پیام آقاسی؛ عزیزاله افشار ;کرمانی
چکیده
تعریف متفاوتِ عقلگرایان و تجربهگرایان از انسان رویکردهای متفاوتی به انسان را در پی دارد. هگل با نگاه دیالکتیکی خود با کنار هم نشاندن کل و جزء در بستری کانتی– اسپینوزایی تعریفی از انسان بهعنوان سوژة مدرِک ارائه میدهد که در عین اینکه به کلیت او توجه میدهد، اهمیت جزئیت و فردیت او را هم نشان میدهد. از طرفی ملاصدرا نیز برای ...
بیشتر
تعریف متفاوتِ عقلگرایان و تجربهگرایان از انسان رویکردهای متفاوتی به انسان را در پی دارد. هگل با نگاه دیالکتیکی خود با کنار هم نشاندن کل و جزء در بستری کانتی– اسپینوزایی تعریفی از انسان بهعنوان سوژة مدرِک ارائه میدهد که در عین اینکه به کلیت او توجه میدهد، اهمیت جزئیت و فردیت او را هم نشان میدهد. از طرفی ملاصدرا نیز برای بدن در ادراک، سهم قابلتوجهی قائل است؛ زیرا نفس همة افعال خود را با واسطة بدن انجام میدهد و تحقق هیچ فعلیتی بدون استفاده از بدن امکان ندارد. هدف این پژوهش بررسی تأثیر بدنمندی مدرِک بر اصل صیانت ذات از منظر ملاصدرا و هگل است. همانگونه که بدنمندی مدرِک در نگاه هگل منجر به توجه به صیانت ذات میگردد، پذیرفتن محور نفس- بدن بهعنوان مدرِک در نظر ملاصدرا نیز منجر به توجه به صیانت ذات میشود، البته با تفاوتهایی که آنهم به نوبة خود علاوه بر آثار فردی و اجتماعی در اهمیت حیات بدنی و سعادت جمعی، تغییر در نگرش به علوم انسانی را در پی دارد.
حمید اسکندری؛ حسن رهبر
چکیده
مثنوی را چنان خواندهاند که گویی مولوی قائل به جبر یا اختیار بوده یا میان این دو تردّد داشته است. اینجا با تفسیری تازه آشکار میسازیم که وی چگونه از هر دوی اینها دوری میجوید. سخنانِ وی در این باره آنجا استوار و ایجابی است که خواسته باشد بر رخنههای یک طرف (گاه جبر و گاه اختیار) انگشت بگذارد و آن طرف را پس بزند؛ و این به معنای تأیید ...
بیشتر
مثنوی را چنان خواندهاند که گویی مولوی قائل به جبر یا اختیار بوده یا میان این دو تردّد داشته است. اینجا با تفسیری تازه آشکار میسازیم که وی چگونه از هر دوی اینها دوری میجوید. سخنانِ وی در این باره آنجا استوار و ایجابی است که خواسته باشد بر رخنههای یک طرف (گاه جبر و گاه اختیار) انگشت بگذارد و آن طرف را پس بزند؛ و این به معنای تأیید یا استوار ساختنِ طرفِ مقابل نیست. مولوی جبریون و اختیاریون را کارگرانِ مناقشهای بیپایان میداند، مناقشهای که مقدّرِ عزتِ حق تعالی است تا رازی مگوی را پوشیده بدارد. ما تا توانستیم کوشیدیم که سراسر مثنوی را بکاویم و همة ابیات متناسب را در یک بافتارِ پیوسته معنا کنیم، نه آنکه بیت یا ابیاتی را برگزیده و آن را بیرون و گسسته از جریانِ کلیِ متن تفسیر کرده باشیم. پس اساس کار ما متن خود مثنوی بوده، گرچه به آثار شارحان نیز اشاراتی داشتهایم تا بلکه تازگی و تفاوتِ خوانش ما با دیگر خوانشها معلومتر شود؛ خوانشی که مولوی را بهراستی - و نه به تعارف - بر راهی میداند که جدای از راه متکلمان و فیلسوفان بوده است.
ارسلان آقاخانی؛ سید محمد رضا حسینی بهشتی؛ شمس الملوک مصطفوی
چکیده
استتیک ایمانوئل کانت در نقد نیروی حکم همواره محل بحثها و کشف نکات بسیاری در باب کالبدشناسی قوة ذوق و احکام مربوط به آن بوده است. مسائل استتیکی زمانة معاصر، پژوهش در امکان ادراک تأملی ناخرسندی و بهتبع آن جایگاه زشتی را در اندیشة استتیک کانتی موردتوجه مفسران قرار داده است. زشتی و احکام مربوط به آن در ملاحظات پیشانقادی کانت در قیاس ...
بیشتر
استتیک ایمانوئل کانت در نقد نیروی حکم همواره محل بحثها و کشف نکات بسیاری در باب کالبدشناسی قوة ذوق و احکام مربوط به آن بوده است. مسائل استتیکی زمانة معاصر، پژوهش در امکان ادراک تأملی ناخرسندی و بهتبع آن جایگاه زشتی را در اندیشة استتیک کانتی موردتوجه مفسران قرار داده است. زشتی و احکام مربوط به آن در ملاحظات پیشانقادی کانت در قیاس با اندیشههای وی در چهارچوب دستگاه نقادی جایگاه متفاوتی داشتهاند. او پیش از نگارش نقدهای سهگانه، زشتی را در قالب ادراکات حسی و مفاهیم انسانشناسانه بهعنوان متعلق ادراک ناخوشایندی ایجابیِ صرفاً تجربی موردتوجه قرار داده است. لیکن پرسش از زشتی بهمثابة حکم تأملی در افق استتیک نقادانة او ممکن نیست، چراکه امکان صدور چنین حکمی با غایتهای سیستماتیک و روششناسی نقد سوم در تناقض خواهد بود. نوشتار حاضر جهت روشن شدن جایگاه زشتی در افق استتیک کانت، ضمن بررسیِ نگاه وی به زشتی در افق پیشانقدی، به تبیین دلایل فقدان امر زشت بهعنوان حکمی تأملی در ملاحظات انتقادی کانت و اثبات عدم امکان تحقق حکم تأملی دربارة زشتی در فلسفة استعلایی میپردازد.
کیوان انصاری؛ مالک حسینی؛ شهلا اسلامی
چکیده
وسواسِ ذهنی -که عموماً بیماری یا اختلالی روانی تلقّی میشود- همراه با افکاری است که مکرراً و بیآنکه شخصِ مبتلا بر آنها مهاری داشته باشد در ذهن حاضر میشوند و اضطرابِ سنگینی ایجاد مینمایند. در روانشناسی، این افکار بهعنوانِ افکاری نامعقول که هیچ مبنایِ منطقی ندارند معرفی میشوند؛ روانپزشکان نیز میکوشند تا از طریقِ تجویزِ ...
