رضا مثمر
چکیده
ویتگنشتاین متأخر در آرای دورة متقدم خود که در رسالۀ منطقی-فلسفی ابراز شدهاند بازنگری کرده است. پل هریچ در بخشی از اثر تازة خویش فرافلسفة ویتگنشتاین (2012) به تشریح و بررسی این انتقادها در پژوهشهای فلسفی پرداخته است.در این مقاله میکوشم نشان دهم تصویر هریچ از نقدهای ویتگنشتاین متأخر تصویری نادرست، فاقد پشتیبانی متنی و متکی بر فرضهایی ...
بیشتر
ویتگنشتاین متأخر در آرای دورة متقدم خود که در رسالۀ منطقی-فلسفی ابراز شدهاند بازنگری کرده است. پل هریچ در بخشی از اثر تازة خویش فرافلسفة ویتگنشتاین (2012) به تشریح و بررسی این انتقادها در پژوهشهای فلسفی پرداخته است.در این مقاله میکوشم نشان دهم تصویر هریچ از نقدهای ویتگنشتاین متأخر تصویری نادرست، فاقد پشتیبانی متنی و متکی بر فرضهایی متعارض با هم است. نخست تصویری مجمل از مابعدالطبیعۀ رساله به ترسیم خواهم کرد. از آن پس درک هریچ از مفهوم «شیء» در رساله را توضیح خواهم داد. در بخش سوم روایت هریچ از سه ایراد (T3)، (T4) و (T6) ویتگنشتاین متأخر بر هستی شناسی رساله را توضیح خواهم داد. در نهایت به نقد تصویر هریچ خواهم پرداخت و استدلال خواهم کرد روایت وی از آرای ویتگنشتاین متأخر دربارۀ هستی شناسی رساله به جهت شواهد متنی ضعیف و از لحاظ فلسفی نامنسجم و متناقض است.
مرتضی حسینی
چکیده
در نظریۀ ادراکات اعتباری علامه طباطبایی، موجـود زنده در انجام هر فعلـی غـایتی را دنبـال میکند. این غایت کـه صـرفاً نوعی اعتبار است، مطابَقی جز در ظرف وهم ندارد. از نظر ایشان امور عدمی نیز اغلب نوعی اعتبارند، لذا هیچ نحوۀ وجود خارجی ندارند. تنها جایی که میتوان کمترین شباهتی را در باب این نظریه میان علامه و شلایر ماخر دید، نتایج ...
بیشتر
در نظریۀ ادراکات اعتباری علامه طباطبایی، موجـود زنده در انجام هر فعلـی غـایتی را دنبـال میکند. این غایت کـه صـرفاً نوعی اعتبار است، مطابَقی جز در ظرف وهم ندارد. از نظر ایشان امور عدمی نیز اغلب نوعی اعتبارند، لذا هیچ نحوۀ وجود خارجی ندارند. تنها جایی که میتوان کمترین شباهتی را در باب این نظریه میان علامه و شلایر ماخر دید، نتایج نظریۀ ایشان در بحث تفسیر متن مقدس است. شلایرماخر را پدر هرمنوتیک دانستهاند. او بر اساس راستکیشی نوین اشارات متافیزیکی کتاب مقدس را نه تمثیل که حتی استعاره دانسته است و اشارات متافیزیکی کتاب مقدس، برای مثال مسئلۀ شر، را عدمی میداند. استعاری دانستن امور عدمی نزد شلایرماخر با آنچه علامه اعتباری میخواند چندان قابل مقایسه نیست، هرچند تفاوتهای ژرفی بین این دو نظریه قابل بیان است که در بخش پایانی به آن خواهیم پرداخت.
امیر نصری
چکیده
با توجه به اینکه کتاب مقدس مهمترین منبع شمایلنگاری مسیحی به شمار میرود و شمایلنگاری نیز به نوبة خود تفسیر بصری کتاب مقدس است، لذا توجه به رابطة میان شمایلنگاری مسیحی و تفسیر کتاب مقدس ضروری به نظر میرسد. این رابطه بهگونهای است که در پارهای موارد خودِ بازنمایی تصویری، در تفسیر متن کتاب مقدس نقشی فعالانه دارد و صرفاً تصویرسازی ...
بیشتر
با توجه به اینکه کتاب مقدس مهمترین منبع شمایلنگاری مسیحی به شمار میرود و شمایلنگاری نیز به نوبة خود تفسیر بصری کتاب مقدس است، لذا توجه به رابطة میان شمایلنگاری مسیحی و تفسیر کتاب مقدس ضروری به نظر میرسد. این رابطه بهگونهای است که در پارهای موارد خودِ بازنمایی تصویری، در تفسیر متن کتاب مقدس نقشی فعالانه دارد و صرفاً تصویرسازی منفعلانة متن نیست. از این حیث، برای فهم ادوار مختلف شمایلنگاری مسیحی توجه به گرایشهای تفسیری آن دوران نیز درخور توجه است. در این مقاله آراء تفسیری دو مکتب انطاکیه و اسکندریه بهاختصار ذکر میشود و بازتاب این آراء در هنر صدر مسیحیت (که از حیث تاریخی تقریباً با این دو مکتب مقارن است) مورد بررسی قرار میگیرد. همچنین تلاش میشود تا این رابطه را در نمونههای مختلف شمایلنگاری این دوران نشان دهیم و با رویکرد ادوار بعدی مقایسه کنیم.
مرتضی واعظ قاسمی؛ علی اکبر احمدی افرمجانی
چکیده
دستکم سه رویکرد متفاوت به خود ارجاعی در سنت فلسفۀ تحلیلی وجود دارد. رویکرد راسلی، رویکرد پوزیتیویستی و رویکرد ویتگنشتاینی. هرکدام از این رویکردها راهحلی متفاوت برای مسئلۀ خود ارجاعی پیشنهاد کردهاند. از آن میان رویکرد ویتگنشتاینی به این مسئله بحثهای زیادی را به وجود آورده است. ظاهراً فقرۀ6.54 (عبارت ماقبل آخر) رسالۀ ویتگنشتاین ...
