علی اکبر احمدی افرمجانی؛ عبدالله سالاروند
چکیده
کانت در نقد اول اصول متافیزیک طبیعت را و در نقد دوم اصول متافیزیک اخلاق را ترسیم کرد. چون این دو نوع اصول از هم متمایز بودند میان طبیعت و اخلاق گسستی پدید آمد که کانت از آن به خلیج یا مغاک تعبیر کرد و تأکید ورزید که ناپیمودنی است؛ یعنی اگر فقط نقدهای اول و دوم را لحاظ کنیم باید به ثنویت یا دوپارگیِ مطلقِ سوبژکتیویته گردن بنهیم. اما در ...
بیشتر
کانت در نقد اول اصول متافیزیک طبیعت را و در نقد دوم اصول متافیزیک اخلاق را ترسیم کرد. چون این دو نوع اصول از هم متمایز بودند میان طبیعت و اخلاق گسستی پدید آمد که کانت از آن به خلیج یا مغاک تعبیر کرد و تأکید ورزید که ناپیمودنی است؛ یعنی اگر فقط نقدهای اول و دوم را لحاظ کنیم باید به ثنویت یا دوپارگیِ مطلقِ سوبژکتیویته گردن بنهیم. اما در نقد سوم این وظیفه را بر عهده میگیرد که امکان گذار میان این دو پاره را تبیین کند و سوژه را به وحدت برساند.
در این مقاله میکوشیم معنای این سخن را که میان طبیعت و اخلاق گذار رخ میدهد تبیین کنیم و در وهلۀ دوم نشان میدهیم که این گذار چگونه رخ میدهد. اما قبل از آن، باید تعابیر استعاری «خلیج» یا «مغاک» را به تعابیر منطقی برگردانیم تا صورتبندی مسئله به شکل درست خود درآید. به محض انجام این کار «معنا»ی گذار و چیستی آن روشن میشود. برای ترسیم نحوۀ تحقق آن باید مفاهیم زیبا و والا را پیش بکشیم. گذار در امر زیبا در سه پدیده انجام میشود: علاقۀ عقلی به زیبا، پدیدۀ نبوغ و نمادبودن زیبا برای اخلاق؛ که هر سه بر اساس غایتمندی صورت طبیعت انجام میشوند. اما در امر والا که بیصورت است باید از این غایتمندی فراتر رفت. معلوم خواهد شد که والا از دو جنبه امکان گذار را نمایش میدهد: با پیش آوردن ایدۀ انسانیت و اخلاق و
دیگر با بازنمود زیباشناختی قوۀ عقل «بهعنوان هم نظری و هم عملی» که چیزی جز وحدت نیست.
سید جمال سامع؛ محمد جواد صافیان
چکیده
ارسطو از فلاسفه تأثیرگذار بر روی تفکر هایدگر جوان است. هدف مقاله حاضر روشن کردن بخشی از این تأثیرگذاری است. هایدگر در خلال سالهای ۱۹۲۲-1926 عمیقا به فلسفه ارسطو میاندیشد. اخلاق نیکوماخوس اثری از ارسطو است که بیش از سایر آثار، مورد توجه هایدگر قرار گرفته است. برای درک مواجهه هایدگر در این سالها با تفکر ارسطو بر روی سه اثر مهم این دوره ...
بیشتر
ارسطو از فلاسفه تأثیرگذار بر روی تفکر هایدگر جوان است. هدف مقاله حاضر روشن کردن بخشی از این تأثیرگذاری است. هایدگر در خلال سالهای ۱۹۲۲-1926 عمیقا به فلسفه ارسطو میاندیشد. اخلاق نیکوماخوس اثری از ارسطو است که بیش از سایر آثار، مورد توجه هایدگر قرار گرفته است. برای درک مواجهه هایدگر در این سالها با تفکر ارسطو بر روی سه اثر مهم این دوره « پدیدارشناسی در ارتباط با ارسطو» به سال ۱۹۲۲، «مفاهیم بنیادین ارسطو » به سال ۱۹۲۴ و « افلاطون: محاوره سوفسیت» متمرکز میشویم. استدلال مقاله این است که تفسیر هایدگر از ارسطو در این سالها در زمرۀ اولین تلاشها و تمرینهای روششناسی خاص وی، پدیدارشناسی هرمنوتیک است. به طوریکه میتوان بالیدن پدیدارشناسی هرمنوتیک و بسیاری از مفاهیم بنیادین اندیشه هایدگر در هستی و زمان مانند تخریب پدیدارشناسی، پروا، وجدان را حاصل تأمل هایدگر بر روی اندیشه های ارسطو در خلال این سالها دانست. سه گام اصلی این مقاله برای روشن کردن تفسیر از آن خویش کننده اخلاق نیکوماخوس عبارتند از پرداختن به حقیقت، بررسی مواجهه پدیدارشناسانه هایدگر با اخلاق نیکوماخوس و بررسی تخنه به مثابه افق آشکارگی تکنولوژی. در هر یک از این سه گام سعی میکنیم تأثیر تفکر ارسطو بر هایدگر را بررسی کنیم.
وحید احمدی؛ احمدعلی حیدری
چکیده
هدف این مقاله، مقایسۀ آراء ابنخلدون در مقدمه با مباحث مطرح شده در حوزۀ فلسفه فرهنگ در دوران مدرن است. با نگاهی به کتاب مقدمۀ ابنخلدون از این منظر، متوجه خواهیم شد که ابنخلدون در مقدمه، از رهگذر بحث دربارۀ مفاهیمی چون عصبیت، پادشاهی و تأثیر آب و هوا بر عمران و ... برخی از مهمترین مؤلفههای فلسفۀ فرهنگ را مطرح میکند و نشان میدهد ...
بیشتر
هدف این مقاله، مقایسۀ آراء ابنخلدون در مقدمه با مباحث مطرح شده در حوزۀ فلسفه فرهنگ در دوران مدرن است. با نگاهی به کتاب مقدمۀ ابنخلدون از این منظر، متوجه خواهیم شد که ابنخلدون در مقدمه، از رهگذر بحث دربارۀ مفاهیمی چون عصبیت، پادشاهی و تأثیر آب و هوا بر عمران و ... برخی از مهمترین مؤلفههای فلسفۀ فرهنگ را مطرح میکند و نشان میدهد که چگونه از آدمیان از شرایطی نزدیک به طبیعت گام به گام به مرحلۀ عصبیت و سپس به مرحله رفاه و تنآسایی صعود میکنند و به واسطۀ فرهنگ از طبیعت فاصله میگیرند و او نشان میدهد که برای طی این راه، جنگ و نفی دیگری امری ضروری است. او در ادامه نیز نشان میدهد که خود با اتخاذ چشماندازی فلسفی، دیگری را به رسمیت میشناسد و بدینسان از افقهای محدود به فرهنگ خود فراتر میرود و دیگری را در منطقه -الفراغی که همانا عمران است مد نظر قرار میدهد. او دین را بازاندیشی میکند تا راهی را برای کثرتانگاری فرهنگی باز کند.
