رقیه مظاهری؛ شهین اعوانی
چکیده
از منظر کانت، آزادی بهعنوان خودقانونگذاری اراده، خصوصیت کلی انسان است. او با قانونگذاری عقل عملی، اخلاق را بر پایه آزادی بنا مینهد. در فلسفة کانت، آزادی، مبنایی است که بر اساس آن انسان بهعنوان شخص و فرد انسانی، دارای کرامت است. مفهوم آزادی، ملازم با قانون اخلاقی و عقل عملی است و در بستر طبیعت یافت نمیشود. قانون اخلاقی از آن ...
بیشتر
از منظر کانت، آزادی بهعنوان خودقانونگذاری اراده، خصوصیت کلی انسان است. او با قانونگذاری عقل عملی، اخلاق را بر پایه آزادی بنا مینهد. در فلسفة کانت، آزادی، مبنایی است که بر اساس آن انسان بهعنوان شخص و فرد انسانی، دارای کرامت است. مفهوم آزادی، ملازم با قانون اخلاقی و عقل عملی است و در بستر طبیعت یافت نمیشود. قانون اخلاقی از آن نظر که آزادی است انسان را از قلمرو طبیعت تعالی میبخشد و به او ارزش و شأنی میدهد که بر پایه آزادی و خودقانونگذاری است. انسان اخلاقی برای جهان ارزش میآفریند و همو غایت خلقت است. واسطة ارتباط انسان بهعنوان موجودی اخلاقی و غایت نهایی طبیعت، مفهوم آزادی است. آزادی امری عینی و موضوع شناسایی نیست، زیرا مفهوم آزادی به جهان معقول ارتباط دارد و در رفتار و منش انسان واقعیت مییابد. در مملکت غایات کانت، هر چیزی یا قیمت دارد یا کرامت. آنچه دارای قیمت است، میتواند مورد دادوستد و معامله قرار گیرد ولی آنچه از هر ارزشی برتر است و بههیچعنوان معادلی ندارد که معاوضه شود، «کرامت» است. انسانیّت انسان تا جایی که به داشتن اخلاق تواناست، تنها موجودی است که «کرامت» دارد. مقاله بر محور دیدگاه کانت دربارة "مناسبات کرامت و آزادی انسان " و با روش استنتاجی نوشته شده است.
مصطفی عابدی جیغه؛ محسن باقرزاده مشکی باف؛ محمد اصغری
چکیده
با توجه به جایگاه محوری «من اندیشنده» در فلسفۀ دکارت این پرسش پیش میآید که چگونه «من» به آزادی و خودآیینی دست مییابد و قانون جهان را با توجه به قانون عقلانی خویش بنا مینهد؟ دکارت به این پرسش، از طریق تمایز نهادن ساحت آگاهی از ساحت معرفتشناسی پاسخ میدهد. او در معرفتشناسی که سوژه به شناخت ابژههای مستقل اقدام میکند، ...
بیشتر
با توجه به جایگاه محوری «من اندیشنده» در فلسفۀ دکارت این پرسش پیش میآید که چگونه «من» به آزادی و خودآیینی دست مییابد و قانون جهان را با توجه به قانون عقلانی خویش بنا مینهد؟ دکارت به این پرسش، از طریق تمایز نهادن ساحت آگاهی از ساحت معرفتشناسی پاسخ میدهد. او در معرفتشناسی که سوژه به شناخت ابژههای مستقل اقدام میکند، بحث آزادی را قابل طرح میداند و آزادی سلبی و ایجابی را زمینۀ تحقق شناخت سوژه از ابژۀ مستقل اعلام میکند. دکارت در معرفتشناسی، آزادی را به واسطۀ اینکه خداوند ضامن شناخت آدمی است، با دگرآیینی قابل جمع میداند، اما او در ساحت آگاهی، با توجه به اینکه ابژۀ مستقل از سوژه را منتفی میسازد و ابژه را به درون سوژه فرو میکاهد و آن را حیثی از آگاهی مطلق قرار میدهد، دگرآیینی را که در ساحت آزادی وجود داشت از میان بر میدارد. بر این اساس، آگاهی با توجه به محوریتی که به دست میآورد نه تنها قانون خود، بلکه قانون جهان را نیز از درون خود بیرون میکشد و خودآیینی بنیاد هستی قرار میگیرد. اهمیت این موضوع هنگامی مشخص میشود که به نقش بنیادی فاعلیت حیث درون در به وجود آمدن فلسفۀ جدید پی برده باشیم. به این ترتیب، واضح است که فهم اندیشۀ جدید، بدون بررسی معنا و مفهوم آزادی و خودآیینی در اندیشۀ دکارت امکانپذیر نخواهد بود.
