2024-03-29T02:16:33Z
https://wph.atu.ac.ir/?_action=export&rf=summon&issue=1458
حکمت و فلسفه
1735-3238
1735-3238
1396
13
50
استدلالی نو برای موجودیت وجود در فلسفة صدرا
داوود
حسینی
این مقاله به دنبال دو هدف است: نخست برقراری ارتباطی میان معنای «موجود» و موجودیت وجود؛ و دوم تنظیم استدلالی نو در دفاع از موجودیت وجود. استدلال خواهد شد که بنا بر فرضهای معقولی که مورد قبول صدرا نیز هستند، میان ادعای اشتقاق معنایی «موجود» و موجودیت وجود رابطة نزدیکی وجود دارد. برای این کار ابتدا از این تز دفاع خواهد شد که در حضور فرضهای معقول و مورد پذیرش صدرا، «موجود» به معنای اشتقاقی بر چیزی صدق میکند اگر و تنها اگر «وجود» بر چیزی صدق کند. سپس شواهدی ارائه خواهد شد که از نظر صدرا «وجود» بر چیزی صدق میکند اگر و تنها اگر وجود موجود است. نتیجه معادلهای است بین صدق اشتقاقی «موجود» و موجودیت وجود. پس از آن شواهدی ارائه خواهد شد که طبق نظر صدرا «موجود» به لحاظ معنایی مشتق است. حاصل، استدلالی خواهد بود برای موجودیت وجود بر پایة صدق اشتقاقی «موجود». این استدلال در متون صدرا یا شارحانش نمونة مشابهی ندارد.
وجود
موجود
اشتقاق معنایی
صدق
موجودیت
2017
06
22
7
22
https://wph.atu.ac.ir/article_7705_55f08d5fae1038161846a1d20969cf04.pdf
حکمت و فلسفه
1735-3238
1735-3238
1396
13
50
نقد دو دیدگاه رایج در خصوص جایگاه علمالنفس ارسطویی
سید احمد
حسینی
در مورد جایگاه علمالنفس در نظام علم شناختی ارسطو دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه نخست که نظریه رایج و غالب است میگوید نفسشناسی علمی طبیعی است. این دیدگاه بیشتر بر ارتباط وثیق نفس و بدن از نظر ارسطو تأکید دارد. دیدگاه دوم بر آن است که علمالنفس دو بخش دارد و بخشی از آن در طبیعیات و بخش دیگر در الهیات بررسی میشود. از نگاه این نظریه، نفوس مادی در طبیعیات بررسی میشوند و نفوس مجرد در الهیات. با آنکه هر دو این نظریات شواهدی را در آثار ارسطو مییابند، این مقاله به نقد آنها میپردازد و نشان میدهد که چگونه با آنکه ظاهر عبارات ارسطو آنها را تقویت میکند اما با دقت بیشتر معلوم میشود که اتفاقا بر اساس مبانی ارسطو نمیتوان جایگاه حقیقی علمالنفس را در طبیعیات دانست.
علمالنفس
طبیعیات
الهیات
نفس
بدن
درباره نفس
ارسطو
2017
06
22
23
40
https://wph.atu.ac.ir/article_7706_57a9c0105409a02b7b31646fb463df33.pdf
حکمت و فلسفه
1735-3238
1735-3238
1396
13
50
سخنوری در گزارندگی فلسفی
احمد علی
حیدری
گزارندگی با سنت سخنوری نسبتی نزدیک دارد. از همان روزگار افلاطون و تکوّن اندیشة فلسفی، بر تمایز و استقلال برهان و سخنوری به منزلة دو صورت متفاوت از قیاس تأکید میشد. در عین حال به یمن تدقیق ارسطو در مناسبات میان این رهیافتها، مواردی از مشابهت زمینههای قرابت این دو عرصه فراهم شد. گزارندگی فلسفی در سدة بیستم ضمن توجه به اهمیت خطابه در مقولة فهم و نسبتش با زیستجهان آدمی، مترصد است سخنوری را از طریق مفهوم اصالتِ هیدگر، فراگیر بودنِ عنصرِ فهم در گادامر یا نظریة استعارة ریکور، در خود جای دهد و بدین ترتیب در کنار وجوه مشابه، نسبتِ چالشبرانگیز گزارندگی و سخنوری را برجسته سازد؛ گرچه در پذیرفتن آثار و تبعات ناشی از این استقلال نسبی مردد است.