سید علی کلانتری؛ امیر احسان کرباسی زاده
چکیده
در این مقاله با تکیه بر آراء بیل و رستال به بررسی نظریۀ کثرتگرایی در منطق خواهیم پرداخت. در ابتدا نظریات انحصارگراییِ منطقی، نسبیگرایی منطقی، انواع مختلف کثرتگراییِ منطقی و همچنین تفاوتِ کثرتگرایی بیل و رستال را نسبت به دیگر نظریاتِ کثرتگرایانۀ منطقی تشریح خواهیم کرد. توضیح خواهیم داد که بیل و رستال معتقد به نوعی کثرتگرایی ...
بیشتر
در این مقاله با تکیه بر آراء بیل و رستال به بررسی نظریۀ کثرتگرایی در منطق خواهیم پرداخت. در ابتدا نظریات انحصارگراییِ منطقی، نسبیگرایی منطقی، انواع مختلف کثرتگراییِ منطقی و همچنین تفاوتِ کثرتگرایی بیل و رستال را نسبت به دیگر نظریاتِ کثرتگرایانۀ منطقی تشریح خواهیم کرد. توضیح خواهیم داد که بیل و رستال معتقد به نوعی کثرتگرایی منطقی معناگرایانه هستند که بر اساس آن میتوان تفاسیرِ متفاوت و قابل قبولی از واژۀ «مورد» در تعریف تارسکی از اعتبار ارائه داد. از طرف دیگر بیل و رستال، معتقد به هنجارمندی منطق نیز هستند. بر اساسِ این نظر، اعتبارِ منطقی، واجد پیامدِ هنجارین برای ارزیابیِ استدلالات در زبان عادی است. مدعای مقاله پیش رو آن است که موضعِ اخیرِ بیل و رستال ناقضِ کثرتگرایی آنها است، به این نحو که کثرتگرایی آنها را مبدل به انحصارگراییِ منطقی میکند. بحث و بررسی در بابِ نسخههایِ متفاوت از ایدۀ هنجارمندیِ منطق، مطلبی است که کمتر در حوزۀ مباحث مربوط به کثرتگراییِ منطقی به آن توجه شده است. در این مقاله، با تکیه بر آموزههایی که در بابِ این نسخهها از هنجارمندیِ منطق ارائه خواهیم کرد، به نقد و بررسیِ کثرتگراییِ منطقیِ بیل و رستال خواهیم پرداخت.
علی اکبر احمدی افرمجانی؛ سهیلا منصوریان
چکیده
هربرت مارکوزه فیلسوف فرانکفورتی و عضو موسسه مطالعات تحقیقات اجتماعی، تلاش کرده است تا مفهوم عقل از منظر هگل را با تعریف جدیدی ارائه دهد. او در نگاه متفاوت خود با اضافه کردن روانکاوی درصدد است تا نشان دهد که مقولة شناخت و خودآگاهی بدون پرداختن به بخشهای پنهان ذهن میسر نمیشود. او با مدد از روانکاوی فرویدی به این مسئله میپردازد ...
بیشتر
هربرت مارکوزه فیلسوف فرانکفورتی و عضو موسسه مطالعات تحقیقات اجتماعی، تلاش کرده است تا مفهوم عقل از منظر هگل را با تعریف جدیدی ارائه دهد. او در نگاه متفاوت خود با اضافه کردن روانکاوی درصدد است تا نشان دهد که مقولة شناخت و خودآگاهی بدون پرداختن به بخشهای پنهان ذهن میسر نمیشود. او با مدد از روانکاوی فرویدی به این مسئله میپردازد که بخش مهم شناخت میل است که توسط سیستم استبداد و دیکتاتوری در تاریخ سرکوب شده است به همین دلیل اجازة تغییر به سوژه و جامعه عموماً داده نمیشود. برای مارکوزه ساحت زیباییشناسی و هنر (تا حدی به عنوان عنصری زنانه) بخشهایی هستند که به ناخودآگاه روان مربوط شده و از طریق آنها میتوان به شناخت بخشهای مغفول و موقعیت میلِ فردی پرداخت و به آزادی نزدیک شد. بررسی مورد مطالعاتیای چون کمالالملک از فرهنگ ایرانی با توجه به تمام زوایایی که مارکوزه آن را شرح میدهد مثال بسیار خوبی است. هنرمندی که با دیدنِ تغییر در جهانِ مدرن غرب، تغییر نمیکند و برعکس در برابر آن مقاومت نیز میکند و اتفاقاً به خودآگاهی مورد نظر مارکوزه نائل نمیشود. همین مسئله موضع مارکوزه را با پیچیدگی جدیدی روبهرو میکند که فراروی از نظر مارکوزه-فورید را ضروری میداند. این نوشتار تلاش میکند تا ناکافی بودن هر کدام از دیدگاههای فلسفی و روانکاوی را با توجه به مثال گفتهشده بکاود و بگوید میلِ سوژة درگیر ناخودآگاه، خیلی پیشتر از دورة بلوغاش در عنفوان کودکی مصادره شده و وی از هرگونه حرکتی عقیم و ناتوان است. در این روایت جدید مشخص میشود که مفهوم عقل به بازیابیای فراتر از صرف تحقق زیباییشناسیِ مدنظر مارکوزه و به نوعی مواجهه با تروما نیاز دارد و بنبستهای آن از آنچه که هگل، مارکوزه و فروید میپندارند جدیتر و عمیقتر بوده و راه حلی انضمامی و البته غیرشعاری طلب میکند.
مژگان خلیلی؛ علی اکبر احمدی افرمجانی
چکیده
تفسیر کریپکی از پژوهشهای ویتگنشتاین، در دو بخشِ: «پاردوکسشکاکانه» و «راهحل زبانخصوصی» میگوید؛ محور پژوهشها را، یک «تناقضِ شکاکانۀ معناشناختی» گرهخورده با «پیروی از قواعد» میسازد و باید سایر مسائل مهماش را هم در همین راستا تفسیر کرد. مسئلۀ این پژوهش، تحلیل ناواقعگرایانه بودنِ تفسیرِ کریپکی ...
