نصرالله امامی؛ محمدرضا کمالی بانیانی
چکیده
تفکر مارکسیستی دربارة فرهنگ، زمینة تحقیق و آموزش بسیاری را در گروههای دانشگاهی ادبیات فراهم کرده و نقش مهمی را در توسعة آثار نظری اخیر ایفا نموده است. فمینیسم، تاریخگرایی جدید، ماتریالیسم فرهنگی، نظریة پسااستعماری و نظریة کوییر، همگی اندیشههایی را دربارة محصول فرهنگی به دست می-دهند که از مارکس نشأت گرفته است، و مهمتر آنکه ...
بیشتر
تفکر مارکسیستی دربارة فرهنگ، زمینة تحقیق و آموزش بسیاری را در گروههای دانشگاهی ادبیات فراهم کرده و نقش مهمی را در توسعة آثار نظری اخیر ایفا نموده است. فمینیسم، تاریخگرایی جدید، ماتریالیسم فرهنگی، نظریة پسااستعماری و نظریة کوییر، همگی اندیشههایی را دربارة محصول فرهنگی به دست می-دهند که از مارکس نشأت گرفته است، و مهمتر آنکه هر یک از این نظرات ارتباط خاصی با مطالعات ادبیِ دورة رنسانس دارند. به رغم این، اندیشههای اصلی مارکس به ندرت در آثاری دربارة شکسپیر به درستی تبیین شدهاند، و حتی ادعا شده که آنها ارتباطی با هم ندارند. این مقاله قصد دارد تا تأثیرات مارکسیسم بر آثار وابسته به شکسپیر را تبیین کند و راههایی را پیشنهاد دهد که این تأثیرات میتوانند در آن نقشی را در ادبیات متعهد سیاسی، نقد ادبی و تحلیل فرهنگی ایفا کنند.
محمد سعید مهر
اندرو گوستافسون
منصور فهیم
یوشیتاکا یاماموتو
قاسم علی کوچاننی
زهرا مصطفوی خمامی
دیمیتری گینف
چکیده
هدف این بود که مقاله حاضر گزارشی باشد از مکانمندی وجودی برمبنای قیاسی با روش هایدگر در مواجهه با مسائل زمانمندی وجدآور. این مقاله ابتدا موقعیت پیوند «مکانمندی وجودی و مکان صوری» را تعیین میکند. سپس به نقش انواع مختلف مکانمندی در تحلیل وجودی میپردازد. بیتردید شباهتهایی با پدیدهشناسی تجربه بدنی مرلوپونتی وجود دارد. ...
بیشتر
هدف این بود که مقاله حاضر گزارشی باشد از مکانمندی وجودی برمبنای قیاسی با روش هایدگر در مواجهه با مسائل زمانمندی وجدآور. این مقاله ابتدا موقعیت پیوند «مکانمندی وجودی و مکان صوری» را تعیین میکند. سپس به نقش انواع مختلف مکانمندی در تحلیل وجودی میپردازد. بیتردید شباهتهایی با پدیدهشناسی تجربه بدنی مرلوپونتی وجود دارد. سرانجام گسترۀ مکانمندی وجودی توصیف میشود.
علیرضا منصوری
دوره 10، شماره 38 ، تیر 1393، ، صفحه 103-119
چکیده
تصور قالبی از رسانههای جمعی این است که رسانهها، ابزاری برای ارسالِ اخبار و توسعۀ ارتباطات هستند که کارکردشان اطلاعرسانی، سرگرمی و اشاعۀ کدهای اخلاقی برای مردم است. در این مقاله، عمدتاً با تکیه بر دیدگاهها و رهیافتهای "هایدگر" و "مارکس" دربارۀ تکنولوژی، به ارایۀ تحلیلی از صنعت رسانه و رابطۀ آن با تبلیغات خواهیم پرداخت که این ...
بیشتر
تصور قالبی از رسانههای جمعی این است که رسانهها، ابزاری برای ارسالِ اخبار و توسعۀ ارتباطات هستند که کارکردشان اطلاعرسانی، سرگرمی و اشاعۀ کدهای اخلاقی برای مردم است. در این مقاله، عمدتاً با تکیه بر دیدگاهها و رهیافتهای "هایدگر" و "مارکس" دربارۀ تکنولوژی، به ارایۀ تحلیلی از صنعت رسانه و رابطۀ آن با تبلیغات خواهیم پرداخت که این تصور را زیر سؤال برده و نشان میدهد که صنعت تبلیغات، مستلزم نوعی نگاه خاص به عالم است که ملزومات و پیامدهای فلسفی خاصی خواهد داشت و رسانه در دنیای جدید، از نظر ساختاری به شکلی بهوجود آمدهاست که تحتتأثیر مناسبات اجتماعی، بهصورت یک ابزار تبلیغاتی عمل میکند.
محمد اصغری
چکیده
این مقاله به بررسی رابطة عقل و ایمان در اندیشة اگزیستانسیالیستی کییرکگور میپردازد. کییرکگور ایمان را با واژههایی همچون «شور»، «جهش» و «رابطه با خدا» توصیف میکند و آن را برتر از عقل و گاهی در تضاد کامل با آن میپندارد. به نظر کییرکگور ایمان میتواند ما را نجات دهد، اما نمیتوان ایمان را با عقل شناخت. وی در ...
بیشتر
این مقاله به بررسی رابطة عقل و ایمان در اندیشة اگزیستانسیالیستی کییرکگور میپردازد. کییرکگور ایمان را با واژههایی همچون «شور»، «جهش» و «رابطه با خدا» توصیف میکند و آن را برتر از عقل و گاهی در تضاد کامل با آن میپندارد. به نظر کییرکگور ایمان میتواند ما را نجات دهد، اما نمیتوان ایمان را با عقل شناخت. وی در تعارض میان عقل و ایمان جانب ایمان را میگیرد و از این رو «ایمانگرا» خوانده شده است. این مقاله میکوشد نشان دهد که کییرکگور در تشریح ماهیت ایمان گریزی از نوعی عقلگرایی لیکن نه از نوع عقلگرایی روشنگری ندارد. برای نشان دادن این امر به آراء برخی مفسران اندیشة کییرکگور نیز استناد شده است.
