فلسفه
رئوف سربخش؛ رضا سربخش
چکیده
ژیل دلوز را بدون شک میتوان یکی از مهمترین فیلسوفان و نظریهپردازان سینما دانست. دلوز در دهه هشتاد میلادی دو جلد کتاب سینمایی نگاشت که مسیرهای اصلی فلسفه سینما را بهعنوان رشتهای مجزا در دانشگاه پایهگذاری کرد. در بین فیلسوفان مختلف، برگسون بیشترین تأثیر را بر نظریات دلوز دارد. هر دو در خصوص زمان اعتقاد دارند که زمان امری خطی ...
بیشتر
ژیل دلوز را بدون شک میتوان یکی از مهمترین فیلسوفان و نظریهپردازان سینما دانست. دلوز در دهه هشتاد میلادی دو جلد کتاب سینمایی نگاشت که مسیرهای اصلی فلسفه سینما را بهعنوان رشتهای مجزا در دانشگاه پایهگذاری کرد. در بین فیلسوفان مختلف، برگسون بیشترین تأثیر را بر نظریات دلوز دارد. هر دو در خصوص زمان اعتقاد دارند که زمان امری خطی و کمی نیست و کیفی و غیرمکان مند میباشد. امتداد این فلسفه باعث شکلگیری دیرند زمانی بهعنوان پایه اصلی زمان و سینما در آثار دلوز شد. دلوز در جلد اول کتاب خود به سینمای کلاسیک حرکت- محور و در جلد دوم به آثار مدرن زمان محور میپردازد. زمان، عنصر اصلی روایتهای مدرن دلوز است و تصاویر را به آینهها و کریستالهای زمانی تقسیم میکند. دلوز اعتقاد زیادی به همزمانی زمانها و رویدادهای غیرخطی در آثار مدرن داشت. سینمای مدرن ایران نیز در سالهای اخیر بیشازپیش به فلسفه دلوز روی آورده و عناصر زمانی زیادی در آثار مختلف قابلرؤیت است. این پژوهش با نظریات سینمای مدرن دلوز با بررسی فیلمهای ماهی و گربه ساخته شهرام مکری، اژدها وارد میشود! اثر مانی حقیقی و مسخرهباز همایون غنیزاده، به این نتیجه میرسد که فیلمسازان نسل جوان ایران به رویدادهای غیرخطی با ابزارهایی مثل گذشتهنما و آیندهنما و همچنین تداعی زمانهای گذشته و حال و آینده در یک صحنه علاقه بیشتری پیدا کردند. دراینبین، مکری بهشدت تحتتأثیر روند زمانی دورانی است و مانی حقیقی بهعنوان تحصیلکرده فلسفه، عناصر زیادی را از دلوز در آثارش وام میگیرد.
شروین مقیمی زنجانی؛ حاتم قادری
دوره 9، شماره 34 ، تیر 1392، ، صفحه 125-146
چکیده
بیشتر شارحان فلسفة کلاسیک بهویژه کسانی که بر فلسفة فلوطین تمرکز کردهاند، برآنند که وی برخلاف فیلسوفان دورة شکوفایی فلسفة در یونان، بهخصوص افلاطون در مقام بنیادگذار فلسفة سیاسی، به سیاست و تدوین طرحی از نظام سیاسی نیک بهعنوان شالوده و مبنای فلسفة سیاسی قدیم، التفاتی نداشته است. اگرچه فلوطین به مقولاتی چون دولت، حکومت، آزادی ...
بیشتر
بیشتر شارحان فلسفة کلاسیک بهویژه کسانی که بر فلسفة فلوطین تمرکز کردهاند، برآنند که وی برخلاف فیلسوفان دورة شکوفایی فلسفة در یونان، بهخصوص افلاطون در مقام بنیادگذار فلسفة سیاسی، به سیاست و تدوین طرحی از نظام سیاسی نیک بهعنوان شالوده و مبنای فلسفة سیاسی قدیم، التفاتی نداشته است. اگرچه فلوطین به مقولاتی چون دولت، حکومت، آزادی و عدالت بهصورت مستقل نپرداخته است و از اینحیث نمیتوان وی را فیلسوف سیاسی قلمداد نمود، اما بهزعم ما میتوان دلالتها و تضمناتی سیاسی را در فلسفة] «غیرسیاسی » وی مورد ملاحظه قرار داد و از آن طریق طرحی از «فلسفة سیاسی » فلوطین تدوین کرد. تلاش ما در این مقاله، احصای برخی از مهمترین این دلالتها و مرتبطساختن آنها با یکدیگر بهنحوی است که بتوان از آن منظومهای ناظر بر آرمانی سیاسی تدوین کرد.
حمزه حجت حاتم پوری
چکیده
در این مقاله، از تفسیر قاعدهمحورانه از فایدهگرایی جان استوارت میل دفاع میکنیم. ابتدا اندکی این دوگانة متأخر و جدید در فلسفة اخلاق فایدهگرایی را توضیح میدهیم. فایدهگرایان به دو دستة کلّی قاعدهمحور و عملمحور تقسیم میشوند. این تقسیمبندی متأخر است، ولی به نظر ما فایدهگرایی میل نیز از نوع قاعدهمحور است. او اصل فایده ...
بیشتر
در این مقاله، از تفسیر قاعدهمحورانه از فایدهگرایی جان استوارت میل دفاع میکنیم. ابتدا اندکی این دوگانة متأخر و جدید در فلسفة اخلاق فایدهگرایی را توضیح میدهیم. فایدهگرایان به دو دستة کلّی قاعدهمحور و عملمحور تقسیم میشوند. این تقسیمبندی متأخر است، ولی به نظر ما فایدهگرایی میل نیز از نوع قاعدهمحور است. او اصل فایده را نه مستقیم و بیواسطه که با وساطت قواعد به میدان عمل میآورد و فقط در هنگام وضع قواعد یا تعارض قواعد به آن اصل بنیادین متوسل میشود. برای دفاع از قاعدهمحوری میل، ابتدا به تفسیر ارمسون اشاره میکنیم و آنگاه هفت استدلال موافقان و مخالفان قاعدهمحوری میل را بررسی میکنیم و در این بررسی، سخن موافقانی مثل ارمسون را تقویت و کلام مخالفانی مثل کریسپ را نقد میکنیم. سپس پنج شاهد نیز برای تحکیم مدعای خودمان میآوریم که با توجه به آنها، تفسیر ما از فایدهگرایی قاعدهمحور میل تقویت میشود.