بیشتر
وسواسِ ذهنی -که عموماً بیماری یا اختلالی روانی تلقّی میشود- همراه با افکاری است که مکرراً و بیآنکه شخصِ مبتلا بر آنها مهاری داشته باشد در ذهن حاضر میشوند و اضطرابِ سنگینی ایجاد مینمایند. در روانشناسی، این افکار بهعنوانِ افکاری نامعقول که هیچ مبنایِ منطقی ندارند معرفی میشوند؛ روانپزشکان نیز میکوشند تا از طریقِ تجویزِ دارو راهِ ورودِ این افکار به مغزِ بیمار را مسدود کنند. فارغ از رویکردهایِ روانپزشکانه یا روانشناسانه، این مقاله با اتّخاذِ رویکردی فلسفی، تحلیلی از وسواسِ ذهنی ارائه میکند که بر مبنایِ آن، اندیشیدنِ وسواسی ازآنجاکه در جریانِ پیوسته و ممتدِ زندگی انقطاع و اختلال ایجاد میکند، ناکارآمد است؛ امّا درعینحال، معطوف به حقیقت است و به جزئیاتِ واقعیای از امور نظر دارد که به چنگِ آگاهیِ متداول و روزمرّه نمیافتد. بنابراین، ناواقعگرایانه خواندنِ افکارِ وسواسی حاصلِ خلطی است که میانِ دو مفهومِ ناواقعگرایی و ناعملگرایی صورت میگیرد.
فلسفه
مهرداد احمدی؛ محمدرضا اسدی
چکیده
هیدگر معتقد است که سوژه بازنمودی در اصل سوژهای است که در بازنمایی موجود را اراده میکند. بهطوریکه بسط دامنههای بازنمایی انسان و رسوخ او در واقعیت با بسط اراده و اظهار اراده او در عالم نسبت مستقیمی پیدا میکند. او فکر میکند که اراده معطوف به قدرت نیچه درواقع چیزی جز اظهار ذات سوژه بازنمایاننده نیست که تا پیش از نیچه ناگفته ...
بیشتر
هیدگر معتقد است که سوژه بازنمودی در اصل سوژهای است که در بازنمایی موجود را اراده میکند. بهطوریکه بسط دامنههای بازنمایی انسان و رسوخ او در واقعیت با بسط اراده و اظهار اراده او در عالم نسبت مستقیمی پیدا میکند. او فکر میکند که اراده معطوف به قدرت نیچه درواقع چیزی جز اظهار ذات سوژه بازنمایاننده نیست که تا پیش از نیچه ناگفته مانده بود. بااینحال پس از نیچه و بهواسطه افتادن در ساحت تکنولوژی که مسیران از رهگذر نیچه و کل غرب هموار میشود، انسان دیگر نه سوژه بازنمایاننده، بلکه به بازنمودهی اراده برای اراده بدل شده و خود را درون نظامهای بازنمایی عظیمی پیدا میفهمد. از این جاست که این مقاله فهم هیدگر از وضعیت تکنولوژیک عصر فعلی را نه در مقام وضعی تازه و جدا از اوضاع پیشین، بلکه بهعنوان حوالت وجود، در نسبت با غربِ رومی همچون افقِ حقیقت در مقام استیلا و بازنمایی تفسیر میکند. بر این اساس تکنولوژی در اصل ناظر بر وضعیت انسانیت معاصر است آنهم چنانکه بر موجودات و خود را منکشف میکند. این انکشاف ذیل نظامهای بازنماییای کار میکند که در وهله اول بجای آنکه موجودات را تبدیل به منابع مصرف نماید، با عزل خودآیینیِ از او، سوبژکتیویتهاش را سلب میکنند. چنین رخدادی انسان را از کانون روایت عالم به نفعِ نیروهای تکنولوژیکی که مظاهر گوناگونی از سیاست تا فرهنگ و رسانه میتوانند به خود بگیرند، کنار میزند.
فلسفه
سید مهدی بیابانکی
چکیده
«علوم شناختی دین» شاخهای نوظهور از علوم شناختی است که با استفاده از یافتههای علوم شناختی به مطالعه باورها و رفتارهای دینی میپردازد. اغلب محققین این حوزه معتقدند که باورها و رفتارهای دینی، محصولات فرعی معماری شناختی ذهن ما انسانها هستند. بر اساس این رویکرد غالب که اصطلاحاً «مدل استاندارد» نامیده میشود، ذهن انسان ...
بیشتر
«علوم شناختی دین» شاخهای نوظهور از علوم شناختی است که با استفاده از یافتههای علوم شناختی به مطالعه باورها و رفتارهای دینی میپردازد. اغلب محققین این حوزه معتقدند که باورها و رفتارهای دینی، محصولات فرعی معماری شناختی ذهن ما انسانها هستند. بر اساس این رویکرد غالب که اصطلاحاً «مدل استاندارد» نامیده میشود، ذهن انسان یک سیستم پردازش یکپارچه نیست، بلکه دارای ابزارهای اختصاصی متعدد برای پردازش اطلاعات ورودی به ذهن است. این ابزارهای ذهنی، در فرآیند تکامل، سوگیریهایی پیدا نمودهاند که روی اطلاعات ورودی به ذهن تأثیر میگذارند و آنها را به نحو سیستماتیک جهتدهی میکنند. ازنظر مدافعان مدل استاندارد، این ابزارهای ذهنی و سوگیریهای شناختی آنها، در شکلگیری بسیاری از باورهای ما ازجمله باورهای دینی نقش اساسی ایفا میکنند. ما در این مقاله، از منظر فلسفه علم، سه شاخص اصلی برای نشان دادن اعتبار این رویکرد را موردبررسی قرار میدهیم: شواهد تجربی در دفاع از آن، قدرت تبیینی و ساختار نظری آن و همچنین پیشفرضهای روششناختی آن. ما در این مقاله نشان میدهیم که مدل استاندارد به لحاظ شواهد تجربی، نامتعیّن؛ به لحاظ قدرت تبیینی، ضعیف؛ و به لحاظ پیشفرضهای روششناختی، دچار چالش است.
فلسفه
مهدی اخوان
چکیده
طرح و برنامۀ فلسفۀ نقدی کانت در اخلاقشناسی پیریزی و پیجوییِ اصول پیشین و ماقبلِ تجربیِ (یا به تعبیر او، مابعدالطّبیعۀ) اخلاق است. با این هدف در بنیادگذاری مابعدالطّبیعۀ اخلاق ارزش اخلاقی را به نحو مطلق فقط شایستۀ ارادۀ نیک میداند؛ ارادهای که با قانون اخلاقی مطلق عقلی و محض متعیّن شده باشد و انگیزۀ عمل به آن ادای وظیفه باشد ...