اعلی تورانی؛ فاطمه دلشاد
چکیده
این مقاله در صدد نشان دادن عینیت وجود زمان از دیدگاه ابنسینا و کانت است. به این منظور، ابتدا دیدگاه این دو فیلسوف دربارۀ کلیات بررسی شده و چگونگی اخذ کلیات از امور حسی و خارجی که نشاندهندۀ اتصاف خارجی مفاهیم کلی است، بیان شده است. سپس، عینیت زمان و به دنبال آن چیستی زمان از دیدگاه این دو فیلسوف شرح داده شده است. زمان بر اساس تعریف ...
بیشتر
این مقاله در صدد نشان دادن عینیت وجود زمان از دیدگاه ابنسینا و کانت است. به این منظور، ابتدا دیدگاه این دو فیلسوف دربارۀ کلیات بررسی شده و چگونگی اخذ کلیات از امور حسی و خارجی که نشاندهندۀ اتصاف خارجی مفاهیم کلی است، بیان شده است. سپس، عینیت زمان و به دنبال آن چیستی زمان از دیدگاه این دو فیلسوف شرح داده شده است. زمان بر اساس تعریف ابنسینا، از جملة ادراکات حقیقی و بر اساس تعریف کانت، از جملة مفاهیم ترکیبی پیشینی است. با توجه به تعریف ادراکات حقیقی و همچنین بر اساس تعریف مفاهیم ترکیبی پیشینی که محل تلاقی امور عینی با امور ذهنی است، عینیت زمان قابل اثبات میباشد. همچنین در این مقاله به مقولات مرتبط با زمان، از جمله مسبوق بودن حوادث به ماده و زمان و نیز جوهریت زمان اشاره شده است.
سیمین اسفندیاری
چکیده
در مقاله حاضر، ابتدا به توضیح مختصر «کوگیتو»ی دکارت و تأثیر آن در اصالت و قوامبخشی انسان پرداخته میشود. در واقع، دکارت با تأسیس اصل«کوگیتو» و تفسیر آن به عنوان بنیاد تزلزلناپذیر هستی، یگانه «سوژه» حقیقی را «من» انسانی از آن جهت که فکر میکند، میداند. بر اساس تلقی دکارت، انسان به مثابه ماشینی است که برخورداری از ...
بیشتر
در مقاله حاضر، ابتدا به توضیح مختصر «کوگیتو»ی دکارت و تأثیر آن در اصالت و قوامبخشی انسان پرداخته میشود. در واقع، دکارت با تأسیس اصل«کوگیتو» و تفسیر آن به عنوان بنیاد تزلزلناپذیر هستی، یگانه «سوژه» حقیقی را «من» انسانی از آن جهت که فکر میکند، میداند. بر اساس تلقی دکارت، انسان به مثابه ماشینی است که برخورداری از نفس او را از سایر موجودات ممتاز میسازد. این وجه ممیزه، یعنی نفس، که ذات آن اندیشه است، همان است که در کل تفکر عصر جدید به صورتهای مختلف مورد تأمل قرار گرفته است. به علاوه، همین اصل مشهور دکارت، یعنی«میاندیشم، پس هستم» است که «سوبژکتیویسم» را در دل نظام فلسفی خود قرار میدهد؛ برای همین، «سوبژکتیویسم» یکی از مباحث اساسی و مهم فلسفه غرب است که در مراحل تکاملی آن، علاوه بر دکارت در عصر جدید، فلاسفهای چون کانت و هگل آن را از لحاظ معرفتشناسی بررسی کردهاند. بالاخره به اندیشه «خودگرایی» به عنوان حد افراطی«سوبژکتیویسم» پرداخته میشود که البته دکارت از اینکه از سوبژکتیویته او برداشتی خودگرایانه به معنای ایدئالیستی شود، میگریزد.
علی اکبر نصیری؛ امیر حمزه مرادی
چکیده
یکی از فروعات مبحث اسماء و صفات الهی، صفات خبری است. صفات خبری از نظر متکلمین، اصطلاحاَ به صفات الهی که از طریق خبر، یعنی قرآن و حدیث رسیده، اطلاق میشود. گرچه ذکر صفات خبری لزوماَ به معنای صدور از جانب وحی و یا مفسران معصوم الهی نیست، بلکه این صفات میتواند با مفاد فطری بشر و عقل مستقل، مطابقت داشته باشد. بعد از رحلت پیامبراکرم ( ص )، ...
بیشتر
یکی از فروعات مبحث اسماء و صفات الهی، صفات خبری است. صفات خبری از نظر متکلمین، اصطلاحاَ به صفات الهی که از طریق خبر، یعنی قرآن و حدیث رسیده، اطلاق میشود. گرچه ذکر صفات خبری لزوماَ به معنای صدور از جانب وحی و یا مفسران معصوم الهی نیست، بلکه این صفات میتواند با مفاد فطری بشر و عقل مستقل، مطابقت داشته باشد. بعد از رحلت پیامبراکرم ( ص )، جامعه مسلمین به دلیل تخطی از تفسیرهای معصومین [علیهم السلام ] در فهم و گزارش از صفات خبری، چنددسته شدند: 1- تشبیهگرایان: اشاعره، کرامیه و اخباریون؛ که صفات الهی را بدون تأویل میپذیرفتند و دخالت عقل را در آن منع میکردند؛ 2- تشبیه در عین تنزیه: عرفا و بعضی فلاسفه نظیر "ملاصدرا"؛ معتقد بودند چون خداوند ذاتاَ واحد است، منزه و چون در قالب صفات مخلوقات متجلی میشود، مشبه است؛ 3- تأویلگرایان شیعه و معتزله؛ که معتقد بودند خداوند از همة شؤون امکانی و نقصانی منزه است و صفات خبری را تأویل میکردند. همین معنا صحیح است؛ چون این نظریه از طریق وحی بیانی به پیامبر اکرم (ص) رسیده، و از طریق احادیث ایشان و اوصیاء طاهریناشان به مردم ابلاغ شده است. از آنجاکه نظریه وحدت وجود در تعارض با «تنزیه مطلق حق» است و خود وحدت وجود از نتایج اصالت و تشکیک وجود است، بنابراین ابتدا اصالت وجود، سپس اشتراک معنوی، بعد تشکیک و در آخر وحدت وجود مورد بررسی و نقد قرار میگیرد. در پایان پژوهش نیز خاطر نشان خواهیم داد که نظریات وجودی حکمت متعالیه، در تعارض با «تنزیه مطلق حق» است. سپس پیشنهاد داده شد تا به جای نظریات وجودی ذکرشده، نظامی دیگر جایگزین شود تا بهتر بتواند معنای تنزیه مطلق را که برگرفته از معارف اهل بیت است، تبیین نماید.