شراره تیموری؛ شمس الملوک مصطفوی؛ مریم بختیاریان
چکیده
وقتی نظریه دیکانستراکشن دریدا در معماری بسط پیدا کرد، گمان میرفت راهی برای ترجمان و نمایش یک اندیشه به صورت عملی یافت شده است، اما بازخورد آن آرا در خلق فضاهای معماری، نشان داد که تعمیم آرای دریدا به معماری تنها بر پایه برداشتی سطحی و ناقص از آن آرا بوده که منجر به برونداد سبک دیکانستراکشن در معماری هم شده است. دریدا با همراهی ...
بیشتر
وقتی نظریه دیکانستراکشن دریدا در معماری بسط پیدا کرد، گمان میرفت راهی برای ترجمان و نمایش یک اندیشه به صورت عملی یافت شده است، اما بازخورد آن آرا در خلق فضاهای معماری، نشان داد که تعمیم آرای دریدا به معماری تنها بر پایه برداشتی سطحی و ناقص از آن آرا بوده که منجر به برونداد سبک دیکانستراکشن در معماری هم شده است. دریدا با همراهی در پروژهای که هدفش ابداع سبک دیکانستراکشن در معماری بود، درصدد برآمد ضمن ارائه نمودی عینی برای نظرات خود، نشان دهد که هنرها بهترین محل برای تجلی دیکانستراکشن هستند، اما نتایج حاصل از این پروژه موجب شد تا این فرضیه او با شکست مواجه شود. بر این مبنا، این سوال اساسی مطرح است که سبک دیکانستراکشن در معماری تا چه اندازه توانسته است به برآیند مواضع دریدا درباره دیکانستراکشن بدل شود و یا تا چه حد با آن اختلاف معناداری دارد؟ برای نیل به این مهم ضروری است، میزان تمایز آرای دریدا درباره دیکانستراکشن با سبک دیکانستراکشن در معماری مشخص شود؛ موضوعی که در سایر پژوهشهای مشابه تمایزی برای آن قائل نشدهاند و بدون پرداختن به آن به عنوان مبانی شکلگیری سبک دیکانستراکشن در معماری پذیرفته شده است. بدین ترتیب و بر این اساس، در این پژوهش سبک منسوب به دیکانستراکشن در معماری، نه از منظری معمارانه، بلکه از منظری فلسفی مورد نقد و ارزیابی قرار میگیرد و میزان اختلاف آرای دریدا با این سبک در معماری تحلیل میشود.
امین عباسپور؛ امیر نصری
چکیده
اگر جستجوی انحاء مختلف وجود و نیز بررسی قابلیتهای زبان از کلیدیترین مسائل اندیشة ساموئل بکت باشند، بیشک وی این دو را جهت شناخت هرچه بهتر آدمی و برقراری ارتباط با جهان پیرامون به کار میگیرد. بکت متأثر از ثنویتگرایی دکارتی بر این باور است که مفارقت جوهری نفس و بدن باعث شده زبان آدمی ذاتاً از برقراری ارتباط با جهان پیرامون ناتوان ...
بیشتر
اگر جستجوی انحاء مختلف وجود و نیز بررسی قابلیتهای زبان از کلیدیترین مسائل اندیشة ساموئل بکت باشند، بیشک وی این دو را جهت شناخت هرچه بهتر آدمی و برقراری ارتباط با جهان پیرامون به کار میگیرد. بکت متأثر از ثنویتگرایی دکارتی بر این باور است که مفارقت جوهری نفس و بدن باعث شده زبان آدمی ذاتاً از برقراری ارتباط با جهان پیرامون ناتوان باشد. لذا وی بر آن است تا نشان دهد بدن جداشده از نفس ناگزیر است با خلق زبانی نو به روایتگری خود در جهت رفع کاستیهای ارتباطیاش بپردازد. بکت برای انجام این مهم از بدن، اجزاء و حرکات آن کمک میگیرد. وی معتقد است هر چه بدن رنجورتر باشد، تلاش آن برای دیده شدن مشهودتر است. لذا در آثارش شخصیتهایی با بدنهای معلول و ناتوانیهای متعدد جسمی به تصویر میکشد. به باور بکت، بدن از طریق روایتگری کاستیهای خود میتواند موانع ارتباطی را تا حدودی از سر راه بردارد. ازاینرو، شخصیتهای آثارش نهفقط گلایهای از وضع اسفبار خود ندارند، بلکه همچون همراهی همیشگی تااندازهای به نقصهای جسمی خود عادت میکنند که بشود گفت گونهای خودرنجوری در رفتار و حرکاتشان دیده میشود. همراهی این رنجها با شخصیتهای بکت در پایان سیر جستجویشان، آنها را بهنوعی خودآگاهی از سویی و فراتر رفتن از بدنهای رنجور خود از سوی دیگر میرساند؛ بهگونهای که در اثر این خودآگاهی و از خلال یکجور مکاشفه، به رهایی دست پیدا میکنند که برای آنها شکلی از رستگاری قلمداد میشود. در نگارش این مقاله از روش تحلیلی انتقادی استفاده شده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که ساموئل بکت از ثنویت دکارتی رفته فراتر و تلاش میکند شأن و جایگاه ازدسترفتة بدن را، با این فرض که بدن بزنگاه رخداد آگاهی است، به آن بازگرداند.
فلسفه
مریم السادات طباطبایی دانا؛ امیر عباس علیزمانی؛ بابک عباسی
چکیده
ژان پل سارتر و مارتین بوبر هر دو به انسان، مسائل و اضطرابهای وجودی او توجه کرده و درباره آنها فلسفه ورزی نمودهاند. ازجملهی این مسائل، موضوع «دیگری» و «معنای زندگی» است. هدف پژوهش حاضر بررسی حضور «دیگری» و تأثیر آن در «معناداری» یا «بیمعنایی» زندگی ازنظر این دو متفکر است. آراء سارتر در جایگاه یک اندیشمند ...