بیشتر
طرح و برنامۀ فلسفۀ نقدی کانت در اخلاقشناسی پیریزی و پیجوییِ اصول پیشین و ماقبلِ تجربیِ (یا به تعبیر او، مابعدالطّبیعۀ) اخلاق است. با این هدف در بنیادگذاری مابعدالطّبیعۀ اخلاق ارزش اخلاقی را به نحو مطلق فقط شایستۀ ارادۀ نیک میداند؛ ارادهای که با قانون اخلاقی مطلق عقلی و محض متعیّن شده باشد و انگیزۀ عمل به آن ادای وظیفه باشد و نه امر دیگری ازجمله احساس دلسوزی و میل به تحقّق نتیجه و اطاعت از اوامر الاهی. کانت برای قانون اخلاقی فرمولهای گوناگونی را تقریر میکند (قانون کلّی، قانون کلّی طبیعت، انسانیّت، خود آیینی و ملکوتِ غایات). در آثارِ بعد از نقد دوم، کانت این بخشِ انتزاعی را تکمیل و به مسائل انضمامی مرتبط میکند. یکی از مسائلی که کانت به آن میپردازد، رفتار، روابط و میل جنسی است که برآوردن آن را فقط و فقط در قالب ازدواج قانونی مجاز میداند. او ازدواج را نه بر پایۀ دوستی و نه بر مبنای عشق، بلکه متّکی بر میل جنسی و قراردادی بین مرد و زن برای تبادل اندامهای جنسی میداند. این تصویر از ازدواج و رابطۀ جنسی́ مسائل گوناگونی را در فضای اخلاقشناسی کانت مطرح میکند؛ ازجمله اینکه مخالفت کانت با شئشدگی در تعامل بین آدمیان چگونه در برآوردن میل جنسی با ازدواج جمع میشود؟ آیا کانت فرمول انسانیّت خود را در این مورد استثنا میکند یا به نحوی در قالب همان فرمول́ ازدواج را توجیه میکند؟ امتناع مالکیّت آدمی بر بدن خود چگونه با ازدواج که واگذاری این مالکیّت است، جمع میشود؟ مفسّران کانت به این پرسشها با نکاتی که در این مقاله به آن میپردازم، پاسخ میدهند. کانت همداستان با نظریّهپردازان قانون طبیعی در اخلاقشناسی (همچون توماس آکوئینی) معتقد است که رابطۀ جنسیِ شخص متأهّل آشکارا فاقد هرگونه فضیلتی است، مگر اینکه با انگیزۀ تولیدِمثل انجام شود. مخالفت کانت با برخی روابط جنسی و/یا رفتارهای جنسی (همچون خود ارضایی، رابطۀ جنسی با حیوانات و همجنسان) را در همین زمینه میتوان فهم کرد. درنهایت، در این مقاله از جایگاه عشق در اخلاقشناسی کانت بحث میشود و این پرسش طرح میشود که آیا ما وظیفهای در باب عشق ورزیدن به دیگران داریم؟
فلسفه
معصومه اسماعیلی
چکیده
ملاصدرا «اصالت وجود» را بهعنوان مبنای حکمت متعالیه با ادلّه محکم اثبات نمود و با بررسی حکمای پیش از خود، مشائیان را قائل به اصالت وجود و اشراقیان را اصالت ماهوی نامید. هرچند نزد حکمای متقدّم مسئله اصالت وجود یا ماهیت بدینگونه مطرح نبوده، لکن با بررسی آثار و عبارات ایشان میتوان یکی از طرفین مسئله را به آنان نسبت داد. این ...
بیشتر
ملاصدرا «اصالت وجود» را بهعنوان مبنای حکمت متعالیه با ادلّه محکم اثبات نمود و با بررسی حکمای پیش از خود، مشائیان را قائل به اصالت وجود و اشراقیان را اصالت ماهوی نامید. هرچند نزد حکمای متقدّم مسئله اصالت وجود یا ماهیت بدینگونه مطرح نبوده، لکن با بررسی آثار و عبارات ایشان میتوان یکی از طرفین مسئله را به آنان نسبت داد. این پژوهش در پی یافتن نظر «غیاثالدین منصور دشتکی» در این باب است. با تدقیق در نصوص و عبارات وی به روش توصیفی – تحلیلی بر مبنای حکمت صدرایی؛ ضمن ارائه شواهدی متقن اعتقاد به «اصالت ماهیت» نزد غیاثالدین منصور قابلبرداشت است؛ شواهد مذکور به فراخور این تحقیق ارائه و مدعا تبیین خواهد شد. غیاثالدین مفهوم «وجود» را جزء معقولات ثانی اعتباری و زائد بر ماهیت دانسته، تحقق هرگونه فرد و مصداق خارجی را برای آن انکار نموده است. وی بر همین اساس قائل به تشکیک در ماهیت، مجعولیت آن، تقدّم و تأخر بالتجوهر و وجود بالذات کلّی طبیعی در خارج شده است.
فلسفه
حسین اردلانی؛ ملیکه واعظی؛ مسعود غفاری
چکیده
هنر به تعریفی نمود احساسات آدمی است. آثار هنری از یکسو دربردارندهی احساسات خالقان خود هستند و از سوی دیگر میتوانند برانگیزانندهی احساسات مخاطبان باشند. موسیقی انتزاعیترین هنر است زیرا تنها هنری است که در آن نه از تصاویر بصری برای انتقال مفهوم استفاده میشود و نه از کلمات و ساختارهای زبانی. موسیقی به دلیل منش غیر مفهومی و بیواسطهی ...