محمد رعایت جهرمی
چکیده
علامه جعفری با اشاره به اصول بنیادین و جهانی حقوق بشر، بر آن است که ادیان الهی و در رأس آن، اسلام، نقطة اوج حقوق انسانی هستند. جامعیت اسلام در تبیین حقوق و تکالیف از نوع نگاه آن به انسان به عنوان «انسان کلّی» در قالب «چهرة جهانی» مشهود است. ایشان با اشاره به ریشههای فطری و طبیعی مبانی اصلی و پنجگانة حقوق جهانی بشر، بر این ...
بیشتر
علامه جعفری با اشاره به اصول بنیادین و جهانی حقوق بشر، بر آن است که ادیان الهی و در رأس آن، اسلام، نقطة اوج حقوق انسانی هستند. جامعیت اسلام در تبیین حقوق و تکالیف از نوع نگاه آن به انسان به عنوان «انسان کلّی» در قالب «چهرة جهانی» مشهود است. ایشان با اشاره به ریشههای فطری و طبیعی مبانی اصلی و پنجگانة حقوق جهانی بشر، بر این باورند که حقوق بشر از دیدگاه اسلام و غرب، توافقی «هشتاد درصدی» دارند. اسلام نیز بر اصول حق حیات، کرامت انسانی، تعلیم و تربیت، آزادی و تساوی تأکید دارد و در مواردی، از جمله نگاه ویژة اسلام به تعریف و ارزش انسانها اختلاف بیستدرصدی دارند. اما در کانت، قواعد حقوق بشر، همان قواعد «پیشینی» عقل عملی هستند. کانت مطلقانگارانه از «جهانشمولی» حقوق بنیادین سخن میراند. علامه ضمن پذیرش حقوق مذکور، بر لزوم تعدیل آن بر مبنای توجه به هنجارهای سایر فرهنگها تأکید میورزد. حقوق بشر کانتی، در عین پیشینی بودن، ریشه در عقل دارند، نه وحی؛ چراکه از متن پروتستانتیزمی سر برآوردهاند که به عرفی و دنیوی شدن دین انجامیدهاست. آرمانشهر کانت در قالب «جامعة مشترکالمنافع»، محصول چنین رویکردی است. حقوق بشر کانتی، شریعتزدایی شدهاست و اخلاقی محض است. این در حالی است که حقوق مدّ نظر علامه جعفری، در عین اخلاقمحوری، برآمده از وحی و منطبق با شریعت هستند. نوشتار حاضر با محوریت مفهوم حق، به نقاط اشتراک و افتراق علامه و کانت خواهد پرداخت.
هاجر نیلی احمد آبادی؛ علی کرباسی زاده
چکیده
این مقاله بر آن است که به بررسی تطبیقی آزادی اجتماعی از دیدگاه دو فیلسوف و متفکر جهان اسلام و جهان غرب، علامه طباطبائی و کانت بپردازد. در دو بخش نخست دیدگاه علامه و سپس دیدگاه کانت مطرح می شود و در بخش آخر مقایسه و تطبیق نظرگاه ای دو بیان می گردد. علامه آزادی حقیقی را آزادی از همه قیود، جز عبودیت الهی می داند اما کانت آزادی حقیقی را آزادی ...
بیشتر
این مقاله بر آن است که به بررسی تطبیقی آزادی اجتماعی از دیدگاه دو فیلسوف و متفکر جهان اسلام و جهان غرب، علامه طباطبائی و کانت بپردازد. در دو بخش نخست دیدگاه علامه و سپس دیدگاه کانت مطرح می شود و در بخش آخر مقایسه و تطبیق نظرگاه ای دو بیان می گردد. علامه آزادی حقیقی را آزادی از همه قیود، جز عبودیت الهی می داند اما کانت آزادی حقیقی را آزادی اراده معرفی می کند. نظر این دو فیلسوف این است که انسان در ابتدا برای تشکیل زندگی اجتماعی مقاومت نشان می دهد اما نهایتا آن را می پذیرد و برای دوام جامعه و برخورداری از آزادی در اجتماع، قانون وضع می کند. علامه معتقد است قانون باید بر اساس توحید، معاد، اصول اخلاقی و مراعات جانب عقل باشد اما کانت اساس آن را اراده انسان و خویشتن راستین او می داند. این دو فیلسوف معتقدند قانون به تنهایی نمی تواند انسان را در برقراری آزادی اجتماعی یاری کند. علامه توحید و ایمان مبتنی بر اخلاق را پشتوانه قانون می داند و کانت قوانین اخلاقی نشات گرفته از عقل محض را لازمه آن معرفی می کند.