بیشتر
تفسیر کریپکی از پژوهشهای ویتگنشتاین، در دو بخشِ: «پاردوکسشکاکانه» و «راهحل زبانخصوصی» میگوید؛ محور پژوهشها را، یک «تناقضِ شکاکانۀ معناشناختی» گرهخورده با «پیروی از قواعد» میسازد و باید سایر مسائل مهماش را هم در همین راستا تفسیر کرد. مسئلۀ این پژوهش، تحلیل ناواقعگرایانه بودنِ تفسیرِ کریپکی از «معنا» از رهگذر تفسیر گرامر واژۀ «شکاکیت» است. کریپکی نشان میدهد «معنا» ناشی از نسبتی خاص است بین «زبان» و «واقعیت»،که طبق شرایط خاصی درون «صورت زندگی» هستند و نتیجه این که «معنا» در جریان زندگیِ عملی ما، ابعاد متنوع دارد و میتواند فقط در یکی از کاربردهایش به معنای متعین بهکار رود.
احسان کریمی ترشیزی؛ احمد علی حیدری
چکیده
گرایش به یک انسانشناسی فلسفی در اوایل قرن بیستم، وجه غالب در فضای فکر آلمانی بوده، و تأثیر آن چندان عمیق و گسترده بوده که پدیدارشناسی، از همان آغاز لازم دانسته است که موضع خود را در برابر آن روشن کند. این موضعگیری اولیه تا حد زیادی به صورت یک تعارض ذاتی نمود کرده، تا آنجا که بلومنبرگ از آن به «ممنوعیت انسانشناختی» در پدیدارشناسی ...
بیشتر
گرایش به یک انسانشناسی فلسفی در اوایل قرن بیستم، وجه غالب در فضای فکر آلمانی بوده، و تأثیر آن چندان عمیق و گسترده بوده که پدیدارشناسی، از همان آغاز لازم دانسته است که موضع خود را در برابر آن روشن کند. این موضعگیری اولیه تا حد زیادی به صورت یک تعارض ذاتی نمود کرده، تا آنجا که بلومنبرگ از آن به «ممنوعیت انسانشناختی» در پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر تعبیر میکند. ما در این نوشتار به نسبت میان پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر با انسانشناسی فلسفی پرداختهایم و کوشیدهایم نشان دهیم که برخلاف برخی اظهارات صریح این دو، این تعارض نه ذاتی است و نه مطلق. از این رو، میتوانیم از امکان یک انسانشناسی فلسفی بر پایهی پدیدارشناسی این دو سخن بگوییم. پیرنگ و مختصات کلی یک انسانشناسی پدیدارشناختی را بر وفق تحلیل اگزیستنسیال دازاین بدست دادهایم، و نشان دادهایم که انسانشناسی پدیدارشناختی از جهت اسلوب و الگو با انسانشناسی سنتی از اساس متفاوت است.
مهدی اسدی
چکیده
ابنسینا میگوید اگر علمی دربارۀ گذشته یا آینده داشته باشیم، چنین علمی بالقوه مضاف به خارج است، اما معنای «بالقوه» را مشخص نمیکند. اگر این دیدگاه «بالقوۀ» ابنسینا را به معنای بالقوه بودن متعلق صدق بگیریم و سپس آن را به علل مادی ارجاع دهیم، میتوان با اصلاح و بازسازی فراوان به نوعی راهحل کلگروانۀ حداقلی درخوری ...
بیشتر
ابنسینا میگوید اگر علمی دربارۀ گذشته یا آینده داشته باشیم، چنین علمی بالقوه مضاف به خارج است، اما معنای «بالقوه» را مشخص نمیکند. اگر این دیدگاه «بالقوۀ» ابنسینا را به معنای بالقوه بودن متعلق صدق بگیریم و سپس آن را به علل مادی ارجاع دهیم، میتوان با اصلاح و بازسازی فراوان به نوعی راهحل کلگروانۀ حداقلی درخوری رسید: «متعلق صدق یک امر آتی همۀ علل مادی و اعدادی آن است در زمان حاضر و متعلق صدق یک امر گذشته همۀ آثار و معلولهای مادی آن است در زمان حاضر». این راهحل کلگروانۀ حداقلی را از راه ترجح بلامرجح و مقایسه با تعریف رسمی ابنسینا و مقایسه با «حصول تمیز با همۀ اسباب و علل» در عبارات ابنسینا و مقایسۀ اعتبار راهحل کلگروانۀ حداقلی با علم به گذشته و آینده در حالت عادی (یعنی بدون لحاظ دشوارۀ حیثالتفاتی به عدم) نشان خواهیم داد. در پایان هم به میزان مطابقت مطابِق و مطابَق در چنین راهحلی اشاره میکنیم و هم نشان میدهیم که راهحل کلگروانۀ حداقلی خارج از نظام سینوی نیز میتواند پذیرفتنی باشد و لزومی ندارد تقسیمبندی قدما در مورد علل اربعه و مباحثی چون هیولی و قوه را نیز بپذیریم.
علیرضا اسمعیل زاده برزی
چکیده
این مقاله به مقایسهی دفاعیاتی میپردازد که معتقدان به دین یونانی و مسیحیان در حمایت از تمثالهای مذهبی در ادوار مختلف ارائه کردهاند. به این منظور پس از مروری بر سیر تاریخی مباحث، برخی از مهمترین انتقادات را که در هر دو سنت یونانی و مسیحی نسبت به وجود و تکریم تمثالها مطرح شدهاند به نحو مختصر ملاحظه خواهیم کرد و سپس به مقایسهی ...
بیشتر
این مقاله به مقایسهی دفاعیاتی میپردازد که معتقدان به دین یونانی و مسیحیان در حمایت از تمثالهای مذهبی در ادوار مختلف ارائه کردهاند. به این منظور پس از مروری بر سیر تاریخی مباحث، برخی از مهمترین انتقادات را که در هر دو سنت یونانی و مسیحی نسبت به وجود و تکریم تمثالها مطرح شدهاند به نحو مختصر ملاحظه خواهیم کرد و سپس به مقایسهی موردی اساسیترین دفاعیات خواهیم پرداخت. این دفاعیات عمدتاً متمرکز بر نشان دادن ضرورت وجود تمثالها، کارکرد آنها و عدم تعارض آنها با ذات معنوی دین هستند. آنچه که این مقایسه آشکار خواهد کرد این است که دفاعیاتی که مدافعان مسیحی ارائه میکنند در اساسیترین جنبههای خود مشابه و نظیر دفاعیاتی است که فیلسوفان معتقد به دین یونانی، اغلب در برابر انتقادات مسیحیانِ نخستین بیان کرده بودند. بنابراین دفاع مسیحیان از تمثالها چه در برابر یهودیان و چه در برابر مسیحیان شمایلستیز، به یک معنا بازتولید و احیاء دفاعیات مشرکان در مقابل مسیحیان اولیه، یهودیان و برخی از خود یونانیها بوده است. در پیوند با این نتیجه، به محدود شدن معنای بتپرستی در نزد مسیحیان متأخر اشاره خواهد شد که بر حسب آن، بتپرستی دیگر بیش از آنکه به ظاهر اعمال مذهبی یا تبیینهای عقلانی آنها مربوط باشد، به این پرسش مربوط میشود که عمل مذهبی برای تکریم وجودی الهی انجام میشود یا وجودی شیطانی.