بیشتر
هنر به تعریفی نمود احساسات آدمی است. آثار هنری از یکسو دربردارندهی احساسات خالقان خود هستند و از سوی دیگر میتوانند برانگیزانندهی احساسات مخاطبان باشند. موسیقی انتزاعیترین هنر است زیرا تنها هنری است که در آن نه از تصاویر بصری برای انتقال مفهوم استفاده میشود و نه از کلمات و ساختارهای زبانی. موسیقی به دلیل منش غیر مفهومی و بیواسطهی خود، میتواند بیش از دیگر هنرها عواطف و هیجانات مخاطبان را برانگیزد. فلسفهی موسیقی شاخهای از فلسفه است که به بررسی چیستی موسیقی، تفاوت و رابطهی موسیقی با زبان، تأثیرات فردی و اجتماعی موسیقی، زیبایی و ارزش در موسیقی، رابطهی احساسات با موسیقی و معناداری موسیقی میپردازد. در مبحث معناداری و رابطه احساسات با موسیقی، دو نظریهی رقیب وجود درد. یکی نظریهی بیانگری که احساسات هنرمند را مرجح میداند و کار موسیقی را بیان احساسات هنرمند میداند. دیگری نظریهی انگیزش که اولویت را به احساسات مخاطب میدهد و کار موسیقی را برانگیختن احساسات شنونده میداند. پرسش اصلی این مقاله این است که کدامیک از این دو نظریه موجهتر و قابل دفاعتر است؟ کدامیک از ین دو نظریه تصویر جامعتری از رابطهی موسیقی با احساسات ارائه میدهد؟ و کدام نظریه میتواند بهتر به ایرادات وارده پاسخ دهد؟ ابتدا هر دو نظریه را مطرح و بررسی میکنیم و بهمرور استدلالهای له و علیه هریک میپردازیم. نشان میدهیم نظریهی انگیزش نهتنها تصویر موجهتری از رابطهی احساسات با موسیقی به دست میدهد، بلکه همچنین، بهتر میتواند به ایرادات وارده پاسخ دهد. سپس مهمترین ایراد وارد شده بر نظریهی انگیزش یعنی «علاقه به موسیقی غمگین» را با کمک نظریات ارسطو در باب موسیقی، بالأخص نظریه کاتارسیس، پاسخ میدهیم و نشان میدهیم که چرا باور داریم پاسخ ما موجهتر از دیگر پاسخهای ارائهشده به این ایراد است.
فلسفه
بهروز اسدی
چکیده
ملال یا فقدان جذابیت تجربیات زندگی یکی از رنجهای اجتنابناپذیر نوع بشر از ابتدای تاریخ تاکنون بوده که با انقلاب صنعتی و مدرنیسم تشدید شد. در این میان اندیشمندان مختلف تلاش نموده تا چرایی و چگونگی این پدیده و راه غلبه بر آن را تبیین نمایند. راهحلهای مدرن بر پناه بردن به صنعت مُد و سرگرمی، تنوعبخشی به تجربیات و ایجاد تغییرات ...
بیشتر
ملال یا فقدان جذابیت تجربیات زندگی یکی از رنجهای اجتنابناپذیر نوع بشر از ابتدای تاریخ تاکنون بوده که با انقلاب صنعتی و مدرنیسم تشدید شد. در این میان اندیشمندان مختلف تلاش نموده تا چرایی و چگونگی این پدیده و راه غلبه بر آن را تبیین نمایند. راهحلهای مدرن بر پناه بردن به صنعت مُد و سرگرمی، تنوعبخشی به تجربیات و ایجاد تغییرات عینی و خارج از وجود فرد برای رهایی از ملال تأکید دارند؛ اما سورن کرکگور با انتقاد از راهکارهای مدرن و سکولار معتقد است ملال غیر از بیکاری و صورتی از آکدیا است که نشانهی عدم توجه فرد به خدا در انجام وظیفه دینی است. از نظر کرکگور ملال اهریمنی و نتیجه انتخاب زندگی لذتگرایانهی استحسانی یا اخلاقی است و راهکار اجتناب از آن انتخاب زندگی دینی و خودسازی از طریق تمایل به ایجاد ملکات اخلاقیمثبت مانند صبر، استقامت، امید، ایمان، عشق و شادی است. همچنین راهکار دیگر او برای اجتناب از ملال اتخاذ یک نگاه سابجکتیو، زیباشناسانه و انتزاعی به پدیدههای عالم است. از نظر اوراهکارهای مدرن بهواسطهی تحلیل و تعلیل نادرستِ حسِ ملال، فرد را به تلاشی بیپایان برای تغییر محتوای دنیای بیرونیاش سوق میدهند. غافل از آنکه ریشهی حل مسئله تغییر دنیای درونی از طریق اتخاذ نگاه زیباشناسانه و بازنگری شاعرانهی تجربیات است.هدف این پژوهش تبیین، نقد و بررسی دیدگاه کرکگور در باب ملال بهعنوان یک راهکار همسو با نگاه دینی است. همچنین تاکنون هیچ پژوهشی به زبان فارسی در تبیین دیدگاه بدیع کرکگور در باب ملال انجام نشده و آگاهی از آن میتواند راهکاری جدید در مواجهه با این چالش به ما عرضه بدارد.
حسن فتحی
چکیده
مسئله عقلی یا شرعی بودن حسن و قبح یکی از مسائل مهم و کثیرالبحث در کلام اسلامی است. طرح اولیه این مسئله را نه در میان مسلمانان بلکه در بین یونانیان باید جستجو کرد. مقالهی حاضر عهدهدار نشان دادن این نکه است که افلاطون به دنبال زمینهی مساعدی که سوفسطاییان فراهم آورده بودند، این مسئله را در محاورهی ائوثوفرون به صورتی روشن مطرح کرده ...
بیشتر
مسئله عقلی یا شرعی بودن حسن و قبح یکی از مسائل مهم و کثیرالبحث در کلام اسلامی است. طرح اولیه این مسئله را نه در میان مسلمانان بلکه در بین یونانیان باید جستجو کرد. مقالهی حاضر عهدهدار نشان دادن این نکه است که افلاطون به دنبال زمینهی مساعدی که سوفسطاییان فراهم آورده بودند، این مسئله را در محاورهی ائوثوفرون به صورتی روشن مطرح کرده است. خود افلاطون در این محاوره از عقلی و ذاتی بودن اوصاف افعال طرفداری میکند؛ و البته اقتضای نظام فلسفی او، با محوریت نظریه مثل، نیز همین است.
غلامرضا ذکیانی
چکیده
گرچه غزالی سرسختانه با فلسفه به مخالفت پرداخت اما نه تنها مخالف منطق نبود بلکه فراگیری آن را برای اهل علم ضروری میدانست. از نظر او یکی از کارکردهای منطق این بود که جایگزین نظریه امامتی شود که توسط باطنیه عرضه شده بود. القسطاس المستقیم بهترین مصداق این رویکرد است. غزالی در این کتاب مختصر دو کار بدیع انجام میدهد: استخراج قواعد منطقی ...