حسن مهرنیا
چکیده
پس از آنکه آدمی پای به عالم هستی نهاد، همزمان دو مقولة مهم و اساسی بهنام دین (یا ماوراء طبیعت) و دولت (طبیعت یا دنیا) توجه وی را به خود واداشت. از آن بهبعد، این دو موضوع و دامنة شمول هریک از این مقولات مهمترین مباحثی بودهاند که در طول اعصار و قرون متمادی همواره محل نزاع و اختلاف بشر بوده است. این نزاع و درگیریها در طول تاریخ دارای ...
بیشتر
پس از آنکه آدمی پای به عالم هستی نهاد، همزمان دو مقولة مهم و اساسی بهنام دین (یا ماوراء طبیعت) و دولت (طبیعت یا دنیا) توجه وی را به خود واداشت. از آن بهبعد، این دو موضوع و دامنة شمول هریک از این مقولات مهمترین مباحثی بودهاند که در طول اعصار و قرون متمادی همواره محل نزاع و اختلاف بشر بوده است. این نزاع و درگیریها در طول تاریخ دارای سه صورت کلی بوده است: واگرایی و معاندت کامل دین و دولت؛ همگرایی و معاضدت کامل؛ و استیلا و غلبة یکی بر دیگری، بهگونهای که آن دیگر تابع این یک بوده است. این مقاله در آغاز نگاهی مختصر خواهد داشت به مراحل تطور اندیشة دینی هگل و نیز دیدگاه وی در باب دولت؛ سپس به نقد و بررسی نظرگاه هگل در این زمینه میپردازد. در مورد بخش نخست، ملاحظه خواهیم کرد که نمیتوان هگل را فیلسوفی ضد دین، طرفدار مطلق نظریة جدایی دین از سیاست و مدافع دولت توتالیتر قلمداد کرد، اگرچه او در نهایتْ دین را بهمثابه ابزاری در خدمت دولت و مایة بقاء و استمرار آن میداند. همچنین در بخش پایانی ملاحظه خواهیم کرد که بهرغم اینکه نظرگاه «دولت ارگانیکی» که وی بهمنظور حل پارادکس آزادی و اطاعت ارائه میکند، در مقایسه با دیدگاه مکانیستی هابز و لاک در نظریة قرارداد اجتماعی و نیز در مقایسه با دیدگاه پیروان مذهب اصالت فایده در عرصة سیاست (میل و بنتام)، گامی روبهجلوست؛ بااینحال، اولاً هیچمانعی برسرراه گرایش به استبداد و دیکتاتوری حکومت پادشاهی مشروطة موردنظر وی نیست و ثانیاً ازآنجاکه او درنهایت دین را چونان ابزاری در خدمت دولت میداند، هنوز در نظام فکری وی این نزاع و چالش دیرینه میان حدود و قلمرو دین و دولت باقی است.
علی نظری
چکیده
سورن کییرکگارد (1813-1855) توجه خود را به عناصر وجودی هستی ما معطوف کرده بود. از میان این عناصر، مفاهیم اضطراب، هراس، گناه و ازخودبیگانگی از اهمیت بسیار برخوردارند. فلسفة وجودی (اگزیستانسیالیسم) کوشید اسرار وجودی بشر را دریابد و به او کمک کرد که از تنهایی، اضطراب، و هراسی که وجود و بقای او را تهدید میکند رها شود. هراس بشر معلول این فرض او ...
بیشتر
سورن کییرکگارد (1813-1855) توجه خود را به عناصر وجودی هستی ما معطوف کرده بود. از میان این عناصر، مفاهیم اضطراب، هراس، گناه و ازخودبیگانگی از اهمیت بسیار برخوردارند. فلسفة وجودی (اگزیستانسیالیسم) کوشید اسرار وجودی بشر را دریابد و به او کمک کرد که از تنهایی، اضطراب، و هراسی که وجود و بقای او را تهدید میکند رها شود. هراس بشر معلول این فرض او بود که در این جهان بیگانه، وانهاده شده است. پینتر تصاویری از مرگ و زندگی، بودن و نبودن، و واقعیت تقلیل بشر در حد موجودی پوچ و فناپذیر را ترسیم کرد. نمایشنامة او نقد تلخی است بر وجود بشر. در جهان پینتر، صلح و امنیت توهمی صرف هستند که در خطر نابودی بیرونی قرار دارند. شخصیتهای نمایش او بر اثر اضطراب و هراس به عجز آمدهاند. بقای بشر بستگی دارد به وجود او در یک اتاق. نمایش در پایان به این ختم میشود که جایگاه انسان در جهان، به ادعای کییرکگارد، «ناامن و ایمنیناپذیر» است. انسان در جهان وانهاده شده است، و در تنهایی خویش اسیر اضطرابی عجزآور است. به ادعای کییرکگارد، پوچی منشأ این اضطراب است.