خطابة ارسطو
هرمنوتیک سدة بیستم
روزمرگی
فهم
استعاره
همبودی
2017
06
22
41
64
https://wph.atu.ac.ir/article_7707_1f5461993073df1d99f1166aa26c1624.pdf
حکمت و فلسفه
1735-3238
1735-3238
1396
13
50
آیا درباره وجود ذهنی هنوز حرفی برای گفتن وجود دارد؟ بررسی برخی نقدهای وارد بر نظریۀ وجود ذهنی و تعریف نقشی جدید برای آن
ابوالفضل
صبرامیز
مرتضی
حاج حسینی
فیلسوفان مسلمان در نظریه وجود ذهنی، مسئلۀ واقعنمایی علم و تطابق ذهن و عین را پیشفرض گرفتهاند. این پیشفرض با چالشهایی روبهروست. بهطور مثال فیلسوفان معاصر غربی مثل کواین، دیویدسون، مسئلۀ تطابق ذهن و عین را که پیشفرض طرح وجود ذهنی است، از ریشه به چالش میکشند. این فیلسوفان معتقدند بدون داشتن چهارچوب معرفتشناسانه یا معناشناسانه، پرداختن به مسائل هستیشناسی راه به جایی نمیبرد. با این حال با فرض قبول اصل وجود ذهنی و پذیرفتن تشخص موجودات ذهنی، میتوان نقش جدیدی برای مفهوم وجود ذهنی تعریف کرد. در اینجا از نسبت میان ذهن و موجودات ذهنی در درک و تولید عبارات زبانی میپرسیم و سعی میکنیم نشان دهیم میتوان با کمک مبحث وجود ذهنی پاسخی به پرسش «چگونه به فهم جملات یا عبارات زبانی میرسیم» داد. در نهایت بر این نکته تاکید میکنیم که پذیرش وجود ذهنی موجب میشود جنس قواعد زبانی دخیل در فهم یک عبارت یا جمله زبانی را توصیفی و نه تجویزی و دستوری بدانیم.
وجود ذهنی
مطابقت
قواعد زبانی
هستیشناسی
معناشناسی
2017
06
22
64
83
https://wph.atu.ac.ir/article_7708_e5f825fd7293792b45734217f6bc7404.pdf
حکمت و فلسفه
1735-3238
1735-3238
1396
13
50
اینهمانی شخصی میان فرد اخروی و فرد دنیوی از دیدگاه جان هیک
هدایت
علوی تبار
فاطمه
قاسمپور
مسئلۀ «اینهمانی شخصی» از مسائلی است که هم در حیات دنیوی کاربرد دارد و هم در حیات اخروی. زیرا بر اساس مفهوم اینهمانی شخصی و معیارهای آن از یکسو مشخص میشود که آیا فردی که اکنون، برای مثال، هفتاد سال دارد همان فردی است که پنجاه سال پیش بیست سال داشت، و از سوی دیگر معلوم میشود که فرد اخروی همان فرد دنیوی است یا نه. متفکران معیارهای گوناگونی برای اینهمانی شخصی ارائه دادهاند که یکی از مهمترین آنها «روح» است. اما از آنجا که جان هیک به روح، بهعنوان جوهری غیرمادی، معتقد نیست و انسان را واحدی روانی ـ جسمی میداند، معیار اینهمانی را «بدن» در نظر میگیرد و با توجه به اینکه به معاد جسمانی و بازآفرینی بدن قائل است، برای اثبات اینهمانی میان فرد اخروی و فرد دنیوی باید نشان دهد که میان بدن اخروی و بدن دنیویِ آنان اینهمانی برقرار است. البته منظور از بدن هم جنبههای جسمی و هم جنبههای روانی انسان است که وحدتی را تشکیل میدهند. او بدین منظور سه وضعیت فرضی را مطرح میکند و بر مبنای آنها نشان میدهد که گرچه بدن فرد در آخرت «بدل» بدن او در دنیا است، اما با این حال اینهمانی میان این دو بدن و، درنتیجه، میان این دو فرد برقرار است. دیدگاه هیک را متفکرانی مانند پِنِلِم، اُلدینگ، کلارک، آودی و فلو مورد انتقاد قرار دادهاند و او به برخی از آنان پاسخ داده است.
اینهمانی شخصی
معاد جسمانی
بازآفرینی
«بدل»
فرد اخروی
فرد دنیوی
2017
06
22
84
99
https://wph.atu.ac.ir/article_7709_2f2d9b457864eaca89b52fc719e767cf.pdf
حکمت و فلسفه
1735-3238
1735-3238
1396
13
50
«تصور کنید حقیقت زنی باشد» نگاهی به دیباچة نیچه بر فراسوی خیر و شر و دیباچة کانت بر نقد عقل محض
حمیدرضا
محبوبی آرانی
با وجود تفاوتهای بسیار میان کار فلسفی کانت و نیچه، شباهتهای جالبی نیز در دیباچههای آنها بر دو کتاب اصلیشان نیز به چشم میآید: فراسوی خیر و شر نیچه و نقد عقل محض کانت. در این دیباچهها، این دو فیلسوف نقدهای خود از جزمباوری و متافیزیک را عرضه میکنند و از امیدهای خود برای فلسفة آینده سخن میگویند. این یک فلسفة آینده از نظر هر دو، از جزمباوری فاصله خواهد داشت. کانت اثر خود را در واقع تمهیدی بر این فلسفه میشمارد، در حالی که نیچه همچنان امید ظهور این فلسفه را در سر میپروراند. در این مقاله سعی شده است در سه بخش این مضامین بیان و شرح شود. در درآمد، صحنة شباهتهای میان این دو دیباچه را ترسیم خواهیم کرد. در بخش دوم، منظور و مراد کانت و نیچه از جزمباوری را شرح داده، نشان میدهیم چرا آنها از افول و مرگ جزمباوری سخن میگویند. بخش پایانی، نشان میدهد که چرا نیچه و کانت هر دو سودای یک فلسفة آینده را در سر دارند، فلسفة آیندهای که آثار خود را همچون تمهیدی بر آن تلقی میکنند.
جزمباوری
متافیزیک
فلسفۀ نقادانه
تجربهباوری
فلسفۀآینده
2017
06
22
100
115
https://wph.atu.ac.ir/article_7710_5de8c7f589fffa6b2d8c2c7f8b20d47f.pdf