شیرزاد پیک حرفه
چکیده
خیر و شر گاه چنان بیرحمانه و تراژیک درهم تنیدهاند که آدمی را با یک دوراهی اخلاقی وحشتناک روبهرو میکنند: از یکسو، بیعملی و عدمدخالت او منجر به ایذای شدیدی خواهد شد و از سویدیگر دخالتش برای کاهش یا رفع ایذا مستلزم انجام ایذایی ـ هرچند کوچکتر از ایذای پیشین ـ از جانب او خواهد بود. راهحل پیامدگرایان برای چنین مواردی همواره ...
بیشتر
خیر و شر گاه چنان بیرحمانه و تراژیک درهم تنیدهاند که آدمی را با یک دوراهی اخلاقی وحشتناک روبهرو میکنند: از یکسو، بیعملی و عدمدخالت او منجر به ایذای شدیدی خواهد شد و از سویدیگر دخالتش برای کاهش یا رفع ایذا مستلزم انجام ایذایی ـ هرچند کوچکتر از ایذای پیشین ـ از جانب او خواهد بود. راهحل پیامدگرایان برای چنین مواردی همواره همان اصل «بیشترین خیر برای بیشترین تعداد» است. آنها بر اساس این اصل، آدمی را در همة موارد نهتنها مجاز؛ بلکه ملزم به انجام ایذا برای کاهش کمّی و کیفی سرجمع کلی آن میدانند. اما این راهحل، دستِکم در قرائت حدأکثرگرا از آن، با داوریهای جاافتاده و شهودهای اخلاقی ما در تضاد است. از سویدیگر، بیعملیِ ناپیامدگرایانه ناشی از التزام بیقید و شرط و همیشگی به پارهای از محدودیتهای مطلق و غیرقابل نقض، در مواردی که خودداری از انجام ایذایی خُرد منجر به وقوع ایذایی فربه و سترگ میشود، بسیار خسارتخیز است و چندان با داوریهای جاافتاده و شهودهای اخلاقی ما سازگار نیست. به همیندلیل، ناپیامدگرایان کوشیدهاند در چنین مواردی، که هیچ راه گریز و شق ثالثی وجود ندارد با استفاده از «استدلال نتیجةدوگانه» دفع افسد به فاسد کنند. این مقاله، پس از معرفی آبشخور اصلی «استدلال نتیجةدوگانه» در آرای "ثامس آکوئیناس" و تبیین تقریرهای جدید آن در آرای "ژان پییِر گری یسوعی"، "جوزف منگن" و "دایرةالمعارف کاتولیک جدید"، میکوشد با تحلیل شروط چهارگانه آن و تدقیق و تعدیل آنها تقریری جدیدتر، دقیقتر و سادهتر از آن ارائه کند و یکی از نتایج مهم آن را در اخلاق کاربردی نشان دهد.
محمد علی عباسیان چالشتری
دوره 9، شماره 35 ، مهر 1392، ، صفحه 115-136
چکیده
«اعتقاد» بهعنوان گرایشی روانشناختی به صدق یک قضیه، به اعتباری، دارای دو وجه است: (1) از یکسو اعتقاد به یک قضیه با خود پیامدها و لوازمی عملی را بههمراه میآورد. هنگامی که ما واجد یک اعتقاد میشویم مقارن با آن گرایشهای روانشناختی دیگری هم در ما پیدا میشوند. یک اعتقاد نه تنها میتواند رفتاری از ما را تغییر دهد، بلکه بیش ...
بیشتر
«اعتقاد» بهعنوان گرایشی روانشناختی به صدق یک قضیه، به اعتباری، دارای دو وجه است: (1) از یکسو اعتقاد به یک قضیه با خود پیامدها و لوازمی عملی را بههمراه میآورد. هنگامی که ما واجد یک اعتقاد میشویم مقارن با آن گرایشهای روانشناختی دیگری هم در ما پیدا میشوند. یک اعتقاد نه تنها میتواند رفتاری از ما را تغییر دهد، بلکه بیش از آن زندگی ما را تحتتأثیر خود قرار دهد. ما این وجه از اعتقاد را وجه «عمل شناختی» آن مینامیم؛ (2) از سویدیگر یک اعتقاد میتواند ما را به صدق و کذب قضیهای رسانده یا دستکم به آن نزدیک سازد. فیلسوفان معرفتشناس با جدا ساختن وجه اخیر اعتقاد که ما آن را وجه «معرفتشناختی»، خواهیم نامید، از لوازم و پیامدهای عملی آن اعتقاد، منحصراً خود را به صدق و کذب و دلیل یا فرآیند، موصل به صدق و کذب محدود ساختهاند. از نگاه معرفتشناسان آنچه به یک اعتقاد ارزش و شأن معرفتی میدهد صدق و کذب، دلالت او بر واقعیات موجود در عالم، و موجًه و ناموجًه، یا موثق و ناموثق، بودن است، و نه پیامدها و لوازم عملی آن. معرفتشناسی با محدود ساختن خود به این وجه از اعتقاد در قلمرو اندیشههای بنیادی اسلام، مثل «ایمان»، «کفر»، «شرک»، و «نفاق» به چیزی خنثی و بیخاصیت تبدیل میشود. اصطلاحات و اندیشههای بنیادی قرآن، مثل «ایمان»، «کفر»، «شرک»، و «نفاق» که ترکیب و تلفیقی از وجوه معرفتی و عملشناختی هستند، دیگر نمیتوانند مورد تحلیل و مطالعه این نوع معرفتشناسی قرار بگیرند؛ مگر آنکه برخلافِ نگاه قرآنی به آنها، مرزبندی هویتی میان آنها برداشته شود و آنها به مفاهیمی با هویت معرفتی یکسان و واحد تبدیل شوند.
محمدعلی دیباجی
چکیده
یکی از مسائلی که جزء بنیادین حکمت محسوب میشود چگونگی فهمِ مابعدالطبیعه است. مسئله این است که چگونه و با چه وسیلهای میتوان به فهم مابعدالطبیعه نائل شد؟ ارسطو و فیلسوفان مشائی روش برهانی و عقل را راه حل مسئله میدانند. اما سهروردی در کنار برهان، از کشف و تأله سخن به میان میآورد و از همین جا روششناسی او متفاوت از روششناسی ...