بیشتر
دستکم سه رویکرد متفاوت به خود ارجاعی در سنت فلسفۀ تحلیلی وجود دارد. رویکرد راسلی، رویکرد پوزیتیویستی و رویکرد ویتگنشتاینی. هرکدام از این رویکردها راهحلی متفاوت برای مسئلۀ خود ارجاعی پیشنهاد کردهاند. از آن میان رویکرد ویتگنشتاینی به این مسئله بحثهای زیادی را به وجود آورده است. ظاهراً فقرۀ6.54 (عبارت ماقبل آخر) رسالۀ ویتگنشتاین تمامی گزارههای کتاب از جمله خودش را بیمعنی قلمداد میکند. این خود ارجاعی مخاطبین رساله را در وضع پارادوکسیکالی قرار میدهد. ویتگنشتاین با طرح مفهوم نردبان سعی دارد تا از این خود ارجاعی بگریزد. از میان تفاسیر مختلف از رسالۀ ویتگنشتاین دو تفسیر توصیفناپذیر و یکپارچه حول این مسئله شکلگرفتهاند و سعی میکنند که با تفسیر واژۀ «بیمعنی» خوانشی سازگار از متن رساله به دست بدهند؛ اما از خلال نقدهای این دو تفسیر به یکدیگر به نظر میرسد که اساساً رویکرد ویتگنشتاینی برای حل بحران خود ارجاعی راهگشا نباشد.
یحیی صولتی
دوره 11، شماره 41 ، فروردین 1394، ، صفحه 107-126
چکیده
چکیده
نحوهی صدور کثرت از وحدت، از مسائل مهم و محوری در فلسفه بوده که از دو جنبهی فاعلیّت الهی و پیدایش کثرت درعالم، موردتوجه حکمای اسلامی قرار گرفتهاست. ابنسینا1و سهروردی2 براساس قاعدهی الواحد به تبیین نظریهی صدور پرداختهاند؛ در این زمینه علیرغم اختلاف در مبانی، هرکدام به روشی خاص عمل نموده چنانکه ابنسینا برمبنای ...
بیشتر
چکیده
نحوهی صدور کثرت از وحدت، از مسائل مهم و محوری در فلسفه بوده که از دو جنبهی فاعلیّت الهی و پیدایش کثرت درعالم، موردتوجه حکمای اسلامی قرار گرفتهاست. ابنسینا1و سهروردی2 براساس قاعدهی الواحد به تبیین نظریهی صدور پرداختهاند؛ در این زمینه علیرغم اختلاف در مبانی، هرکدام به روشی خاص عمل نموده چنانکه ابنسینا برمبنای جهات دوگانهی وجوب و امکان در عقول دهگانه و با فرض کثرت اعتباری عقل اول، به توجیه این نظریه میپردازد؛ درحالیکه سهروردی با ناقص پنداشتن این دو جهت، تغایر بین نورالانوار و نوراول را موردبررسی تفصیلی قرارداده و با استناد به جهات موسّع اشراق و مشاهده، به سلسلهی بیشماری از انوار طولی و عرضی قائل میشود. وی همچنین برمبنای قاعدهی امکان اشرف و با تأکید برعالم مثال، طبقهی ارباب انواع را اثبات میکند که از این حیث تعامل دوسویهی نورشناسی اشراقی را جایگزین ضرورت انعطافناپذیر و یک سویهی وجودشناسی مشائی میسازد. سهروردی در باب آفرینش، با رد علم عنایی مشائیان، علم خداوند را از نوع اضافهی اشراقی دانسته و فرایند شکلگیری عالم را به نظام شگفتانگیز انوار نسبت میدهد.
فروزان راسخی؛ سمیه کلاهدوزان
چکیده
برهان جهانشناختی از جمله براهین اثبات وجود خداست که از زمان افلاطون تا کنون مورد توجّه فلاسفه بوده است. در این مقاله تقریرات جدید علّامه طباطبایی از این براهین، بهویژه از برهان علّت و معلول و برهان حرکت و محرّک مورد بررسی قرار گرفته و آراء ایشان در این زمینه با آراء ابنسینا مقایسه شده است. به این منظور، براهینی که ابنسینا در ...
بیشتر
برهان جهانشناختی از جمله براهین اثبات وجود خداست که از زمان افلاطون تا کنون مورد توجّه فلاسفه بوده است. در این مقاله تقریرات جدید علّامه طباطبایی از این براهین، بهویژه از برهان علّت و معلول و برهان حرکت و محرّک مورد بررسی قرار گرفته و آراء ایشان در این زمینه با آراء ابنسینا مقایسه شده است. به این منظور، براهینی که ابنسینا در این باب مطرح نموده است از آثارش اخذ و گزارش شده است و سپس در بررسی مقایسهای میان تقریرات علّامه و آراء ابنسینا، اخذ و اقتباسهای او از ابن-سینا و نیز تقریرات جدید او نسبت به ابنسینا تبیین شدهاند که در این مبحث نوآوریهای علّامه نسبت به ابنسینا قابل توجّه است و اکثر براهین علّامه در مرتبة بالاتری از اتقان و استواری نسبت به ادّلة ابنسینا قرار میگیرد.
عبدالله انصاری؛ جلال پیکانی
چکیده
آلوین گلدمن در مقالة «باور موجه چیست؟» به اختصار یکی از جنجالیترین و در عین حال تأثیرگذارترین نظریههای توجیه – یعنی نظریة اعتمادگرایی فرایندی- را صورتبندی کرده است. در نوشتار حاضر ابتدا تلاش خواهد شد تا نظریة گلدمن در قالبی ساده و همهفهم بیان شود. سپس نقاط قوت و ضعف این قرائت از اعتمادگرایی فرایندی مورد سنجش قرار خواهد ...
بیشتر
آلوین گلدمن در مقالة «باور موجه چیست؟» به اختصار یکی از جنجالیترین و در عین حال تأثیرگذارترین نظریههای توجیه – یعنی نظریة اعتمادگرایی فرایندی- را صورتبندی کرده است. در نوشتار حاضر ابتدا تلاش خواهد شد تا نظریة گلدمن در قالبی ساده و همهفهم بیان شود. سپس نقاط قوت و ضعف این قرائت از اعتمادگرایی فرایندی مورد سنجش قرار خواهد گرفت. ایراد شیطان دکارتی، ایراد کلیت یا شمول، نداشتن دلیل برای اعتمادپذیر دانستن فرایند و وضعیت باورهای حاصل از دروننگری از مهمترین ایرادات وارد بر این قرائت از اعتمادگرایی است. بررسی اعتبار و اهمیت این ایرادات بخش دیگری از این مقاله را تشکیل خواهد داد. در پایان نشان داده خواهد شد که اعتمادگرایی فرایندی توانایی حل پارهای از مسائل معرفتشناختی، نظیر مسائل گتیه، را دارد.
حسن مهرنیا
چکیده
پس از آنکه آدمی پای به عالم هستی نهاد، همزمان دو مقولة مهم و اساسی بهنام دین (یا ماوراء طبیعت) و دولت (طبیعت یا دنیا) توجه وی را به خود واداشت. از آن بهبعد، این دو موضوع و دامنة شمول هریک از این مقولات مهمترین مباحثی بودهاند که در طول اعصار و قرون متمادی همواره محل نزاع و اختلاف بشر بوده است. این نزاع و درگیریها در طول تاریخ دارای ...