بیشتر
گرچه غزالی سرسختانه با فلسفه به مخالفت پرداخت اما نه تنها مخالف منطق نبود بلکه فراگیری آن را برای اهل علم ضروری میدانست. از نظر او یکی از کارکردهای منطق این بود که جایگزین نظریه امامتی شود که توسط باطنیه عرضه شده بود. القسطاس المستقیم بهترین مصداق این رویکرد است. غزالی در این کتاب مختصر دو کار بدیع انجام میدهد: استخراج قواعد منطقی از قرآن و طرح تقابل میان منطق و امامت، ما در مقاله حاضر پس از شرح این دو کار به نقد آنها میپردازیم. انتقاد اصلی ما این است که قواعد منطق لا بشرط هستند و مورد استفاده همگان قرار میگیرند. بنابراین تقابلی میان منطق و امامت وجود ندارد.
مهدی دهباشی
چکیده
با اینکه هگل هیچگاه عظمت فکری کانت را نادیده نگرفته و او را به بزرگی یاد می کند ولی به طور مستقیم و غیرمستقیم به نقد افکار کانت پرداخته و معتقد است که فیخته اصول فکری کانت را به شکل و قالبی انتزاعی ارائه میدهد. وی اصطلاحاتی که کانت در فلسفه خود مورد استفاده قرار داده را مخدوش و روش فلسفی او را به نوعی روش روانشناختی میداند تا روشی ...
بیشتر
با اینکه هگل هیچگاه عظمت فکری کانت را نادیده نگرفته و او را به بزرگی یاد می کند ولی به طور مستقیم و غیرمستقیم به نقد افکار کانت پرداخته و معتقد است که فیخته اصول فکری کانت را به شکل و قالبی انتزاعی ارائه میدهد. وی اصطلاحاتی که کانت در فلسفه خود مورد استفاده قرار داده را مخدوش و روش فلسفی او را به نوعی روش روانشناختی میداند تا روشی فلسفی. فلسفه کانت از نظر هگل فلسفه جامعی است دربارة فاهمه و پیش درآمدی مناسب برای فلسفه است. فلسفه طبیعت کانت رضایت بخش نیست و نامتناهی بودن زمان و مکان معقول به نظر نمیرسد.
این نکته نیز گهگاه مورد انتقاد هگل قرار میگیرد که کانت اعتبار شناخت را با شناختن قوای آن منوط میکند همانند کسی که قبل از رفتن در آب میخواهد شنا کردن را فراگیرد. کانت، از نظر هگل، با شیوهای تجربی به شرح عقل میپردازد و حدود و قغور آن را مشخص مینماید، شیوهای که خود عقل در آن نقشی ندارد و جای آن خالی است. بهطور کلی هگل واژههای کانت همچون Noumenon را بیمعنا، نقد خرد ناب او را فاقد نتیجه معقول، فلسفه اخلاق وی را صورتی بیمحتوا و فلسفه، دین او را ذهنی و فاقد هرگونه موضوع عینی معرفی مینماید. این نکته که هگل تا چه حد در نقدهای خود در این زمینه توفیق یافته، نیاز به مقالات متعددی دارد که ما در این مقاله تنها به نقد هگل در مورد تلقی کانت از مفهوم عقل، جدایی آن از دین باوری و تناقضات ناشی از نظریه او دربارهی شیء فینفسه میپردازیم و بیان موارد دیگر را به زمان مقتضی میسپاریم.
سید محمد کاظم علوی
دوره 10، شماره 38 ، تیر 1393، ، صفحه 7-28
چکیده
مسئلة ذومراتببودن ایمان از مسائل مهم مبحث ایمان است و در اندیشة دینی قرآن جایگاه خاصی دارد. این مسئله که منبعث از آیات قرآنی است در تفسیر "ملاصدرا" (۹۷۹-۱۰۵۰ق/ ۱۵۷۱-۱۶۴۰م) نیز مورد توجه قرار گرفتهاست. ملاصدرا در این زمینه انقسامات مختلفی از ایمان را در مواضع مختلف بیان میکند، لیکن این تحقیق عهدهدار بررسی روششناختی و منسجم این ...
بیشتر
مسئلة ذومراتببودن ایمان از مسائل مهم مبحث ایمان است و در اندیشة دینی قرآن جایگاه خاصی دارد. این مسئله که منبعث از آیات قرآنی است در تفسیر "ملاصدرا" (۹۷۹-۱۰۵۰ق/ ۱۵۷۱-۱۶۴۰م) نیز مورد توجه قرار گرفتهاست. ملاصدرا در این زمینه انقسامات مختلفی از ایمان را در مواضع مختلف بیان میکند، لیکن این تحقیق عهدهدار بررسی روششناختی و منسجم این مسئله بوده لذا به تحلیلی نظاممند که مبتنی بر نظریة ملاصدرا در بارة ماهیت ایمان است میپردازد. نظریة ملاصدرا در ماهیت ایمان، نظریهای معرفتگرایانه است و اصالت را در ایمان به علم و معرفت میدهد. برایناساس تحلیل مراتب ایمان، تحلیلی معرفتمحورانه را میطلبد.
مطابق تحلیل معرفتمحورانه، نخستین مرتبة ایمان که ایمان لفظی است، فاقد عنصر اساسی معرفت بوده و اطلاق ایمان بر آن، اطلاق مجازی است و تنها مفهوم فقهی اسلام بر آن حمل میگردد. مرتبة دوم که از آن به ایمان تقلیدی تعبیر شدهاست ایمان عوام است که دارای درجهای از معرفت است که به آن اعتقاد گفته میشود و آن معرفتی تقلیدی است که مشروط و تبعی است و درصورتی که منجر به عمل گردد دارای حقیقت ایمان است. مرتبة سوم، مرتبة ایمان برهانی است که ایمان خواص است و واجد معرفت یقینی است لیکن یقین آن در حد «علمالیقین»، نخستین مرتبة یقین، است. مرتبة چهارم، مرتبة ایمان کشفی است که خود دارای دو مرتبة «عینالیقین» و «حقالیقین» است. که به خواص خواص مؤمنان و اخصین از ایشان اختصاص دارد.
محمد علی اردستانی
دوره 9، شماره 36 ، دی 1392، ، صفحه 7-26
چکیده
ملاکِ درستِ شناخت صحیح، «مطابقت شناخت با واقع» است و در رابطة با «واقع» عنوان «نفسالأمر» مطرح میشود. یکی ابتکارات بنیادین فلسفی علامةطباطبائی که هم به حوزة هستیشناسی و هم به حوزة شناختشناسی مرتبط است، نظریهای بدیع در مورد نفسالأمر است. ایشان در تفسیری جامع و با نشاندادن تأثیر مبنای فلسفی اصالت وجود در ...