بیشتر
ژان پل سارتر و مارتین بوبر هر دو به انسان، مسائل و اضطرابهای وجودی او توجه کرده و درباره آنها فلسفه ورزی نمودهاند. ازجملهی این مسائل، موضوع «دیگری» و «معنای زندگی» است. هدف پژوهش حاضر بررسی حضور «دیگری» و تأثیر آن در «معناداری» یا «بیمعنایی» زندگی ازنظر این دو متفکر است. آراء سارتر در جایگاه یک اندیشمند خداناباور درباره «دیگری» در دو رویکرد ظاهر میشود؛ ابتدا دیدگاه افراطی او نسبت به «دیگری» که به حدی بدبینانه است که او را جهنم مینامد و ارتباط «من» با «دیگری» را مبتنی بر «ستیز» میداند. زندگی در این نگاه پوچ و بیمعناست. سارتر در آراء متأخرش رویکردی اعتدالی پیدا میکند و معتقد است که باید به «جعل معنا» برای زندگی پرداخت و «دیگری» میتواند در این معنایابی نقش مؤثری داشته باشد. از طرفی، مارتین بوبر، اگزیستانسیالیستی الهی است که «دیگری» و «معنای زندگی» را در پیوندی عمیق با یکدیگر میبیند. در اندیشهی او دستیابی به ارتباط اصیل و در پی آن کشف «معنای زندگی» تنها وقتی ممکن است که «تو»یی وجود داشته باشد. البته «تو» مراتبی دارد و بلندمرتبهترین «تو»، «توی ابدی» است که در سایهی «فیض» او، «معنای زندگی» کشف میشود.
امیرحسین غفاری فر؛ احمد کریمی؛ عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی
چکیده
برهان حدوث یکی از براهین اثبات وجود هستیبخش است که بیشتر مورد استفاده اهل کلام بوده و در غرب به برهان جهانشناسی موسوم است. اهل کلام عموماً به خاطر اعتقاد به حدوث عالم حامی این برهان و حکما عمدتاً منکر برهان حدوثاند، زیرا که منکر صغرایش، یعنی حدوث عالماند و عالم را قدیم می دانند. پرچمدار حمایت از این برهان و حدوث عالم در فلسفه ...
بیشتر
برهان حدوث یکی از براهین اثبات وجود هستیبخش است که بیشتر مورد استفاده اهل کلام بوده و در غرب به برهان جهانشناسی موسوم است. اهل کلام عموماً به خاطر اعتقاد به حدوث عالم حامی این برهان و حکما عمدتاً منکر برهان حدوثاند، زیرا که منکر صغرایش، یعنی حدوث عالماند و عالم را قدیم می دانند. پرچمدار حمایت از این برهان و حدوث عالم در فلسفه معاصر غربی ویلیام کریگ است که برای آن دلایل فلسفی و طبیعی مطرح کرده و استدلالات نوینی را آورده است و در مقابل، منکرینی دارد که عمدهترین اشکالات در اندیشه ماتسون، دیور، اسمیت و راسل مطرح شده و دلایل منکرین دیگر به استدلالات اندیشمندان مذکور برمیگردد. بنابراین، در نقد اندیشۀ کریگ به دیدگاه این دانشمندان پرداخته شده است و اشکالات، ناظر به بحثهای تسلسل در علل، مکتب تحصلی (پوزیتویسم) و حدوث و قدم عالم است. این پژوهش با روش تحلیلی انتقادی به بررسی مهمترین اشکالات وارده بر صغرای برهان حدوث از سوی فیلسوفان غربی نشان داده است که ادلۀ آنان برای اثبات مدعایشان کافی نیست. هرچند به نظر میرسد استدلالات کریگ برای حدوث عالم نیز یقینی نیست و بیشتر از فرضیههای غیرقطعی استفاده کرده است، اما توجه به مجموعه دلایل او و نیز بهرهگیری از ادلۀ مختلفی همچون استدلالهای اندیشمندان اسلامی میتواند به صورت انباشتی، نظریۀ حدوث را نسبت به انگارههای رقیب، موجه کند.
امیر مازیار؛ ندا غیاثی
چکیده
جدال واقعیت و تخیل از دوران باستان تا به امروز به اشکال مختلف بروز و ظهور داشته است. بر مبنای این دوگانگی، تخیل چیزی مقابل واقعیت تجربی قلمداد میشود که تنها قادر است احساسات آدمی را برانگیزد و با دلالتی ضمنی به چیزهایی اشاره کند که ساخته و پرداختهی ذهن آدمی است و نقشی در شناخت ما ندارد. این جدال یکی از محوریترین بحثهای پل ...
بیشتر
جدال واقعیت و تخیل از دوران باستان تا به امروز به اشکال مختلف بروز و ظهور داشته است. بر مبنای این دوگانگی، تخیل چیزی مقابل واقعیت تجربی قلمداد میشود که تنها قادر است احساسات آدمی را برانگیزد و با دلالتی ضمنی به چیزهایی اشاره کند که ساخته و پرداختهی ذهن آدمی است و نقشی در شناخت ما ندارد. این جدال یکی از محوریترین بحثهای پل ریکور را شکل میدهد. او میکوشد تا با نقد و تحلیل نظریههای پیشین از این تقابل فراتر رفته و تأکید خود را بر وجة کارکردی تخیل و نفوذ آن در واقعیت بگذارد. پژوهش حاضر در پی آن است تا با کاوش در نوشتههای مختلف ریکور چهارچوبی از تحلیل او به دست دهد تا از این طریق نشان دهد چگونه تخیل در ساخت و پرداخت واقعیت نقشی عمده ایفا میکند. از این رو، نخست با تکیه بر آرا و نقدهای ریکور چرخش زبانی او در بحث تخیل را شرح میدهیم و سپس به کارکردها و پیامدهایی میپردازیم که از پس این ساز و کار زبانی آشکار میشوند. این کارکردها که میتوان آنان را تألیف شاکلهساز و طرحافکنی معناهای ممکن نامید در سه گام تشریح میشوند. در این مسیر، میتوان دید چگونه شاکلهای بوطیقایی با ابداع معنای تازه تصویری خلق میکند که با ارجاع غیر مستقیم خود به واقعیت از آن آشناییزدایی میکند. در انتها نیز اشاره میکنیم که این فهم تازه از واقعیت چه تأثیری در نگرش ما به جهان دارد.
علی سنایی
چکیده
در این نوشتار با رجوع به مبانی اندیشه رویس، الهیات او تبیین و تحلیل میشود. رویس تحت تأثیر ایدئالیسم شخصگرا، انسان را بخشی از فرایند کیهانی میداند که اهدافِ حقیقتِ زنده و عینی (خداوند) را محقق میسازد. به نظر او ایدئالیسم قابلیت این را دارد که تفسیری نوین از الهیات مسیحی ارائه دهد؛ به طوری که با زندگی پویای انسان معاصر همخوانی داشته ...