بیشتر
پس از آنکه آدمی پای به عالم هستی نهاد، همزمان دو مقولة مهم و اساسی بهنام دین (یا ماوراء طبیعت) و دولت (طبیعت یا دنیا) توجه وی را به خود واداشت. از آن بهبعد، این دو موضوع و دامنة شمول هریک از این مقولات مهمترین مباحثی بودهاند که در طول اعصار و قرون متمادی همواره محل نزاع و اختلاف بشر بوده است. این نزاع و درگیریها در طول تاریخ دارای سه صورت کلی بوده است: واگرایی و معاندت کامل دین و دولت؛ همگرایی و معاضدت کامل؛ و استیلا و غلبة یکی بر دیگری، بهگونهای که آن دیگر تابع این یک بوده است. این مقاله در آغاز نگاهی مختصر خواهد داشت به مراحل تطور اندیشة دینی هگل و نیز دیدگاه وی در باب دولت؛ سپس به نقد و بررسی نظرگاه هگل در این زمینه میپردازد. در مورد بخش نخست، ملاحظه خواهیم کرد که نمیتوان هگل را فیلسوفی ضد دین، طرفدار مطلق نظریة جدایی دین از سیاست و مدافع دولت توتالیتر قلمداد کرد، اگرچه او در نهایتْ دین را بهمثابه ابزاری در خدمت دولت و مایة بقاء و استمرار آن میداند. همچنین در بخش پایانی ملاحظه خواهیم کرد که بهرغم اینکه نظرگاه «دولت ارگانیکی» که وی بهمنظور حل پارادکس آزادی و اطاعت ارائه میکند، در مقایسه با دیدگاه مکانیستی هابز و لاک در نظریة قرارداد اجتماعی و نیز در مقایسه با دیدگاه پیروان مذهب اصالت فایده در عرصة سیاست (میل و بنتام)، گامی روبهجلوست؛ بااینحال، اولاً هیچمانعی برسرراه گرایش به استبداد و دیکتاتوری حکومت پادشاهی مشروطة موردنظر وی نیست و ثانیاً ازآنجاکه او درنهایت دین را چونان ابزاری در خدمت دولت میداند، هنوز در نظام فکری وی این نزاع و چالش دیرینه میان حدود و قلمرو دین و دولت باقی است.
نادر شایگان فر؛ زینب صابر
دوره 11، شماره 43 ، مهر 1394، ، صفحه 113-136
چکیده
موریس مرلوپونتی فیلسوف پدیدارشناس فرانسوی است که در یک سلسله از مقالهها و گفتارها آثار هنری و مفاهیم مرتبط با حوزة هنر را با بهکاربردن روش پدیدارشناسی مورد تأمل قرار داده است. او با توجه به ادبیات موجود در این زمینه و پیشینة پدیدارشناسانة بحث در باب هنر سعی دارد بر بحث ادراک و رابطة آن با هنر تأکید کند، و نقش هنر را از منظری ...
بیشتر
موریس مرلوپونتی فیلسوف پدیدارشناس فرانسوی است که در یک سلسله از مقالهها و گفتارها آثار هنری و مفاهیم مرتبط با حوزة هنر را با بهکاربردن روش پدیدارشناسی مورد تأمل قرار داده است. او با توجه به ادبیات موجود در این زمینه و پیشینة پدیدارشناسانة بحث در باب هنر سعی دارد بر بحث ادراک و رابطة آن با هنر تأکید کند، و نقش هنر را از منظری نو و با تأکید بر مفهوم در–جهان–بودن ارزیابی نماید. مرلوپونتی بر اساس مفاهیمی چون حیث التفاتی، تجربههای زیسته، سبک هنری، پیافکنی میکوشد به تبیینی تازه از هنر اهتمام ورزد. از آنجا که موزه بر اساس تاریخ خود تا حدّ بسیاری توانسته است نسبت وثیق و عمیقی با پدیدههای هنری برقرار نماید، در اندیشههای مرلوپونتی مورد تأمل و مداقّه قرار گرفته است.
این مقاله بر بنیان و مدار این پرسش استوار است که نسبت تجربههای زیستة هنرمند و موزه چگونه است و دوام و قوام آنها در این محیط فرهنگی-هنری چگونه میتواند باشد. پژوهش حاضر با رویکرد پدیدارشناسانه و با ابتنای بر اندیشههای حیاتباورانة مرلوپونتی بر آن است که به تحلیل انتقادی جایگاه موزه اهتمام ورزد و نشان دهد که معنای نگاهداری و پیافکنی پدیدارشناسانه با معنای موردنظر در نهاد موزهدارانه بسیار فاصله دارد و این پرسش را پیش رو بگذارد که موزهها تا چه اندازه در ادعای خود مبنی بر نگاهداری صادقاند و صداقت آنها تا چه اندازه تحت تأثیر سایر عوامل فرهنگی و اجتماعی و همچنین ماهیت خود آنها به مثابهی سردخانههای فرهنگ به چالش گرفته میشود.
علیرضا نظری؛ فاضل اسدی امجد
چکیده
اوژن یونسکو در نمایش خود با نام قاتل شرایط واقعی زندگی انسان را به تصویر میکشد. وی زندگی و مرگ، هستی و نیستی و تنزل او به مرتبه نیستی را به روی صحنه می اورد. او در پی رویارویی انسان با شرایط واقعی زندگی است. پس وجود انسان را باید تعارض بین تمایلات افسارگسیخته و بی پایان ادمی با هستی در بند و محدود او دانست. مقاله حاضر در پی بررسی دیدگاه ...
بیشتر
اوژن یونسکو در نمایش خود با نام قاتل شرایط واقعی زندگی انسان را به تصویر میکشد. وی زندگی و مرگ، هستی و نیستی و تنزل او به مرتبه نیستی را به روی صحنه می اورد. او در پی رویارویی انسان با شرایط واقعی زندگی است. پس وجود انسان را باید تعارض بین تمایلات افسارگسیخته و بی پایان ادمی با هستی در بند و محدود او دانست. مقاله حاضر در پی بررسی دیدگاه اوژن یونسکو پیرامون تنهایی انسان در این دنیای بیگانه، دلهره های نهفته در اعماق وجودش و تقلای وی برای زنده ماندن است که در چهارچوب مفاهیم اگزیستانسیالیستی کرکگارد تحلیل خواه شد. برای پی بردن هر چه بهتر به این مفاهیم و مطابقت انها با نمایش، بخش هایی از نمایش ارایه شده است. هدف از این بررسی لمس هرچه بهتر شرایط پیچیده ای است که انسان هر روز در حال رویارویی با ان است. درک این واقعیت که نیستی قبل از هستی افسار بر گردن انسان انداخته و هیچ گاه او را رها نمی کند برای برانژه، شخصیت اصلی نمایش دشوار است. او شرایط واقعی زندگی بشر را تجربه میکند:زندگی همزمان در شادی و زیر سایه مرگ.