بیشتر
یکی از مسائلی که جزء بنیادین حکمت محسوب میشود چگونگی فهمِ مابعدالطبیعه است. مسئله این است که چگونه و با چه وسیلهای میتوان به فهم مابعدالطبیعه نائل شد؟ ارسطو و فیلسوفان مشائی روش برهانی و عقل را راه حل مسئله میدانند. اما سهروردی در کنار برهان، از کشف و تأله سخن به میان میآورد و از همین جا روششناسی او متفاوت از روششناسی فیلسوفان متقدم وی میشود. تأله و کشف راه مشاهدۀ عالم غیرجسمانی است که میتواند با لباس برهان و استدلال به میدان مفاهمه آورده شود. مابعدالطبیعۀ سهروردی مابعدالطبیعهای است که مفاهیم و تصورات حسی، خیالی و عقلی به کار رفته در آن ابتدا با انواع تأله و کشفی که وی میگوید به دست میآید و سپس به صورت مُبَرهن در گزارههای فلسفی و حکمی به کار میرود. این متافیزیکپژوهی سهروردی در فلسفۀ او مستلزم روششناسی خاصی است که در این مقاله بدان پرداخته میشود؛ روششناسیای که در آن سخن از تأله و کشف است به عنوان طریقی جدید برای فهم مابعدالطبیعه و بهویژه بخشی از آن که ماوراءالطبیعه نامیده میشود. این روششناسی همچنین بهرهمند از زبان رمزی و نمادینی است که ظرفیت معانی فلسفی را دوچندان میکند و نشان میدهد که زبان رسمیِ فلسفی در نشان دادن ماهیت اشیاء، فهم مابعدالطبیعه و... ناتوان است.
مویا آلایی
سید صدرالدین طاهری؛ زهره عبدخدایی
دوره 9، شماره 36 ، دی 1392، ، صفحه 119-140
چکیده
مفهومعلیتازمباحثیاستکههموارهموردتوجهحکمایمشاءقرارگرفتهاست. " توماس آکوینی"،فیلسوفمشهورقرونوسطی،ازجملهمتفکرانیاستکهبهاینموضوععنایتداشتهوازمباحثونتایجپیرامونآناستفادهنمودهاست.ایننوشتاربرآناستتامطالعهایپیراموننظریاتتوماسآکوینیدربابموضوععلیتداشته وبارصدنظریات "علامهمحمدحسینطباطبائی"دراینراستامقایسهایانجامدهد.از ...
بیشتر
مفهومعلیتازمباحثیاستکههموارهموردتوجهحکمایمشاءقرارگرفتهاست. " توماس آکوینی"،فیلسوفمشهورقرونوسطی،ازجملهمتفکرانیاستکهبهاینموضوععنایتداشتهوازمباحثونتایجپیرامونآناستفادهنمودهاست.ایننوشتاربرآناستتامطالعهایپیراموننظریاتتوماسآکوینیدربابموضوععلیتداشته وبارصدنظریات "علامهمحمدحسینطباطبائی"دراینراستامقایسهایانجامدهد.از آنجایی که آکوئینی بهطور عمده نظرات خود در باب علیت را در براهین اثبات وجود خدا تقریر نمود، اینمقایسهحولمحورادلة آکوئینیبراثباتوجودخداصورتمیگیرد.سعیبرآناستتابهبررسیوپژوهشپیرامون مبادی نظریات توماس آکوئینی درقرنسیزدهموعلامهطباطبائیدرقرنحاضرپرداختهوبهپاسخاینپرسشنزدیکشدکهآیامیتوانبیننظراتعلامهوقدیسهمزبانییافت؟
;fontG�iy�e� �`� "'>شمارة 33.
نصری، قدیر (1385). «فهم کنستراکتیویستی امور سیاسی»، فصلنامة مطالعات راهبردی، شمارة 34.
یزدانیمقدم، احمدرضا (1387). «حرکت جوهری و ادراکات اعتباری با نگاه به اندیشة فلسفی- سیاسی علامهطباطبائی»، دانشگاه اسلامی، شمارة 39.
-------------. (1387). «مردمسالاری دینی در پرتو ادراکات اعتباری علامهطباطبائی»، حکومت اسلامی، شمارة اول، سال چهاردهم.
Burchill, Scott (2001) Theories of International Relations, London, Palgrave.
Der Derian, James (1995) International Theory, Critical Investigations, New York: Macmillan Company.
Furlong, Paul and Marsh, David (2002) “A Skin not a Sweater: Ontology and Epistemology in Political Science”, in: Theory and Methods in Political Science, Palgrave Macmillan.
George, Jim (1994) Discourses of Global Politics: A Critical Reintroduction to International Relations, Boulder: Lyme Reiner.
Giddens, Anthony (1984) the Constitution of Society, Outline of the Theory of Structuration, Cambridge: Polity publisher.
Gergen, Kenneth, j (2001) Social Construction in Context, Swarthmore College: Sage Publication.
Griffiths, Martin (1992) Realism, Idealism, and International Politics: a Reinterpretation, London: Routledge.
Hay, Colin (2003) Political Analysis: A Critical Introduction, New York: Palgrave.
Hollis Martin, Smith Steve (1990) Explaining and Understanding International Relations, London: Oxford University Press.
Jackson, Robert and Georg Soresen (2003) Introduction to International Relations, Oxford University Press.
Lapid, Yosef (1996) Cultures Ship: Returns and Departures in InternationalRelations Theory, London and Boulder Press.
Lesser, Eric (2000) Knowledge and Communities, Boston: Butterworth Press.
Onuf, Nicholas (1989) Worlds of Our Own Making: Rules and Rule in Social Theory and International Relations, Colombia: University of South Carolina Press.
Ruggie, John (1998) Constructing the World Polity: Essays on International Institutionalization, London & New York: Rutledge.
Smith, Anthony (1995) Nations and Nationalism in a Global Era, Cambridge: Polity Press.
Smith, Stive (2001), Reflectivist and Constructivism Approach in International Theory, Columbia: University of South Earolina Press.
Terriff, Terry (1999), Security Studies Today, USA: Blackwell, Publisher: Polity Press.
Thomson, D (1996), “The Self Contradiction of Postmodernist Feminism”, in Bell, D and Klein, R, Reality Speaking: Feminism Reclaimed, London: Zed.