بیشتر
در این نوشتار با رجوع به مبانی اندیشه رویس، الهیات او تبیین و تحلیل میشود. رویس تحت تأثیر ایدئالیسم شخصگرا، انسان را بخشی از فرایند کیهانی میداند که اهدافِ حقیقتِ زنده و عینی (خداوند) را محقق میسازد. به نظر او ایدئالیسم قابلیت این را دارد که تفسیری نوین از الهیات مسیحی ارائه دهد؛ به طوری که با زندگی پویای انسان معاصر همخوانی داشته باشد. در فلسفه رویس امکان ارائه الگویی برای تعامل علم و دین هست، زیرا او با تمایز گذاردن میان تجربه حسی روزمره و تجربه سازمان یافته علمی، تمام تجارب ممکن و بالفعل را ابژههای ذهن مطلق الهی میداند و تلاش علمی بشر در زمینه اختراعات و اکتشافات را موجب عینیت بخشیدن امکانات نهفته در علم الهی میداند. رویس حتی تعهد وفادارانه دانشمندان و صاحبان مشاغل به جامعه بشری را نوعی از تجربه دینی (در معنای موسّع) میداند و تصویر جدیدی از کلیسای نامرئی ارائه میدهد.
محمدحسین کیانی
چکیده
این مقاله میکوشد تا به این پرسش پاسخ دهد که اگر معنویت بهمثابۀ استعلای وجودی است، چگونه میتوان بر مبنای فلسفۀ یاسپرس نگرش انسانشناسانهای تبیین کرد که آن نگرش بهمنزلۀ بنیاد معنویت قلمداد شود؟ نگارنده با ارائه تقریر وجودی از معنویت، نشان میدهد که ساحتهای چهارگانه دازاین، آگاهی کلی، روح و اگزیستانز که در انسانشناسی ...
بیشتر
این مقاله میکوشد تا به این پرسش پاسخ دهد که اگر معنویت بهمثابۀ استعلای وجودی است، چگونه میتوان بر مبنای فلسفۀ یاسپرس نگرش انسانشناسانهای تبیین کرد که آن نگرش بهمنزلۀ بنیاد معنویت قلمداد شود؟ نگارنده با ارائه تقریر وجودی از معنویت، نشان میدهد که ساحتهای چهارگانه دازاین، آگاهی کلی، روح و اگزیستانز که در انسانشناسی یاسپرس مبنا و امکان جهش فرارونده آدمی را مهیا میسازد؛ بهگونۀ تطبیقی امکان بیان قرائت جدید و بنیادین از «معنویت بهمثابۀ استعلای وجودی» را فراهم میکند. بر این اساس، معنویت بهمنزلۀ جهش درونی است که با درک وجودی از هستیِ خاصِ آدمی – اگزیستانز – معنا مییابد و قوام معنویت نیز به فعل از خود فراشدن برای تقرب به اگزیستانز است. از طرف دیگر، یاسپرس فلسفه را بهسان فعل درونی میداند که انسان را به فراروی وجودی برای کسب آگاهی معتبر از خود و واقعیت رهنمون میکند. بر همین اساس، انسان معنوی که به استعلای وجودی اقدام کرده است، به خود اصیل خویش آگاهی مییابد. این آگاهی از جنس تعلق آگاهی فاعلشناسا به امور ابژکتیو نیست؛ چرا که این نحوه از آگاهی که بهزعم یاسپرس در ساحت «آگاهی کلی» رخ میدهد قابل جایگزینی با هر ادراک دیگر بوده و یافتهای بینالاذهانی است؛ بلکه این آگاهی، درکی معنوی و یافتهای سوبژکتیو - اگزیستانسیال است که حیات فردی را معنا میبخشد.
حسین کلباسی اشتری؛ مهدی کوشکی
چکیده
علامه طباطبائی از تعابیر گوناگونی برای تعریف ادراکات اعتباری بهره بردهاند؛ اما هیچیک از آنها تمامی شاخصهای یک تعریف مطلوب، مانند جامع بودن، مانع بودن، روشنتر و شناختهشدهتر بودن معرِّف نسبت به معرَّف و غیره را دارا نیستند. لذا این نوشتار درصدد است تعریفی از ادراکات اعتباری ارائه کند که حتیالامکان ضمن رعایت الزامات فوق ...
بیشتر
علامه طباطبائی از تعابیر گوناگونی برای تعریف ادراکات اعتباری بهره بردهاند؛ اما هیچیک از آنها تمامی شاخصهای یک تعریف مطلوب، مانند جامع بودن، مانع بودن، روشنتر و شناختهشدهتر بودن معرِّف نسبت به معرَّف و غیره را دارا نیستند. لذا این نوشتار درصدد است تعریفی از ادراکات اعتباری ارائه کند که حتیالامکان ضمن رعایت الزامات فوق و انطباق حداکثری با این نظریه اعتباریات، چیستی و حدود این ادراکات را بهمثابه آیینهای تمامنمای منعکس نماید تا زمینه فهم دقیق و بهرهگیری از این نظریه هرچه بیشتر فراهم گردد. ابتدا در تعریف پیشنهادی تفکیک مفاهیم و گزارهها صورت پذیرفت. تعریف مفاهیم اعتباری از دو عنصر محوری تشکیل شده است: اولی امر عامی است که مَقسم واقع میشود و همان «تصورات ذهنی» است. دیگری فصلی است که مفاهیم اعتباری را از حقیقی (شامل مفاهیم ماهوی و معقولات ثانی) متمایز میکند. فصل مذکور با بررسی تفصیلی، از میان چهار وصفِ پرکاربرد و محوری مفاهیم اعتباری شامل «تعلق به حوزه عمل»، «عدم تحقق مستقل از ذهن»، «حاصل اعطای حدود اشیاء بودن» و «ساخته افعال ذهنی بودن» انتخاب شد. درنهایت بر رابطه اراده انسان و دواعی باطنی او با ادراکات اعتباری برای جلوگیری از برخی سوءبرداشتها و فهم بهتر آن نظریه تأکید شده است. خلاصه تعریف حاصل: مفاهیم اعتباری، مفاهیمی هستند که افعال ذهنی، چیستی (ماهیت) آنها را رقم میزنند. این افعال ارادی با بهرهگیری از احساسات و دواعی باطنی در تصورات تصرف کرده و آنها را پدید میآورند. مجموع این مفاهیم و روابط آنها، نفسالامری را تشکیل میدهند که گزارههای اعتباری از آن حکایت میکنند.
مهدی گنجور
چکیده
هدف از این نوشتار، تحلیل و واکاوی روش کلامی فخرالدین رازی و تأثیر آموزههای حِکمی بر اندیشه و منطق فهم او از دین است؛ زیرا در میان متکلمان اشعری، نقش امام فخر رازی به لحاظ روششناختی، در فرایند فلسفی شدن دانش کلام، برجسته و حائز اهمیت بوده و کمتر نیز موردتوجه اهل تحقیق واقع شده است. این درحالی است که از میان مسائل متعدد درباره این ...