آقای دکتر یونسی؛ علی خالندی شیلان آباد
چکیده
«Pathos» یکی از مفاهیمی است که در اندیشۀ ارسطو، غالباً به نفع سایر مفاهیم متقابلش، هیچگاه نتوانسته شأن در خوری پیدا کند. یکی از بنیادیترین ِ این تقابلها دوگانۀ Logos – Pathos است که با تبعید Pathos به قلمروی غیر Logical و محدود کردن دلالتهای آن به احساس و انفعال، از اهمیت این مفهوم بسیار کاسته است و این در حالی است که در پژوهشهای ...
بیشتر
«Pathos» یکی از مفاهیمی است که در اندیشۀ ارسطو، غالباً به نفع سایر مفاهیم متقابلش، هیچگاه نتوانسته شأن در خوری پیدا کند. یکی از بنیادیترین ِ این تقابلها دوگانۀ Logos – Pathos است که با تبعید Pathos به قلمروی غیر Logical و محدود کردن دلالتهای آن به احساس و انفعال، از اهمیت این مفهوم بسیار کاسته است و این در حالی است که در پژوهشهای معاصر بر اهمیت Pathos و نقش بنیادین آن در خوانش اندیشۀ ارسطو بسیار تأکید میشود. یکی از دلایل گشوده شدن باب جدیدی جهت بررسی Pathos به ارتباط این مفهوم با «تغییر و جنبش» (Kinesis) بر میگردد. هایدگر یکی از نخستین اندیشمندانی بود که به این رابطه و نقش بنیادین Pathos به عنوان مفهومی وجودی، جهت تبیین Kinesis پرداخت. بداعت مقالۀ پیش رو در برقراری پیوند هستیشناسانه میان پاتوس با مفهوم علتهای تصادفی است و هدف آن نیز از یک سو برخوردی ساختارشکنانه با دوگانۀ Logos – Pathos و از دیگر سو بررسی Pathos جهت تبیین حیث التفاتی Poetic و آنچه حکمت صناعی معطوف به آن است، میباشد.
جلال پیکانی
دوره 10، شماره 39 ، مهر 1393، ، صفحه 117-130
چکیده
چکیده
فیزیک نیوتن نه تنها در ساحت علم فیزیک یک تحول بنیادی بهوجود آورد، بلکه روششناسی مورد استفاده نیوتن نیز بعدها الگوی غالب پژوهشگران علومتجربی قرار گرفت. نکته محوری در روششناسی "نیوتن"، عبارتاستاز تأکید بر آزمایش و استقراء و نیز محدودساختن دامنة علم به ساحت پدیداری. "ایمانوئل کانت" به دلیل کارآمدی خیرهکننده فیزیک ...
بیشتر
چکیده
فیزیک نیوتن نه تنها در ساحت علم فیزیک یک تحول بنیادی بهوجود آورد، بلکه روششناسی مورد استفاده نیوتن نیز بعدها الگوی غالب پژوهشگران علومتجربی قرار گرفت. نکته محوری در روششناسی "نیوتن"، عبارتاستاز تأکید بر آزمایش و استقراء و نیز محدودساختن دامنة علم به ساحت پدیداری. "ایمانوئل کانت" به دلیل کارآمدی خیرهکننده فیزیک نیوتنی، از یکسو تلاش کرد مبانی نظری فیزیک نیوتنی را تحکیم بخشد تا در مقابل نقدهای منتقدان مصون بماند و از سوی دیگر، ایده محدودساختن پژوهش علمی به ساحت پدیداری را در قالب اصل محدودبودن دامنه شناخت آدمی به ساحت پدیدارها عرضه داشت. تلاشهای کانت در راستای تحکیم مبانی فیزیک نیوتنی جز نخستین تلاشهای جدی و نظاممند در جهت پیریزی فلسفة علم بهشمار میآید.
مهدی سلیمانی خورموجی؛ محمد کاظم علمی سولا
دوره 10، شماره 40 ، دی 1393، ، صفحه 117-144
چکیده
ما بر این باوریم که: «آگاهی فرد نسبت به خودش خطاناپذیر است»، درحالیکه آگاهی او نسبت به سایر چیزها و یا حتی آگاهی سایر افراد نسبت به او را خطاناپذیر نمیدانیم. چگونه میتوان چنین عدمِتقارنی را تبیین کرد؟ متداولترین پاسخ، معمولاً مبتنی بر تبیین دکارتیِ لاک است. ما ابتدا، این تبیین را به چهار فرضیه فرو میکاهیم و سپس با آشکار ...
بیشتر
ما بر این باوریم که: «آگاهی فرد نسبت به خودش خطاناپذیر است»، درحالیکه آگاهی او نسبت به سایر چیزها و یا حتی آگاهی سایر افراد نسبت به او را خطاناپذیر نمیدانیم. چگونه میتوان چنین عدمِتقارنی را تبیین کرد؟ متداولترین پاسخ، معمولاً مبتنی بر تبیین دکارتیِ لاک است. ما ابتدا، این تبیین را به چهار فرضیه فرو میکاهیم و سپس با آشکار ساختن تبعات معناشناسانه، معرفتشناسانه و هستیشناسانهی این فرضیهها نشان خواهیم داد که چرا میتوان (و یا باید) به دنبال تبیینی بدیل باشیم. در پایان نیز با اتکای بر آراء ویتگنشتاین متأخر، تبیین بدیلی را ارائه خواهیم کرد که براساس آن، باور به خطاناپذیری فرد در آگاهی از خودش، صرفاً به یک پیشفرض زبانشناسانه برمیگردد که ما را برای تفسیر کلام یکدیگر آماده میسازد.
حسین هوشنگی؛ محمدرضا روحانی
چکیده
عقلانیت مدرن، با گذار از سنت و نقد مبانی و مبادی آن و برپایة علل و عوامل ذهنی و عینی که حاصل چندین قرن تحولات عمیق در عرصههای گوناگون بشری بود، سبک زندگی متفاوتی را رقم زد که یکی از مهمترین شاخصهای آن تجلیات تکنیکی بشر در بستر تسلط وی بر طبیعت بود؛ برخی چون مارتین هایدگر(1976-1889) تکنولوژی را زادة دنیای غرب و متأثر از مبانی آن قلمداد ...
