بهمن پازوکی
چکیده
اصطلاح عالم زیسته که بهموازات موضوعاتی چون «مفهوم طبیعی عالم» و «عالم محیط» مطرح میشود، از اهمیت زیادی در فلسفة متأخر هوسرل برخوردار است؛ مفهومی بسیار پیچیده و چندمعنایی است که به تفاسیر متفاوت و غالباً متضاد منجر شده است. این مفهوم در کتاب بحران از سه حیث عالمسرشتی (mundan) و هستیشناختی و استعلایی بررسی میشود و از ...
بیشتر
اصطلاح عالم زیسته که بهموازات موضوعاتی چون «مفهوم طبیعی عالم» و «عالم محیط» مطرح میشود، از اهمیت زیادی در فلسفة متأخر هوسرل برخوردار است؛ مفهومی بسیار پیچیده و چندمعنایی است که به تفاسیر متفاوت و غالباً متضاد منجر شده است. این مفهوم در کتاب بحران از سه حیث عالمسرشتی (mundan) و هستیشناختی و استعلایی بررسی میشود و از این طریق معانی متفاوتی به خود میگیرد که به طور خلاصه چنین اند: عالم زیسته: 1) عالم موضع طبیعی است؛ 2) عالم میانسوبژکتیو عمل است که شامل همة آن چیزهایی میشود که انسان هروز در عمل به آنها میپردازد؛ 3) عالمی است به ادراک داده شده؛ 4) عالم روحانی و تاریخی فرهنگ است؛ 5) عالم مقدم بر علم (پیشاعلمی) است که در تضاد با ابژکتیویسم، بهویژه ابژکتیویسم عصر جدید که با سیر تحول علوم طبیعی در پیوند است؛ 6) یکی از راههای ورود به قلمروی استعلایی است. این نوشته به نسبت عالم زیسته با علوم، با فرهنگ و با قلمروی استعلایی میپردازد.
علی مرادخانی
چکیده
این مقاله تأملی است در باب تعامل میان مابعدالطبیعه و علوم که نمونهای از آن در عصر پیشمدرن، در نظام ارسطو تحقق یافت. با این حال، این تعامل به تدریج با ظهور انقلاب علمی، به ویژه علم کلاسیک، در قرن هفده و هجده، در عصر مدرن تضعیف شد. در قرن نوزده، پیدایش پوزیتیویسم موجب شد تا مابعدالطبیعه معناداری خود را از دست بدهد و بیرون از حوزه شناخت ...
بیشتر
این مقاله تأملی است در باب تعامل میان مابعدالطبیعه و علوم که نمونهای از آن در عصر پیشمدرن، در نظام ارسطو تحقق یافت. با این حال، این تعامل به تدریج با ظهور انقلاب علمی، به ویژه علم کلاسیک، در قرن هفده و هجده، در عصر مدرن تضعیف شد. در قرن نوزده، پیدایش پوزیتیویسم موجب شد تا مابعدالطبیعه معناداری خود را از دست بدهد و بیرون از حوزه شناخت و در قلمرو امیال و عواطف قرار گیرد. در قرن بیستم، فلسفهها و نظامهای مابعدالطبیعی در معنای سنتی خود نتوانستند علوم را هدایت کنند و از طریق مطرح کردن مسائل تخصصی در حوزههای زبان و منطق، به نوعی از علوم اعلام استقلال کردند اگرچه، این استقلال، از مابعدالطبیعه و فلسفه در برابر فناوری و علم حمایت کرد اما در این میان، مابعدالطبیعه نقش مهم خود را در طرح عقلانیت در حوزة علوم از دست داد. این مقاله پس از یک مقدمة مختصر به توضیح این مسئله میپردازد و استدلال میکند که این مسئله امری فنی و علمی نیست بلکه به حیات بشر مربوط میشود.