بیشتر
هدف از این نوشتار، تحلیل و واکاوی روش کلامی فخرالدین رازی و تأثیر آموزههای حِکمی بر اندیشه و منطق فهم او از دین است؛ زیرا در میان متکلمان اشعری، نقش امام فخر رازی به لحاظ روششناختی، در فرایند فلسفی شدن دانش کلام، برجسته و حائز اهمیت بوده و کمتر نیز موردتوجه اهل تحقیق واقع شده است. این درحالی است که از میان مسائل متعدد درباره این دانش، بررسی و تنقیح روش علم کلام و طرح مباحث روششناختی درباره این علم، یکی از پیششرطها و مقدمات ضروری برای شناخت یک نظام کلامیِ منسجم است. استنباط و تحلیل مؤلفههای رهیافت کلام فلسفی فخر، از قبیل استفاده از منطق و ابزارهای فلسفی در تبیین مسائل اعتقادی؛ اخذ شیوه برهانی در اثبات مدعیات دینی؛ تقلیدگریزی و غلبه عقلانیت بر تعبّد؛ و عدم تمسّک به ادله نقلی از مهمترین یافتههای این پژوهش به شمار میآید. روش مورداستفاده در این تحقیق، شیوه توصیفی-تحلیلی از نوع استنتاجی است.
حسن عباسی حسین آبادی
چکیده
بحث کمال در اندیشه ارسطو و ابن سینا جایگاههای متفاوتی دارد. هم ارسطو و هم ابن سینا کمال را به کمال اول و کمال ثانی تقسیم کردهاند. ایندو چه تفاوتی باهم دارند و هریک این مفاهیم را به چه معانی بکار بردهاند و حوزۀ استفاده از آنها کجاست؟ آیا ابن سینا از ارسطو متأثر شده یا از او فراتر رفته است؟ ارسطو برای بحث از کمال از دو واژه «انرگیا ...
بیشتر
بحث کمال در اندیشه ارسطو و ابن سینا جایگاههای متفاوتی دارد. هم ارسطو و هم ابن سینا کمال را به کمال اول و کمال ثانی تقسیم کردهاند. ایندو چه تفاوتی باهم دارند و هریک این مفاهیم را به چه معانی بکار بردهاند و حوزۀ استفاده از آنها کجاست؟ آیا ابن سینا از ارسطو متأثر شده یا از او فراتر رفته است؟ ارسطو برای بحث از کمال از دو واژه «انرگیا و انتلخیا» بحث کرده است و در جایگاههای متفاوتی در مابعدالطبیعه، علم النفس، طبیعیات و اخلاق از آن بحث کرده است؛ او در علم النفس و بحث حرکت از کمال اول و کمال ثانی سخن گفته است؛ برای او کمال اول مرحلۀ مقدماتی کمال ثانوی است؛ در علم النفس کمال اول جنبهای از قوه دارد و در حرکت کمال ناقص است؛ ابن سینا در آثار مختلفش کمال اول و ثانی را مرتبط با موضوعات طبیعی مانند حرکت، نفس، و بعضا درباره خداوند و نسبتش با مخلوقات بکار برده است. درمورد نفس، با دو نگاه به نفس از حیث ارتباطش با بدن و نیز از حیث مجرد دانستن آن دو نگاه به بحث کمال دارد و کمال برای او وجودی و اشتدادی است و کمال ثانی تابع کمال اول است. قصد این نوشتار بحث دربارۀ این تقسیمبندی به کمال اول و ثانی و موضع آن در ارسطو و ابن سیناست.
فلسفه
علی سنایی
چکیده
در این نوشتار با رجوع به برخی از مهمترین آثار افالطون، دیدگاه او را درباره شر تبیین میکنیم. با توجه به اینکه او محسوسات را نمودی ضعیف از حقایق الیتغیر مُثُل میداند، زمینهساز این دیدگاه در سنت نوافالطونی میشود که شر جنبه عدمی دارد. این نگرش از رویکرد واقعگرایانه به حیات فاصله دارد زیرا زندگی موجودات زنده به نحو عام و زندگی انسان به نحو ...
بیشتر
در این نوشتار با رجوع به برخی از مهمترین آثار افالطون، دیدگاه او را درباره شر تبیین میکنیم. با توجه به اینکه او محسوسات را نمودی ضعیف از حقایق الیتغیر مُثُل میداند، زمینهساز این دیدگاه در سنت نوافالطونی میشود که شر جنبه عدمی دارد. این نگرش از رویکرد واقعگرایانه به حیات فاصله دارد زیرا زندگی موجودات زنده به نحو عام و زندگی انسان به نحو خاص با انواعی از شرور متافیزیکی مواجه است و انسان بهعنوان موجودی صاحباختیار، دستخوش یا منشأ شر اخالقی نیز هست. هرچند بر اساس خوانشی خاص میتوان طرح عالم مثل افالطون را در پرتو مواجهه او با مرگ سقراط و تالش برای فراروی از آن جستجو کرد ولی به خاطر نگرش حاکم بر دنیای باستان که مبتنی بر نظام طبقاتی است، افالطون نیز رویکرد نخبهگرایانه اتخاذ مینماید و بهجای تأکید بر مسئولیتهای فردی به تأسی عوام از فیلسوف بهعنوان الگوی تجرد عقلی و فضایل اخالقی در جامعه اشاره میکند. این در حالی است که در جامعه مدرن که ارزشهای فردی اهمیت مییابد، ارتباط مؤثقی بین مسئله شر و مسئولیت اجتماعی برقرار میشود. با رجوع به فلسفه جوسایا رویس که او نیز همچون افالطون متفکری ایدئالیست است، میتوان دریافت که ایدئالیسم معاصر در عین نگاه خوشبینانه و کلگرایانه به جهان نمیتواند واقعیت شر را نادیده بگیرد. رویسهم واقعبینانه به رنجهای بشری مینگرد و هم با توجه به مبانی نظری خود بر رویکرد مسئوالنه برای کاهش رنج و زدودن کاستیهای اجتماعی تأکید میکند
مهدی معین زاده
چکیده
قول به تقدم رویکرد عملی (پراتیک) بر رویکرد نظری (تئوریک) به عالم را میتوان یکی از مؤلفه های بنیادین اندیشۀ هایدگر در «وجود و زمان» دانست؛ چه از نظر وی، نخستین گشایش دازاین به عالم، نه گشایشی نظرورزانه که گشایشی مبتنی بر عمل است و بلکه دازاین خود چیزی نیست جز همان پراکسیس. از این منظر، تئوری صرفاً اشتقاقی از پراکسیس خواهد بود. ...