بیشتر
عقلانیت مدرن، با گذار از سنت و نقد مبانی و مبادی آن و برپایة علل و عوامل ذهنی و عینی که حاصل چندین قرن تحولات عمیق در عرصههای گوناگون بشری بود، سبک زندگی متفاوتی را رقم زد که یکی از مهمترین شاخصهای آن تجلیات تکنیکی بشر در بستر تسلط وی بر طبیعت بود؛ برخی چون مارتین هایدگر(1976-1889) تکنولوژی را زادة دنیای غرب و متأثر از مبانی آن قلمداد مینمایند؛ با توجه به بافت فلسفی تکنولوژی، در بستر ذاتگرایی هایدگر سخن از دستیابی به غایات و اهداف والای بشری پندی بی اثر در ذات آن خواهد بود. در مقابل کارل پوپر(1902-1994) با ردّ ذاتگرایی، وجه تکنیکی را فارغ از روح و ماهیت هایدگری به مثابة ابزاری در دست بشر مورد تأمل قرار میدهد. تحلیل رسانههای مدرن به عنوان تکنولوژیِ مؤثر بر افکار عمومی جهان با توجه به لایههای متنوع نشانهای برونرفت از معضلة فلسفی تکنولوژی و معنا را نمود میبخشد.
علی اکبر احمدی افر مجانی؛ امیر نعیمی
چکیده
طرح نظریۀ نسبیت آینشتاین، فیزیک نیوتنی را با دشواریهای فراوانی روبرو کرد، چنان که برای اصلاح آن چارهای نماند جز کنارگذاشتن و یا اصلاح برخی از بنیادیترین مفاهیم، از جمله زمان و مکان. بسیاری بر این باورند که نسبیت ضربات جبرانناپذیری نیز بر فلسفۀ کانت وارد آورده است. با این همه، کسانی مانند کورت گودل (Kurt Gödel) کوشیدهاند نسبیت ...
بیشتر
طرح نظریۀ نسبیت آینشتاین، فیزیک نیوتنی را با دشواریهای فراوانی روبرو کرد، چنان که برای اصلاح آن چارهای نماند جز کنارگذاشتن و یا اصلاح برخی از بنیادیترین مفاهیم، از جمله زمان و مکان. بسیاری بر این باورند که نسبیت ضربات جبرانناپذیری نیز بر فلسفۀ کانت وارد آورده است. با این همه، کسانی مانند کورت گودل (Kurt Gödel) کوشیدهاند نسبیت را بهگونهای بخوانند که نه تنها به تناقض با فلسفۀ کانت نینجامد، بلکه تأییداتی نیز از برای آن فراهم آورد. مقالۀ حاضر شرح و بررسی کوشش گودل است برای همسو کردن نسبیت و فلسفۀ کانت درباب «زمان»، و نیز ملاحظاتی درباب اینکه چگونه طرح مسئلۀ «زمان» در نسبیت میتواند به جانبداری از ایدئالیسم بینجامد. در پایان، کوشش گودل برای همسو کردن کانت به کنار گذاشتن تصلّب چارچوبهای کانتی در فرایند شناخت و پیشنهاد حذف فرض ناشناختنی بودن شیءفینفسه میانجامد.
سمیه رفیقی؛ ذوالفقار همتی
چکیده
بیتردید مسئله انسان و شناخت ماهیت او از دغدغههای اصلی کانت محسوب میشود. این دغدغه، پیش از آنکه کانت نگارش فلسفه انتقادی خود را شروع کند، او را به تحقیق در موضوعات مرتبط با ماهیت انسان سوق داد و سرانجام باعث شد تا او انسانشناسی را پاسخگوی سؤالات اصلی فلسفه در نظر بگیرد. کانت میان دو نوع پژوهش در باب ماهیت انسان تمایز ...
بیشتر
بیتردید مسئله انسان و شناخت ماهیت او از دغدغههای اصلی کانت محسوب میشود. این دغدغه، پیش از آنکه کانت نگارش فلسفه انتقادی خود را شروع کند، او را به تحقیق در موضوعات مرتبط با ماهیت انسان سوق داد و سرانجام باعث شد تا او انسانشناسی را پاسخگوی سؤالات اصلی فلسفه در نظر بگیرد. کانت میان دو نوع پژوهش در باب ماهیت انسان تمایز قائل میشود: پژوهش پراگماتیکی که در «انسانشناسی از منظر پراگماتیکی» خود درباره آن صحبت میکند و پژوهش استعلایی که با عنوان «انسانشناسی استعلایی» از آن یاد میکند؛ اصطلاحی که آن را در هیچکدام از آثار خود توضیح نداده است، اما منظور کانت از این اصطلاح چیست و ذیل این مفهوم درباره انسان چه میگوید؟ در این مقاله درصدد هستیم تا با بررسی دو وجه این اصطلاح، یعنی انسانشناسی و استعلایی، نهتنها منظور کانت از این اصطلاح را تبیین کنیم، بلکه تعریفی که از این طریق، از انسان به دست میآید، روشن نماییم. این مطالعه نشان میدهد که کانت در ذیل انسانشناسی استعلایی با استفاده از پژوهش استعلایی، قوای ذهنی انسان را به نحو پیشینی بررسی کرده و میکوشد تا او را از درون بشناسد. بر این اساس، از منظر او اولاً، انسان چیزی جز مبدأ قوانین طبیعت نیست و آنچه میتواند بشناسد، قوانین بنیادین طبیعت است. ثانیاً، آنچه باید انجام دهد، تبعیت از قانون اخلاق است که توسط عقل خودش بر او تحمیل میشود و درنهایت آنچه میتواند بدان امید داشته باشد جز این نیست که میتواند از طریق قانون اخلاقی اهداف خود را در جهان طبیعی تحقق بخشد و آن را به جهان اخلاقی تبدیل کند.
حوریه شجاعی باغینی؛ عین الله خادمی
چکیده
ابنسینا دربارة موضوع لذت در آثار مختلف خود مباحث و اطلاعات پراکندهای بیان کرده است. یکی از آن مباحث، تعریف ارائهشده از لذت است که نیاز است برای دستیابی به دیدگاه منسجم وی بررسی دقیقی صورت گیرد. در این نوشتار، ما از دو طریق به بررسی چیستی لذت میپردازیم: یکی از طریق طبقهبندی تعاریف ششگانه بر مبنای مبحثی که هر تعریف ذیل آن ...