محمدمهدی اردبیلی
چکیده
نیچه حقیقت را چه میداند؟ این پرسش پروبلماتیک اصلی مقاله حاضر است که در پرتو آن تلاش شده است تا در چارچوب مقتضیات و محدودیتهای این متن،در مقام یک مقاله، مقدمهای بر طرح برداشتی وحدتانگارانه، ایدئالیستی و پویشی از نیچه عرضه شود. در این راستا، ابتدا در مقام مقدمه به بحران پیش روی هر شکلی از نیچهپژوهی اشارهای گذرا خواهد شد تا ...
بیشتر
نیچه حقیقت را چه میداند؟ این پرسش پروبلماتیک اصلی مقاله حاضر است که در پرتو آن تلاش شده است تا در چارچوب مقتضیات و محدودیتهای این متن،در مقام یک مقاله، مقدمهای بر طرح برداشتی وحدتانگارانه، ایدئالیستی و پویشی از نیچه عرضه شود. در این راستا، ابتدا در مقام مقدمه به بحران پیش روی هر شکلی از نیچهپژوهی اشارهای گذرا خواهد شد تا بدین طریق، بتوان امکاناتی را برای صورتبندی ایده اصلی مقاله به دست داد. سپس با تمرکز بر کارکردهای مختلف حقیقت نزد نیچه (به ویژه با ارجاعهای متعدد به آثار متاخر او) و مواجهه دوگانه (منفی/ ایجابی یا انتقادی/ جانبدارانه) او با این مفهوم بهترتیب به سه نقد اصلی او به حقیقت، ذیل سه عنوان خواهیم پرداخت: 1- نقد دوجهانیت، 2- نقد ذاتگرایی و 3- نقد ثباتگرایی. در نهایت به کمک نتایج حاصل از این مباحث، طرحی ابتدایی از برداشت وحدانگارانه- ایدئالیستی- پویشی از نیچه در انتهای مقاله ترسیم خواهد شد.
حمید طالب زاده
دوره 10، شماره 39 ، مهر 1393، ، صفحه 9-26
چکیده
چکیده
" کانت" با آگاهی از دشواریهایی که معرفتشناسی عقلی مذهبان و به دنبال آنها تجربی مذهبان به بار آورد، راه تازهای را در فلسفه پیش گرفت و به جای اینکه از روش بهدستآوردن معرفت یقینی آغاز کند، از امکان معرفت یقینی آغاز کرد. او از تحقیق در روش شناخت یقینی که وجهة همت عقلی مذهبان بود، منصرف شد و در نتیجه، از حدود معرفتشناختی فراتر ...
بیشتر
چکیده
" کانت" با آگاهی از دشواریهایی که معرفتشناسی عقلی مذهبان و به دنبال آنها تجربی مذهبان به بار آورد، راه تازهای را در فلسفه پیش گرفت و به جای اینکه از روش بهدستآوردن معرفت یقینی آغاز کند، از امکان معرفت یقینی آغاز کرد. او از تحقیق در روش شناخت یقینی که وجهة همت عقلی مذهبان بود، منصرف شد و در نتیجه، از حدود معرفتشناختی فراتر رفت و به جای آن به جستجو برای تأسیس بنیانی برای معرفتشناختی پرداخت و این مهم را با روش استعلایی به انجام رسانید. روش استعلایی که بهطور عام رسیدگی به شرایط پیشینی امکان معرفت یقینی را محور تحقیق خود قرار داد، اگرچه کاستیهای معرفتشناختی را برطرف کرد، اما به نوبه خود به نقاط ضعفی مبتلا بود که بیدرنگ اعتراض پیروان کانت را برانگیخت و باعث شد تا در عین وفاداری به او، پیمانشکنی کنند و درعین نزدیکی با وی، فاصله بگیرند. "فیشته" روش استعلایی را به دیالکتیک متحول کرد و "شوپنهاور" با بازگشت مجدد به بارکلی روش استعلایی کانت را ویران نمود. این نوشتار به چگونگی گذار شوپنهاور از روش استعلایی کانت میپردازد و نشان میدهد که شوپنهاور اگرچه شرایط استعلایی کانت را میپذیرد ولی با استدلالهای استعلایی کانت -که کانت مدعی است از منابع محض سوژه استعلایی بدست آوردهاست- مخالف است، همچنین شئ فی نفسه و ابژه تمثل را نیز به چالش میکشد و نهایتاً شیوه مستقیم بارکلی را در ایدهئالیسم تجربی برمیگزیند.
مسعود امید
چکیده
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم در عین برخورداری از آشکارگری و سادگی در بیان مواضع معرفت شناختی خود حاوی عمق و غنای قابل توجهی است و از همین رو نیازمند بازخوانی و بازسازی های مستمر در گذر زمان است. در همین راستا، در این مقاله طی بازخوانی این اثر مهم، به پی جویی برخی دعاوی و مبادی دیدگاه مختار این کتاب برآمده و این نتیجه حاصل می شود که آنچه ...
بیشتر
کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم در عین برخورداری از آشکارگری و سادگی در بیان مواضع معرفت شناختی خود حاوی عمق و غنای قابل توجهی است و از همین رو نیازمند بازخوانی و بازسازی های مستمر در گذر زمان است. در همین راستا، در این مقاله طی بازخوانی این اثر مهم، به پی جویی برخی دعاوی و مبادی دیدگاه مختار این کتاب برآمده و این نتیجه حاصل می شود که آنچه معرفت شناسی رئالیستی، در این کتاب و برخی کتب همسو تحت عنوان جهت داری ذاتی و فطری و لوازم آن از آن گریزان بود به نوعی دیگر و از جانب برخی مبادی و دعاوی مغفول، دامنگیر خود آن شده است. برخی از این عناصر که برای این دیدگاه می تواند دشواری های جدی به بار بیاورد و حتی بدان رنگ غیر رئالیستی بزند عبارتند از: 1. قوای ادراکی 2. ادراک ریاضی 3. وجود خاصیت ذاتی برای ذهن 4. ذهن اصالت ماهیتی. این دشواری ها ناشی از فقدان توجه جدی به مساله زمینه های موثر بر ادراک و ارزیابی معرفت شناختی آنهاست که خود دشواری دیگری را در پی خواهد داشت. این مقاله امیدوار است تا با طرح چنین مبحثی اسباب طرح پرسش و زاویه جدیدی را فراهم آورده باشد.