بیشتر
ملاکِ درستِ شناخت صحیح، «مطابقت شناخت با واقع» است و در رابطة با «واقع» عنوان «نفسالأمر» مطرح میشود. یکی ابتکارات بنیادین فلسفی علامةطباطبائی که هم به حوزة هستیشناسی و هم به حوزة شناختشناسی مرتبط است، نظریهای بدیع در مورد نفسالأمر است. ایشان در تفسیری جامع و با نشاندادن تأثیر مبنای فلسفی اصالت وجود در مسألة نفسالامر از جهت هستیشناختی و با لحاظ مشکلات مطابقت شناخت با نفسالأمر از جهت شناختشناسی، نفسالأمر را به ظرف مطلق ثبوت و تحقق یا ثبوت مطلق یا ثبوت عام تفسیر نموده است. بر اساس این تفسیر، ثبوت نفسالأمری عبارت است از ثبوت عامّی که هم شامل موجود حقیقی میشود و هم شامل اموری که با اعتبار و توسعۀ اضطراری و ریشهدار عقل موجودیت و ثبوت پیدا میکنند و به تعبیر دیگر، ثبوت نفسالأمری، ثبوتی اعمّ از ثبوت حقیقی و ثبوت اضطراری است. این تفسیر، رویکردی نوین در ملاک درست شناخت صحیح، یعنی مطابقت شناخت با نفسالأمر ایجاد میکند؛ زیرا بر اساس این تفسیر، میزان در سنجش شناخت صحیح، مطابقت با ظرف مطلق ثبوت خواهد بود.
محمد هادی توکلی؛ سید صدرالدین طاهری
دوره 9، شماره 34 ، تیر 1392، ، صفحه 7-20
چکیده
مسألة «تشکیک»، پس از ورود به فلسفةاسلامی دچار تطوراتی شد که درنهایت در حکمتمتعالیه، «تشکیک در حقیقتوجود» جای خود را به «تشکیک در ظهورات» داد، زیرا در هستیشناسیعرفانی که وجود، یک واحدشخصی و منحصربهفرد است، تشیک در مراتب جایگاهی نخواهد داشت. "علامهطباطبائی"، علاوهبر نقدقول به تشکیک در حقیقتوجود، ...
بیشتر
مسألة «تشکیک»، پس از ورود به فلسفةاسلامی دچار تطوراتی شد که درنهایت در حکمتمتعالیه، «تشکیک در حقیقتوجود» جای خود را به «تشکیک در ظهورات» داد، زیرا در هستیشناسیعرفانی که وجود، یک واحدشخصی و منحصربهفرد است، تشیک در مراتب جایگاهی نخواهد داشت. "علامهطباطبائی"، علاوهبر نقدقول به تشکیک در حقیقتوجود، برای عبور از «تشکیک در مراتب» به «تشکیک در مظاهر»، استدلالی را مطرح می کند که نشان داده خواهد شد، این استدلال تام نمیباشد.
فخر السادات علوی؛ محمد علی اژه ای
دوره 9، شماره 35 ، مهر 1392، ، صفحه 7-18
چکیده
مسألة جبر و اختیار، در طول تاریخ اندیشه، همواره از اهمّ مسائل فلسفی و شاید پربحثترین وچالشبرانگیزترین آنها بوده است، بهطوریکه گذر زمان و پیشرفت جوامع بشری صرفاً صورت بحث را متحول ساخته ولی اساس مسأله همچنان باقی است. درحالیکه اعتقاد رایج بر این بوده که دو سویة مسأله در تعارضی آشتی ناپذیر با یکدیگر قرار دارند، گروهی از فلاسفه ...
بیشتر
مسألة جبر و اختیار، در طول تاریخ اندیشه، همواره از اهمّ مسائل فلسفی و شاید پربحثترین وچالشبرانگیزترین آنها بوده است، بهطوریکه گذر زمان و پیشرفت جوامع بشری صرفاً صورت بحث را متحول ساخته ولی اساس مسأله همچنان باقی است. درحالیکه اعتقاد رایج بر این بوده که دو سویة مسأله در تعارضی آشتی ناپذیر با یکدیگر قرار دارند، گروهی از فلاسفه توانستند با طرح اندیشة سازگاری آزادی و جبر پرتوی تازه بر شیوۀنگرش به این مسأله بیفکنند. "پیتر استراسون" یکی از این فلاسفة سازگارانگار، و بنیانگذار رویکرد رفتار بازتابی در موضوع جبر و اختیار است. وی در اثر نوآورانهاش آزادی و آزردگی میکوشد بهجای گرفتار نمودن خود در نزاعهای بیحاصل جبرگرایانه و آزادیگرایانه، محور تأملات خود را عکسالعملها و به تعبیر خودش رفتارهای بازتابی ما در زندگی جاری و معمولمان قرار دهد. چنین رفتارهایی –که برخاسته از بطن طبیعت ما و بیانگر نیاز نوع بشر به احساس حدی از احترام و ارادة نیک ازسوی دیگران است- بهعنوان عناصر جدانشدنی تعاملات انسانی، اساسی کافی را برای مسئول دانستن افراد فراهم مینمایند؛ حال چه موجبیتی در کار باشد یا نباشد. در این مقاله سعی نمودهایم به روشنسازی ابعاد مختلف رویکرد استراسون بپردازیم.
محمد مهدی حاتمی؛ مهدی دهباشی
دوره 10، شماره 40 ، دی 1393، ، صفحه 7-36
چکیده
نتایج فلسفی حاصل از تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتوم، از جمله طردِ رئالیسم، نفی علیت، فقدان تعیّن در حوادث اتمی و ... نوعی شکاف و دوپارگی را بین فیزیک کلاسیک و فیزیک کوانتوم، موجب میشود. در مقالهی حاضر، ضمن نمایان ساختن این شکاف، با تکیه بر ابطالگرایی پوپر و لوازم و لواحق آن، علاوه بر پاسخ به برخی از دعاوی عمدهی مکتب کپنهاگی، نشان ...
بیشتر
نتایج فلسفی حاصل از تعبیر کپنهاگی مکانیک کوانتوم، از جمله طردِ رئالیسم، نفی علیت، فقدان تعیّن در حوادث اتمی و ... نوعی شکاف و دوپارگی را بین فیزیک کلاسیک و فیزیک کوانتوم، موجب میشود. در مقالهی حاضر، ضمن نمایان ساختن این شکاف، با تکیه بر ابطالگرایی پوپر و لوازم و لواحق آن، علاوه بر پاسخ به برخی از دعاوی عمدهی مکتب کپنهاگی، نشان دادهشده که میتوان با یک تعبیر فلسفی مناسب، شکاف فوقالذکر را ترمیم و بار دیگر وحدت رویه را به فلسفهی فیزیک بازگرداند.