Wendt, Alexander (1999), Social Theory of International Politics, Cambridge:
tify;t� js�`� �� ida;text-kashida: 0%;tab-stops:right -5.1pt left 498.9pt;direction:ltr;unicode-bidi:embed'>
�رو�� .���`� �� �د. "فخر رازی" در ذیل آیه 105 سوره هود تصور کرده که قضای الهی موجب جبر در اعمال انسان میشود (یوم یات لاتکلم الا باذنه فمنهم شقی او سعید)، زیرا از آنجاکه قضاوقدر الهی تخلفناپذیر است، پس نسبت انجام فعل و با ترک آن به فاعل مساوی نیست. فاعل هیچگونه تأثیری در عمل ندارد و عمل هم هیچگونه تأثیری در سعادت و شقاوت او ندارد (طباطبائی، 1349، ج21، صص 7-36 و 3-62). از نظر اشاعره اراده ضرورت بخش به فعل نیست؛ بلکه فقط به فعل اولویت میدهد (طباطبائی، 1362، ص 304). حکما برای حل این معضل راهحلهایی ارائه دادهاند. ازجمله آن که از دو فاعل سخن گفتهاند: فاعل بعید و فاعل قریب. خداوند فاعل بعید است و انسان فاعل قریب.
از نظر علامهطباطبائی از آنجا که هستی انسان هر لحظه از مبدا فیض الهی به وی اعطا میشود، بنابراین انسان دارای اختیار مطلق نیست. بنابراین باید فعل انسان را هم به خدا و هم به انسان نسبت داد. یعنی به دو نوع فاعلیت قائل شویم که البته در طول یکدیگر قرار دارند، نه در عرض یکدیگر. قضای الهی هم از صفات فعلی حقتعالی است که از مقام فعل او انتزاع میشود و فعل خداوند نیز همان سلسة طولی وجود است. قضای الهی هرگز با اختیلری بودن فعل انسان منافاتی ندارد (طباطبائی، 1349، ص 36). در واقع خداوند انسان را آفریده و این آفرینش نیز همراه با اختیار اوست. خداوند صدور فعل اختیاری انسان را بدون واسطه اراده نکرده است. خداوند صدور فعل اختیاری انسان را از فاعل قریب و مباشر خواسته است، ازاینرو مشکل جبر پیش نمیآید (ملاصدرا، ج 2، ص 372). با این بیان علامهطباطبائی به نقد مکتب نائینی میپردازد که نسبت فعل انسان به خدا را مجازگونه و بالتسبیب میداند (نائینی، ج 1، ص 90). خلاصه از نظر علامه نحو تعلق ارادةالهی به فعل انسان به این صورت است که فعل ما همراه با صفت اختیار باشد و در فلان زمان و مکان با شرایط خاص تحقق پیدا کند:
«بنابراین اراده الهی ایجاب میکند فعل به صورت اختیاری انجام یابد. بالأخره افعال در عین اینکه نسبت به خدا جنبة وجوب را دارند، نسبت به اراده و اختیار ما دارای جنبه امکان میباشد این دو اراده در عرض هم نیست تا مزاحمتی با یکدیگر داشته باشند؛ بلکه در طول هم قرار دارند (طباطبائی، 1377، ق. ج1، ص 126).
از نظر علامه، علم الهی نیز به افعال انسان موجب جبر نمیشود، زیرا علم الهی به افعال انسان همراه با صفت آن است. حقتعالی به افعال اختیاری انسانها همراه با صفت اختیاریبودن آنها علم دارد به بیان دیگر خداوند میداند که فلان فرد از روی اختیار، فعل خاصی را انجام میدهد. اگر علم خدا به این تعلق گیرد که فردی به سعادت میرسد و فردی به شقاوت، سعادت و شقاوت این هردو فرد با عمل اختیاری خود آنها، تحقق خواهد پذیرفت. هرچند احاطة وجودی حقتعالی موجب استناد فعل به او میشود، اما فعل اختیاری محاط و منسوب به اوست (ملاصدرا، ج 6، ص 318 و 372).
ارادة حقتعالی
اراده از نظر علامه، کیف نفسانی است که غیر از علم و شوق است. چون شوق و اراده از کیفیات نفسانیه میباشند، با فقر و نیاز همراه هستند. این دو از ماهیات امکانیاند وذات حق از آن مبراست. با این بیان، اراده به معنایی که در مورد انسان صادق است در ذات حقتعالی قابل طرح نیست. اراده دارای متعلق یا مراد است و چنانچه مراد از امور ناقص و فانی باشد، اراده قبل و بعد از آن وجود نخواهد داشت. با این تفسیر از اراده، اتصاف حقتعالی به اراده مستلزم تغییر در ذات او خواهد شد. از دیدگاه علامه برای تبیین ارادة حقتعالی باید به بررسی فاعلیت او پرداخت. از نظر علامه علم به نظام اصلح جهان هستی همراه با اختیار در فعل او می باشد و هیچ عاملی مؤثر بر او نخواهد بود و او به ذات خود قادر است.
«علم بالنظام الاصلح فی الاشیاء بذاته و هو مختار فی فعله بذاته، اذ لا موثر غیره یوثر فیه، فهو تعالی قادر بذاته» (طباطبائی، 1362، ص 298)
ممکن است در اینجا این پرسش مطرح شود که آیا با این تعریف از قدرت و فاعلیت حقتعالی، او فاقد صفت اراده نخواهد شد؟ علامه در پاسخ میگوید: «در تعریفی که فلاسفه در باب اختیار وقدرت کردهاند که عبارتست از نحوة وجود فاعل بهگونهای که اگر بخواهد فعل را انجام دهد و اگر نخواهد ترک کند؛ این تعریف مستلزم پذیرش اراده بعنوان یک صفت ذاتی برای اوست».