ابراهیم موسوی
چکیده
برای مدتها رابطۀ ادراک حسی با معرفت از نظر افلاطون به نحوی بر اساس تفکر ارسطویی یا تفکر افلوطینی توجیه میشد، اما بهتازگی آراء دیگری در این باره مطرح است که در آن دریافت اصلی خود افلاطون محل مداقه قرار میگیرد. این دیدگاه هنگامی جدیتر میشود که در مواردی همچون رسالۀ تئهتتوس (184 الف تا 187) ملاحظه میکنیم که افلاطون برخلاف نظر ...
بیشتر
برای مدتها رابطۀ ادراک حسی با معرفت از نظر افلاطون به نحوی بر اساس تفکر ارسطویی یا تفکر افلوطینی توجیه میشد، اما بهتازگی آراء دیگری در این باره مطرح است که در آن دریافت اصلی خود افلاطون محل مداقه قرار میگیرد. این دیدگاه هنگامی جدیتر میشود که در مواردی همچون رسالۀ تئهتتوس (184 الف تا 187) ملاحظه میکنیم که افلاطون برخلاف نظر ارسطو و افلوطین نقشی را برای ادراک حسی در معرفت قائل نیست. هدف از این مقاله برجسته ساختن همین رویکرد است که با ارجاع به مکالمات افلاطون به پیش میرود. بدین ترتیب، چنین وجهۀ نظری از سوی افلاطون محور مهمی را در معرفتشناسی او شکل میدهد که به نظر میرسد با تفاسیر قدیم و حتی جدید مغایرت دارد. ما در اینجا بیشتر بر وجه سلبی معرفت افلاطونی تأکید میکنیم و به وجه ایجابی آن چندان نمیپردازیم، هرچند در پی تأکید بر وجه سلبی وجه ایجابی معرفتشناسی افلاطونی نیز تا حدودی بررسی میشود.
بهزاد مرتضایی
چکیده
در تاریخ فلسفه اسلامی، از زمان فارابی تا عصر حاضر، قوه خیال و عالم صور خیالی یکی از مباحث بسیار مهم بوده است تا جایی که بعضی از صاحب نظران این توجه را از ممیزات فلسفه اسلامی دانستهاند. فارابی نظریه نبوت خود را با طرح عالم خیال تبیین کرد و ابن سینا و سهرودی و ملاصدرا و اخلاف ایشان، با استناد به عالم خیال، به حل بسیاری از مسائل و مخصوصاً ...
بیشتر
در تاریخ فلسفه اسلامی، از زمان فارابی تا عصر حاضر، قوه خیال و عالم صور خیالی یکی از مباحث بسیار مهم بوده است تا جایی که بعضی از صاحب نظران این توجه را از ممیزات فلسفه اسلامی دانستهاند. فارابی نظریه نبوت خود را با طرح عالم خیال تبیین کرد و ابن سینا و سهرودی و ملاصدرا و اخلاف ایشان، با استناد به عالم خیال، به حل بسیاری از مسائل و مخصوصاً به جمع میان دین و فلسفه و مشاهده و برهان و نقل و عقل نائل شدند. مساله اساسی دراین مقاله بررسی حالات نفس در مقام خیال است ودرمیان این حالات مهمترین مساله اثبات تجرد خیال است که از نظر معرفة النفس اهمیت فوقالعادهای داشته، تحولی مهم در معرفة النفس فلسفی است. با اثبات نوعی تجرّد برای نفس در مقام خیال ثابت میشود که انسان، برخلاف دیدگاه فلاسفه مشایی و اشراقی، موجودی دوساحتی (بدن و عقل) نیست، بلکه دارای سه ساحت و سه نشئه وجودی است: نشئه مادّی و بدنی، نشئه صوری و برزخی، و نشئه عقلانی که ملاصدرا در این مورد دلایل فراوانی اقامه نموده وبه تصریح خود، نخستین کسی است که در تاریخ فلسفه گونهای از تجرّد و استقلال از بدن را برای قوّه متخیّله اثبات کرده است که دراین جا به نقدوبررسی آنها پرداخته میشود.
طاهره کمالی زاده
چکیده
پرسش بنیادی نزد فیلسوفان پیش از ارسطو این بود که اشیاء چگونه پدید میآیند و این پیدایش چگونه روی میدهد و سرانجام سبب دگرگونی موجودات چیست؟
ارسطو در فیزیک حرکت را بنیاد طبیعت و پدیدههای طبیعی میداند و از آنجا به وجود نخستین محرک نامتحرک منتهی میشود. در متافیزیک نیز با ارائه استدلال جهان شناختی به اثبات وجود خدا میپردازد و ...
بیشتر
پرسش بنیادی نزد فیلسوفان پیش از ارسطو این بود که اشیاء چگونه پدید میآیند و این پیدایش چگونه روی میدهد و سرانجام سبب دگرگونی موجودات چیست؟
ارسطو در فیزیک حرکت را بنیاد طبیعت و پدیدههای طبیعی میداند و از آنجا به وجود نخستین محرک نامتحرک منتهی میشود. در متافیزیک نیز با ارائه استدلال جهان شناختی به اثبات وجود خدا میپردازد و به وجود یک جوهر (اوسیای) نامتحرک جاویدان منتهی میشود. اما آنچه مسلم است، این است که محرک نخستین ارسطو، آفریننده جهان نیست زیرا به عقیده او ماده مخلوق نیست بلکه ازلی است. لذا خلقت و چگونگی آن هیچگاه برای ارسطو بهعنوان مسئله مطرح نبوده است.
اما فارابی قائل به خلق است، کیفیت خلقت و صدور کثیر از مبدأ واحد بسیط از اهم مسائلی است که برای وی مطرح است. لذا با توجه به نظریه نوافلاطونی فیض و ارائه قرائتی نو و مبتنی بر تمایز متافیزیکی وجود و ماهیت و با تمیز بین قدیم بالذات و بالزمان و قدم عالم نه به معنای مشارکت با خداوند و نه امر جداز از او، به حل مسئله میپردازد فارابی اساس را بر خلقت ابداعی قرار داد. وی با ارائه نظریه عقل توانست هم مسئله خلق کثیر از واحد و نیز حرکت و تغییر را تبیین نموده و هم مسئله خلقت و تکوین را توضیح دهد.