بیشتر
ابنسینا دربارة موضوع لذت در آثار مختلف خود مباحث و اطلاعات پراکندهای بیان کرده است. یکی از آن مباحث، تعریف ارائهشده از لذت است که نیاز است برای دستیابی به دیدگاه منسجم وی بررسی دقیقی صورت گیرد. در این نوشتار، ما از دو طریق به بررسی چیستی لذت میپردازیم: یکی از طریق طبقهبندی تعاریف ششگانه بر مبنای مبحثی که هر تعریف ذیل آن بیان شده است؛ دیگری از طریق بررسی واژههای به کار رفته در تعاریف. بررسی بر اساس هر روش ما را به درک بهتر چیستی لذت از منظر بوعلی نزدیک مینماید. طریق نخست ما را به این نتیجه میرساند که هر تعریف در مطابقت با متعلق مبحثی که ذیل آن بیان شده است از نظر ساختار عبارت متفاوت است، بوعلی با استفاده از تعابیر و تفاوتگذاری در نوع بیان خود، تعاریف را بنا به مقاصد خود گونهگونه نموده است. با این وجود به واسطة بررسی از طریق دوم مشخص میگردد دیدگاه او درباره لذت دیدگاهی واحد و دارای انسجام است، زیرا با توجه به بهرهگیری از مؤلفههایی همچون «ادراک» و «ملائم» که هستة اصلی تمام تعاریف را تشکیل میدهند، همه آنها از هماهنگی واژگانی و مفهومی برخوردارند.
فلسفه
رئوف سربخش؛ رضا سربخش
چکیده
ژیل دلوز را بدون شک میتوان یکی از مهمترین فیلسوفان و نظریهپردازان سینما دانست. دلوز در دهه هشتاد میلادی دو جلد کتاب سینمایی نگاشت که مسیرهای اصلی فلسفه سینما را بهعنوان رشتهای مجزا در دانشگاه پایهگذاری کرد. در بین فیلسوفان مختلف، برگسون بیشترین تأثیر را بر نظریات دلوز دارد. هر دو در خصوص زمان اعتقاد دارند که زمان امری خطی ...
بیشتر
ژیل دلوز را بدون شک میتوان یکی از مهمترین فیلسوفان و نظریهپردازان سینما دانست. دلوز در دهه هشتاد میلادی دو جلد کتاب سینمایی نگاشت که مسیرهای اصلی فلسفه سینما را بهعنوان رشتهای مجزا در دانشگاه پایهگذاری کرد. در بین فیلسوفان مختلف، برگسون بیشترین تأثیر را بر نظریات دلوز دارد. هر دو در خصوص زمان اعتقاد دارند که زمان امری خطی و کمی نیست و کیفی و غیرمکان مند میباشد. امتداد این فلسفه باعث شکلگیری دیرند زمانی بهعنوان پایه اصلی زمان و سینما در آثار دلوز شد. دلوز در جلد اول کتاب خود به سینمای کلاسیک حرکت- محور و در جلد دوم به آثار مدرن زمان محور میپردازد. زمان، عنصر اصلی روایتهای مدرن دلوز است و تصاویر را به آینهها و کریستالهای زمانی تقسیم میکند. دلوز اعتقاد زیادی به همزمانی زمانها و رویدادهای غیرخطی در آثار مدرن داشت. سینمای مدرن ایران نیز در سالهای اخیر بیشازپیش به فلسفه دلوز روی آورده و عناصر زمانی زیادی در آثار مختلف قابلرؤیت است. این پژوهش با نظریات سینمای مدرن دلوز با بررسی فیلمهای ماهی و گربه ساخته شهرام مکری، اژدها وارد میشود! اثر مانی حقیقی و مسخرهباز همایون غنیزاده، به این نتیجه میرسد که فیلمسازان نسل جوان ایران به رویدادهای غیرخطی با ابزارهایی مثل گذشتهنما و آیندهنما و همچنین تداعی زمانهای گذشته و حال و آینده در یک صحنه علاقه بیشتری پیدا کردند. دراینبین، مکری بهشدت تحتتأثیر روند زمانی دورانی است و مانی حقیقی بهعنوان تحصیلکرده فلسفه، عناصر زیادی را از دلوز در آثارش وام میگیرد.
شروین مقیمی زنجانی؛ حاتم قادری
دوره 9، شماره 34 ، تیر 1392، ، صفحه 125-146
چکیده
بیشتر شارحان فلسفة کلاسیک بهویژه کسانی که بر فلسفة فلوطین تمرکز کردهاند، برآنند که وی برخلاف فیلسوفان دورة شکوفایی فلسفة در یونان، بهخصوص افلاطون در مقام بنیادگذار فلسفة سیاسی، به سیاست و تدوین طرحی از نظام سیاسی نیک بهعنوان شالوده و مبنای فلسفة سیاسی قدیم، التفاتی نداشته است. اگرچه فلوطین به مقولاتی چون دولت، حکومت، آزادی ...
بیشتر
بیشتر شارحان فلسفة کلاسیک بهویژه کسانی که بر فلسفة فلوطین تمرکز کردهاند، برآنند که وی برخلاف فیلسوفان دورة شکوفایی فلسفة در یونان، بهخصوص افلاطون در مقام بنیادگذار فلسفة سیاسی، به سیاست و تدوین طرحی از نظام سیاسی نیک بهعنوان شالوده و مبنای فلسفة سیاسی قدیم، التفاتی نداشته است. اگرچه فلوطین به مقولاتی چون دولت، حکومت، آزادی و عدالت بهصورت مستقل نپرداخته است و از اینحیث نمیتوان وی را فیلسوف سیاسی قلمداد نمود، اما بهزعم ما میتوان دلالتها و تضمناتی سیاسی را در فلسفة] «غیرسیاسی » وی مورد ملاحظه قرار داد و از آن طریق طرحی از «فلسفة سیاسی » فلوطین تدوین کرد. تلاش ما در این مقاله، احصای برخی از مهمترین این دلالتها و مرتبطساختن آنها با یکدیگر بهنحوی است که بتوان از آن منظومهای ناظر بر آرمانی سیاسی تدوین کرد.
حمزه حجت حاتم پوری
چکیده
در این مقاله، از تفسیر قاعدهمحورانه از فایدهگرایی جان استوارت میل دفاع میکنیم. ابتدا اندکی این دوگانة متأخر و جدید در فلسفة اخلاق فایدهگرایی را توضیح میدهیم. فایدهگرایان به دو دستة کلّی قاعدهمحور و عملمحور تقسیم میشوند. این تقسیمبندی متأخر است، ولی به نظر ما فایدهگرایی میل نیز از نوع قاعدهمحور است. او اصل فایده ...