کون الشیء بحیث ان شاء فعل وان لم یشاء لم یفعل یتضمن اثبات الاراده صفه ذاتیه للواجب مقومه للقدره (همان، 298)
علامه نظر فلاسفه را در باب اراده میپذیرد و تنها اختلاف وی با آنها در این است که آنان علم حقتعالی را مصداق اراده گرفتند، در حالیکه این دو از نظر مفهومی یکسان نیستند. فلاسفه نیز اراده را به معنای کیف نفسانی که امری انفعالی است در مورد خداوند صادق نمیدانند. از نظر ملاصدرا اراده همان علم ذاتی حقتعالی است. به بیان دیگر حقتعالی به علم ذاتی خود مرید است. اراده لازمة علم اوست. از نظر ملاصدرا اراده از سنخ علم است که عبارتست از: علم به خیر ملایم. فرق اراده با علم فقط در این است که علم به هر چیزی تعلق میگیرد، اما اراده علمی است که به شیئ تعلق می گیرد که خیر است (ملاصدرا، ج6، ص 323). از نظر علامه هر وجودی خیر است و اراده متعلق به آن است (همان، ص 345) علامه در برخی از آثار خود اراده را از صفات فعلیه حقتعالی میداند که از مقام فعل او انتزاع میشود. از نظر او هیچ دلیلی وجود ندارد که اراده را همان علم ذاتی حقتعالی به نظام اصلح جهان بدانیم. اگر اراده به معنای متعارف آن باشد که کیف نفسانی است، این مفهوم از اراده با مفهوم علم مغایرت دارد و اگر علم به نظام اصلح باشد چنین تعریفی از نظر علامه قابل پذیرش نیست: «و اما تسمیه العلم بالخیر والاصلح اراده او انطباق مفهوم الاراده بعد التجرید علی العلم بالاصلح الذی هو عین الذات فلا» (همان، ص316) در اینجا این پرسش مطرح میشود که اگر اراده کیف نفسانی است پس چگونه از مقام فعل انتزاع میشود. در مقام فعل خداوند، کیف نفسانی وچود ندارد. با توجه به این اشکال علامه میپذیرد که اراده دارای معنای وسیعتری از کیف نفسانی است.
از نظر علامه در استعمال الفاظ، گاهی معنای حقیقی لفظ مراد است و گاهی لوازم و آثاری که برآن مترتب است. ما برخی صفات را در مورد خدا بهکار میبریم که نشانگر تأثر و انفعال روانی است؛ مانند صفت رحمت و محبت. در این قبیل صفات نیز معنای حقیقی آن مورد نظر نیست؛ بلکه لوازم و آثار متفرع برآن مطرح است. یعنی مراد از آن رفع حاجت فرد نیازمند است (طباطبائی، 1362، صص300 -299) هر چند علامه معتقد است که روایت دلالت دارد که اراده حقتعالی از صفات فعل است، اما در حواشی اسفار مطالب حکماء را در مورد ارادة ذاتی حقتعالی میپذیرد. اختلاف وی فقط در تفسیر اراده به معنای علم به نظام اصلح است.
«و اما ما ذکره هو وغیره من الحکماء الالهین من امر الاراده الذاتیه واقاموا علیه البرهان فهوحق» (ملاصدرا، ج6، ص 316) از نظر علامه انطباق مفهوم اراده را برمفهوم علم به مناقشات لفظی بیشتر شباهت دارد، تا یک بحث دقیق فلسفی (همان، ص316 )
اختیار حقتعالی هم بدین معناست که ورای ذات او هیچ عاملی وجود ندارد که او را برانجام فعل یا ترک وادارنماید. اگر بنا باشد که عاملی حقتعالی را وادار به کاری یا تنرک آن کند آن عامل از دو حال خارج نیست: یا آنکه معلول اوست یعنی فعلی از افعال او باشد؛ یا آنکه چیزی است که معلول او نیست. اگر آن چیز معلول او نباشد باید یا واجبالوجود دیگری باشد یا فعلی از افعال آن واجبالوجود باشد که در هر دو صورت با وحدانیت حقتعالی در تناقض است. این فرض هم که معلول واجبالوجود، او را بر انجام فعلی یا ترک آن وا دارد قابل پذیرش نمیباشد، زیرا لازمة این حکم این است که معلول با وجود آنکه وابسته به علت. متأخر از آنست حاکم برعلت و مؤثر بر آن باشد (طباطبائی، 1362، ص161 ) مختار بوودن خدا منافاتی با این امد ندارد که فعل صادره از او به سر حد وجوب رسیده باشد، زیرا وجوب فعل از ناحیه خود حق تعلی است نه از غیر از او. به بسان دیگر حقتعالی خود فعل خویش را به سر حد وجوب میرساند و این امر با اختیار او ناسازگار نیست.
نتیجهگیری
علامهطباطبائی، اختیار انسان را امری فطری و بدیهی میداند که امور بسیاری ازجمله تعلیموتربیت، مترتب بر آن است. ولی با تعریف اراده و اختیار و تمایز آن دو از یکدیگر به تقسیم اراده به تکوینی تشریحی میپردازد. ولی در لابلای مباحث خود، به بررسی و تحلیل برخی آراء متفکران نظر ملاصدرا میپردازد، ازجمله این بخش ملاصدرا را که انسان در افعال اختیاری خود مجبور است، به این معنا میداند که انسان در فاعلیت خود استقلال ندارد و در افعالش داعی بر ذات هم دارد در بحث از مبادی فعل اختیاری، وی بر نقش علم تأکید دارد و این علم را نیز فقط حصولی نمیداند؛ بلکه علم حضوری را نیز مؤثر در فعل اختیاری انسان بهشمار میآورد. علامه در تحلیلهای فلسفی خود به نقد دیدگاه متکلمان و همچنین اصولینین میپردازد، ولی این دیدگاه را قابل نقد میداند که فعل اختیاری انسان با ضرورت منافات دارد و صدور فعل اختیاری از فاعل بدون مرجع است. از نظر وی رابطه ارادة الهی با اختیار انسان نیز اهمیت بسزایی دارد، زیرا تفسیر غلط از آن موجب پذیرش جبر در افعال انسان میشود. در بحث ارادة الهی نیز علامهطباطبائی با ملاصدرا در این نکته مهم اختلافنظر دارد که برخلاف نظر صدرا اراده را از نظر مفهومی غیر از علم میداند.
رضا علی نوروزی؛ مهدیه کاشانی
چکیده
این تحقیق به دنبال بررسی دیدگاه فلسفه هستیشناسی علامه طباطبایی و آثار و نتایج تربیتی آن است. در واقع هدف این پژوهش تبیین مسائل اساسی مربوط به ابعاد هستی از دیدگاه علامه طباطبایی و برخی از مهمترین آثار تربیتی آن در خصوص عناصر نظام تعلیم و تربیت است. روش کار در این مقاله به صورت توصیفی- تحلیلی و با مراجعه به منابع دست اول و منابع کتابخانهای ...