هدایت علوی تبار
چکیده
از نظر مرلو- پونتی ما در متون مسیحی و عملکرد مسیحیت در طول تاریخ با نوعی تناقض مواجهیم؛ مسیحیت گاهی به آرمانهای بشری خدمت کرده است و گاهی خیانت. این تناقض در نمود بیرونی مسیحیت، ریشه در ذات درونی آن دارد یعنی اعتقاد به یک خدای درونی (خدای پدر) و یک خدای بیرونی (خدای پسر). ایمان به خدای پدر به معنای تسلیم در برابر ارادهی او و راضی شدن ...
بیشتر
از نظر مرلو- پونتی ما در متون مسیحی و عملکرد مسیحیت در طول تاریخ با نوعی تناقض مواجهیم؛ مسیحیت گاهی به آرمانهای بشری خدمت کرده است و گاهی خیانت. این تناقض در نمود بیرونی مسیحیت، ریشه در ذات درونی آن دارد یعنی اعتقاد به یک خدای درونی (خدای پدر) و یک خدای بیرونی (خدای پسر). ایمان به خدای پدر به معنای تسلیم در برابر ارادهی او و راضی شدن به وضع موجود است. انسانی که دارای چنین ایمانی است عالم را جدی نمیگیرد و به سستی و تنبلی گرایش پیدا میکند اما ایمان به خدای پسر باعث ورود انسان به تاریخ و خلق معنا و ارزش میشود انسانی که از این ایمان برخوردار است جهار را جدی میگیرد و می:وشد تا آن را تغییر دهد. مرلو – پونتی معتقد است که این تناقض نتایج اجتماعی، سیاسی و اخلاقی نامطلوبی به همراه دارد. مسیحیت از این جهت که به خدای پدر معتقد است محافظه کار است اما از این حیث کهبه خدای پسر اعتقاد دارد انقلابی است. فرد مسیحی چون به دو خدا ایمان دارد نه یک محافظه کار خوب است و نه یک انقلابی خوب؛ بنابراین فردی غیرقابل اعتماد است. مرلو – پونتی پس از رد مسیحیت بهعنوان دینی الهی، در تفسیری دنیوی از دین آن را پدیدهای میداند که بر استحکام روابط میان انسانها برای رسیدن به جهانی بهتر تأکید میکند. در پایان نظر منتقدان مرلو – پونتی بیان میشود.
خسرو باقری نوپرست؛ محمد زهیر باقری نوع پرست
چکیده
لازم است مفاهیم اساسیای نظیر فرمالیسم، آنتیفرمالیسم، و فرمالیسم میانهرو که در این مقاله به کار رفتهاند معرفی شوند. فرمالیستها معتقدند که ارزیابی زیباییشناختی یک اثر هنری معمولاً شامل توجه آگاهانه به ویژگیهای حسی یا ادراکی آن میشود و نیازی به شناخت ویژگیهای غیرادراکی آن نیست. از سوی دیگر، آنتیفرمالیستها معتقدند ...
بیشتر
لازم است مفاهیم اساسیای نظیر فرمالیسم، آنتیفرمالیسم، و فرمالیسم میانهرو که در این مقاله به کار رفتهاند معرفی شوند. فرمالیستها معتقدند که ارزیابی زیباییشناختی یک اثر هنری معمولاً شامل توجه آگاهانه به ویژگیهای حسی یا ادراکی آن میشود و نیازی به شناخت ویژگیهای غیرادراکی آن نیست. از سوی دیگر، آنتیفرمالیستها معتقدند که هیچ یک از ویژگیهای زیباییشناختی یک اثر هنری صوری نیستند. عدهای از فلاسفه اخیراً به نوعی فرمالیسم میانهرو روی آوردهاند. در این دیدگاه، گرچه همه ۀ ویژگیهای زیباییشناختی صوری نیستند، اما بسیاری هم این چنیناند، و برخی از آثار هنری دارای ویژگیهای زیباییشناختی صوریاند. مجادلات میان این سه دیدگاه رقیب حول این محور است که چه نوع دانشی برای ارزیابی زیباییشناختی شایستۀ یک اثر هنری لازم است. در ادامه، این سه دیدگاه به اختصار توضیح داده میشوند. سپس نویسندگان این مقاله موضع ترجیحی خود را در قبال آنها مطرح میکند.
فرمالیسم زیباییشناختی، آنتیفرمالیسم،
علی فتح طاهری
چکیده
مسأله علیت یکی از مهم ترین مسائل فلسفی است که بدون فهم آن درک جهان هستی ممکن نیست. اساسا هر نوع بحث، سخن و تجربه ای مبتنی بر فهم علیت و پذیرش آن است. مسأله علیت از جهات مختلف مورد توجه قرار گرفته است. فیلسوفان جدید غرب مانند هیوم و کانت این موضوع را از نظرگاه معرفت شناسی و فیلسوفان مسلمان از حیث وجود شناسی مورد بررسی قرار داده اند. ملاصدرا ...
بیشتر
مسأله علیت یکی از مهم ترین مسائل فلسفی است که بدون فهم آن درک جهان هستی ممکن نیست. اساسا هر نوع بحث، سخن و تجربه ای مبتنی بر فهم علیت و پذیرش آن است. مسأله علیت از جهات مختلف مورد توجه قرار گرفته است. فیلسوفان جدید غرب مانند هیوم و کانت این موضوع را از نظرگاه معرفت شناسی و فیلسوفان مسلمان از حیث وجود شناسی مورد بررسی قرار داده اند. ملاصدرا ، فیلسوف بزرگ جهان اسلام، در آثار مختلف خویش به ویژه مهم ترین اثرش، اسفار، با اشاره به صورت های مختلف این موضوع کوشیده است تا معنای حقیقی آن را بیان کند. وی با اثبات اصالت وجود و اعتباری دانستن ماهیت، مدعی است که نمی توان اصل علیت را بر مبنای ماهیت و امکان ماهوی تبیین کرد. صدرا در آغاز علیت را بر اساس وحدت تشکیکی وجود تبیین می کند ولی چون این وحدت به جدایی و تمایز علت و معلول می انجامد، در نهایت با رویکرد عرفانی به این اصل از وحدت تشکیکی به وحدت شخصی وجود روی می آورد؛ و اصل علیت را با رجاع به وحدت وجود عرفانی تبیین می کند زیرا در این نگاه هیچ جایی برای کثرت باقی نمی ماند. با این وصف معلول چیزی جز یک علامت و نشانه نیست و هویتی غیر از مرآت ندارد.
رضا اکبریان؛ املی نوو اگلیز
چکیده
این واقعیت که هانری کربن عرصۀ فلسفۀ غرب را رها کرد تا خود را کاملاً وقف فلسفۀ اسلامی و حکمای ایرانی نماید، معمولاً به عنوان گسستگی و شکافی عمیق در سیر تفکر فلسفی او تلقی میشود. این مقاله بر آن است تا نشان دهد که نه تنها هیچ تضاد و شکافی در کار نیست، بلکه در واقع پیوستگی عمیقی در سیر حِکمی کربن وجود دارد، پیوستگی و تداومی که از یک منشأ ...