بیشتر
در این مقاله، از تفسیر قاعدهمحورانه از فایدهگرایی جان استوارت میل دفاع میکنیم. ابتدا اندکی این دوگانة متأخر و جدید در فلسفة اخلاق فایدهگرایی را توضیح میدهیم. فایدهگرایان به دو دستة کلّی قاعدهمحور و عملمحور تقسیم میشوند. این تقسیمبندی متأخر است، ولی به نظر ما فایدهگرایی میل نیز از نوع قاعدهمحور است. او اصل فایده را نه مستقیم و بیواسطه که با وساطت قواعد به میدان عمل میآورد و فقط در هنگام وضع قواعد یا تعارض قواعد به آن اصل بنیادین متوسل میشود. برای دفاع از قاعدهمحوری میل، ابتدا به تفسیر ارمسون اشاره میکنیم و آنگاه هفت استدلال موافقان و مخالفان قاعدهمحوری میل را بررسی میکنیم و در این بررسی، سخن موافقانی مثل ارمسون را تقویت و کلام مخالفانی مثل کریسپ را نقد میکنیم. سپس پنج شاهد نیز برای تحکیم مدعای خودمان میآوریم که با توجه به آنها، تفسیر ما از فایدهگرایی قاعدهمحور میل تقویت میشود.
شراره تیموری؛ شمس الملوک مصطفوی؛ مریم بختیاریان
چکیده
وقتی نظریه دیکانستراکشن دریدا در معماری بسط پیدا کرد، گمان میرفت راهی برای ترجمان و نمایش یک اندیشه به صورت عملی یافت شده است، اما بازخورد آن آرا در خلق فضاهای معماری، نشان داد که تعمیم آرای دریدا به معماری تنها بر پایه برداشتی سطحی و ناقص از آن آرا بوده که منجر به برونداد سبک دیکانستراکشن در معماری هم شده است. دریدا با همراهی ...
بیشتر
وقتی نظریه دیکانستراکشن دریدا در معماری بسط پیدا کرد، گمان میرفت راهی برای ترجمان و نمایش یک اندیشه به صورت عملی یافت شده است، اما بازخورد آن آرا در خلق فضاهای معماری، نشان داد که تعمیم آرای دریدا به معماری تنها بر پایه برداشتی سطحی و ناقص از آن آرا بوده که منجر به برونداد سبک دیکانستراکشن در معماری هم شده است. دریدا با همراهی در پروژهای که هدفش ابداع سبک دیکانستراکشن در معماری بود، درصدد برآمد ضمن ارائه نمودی عینی برای نظرات خود، نشان دهد که هنرها بهترین محل برای تجلی دیکانستراکشن هستند، اما نتایج حاصل از این پروژه موجب شد تا این فرضیه او با شکست مواجه شود. بر این مبنا، این سوال اساسی مطرح است که سبک دیکانستراکشن در معماری تا چه اندازه توانسته است به برآیند مواضع دریدا درباره دیکانستراکشن بدل شود و یا تا چه حد با آن اختلاف معناداری دارد؟ برای نیل به این مهم ضروری است، میزان تمایز آرای دریدا درباره دیکانستراکشن با سبک دیکانستراکشن در معماری مشخص شود؛ موضوعی که در سایر پژوهشهای مشابه تمایزی برای آن قائل نشدهاند و بدون پرداختن به آن به عنوان مبانی شکلگیری سبک دیکانستراکشن در معماری پذیرفته شده است. بدین ترتیب و بر این اساس، در این پژوهش سبک منسوب به دیکانستراکشن در معماری، نه از منظری معمارانه، بلکه از منظری فلسفی مورد نقد و ارزیابی قرار میگیرد و میزان اختلاف آرای دریدا با این سبک در معماری تحلیل میشود.
امین عباسپور؛ امیر نصری
چکیده
اگر جستجوی انحاء مختلف وجود و نیز بررسی قابلیتهای زبان از کلیدیترین مسائل اندیشة ساموئل بکت باشند، بیشک وی این دو را جهت شناخت هرچه بهتر آدمی و برقراری ارتباط با جهان پیرامون به کار میگیرد. بکت متأثر از ثنویتگرایی دکارتی بر این باور است که مفارقت جوهری نفس و بدن باعث شده زبان آدمی ذاتاً از برقراری ارتباط با جهان پیرامون ناتوان ...
بیشتر
اگر جستجوی انحاء مختلف وجود و نیز بررسی قابلیتهای زبان از کلیدیترین مسائل اندیشة ساموئل بکت باشند، بیشک وی این دو را جهت شناخت هرچه بهتر آدمی و برقراری ارتباط با جهان پیرامون به کار میگیرد. بکت متأثر از ثنویتگرایی دکارتی بر این باور است که مفارقت جوهری نفس و بدن باعث شده زبان آدمی ذاتاً از برقراری ارتباط با جهان پیرامون ناتوان باشد. لذا وی بر آن است تا نشان دهد بدن جداشده از نفس ناگزیر است با خلق زبانی نو به روایتگری خود در جهت رفع کاستیهای ارتباطیاش بپردازد. بکت برای انجام این مهم از بدن، اجزاء و حرکات آن کمک میگیرد. وی معتقد است هر چه بدن رنجورتر باشد، تلاش آن برای دیده شدن مشهودتر است. لذا در آثارش شخصیتهایی با بدنهای معلول و ناتوانیهای متعدد جسمی به تصویر میکشد. به باور بکت، بدن از طریق روایتگری کاستیهای خود میتواند موانع ارتباطی را تا حدودی از سر راه بردارد. ازاینرو، شخصیتهای آثارش نهفقط گلایهای از وضع اسفبار خود ندارند، بلکه همچون همراهی همیشگی تااندازهای به نقصهای جسمی خود عادت میکنند که بشود گفت گونهای خودرنجوری در رفتار و حرکاتشان دیده میشود. همراهی این رنجها با شخصیتهای بکت در پایان سیر جستجویشان، آنها را بهنوعی خودآگاهی از سویی و فراتر رفتن از بدنهای رنجور خود از سوی دیگر میرساند؛ بهگونهای که در اثر این خودآگاهی و از خلال یکجور مکاشفه، به رهایی دست پیدا میکنند که برای آنها شکلی از رستگاری قلمداد میشود. در نگارش این مقاله از روش تحلیلی انتقادی استفاده شده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که ساموئل بکت از ثنویت دکارتی رفته فراتر و تلاش میکند شأن و جایگاه ازدسترفتة بدن را، با این فرض که بدن بزنگاه رخداد آگاهی است، به آن بازگرداند.
فلسفه
مریم السادات طباطبایی دانا؛ امیر عباس علیزمانی؛ بابک عباسی
چکیده
ژان پل سارتر و مارتین بوبر هر دو به انسان، مسائل و اضطرابهای وجودی او توجه کرده و درباره آنها فلسفه ورزی نمودهاند. ازجملهی این مسائل، موضوع «دیگری» و «معنای زندگی» است. هدف پژوهش حاضر بررسی حضور «دیگری» و تأثیر آن در «معناداری» یا «بیمعنایی» زندگی ازنظر این دو متفکر است. آراء سارتر در جایگاه یک اندیشمند ...