بیشتر
قول به تقدم رویکرد عملی (پراتیک) بر رویکرد نظری (تئوریک) به عالم را میتوان یکی از مؤلفه های بنیادین اندیشۀ هایدگر در «وجود و زمان» دانست؛ چه از نظر وی، نخستین گشایش دازاین به عالم، نه گشایشی نظرورزانه که گشایشی مبتنی بر عمل است و بلکه دازاین خود چیزی نیست جز همان پراکسیس. از این منظر، تئوری صرفاً اشتقاقی از پراکسیس خواهد بود. در«وجود و زمان»، هایدگر البته به تصریح از «فرونسیس ارسطو» سخن به میان نمیآورد. لیکن محتوای کتاب چنان است که به محققین شهیری چون «ولپی» این مجال را میدهد که وجود و زمان را ترجمهای از اخلاق نیکوماخوس ارسطو بدانند. این مقاله تلاش خواهد کرد چهار ظهور ضمنی مفهوم فرونسیس در وجود و زمان را مستخرج و مدلل سازد که این هر چهار ظهور، خود بر مفهوم کایروس که هایدگر در درسگفتار پدیدارشناسی حیات دینی مورد تأکید بلیغ قرار داده، ابتناء دارند.
محمد مشکات؛ علی اصغر مصلح
چکیده
آیا میتوان از فلسفۀ فرهنگ هردر، الگویی(مدلی) برای آنچه امروزه فلسفۀ میان فرهنگی مینامند برداشت کرد؟ از آنجا که فلسفۀ میان فرهنگی، اندیشهای است که در دنیای معاصر مطرح میشود، برای آن که بتوانیم هردر را در راستای این اندیشه بازخوانی کنیم، ناگزیر باید به مولفههای فلسفۀ میان فرهنگی در جهان معاصر توجه یابیم؛ تلقی ...
بیشتر
آیا میتوان از فلسفۀ فرهنگ هردر، الگویی(مدلی) برای آنچه امروزه فلسفۀ میان فرهنگی مینامند برداشت کرد؟ از آنجا که فلسفۀ میان فرهنگی، اندیشهای است که در دنیای معاصر مطرح میشود، برای آن که بتوانیم هردر را در راستای این اندیشه بازخوانی کنیم، ناگزیر باید به مولفههای فلسفۀ میان فرهنگی در جهان معاصر توجه یابیم؛ تلقی رام ادهر مال و در یک مورد ویمر به همین مقصود مطرح خواهد شد. مهمترینِ این مولفهها از این قرارند: رد ایدههایی از قبیلِ اروپامحوری، جهان رواگری، مرکزگرایی و نسبیتگرایی؛ در عین حفظ هویتها، تکثرها و مرکزها. با توجه به این مولفههای موجود در مال و ویمر (به شرحی که در متن خواهد آمد) به بازخوانی بخشهایی از اندیشههای فلسفۀ فرهنگ هردر میپردازیم تا اندیشههای پنهانِ هردردر این موضوعِ معاصر آشکار شود. هردر، پیش از دورۀ معاصر، با اندیشۀ تکثر فرهنگی، بستر اندیشۀ میانفرهنگی را در فلسفۀفرهنگ خود آماده ساخت و با نقد اروپامحوریِ روشنگری و نژادگراییِ فلاسفۀ نامیِ این دوره، بزرگترین مانع را از راه آن برداشت. مرز دقیق اندیشۀ هردر، آنجاست که در عین باور به تکثر فرهنگی، حفظ هویتها، مرکزیتها و «تفاوت»ها، راه را بر نسبیتگراییِ بنیادین و شکاکیت بسته است، چنانکه در عین باور به امور یاد شده در و پنجرههای ارتباطات یا گفتگوی چندجانبه را در «منادها»ی فرهنگی و تمدنی گشوده است؛ گفتگویی که میتواند به داد و ستد آگاهانه و انتخابی در فرهنگها و تمدنها منجر شود و انسانها را در انسانیت گرد آورد.
محمد جابری نصر؛ پروانه ولوی؛ مسعود صفایی مقدم؛ علیرضا حاجی یخچالی
چکیده
پرورش خلاقیت یکی از عالیترین اهداف نظامهای آموزشی است. اما ماهیت و چگونگی خلاقیت امری پیچیده و مبهم است. هدف این پژوهش آن بوده که تا حدودی این ابهام را برطرف کند. گادامر یکی از مهمترین فیلسوفان هرمنوتیک فلسفی است که فهم و شرایط امکان آن را مورد تأمل قرار داده است. در این پژوهش در چارچوب نظریۀ هرمنوتیک فلسفی گادامر یک تبیین جدید ...
بیشتر
پرورش خلاقیت یکی از عالیترین اهداف نظامهای آموزشی است. اما ماهیت و چگونگی خلاقیت امری پیچیده و مبهم است. هدف این پژوهش آن بوده که تا حدودی این ابهام را برطرف کند. گادامر یکی از مهمترین فیلسوفان هرمنوتیک فلسفی است که فهم و شرایط امکان آن را مورد تأمل قرار داده است. در این پژوهش در چارچوب نظریۀ هرمنوتیک فلسفی گادامر یک تبیین جدید از خلاقیت ارائه شده است. بر اساس این تبیین خلاقیت نوع خاصی از فهم دانسته شده، فهمی که در چارچوب نظریۀ گادامر معنا مییابد؛ لذا با بهکارگیری روش تحلیلی-استنباطی، ضمن تبیین دیدگاه گادامر دربارۀ فهم، خلاقیت بهعنوان اصیلترین نوع فهم و بهعنوان مصداقی از حکمت عملی مورد نظر گادامر، معرفی شده است. بر حسب این تبیین از خلاقیت، اصول راهنمای عمل مربیان برای پرورش خلاقیت عبارتند از: اصل پرورشپذیربودن خلاقیت، اصل آموزشناپذیر بودن خلاقیت، اصل اختصاصی بودن خلاقیت و اصل سنجشناپذیربودن خلاقیت. دلالتهای دیگر تربیتی که ناظر به هدف آموزش و پرورش، شکل نظام آموزشی، روش تدریس، برنامۀ درسی، یادگیری، ارزشیابی، انگیزش و روش تحقیق بود نیز استخراج گردید.