خشایار برومند؛ حسن حسینی
دوره 11، شماره 41 ، فروردین 1394، ، صفحه 7-28
چکیده
چکیده
نظریهی انتقادی تکنولوژی، عنوانی است که اندرو فینبرگ، به حاصل تأملات خود در باب تکنولوژی اطلاق میکند. این عنوان، صریحاً بیانگر تعلق فینبرگ به اندیشهی انتقادی برآمده از مکتب فرانکفورت است. در نظریهی انتقادی تکنولوژی، تکنولوژی نه امری اهریمنی قلمداد میشود و نه توسعهی آن به شکل فعلی مورد پذیرش قرار میگیرد. فینبرگ از ...
بیشتر
چکیده
نظریهی انتقادی تکنولوژی، عنوانی است که اندرو فینبرگ، به حاصل تأملات خود در باب تکنولوژی اطلاق میکند. این عنوان، صریحاً بیانگر تعلق فینبرگ به اندیشهی انتقادی برآمده از مکتب فرانکفورت است. در نظریهی انتقادی تکنولوژی، تکنولوژی نه امری اهریمنی قلمداد میشود و نه توسعهی آن به شکل فعلی مورد پذیرش قرار میگیرد. فینبرگ از سویی به خطرات فضای تکنولوژیک حاکم اشاره میکنند و از سوی دیگر، مطلق توسعهی تکنولوژیک را خطرناک قلمداد نمیکند. در نظریهی انتقادی تکنولوژی، تحلیل تکنولوژیها در دو سطح کارکردی و تحقق خارجی صورت میگیرد و پیامدهای نامطلوب تکنولوژی مدرن در صورت فعلی آن، با توجه به چنین تحلیلی آشکار میگردد. فینبرگ به آشکار ساختن چنین پیامدهای نامطلوبی اکتفا نمیکند و رهایی از فضای تکنولوژیک حاکم را بر پایهی ارزشهای دموکراتیک مورد توجه قرار میدهد. وی کوشش برای محقق ساختن شق دیگری از مدرنیته را که بر پایهی محدودهی وسیعتری از ارزشها شکل میگیرد، راهکار رهایی، قلمداد میکند. در این مقاله، ابتدا عناصر اصلی نظریهی انتقادی تکنولوژی شرح داده میشود. سپس به وجه رهاییبخش رهیافت فینبرگ برای برونرفت از فضای تکنولوژیک حاکم و محقق ساختن مدرنیتهی بدیل بهعنوان آرمان وی پرداخته میشود و نهایتاً به پارهای از مشکلات این رهیافت و ارتباط میان نظریهی انتقادی تکنولوژی و سهم فرهنگ ملی در طراحیهای تکنولوژیک اشاره میشود.
داوود میرزایی؛ علی سلمانی
دوره 11، شماره 42 ، تیر 1394، ، صفحه 7-20
چکیده
مفهوم «بیعلقگی» یکی از مفاهیم بنیادین در تجربة زیباشناختی است که بیشتر با نام کانت به ذهن متبادر میشود. او در دقیقة اوّل «نقد قوّة حکم» خویش به آن میپردازد. در واقع، تجربة بیعلقه و یا به عبارت دیگر، بیعلقگی خصوصیّت منحصر به فرد تجربة زیباشناختی است که آن را از سایر تجربهها متمایز میسازد. با نگاه به اندیشة فیلسوفان ...
بیشتر
مفهوم «بیعلقگی» یکی از مفاهیم بنیادین در تجربة زیباشناختی است که بیشتر با نام کانت به ذهن متبادر میشود. او در دقیقة اوّل «نقد قوّة حکم» خویش به آن میپردازد. در واقع، تجربة بیعلقه و یا به عبارت دیگر، بیعلقگی خصوصیّت منحصر به فرد تجربة زیباشناختی است که آن را از سایر تجربهها متمایز میسازد. با نگاه به اندیشة فیلسوفان پیش از کانت مشخّص میشود که این مفهوم پیش از کانت نیز مطرح بوده، امّا کمتر به آن پرداخته شده است. از این لحاظ، مقالة حاضر بر آن است تا به این مسئله بپردازد که مفهوم بیعلقگی چگونه و در چه زمینهای در اندیشة فیلسوفان پیش از کانت مطرح شده است و چه تحوّلاتی را از سر گذرانده است.
قاسم پورحسن؛ سکینه ابوعلی
دوره 11، شماره 43 ، مهر 1394، ، صفحه 7-25
چکیده
ارزیابی موضوع تجرد و بقای نفس انسانی توسط سه فیلسوف نامدار به نامهای، ارسطو (384-322 ق.م)، ابنسینا (370-428ه.ق) و ابنرشد(595-520ه.ق)، مسئلۀ این مقاله را شکل میدهد. تعارض و ابهاماتی که در برخی از آراء ارسطو در حوزه نفس دیده میشود، منشأ اختلافنظر شارحان وی در اینباره شده است. افرادی همچون اسکندرافرودیسی (قرنهای دوم و سوم ق.م) ...
بیشتر
ارزیابی موضوع تجرد و بقای نفس انسانی توسط سه فیلسوف نامدار به نامهای، ارسطو (384-322 ق.م)، ابنسینا (370-428ه.ق) و ابنرشد(595-520ه.ق)، مسئلۀ این مقاله را شکل میدهد. تعارض و ابهاماتی که در برخی از آراء ارسطو در حوزه نفس دیده میشود، منشأ اختلافنظر شارحان وی در اینباره شده است. افرادی همچون اسکندرافرودیسی (قرنهای دوم و سوم ق.م) و ابنرشد قول به مادیت و فناپذیری نفوس فردی و ابنسینا، تجرد و بقای آن را به ارسطو نسبت دادهاند. برخی از تعاریف ارسطو در باب تجرد و بقای نفس و نیز تأکید ارسطو بر بساطت نفس، بیانگر صحت دیدگاه ابنسینا است نه دیدگاه ابنرشد.ابنسینا با تکیه بر عدم انقسام محلّ صور معقول و نیز بر مبنای پایۀ علم حضوری نفس به خود، تجرد نفوس فردی را اثبات مینماید در حالیکه ابنرشد بر مبنای آموزۀ وحدت عقل و رابطۀ عقل هیولانی و عقل فعال، قائل به تجرد نفوس فردی نیست.
محمد مهدی اردبیلی؛ علیرضا آزادی
دوره 12، شماره 45 ، فروردین 1395، ، صفحه 7-24
چکیده
چکیده برای فهم مبانی و خاستگاه منطق هگل، علاوه بر منبع اصلی مورد استناد مفسران؛ یعنی کتاب علم منطق، لازم است نخستین رسالۀ منطقی هگل طی سال های حضورش در ینا مورد بررسی قرار گیرد. رسالهای که نه تنها در زبان فارسی هیچ شرحی از آن در دسترس نیست، بلکه حتی در زبان انگلیسی نیز مهجور است. مقالۀ حاضر برای نخستین بار شرحی از سیر تکوین منطق ینای ...