بیشتر
ژان پل سارتر و مارتین بوبر هر دو به انسان، مسائل و اضطرابهای وجودی او توجه کرده و درباره آنها فلسفه ورزی نمودهاند. ازجملهی این مسائل، موضوع «دیگری» و «معنای زندگی» است. هدف پژوهش حاضر بررسی حضور «دیگری» و تأثیر آن در «معناداری» یا «بیمعنایی» زندگی ازنظر این دو متفکر است. آراء سارتر در جایگاه یک اندیشمند خداناباور درباره «دیگری» در دو رویکرد ظاهر میشود؛ ابتدا دیدگاه افراطی او نسبت به «دیگری» که به حدی بدبینانه است که او را جهنم مینامد و ارتباط «من» با «دیگری» را مبتنی بر «ستیز» میداند. زندگی در این نگاه پوچ و بیمعناست. سارتر در آراء متأخرش رویکردی اعتدالی پیدا میکند و معتقد است که باید به «جعل معنا» برای زندگی پرداخت و «دیگری» میتواند در این معنایابی نقش مؤثری داشته باشد. از طرفی، مارتین بوبر، اگزیستانسیالیستی الهی است که «دیگری» و «معنای زندگی» را در پیوندی عمیق با یکدیگر میبیند. در اندیشهی او دستیابی به ارتباط اصیل و در پی آن کشف «معنای زندگی» تنها وقتی ممکن است که «تو»یی وجود داشته باشد. البته «تو» مراتبی دارد و بلندمرتبهترین «تو»، «توی ابدی» است که در سایهی «فیض» او، «معنای زندگی» کشف میشود.
امیرحسین غفاری فر؛ احمد کریمی؛ عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی
چکیده
برهان حدوث یکی از براهین اثبات وجود هستیبخش است که بیشتر مورد استفاده اهل کلام بوده و در غرب به برهان جهانشناسی موسوم است. اهل کلام عموماً به خاطر اعتقاد به حدوث عالم حامی این برهان و حکما عمدتاً منکر برهان حدوثاند، زیرا که منکر صغرایش، یعنی حدوث عالماند و عالم را قدیم می دانند. پرچمدار حمایت از این برهان و حدوث عالم در فلسفه ...
بیشتر
برهان حدوث یکی از براهین اثبات وجود هستیبخش است که بیشتر مورد استفاده اهل کلام بوده و در غرب به برهان جهانشناسی موسوم است. اهل کلام عموماً به خاطر اعتقاد به حدوث عالم حامی این برهان و حکما عمدتاً منکر برهان حدوثاند، زیرا که منکر صغرایش، یعنی حدوث عالماند و عالم را قدیم می دانند. پرچمدار حمایت از این برهان و حدوث عالم در فلسفه معاصر غربی ویلیام کریگ است که برای آن دلایل فلسفی و طبیعی مطرح کرده و استدلالات نوینی را آورده است و در مقابل، منکرینی دارد که عمدهترین اشکالات در اندیشه ماتسون، دیور، اسمیت و راسل مطرح شده و دلایل منکرین دیگر به استدلالات اندیشمندان مذکور برمیگردد. بنابراین، در نقد اندیشۀ کریگ به دیدگاه این دانشمندان پرداخته شده است و اشکالات، ناظر به بحثهای تسلسل در علل، مکتب تحصلی (پوزیتویسم) و حدوث و قدم عالم است. این پژوهش با روش تحلیلی انتقادی به بررسی مهمترین اشکالات وارده بر صغرای برهان حدوث از سوی فیلسوفان غربی نشان داده است که ادلۀ آنان برای اثبات مدعایشان کافی نیست. هرچند به نظر میرسد استدلالات کریگ برای حدوث عالم نیز یقینی نیست و بیشتر از فرضیههای غیرقطعی استفاده کرده است، اما توجه به مجموعه دلایل او و نیز بهرهگیری از ادلۀ مختلفی همچون استدلالهای اندیشمندان اسلامی میتواند به صورت انباشتی، نظریۀ حدوث را نسبت به انگارههای رقیب، موجه کند.
امیر مازیار؛ ندا غیاثی
چکیده
جدال واقعیت و تخیل از دوران باستان تا به امروز به اشکال مختلف بروز و ظهور داشته است. بر مبنای این دوگانگی، تخیل چیزی مقابل واقعیت تجربی قلمداد میشود که تنها قادر است احساسات آدمی را برانگیزد و با دلالتی ضمنی به چیزهایی اشاره کند که ساخته و پرداختهی ذهن آدمی است و نقشی در شناخت ما ندارد. این جدال یکی از محوریترین بحثهای پل ...
بیشتر
جدال واقعیت و تخیل از دوران باستان تا به امروز به اشکال مختلف بروز و ظهور داشته است. بر مبنای این دوگانگی، تخیل چیزی مقابل واقعیت تجربی قلمداد میشود که تنها قادر است احساسات آدمی را برانگیزد و با دلالتی ضمنی به چیزهایی اشاره کند که ساخته و پرداختهی ذهن آدمی است و نقشی در شناخت ما ندارد. این جدال یکی از محوریترین بحثهای پل ریکور را شکل میدهد. او میکوشد تا با نقد و تحلیل نظریههای پیشین از این تقابل فراتر رفته و تأکید خود را بر وجة کارکردی تخیل و نفوذ آن در واقعیت بگذارد. پژوهش حاضر در پی آن است تا با کاوش در نوشتههای مختلف ریکور چهارچوبی از تحلیل او به دست دهد تا از این طریق نشان دهد چگونه تخیل در ساخت و پرداخت واقعیت نقشی عمده ایفا میکند. از این رو، نخست با تکیه بر آرا و نقدهای ریکور چرخش زبانی او در بحث تخیل را شرح میدهیم و سپس به کارکردها و پیامدهایی میپردازیم که از پس این ساز و کار زبانی آشکار میشوند. این کارکردها که میتوان آنان را تألیف شاکلهساز و طرحافکنی معناهای ممکن نامید در سه گام تشریح میشوند. در این مسیر، میتوان دید چگونه شاکلهای بوطیقایی با ابداع معنای تازه تصویری خلق میکند که با ارجاع غیر مستقیم خود به واقعیت از آن آشناییزدایی میکند. در انتها نیز اشاره میکنیم که این فهم تازه از واقعیت چه تأثیری در نگرش ما به جهان دارد.