محمد عنبرسوز؛ یوسف نوظهور
چکیده
بباروخ اسپینوزا، فیلسوف عقلگرای قرن هفدهم، توجه ویژهای به شناخت و معرفتشناسی دارد. بر اساس نظر اسپینوزا، شناخت انواع و مراتبی دارد که معتبرترین آنها شناخت شهودی است و از همین رهگذر، او به بحث از شهود، متعلق آن و ویژگیهایش میپردازد. جستار حاضر، ضمن بررسی اقسام شناخت در اندیشه اسپینوزا، به واکاوی مفهوم و متعلق شهود در نظر ...
بیشتر
بباروخ اسپینوزا، فیلسوف عقلگرای قرن هفدهم، توجه ویژهای به شناخت و معرفتشناسی دارد. بر اساس نظر اسپینوزا، شناخت انواع و مراتبی دارد که معتبرترین آنها شناخت شهودی است و از همین رهگذر، او به بحث از شهود، متعلق آن و ویژگیهایش میپردازد. جستار حاضر، ضمن بررسی اقسام شناخت در اندیشه اسپینوزا، به واکاوی مفهوم و متعلق شهود در نظر او خواهد پرداخت. همچنین مقاله پیش رو، بر اساس دو دسته از تفاسیر، نشان خواهد داد که در سیر تفکر اسپینوزا، تغییری در متعلق معرفت شهودی صورت میپذیرد که ناشی از گذر اندیشه اسپینوزا از تقسیم معرفت بر مبنای صورت شناسایی به تقسیم آن بر اساس محتوای شناسایی است. این تغییر در انتقال اسپینوزا از رساله اصلاح فاهمه به کتاب اخلاق نمایان میشود و مفسران بر سر آن اختلافاتی دارند؛ بنابراین شهود موردنظر اسپینوزا در هر دو اثر، امری استنتاجی، بیواسطه و بیقاعده است؛ اما متعلق آن در رساله اصلاح فاهمه صفت و حالت و در اخلاق تنها حالت -یا ذوات اشیاء جزئی- است.
حمید علایی نژاد
چکیده
برطبق آموزۀ برونگراییِ معنایی، معنای حداقل برخی از واژگان و در نتیجه محتوای حداقل برخی از حالات ذهنی، تا اندازهای توسط جهانِ مستقل از ما متعیِّن میشود. برای اولینبار پاتنم تلاش میکند تا با ارائۀ استدلالی نشان دهد که قبول برونگرایی منجر به ردِّ شکاکیت نسبت به جهان خارج میشود. این استدلال دارای نقایصی است؛ به ...
بیشتر
برطبق آموزۀ برونگراییِ معنایی، معنای حداقل برخی از واژگان و در نتیجه محتوای حداقل برخی از حالات ذهنی، تا اندازهای توسط جهانِ مستقل از ما متعیِّن میشود. برای اولینبار پاتنم تلاش میکند تا با ارائۀ استدلالی نشان دهد که قبول برونگرایی منجر به ردِّ شکاکیت نسبت به جهان خارج میشود. این استدلال دارای نقایصی است؛ به همین دلیل پس از او برخی از فلاسفه تلاش کردهاند استدلالی جایگزین ارائه دهند که با قبول رویکرد برونگرایی معنایی، در ردِّ شکاکیت نسبت به جهان خارج موفق باشد. با اینحال این استدلالها نیز مصون از نقد باقی نماندهاند. جدای از نقدهایی که پیشتر در مورد این استدلالهای برون-گرایانه ارائه شده، در مقالۀ حاضر تلاش شده تا نشان داده شود که هیچکدام از این استدلالهای برون-گرایانه در ردِّ شکاکیت نسبت به جهان خارج موفق نیستند. از سوی دیگر، با توجه به ایدۀ اساسی استدلال-های شکاکانه در ردِّ امکان حصول معرفت نسبت به جهان خارج، برهانی پیشنهاد شده است که نقدهای وارد بر دیگر استدلالهای برونگرایانه در مورد آن کارا نبوده و بر اساس آن میتوان بهدرستی ادعا نمود که قبول برونگراییِ معنایی منجر به ردِّ شکاکیت نسبت به جهان خارج خواهد شد.
محمد حسن امامی؛ امیر نصری
چکیده
برلینت، جریان علمزیباشناسی دردو قرنگذشته را مبتنی بر دیدگاه سنتیِ تحسین زیباشناسی میداند. ایندیدگاه بر دو ستون "بیعلقگی" و"تامل"استوار است. نگرش بیعلقگی رهاییبخش انسان از روزمرگی و امکان حضورآزادانه او در کنار ابژه یا بازنمایی آن است که منجر به توجه به زیبایی میشود. برلینت با آشکارسازی برخی از دردسرهای ...
بیشتر
برلینت، جریان علمزیباشناسی دردو قرنگذشته را مبتنی بر دیدگاه سنتیِ تحسین زیباشناسی میداند. ایندیدگاه بر دو ستون "بیعلقگی" و"تامل"استوار است. نگرش بیعلقگی رهاییبخش انسان از روزمرگی و امکان حضورآزادانه او در کنار ابژه یا بازنمایی آن است که منجر به توجه به زیبایی میشود. برلینت با آشکارسازی برخی از دردسرهای هنرزیبا در زیباشناسی سنتی، میپرسد، چرا فهم هنر در زیباشناسی سنتی به الگویی برای تحسین از طبیعت بدل میگردد؟. دنیای ابژهها در زیباشناسی سنتی براحتی قابل کنترل و محدودشدن است، در حالیکه عینیت بخشیدن به محیطزیست بسیاردشوارتر از هنراست. بدین منظور پرسش دیگری مطرح میکند، آیا میتوان نتیجهگرفت به علم زیباشناسی جداگانهای برای طبیعت نیازمندیم؟ و چگونه بواسطه تنها مرجعِ بیعلقگی، بسیاری ازعلاقمندی که در زندگی واقعی تجربه میگردد، بکناری نهاده میشوند. زیرا در بیشتر مواقع تجربه ما در تحسینطبیعت، از مرزهای یک ابژه موردتأمل فراتر میرود و از محدودیت در مرزهای خاص امتناع میورزد.برلینت، با سرنخ قرار دادن امروالا برای شناسایی زیباشناسی متمایز برای طبیعت، استدلال میکند جهتی که زیباشناسیطبیعت، ما را به آن سوق میدهد مشارکت با اوست. و با ارائه زیباشناسیمشارکتی، نهتنها تحسین ما از طبیعت را تغییرمیدهد بلکه ماهیت تحسین را نیز متحول میکند. هرچند ضرورت عبور از بیعلقگی در زیباشناسیمشارکتی پرسش برانگیز باقی میماند.این تعریف از مرزهای زیباشناسی امکاندیگری برای مواجه انسانِمصرفگرا با طبیعت که درحال تجربه تغییراتاقلیمی متاثر از جهاندوگانه سوژه-ابژه است، فراهممینماید و آثار هنرمحیطیکریستو و ژان-کلود به منزله مفادی برای این امکان، همدلی با زیباشناسیمشارکتی را بیش از پیش آشکار میسازد.
