دانشگاه علامه طباطبائی
حکمت و فلسفه
1735-3238
2476-6038
15
58
2019
06
22
بررسی کثرت گرایی منطقی با تکیه بر آراء بیل و رستال
7
28
FA
سید علی
کلانتری
دانشگاه اصفهان، گروه فلسفه
seyedali.kalantari@gmail.com
امیر احسان
کرباسی زاده
دانشگاه اصفهان، گروه فلسفه
amir_karbasi@yahoo.com
10.22054/wph.2019.33408.1582
در این مقاله با تکیه بر آراء بیل و رستال به بررسی نظریۀ کثرتگرایی در منطق خواهیم پرداخت. در ابتدا نظریات انحصارگراییِ منطقی، نسبیگرایی منطقی، انواع مختلف کثرتگراییِ منطقی و همچنین تفاوتِ کثرتگرایی بیل و رستال را نسبت به دیگر نظریاتِ کثرتگرایانۀ منطقی تشریح خواهیم کرد. توضیح خواهیم داد که بیل و رستال معتقد به نوعی کثرتگرایی منطقی معناگرایانه هستند که بر اساس آن میتوان تفاسیرِ متفاوت و قابل قبولی از واژۀ «مورد» در تعریف تارسکی از اعتبار ارائه داد. از طرف دیگر بیل و رستال، معتقد به هنجارمندی منطق نیز هستند. بر اساسِ این نظر، اعتبارِ منطقی، واجد پیامدِ هنجارین برای ارزیابیِ استدلالات در زبان عادی است. مدعای مقاله پیش رو آن است که موضعِ اخیرِ بیل و رستال ناقضِ کثرتگرایی آنها است، به این نحو که کثرتگرایی آنها را مبدل به انحصارگراییِ منطقی میکند. بحث و بررسی در بابِ نسخههایِ متفاوت از ایدۀ هنجارمندیِ منطق، مطلبی است که کمتر در حوزۀ مباحث مربوط به کثرتگراییِ منطقی به آن توجه شده است. در این مقاله، با تکیه بر آموزههایی که در بابِ این نسخهها از هنجارمندیِ منطق ارائه خواهیم کرد، به نقد و بررسیِ کثرتگراییِ منطقیِ بیل و رستال خواهیم پرداخت<em>.</em>
کثرتگرایی منطقی,بیل و رستال,هنجارمندی,مورد,فروریختگی
https://wph.atu.ac.ir/article_10367.html
https://wph.atu.ac.ir/article_10367_474dd18afcb0d0e0616623d9119521aa.pdf
دانشگاه علامه طباطبائی
حکمت و فلسفه
1735-3238
2476-6038
15
58
2019
06
22
«دیگری» از نظرگاه ابنعربی
29
46
FA
حامده
راستایی جهرمی
گروه فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی
hamedehrastaei@gmail.com
علی اصغر
مصلح
استاد تمام گروه فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی
aamosleh@yahoo.com
10.22054/wph.2019.30982.1539
هر چند موضوع «دیگری»، در بین اندیشمندان مسلمان به عنوان یک مسئلۀ مستقل مطرح نبوده است لکن ظرفیت طرح این بحث بین همه نحلههای فکری در جهان اسلام به ویژه عرفان وجود دارد. بر این اساس میتوان برای نمونه پرسش از «دیگری» را به آثار ابنعربی به عنوان نمایندۀ عرفان اسلامی عرضه کرد و مبانی فکری او را در این زمینه جستجو کرد. مبانیای همچون بحث مظهریت اسماء الهی، گسترده پنداشتن عرصۀ سعادت و نیز دست-نیافتنی دانستن تمام حقیقت، که میتواند موضع این عارف نامور را در قبال «دیگری» روشن سازد. از مهمترین مبانی هستیشناسی ابنعربی در رویکردش نسبت به «دیگری»، بحث مظهریت اسماء و «دیگری» را از مظاهر اسماء الهی دانستن است. پرهیز از انحصارگرایی در باب حقانیت و «دیگری» را اهل سعادت و نجات دانستن نیز نگاه مثبت به «دیگری» را به دنبال دارد. تأکید ابنعربی بر ناآشکارگی حقیقت و عدم حضور آن نزد گروه یا فرقهای خاص، جستجوی حقیقت در آیین «دیگری» را به دنبال خواهد داشت.
