصۀ آن تضاد دائمی اضداد است. با این حال، از منظر هر دوی آنها جسم حائز اهمیت فراوان است، زیرا اگرچه مکان وسوسههای دائمی است و میتواند موجب سقوط انسان شود، اما در ضمن، گذشته از همه چیز، «مأمنی» است که روحی آسمانی را در خود جای میدهد. این «جسم اُخروی» پس از مرگ جسم مادی باقی میماند و به شکل افکار و اعمال زندگی دنیوی فرد میشود. این دیدگاه موجب شد این دو فیلسوف به بعد فردی رستاخیز و اهمیت فرد توجه کنند.