بیشتر
این واقعیت که هانری کربن عرصۀ فلسفۀ غرب را رها کرد تا خود را کاملاً وقف فلسفۀ اسلامی و حکمای ایرانی نماید، معمولاً به عنوان گسستگی و شکافی عمیق در سیر تفکر فلسفی او تلقی میشود. این مقاله بر آن است تا نشان دهد که نه تنها هیچ تضاد و شکافی در کار نیست، بلکه در واقع پیوستگی عمیقی در سیر حِکمی کربن وجود دارد، پیوستگی و تداومی که از یک منشأ واحد، یعنی همان طلب هستی، هدایت میشود. بنابراین، کربن که به طرزی ژرف از مسئلۀ اصلی فلسفۀ هایدگر، یعنی وجود بما هو وجود، و نیز از روش هرمنوتیکی او متأثر بود، با کشف حکمت متعالیۀ ملاصدرا به درجه و درک دیگری از هستی رسید. این نگرش تطبیقی، منجر به تبدیل «بودن برای مرگ» در فلسفۀ هایدگر به «بودن برای ماورای مرگ» در حکمت ملاصدرا شد. همچنین به یُمن همین نگرش تطبیقی، ارتباط وثیق بین اشکال وجود و ادراک، و نیز نقش مکمّل فلسفه و عرفان برای یکدیگر، آشکار و هویدا گشت. قلمرو اخیر، البته، میدان اصلی و حقیقیای است که با معرفت حضوری میتوان در آن به اصالت بنیادین وجود دست یافت.
عباس یزدانی
چکیده
آیا باور به خدا مستلزم استدلالهایی در باب الهیات طبیعی است که به طور عقلانی توجیه شده باشند؟ برخی معرفتشناسان «اصلاحشده» بر این باورند که استدلالهای الهیات طبیعی میتوانند باورهای خداپرستانه را تأیید و تحکیم کنند، آنها ادعا میکنند که از آنجا که هیچ یک از استدلالهای خداپرستانة سنتی صادق نبوده است، نمیتوان باورهای ...
بیشتر
آیا باور به خدا مستلزم استدلالهایی در باب الهیات طبیعی است که به طور عقلانی توجیه شده باشند؟ برخی معرفتشناسان «اصلاحشده» بر این باورند که استدلالهای الهیات طبیعی میتوانند باورهای خداپرستانه را تأیید و تحکیم کنند، آنها ادعا میکنند که از آنجا که هیچ یک از استدلالهای خداپرستانة سنتی صادق نبوده است، نمیتوان باورهای خداپرستانه را تأیید یا تحکیم کرد. با وجود این، در این مقاله بحث خواهم کرد به رغم اینکه باور به خدا به درستی امری بنیادین است، این باور – دست کم در برخی شرایط – هنوز نیازمند شواهد و استدلالهایی در باب الهیات طبیعی است. از این رو، وجود الهیات طبیعی در برخی متون گریزناپذیر است. بحث من این است که به رغم برخی مخالفتهای ایرادشده، اندیشمندان «اصلاحشده» نوعی از الهیات طبیعی را تصدیق میکنند. همچنین استدلال خواهم کرد که گفتن این امر درست نیست که همة استدلالهای خداپرستانه ناقص و بیاستفادهاند؛ همچنان که خواهیم دید، برخی از این استدلالها میتوانند شاهد کافی و بسندهای برای باورهای خداپرستانه باشند. بنابراین، میان اساسِ باور به خدا و استدلال-های استنتاجی الهیات طبیعی مغایرتی وجود نخواهد داشت.
علی نظری
چکیده
سورن کییرکگارد (1813-1855) توجه خود را به عناصر وجودی هستی ما معطوف کرده بود. از میان این عناصر، مفاهیم اضطراب، هراس، گناه و ازخودبیگانگی از اهمیت بسیار برخوردارند. فلسفة وجودی (اگزیستانسیالیسم) کوشید اسرار وجودی بشر را دریابد و به او کمک کرد که از تنهایی، اضطراب، و هراسی که وجود و بقای او را تهدید میکند رها شود. هراس بشر معلول این فرض او ...
بیشتر
سورن کییرکگارد (1813-1855) توجه خود را به عناصر وجودی هستی ما معطوف کرده بود. از میان این عناصر، مفاهیم اضطراب، هراس، گناه و ازخودبیگانگی از اهمیت بسیار برخوردارند. فلسفة وجودی (اگزیستانسیالیسم) کوشید اسرار وجودی بشر را دریابد و به او کمک کرد که از تنهایی، اضطراب، و هراسی که وجود و بقای او را تهدید میکند رها شود. هراس بشر معلول این فرض او بود که در این جهان بیگانه، وانهاده شده است. پینتر تصاویری از مرگ و زندگی، بودن و نبودن، و واقعیت تقلیل بشر در حد موجودی پوچ و فناپذیر را ترسیم کرد. نمایشنامة او نقد تلخی است بر وجود بشر. در جهان پینتر، صلح و امنیت توهمی صرف هستند که در خطر نابودی بیرونی قرار دارند. شخصیتهای نمایش او بر اثر اضطراب و هراس به عجز آمدهاند. بقای بشر بستگی دارد به وجود او در یک اتاق. نمایش در پایان به این ختم میشود که جایگاه انسان در جهان، به ادعای کییرکگارد، «ناامن و ایمنیناپذیر» است. انسان در جهان وانهاده شده است، و در تنهایی خویش اسیر اضطرابی عجزآور است. به ادعای کییرکگارد، پوچی منشأ این اضطراب است.
مهدی ذاکری؛ الهام عباسی
چکیده
مسئله اذهان دیگر، به عنوان یکی از جدیترین مشکلات معرفتشناسی در فلسفه، ریشه در دوگانهانگاری دکارت دارد. از آن زمان، راهحلهای متعددی برای این مسئله مطرح شده است، اما این راه حل ها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفه کلاسیک و سنت فلسفه تحلیلی، هایدگر خاستگاه این مسئله و راهحل-هایی را که برای پاسخ به آن مطرح شده است همچون ...