جولی اُلدتون اُگونکویا
چکیده
این مقاله به بررسی ماهیت و علل بحرانها، که مایة فتنه در جوامع بشری هستند، میپردازد و در این باره بحث میکند که آزادی نقش مهمی در بروز بحران اجتماعی دارد. فرض مسلم این است که بحران شکلهای مختلفی دارد و جنگ حادترین شکل بحران در جهان است که خود انواع مختلف دارد. متعاقباً، آن گاه که از علل جنگ سخن به میان میآورم، جنگ را نمایندة تمامی انواع ...
بیشتر
این مقاله به بررسی ماهیت و علل بحرانها، که مایة فتنه در جوامع بشری هستند، میپردازد و در این باره بحث میکند که آزادی نقش مهمی در بروز بحران اجتماعی دارد. فرض مسلم این است که بحران شکلهای مختلفی دارد و جنگ حادترین شکل بحران در جهان است که خود انواع مختلف دارد. متعاقباً، آن گاه که از علل جنگ سخن به میان میآورم، جنگ را نمایندة تمامی انواع جنگها و نمونهای از نوعی بحران در جامعه تلقی میکنم. من کاملاً از عللی که محققان برای بحرانها برشمردهاند آگاهم، اما ظاهراً آنها در کارهای خود آزادی را نادیده انگاشتهاند. از این رو، این مقاله استدلال میکند که هر نوع محرومیتی به نوعی منکر آزادی است و بحران غالباً حاصل روابط ناسالم اجتماعی است که بیشتر اوقات یا به صورت انکار آزادی یا اعمال افراطی آن ظهور مییابد.
علی کرباسی زاده؛ فاطمه سلیمانی دهنوی
چکیده
تفسیرهای متعدد و گاه متناقضی از اندیشههای روسو وجود دارد، برخی او را در زمرۀ روشنگران قرار میدهند و برخی دیگر منتقد روشنگری. روسو فرزند عصر روشنگری بود و بیشک مهمترین عناصر تفکر این دوره در اندیشۀ او نمایان است. با وجود این، وی به مخالفت با برخی از مشخصههای روشنگری برخاست. او در عصری که خرد به عنوان تنها راهنمای انسان مطرح بود، ...
بیشتر
تفسیرهای متعدد و گاه متناقضی از اندیشههای روسو وجود دارد، برخی او را در زمرۀ روشنگران قرار میدهند و برخی دیگر منتقد روشنگری. روسو فرزند عصر روشنگری بود و بیشک مهمترین عناصر تفکر این دوره در اندیشۀ او نمایان است. با وجود این، وی به مخالفت با برخی از مشخصههای روشنگری برخاست. او در عصری که خرد به عنوان تنها راهنمای انسان مطرح بود، به مبارزه با خردگرایی پرداخت. دغدغۀ اصلی وی انسان است، اما انسانی که آزاد است و این آزادی از داراییهای او محسوب میشود. روسو بزرگترین خطر را در فرهنگ عقلی روشنگری، که به منزلۀ اوج انسانیت پذیرفته شده بود، میدید. از این جهت او درمقابل متفکران خردگرای عصر روشنگری قرار میگیرد. در نظر وی، محتوای این فرهنگ، سرچشمههای آغازین و وضع کنونی آن، همگی بیتردید گواه این هستند که این فرهنگ، صرفاً بر شهوت قدرت و جاهطلبی بنا شده و فاقد هرگونه انگیزۀ اخلاقی است. از این رو، روسو از اعتقاد ایشان مبنی بر اینکه پیشرفت علم و هنر سبب اصلاح و تعالی بشر میشود، انتقاد میکند. روسو، برای رهایی از این تباهی، به مهمترین بخش نظریهاش که شرح وضع طبیعی و چگونگی انتقال از وضع طبیعی به جامعۀ مدنی است، میپردازد و تنها راه رستگاری انسان را پاکدلی و پیروی از احساسات والا می-داند. در پژوهش حاضر به بررسی مبانی روشنگری در اندیشۀ روسو میپردازیم و آنچه را که موجب همانندی اندیشۀ وی با دیدگاه روشنگران یا سبب مخالفتش با آرای ایشان شده است، بررسی میکنیم.