«دیگری»,ابنعربی,اسماء الهی,سعادت و شقاوت
https://wph.atu.ac.ir/article_10072.html
https://wph.atu.ac.ir/article_10072_34ca80b1ef111a36e98a34ade76b83b0.pdf
دانشگاه علامه طباطبائی
حکمت و فلسفه
1735-3238
2476-6038
15
58
2019
06
22
از تئوری تا واقعیت: خودآیینی کانت بدیلی برای اخلاقِ دیگرآیین لویناس
47
73
FA
اعظم
محسنی
دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره) قزوین
a.mohseni87@gmail.com
علی
فتح طاهری
دانشیار گروه فلسفه: دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)قزوین
fathtahri@yahoo.com
10.22054/wph.2019.18467.1316
کانت و لویناس، هر دو کار خود را با نقد سنت غربی قبل از خود آغاز میکنند؛ کانت از سنتی انتقاد میکند که اعتبار را به عین، در مقابل ذهن، میدهد و در نهایت باعث فراگیر شدن فضای شک در حوزۀ معرفت شناسی و اخلاق میشود. کانت با طرح انقلاب کپرنیکی و اعتبار بخشیدن به فاعل شناسا، چه در حوزۀ اخلاق و چه در حوزۀ معرفت شناسی، به نوعی سعی میکند اعتبار شناخت را از یک سو و قابل اجرا بودن قوانین اخلاق را{که خود فاعل اخلاق در وضع آنها دخیل است}، از سوی دیگر تضمین کند. در لویناس نیز تلاشی از این دست مشاهده میشود؛ لویناس در انتقاد از سنت فلسفی که همواره تکیه را بر «همان» و «خود»، در مقابل «دیگری» و «غیر» گذاشته است، غیر و دیگری را اولویت میبخشد و سعی میکند متافیزیکی مبتنی بر نسبتی که ما با غیر {به معنای اعم} و دیگری {به معنای اخص} داریم، بنا کند. لویناس در اخلاق، که محور بحث ما در این پژوهش است، در مقابل «خودآیینی»، که اساس فلسفۀ اخلاق کانت را شکل میدهد؛ «دیگرآیینی» و نسبتی که ما با دیگری داریم را اساس اخلاق قرار میدهد. ادعای ما در این مقاله این است که اخلاق خودآیین کانت، که به نوعی بر عقلانیت مشترک بین انسانها تأکید دارد؛ در برابر اخلاق دیگرآیین لویناس، که بر احساس و عاطفۀ انسانها تکیه دارد، ضمانت اجرایی بهتر و بیشتری در جوامع انسانی دارد.
خودآیینی,دیگرآیینی,چهره,مسئولیتِ نامتناهی,جانشینی,وظیفه گرایی
https://wph.atu.ac.ir/article_10368.html
https://wph.atu.ac.ir/article_10368_17bc091fb0ee8f02e36975a3243084de.pdf
دانشگاه علامه طباطبائی
حکمت و فلسفه
1735-3238
2476-6038
15
58
2019
06
22
معنای «موقت» در اخلاق موقت دکارت و بررسی انتقادی چند برداشت معاصر
75
105
FA
مهدی
بهنیافر
0000-0003-1969-2062
استادیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی
mahdibehnia@gmail.com
10.22054/wph.2019.39115.1670
این مقاله به مجموعۀ اصول چهارگانۀ موسوم به اخلاق موقت دکارت و برخی لوازم معرفتی آن میپردازد. ضمن معرفی دو خوانش رقیب از این اصول که یکی جایگاه قابل اعتنایی برای این اصول قائل نیست و آن را جزء اساسی منظومۀ معرفتی دکارت نمیداند و دیگری این اصول را هم دائمی و هم همگانی میانگارد، تبیین مورد نظرمان را از قلمرو معرفتی و همینطور قلمرو انسانی این اصول بهدست دهیم. گام نخست، ارائۀ تقریری مختار از نسبت این اصول با دو عنصر کلیدی اندیشۀ دکارت؛ یعنی شک و روش است و بر پایۀ آن به مفهوم مقطعی یا موقت بودن این اصول پرداختهایم؛ مفهومی بدواً عادی با نتایج و الزاماتی نسبتاً متفاوت. برآنم که این منظومۀ موسوم به موقت، سرشتی معرفتی دارد نه زمانی؛ زمان هم تابع رخدادهای حوزۀ فاهمه است. همچنین در عین استدلال بر اینکه نمیتوان این اصول را همواره موقتی دانست نشاندادهام که ایدۀ برخی شارحان مبنی بر اینکه او این اصول را از ابتدا همیشگی و همگانی میخواسته، ایدهای شاذ و غیرقابل تحمیل به متن آثار دکارت است. نشان دادهام که این اصول در شرایط معرفتی مشخص و تشریحشدهای ممکن است حضوری دائمی در عرصۀ زیست اندیشمند پیدا کنند و در شرایطی هم ممکن است در دستگاه فکری او نقض و از این راه واجد حاکمیتی موقت شوند. از جمله نتایج جانبی جایگیری و تقریر مدلّل این اصول در بافت فکری دکارت، تبیین این نکته است که انتساب وصف غیرمدلّلی مانند محافظهکاری به این اصول، نسبت به اغراض مدلّل دکارت، نسبتی پسینی و کمتر قابلاعتناست.