بیشتر
این تحقیق به دنبال بررسی دیدگاه فلسفه هستیشناسی علامه طباطبایی و آثار و نتایج تربیتی آن است. در واقع هدف این پژوهش تبیین مسائل اساسی مربوط به ابعاد هستی از دیدگاه علامه طباطبایی و برخی از مهمترین آثار تربیتی آن در خصوص عناصر نظام تعلیم و تربیت است. روش کار در این مقاله به صورت توصیفی- تحلیلی و با مراجعه به منابع دست اول و منابع کتابخانهای صورت گرفته است. در این مطالعه، ضمن تبیین دیدگاه هستیشناسی علامه یعنی رویکرد فلسفی که روش معرفتشناختی آن حاصل شناخت خدا، انسان و جهان است. با تشریح مقولههای مطرح در حوزه نگرش هستیشناسی مدنظر علامه طباطبایی، ارائه تعلیم و تربیت مرتبط با این مباحث به صورت یک چارچوب پیشنهادی در قالب اهداف، برنامه درسی و روشها مورد بحث قرار گرفته است. نتایج حاصل عبارتاند از: 1- اهداف شامل سطوح مختلف هدف غایی توحیدی و اهداف واسطهای اعتدالگرایی و همهجانبهگرایی میباشد. 2- برنامه درسی شامل توجه به مشخصات برنامه درسی، محتوی برنامه درسی، آسیبشناسی برنامه درسی و شعب علم میباشد. 3- روشهای تعلیم و تربیت شامل روشهای فردی و اخلاقی، روشهای علمی و روشهای اجتماعی میباشد.
مهدی سلطانی گازار
چکیده
هنری برگسون، فیلسوف فرانسوی، از پیشگامان جریانی است که در بحبوحه نگرشهای پوزیتیویستی مدرن، نقش و حجیت دریافتهای متافیزیکی، اخلاقی و دینی را در فلسفه احیا کرد. برگسون با برگزیدن روش معرفتی شهود، به جای روش آزمایشگاهی و پوزیتیویستی علم جدید، محوریتی قاطع به این دریافتها داد. او هرگونه نگاه تجزیهگر به متعلقات معرفت را نادیده ...
بیشتر
هنری برگسون، فیلسوف فرانسوی، از پیشگامان جریانی است که در بحبوحه نگرشهای پوزیتیویستی مدرن، نقش و حجیت دریافتهای متافیزیکی، اخلاقی و دینی را در فلسفه احیا کرد. برگسون با برگزیدن روش معرفتی شهود، به جای روش آزمایشگاهی و پوزیتیویستی علم جدید، محوریتی قاطع به این دریافتها داد. او هرگونه نگاه تجزیهگر به متعلقات معرفت را نادیده گرفتن پیوند و همبستگی ذاتی و درنتیجه قلب ماهیت آنها تلقی میکرد. به نظر برگسون جهان و تمام پدیدههای آن خصلت زمانی دارند و پویا هستند. او از زمان معنای استمرار و توالی همبسته پدیدهها را مد نظر دارد و از آن به «دیرند» تعبیر میکند. از دید او شناخت این ماهیت ذاتی تنها با روش شهودی و ارتباط بیواسطه با جهان و پدیدهها میسر است. بارزترین نمونه این شناخت، وجدانی است که ما از حالات درونی خود داریم. برگسون از نگرش معرفتشناسی خود در جهت تحلیل و تبیین رابطه نفس و بدن بهره میبرد. او دوگانگی نفس و بدن را میپذیرد و تحلیل کردار ادراکی را توجیهگر رابطه آنها معرفی میکند. از نظر او معرفت دو سویه دارد؛ یکی تاثرات حسی و دیگری خاطره یا یاد که در نقطهای به نام «یادمانده ـ نمود» به هم میپیوندند. این نقطه همانند پرده پیانو تاثرات دریافتی را به جریان معرفتی تبدیل میکند. اما به نظر نمیرسد تحلیل برگسون هم تفاوت بنیادینی با غده صنوبری دکارت داشته باشد و در واقع مشکل ثنویت و رابطه نفس و بدن را حل نمیکند، چراکه او نیز دوگانگی نفس و بدن را هستیشناختی تلقی میکند نه معرفتشناختی.
محمد علی عباسیان
چکیده
یکی از مهمترین، و در عین حال پر رونقترین، مباحث در قلمرو معرفتشناسی، در پنجاه شصت سال اخیر، پیرامون «ماهیت معرفت قضیهای» بوده است. مطابق دیدگاه رایج در میان معرفتشناسان «معرفت قضیهای» تحقق نمییابد مگر آنکه «اعتقادی صادق» وجود داشته باشد. این بدان معنی است که اعتقاد صادق به یک قضیه شرط ضروری معرفت به ...
بیشتر
یکی از مهمترین، و در عین حال پر رونقترین، مباحث در قلمرو معرفتشناسی، در پنجاه شصت سال اخیر، پیرامون «ماهیت معرفت قضیهای» بوده است. مطابق دیدگاه رایج در میان معرفتشناسان «معرفت قضیهای» تحقق نمییابد مگر آنکه «اعتقادی صادق» وجود داشته باشد. این بدان معنی است که اعتقاد صادق به یک قضیه شرط ضروری معرفت به آن قضیه است. بنابراین S در صورتی معرفت دارد که p، که S دارای اعتقاد صادق باشد که p. تصور معرفتشناسان از قضیه و اعتقاد صادق، و درنتجه معرفت، به عنوان امری معنایی و معرفتی است که از هرگونه عنصر یا شرط عملشناختی تخلیه شده است. ما در این مقاله در پی آن هستیم تا نشان دهیم این تصوری نادرست است، و معرفت نه تنها مقولهای معنایی و معرفتی است بلکه تابع ملاحظات عملشناختی نیز هست. به دلیل آنکه قضیه، به عنوان محتوای اعتقاد de re / de dicto و نیز صدق و کذب آن، به عملشناسی و اصول روانـجامعهشناختی حاکم بر آن نیازمند و وابسته است.
احمد رحمانیان؛ شمس الملوک مصطفوی
چکیده
یونانیان هرگز واژه ای مطابق با آنچه ما به معنی دقیق کلمه از واژه هنر مراد می کنیم نداشتند اما دو مفهومpoiesis و techne را که معنایی گسترده تر از هنرهای زیبای امروزی داشتند برای اشاره به این معنا به کار می بردند. poiesis به معنی فرا-آوردن یا ساختن بود که در آن to on یعنی امر حاضر یا هستنده، به حضور می آمد که به دو طریق اساسی techne و physis روی می داد. در که ...