میثم سفید خوش؛ یوسف شاقول
چکیده
جان راولز نظریه عدالت خویش را اساسا در تقابل مستقیم با نظریه فایده گرایی شکل داده است زیرا معتقد است فایده گرایی آماده است تا آزادی و عدالت را برای تامین منفعت و سعادت افراد جامعه قربانی کند. راولز به منظور ارائه نظریه ای که از آفات فایده گرایی و به ویژه فردگرایی افراطی آن بری باشد ضروری می بیند تا راهکارها و مفاهیم اساسی فلسفه حق هگل ...
بیشتر
جان راولز نظریه عدالت خویش را اساسا در تقابل مستقیم با نظریه فایده گرایی شکل داده است زیرا معتقد است فایده گرایی آماده است تا آزادی و عدالت را برای تامین منفعت و سعادت افراد جامعه قربانی کند. راولز به منظور ارائه نظریه ای که از آفات فایده گرایی و به ویژه فردگرایی افراطی آن بری باشد ضروری می بیند تا راهکارها و مفاهیم اساسی فلسفه حق هگل را از نو مورد بازخوانی قرار دهد زیرا هگل نیز در زمانه خود و در رویارویی با اندیشه های متفکران دوره روشن اندیشی، درگیر معضلاتی مشابه مشکلات موجود در فایده گرایی بوده است. در واقع راولز استفاده از نگرش هگلی را برای تبیین نظریه عدالت و مفاهیم اساسی آن مفید می داند. مقاله حاضر در پی آن است تا اولا نشان دهد که راولز چگونه برای تامین هدف مذکور روایتی ویژه از مهمترین عناصر فلسفه حق هگل ارائه داده و سمت و سوی آن را منطبق با جریان لیبرالیسم معرفی کرده است. او در این راستا دو نوع از لیبرالیسم را از هم تمییز داده و نظریه خود را همراه با اندیشه کانت و هگل از مصادیق نوع واحدی از آنها بر می شمارد. دوم اینکه به نظر می رسد راولز به منظور نیل به مطلوب خویش ناگزیر بوده است تا به رغم اذعان اولیه خویش مبنی بر کانتی بودن نظریه اش دست کم در برخی از موارد اساسی، از نگرش کانتی روی گردانده و به جانب نگرش هگلی روی آورد. تبیین و استدلال وجوه اساسی این گشت فکری هدف دیگر مقاله حاضر را شامل می شود.
عقیل فولادی
چکیده
امر «والا» نه فقط در زیبایی شناسی کانت (نقد قوه حکم) دارای اهمیت فراوان است، بلکه پیشتر در حوزه اخلاق (نقد عقل عملی) است که مورد توجه او قرار میگیرد. با توجه به اهمیتی که این موضوع در فلسفه کانت دارد و تأثیری که بر اخلاف وی گذاشته است، این مقاله سعی دارد تا به بررسی «والا» در حوزه اخلاق و زیبایی شناسی کانت و ارتباط میان آن دو ...
بیشتر
امر «والا» نه فقط در زیبایی شناسی کانت (نقد قوه حکم) دارای اهمیت فراوان است، بلکه پیشتر در حوزه اخلاق (نقد عقل عملی) است که مورد توجه او قرار میگیرد. با توجه به اهمیتی که این موضوع در فلسفه کانت دارد و تأثیری که بر اخلاف وی گذاشته است، این مقاله سعی دارد تا به بررسی «والا» در حوزه اخلاق و زیبایی شناسی کانت و ارتباط میان آن دو بپردازد. حاصل بحث آنکه رابطه والای زیباشناختی با والای اخلاقی رابطهای متقابل است و والای زیبا شناختی نقش میانجی و واسطه میان محسوس و معقول را ایفا میکند. بدین ترتیب، برتری مطلق والای اخلاقی کانت نه فقط نسبت به والای زیباشناختی، بلکه نسبت به همه چیز، سوای بشریت، ثابت میشود. افزون بر این، در والای اخلاقی نه فقط ما با فقدان صورت مواجه نیستیم، بلکه صورت محض قانون اخلاقی است که شکوه و والایی آن را به ما مینمایاند. بنابراین «والا» ضرورتاً بیصورت نیست.