دکارت,اخلاق موقت,شک,روش,زندگی اصیل
https://wph.atu.ac.ir/article_10369.html
https://wph.atu.ac.ir/article_10369_626aefd4e6daeee040da53aa84033090.pdf
دانشگاه علامه طباطبائی
حکمت و فلسفه
1735-3238
2476-6038
15
58
2019
06
22
بررسی نقدهگل موسوم به صورت گرایی تهی به اخلاق کانتی
107
137
FA
مهدی
محمدی اصل
دانشجوی دکتری فلسفه اخلاق دانشگاه قم
mehdimahdaviasl44@gmail.com
علی اکبر
احمدی افرمجانی
دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی
a.a.ahmadi.a@gmail.com
10.22054/wph.2019.40085.1693
هگل هر سه نقد عقل نظری، عملی و قوۀ حکم را با نگاهی انتقادی مطالعه کرد. نقد موسوم به صورتگرایی تهی، به شکلهای مختلف در آثار هگل، از دوران جوانی تا پایان عمر، حضور دارد، گاه در ضمن نقدهای دیگر پنهان است و گاه خود چنان آشکار است که نقدهای دیگر را در ضمن خود پنهان دارد. اما نهایتاً بنیان این نقد بر این تصور استوار است که اخلاق کانتی غیرتاریخی، صوری و بیمحتواست، لذا در موقعیتهای انضمامی عمل از عامل اخلاقی دستگیری نکرده، تکلیف او را در انجام یا ترک فعل روشن نمیکند. به زعم هگل، دلیل عمدۀ این ضعف به عقلگرایی خشک و بیروح کانت برمیگردد که با استعلا بخشیدن به عقل عملی و قطع پیوند آن با خواستها و امیال جزئی و سوبژکتیو، آن را تهی از محتوا کرده و به صرف صورتی کلی از قانون فروکاسته است
اخلاق کانتی,صورتگرایی تهی,حیات اخلاقیاتی
https://wph.atu.ac.ir/article_10370.html
https://wph.atu.ac.ir/article_10370_e114ec0aafb3f84dea783f44b5daf1cd.pdf
دانشگاه علامه طباطبائی
حکمت و فلسفه
1735-3238
2476-6038
15
58
2019
06
22
بررسی معنویت بهمثابه استعلا وجودی بر مبنای رویکرد اگزیستانسیالیستی یاسپرس
139
159
FA
محمدحسین
کیانی
عضو هئیت علمی پژوهشکده باقرالعلوم قم
kiani61@yahoo.com
10.22054/wph.2019.30916.1538
این مقاله میکوشد تا به این پرسش پاسخ دهد که اگر معنویت بهمثابۀ استعلای وجودی است، چگونه میتوان بر مبنای فلسفۀ یاسپرس نگرش انسانشناسانهای تبیین کرد که آن نگرش بهمنزلۀ بنیاد معنویت قلمداد شود؟ نگارنده با ارائه تقریر وجودی از معنویت، نشان میدهد که ساحتهای چهارگانه دازاین، آگاهی کلی، روح و اگزیستانز که در انسانشناسی یاسپرس مبنا و امکان جهش فرارونده آدمی را مهیا میسازد؛ بهگونۀ تطبیقی امکان بیان قرائت جدید و بنیادین از «معنویت بهمثابۀ استعلای وجودی» را فراهم میکند. بر این اساس، معنویت بهمنزلۀ جهش درونی است که با درک وجودی از هستیِ خاصِ آدمی – اگزیستانز – معنا مییابد و قوام معنویت نیز به فعل از خود فراشدن برای تقرب به اگزیستانز است. از طرف دیگر، یاسپرس فلسفه را بهسان فعل درونی میداند که انسان را به فراروی وجودی برای کسب آگاهی معتبر از خود و واقعیت رهنمون میکند. بر همین اساس، انسان معنوی که به استعلای وجودی اقدام کرده است، به خود اصیل خویش آگاهی مییابد. این آگاهی از جنس تعلق آگاهی فاعلشناسا به امور ابژکتیو نیست؛ چرا که این نحوه از آگاهی که بهزعم یاسپرس در ساحت «آگاهی کلی» رخ میدهد قابل جایگزینی با هر ادراک دیگر بوده و یافتهای بینالاذهانی است؛ بلکه این آگاهی، درکی معنوی و یافتهای سوبژکتیو - اگزیستانسیال است که حیات فردی را معنا میبخشد.