بیشتر
یونانیان هرگز واژه ای مطابق با آنچه ما به معنی دقیق کلمه از واژه هنر مراد می کنیم نداشتند اما دو مفهومpoiesis و techne را که معنایی گسترده تر از هنرهای زیبای امروزی داشتند برای اشاره به این معنا به کار می بردند. poiesis به معنی فرا-آوردن یا ساختن بود که در آن to on یعنی امر حاضر یا هستنده، به حضور می آمد که به دو طریق اساسی techne و physis روی می داد. در که امروزه آن را به طبیعت ترجمه می کنند اما نزد یونانیان واجد دلالتی گسترده تر از این بود چرا که خدایان نیز در آن به سر می بردند موجودات از جانب خود و در techne از جانب دیگری یعنی technites به حضور می آمدند. اما تغییر جهتی که با افلاطون در تفکر یونانی پدید آمد در تفکر به هنر نیز قابل ردگیری است. چنانکه به گفته هایدگر نزد افلاطون وجود در نسبت ذاتی است و نیز بی گمان به همان اندازه معادل است با خود نشان دادن و پدیدار گشتن، با خود نشان دادن آنچه درخشنده است و نیز آنچه به راستی خود را نشان میدهد و درخشنده تر از هر چیز است امر زیباست. کار هنری، به واسطه idea می رود تا در مقام امر زیبا، به مثابه ekphanestatan پدیدار گردد. این را می توان یکی از مولفه های اساسی تفکر استتیکی به هنر دانست که هایدگر خود به آن اشاره کرده است. اما افزون بر این، دو رویداد دیگر نیز در تفکر افلاطون قابل تشخیص اند که می توان آنها را به عنوان خاستگاه دیگر مولفه های اساسی استتیک معرفی نمود. فاصله افتادن میان هنر و حقیقت و نیز جدایی زیبایی از حقیقت.
احمدعلی حیدری
چکیده
پروفسور اتو پگلر (Otto poggler) از استادان سرشناس فلسفه آلمانی است و به عنوان یکی از مهمترین شارحان هگل و هایدگر آثار متعددی تألیف کرده که به بسیاری از زبانها ترجمه شده است. وی در سالهای اخیر به حوزههای جدیدتری نیز پرداخته است و از فلاسفه برجسته امروز آلمان محسوب میشود.
بیشتر
پروفسور اتو پگلر (Otto poggler) از استادان سرشناس فلسفه آلمانی است و به عنوان یکی از مهمترین شارحان هگل و هایدگر آثار متعددی تألیف کرده که به بسیاری از زبانها ترجمه شده است. وی در سالهای اخیر به حوزههای جدیدتری نیز پرداخته است و از فلاسفه برجسته امروز آلمان محسوب میشود.
طاهره حاج ابراهیمی
چکیده
ظهور و آفرینش عالم از نظر فیلون و ابن عربی حاصل تحقق ارادۀ خداوند یکتاست. هر دو متفکر که از سویی به ذات آفرینشگر متعال معتقدند و از سویی دیگر از نیای فکری مشترک، یعنی افلاطون و افلاطونگرایی تأثیر پذیرفتهاند، میکوشند تا چگونگی آفرینش عالم کثیر توسط خداوند واحد متعال و منزه را تبیین کنند. از نظر ایشان فرایند خلقت مراتب و مراحلی دارد، ...
بیشتر
ظهور و آفرینش عالم از نظر فیلون و ابن عربی حاصل تحقق ارادۀ خداوند یکتاست. هر دو متفکر که از سویی به ذات آفرینشگر متعال معتقدند و از سویی دیگر از نیای فکری مشترک، یعنی افلاطون و افلاطونگرایی تأثیر پذیرفتهاند، میکوشند تا چگونگی آفرینش عالم کثیر توسط خداوند واحد متعال و منزه را تبیین کنند. از نظر ایشان فرایند خلقت مراتب و مراحلی دارد، و برای توضیح این موضوع، هر دو متفکر با نگرشها و اصطلاحهای خاص خود به آن پرداختهاند. این نوشتار در پی آن است تا نشان دهد چگونه این دو اندیشمند تاثیرگذار بر تاریخ تفکر بشری در تبیین خلقت عالم از چشماندازهای مشترکی برخوردارند.
زهرا خزاعی؛ فاطمه تمدن
دوره 10، شماره 39 ، مهر 1393، ، صفحه 131-151
چکیده
چکیده
اختیار بهعنوان محوریترین ویژگی انسان، در جهان غرب از سویی اساسیترین شرط مسئولیت اخلاقی دانسته شدهاست و ازسویدیگر، با فرض جبریبودن جهان، در تعارض با جبرگرایی قرار میگیرد. گروهی از فیلسوفان اخلاق، با باور به وجود تعارض، حکم به ناسازگاری این دو دادهاند و گروهی دیگر برای دفع یا رفع این تعارض، به شیوههای مختلفی ...
بیشتر
چکیده
اختیار بهعنوان محوریترین ویژگی انسان، در جهان غرب از سویی اساسیترین شرط مسئولیت اخلاقی دانسته شدهاست و ازسویدیگر، با فرض جبریبودن جهان، در تعارض با جبرگرایی قرار میگیرد. گروهی از فیلسوفان اخلاق، با باور به وجود تعارض، حکم به ناسازگاری این دو دادهاند و گروهی دیگر برای دفع یا رفع این تعارض، به شیوههای مختلفی سعی در سازگاری جبرگرایی و اختیار نموده و تقریرهای گوناگونی از سازگارگرایی را ارائه کردهاند. مهمترین تقریر از سوی "جان مارتین فیشر" و تحت عنوان نیمهسازگارگرایی مطرح شدهاست. وی در آثار خود، اختیار لازم در مسئولیت اخلاقی را کنترل هدایتکننده میداند که امکانهای بدیل را دربرنمیگیرد. مثال فرانکفورت و مثالهایی از آن نوع در ردّ امکانهای بدیل، برای فیشر بسیار مفید بودهاند. در این مقاله پس از توضیح مختصر مثال فرانکفورت، دیدگاه نیمهسازگارگرایی فیشر تبیین میشود. در نهایت بهنظر میرسد، بهرغم همه امتیازاتی که تقریر فیشر بر سایر تقریرهای سازگارگرایی دارد دیدگاه او از جهاتی به جبرگرایی نزدیکتر است.