بیشتر
چکیده برای فهم مبانی و خاستگاه منطق هگل، علاوه بر منبع اصلی مورد استناد مفسران؛ یعنی کتاب علم منطق، لازم است نخستین رسالۀ منطقی هگل طی سال های حضورش در ینا مورد بررسی قرار گیرد. رسالهای که نه تنها در زبان فارسی هیچ شرحی از آن در دسترس نیست، بلکه حتی در زبان انگلیسی نیز مهجور است. مقالۀ حاضر برای نخستین بار شرحی از سیر تکوین منطق ینای هگل به دست میدهد. به همین منظور ابتدا مختصری به کلیت نظام ینا پرداخته خواهد شد؛ سپس با تکیه بر ترجمۀ انگلیسی موجود از منطق ینا1، سه بخش اصلی منطق ینا؛ یعنی «پیوند بسیط»، «رابطه» و «نسبت» مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در انتها نیز طرحی کلی از مباحث مابقی بخشهای نظام ینای هگل ارائه شده است.
علی اکبر احمدی افر مجانی
چکیده
موضوع محوری مقالۀ حاضر دلالتشناسی قضایای موجهه (بهویژه قضایای ضروریه و دائمه) است. در این باب ابتدا شرح مختصری از قضایای موجهه، بنا بر متون منطق سنتی، عرضه میشود و سپس ضمن توضیحِ تحلیلِ زمانی آنها، نقد چنین تفسیری در دستور کار قرار میگیرد. اما این نوشته صرفاً نگاهی سلبی ندارد و در آن تلاش شده است تا سخن قدما درباب دلالتشناسی ...
بیشتر
موضوع محوری مقالۀ حاضر دلالتشناسی قضایای موجهه (بهویژه قضایای ضروریه و دائمه) است. در این باب ابتدا شرح مختصری از قضایای موجهه، بنا بر متون منطق سنتی، عرضه میشود و سپس ضمن توضیحِ تحلیلِ زمانی آنها، نقد چنین تفسیری در دستور کار قرار میگیرد. اما این نوشته صرفاً نگاهی سلبی ندارد و در آن تلاش شده است تا سخن قدما درباب دلالتشناسی قضایای موجهه بازخوانی و بازشناسی شود.
علی کرباسی زاده
چکیده
از دوران باستان تاکنون، فلسفه از سوی فیلسوفان به اشکال و صور گوناگون تعریف شده است. هرچند نیچه نیز – که خود را «فیلسوف» میدانست – تعریفی از «فلسفه» ارائه نمود، امّا تعریف و برداشت او از «فلسفه» با سایر تعاریفی که تا زمان او مطرح شده بود، تفاوت بنیادی داشت و برای نخستین بار از زاویهای جدید و نگاهی نو به «فلسفه» ...
بیشتر
از دوران باستان تاکنون، فلسفه از سوی فیلسوفان به اشکال و صور گوناگون تعریف شده است. هرچند نیچه نیز – که خود را «فیلسوف» میدانست – تعریفی از «فلسفه» ارائه نمود، امّا تعریف و برداشت او از «فلسفه» با سایر تعاریفی که تا زمان او مطرح شده بود، تفاوت بنیادی داشت و برای نخستین بار از زاویهای جدید و نگاهی نو به «فلسفه» نظر انداخت. نیچه با به زیر نقد کشیدن پیشفرضهای اصلی نظامهای متافیریکی، فلسفه را در ذات و اساس خود، نیستانگارانه و دوران آن را پایانیافته تلقی کرد. او «فلسفه» را سخن نابهنگام و خلاف عادت میدانست و کار خود را عبارت از «فلسفه» و نامی نیز که برای خود برگزید، نه شاعر یا دانشمند یا روانشناس، که «فیلسوف» بود. نیچه با تقسیم فیلسوفان به دوگروه قانونگذاران یا فرمانروایان، و مطیعان یا فرمانبران یا به بیانی دیگر، فیلسوفان آفرینندۀ ارزشها و فیلسوفان اهل معرفت یا عاشق حقیقت، فیلسوف راستین و از جمله خودش را از گروه اول یعنی همان فیلسوف نابهنگام دانست و خود را «فیلسوف آینده» و فلسفهاش را فلسفهای از آن آیندگان به شمار آورد.
قاسم پور حسن
چکیده
در فلسفه دین، مهمترین مسئله در جاودانگی نفس، پژوهش و مطالعة ادلة له و علیه جوهریت نفس، بقا و نامیرایی آن است. گروهی از فیلسوفان با اثبات جوهریت نفس، کوشیدند تا ادله و شواهد بقا را صورتبندی کنند. دستهای دیگر درصدد برآمدند تا با نشان دادن تجرد نفس، فسادپذیری آن را رد نمایند. این نوشتار میکوشد تا ضمن بررسی مقدماتی مفاهیم اساسی، بر نظریههای ...
بیشتر
در فلسفه دین، مهمترین مسئله در جاودانگی نفس، پژوهش و مطالعة ادلة له و علیه جوهریت نفس، بقا و نامیرایی آن است. گروهی از فیلسوفان با اثبات جوهریت نفس، کوشیدند تا ادله و شواهد بقا را صورتبندی کنند. دستهای دیگر درصدد برآمدند تا با نشان دادن تجرد نفس، فسادپذیری آن را رد نمایند. این نوشتار میکوشد تا ضمن بررسی مقدماتی مفاهیم اساسی، بر نظریههای نقد بقای نفس متمرکز شده و ضمن بررسی ادله مخالفان نامیرایی، آن را به درستی شرح دهد و سپس نقد و رد کند. هیوم، راسل و آنتونی فلو سه فیلسوفی هستند که آراءشان در موضوع خاص «ادله و شواهد علیه بقا نفس» در این نوشتار بررسی شده و نقد و ابطال گردید. هیوم سه دسته استدلال علیه بقای نفس اقامه کرده که هر سه دسته مورد اقبال و توجه فلو واقع شده است. برخی از این استدلالها صرفاً به جرح و نقد اثبات جوهر نفس میپردازند. دستهای دیگر فسادناپذیری و تجرد نفس را رد میکند و دسته سوم بقا و جاودانگی را مورد ایراد و نقد قرار میدهد. نگارنده نوشتار را براساس گونهشناسی ادله علیه جاودانگی در سه سطح سامان و صورتبندی کرده و با نگاهی انتقادی به آنها به پژوهش میپردازد.