فراروندگی,ساحتهای وجودی,معنویت جدید,سوبژکتیو,اگزیستانز,ترانساندانس (خدا)
https://wph.atu.ac.ir/article_10371.html
https://wph.atu.ac.ir/article_10371_2ca7a786d1a0cab648670a159bcde283.pdf
دانشگاه علامه طباطبائی
حکمت و فلسفه
1735-3238
2476-6038
15
58
2019
06
22
مطلق به مثابۀ اندیشۀ خوداندیش: تأملی انتقادی بر تفسیر هگل از فعلیت محض نزد ارسطو
161
189
FA
مصطفی
زالی
0000-0002-0953-9657
گروه فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران
m.zali@ut.ac.ir
10.22054/wph.2019.33076.1577
یکی از مهمترین منازعات تفسیری حول فلسفه هگل، تأکید بر وجه مدرن یا کلاسیک اندیشه اوست؛ از یک سو برخی با تأکید بر وامداری هگل به کانت، پروژه او را تکمیل پروژه استعلایی کانت قلمداد میکنند و از سویی برخی دیگر، او را متافیزیکدانی میدانند که در بستر اندیشههای افلاطون و ارسطو، اندیشههای نوین خویش را بیان میکند؛ این مقاله با تمرکز بر تفسیر هگل از مفهوم ارسطویی خدا همچون اندیشه خوداندیش نشان میدهد که چگونه او از یک سو در تبیین یکی از کلیدیترین مفاهیم فلسفه خویش یعنی ایدۀ مطلق، وامدار ارسطو است، و از سوی دیگر چگونه با تصرف خود در این مفهوم، راه را برای تفسیری مدرن از آن میگشاید. به گونهای که از یک سو با طرح وحدت میان شناسنده و متعلق شناخت، به عنوان ضابطه اندیشه خوداندیش، دوگانگی خودادراکی کانت با جهان مرتفع میشود و از سوی دیگر با نفی فعلیت طبیعت بیواسطه، همچنان ضابطۀ کانتی تعینبخشی مفهومی به جهان را حفظ میشود.
هگل,ارسطو,اندیشۀ خوداندیش,عقل فعال,عقل منفعل,طبیعت,روح متناهی
https://wph.atu.ac.ir/article_10372.html
https://wph.atu.ac.ir/article_10372_573e1e6c4e3d25403e03aa61fe9e5510.pdf
دانشگاه علامه طباطبائی
حکمت و فلسفه
1735-3238
2476-6038
15
58
2019
06
22
جایگاه امور عملی در معرفت ارزیابی مقبولیت نظریۀ «تعدی عملی» در تقابل با نابگرایی معرفتی
191
217
FA
زینب
سالاری
دانشجوی دکتری فلسفه دین در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
salarizeinab@yahoo.com
ابراهیم
آزادگان
گروه فلسفه علم، دانشگاه صنعتی شریف، تهران، ایران
ebrahimazadegan@gmail.com
10.22054/wph.2019.33639.1587
بنابر سنت رایج نابگرایی معرفتی صرفاً عوامل مودی به صدق در حصول معرفت دخیلاند. نظریۀ «تعدی عملی» در مخالفت با این سنت استدلال میکند که اگر قائل به خطاپذیری در معرفت باشیم، باید به تأثیر عوامل غیرمعرفتی نظیر شرایط عملی فاعلین در تحقق معرفت نیز اذعان کنیم. در این مقاله نشان خواهیم داد که تقابل تعدی عملی با ناب گرایی نه تنها غیر شهودی نیست که حاوی بینشها و شهودهایی است که به راحتی نمیتوان آنها را نادیده گرفت. البته مقبولیت این رویکرد به چنین بینشهایی خلاصه نمیشود و به شکل ایجابی نیز بر نسبت این دیدگاه با مفاهیم بنیادین معرفت شناسی استدلال هایی اقامه شده است که مهمترین آنها، استدلال بر اصلی به نام اصل معرفت – توجیه است که در صورت اذعان به خطاپذیری در تقابل با نابگرایی خواهد بود. انتقادات متعددی به نظریۀ تعدی عملی وارد شده است. اغلب تقابل این نظریه با ناب گرایی را به چالش کشیدهاند و در تلاش هستند تا نقش این نظریه را به حوزههایی غیر از معرفت تقلیل دهند یا قرائتهای ناب گرایانه از آن ارائه دهند. در پاسخ به این انتقادات طرفداران نظریۀ تعدی عملی عدم کفایت و تبعات مشکل ساز چنین تلاشهایی را نشان دادهاند. با در نظر گرفتن ملاحظات فوق شاید بتوان ادعا کرد که نفی ناب-گرایی چندان هم که در بادی امر غیر شهودی به نظر میرسد در واقع چنین نیست.
تعدی عملی,ناب گرایی معرفتی,خطاپذیری معرفتی,توجیه,دلایل,باور
https://wph.atu.ac.ir/article_9913.html
https://wph.atu.ac.ir/article_9913_2497f99810e739ced56b3e698cd715d4.pdf