فلسفه
مصطفی عابدی جیغه
چکیده
در اندیشه هگل دانش بهعنوان یک نظام توصیف میشود. هگل همانند کانت بنیاد نظام دانش را بر مفهوم مبتنی میسازد و معتقد است آگاهی بهعنوان یک کل تنها در سایه مفهوم قابل توضیح است. او ازاینجهت، در مقابل ایدئالیسم نخبهگرای فیشته و شلینگ قرار میگیرد که معتقد بودند نظام علم را تنها بر پایه شهود عقلانی میتوان توضیح داد. حال سؤال ...
بیشتر
در اندیشه هگل دانش بهعنوان یک نظام توصیف میشود. هگل همانند کانت بنیاد نظام دانش را بر مفهوم مبتنی میسازد و معتقد است آگاهی بهعنوان یک کل تنها در سایه مفهوم قابل توضیح است. او ازاینجهت، در مقابل ایدئالیسم نخبهگرای فیشته و شلینگ قرار میگیرد که معتقد بودند نظام علم را تنها بر پایه شهود عقلانی میتوان توضیح داد. حال سؤال این است هگل چگونه با توجه به مناسبات مفهوم، میکوشد از توضیح استعلایی کانت، فیشته و حتی شلینگ گذر کند و تفسیری انضمامی از نظام علم ارائه دهد؟ برای پاسخ به این سؤال نگارنده با توسل به روش توصیفی و تحلیلی ابتدا ذات وساطت پذیر مفهوم را در اندیشه هگل آشکار میکند و سپس بهواسطه نقد تصور سوبژکتیو از مفهوم که کانت و فیشته به آن باور داشتند مفهوم را با شی فینفسه ارتباط میدهد و به این طریق شأن هستیشناختی مفهوم را در پدیدارشناسی روح هگل آشکار میکند. در نگاه هگل مفهوم امر سیالی است که از مرحله انتزاعی جوهر در ابتدای تاریخ آگاهی شروع به حرکت میکند و بهواسطه تکامل خود در فرایند پیچیده دیالکتیکی از مرحله انتزاعی جوهر به مرحله بالفعل سوژه حرکت میکند. مفهوم با این سیر از جوهر انتزاعی به سوژه بالفعل، آگاهی را از ابژه به سوژه گذر میدهد و با ایجاد نظم درونی میان سوژه و ابژه، مطلق را بهعنوان بنیاد سوژه و ابژه محقق میسازد و بهاینترتیب کل و نظام دانش را تعین میبخشد.
حسن میانداری
مصطفی یونسی
چکیده
به عنوان قاعده، "مقدمه" هر متن یا نسخه معمولا حاوی نکات اساسی و سرنخهائی است که در خطوط و صفحات جلوتر ان متن مورد بررسی قرار میگیرد و حاوی جزئیات بیشتر و مفصلتری خواهند شد. همین گفته در مورد مقدمه همپرسه پولیتیا افلاطون و یا باصطلاح جمهور افلاطون نیز صدق مینماید. گفت و گو ی ذکر شده در باب ساختار و شکلبندی سیاست به زبان و شیوه فلسفی در ...
بیشتر
به عنوان قاعده، "مقدمه" هر متن یا نسخه معمولا حاوی نکات اساسی و سرنخهائی است که در خطوط و صفحات جلوتر ان متن مورد بررسی قرار میگیرد و حاوی جزئیات بیشتر و مفصلتری خواهند شد. همین گفته در مورد مقدمه همپرسه پولیتیا افلاطون و یا باصطلاح جمهور افلاطون نیز صدق مینماید. گفت و گو ی ذکر شده در باب ساختار و شکلبندی سیاست به زبان و شیوه فلسفی در تمایز از دیگر روشها است. اما این تمام واقعیت نیست زیرا مقدمه متن با یک روایت مذهبی در مورد دینی مدنی و در عین حال خارجی آغاز خواهد شده و به تدریج به فلسفه شهر - دولت یا به عبارتی ساختار کلی ان گسترش مییابد. این مهم ضروری میسازد که نگاه عمیقتری یه این پدیده داشته و سرنخها و نکات پنهان را مورد کاوش قرار دهیم. در این راستا، به نظر می رسد که دو واژه مقدس / غیر مقدس را می تواند برای تمهید چارچوب مفهومی مناسب جهت درک مقدمه بکار گرفت.
جولی اُلدتون اُگونکویا
چکیده
این مقاله به بررسی ماهیت و علل بحرانها، که مایة فتنه در جوامع بشری هستند، میپردازد و در این باره بحث میکند که آزادی نقش مهمی در بروز بحران اجتماعی دارد. فرض مسلم این است که بحران شکلهای مختلفی دارد و جنگ حادترین شکل بحران در جهان است که خود انواع مختلف دارد. متعاقباً، آن گاه که از علل جنگ سخن به میان میآورم، جنگ را نمایندة تمامی انواع ...
بیشتر
این مقاله به بررسی ماهیت و علل بحرانها، که مایة فتنه در جوامع بشری هستند، میپردازد و در این باره بحث میکند که آزادی نقش مهمی در بروز بحران اجتماعی دارد. فرض مسلم این است که بحران شکلهای مختلفی دارد و جنگ حادترین شکل بحران در جهان است که خود انواع مختلف دارد. متعاقباً، آن گاه که از علل جنگ سخن به میان میآورم، جنگ را نمایندة تمامی انواع جنگها و نمونهای از نوعی بحران در جامعه تلقی میکنم. من کاملاً از عللی که محققان برای بحرانها برشمردهاند آگاهم، اما ظاهراً آنها در کارهای خود آزادی را نادیده انگاشتهاند. از این رو، این مقاله استدلال میکند که هر نوع محرومیتی به نوعی منکر آزادی است و بحران غالباً حاصل روابط ناسالم اجتماعی است که بیشتر اوقات یا به صورت انکار آزادی یا اعمال افراطی آن ظهور مییابد.
حسین کلباسی اشتری