بیشتر
مسئله اذهان دیگر، به عنوان یکی از جدیترین مشکلات معرفتشناسی در فلسفه، ریشه در دوگانهانگاری دکارت دارد. از آن زمان، راهحلهای متعددی برای این مسئله مطرح شده است، اما این راه حل ها هر یک با مشکلاتی مواجه هستند. در مقابل فلسفه کلاسیک و سنت فلسفه تحلیلی، هایدگر خاستگاه این مسئله و راهحل-هایی را که برای پاسخ به آن مطرح شده است همچون بسیاری از مسائل معرفتشناختی دیگر، تحلیل نادرست از انسان، جهان و رابطه میان این دو می داند. هایدگر مسئلهی اذهان دیگر را از حیطهی معرفتشناسی به حیطهی هستیشناسی منتقل و منحل می کند. رویکرد او نشان میدهد که چطور یک مسئلهی غیرواقعی و نامشروع که برخاسته از تحلیل نادرست انسان و جهان و رابطه این دو است، تبدیل به یک معضل معرفتی دامنهدار و غیرقابلحل شده است. هایدگر نشان می دهد نه تنها این مسئله، بلکه هر نوع مسئلهی معرفت-شناسانهی دیگری، تنها در نوع هستیشناسی خاصی مجالِ بروز مییابد. سوژهی خودتنهاانگار تنها در فلسفهی سنتی است که در تعیین تکلیفش با جهان و دیگران سرگردان میماند. بر اساس تحلیل او، هر انسانی همبود با دیگران است و در زندگی عملی با دیگران مواجه می شود و این مواجهه جایی برای تردید معرفتی در وجود دیگران باقی نمی گذارد.
احمدعلی حیدری
چکیده
از منظر هیدگر در پرسش از معنای هستی از راه مخاطب پرسش، نحوه خاص این موجود را در ربط با وجود درمییابیم و به جانب آنچه که وجود نام دارد، ارتقاءمییابیم. ویژگی ربط مخاطب پرسش (دازاین) بهوجود در دای دازاین به عبارت درآمده است. دا- زاین از آن جهت که مشتمل بر وجود است، سیری در آفاق وجودی و اشکال مختلف آن دارد و به سبب دا، فرصتی مییابد ...
بیشتر
از منظر هیدگر در پرسش از معنای هستی از راه مخاطب پرسش، نحوه خاص این موجود را در ربط با وجود درمییابیم و به جانب آنچه که وجود نام دارد، ارتقاءمییابیم. ویژگی ربط مخاطب پرسش (دازاین) بهوجود در دای دازاین به عبارت درآمده است. دا- زاین از آن جهت که مشتمل بر وجود است، سیری در آفاق وجودی و اشکال مختلف آن دارد و به سبب دا، فرصتی مییابد تا به مبادی این کثرات رجوع کند. هیدگر با استمداد از روش پدیدار شناختی، مقومات دا را برمیشمرد. کوشش برای نشان دادن مناسبات میان دا و لوازمش در مرکز توجه این مقاله قرار گرفته است. دا در فلسفه متقدم هیدگر رراهی از جانب کثرات عالم به مبدأی است که از آن به ترس آگاهی یاد کرده است و دا در فلسفه متأخر هیدگر فارغ از کثرات وجودی در نسبت مستقیمتری با وجود، دازاین و دیگر انحاء وجودی را میفهمد. عناصر فلسفه هیدگر در دور هرمنیتیکی که واسطه آن دا است به هم میپیوندد. با این ملاحظه شاید تعابیر هیدگر متقدم و متأخر در حق این اندیشمند ناصواب باشد.
رضا اکبریان؛ طیبه کرمی
چکیده
مسئله ارتباط مجرد و مادی یکی از مسائل مهم در فلسفه است. نفس به دلیل هویت دوگانهای که دارد، میتواند نقشی واسطهای را میان عالم عقل و طبیعت را ایفا کند. نقش واسطهگری نفس، در فلسفه افلوطین و ملاصدرا به دو شکل متفاوت ترسیم شده است. از دیدگاه افلوطین، نفس دارای جنبهای فرودین و جنبهای عالی است. جنبه عالی نفس متصل به عقل است و هرگز تنزل ...
بیشتر
مسئله ارتباط مجرد و مادی یکی از مسائل مهم در فلسفه است. نفس به دلیل هویت دوگانهای که دارد، میتواند نقشی واسطهای را میان عالم عقل و طبیعت را ایفا کند. نقش واسطهگری نفس، در فلسفه افلوطین و ملاصدرا به دو شکل متفاوت ترسیم شده است. از دیدگاه افلوطین، نفس دارای جنبهای فرودین و جنبهای عالی است. جنبه عالی نفس متصل به عقل است و هرگز تنزل نمیکند. اما نفس دارای جنبه فروتری نیز هست که با ماده در ارتباط است. به نظر او، نفس حتی در مرتبه فروتر نیز کاملاً مجرد و انفعالناپذیر است. ارتباط نفس مجرد با ماده از طریق طبیعت انجام میشود که خود پرتوی از وجود نفس کل است. اما نزد ملاصدرا، نفس امری است که با حدوث بدن حادث میشود و سپس به تدریج مجرد میشود. در این دیدگاه، نفس در ابتدا تنها از نوعی تجرد مثالی یا ناقص برخوردار است، اما امکان ترقی به مقام تجرد عقلانی یا تام برای او وجود دارد. ملاصدرا از طریق ترسیم رابطه اتحادی میان نفس و بدن و اصل حرکت جوهری سعی در حل مشکل ارتباط مجرد و مادی کرده است.
محمدرضا حسینی بهشتی
چکیده
طرز نگرش غایت انگارانه که از زمان ارسطو به بعد بر اندیشة مغرب زمین سیطره یافت در دوران جدید از جانب بینش مکانیسنی به حاشیه رانده شد و شناخت علمی محدود به شناخت علیت فاعلی گردید، بهگونهای که واژة علت مترادف با علت فاعلی شد. کانت با طرح زمینههایی برای نوعی از امکان برای علیت غایی در دو نقد اول و دوم، در نقد سوم خود جایگاه معینی برای ...
بیشتر
طرز نگرش غایت انگارانه که از زمان ارسطو به بعد بر اندیشة مغرب زمین سیطره یافت در دوران جدید از جانب بینش مکانیسنی به حاشیه رانده شد و شناخت علمی محدود به شناخت علیت فاعلی گردید، بهگونهای که واژة علت مترادف با علت فاعلی شد. کانت با طرح زمینههایی برای نوعی از امکان برای علیت غایی در دو نقد اول و دوم، در نقد سوم خود جایگاه معینی برای نگرش غایت انگارانه در زیباشناسی و در قلمروی موجودات زنده آلی قائل میشود و علاوه بر آن، به مدد قوه حکم، حوزهی عقل نظری و عملی را نیز به هم پیوند میدهد. این نوشتان در صدد تبیین این جایگاه و کارکرد دوگانه نقد سوم است.